ورود
ثبت نام
صفحه اصلی
اخبار بازی
بررسی بازی
حقایق بازیها
داستان بازی
بررسی سخت افزار
برنامههای ویدیویی
انجمنها
نوشتههای جدید
پرمخاطبها
جستجوی انجمنها
جدیدترینها
ارسالهای جدید
آخرین فعالیتها
کاربران
کاربران آنلاین
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
ورود
ثبت نام
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
Menu
Install the app
Install
فراخوان عضویت در تحریریه بازیسنتر | برای ثبت درخواست کلیک کنید
صفحه اصلی
انجمنها
معرفی و بحث پیرامون بازیها
داستان، تاریخچه و معرفی بازیها
THE MAIDEN WHO TRAVELS THE PLANET ترجمه رمان از Final Fantasy vii
ارسال پاسخ
JavaScript is disabled. For a better experience, please enable JavaScript in your browser before proceeding.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
متن گفتگو
<blockquote data-quote="Reza.zareei" data-source="post: 4699341" data-attributes="member: 140366"><p>شینرا که آن انرژی را کنترل میکرد،لایه ی دفاعی کمپانی ما را در یک چشم بهم زدن گسترش داد. به وسیله ی تبلیغات ساده ما توانستیم استعداد های برتر را که نیاز داشتیم جذب کنیم.رویای ساختن زیربنای کلان شهر،برنامه ی جستجو و تحقیق در فضا.... همهی این کار ها را برای من انجام میدادند.من میتوانستم از آنها استفاده کنم.. آنها مانند یک خدمتکار برای پادشاه به من خدمت میکردند. عموم مردم نمیتوانستند ببینند که چه اتفاقی در حال افتادن است.حتی رسانه هایی که افکار مردم را هدایت میکردند تنها میتوانستند از دستورات شینرا اطاعت کنند چون ما انرژی ماکو را در اختیار داشتیم. شینرا کنترل کشور را به دست گرفته بود و من به تخت پادشاهی دست پیدا کرده بودم و هیچکس نمیتوانست از من در هیچ زمینه ای انتقاد کند.من به راحتی میتوانستم به مردم احمق حکومت کنم،ثروت بینهایت داشته باشم و خودم را به عنوان حاکم جهان معرفی کنم.برایم مهم نبود که بیشتر عمر کنم،ولی،فراموشش کن.حالا ای موجود باستانی،چه فکری میکنی؟ آیا میفهمی زندگی کدامیک از ما پربارتر بود؟آیا میفهمی زندگی تو چقدر بیهوده بود؟» </p><p>«همممم،شاید» </p><p>چیزی که اریس فهمید آن بود که خوشحالی که آن پیرمرد قبل از دیداری که با او داشت خیلی فاصله داشت با چیزی که فکر میکرد.خوشحالی که آن پیرمرد از آن حرف میزد خیلی به هم مربوط بود.او میخواست در مکانی قرار بگیرد که بیشتر از هرکسی از زندگی بهره ببرد.در نتیجه،کمپانی شینرا به فکر جذب انرژی سیاره که در او باقیمانده بود افتاد.آن پیرمرد مانند یک روح سرگردان شده بود و دیگر نمیتوانست شادی را احساس کند.اریث قصد نداشت درباره ی آن صحبت کند.اگر آن موقعیت پایان تمام لذت های او بود دیگر اریث نمیتوانست کمکش کند.او نمیتوانست دست از ثروتی که جمع کرده بود بردارد و آن ثروت مانند آشغال در گوشه ای گندیده بود.در حالی که در گوشه ای گندیده بود.در حالی که در گوشه ای گیر کرده بود،آن پیرمرد زشت نمیدانست که حتی بعد از مردنش از بند آرزوهایش رها نمیشود.همیشه به دنبال کسی میگشت تا خودش را با او مقایسه کند،رئیس از جواب ندادن اریث ناراحت شده بود. </p><p>«این کار احمقانه ای بود که خودم را با آدم احمقی مقایسه کنم.من در حالت خوبی نیستم.من خیلی اذیت شده ام.