The Elder Scrolls Library {Wiki}

Alessian Empire



امپراطوری Alessian (آلسیان)
اولین امپراطوری تامریل با فتح Cyrodiil (سیردیل) توسط ملکه مقدس Alessia (آلسیا) و بیرون کردن Ayleid (آیلید ها – نژادی از الف ها)، در سال 243 دوره اول شروع شد. امپراطوری آلسیان به عنوان نخستین امپراطوری انسان ها شناخته میشود که در پس از 10 سال نبرد سرانجام در سال 2331 دوره اول به طور کامل از میان رفت


شروع تاریخی
Aldmer (آلدمر – نژادی از الفها) جزء اولین گروه هایی بودند که از زادگاه خود، یعنی Summerset Isles (جزیره های سامرست) به سیردیل مهاجرت کردند و به "آیلیدها" تبدیل شدند و حکومت مستقل خود را به راه انداختند. از این گروه الف ها به عنوان دیکتاتورها و فرمانروایانی ظالم یاد میشود که از انسان ها به عنوان برده برای تجارت و کار خود استفاده میکردند. "آیلید" ها بر خلاف بقیه الف ها مانند Altmer (آلتمر) و Bosmer (بسمر) به عنوان پرستش کنندگان و پیروان شاهزادگان Daedra (دیدرا) شناخته میشدند و از کمک آنها برای کنترل و سرکوب انسان ها استفاده میکردند.

gagz_al1.jpg


تاسیس امپراطوری
زمانی که حکومت های مستحکم انسان ها در شمال شکل گرفته بودند و میان لرد های "آیلید" کشمکش های داخلی وجود داشت، انسان های برده سیردیل فرصت را به دست آوردند تا سرزمین خود را از آنها بگیرند. شورش توسط شخصیتی کاریزماتیک و زن، به نام "آلسیا" شروع و رهبری میشد. در سال 243 دوره اول، "آلسیا" با "نرد" ها و بر اساس افسانه ها، "آیلید" هایی که از دین خود برگشته بودند متحد شد و شورش خود را به طور علنی آغاز کرد. "آلسیا" ارتش های "آیلید" ها را با کمک قهرمان نیمه خدای انسان ها یعنی Pelinal Whitestrake (پلینال وایت استریک) در چندین نبرد به طور کامل شکست داد و موفق شد White Gold Tower (برج طلای سفید) را فتح کند. و شهر در آن زمان به Imperial City (امپریال سیتی) تغییر نام پیدا کرد. در این نبرد بود که پلینال وایت استریک به طور تن به تن با پادشاه آیلیدها جنگید و توانست او و همرزمانش را شکست دهد. هرچند جراحات سنگینی برداشت.
"آلسیا" کنترل تمام معابد موجود در "سیردیل" را به دست گرفت. ملکه آلسیا به عنوان امپراتریس تاج گذاری کرد و خود را فرمانبردار Akatosh (آکاتش – خدای خدایان و ایدراها) قرار داد. در مقابل، ایدرها و آکاتش، قدرتی را در اختیار او قرار دادند که تا زمانی که مورد پرستش قرار بگیرند و آتش اژدها روشن بماند، تامریل از حمله دیدراها در امان خواهد بود. در پی این اتفاقات اتحادی میان دره نیبنای و ایالات کلویان شکل گرفت تا سیردیل برای اولین بار کاملا توسط امپراطوری انسان ها یکپارچه شود. با این اتفاقات، کشیش های آکاتش در راس تغییرات دینی قرار گرفتند و آلسیا مجبور شد که آینده عقیدتی امپراطوری را مشخص کند. او برای اینکه پیروان خود در جنگ، نرد های اسکایریم و آیلیدهایی که به او کمک کرده بودند را راضی نگاه دارد، فرمان داد تا خدایان نرد و الف ها به شکل یک دین واحد تغییر کنند و مذهب اصلی تامریل یعنی پرستش هشت خدای اصلی ایدرا و در راس آنها آکاتش، شکل گرفت. سپس او تمام تندیس ها و مقدسات "دیدرا" ها را با خدایان هشت گانه عوض کرد. این تغییر دینی برای هزاران سال در سرتاسر تامریل به عنوان دین رسمی باقی مانده است. آیلیدهای باقی مانده نیز اجازه پیدا کردند تا مقام لردی و یا اشرافی خود را در صورت پیروی از قوانین امپراطوری حفظ کنند. در سال 266 دوره اول، زمانی که "آلسیا" در بستر مرگ بود، خود آکاتش بر او ظاهر شد و Amulet of Kings (طلسم پادشاهان) را به او داد. سپس روحش را در سنگ قرمز آن قرار تا از تامریل در برابر حملاتی که از طرف "دیدرا" ها و Oblivion (ابلیوین) انجام میشد، بیشتر حفاظت کند. همچنین روح تمام نوادگان آلسیا نیز به گردنبند منتقل میشدند.


اطلاحات آلسیان
پس از شکست آیلیدها، هنوز تعداد زیادی از آنها در داخل امپراطوری زندگی میکردند که روز به روز بر قدرت و خشمشان نسبت به امپراطوری اضافه میشد. به منظور استحکام بخشیدن به امپراطوری، تغییراتی بنیادی در فرهنگ و اعتقادات مذهبی شکل گرفت که اصلاحات آلسیان شهرت یافت. این تغییرات آنچنان عمیق بود که تا دوره چهارم نیر بخشی از فرهنگ تامریل شده است. شروع این تغییرات باز میگردد به تاسیس گروهی مذهبی با نام Alessian Order (فرقه آلسیان)، به رهبری دینی شخصی با نام Marukh (مروخ) در اطراف جنگل های ساحلی کلویان. کسی که گفته میشد با روح ملکه آلسیان مقدس در ارتباط بوده است. مروخ صحبت های آلسیان را با خون خود نوشت. این صحبت ها با نام "اصول و مکتب هفتاد و هفت" شهرت یافتند که شامل قوانین و اصولی در مورد زیر سوال بردن حاکمیت الف ها، پرستش خدایان و ... میشد. با تکیه بر این اصول، در اوایل قرن چهارم دوره اول، بسیاری از شهر های آیلیدها در داخل امپراطوری توسط تندروهای مذهبی امپراطوری آلسیان سوزانده و غارت شدند و وحشت گسترده ای را بین الف های ساکن مرز های امپراطوری و سیردیل به وجود آورد. با این وجود، عقاید نژاد پرستانه و ضد الفی آلسیان، مانع ایجاد قرارداد تجاری میان امپراطوری و حکومت Camoran ها (کمران) در سال 340 دوره اول نشد. احساسات ضد الفی در سال 358 دوره اول و شکست های "نردها" در برابر حکومت Direnni (دیرنی – از آخرین حکومت ای قدرتمند الف ها در شمال تامریل) که با از دست دادن مرز های "برتنی علیا" همراه بود، تشید شد. در نتیجه امپراطور آلسیان، Ami-El (امی-ال)، ارتش امپراطوری را برای کمک به نردها، روانه شمال کرد.
در سال 361 دوره اول، سرانجام فرقه آلسیان با نفوذ خود کنترل امپراطوری را به دست گرفتند و "اصول هفتاد و هفت" را با نام "اصول آلسیان" به قوانین رسمی امپراطوری اضافه کردند. این قوانین جدید همچین بیان میکردند که دین و سیاست دو جزء جدایی ناپذیر امپراطوری هستند. قوانین جدید برعلیه الف ها بسیار تبعیض آمد بود. حتی آنها را از درجات اشرافی خود سلب میکرد. بسیاری از آیلیدها تشویق شدند که مرزهای امپراطوری را ترک کنند. عده ای از آنها که در برابر ترک خانه خود مقاومت میکردند نیز سرانجام با اولتیماتوم شخص امپراطور، مجبور شدند سیردیل را در جستجوی سرزمینی جدید ترک کنند. در این دوره همه انسان ها با اصول و قوانین جدید آلسیان موافق نبودند. کلویان ها در غرب به دلیل موقعیت جغرافیایی و جامعه خود، در برابر این قوانین مقاومت به خرج دادند و از امپراطوری فاصله گرفتند و اتحادی را تشکیل دادند که با نام "ایالات کلویان" شناخته میشود.
به منظور گسترش عقاید، امپراطوری آلسیان خدایان سنتی سایر گروه های دینی را وارد دین رسمی خود کردند. اما به جای خدا، نام ارواح برتر یا مقدس را بر آنها گذاشتند. با این اقدامات، باورهای دینی آلسیان تمام تامریل را دربرگرفت و امپراطوری از این نظر بسیاری را همراه خود کرد. پادشاه نرد ها، Borgas (برگاس) از اولین افرادی بود که این عقاید را در داخل امپراطوری نردها گنجاند. با قدرت گرفتن و افزایش نفوذ آلسیان، روابط امپراطوری و حکومت کمران ها رو به تیره تر شدن رفت. تا جایی که قرارداد تجاری که مدتی قبل میان دو دولت برقرار شده بود، فسخ شد. در سال 369 دوره اول، شاه برگاس به سیردیل سفر کرد و پیشنهاد همکاری میان نردها و امپراطوری آلسیان را بر علیه حکومت کمران ها در ولنوود مطرح کرد. به منظور جلوگیری از این همکاری، بسمر ها یکی از Wild Hunt های خود (به معنی شامان) را مامور قتل برگاس کردند که موفقیت آمیز بود. با به قتل رسیدن برگاس، نشست Moot (نشستی که تمام پادشاهان اسکایریم، پادشاه تمام سرزمین را انتخاب میکنند، به نتیجه نرسید و اسکایریم وارد 50 سال جنگ داخلی که با نام War of Succession (جنگ جانشینی) شناخته میشود، شد. این جنگ همچنین امپراطوری نردها رو تقریبا از بین برد. جنگ جانشینی در سال 420 دوره اول، زمانی که یارل Olaf One-Eye (الاف یک چشم) از Whiterun (وایتران) تمام اسکایریم را با قرارداد جنگ سالار (Pact of Chieftains) زیر پرچم خود متحد کرد، به پایان رسید. به طور آشکار معلوم نیست، اما در اواخر دوران حکومت الاف، یا اوایل حکومت جانشینش، Kjoric the White (جریک سفید)، اسکایریم تبدیل به خراجگذار و مستعمره امپراطور آلسیان گردید.

