ورود
ثبت نام
صفحه اصلی
اخبار بازی
بررسی بازی
حقایق بازیها
داستان بازی
بررسی سخت افزار
برنامههای ویدیویی
انجمنها
نوشتههای جدید
پرمخاطبها
جستجوی انجمنها
جدیدترینها
ارسالهای جدید
آخرین فعالیتها
کاربران
کاربران آنلاین
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
ورود
ثبت نام
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
Menu
Install the app
Install
فراخوان عضویت در تحریریه بازیسنتر | برای ثبت درخواست کلیک کنید
صفحه اصلی
انجمنها
معرفی و بحث پیرامون بازیها
داستان، تاریخچه و معرفی بازیها
THE MAIDEN WHO TRAVELS THE PLANET ترجمه رمان از Final Fantasy vii
ارسال پاسخ
JavaScript is disabled. For a better experience, please enable JavaScript in your browser before proceeding.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
متن گفتگو
<blockquote data-quote="Reza.zareei" data-source="post: 4699903" data-attributes="member: 140366"><p>اریث حین فکر کردن به کلود شکسته ای که دعاهایش را هم نمیشنید گریه میکرد. شخصیت نابود شده اش دیگر قابل تعمیر شدن نبود. اگر از همان اولم کلود نبود پس چه کسی بود؟ او که تنها او را به عنوان یک عضو سابق پروژه سرباز میشناخت. راهی نبود که بتواند حدس بزند. او حس نا امیدی را به طوری قبول کرد که قابل بیان نبود.</p><p>"کلود... دلم برات تنگ شده. برای خود واقعیت...!" زمزمه ها و افکارش بحالت امواج در آمده و در ماکو پخش شدند. </p><p>خاطرات با کلود بودنش دوباره به ذهنش آمدند. برداشت او این بود که با اینکه فردی اجتماعی نبود. اما حس خوشحالی عجیبی درون او بود.</p><p>"چیز عجیبی درباره اش حس کردم اما آیا واقعا همه چیز ساختگی بود و بخشی از شخصیت مصنوعیش؟کلود اصلا واقعی نبود؟...نه. این حقیقت نداره.چیزهایی بودن که فقط کلود به اونا فکر میکرد. کارایی که او انجام داده بود چون که کلود بود. او هیچوقت فقط یک پوسته نبوده"اما او نمیتوانست حقیقت را دریابد. افکارش فقط دور خودشان میچرخیدند. اریث دوباره در خاطراتش غرق شد.</p><p>خاطراتی که شخص کلود را نشان میداد. نحوه راه رفتنش. او تمامی کار های کلود را یکی یکی به یاد آورد...</p><p>بیشتر آن افکار با دریای ماکو یکی شدند و شخصی را بیدار کردند. شخصیت شکلی که اریث به یاد می آورد را شناسایی کرد و "او(مرد)" بیدار شد.</p><p>"اریث... تویی؟"</p><p>اولش اریث به دلیل به یک باره بودن این ملاقات یاد نیاورد که صدای چه کسی است .</p><p>با حالتی ترسیده چرخید و چهره ای نوستالژیک(قدیمی) دید که ۵سالی ندیده بود.او اولین عشق اریث بود. اکنون او دوست عزیزی بود که اریث از آخرین باری که اورا دیده بود چیزی از او نشنیده بود.او همان شخصیتی که او در کلود دیده بود را دارا بود. زَک که چشمانی آبی داشت که ثابت میکرد اوهم در پروژه سرباز بوده در مقابلش ظاهر شد. او تصویری ضعیف تر نسبت به تصویر کامل اریث داشت</p><p>"زک!این به این معنیه که توهم مردی؟"با اینکه معمولا اریث سوالای واضح را نمیپرسید.اولین چیزی بود که به ذهنش آمد و مانند یک عکس العمل به زبانش آورد.همچنین عجیب بود که یک سرباز با تجربه و مهارت بمیرد. با این که از مکان او خبری نداشت. او مطمئن بود که زک در امنیت کامل و با آرامش در جایی زندگی میکرد.