ورود
ثبت نام
صفحه اصلی
اخبار بازی
بررسی بازی
حقایق بازیها
داستان بازی
بررسی سخت افزار
برنامههای ویدیویی
انجمنها
نوشتههای جدید
پرمخاطبها
جستجوی انجمنها
جدیدترینها
ارسالهای جدید
آخرین فعالیتها
کاربران
کاربران آنلاین
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
ورود
ثبت نام
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
Menu
Install the app
Install
فراخوان عضویت در تحریریه بازیسنتر | برای ثبت درخواست کلیک کنید
صفحه اصلی
انجمنها
معرفی و بحث پیرامون بازیها
داستان، تاریخچه و معرفی بازیها
THE MAIDEN WHO TRAVELS THE PLANET ترجمه رمان از Final Fantasy vii
ارسال پاسخ
JavaScript is disabled. For a better experience, please enable JavaScript in your browser before proceeding.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
متن گفتگو
<blockquote data-quote="Reza.zareei" data-source="post: 4697374" data-attributes="member: 140366"><p>در دنیای ماکو ،اریث میدانست که معنای زمان و مکان دراینجا با جهان بیرون فرق دارد به نظر میرسید که به آرامی جریان دارد و اگر وی میخواست،میتوانست با یک پلک بهم زدن به جلو برود.گذر زمان درماکو درنگاه اول هیچ معنایی نداشت. تاریخچه ی سیاره از مجموعه ای از خاطرات به وجود آمده بود،که همگی با هم ادغام شده بودند و همیشه در کنار او بودند.خاطراتی از زمان حال بود و خاطراتی هم از گذشته.هیچ راهی وجود نداشت که اریث همه ی آن هارا دیده باشد.اما وقایعی که درون خاطره ها حک شده بودند.فراتر از مفهوم زمان بودند و همه آن ها مانند یک شکل کامل به هم مرتبط شده بودند.به این موضوع هم اشاره میکرد که در دنیای زندگان، زمان به سمت آینده حرکت میکند.همزمان با آن که خاطرات تازه ای از جهان بیرون با هم ادغام می شدند ، با انرژی که از سیاره میرسید،زندگی جدیدی به دنیا می آمد.این چرخه به اریث چگونگی گذران زمان از دوره ای به دوره ی دیگر را نشان می داد.</p><p>همه چیز درون سیاره توسط جریان(زندگی) به هم وصل میشد.حتی در درنیای بیرون(سطح) جریان انرژی ذهن به دور ترین مکان های ممکن هم میرسید. اما در بخشی دیگر،مکان های نزدیکی هم بودند که انرژی نمی توانست به آنها برسد.مناطقی وجود دارند که جریان بادی ماکو هم به آنان دسترسی نداشت .اریث فکر میکرد که تقصیر راکتور های ماکوست.انرژی هیچ وقت نباید به آنگونه استفاده میشد و اگر آن ها به استفاده از آن به زور ادامه میدادند، در نهایت تعادل را بهم میزدند.اگر سیاره میتوانست کاری کند که انسان ها به راحتی زندگی کنند این کار را انجام میداد. اما شرکت شینرا زیاده روی میکرد و اگر که طمع آنان ادامه پیدا میکرد. آرامش زندگی سیاره بهم میخورد. اریث چگونگی جوانه زدن گل هارا در کلیسا به یاد آورد. و اینکه چگونه شهر میدگار غرق در ماکو بود.</p><p>"و به این خاطر است که مردم شینرا میخواستند بدانند سرزمین قول داده شده کجا است. سرزمینی پر از ماکو. مکانی که فقط سترا ها میدانند چطوری به آن جا بروند... اما آن مکان اینجا بود جایی بود که در آخر همه زمانی که به سیاره برمگیردند میروند. سرزمینی که از طریق ماکوی آن میتوانستند تمام انرژی که میخواستند را بدست آورند وجود خارجی نداشت. مگه نه؟ همه اش یک اشتباه بود."</p><p>او در حینی که با جریان حرکت میکرد با خودش زمزمه میکرد. او بر دنیای متحرک ماکو نگاه انداخت که تغییر آن چنانی نمیکرد.