0pst_al2.jpg


سلطنت Goreius و شورش Rislav
در سال 461 دوره اول قدرت و نفوذ امپراطوری آلسیان به اندازه ای بود که با وجود قوانین تبعیض آمیز، تمام رهبران Anequina (آنکوینا – از آخرین پادشاهی های باستانی Elsweyr)، دیرنی و Resdayn (رسداین – واقع در مرویند) نیز در مراسم تاجگذاری امپراطور Goreius (گریوس) شرکت کردند. با این وجود بیشتر ایالات کلویان کاملا خودمختار بودند و حتی در سال 472 دوره اول اتحاد مستحکمی میان پادشاهی های Kvatch (کواچ) و Skingrad (اسکینگراد) با ازدواج Rislav Larich (ریسلاو لاریچ از اسکینگراد) و Belene (بلین از کواج) شکل گرفت. در همین زمان بود که طاعون ایالات کلویان را در برگرفت و بیشتر خاندان ساطنتی اسکینگراد جان خود را از دست دادند. بزرگترین فرد زنده خاندان سلطنتی برای تاج و تخت، یکی از کشیشان آلسیان به نام Dorald Larich (درالد لاریچ) بود. او به سرعت به اسکینگراد بارگشت و در اولین حرکتش بیان کرد که مخالفت با امپراطور، مخالفت و دشمنی با خدایان است و بدین ترتیب پادشاهی را به خاک امپراطوری ملحق کرد و با این کار حیرت را در میان ایالات کلویان برانگیخت. ریسلاو لاریچ که به شدت از این حرکت برادر بزرگترش خشمگین بود، با عده کوچکی از جنگجویانش بدون مخالفت وارد شهر شد و درالد را به قتل رساند تا تاج و تخت را به دست گیرد. در همین زمان ها بود که پادشاه یا High King اسکایریم، جوریک سفید، به دنبال استقلال از امپراطوری بود، اما ارتشش توسط امپراطور گریوس در Sungard (سانگارد) شکست خورد و کشته شد. در حالی که شمالی ها سعی کردند پادشاه جدید را انتخاب کنند، ارتش آلسیان شروع به فتح قسمت های جنوبی اسکایریم کرد. خبر به قدرت رسیدن ریسلاو در همین زمان به امپراطور گریوس رسید و او ارتش بزرگی را برای شکست او و نشان دادن قدرت آلسیان گردآوری کرد. اما ریسلاو در عمل توانست با یک حمله غافلگیر کننده وارد نقاط مرتفع کلویان شود و ارتش آلسیان وارد دام او شد. گریوس که وارد این دام شد ارتشش را به آرامی پیش برد و با این اشتباه فرصت را به کلویان ها داد تا نیروهای او را به تدریج و با حملات چریکی از بین ببرند. زمانی که معلوم شد ارتش آلسیان خسته، نا منظم و ضعییف شده است، ارتش کواچ حمله مستقیم خود را آغاز کرد و گریوس که توان نبرد را در نیروهایش نمیدید، مجبور به عقب نشینی به نقاط تحت تصرف امپراطور شد.


نبرد با دیرنی
موفقیت ریسلاو در در شورش و جنگ، بقیه ایالات کلویان را ترغیب کرد تا به کواچ و اسکینگراد برای مقابله با امپراطوری بپیوندند. همچنین دیرنی ها نیز تحت تاثیر این شکست تمام نمایندگان آلسیان را از نقاط تحت اختیارشان بیرون کردند. در سال 479 دوره اول، حکومت دیرنی، شروع به شکنجه برتن هایی کرد که به قوانین آلسیان اعتقاد داشتند و امپراطوری در جواب حمله گسترده ای را به Craglorn (کراگلرن – واقع در همرفل) ترتیب دادند. این حمله، جنگ بزرگی را میان امپراطوری آلسیان و حکومت دیرنی در سال 480 دوره اول آغاز کرد. در ابتدای جنگ، دیرنی ها پیروزی های استراتژیک بزرگی را در مناطق تحت اختیار امپراطوری به دست آوردند و اتحادی میان پادشاه جدید اسکایریم یعنی، Hoag Merkiller (هگ الف کش – پسر جوریک سفید) و دیرنی به منظور نبرد با آلسیان شکل گرفت. اما در نهایت ارتش آلسیان موفق شد از خطوط دفاعی دیرنی بگذرد و وارد Glenumbra (گلنومبرا) شود. در این زمان دیرنی ها به همراه متحدان آیلید خود نقشه حمله ای را در صحرا های گلنومبرا پیاده سازی کردند. با وجود اینکه نیروهای امپراطوری انتظار چنین واکنشی را داشتند، اما باز هم نبرد سنگینی شکل گرفت که برای هر دو طرف بسیار پرهزینه بود. دیرنی ها موفق شدند نیروهای آلسیان را به عقب و خارج از "های راک" برانند. اما در این راه ارتششان نیز ورای ترمیم پذیری ضعییف شد و دیگر قدرت اداره سرزمین خود و برتن ها را نداشتند. سرانجام در سال 500 دوره اول حکومت دیرنی از میان رفت. امپراطوری نیز که متحمل تلفات سنگین شده بود توانایی نداشت تا سرزمین های تحت نفوذ خود را آرام کند و با مرگ " هگ"، Ysmir Wulfharth (ایزمیر وولف هارت) افسانه ای، پادشاه اسکایریم شد. او تمام قوانین آلسیان را از اسکایریم حذف کرد و سنت های نردها را دوباره اهیا نمود. شکست در صحرای های گلنومبرا یکی بزرگترین حماقت های نظامی امپراطوری آلسیان بود و باعث شد تا امپراطوری هیچگاه نتواند قدرت سابق خود را باز یابد.