او خودش را بخاطر کورکورانه باور کردن چنین چیزی مقصر دانست. این واقعیت ظالم شُکی قدرتمند برای او بود.</p><p>"توهَم؟... یعنی توهم مردی اریث؟ خوب منم میخواستم همین رو بپرسم. و بعدش... خوب چطوری بگمش.... تسلیتم رو عرض کنم؟"</p><p>"یه ذره هم عوَض نشدی."</p><p>مهم نبود چه اتفاقی بیفتد. زک هیچوقت شاد بودنش را از دست نمیداد. مثل این که توسط شخصیت شادش نجات پیدا کرده باشد. اریث لبخند کوچکی زد. با اینکه میدانست از اعضای پروژه سرباز شینرا بود. شاد بودنش چیزی بود که برایش جذاب بود. </p><p>"خیلی اتفاق ها افتادند. همشون هم بد بودند. همه اش زمانی شروع شد که برای ماموریتی به منطقه روستایی نیبِلهایم فرستاده شدم."</p><p>"نیبلهیایم؟"</p><p>"آره. میدونی کجاست؟ اون موقع با یه سرباز معروف بودم که به عنوان یک قهرمان شناخته میشد. اون ناگهانی دیوونه شد..."</p><p>"منظورت سفیروثه مگه نه؟"</p><p>اریث نفسش را حبس کرد. باور داشت که دلیلی برای ظاهر شدن زک بود. احساس میکرد که به چیزی ربط دارد</p><p>"اون حروم زاده واقعا معروفه. یا به خاطر قتل عام نیبلهایم که تو اخبار میگفتن میشناسیش؟"</p><p>"تو اون موقع اونجا بودی زک؟ خوب کلود چی...؟"</p><p>"اوه اوه. صبر کن.!کلود رو هم میشناسی؟ و آیا اون جاش امنه؟"</p><p>"تو کلود رو هم میشناسی. کلود واقعیه مگه نه؟"</p><p>هر دوی آن ها هر چیزی که میدانستند را رد و بدل کردند. و سپس اریث فهمید که کلود فقط یک عروسک که برای سفیروث ساخته شده باشد نیست.حالا فهمید که چرا زک را درون کلود دید.زک هم فهمید. حالتی که دوست نزدیکش حالا داشت را میدانست. دوستی که با او حینی که توسط شنیرا شکار می شدند همراه شده بود. همچنین فهمید که سفیروث قرار بود دوباره زنده شود و تهدیدی نه فقط برای نیبلهایم بلکه برای کل سیاره شود.</p><p>"زک... چه کاری میتونم انجام بدم تا کلود حقیقت رو درباره ی خودش بفهمه؟ میتونی بهش بگی که اون هم واقعیه؟"</p><p>مترجم:کینگ</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="Reza.zareei, post: 4699903, member: 140366"] اریث حین فکر کردن به کلود شکسته ای که دعاهایش را هم نمیشنید گریه میکرد. شخصیت نابود شده اش دیگر قابل تعمیر شدن نبود. اگر از همان اولم کلود نبود پس چه کسی بود؟ او که تنها او را به عنوان یک عضو سابق پروژه سرباز میشناخت. راهی نبود که بتواند حدس بزند. او حس نا امیدی را به طوری قبول کرد که قابل بیان نبود. "کلود... دلم برات تنگ شده. برای خود واقعیت...!" زمزمه ها و افکارش بحالت امواج در آمده و در ماکو پخش شدند. خاطرات با کلود بودنش دوباره به ذهنش آمدند. برداشت او این بود که با اینکه فردی اجتماعی نبود. اما حس خوشحالی عجیبی درون او بود. "چیز عجیبی درباره اش حس کردم اما آیا واقعا همه چیز ساختگی بود و بخشی از شخصیت مصنوعیش؟کلود اصلا واقعی نبود؟...نه. این حقیقت نداره.چیزهایی بودن که فقط کلود به اونا فکر میکرد. کارایی که او انجام داده بود چون که کلود بود. او هیچوقت فقط یک پوسته نبوده"اما او نمیتوانست حقیقت را دریابد. افکارش فقط دور خودشان میچرخیدند. اریث دوباره در خاطراتش غرق شد. خاطراتی که شخص کلود را نشان میداد. نحوه راه رفتنش. او تمامی کار های کلود را یکی یکی به یاد آورد... بیشتر آن افکار با دریای ماکو یکی شدند و شخصی را بیدار کردند. شخصیت شکلی که اریث به یاد می آورد را شناسایی کرد و "او(مرد)" بیدار شد. "اریث... تویی؟" اولش اریث به دلیل به یک باره بودن این ملاقات یاد نیاورد که صدای چه کسی است . با حالتی ترسیده چرخید و چهره ای نوستالژیک(قدیمی) دید که ۵سالی ندیده بود.