اگر نمیفهمی چه میگویم به سرعت اینجا را ترک کن» </p><p>«این کار را انجام خواهم داد» </p><p>پیرمرد نجات داده نشد.روی تختی که آرزوهایش گندید و از بین رفت،آنجا خواهد ماند تا عمر طولانی اش به پایان برسد و آخرین نفس هایش را بکشد. </p><p>وقتی که اریث پشتش را به رئیس شینرا کرد و خواست که به سفرش برگردد،چیز عجیبی اتفاق افتاد.بک موج از جریان زندگی به سرعت به دریایی از ماکو وارد شد و آن را به طرز وحشیانه ای تکان داد.این یک موج شوم بود،مانند یک نبض بزرگ. </p><p>«این چیست؟» </p><p>اریس در حالی که فریاد های پیرمرد را میشنید،چرخید.تنها چیزی که میتوانست ببیند این بود که رئیس در حال دور شدن است.برخلاف انتظار،سرعت بسیار بالا بود. </p><p>پیرمرد در جریان اتفاقات نبود.او در حال دور شدن بود،دقیقا مانند اینکه جاذبه او را بسمت خود میکشد،و سرعتش در حال افزایش بود.او در حال کشیده شدن به جایی در دریای ماکو بود.او یک فریاد بلند و طولانی ناشی از ترس برجا گذاشت و ناپدید شد. </p><p>اریث دوباره نبض را احساس کرد.او دقیقا میدانست آن چیست.این دقیقا مانند همان موج بود که در شهر گمشده به زندگی اش پایان داده بود.آن مرد جایی در جریان زندگی کمین کرده بود. </p><p>«سفیروث..» </p><p>آن فرشته ی خائن با موهای نقره ای مانند اینکه ارواح شرور را به جهنم میبرد خندید. این دفعه اریث میدانست که خطر تمام نشده.آن وسیله ی مقدسی که اریث احضار کرده بود در همان ابتدای کارش در حال سرکوب شدن بود.زخم قدیمی سیاره،سفیروث در دهانه ی کوه شمالی،مکانی که سرزمین قسم خورده ی جنوا بود منتظر زمانی بود که بتواند در شکل اصلی خود دوباره زاده شود.شهاب سنگی با قدرت تخریب بالا و با استفاده از جادوی سیاه در حرکت بود.چکش شیطان که میتوانست از بهشت های دور سیاره را درهم بکوبد احضار شده بود.</p><p>مترجم : Edward Nihon</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="Reza.zareei, post: 4699341, member: 140366"] شینرا که آن انرژی را کنترل میکرد،لایه ی دفاعی کمپانی ما را در یک چشم بهم زدن گسترش داد. به وسیله ی تبلیغات ساده ما توانستیم استعداد های برتر را که نیاز داشتیم جذب کنیم.رویای ساختن زیربنای کلان شهر،برنامه ی جستجو و تحقیق در فضا.... همهی این کار ها را برای من انجام میدادند.من میتوانستم از آنها استفاده کنم.. آنها مانند یک خدمتکار برای پادشاه به من خدمت میکردند. عموم مردم نمیتوانستند ببینند که چه اتفاقی در حال افتادن است.حتی رسانه هایی که افکار مردم را هدایت میکردند تنها میتوانستند از دستورات شینرا اطاعت کنند چون ما انرژی ماکو را در اختیار داشتیم. شینرا کنترل کشور را به دست گرفته بود و من به تخت پادشاهی دست پیدا کرده بودم و هیچکس نمیتوانست از من در هیچ زمینه ای انتقاد کند.من به راحتی میتوانستم به مردم احمق حکومت کنم،ثروت بینهایت داشته باشم و خودم را به عنوان حاکم جهان معرفی کنم.برایم مهم نبود که بیشتر عمر کنم،ولی،فراموشش کن.حالا ای موجود باستانی،چه فکری میکنی؟ آیا میفهمی زندگی کدامیک از ما پربارتر بود؟آیا میفهمی زندگی تو چقدر بیهوده بود؟» «همممم،شاید» چیزی که اریس فهمید آن بود که خوشحالی که آن پیرمرد قبل از دیداری که با او داشت خیلی فاصله داشت با چیزی که فکر میکرد.