6bz8_al3.jpg


سطلنت Hestra
برای مدت طولانی ضعف امپراطوری و کم شدن قدرتش ادامه داشت تا اینکه امپراتریس Hestra (هسترا) بر تاج و تخت تکیه زد و در این زمان بود که امپراطوری شروع به بازیابی قدرتش نمود. هسترا گفته میشود که اولین شخصی بوده که روابط را با ایالات کلویان بسیار بهبود بخشید و باعث شد که به امپراطوری بپیوندند. در سال 1029 دوره اول، هسترا اولین عملیات نظامی اش را بر علیه پادشاه خوان آشام، Styriche (استایریچ) انجام داد. هسترا ارتش او را شکست داد و استایریچ هنگام عقب نشینی با نیروهای مدافع Bangkorai (بنگکرای- جایی که همرفل را به های راک متصل میکند) روبرو شد که این فرصت را به هسترا داد تا او و ارتشش را به طور کامل از بین ببرد. این پیروزی باعث شد تا او بدون مقاومت و با آرامش های راک را به خاک امپراطوری آلسیان اضافه کند. در سال 1030 دوره اول، امپراتریس هسترا بر علیه Reachmen های Reach (ریچ - مرکز حکومت دوئمر ها که در دوره چهارم در اسکایریم با نام Markarth – مرکرت- شناخته میشود) وارد جنگ شد. لژیون های امپراطوری در ابتدا به خوبی پیش رفتند و کل ریچ را فتح کردند. اما در مدت 2 سال به وسیله شورشی های Red Eagle (عقاب قرمز) از آنجا بیرون رانده شدند و نتوانستند فرهنگ امپراطوری را مستحکم کنند. در پی این اقدام، هسترا با یک عملیات تهاجمی وسیع مجددا ریچ را فتح کرد و عقاب های قرمز را از میان به طور کامل برد. هسترا در سال 1033 دوره اول بر علیه دزدان دریایی دست به عمل شد و موفقیت خوبی را به دست آورد که بر شهرتش افزود. ناوگان امپراطوری، رهبر دزدان دریایی یعنی Red" Bramman (برامن قرمز) را در این جنگ کشتند. این عملیات باعث شد تا دسترسی راحتی به Black Marsh (بلک مارش) پدیدار شود. هسترا همچنین به عنوان کسی شناخته میشود که راه های امپراطوری را توسعه و بهبود بخشید تا تجارت و حرکت ارتش ها سریعتر شود و امنیت بیشتر، راه های امپراطوری را دربر گیرد. در همین زمان ها امپراطوری آلسیان چند جنگ کوتاه با ولنوود و السویر داشت.


تجزیه و سقوط امپراطوی آلسیان
پس از هسترا، امپراطوری برای چند صده آرامش را تجربه کرد تا اینکه دوباره درگیر کشمکش داخلی شد و در سال 2200 دوره اول، طاعون Thrassian (تریسی ها) ضربه شدیدی را بر پیکره امپراطوری وارد کرد. در این بحران نصف جمعیت تامریل مردند. در سال 2260، امپراطور وقت آلسیان، بزرگترین ناوگان تاریخ را که شامل پادشاهی های مختلفی میشد، گرداوری کرد تا منشا آن را از بین ببرد. این ناوگان که با نام All Flags Navy (ناوگان تمام پرچم ها – اشاره به چند ملیتی بودن آن دارد) شناخته میشود، به فرماندهی دریاسالار و پادشاه Anvil (آنویل)، Bendu Olo (بندو الو) ماموریت یافت تا با حمله به Sload (اسلد) سرزمین مادری Thras (تریس) منشا آن را از میان ببرد. موفقیت بندو الو در این عملیات باعث شد تا پیروزی به نام ایالات کلویان ثبت شود و تیرگی روابط را میان آنها و امپراطوری مجددا به وجود آورد. در سال 2305 دوره اول، افراط گری های فرقه آلسیان باعث شد تا تجزیه طلب ها، پادشاهی های راک را از امپراطوری جدا کنند و ارتش امپراطوری آلسیان در بازپس گیری آن ناکام ماند.


The War of Righteousness (جنگ عدالت)
اصلاحات آلسیان اگرچه در ابتدا نیرویی پیش برنده برای امپراطوری محسوب میشد، اما در قرن 24 دوره اول بیشتر تبدیل به یک اشکال اساسی و مشکل ساز در داخل بدنه امپراطوری شده بود. عقاید دینی که تمام تامریل از آن پیروی میکردند نیرویی بود برای امپراطوری که نفوذ خود را تمام شرایط حفظ کند. اما ضعییف شدن و افراط گرایی بیش از حد فرقه آلسیان و همچنین پیشرفت و پیروزی کلویان ها در سال 2321 دوره اول، امپراطوری در وضعیت ضعییف مالی و کمبود زمین قرار داده بود. در این زمان دیگر برای جبران مشکلات امپراطوری بسیار دیر شده بود و طرف های زیادی به دنبال تاج و تخت وارد نبرد با یکدیگر شدند که با نام جنگ عدالت مشهور است. با سقوط دولت مرکزی، دره نیبنای و مرکز امپراطوری مجددا توسط یک دولت غیر متمرکز هدایت میشد و ایالات کلویان نیز بدون اتحاد باقی مانند. این تقسیم امپراطوری برای 400 سال ادامه داشت، تا اینکه Reman Cyrodiil (رمن سیردیل) حکومت را متحد و امپراطوری رمن ها یا امپراطوری دوم را تشکیل داد.


m6no_al4.jpg

تندیس ملکه آلسیا

نوشته شده و آپدیت شده توسط:

 
آخرین ویرایش:
Pelinal Whitestrake



bd6_p1.jpg

"پلینال در حال مبارزه اوماریل"



Pelinal Whitestrake (پلینال وایت استریک)
، معروف به "شوالیه الهی"، قهرمانی فناناپذیر، جنگجویی افسانه ای، افسونگر، پادشاه و شوالیه ای بود که که به عنوان قهرمان مورد اطمینان ملکه برده ها، Alessia (آلسیا) ، جنگید.


ریشه ها
گفته شده که پلینال در داخل Nirn (نیرن) همانند یک Padomaic (پادمیک – نیرویی ک حاوی تغییرات و دگرگونی باشد) پدیدار شد که خصوصیات Sithis (سیتیس) و دیگر نیروهای دگرگونی، را در خود داشت. وی که توسط Murihaus (موریهاس) یک Ada یا Spirit (روح) توصیف شده است، نقش فرستاده ای از جانب Shor (شور) را ایفا می‌کند که به عنوان شوالیه و قهرمان برای جامه عمل پوشیدن به انگیزه ها و اهداف انسان ها فرستاده شده است.


دوران مرتیک
پلینال اولین بار در اواخر دوره مرتیک تحت اسامی مستعار گوناگونی پدیدار شد که برای جمع آوری ارتشی، به سرتاسر قاره Tamriel (تامریل) سفر ‌کرد. وی سرزمین های گوناگونی را زیر سلطه خود درآورد و فرامین گوناگونی را تحت اجرا میگذاشت، و سپس پادشاهی خود را رها می‌کرد تا دوباره همچین کاری را در نقطه ای دیگر از سرزمین انجام دهد.