او اولین عشق اریث بود. اکنون او دوست عزیزی بود که اریث از آخرین باری که اورا دیده بود چیزی از او نشنیده بود.او همان شخصیتی که او در کلود دیده بود را دارا بود. زَک که چشمانی آبی داشت که ثابت میکرد اوهم در پروژه سرباز بوده در مقابلش ظاهر شد. او تصویری ضعیف تر نسبت به تصویر کامل اریث داشت "زک!این به این معنیه که توهم مردی؟"با اینکه معمولا اریث سوالای واضح را نمیپرسید.اولین چیزی بود که به ذهنش آمد و مانند یک عکس العمل به زبانش آورد.همچنین عجیب بود که یک سرباز با تجربه و مهارت بمیرد. با این که از مکان او خبری نداشت. او مطمئن بود که زک در امنیت کامل و با آرامش در جایی زندگی میکرد.او خودش را بخاطر کورکورانه باور کردن چنین چیزی مقصر دانست. این واقعیت ظالم شُکی قدرتمند برای او بود. "توهَم؟... یعنی توهم مردی اریث؟ خوب منم میخواستم همین رو بپرسم. و بعدش... خوب چطوری بگمش.... تسلیتم رو عرض کنم؟" "یه ذره هم عوَض نشدی." مهم نبود چه اتفاقی بیفتد. زک هیچوقت شاد بودنش را از دست نمیداد. مثل این که توسط شخصیت شادش نجات پیدا کرده باشد. اریث لبخند کوچکی زد. با اینکه میدانست از اعضای پروژه سرباز شینرا بود. شاد بودنش چیزی بود که برایش جذاب بود. "خیلی اتفاق ها افتادند. همشون هم بد بودند. همه اش زمانی شروع شد که برای ماموریتی به منطقه روستایی نیبِلهایم فرستاده شدم." "نیبلهیایم؟" "آره. میدونی کجاست؟ اون موقع با یه سرباز معروف بودم که به عنوان یک قهرمان شناخته میشد. اون ناگهانی دیوونه شد..." "منظورت سفیروثه مگه نه؟" اریث نفسش را حبس کرد. باور داشت که دلیلی برای ظاهر شدن زک بود. احساس میکرد که به چیزی ربط دارد "اون حروم زاده واقعا معروفه. یا به خاطر قتل عام نیبلهایم که تو اخبار میگفتن میشناسیش؟" "تو اون موقع اونجا بودی زک؟ خوب کلود چی...؟" "اوه اوه. صبر کن.!کلود رو هم میشناسی؟ و آیا اون جاش امنه؟" "تو کلود رو هم میشناسی. کلود واقعیه مگه نه؟" هر دوی آن ها هر چیزی که میدانستند را رد و بدل کردند. و سپس اریث فهمید که کلود فقط یک عروسک که برای سفیروث ساخته شده باشد نیست.حالا فهمید که چرا زک را درون کلود دید.زک هم فهمید. حالتی که دوست نزدیکش حالا داشت را میدانست. دوستی که با او حینی که توسط شنیرا شکار می شدند همراه شده بود. همچنین فهمید که سفیروث قرار بود دوباره زنده شود و تهدیدی نه فقط برای نیبلهایم بلکه برای کل سیاره شود. "زک... چه کاری میتونم انجام بدم تا کلود حقیقت رو درباره ی خودش بفهمه؟ میتونی بهش بگی که اون هم واقعیه؟" مترجم:کینگ [/QUOTE]
Insert quotes…
Verification
پایتخت ایران
ارسال نوشته
صفحه اصلی
انجمنها
معرفی و بحث پیرامون بازیها
داستان، تاریخچه و معرفی بازیها
THE MAIDEN WHO TRAVELS THE PLANET ترجمه رمان از Final Fantasy vii
Top
نام کاربری یا ایمیل
رمز عبور
نمایش
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
مرا به خاطر بسپار
ورود
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی
همین حالا ثبت نام کن
or ثبتنام سریع از طریق سرویسهای زیر
Twitter
Google
Microsoft