</p><p>"سرزمین وعده داده شده که سفیروث به آن فکر میکرد خیلی فرق داشت. او سعی میکرد همه ی آن را با زور بسازد. او میخواست از روی قصد به سیاره صدمه بزند تا تقریبا تمام انرژی در یک مکان جمع شود. که فقط خود او توانایی کنترل همه ی آنرا بدست بگیرد. این سرزمین وعده داده شده ای بود که سفیروث میخواست. اریث از فکر این که سیاره در آن صورت چگونه خواهد بود به خود لرزید.</p><p>"آیا کلود و بقیه حالشون خوبه؟... امیدوارم کلود و تیفا با بدنبال سفیروث رفتن به خودشان زیادی فشار نیاورند."</p><p>"کلود؟تیفا؟برت؟"</p><p>امواج یکی از ذهن های کنار او در عکس العمل به حرف های او بزرگ تر شد. او برای خروج از جریانی که داخلش بود عجله داشت چون دفعه اولی بود که با ذهنی که مانند خودش هوشیار بود ارتباط پیدا کرده بود. وقتی به جایی که امواج از آن آمده بود رسید. سایه ای از ماکو برخواست. که به وضوح تصویر اریث نبود اما او فهمید که باقی مانده های یک زن است.</p><p>"تو اون هارو میشناسی؟ تو کی هستی؟"</p><p>"من...."</p><p>به نظر میرسید که خاطراتش درهم برهم بودند.شاید به خاطر این بود که مقدار زیادی از روحش با ماکو ادغام شده بود. آما هسته اش هنوز از دست نرفته بود و همچنان به طور کامل در حال جریان بود.</p><p>"اوه. من لابد خودم رو اول معرفی کنم. من اریث هستم. آیا تو از اعضای اوالانچ هستی؟"</p><p>"اوالانچ... آره.آره اون درسته"</p><p>خاطراتی که او داشت در حال بازسازی از دریای ماکو بودند.داشت دوباره میفهمید که چه کسی است. بدن شفافش داشت شکلی که او در جهان سطح داشت به خود میگرفت . انگار اریث روی او تاثیر گذاشته بود . در مقایسه با اریث هنوز کمی شفاف بود اما حالا مانند انسان ها شده بود. و لباسی که برتن داشت ظاهر شد. موهایش به صورت دم اسبی در پشت سرش بسته شده بود که مانع او نشود و لباس هایش مانند یک سرباز بود.</p><p>مترجم : کینگ</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="Reza.zareei, post: 4697374, member: 140366"] در دنیای ماکو ،اریث میدانست که معنای زمان و مکان دراینجا با جهان بیرون فرق دارد به نظر میرسید که به آرامی جریان دارد و اگر وی میخواست،میتوانست با یک پلک بهم زدن به جلو برود.گذر زمان درماکو درنگاه اول هیچ معنایی نداشت. تاریخچه ی سیاره از مجموعه ای از خاطرات به وجود آمده بود،که همگی با هم ادغام شده بودند و همیشه در کنار او بودند.خاطراتی از زمان حال بود و خاطراتی هم از گذشته.هیچ راهی وجود نداشت که اریث همه ی آن هارا دیده باشد.اما وقایعی که درون خاطره ها حک شده بودند.فراتر از مفهوم زمان بودند و همه آن ها مانند یک شکل کامل به هم مرتبط شده بودند.به این موضوع هم اشاره میکرد که در دنیای زندگان، زمان به سمت آینده حرکت میکند.همزمان با آن که خاطرات تازه ای از جهان بیرون با هم ادغام می شدند ، با انرژی که از سیاره میرسید،زندگی جدیدی به دنیا می آمد.این چرخه به اریث چگونگی گذران زمان از دوره ای به دوره ی دیگر را نشان می داد. همه چیز درون سیاره توسط جریان(زندگی) به هم وصل میشد.حتی در درنیای بیرون(سطح) جریان انرژی ذهن به دور ترین مکان های ممکن هم میرسید. اما در بخشی دیگر،مکان های نزدیکی هم بودند که انرژی نمی توانست به آنها برسد.مناطقی وجود دارند که جریان بادی ماکو هم به آنان دسترسی نداشت .اریث فکر میکرد که تقصیر راکتور های ماکوست.