دوره اول و شورش آلسیا
قبل از این که آلسیا قیام خود را در سال 242 دوره اول شروع کند، پلینال با Ayleids (آیلیدها) در جنگل های باستانی سیردیل در حال جنگ بود. وقتی که او از اعتراض و جنگ طلبی آلسیا نسبت به اربابان برده دار آگاه شد، در حالی که یک گرز و یک شمشیر در دست داشت که از خون، پرها و مرواریدهای مورد استفاده آیلیدها پوشیده شده بود، به مقر آلسیا آمد و به هدف او در جنگ برای آزادی ملحق شد. از این رو پلینال قهرمان آلسیا شد.


جنگ
در روزهای خونین قیام، پلینال دشمن تمامی نژادهای الفی که در سیردیل زندگی می‌کردند، به شمار می‌رفت. او وظیفه خود دید تا پادشاهان جادوگر آیلیدها را نه در جنگ، بلکه در مبارزاتی از پیش تعیین شده و تن به تن نابود سازد. پلینال ابتدا Haromir of Copper and Tea (هارمیر – یکی از پادشاهان آیلید) را به دوئل فراخواند و با خوردن رگ گردنش، او را بین برد و در همین بین نام Reman (رمن) را فریاد میزد. نامی که هنوز برای کسی آشنا نبود. سپس پادشاه دیگری به نام Gordhaur the Shaper (گردهائور) را به مبارزه فراخواند و با کوبیدن سر او به محراب بز مانند Ninendava (نینداوا) و له کردن آن، به زندگی وی نیز پایان داد. پس از این نبرد، پلینال، Hadhuul (هادهول) ملقب به پادشاه آتشین را به چالش کشید و او را در پلکان های مرمرین قصر Ceyatatar (سیاتاتار) نابود کرد. در طول 1 سال، پلینال ارتش آیلیدها را از مرزهای Niben (نیبن) عقب راند و تمام سرزمین های شرقی را برای شورشی های آلسیا تسخیر کرد. او بردگان Vahtacen (واهتاسن) را آزاد ساخت و افراد دزدیده شده قبیله Sedor the Thousand-Strong (سدر) را نیز باز پس گرفت.
هیچ چیز جلودار پیشروی او نبود و وقتی او سرزمین ها شمالی سیردیل را تحت تصرف خود درآورد، آلسیا پیک هایی به نردهای شمالی فرستاد و کمک آن ها را خواستار شد. وقتی که آن ها شوالیه را که موهای سفیدش از خون الف ها قهوه ای شده بود را بر روی پل Heldon (هلدان) دیدند، گفتند که Shor خدا به این دنیا بازگشته است. پلینال با شنیدن این اسم با خشم به آن ها ناسزا گفت. با این وجود، او ارتش نردها را به غرب هدایت کرد تا آیلیدها را در داخل سیردیل محاصره کند.

9ldv_p2.jpg



جنون
هنگامی که Huna که پلینال او را از بردگی تا پیاده نظامی تعلیم داده بود، توسط Celethelel the Singer (کلتلل) کشته شد، برای اولین بار از شدت خشم به جنون رسید. از این رو دو شهر Narlemae (نارلما) و Celediil (سلدیل) را که تحت سلطه آیلیدها بودند، با خاک یکسان و از روی نقشه محو کرد. آلسیا که از جنون و خشم پلینال وحشت زده شده بود، در درگاه خدایان دعا کرد و از آن ها کمک خواستار شد. از این رو خدایان به صورت ذهنی واحد بر پلینال ظاهر شده و او را آرام کردند تا دیگر اشتیاقی برای کشتن در وجودش باقی نماند.
Fifd of New Teed زمانی گفته بود که در زیر زره پلینال هیچ قلبی وجود ندارد و فقط خشم یک اژدهای بدون فکر در او شعله میکشد. پلینال به هیچکدام از این صحبت ها و داستان ها اهمیت نمیداد. چرا که هر شخصی را که با استفاده از منطق خدایان در موردش صحبت میکرد را از دم تیغ میگذراند. به جز آلسیا، چرا که بنا به گفته پلینال:
"بیشتر از حرف زدن، عمل میکند، زیرا حرف زدن بدون عمل، مثل یک شاهد مرده به نظر میرسد".
وقتی که یارانش این سخنان را از زبان اون شنیدند، سکوت کردند و باعث خشمگین شدن او شدند. از این رو به زیر بارانی که از جانب Kyne (کاین) فرود می‌آمد، رفت و در حالی که میخندید و شمشیشر خود را میچرخاند، فریاد میزد:
"اوه ای آکا! به این دلیل که هردو دیوانه هستیم این کار را میکنم! تو را میبینم که من را که نظاره گرت هستم نگاه میکنی! Umaril (اوماریل – پادشاه اصلی آیلید ها) جسارت کرده و ما را به مبارزه طلبیده چرا که خودمان این جسارت را به او داده ایم!"

Garid of the Men-of-Ge (گارید) زمانی جنون پلینال را از دور تجربه کرده بود. روزی که او و پلینال با هم نوشیدنی مینوشیدند، از او پرسیده بود که جنون چه حسی در او ایجاد کرده بود. و پلینال در یک جمله توصیف کرده بود:
"مانند زمانی که رویا دیگر به رویاپرداز احتیاجی ندارد"


مبارزه با اوماریل
در سال 243 دوره اول و روزهای پایانی جنگ، نیروهای شورشی به سمت جنوب و شرق برگشتند. زمانی که به نزدیکی White Gold Tower ( برج طلای سفید و امپریال سیتی) رسیدند، نیمه الفی به نام اوماریل (بزرگترین شاه آیلیدها که نیرویی افسانه ای در جادو داشت و آنچنان ظالم و قدرتمند بود که در افسانه ها حتی خدایان نیز به او نزدیک نمیشدند)، پلینال را به دوئل فراخواند. در بین مشاوران آلسیا، نیروهایش و نردها از حمله به برج و نبرد با اوماریل به خود میلرزیدند. به خاطر درنگ و دودلی آن ها، آلسیا مجبور شدن حمله را به تاخیر بیاندازد. پلینال که از اعمال فرماندهان آلسیاخشمگین شده بود، برای رویارویی با اوماریل ، به تنهایی رهسپار شد و او و همراهانش را بزدل خواند. معروف بود که اودر هنگام خشم، بدون تفکر عمل میکند.
هنگام رسیدن او به شهر، اوماریل سربازانش را که تا بدین لحظه نزد خود نگاه داشته بود، به سراغ پلینال فرستاد تا او را ضعیف کنند هرچند به خوبی آگاه بود که این سربازها با مرگ روبرو خواهند شد. بعد از مبارزه با سربازان اوماریل ، پلینال با آخرین پادشاهان آیلید ها و نوکرانشان (احتمالا دیدرا ها) روبرو شد. پلینال که برای اولین بار زخم برداشته بود، با شمشیرش زمین را از هم شکافت و در حالی که نوکران اوماریل از ترس عقب نشینی میکردند، با فریادی از او خواست تا خود را آشکار سازد. هرچند پلینال میدانست که مرگش از زخم ها اجتناب ناپذیر است.
فقط بعد از زخمی شدن پلینال بود که اوماریل خود را آشکار ساخت تا با او وارد مبارزه شود. دو مبارز کاملا با یکدیگر همسان بودند و یکدیگر را شدیدا زخمی کردند. در نهایت، پلینال بال های بدون پر دشمن خود را در هم شکست و او را نابود ساخت. زمانی که دشمن سرسختش مرد، پلینال، زشتی کلاه خود فرشته مانند رقیبش را مورد تمسخر قرار داد و بدون هیچ ترسی، اصل نصب او و دیگر کسانی که تبارشان به Ehlnofey (النفی) میرسید را مورد توهین قرار داد.
دیگر پادشاهان که از حرف های او به خشم آمده بودند، بازگشتند و به شوالیه زخمی غلبه کردند.