خوشحالی که آن پیرمرد از آن حرف میزد خیلی به هم مربوط بود.او میخواست در مکانی قرار بگیرد که بیشتر از هرکسی از زندگی بهره ببرد.در نتیجه،کمپانی شینرا به فکر جذب انرژی سیاره که در او باقیمانده بود افتاد.آن پیرمرد مانند یک روح سرگردان شده بود و دیگر نمیتوانست شادی را احساس کند.اریث قصد نداشت درباره ی آن صحبت کند.اگر آن موقعیت پایان تمام لذت های او بود دیگر اریث نمیتوانست کمکش کند.او نمیتوانست دست از ثروتی که جمع کرده بود بردارد و آن ثروت مانند آشغال در گوشه ای گندیده بود.در حالی که در گوشه ای گندیده بود.در حالی که در گوشه ای گیر کرده بود،آن پیرمرد زشت نمیدانست که حتی بعد از مردنش از بند آرزوهایش رها نمیشود.همیشه به دنبال کسی میگشت تا خودش را با او مقایسه کند،رئیس از جواب ندادن اریث ناراحت شده بود. «این کار احمقانه ای بود که خودم را با آدم احمقی مقایسه کنم.من در حالت خوبی نیستم.من خیلی اذیت شده ام.اگر نمیفهمی چه میگویم به سرعت اینجا را ترک کن» «این کار را انجام خواهم داد» پیرمرد نجات داده نشد.روی تختی که آرزوهایش گندید و از بین رفت،آنجا خواهد ماند تا عمر طولانی اش به پایان برسد و آخرین نفس هایش را بکشد. وقتی که اریث پشتش را به رئیس شینرا کرد و خواست که به سفرش برگردد،چیز عجیبی اتفاق افتاد.بک موج از جریان زندگی به سرعت به دریایی از ماکو وارد شد و آن را به طرز وحشیانه ای تکان داد.این یک موج شوم بود،مانند یک نبض بزرگ. «این چیست؟» اریس در حالی که فریاد های پیرمرد را میشنید،چرخید.تنها چیزی که میتوانست ببیند این بود که رئیس در حال دور شدن است.برخلاف انتظار،سرعت بسیار بالا بود. پیرمرد در جریان اتفاقات نبود.او در حال دور شدن بود،دقیقا مانند اینکه جاذبه او را بسمت خود میکشد،و سرعتش در حال افزایش بود.او در حال کشیده شدن به جایی در دریای ماکو بود.او یک فریاد بلند و طولانی ناشی از ترس برجا گذاشت و ناپدید شد. اریث دوباره نبض را احساس کرد.او دقیقا میدانست آن چیست.این دقیقا مانند همان موج بود که در شهر گمشده به زندگی اش پایان داده بود.آن مرد جایی در جریان زندگی کمین کرده بود. «سفیروث..» آن فرشته ی خائن با موهای نقره ای مانند اینکه ارواح شرور را به جهنم میبرد خندید. این دفعه اریث میدانست که خطر تمام نشده.آن وسیله ی مقدسی که اریث احضار کرده بود در همان ابتدای کارش در حال سرکوب شدن بود.زخم قدیمی سیاره،سفیروث در دهانه ی کوه شمالی،مکانی که سرزمین قسم خورده ی جنوا بود منتظر زمانی بود که بتواند در شکل اصلی خود دوباره زاده شود.شهاب سنگی با قدرت تخریب بالا و با استفاده از جادوی سیاه در حرکت بود.چکش شیطان که میتوانست از بهشت های دور سیاره را درهم بکوبد احضار شده بود. مترجم : Edward Nihon [/QUOTE]
Insert quotes…
Verification
پایتخت ایران
ارسال نوشته
صفحه اصلی
انجمنها
معرفی و بحث پیرامون بازیها
داستان، تاریخچه و معرفی بازیها
THE MAIDEN WHO TRAVELS THE PLANET ترجمه رمان از Final Fantasy vii
Top
نام کاربری یا ایمیل
رمز عبور
نمایش
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
مرا به خاطر بسپار
ورود
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی
همین حالا ثبت نام کن
or ثبتنام سریع از طریق سرویسهای زیر
Twitter
Google
Microsoft