انرژی هیچ وقت نباید به آنگونه استفاده میشد و اگر آن ها به استفاده از آن به زور ادامه میدادند، در نهایت تعادل را بهم میزدند.اگر سیاره میتوانست کاری کند که انسان ها به راحتی زندگی کنند این کار را انجام میداد. اما شرکت شینرا زیاده روی میکرد و اگر که طمع آنان ادامه پیدا میکرد. آرامش زندگی سیاره بهم میخورد. اریث چگونگی جوانه زدن گل هارا در کلیسا به یاد آورد. و اینکه چگونه شهر میدگار غرق در ماکو بود. "و به این خاطر است که مردم شینرا میخواستند بدانند سرزمین قول داده شده کجا است. سرزمینی پر از ماکو. مکانی که فقط سترا ها میدانند چطوری به آن جا بروند... اما آن مکان اینجا بود جایی بود که در آخر همه زمانی که به سیاره برمگیردند میروند. سرزمینی که از طریق ماکوی آن میتوانستند تمام انرژی که میخواستند را بدست آورند وجود خارجی نداشت. مگه نه؟ همه اش یک اشتباه بود." او در حینی که با جریان حرکت میکرد با خودش زمزمه میکرد. او بر دنیای متحرک ماکو نگاه انداخت که تغییر آن چنانی نمیکرد. "سرزمین وعده داده شده که سفیروث به آن فکر میکرد خیلی فرق داشت. او سعی میکرد همه ی آن را با زور بسازد. او میخواست از روی قصد به سیاره صدمه بزند تا تقریبا تمام انرژی در یک مکان جمع شود. که فقط خود او توانایی کنترل همه ی آنرا بدست بگیرد. این سرزمین وعده داده شده ای بود که سفیروث میخواست. اریث از فکر این که سیاره در آن صورت چگونه خواهد بود به خود لرزید. "آیا کلود و بقیه حالشون خوبه؟... امیدوارم کلود و تیفا با بدنبال سفیروث رفتن به خودشان زیادی فشار نیاورند." "کلود؟تیفا؟برت؟" امواج یکی از ذهن های کنار او در عکس العمل به حرف های او بزرگ تر شد. او برای خروج از جریانی که داخلش بود عجله داشت چون دفعه اولی بود که با ذهنی که مانند خودش هوشیار بود ارتباط پیدا کرده بود. وقتی به جایی که امواج از آن آمده بود رسید. سایه ای از ماکو برخواست. که به وضوح تصویر اریث نبود اما او فهمید که باقی مانده های یک زن است. "تو اون هارو میشناسی؟ تو کی هستی؟" "من...." به نظر میرسید که خاطراتش درهم برهم بودند.شاید به خاطر این بود که مقدار زیادی از روحش با ماکو ادغام شده بود. آما هسته اش هنوز از دست نرفته بود و همچنان به طور کامل در حال جریان بود. "اوه. من لابد خودم رو اول معرفی کنم. من اریث هستم. آیا تو از اعضای اوالانچ هستی؟" "اوالانچ... آره.آره اون درسته" خاطراتی که او داشت در حال بازسازی از دریای ماکو بودند.داشت دوباره میفهمید که چه کسی است. بدن شفافش داشت شکلی که او در جهان سطح داشت به خود میگرفت . انگار اریث روی او تاثیر گذاشته بود . در مقایسه با اریث هنوز کمی شفاف بود اما حالا مانند انسان ها شده بود. و لباسی که برتن داشت ظاهر شد. موهایش به صورت دم اسبی در پشت سرش بسته شده بود که مانع او نشود و لباس هایش مانند یک سرباز بود. مترجم : کینگ [/QUOTE]
Insert quotes…
Verification
پایتخت ایران
ارسال نوشته
صفحه اصلی
انجمنها
معرفی و بحث پیرامون بازیها
داستان، تاریخچه و معرفی بازیها
THE MAIDEN WHO TRAVELS THE PLANET ترجمه رمان از Final Fantasy vii
Top
نام کاربری یا ایمیل
رمز عبور
نمایش
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
مرا به خاطر بسپار
ورود
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی
همین حالا ثبت نام کن
or ثبتنام سریع از طریق سرویسهای زیر
Twitter
Google
Microsoft