5y0_p3.jpg


مرگ پلینال
پیروزی پلینال برای او گران تمام شد. پادشاهان آیلیدها بازگشتند و با سلاح هایشان، او را به هشت قسمت که عددی نمادین بود، قطعه قطعه کردند. آلسیا و یارانش که با فریادهای دلخراش پلینال از خواب پریده بودند، دستور حمله به شهر را در بامداد روز بعد صادر کردند. سربازان به دیوارهای شهر یورش بردند و کوشیدند تا تا آن جا که میتوانند، آیلید ها را از بین ببرند. اما پلینال چیزی جز پادشاهان و شیاطینی که در حال فرار بودند، باقی نگذاشته بود.
موریهاس که از ترس جان دوست عزیزش در عذاب بود، برای یافتن راهی برای رسیدن به پلینال، با شاخ هایش چنان به برج کوبید که برج در هم کوبیده شد. اما او دیر کرده بود.داخل برج، تنها سر زنده پلینال را یافت که پادشاهان برای سند باقی گذاشته بودند. دو دوست برای مدت طولانی با هم صحبت کردند، در مورد پشیمانی و چیزهایی که آلسیا هیچ وقت از حقیقت پشت آن ها مطلع نمیشد.
به نظر میرسید پایان کار این شوالیه به قدر کافی تراژدیک نبود که ضربه آخر به او وارد شد، چرا که در لحظات آخر فهمید که دشمنش یعنی اوماریل زنده مانده است.
"آگاه باش موریهاس! آگاه باش! با دیدن مرگی که اکنون جلوی من است، الان متوجه شدم که دشمن من همچنان زنده است و با علم به این موضوع جگرسوز به دنیای دیگر میروم. ای کاش زمانی که خود را پیروز میدیدم، مرده بودم. اگرچه او به آنسوی دروازه های شب فرستاده شده، اما باز خواهد گشت. پس گوش به زنگ باش! من دیگر نمیتوانم از مردم در مقابل انتقام اوماریل محافظت کنم...".
پس از این آخرین اخطار ها، شوالیه پلینال وایت استریک درگذشت.


احیا
به طرز عجیبی به نظر میرسد که پلینال در بستر مرگ آلسیا حاضر بود اگرچه او توسط پادشاهان آیلیدها کشته شده بود. بنا بر قطعه ای باستانی، پلینال پس از مرگش به رستگاری رسید و از دیوانگی و گناهانش آزاد شد و وظیفه آوردن روح آلسیا به زندگی پس از مرگش را داشت.

1q75_p4.jpg


میراث
پلینال سیردیل را از شر آیلید ها آزاد کرد و به عصری صلح آمیز توام با آزادی قدم نهاد. به خاطر تلاش هایش، آلسیا توانست اولین امپراطوری انسان ها را بنا کند. شهرت و اعتبار او لجام گسیخته است. در میان ایمپریال ها، او قهرمانیست که سیردیل را از شر ظلم و ستم رها ساخت. اما در میان الف ها، او به عنوان جنگ سالار و شوالیه ای ظالم شناخته میشود که آرزویش قتل عام تمامی الف ها بود. او همچنین توسط Khajiit ها (خجیت) نیز مورد ناسزا قرار گرفته میشود چرا که اشتباها نژاد آن ها را به عنوان نوع دیگری از Aldmeri ها (آلدمر یا همان الف ها) در نظر گرفت و بسیاری از آن ها را کشت تا این که در نهایت متوجه اشتباه خود شد.
در سال 111 دوره سوم، محفل نه شوالیه پایه گذاری شد که هدفشان پیدا کردن رزه گمشده پلینال بود که از آن به عنوان یادگارهای شوالیه یاد میشد. اعتبار آن ها وقتی محقق شد که اولین شوالیه ها، Wyrm of Elynglenn را شکست داده و قسمت فوقانی زره پلینال را به دست آوردند. دوره بعدی دوره اوج محفل بود و سه یادگار دیگر نیز پیدا شد. با این حال در سال 121 دوره سوم و در طول War of The Red Diamon (جنگ الماس قرمز)، محفل از هم پاشیده شد و یادگارها بار دیگر ناپدید شدند.
به دنبال حمله دیدراها در سال 433 دوره سوم، قهرمان Kvatch (کواچ) از طرف یک پیام آور مطلع شد که اوماریل بالاخره به سیردیل بازگشته تا انتقام خود را از انسان ها بگیرد. بعد از سفری، پلینال در مقابل قهرمان Kvatch ظاهر شده و او را در راه احیای دوباره محفل نه شوالیه قرار داد تا با به دست آوردن تمامی یادگارهای شوالیه که برای کشتن اوماریل لازم بود، او را برای همیشه نابود سازد.


نام ها
پلینال وایت استریک تحت اسامی مستعار زیادی زندگی میکرد. گزارشات ثبت شده حاکی از آن است که از او به عنوان Ysmir, Wulfharth, Harrald Hairy Breeks و Hans The Fox نام برده میشد.
نام کوچک او، پلینال، تحریف شده اسم Pelin-El (پلین-ال) است که به معنای Star Made Knight (شوالیه ستاره ای) میباشد. این موضوعی عجیب است چرا که این نام، نامی الفی است و پلینال از نژاد الف ها بیش از هر چیزی متنفر بود. در طول قیام آلسیا، او را با نام پلینال خونین، پلینال یاغی، پلینال گناه کار و پلینال سوم میشناختند. آخرین نام – پلینال سوم – به رابطه با او با دیگر قهرمانان ماورایی بشریت یعنی Harrald Hairy Breeks و Hans The Fox اشاره میکند. منابع Altmeri اشاره میکند که این ها یکی هستند.
تئوری دیگری در رابطه با "سوم" در نام او این است که او سومین قدیس در دعاهایی هست که آلسیا در درگاه خدایان برای رها سازی انسان ها از آیلیدها میخوانده است.
به خاط ررویکرد وحشیانه اش در قبال آیلید ها، پلینال اغلب اوقات با نام شوالیه الهی شناخته میشد.

nbsc_p5.jpg



نوشته شده و آپدیت شده توسط:

 
آخرین ویرایش:
Imperial City



q7jy_imp1.jpg



Imperial City (امپریال سیتی, یا شهر امپراطوری)
، قلب تپنده امپراتوری ،و مرکز باستانی تامریل محسوب میشود.

ریشه
از دوران اول تا دوران چهارم، در تمامی‌ زمان ها برج طلای سفید امپریال سیتی، مرکز فرهنگی‌ تامریل، نماد امپراتوری حاکم بر آن‌ و خانه و پایتخت سیاسی امپراطور بوده است. همچنین به مدت قرن‌ها نقش پیشروی فرهنگی‌، سیاسی، اقتصادی و مد را در بین شهر‌های تامریل داشته است. امپریال سیتی زمانی‌ مرکز امپراتوری عظیم Ayleid (آیلید) بوده و حتی در دوران چهارم نیز مجسمه‌ها و ساختمان‌های عظیم ساخته شده توسط الف‌ها در داخل شهر به چشم میخورند.
شهر دارای سیستم فاضلاب پیچیده‌ای است که در قسمت‌های زیرین آن‌ جریان دارد.همچنین تعدادی از سازه‌های قدیمی‌ الفی و هزار تو‌های ساخته شده توسط آنها نیز در آن‌ قسمت از شهر آرام گرفته‌اند. تنها تعدادی کمی‌ از این هزار تو‌ها و لوله‌های فاضلاب توسط سربازان امپراتوری کنترل میشوند و بسیاری از آنها به حال خود رها شده اند؛ به همین دلیل نیز ارتش امپراتوری مردم عادی را از رفتن به این‌ قسمت‌ها بر حذر میدارد. تنها افرادی که دارای صلاحیت‌های امنیتی لازم هستند، در صورت نیاز میتوانند وارد این مناطق ممنوعه شوند.
شهر از دور و فاصله چند مایلی به راحتی‌ قابل مشاهده بوده، و با داشتن معماری عظیم و پیچیده،ن مایانگر ثروت و اهمیت خود در بین مردم تامریل است. معماری شهر به صورت دایره وار است و دیوار‌های مختلفی‌ که در واقع تشکیل دهنده خیابان‌های آن‌ هستند اطراف برج طلای سفید کشیده شده اند. دلیل این نوع معماری، حفاظت از برج در مقابل هر نوع حمله خارجی‌ است.

ناحیه ها
امپریال سیتی شامل 7 ناحیه است که عبارتند از : Green Emperor Way (راه سبز امپراتور) که با نام Palace District (خیابان قصر) نیز شناخته میشود،Market (بازار شهر)، ,Arena(میدان مسابقات) ,Arboretum(آربرتوم),Talos Plaza (میدان تالس – تالس یا همان تایبر سپتیم، موسس امپراطوری سپتیم یا سومین امپراطوری)،,Elven Garden (باغ‌های الفی) و خیابان معبد (Temple District). دو ناحیه دیگر نیز در خارج از دیوار‌های شهر قرار دارند که عبارتند از: Arcane University (دانشگاه آرکین یا جادو) که در قسمت جنوب شرقی‌ شهر قرار گرفته است و قرار گاه ارتش که شامل زندان شهر نیز است میشود. این قرارگاه در قسمت شمال شرقی‌ شهر قرار دارد. آخرین ناحیه امپریال سیتی نیز اسکله شهر است و در قسمت جنوب غربی آن‌ قرار دارد.
راه سبز امپراتوری، خیابان اصلی‌ شهر است و برج طلای سفید که با نام کاخ امپراتوری هم شناخته میشود، در این خیابان قرار دارد. بسیاری از شاهان و ملکه‌های امپراتوری، و همچنین The Elder council )مجلس بزرگان)، از داخل اتاق‌های این برج بر قسمت‌های مختلف تامریل حکمرانی میکنند. همچنین The Elder scrolls (کتیبه‌های کهن)، اجسامی الهی با قابلیت خبر دادن از آینده، نیز در داخل دیوار‌های این برج قرار دارند و توسط گروهی از کشیش ‌های تندرو با نام Order of the moth (فرقه مات) و زبده‌ترین نیرو‌های امپراتوری، حفاظت میشوند. قبرستانی برای افراد نجیب و مهم شهر نیز در حول برج بنا شده است. در پایان، 6 دروازه، کاخ امپراتوری را از دیگر قسمت‌های شهر جدا میکنند.
تمامی‌ ناحیه‌های شهر متحدالمرکز هستند، و باغ‌های الفی در شمال غربی این دایره قرار گرفته است. این ناحیه در واقع قسمت مسکونی مرفه نشین شهر است و دو مهمانسرای Luther broad's Boarding house (پانسیون لوتر برود) و The king and queen tavern (رستوران شاه و ملکه)، بار تجاری این ناحیه را بر دوش دارند.

zu0_imp2.jpg


میدان تالس، در قسمت غربی شهر قرار دارد، و به طور کلی‌ یک منطقه مسکونی است. دروازه اصلی‌ شهر نیز در این میدان قرار گرفته. از نظر تجاری، Tiber septim hotel(هتل تایبر سپتیم) در این منطقه به کار خود ادامه میدهد. این هتل یک مکان مجلل و گران قیمت بوده و مورد استفاده اشراف و افراد ثروتمندی که در شهر مسافر هستند، است. مجسمه Akatosh (آکاتش) ،خدای زمان، در فرم اژدهایی خود، در مرکز میدان قرار دارد و مکان بسیار معروفی‌ در سرتاسر شهر محسوب میشود، که مردم برای گفتگو و دیدار همدیگر در کنار آن‌ جمع میشوند. یکی‌ از ساکنان این ناحیه از شهر، یک جمع کننده کلکسیون اشیای باستانی آیلیدی،به نام Umbacano (اومباکانو) است؛ خانه وی درست در مقابل مجسمه آکاتش قرار دارد.
معبد عظیم و باستانی Temple of the one (معبد یکتا) در ناحیه "معبد شهر" قرار دارد. این پرستشگاه تقریبا به اندازه برج طلای سفید عمر دارد، و در دوران اول، توسط ملکه Alessia (آلسیا)، و بر روی خرابه‌‌های امپراتوری آیلید بنا شده است .قبل از Oblivion Crisis (بحران آبلیوین) و حمله Dagon (دیگن – شاهزاده دیدرا)، مشعل‌هایی‌ عظیم که با نام آتش اژدها شناخته می‌شدند، همیشه در داخل این معبد روشن بودند. همچنین مهمانسرای All Saints (قدیسان) نیز در این قسمت از شهر قرار دارد و در‌های آن،‌ هم برای پرستش کنندگان و هم مردم عادی باز است. دروازه‌ای که در جنوب غربی خیابان معبد وجود دارد، راه ورود به اسکله شهر نیز است.
آربرتوم حکم پارک شهر را دارد و در قسمت جنوب شرقی‌ آن‌ قرار گرفته است. مجسمه‌هایی‌ از خداوندگار نیرن در این باغ گماشته شده اند که عبارتند از : مجسمه‌های اکاتوش، Arkey (ارکی) ، Dibella (دیبلا) ، Julianos (ژولیانوس) ، Kynarteh (کاینرت) ، Mara (مارا) ، Stendarr (استندار) ، و Zenithar (زنیتار). این مجسمه‌ها دایره وار در کنار همدیگر قرار گرفته اند. مجسمه تالس نیز در در میا‌‌ن این دایره بنا شده است.دروازه موجود در قسمت جنوب شرقی‌ آربرتوم یکی‌ از دیگر راه‌های ورود به دانشگاه آرکین یا جادو است.
ناحیه بعدی،خیابان آرنا است که Imperial Arena (آرنای امپراتوری) نیز در آن‌ قرار دارد. بعد از نابودی شهر Kvatch (کواچ) و میدان مسابقات آن‌، تمامی‌ مسابقات گلادیتوری کل Cyrodill (سیردیل)،در این مکان انجام میشوند. دو گروه از گلادیاتور‌ها که با نام تیم آبی‌ و تیم زرد شناخته میشوند، در زمان‌هایی‌ مشخص در این مکان به مصاف هم میروند. تمامی‌ کسانی‌ که میخواهند وارد آرنا شوند، می‌بایست بر روی یکی‌ از تیم‌های شرکت کنند‌ه شرط ببندند، و یا خود عضو یکی‌ از تیم‌ها شوند. مدیریت و تمرین هر دو تیم به صورت حرفه‌ای در زیر زمین آرنا صورت می‌گیرد؛ این زیرزمین در بین مردم عادی با نام Bloodworks (کشتارگاه) نیز شناخته میشود. دو مجسمه این ناحیه از شهر را از قسمت‌های دیگر آن‌ متمایز میکنند، اولی‌ مجسمه ملکه آلسیا، و دیگری مجسمه Morihaus (مریهاس). ملکه آلسیا اولین حکمران سلسله‌ Alessian (آلسیان)، اولین سلسله‌ از امپراتوری‌های تامریل، و بنیان گذار مذهب 8 خدایی بود. مریهاس نیز یک گلادیاتور بود که در کنار آلسیا و پلینال جنگید و با هدایت سپاه وی، باعث سقوط برج طلای سفید و در نتیجه نابودی امپراتوری آیلید شد.
بازار شهر، شلوغ‌ترین قسمت امپریال سیتی است. انواع مختلفی‌ از مردم از همه نژاد‌های حاضر در تامریل را می‌توان در این قسمت یافت. تقریبا هر چیزی را می‌توان در این بازار به داد و ‌ستد گذاشت، سلاح‌ها و زره‌های مختلف، مواد کیمیا گری و کتاب‌های مختلف جزو کالا‌های پر طرفدار در این بازار هستند. تمامی‌ تاجرهایی که در این مکان صاحب مغازه هستند، توسط اداره تجارت امپراتوری تایید و تنظیم شده اند. به غیر از این تنظیم رسمی‌ نیز، تاجرهای این بازار خود کمیته‌ای را به نام Society of concerned merchants (جامعه تاجرهای نگران) ایجاد کرده اند که در آن‌ به قیمت و کالا‌های وارده نظارت میشود و از طریق آن‌ تعادل اقتصادی بازار حفظ میشود. یک روزنامه تبلیغاتی دولتی نیز در این مکان به کار خود ادامه میدهد. این روزنامه توسط دولت امپراتوری حمایت میشود. این روزنامه که Black Horse courier (چاپار اسب سیاه) نام دارد، توسط سه Khajit (خجیت) اداره میشود که وظیفه خبر نگاری و پخش روزنامه در کل شهر را به عهده دارند. دو مجسمه نیز به فضای بازار شهر زینت می‌بخشند، مجسمه Uriel Septim III (یوریل سپتیم سوم) در کنار دروازه ورودی به باغ‌های الفی قرار گرفته است، و مجسمه Plagius septim (پلیجیوس سپتیم)، پسر تایبر سپتیم، در قسمت ورودی بخش آرنا قرار دارد. دروازه موجود در قسمت شمال شرقی‌ بازار نیز یکی‌ از در‌های ورودی به قرار گاه لژیون امپراتوری است.

pbso_imp3.jpg


Legion Compound (پایگاه لژیون) ، جدا از دیگر قسمت‌های شهر بوده و در شمال شرقی‌ قسمت اصلی‌ شهر قرار دارد. ستاد اصلی‌ ارتش، انبار‌های سلاح و همچنین زندان شهر در این منطقه قرار گرفته اند. مجرمان و دیگر زندانیان امپراتوری از زمان های دور در این زندان نگه داشته میشوند. همچنین این زندان از قسمت پشتی‌ به یک هزار توی باستانی الفی منتهی‌ میشود، مردم عادی از این موضوع بیخبر هستند، اما ارتش در تمامی‌ زمان‌ها محافظانی را با مسئولیت بسته نگه داشتن در‌های این هزار تو میگمارد.
فرماندهی ارتش امپراتوری در طول اتفاقات بحران آبلیوین به دست Adamus Philidia (آداموس فیلیدیا) بود. وی در بین مردم سیردیل به دلیل تلاش های مداوم برای نابودی Dark brotherhood (انجمن برادری تاریک) و همچنین فرماندهی ارتش برای 40 سال، بسیار مشهور و مورد احترام بود. وی در طول سال‌های خدمتش، از بسیاری از تلاش‌های برادری برای ترور او، جان سالم به در برد؛ با این حال قهرمان داستان آبلیوین میتواند در طول ماموریت‌های برادری تاریک و به هنگامی که وی دوران بازنشستگی خود را در شهر Lwayiin (لواین) سپری می‌کند، او را به قتل برساند.
دانشگاه جادو دیگر ناحیه جدا شده از شهر است که مرکز اصلی Mages Guild (فرقه جادوگران) در آن‌ قرار گرفته است. به طور عادی در‌های دانشگاه بر روی تمام کسانی‌ که عضو آن‌ نیستند بسته است، حتی بعضی‌ از اعضای جدید نیز اجازه ورود به آن‌ را ندارند. کسانی‌ که خواستار ورود به این دانشگاه سطح بالا هستند، باید از گروه‌های مختلف شهر معرفی‌ نامه ‌هایی‌ را به دانشگاه ارائه نمایند.
جادوگر اعظم، Hannibal Travern (هانیبال تراورن) فرماندهی فرقه جادوگران را در طول حمله ابلیوین به عهده داشت. او جادوگری بسیار ماهر بود که قدرت خود را صرف مبارزه با زنده کردن مردگان و یا Necromancy (نکرمنسی) کرده بود. تحت نظارت او بود که این فرقه انجام اعمال جادویی مرتبط با نکرمنسی را ممنوع کرد؛ عملی‌ که با مخالفت‌های بسیاری نیز همراه بود.
تیم مخصوصی از ارتش امپراتوری به نام Imperial Battlemages (جادوگران جنگی امپراتوری) وظیفه حفاظت از دانشگاه را به عهده دارند. آن‌‌ها جادوگران بسیار ماهری هستند که علاوه بر جادو میتوانند از شمشیر و زره‌های سنگین نیز استفاده بهینه کنند. دانشگاه جادو حاوی دانشکده‌های مختلفی‌ است که هر کدام برای تحقیق در رشته ها‌ی‌های مختلف جادو به کار میروند. به طور مثال Lustratorium (لوستراتریوم)،در رشته کیمیاگری،Chironsium (چیرونسیوم)، در رشته افسون گری، وPraxographical Center (مرکز پراکسگرافی) در رشته‌های خلق جادو و ثبت جادو‌های باستانی،فعالیت دارند. این مرکز با نام کتابخانه جادو نیز شناخته میشود. در مرکز این معماری دایره‌ای شکل، برج جادوگر اعظم قرار دارد. این قلعه شامل یک سرسرا، اتاق مجلس، محل سکونت جادوگر اعظم و افلاک نمای امپراتوری در زیر زمین آن‌،میشود. جادوگر اعظم و اعضای مجلس جادو، کل امور فرقه جادوگران را در سرتاسر تامریل از این دانشگاه کنترل میکنند. جهان نمای امپراتوری یکی‌ از دو وسیله حاضر در تامریل است که از طریق آن‌ می‌توان اجرام آسمانی را مطالعه کرد. دیگر رصدخانه موجود در تامریل ،توسط دوئمرها در جزیره Stros m'kai (استرس امکای) و در Hammerfell (همرفل)، در طول دوران اول ساخته شده است.

gvev_imp4.jpg


اسکله شهر که همچنین بندر گاه آن‌ نیز است، در قسمت جنوب غربی شهر قرار گرفته است. کشتی‌‌ هایی‌ از سرتاسر تامریل به این مکان برای بارگیری و تجارت و دیگر امور مالی‌ می‌آیند. یک راه زیر زمینی‌ این قسمت از شهر را به معبد شهر وصل می‌کند. اکثر ساکنین این منطقه از اقشار پایین جامعه امپراتوری هستند؛ گدایان و زورگیران زیادی را می‌توان در این منطقه یافت.
عمده فعالیت Thieves Guild (فرقه دزدان) در این منطقه از شهر است. با این حال ارتش امپراتوری در دستگیری سر کرده‌های آن‌،Doyens (دوینس) و Gray fox (گری فاکس) با مشکلاتی مواجه است. گدایان حاضر، از جواب دادن به پرسش ‌های مقامات در مورد فرقه دزدان طفره میروند و به همین دلیل به نظر میاید که یک رابطه دوستانه بین دزدان و گدایان این منطقه شکل گرفته است. حتی به نظر بعضی‌ ها، گدایان این منطقه تحت حفاظت خود گری فاکس هستند.

nv1d_imp5.jpg


معماری
قسمت داخلی‌ دایره شکل شهر، به ناحیه‌های مختلفی‌ تقسیم شده است. اگر از شمال شرقی‌ در نظر بگیریم و همسو با عقربه‌های ساعت حرکت کنیم، این ناحیه‌ها عبارتند از:

بازار شهر: شامل مغازه‌ها و تاجر‌های مختلفی‌ است که هر چیزی را از سلاح و زره تا معجون‌های مختلف و وسایل مورد نیاز کیمیاگری، میفروشند.
قسمت آرنا: شامل محل مسابقات شهر است که هر کسی‌ میتواند بر روی شرکت کنندگان شرط بندی کند،و یا خود در مسابقات شرکت کند.
آربرتوم: شامل تعدادی مجسمه و همچنین پارک شهر است.
معبد شهر: شامل معبد یکتا و چند خانه مرفه نشین است.
راه سبز امپراتوری: شامل قصر امپریال سیتی و مجلس شهر است.
میدان تالس: یک قسمت مرفه نشین مسکونی است.
باغ‌های الفی: یک قسمت مسکونی است که بسیاری از ساکنان شهر در اینجا زندگی‌ میکنند.

سه ناحیه دیگر نیز در داخل این دایره قرار گرفته اند که عبارتند از:

زندان: در شمال شرقی‌ بازار شهر قرار گرفته است.
دانشگاه جادو: در جنوب شرقی‌ اربرتوم قرار دارد.
اسکله شهر: در جنوب غربی معبد شهر قرار دارد. این ناحیه، خانه بسیاری از اقشار پایین شهر و همچنین فرقه دزدان است.

s3y_imp6.jpg



نوشته شده و آپدیت شده توسط:

 
آخرین ویرایش:
Ayrenn



Ayrenn Arana Aldmeri (آیرن آرانا آلدمری) از نژاد الف های اصیل (Altmer – آلتمر)، ملکه Summerset (سامرست) و موسس اولین حکومت آلدمری است.
آیرن در سنین کودکی به طرز مرمورزی ناپدید شد و لقب ملکه "ناپدید شده" را به او دادند. 17 سال بعد زمانی که به خانه برگشت تا بر تخت پادشاهی Alinor (آلینر) حکومت کند، تنها 28 سال سن داشت. این سن مخصوصا برای الف های آلتمر بسیار پایین است. مدت کوتاهی پس از نشستن برتخت پادشاهی آلینر، ملکه آیرن، اولین حکومت آلدمری را پایه گذاری کرد. در تمام طول دوران حکومتش با دشمنان زیادی که شامل داخلی و خارجی (کاوننت های دگرفال و ابنهارت) میشد، درگیر بود.

lso0_ay1.jpg


زندگینامه
ملکه آیرن بزرگترین فرزند پادشاه آینر، Hidellith (هیدلیت) و بانو Tuinden (تویندن)، در سال 555 دوره دوم به دنیا آمد. در هنگام تولد پیشگویی بود که آیرن در آینده برتخت پادشاهی خواهد نشست و بزرگترین تغییرات را در ساختار و پیشرفت سامرست ایجاد خواهد کرد. مدت 54 روز به دلیل متولد شدن او در جزایر سامرست جشن بزرگی برپا شد. از سنین کودکی آیرن هوش و استعداد زیادی از خود نشان میداد. در همه زمینه های درسی و جادویی پیشرفت حاصل میکرد و در کنار پدرش مشغول تمرین شمشیرزنی بود. در مواقع دیگر در نقاطی از سامرست مشغول سوارکاری میشد و تاریخ سرزمین را فرا میگرفت. اما زمانی که حدودا هشت ساله بود بین قصر آلینر و "برج کریستال" در سال 563 ناپدید شد. در آن زمان قرار بود تا در برج کریستال، آیرن در حضور خاندان سلطنتی و لردها، وارد کالج Sapiarchs' Labyrinth شود و به مدت 3555 روز که ضروری محسوب میشد، آداب و رسوم آلتمرها را فرا بگیرد. Sapiarchs (ساپیارچس) مدیر کالج در آن زمان گفته بود که شب ناپدید شدنش با علائم و مشکلات زیادی همراه بود. در حالی که دربار سلطنتی و راه یاب ها در جستجوی پرنسس بودند، آیرن به جزیره Balfiera (بالفیرا) رسیده بود و زندگی تازه ای را در برج Adamantine (آدامانتین) و میان خاندان سلطتنی Direnni (دیرنی) شروع کرد. آیرن در آنجا فنون نظامی و استراتژی فرا گرفت، شمشیربازی نمایشی و سلطنت گونه اش تبدیل به یک هنر و تجربه ای کشنده شد و سوارکاری های کنار ساحلی که در سامرست انجام میداد به تمرین حمله سواره نظام تغییر یافت. در همین زمان و به دلیل ناپدید شدن آیرن، خاندان سلطنتی آلینر، بزرگترین برادر آیرن، یعنی پرنس Naemon (نئمن) را به عنوان وارث تاج منصوب کردند. پس از اینکه شاه هیدلیت در سال 580 دوره دوم از دنیا رفت، آیرن به طور غیر منتظره ای به خانه برگشت. با بازگشتش اعلام کرد که حالا آماده فرمانروایی است و به دلیل بزرگتر بودنش حق طبیعی اوست که بر تاج و تخت آینر فرمانروایی کند. توضیحی که مورد قبول شورای آلینر به عنوان حق قانونی او قرار گرفت و در ماه Frostfall (فراست فال- ماه دهم سال) با عنوان ملکه آیرن تاجگذاری کرد. ساپیارچس نیز از تمام دستاوردهایی که آیرن در سفرهایش در تامریل جمع آوری کرده بود یادداشت برداری، و طرز کار و نحوه ساخت آنها در کالج ثبت کرد. دستاورهایی که باعث پیشرفت سامرست میشد.
آیرن در طول سفرهایش به نقاط مختلف تامریل قبل از بازگشت به سامرست سختی های فراوانی هم کشیده بود. در امپریال سیتی شخص Abnur Tharn (ابنور تارن) پدر ملکه امپراطوری، او را مورد آزار و اذیت قرار داد. تشکیل حکومت آلدمری رویای آیرن از زمان بچگی محسوب میشد. او میخواست تا بار دیگر الف ها به رهبری آلتمرها برج طلای سفید را در اختیار بگیرند و بر تخت پادشاهی Ruby (روبی) حکومت کنند. همچنین با کنترل امپراطوری تهدید دیدراها و تاثیرشان بر سرتاسر نیرن را از بین ببرند. با این عقاید او آلدمری را تاسیس و پایه ریزی کرد. در اولین اقدام ها حکومت جدید آلدمری تحت رهبری آیرن به خاندان سلطنتی Camoran (کمران) و پادشاهشان Aeradan (ارادان)، کمک کردند تا نیروهای متخاصم کلویان و بعضی از نیروهای امپراطوری آلسیان را شکست دهند و از ولنوود بیرون کنند. سپس نظم را به Elsweyr (السویر) برگرداند و مشکل مریضی خجیت ها را حل کرد. این عمل رسما اولین حکومت آلدمری را به وجود آورد. در این زمان گروهی از رادیکال های آلتمر این عقیده را داشتند که آیرن به دلیل کمک به بسمرها و خجیت ها آلوده شده و با این اعمالش میخواهد آنها را در رده آلتمرها قرار دهد. این گروه در تمام طول حکومت آیرن چندین بار سعی در کشتن او داشت.


شخصیت و عقاید
آیرن معتقد بود که شخص او به خاطر سفرها و مهارت های رزمی، حکمرانیست که آلتمرها به آن نیاز دارند. او اعتقادی به سنت های آلتمرها نداشت و جشن های سلطنتی را بیهوده تلقی میکرد که تنها برای جلب حمایت مردم مجبور به برگزاری آنها بود. با اینکه اینکه آیرن به مهربانی در بین مردم مشهور بود، اما در حین حال یک رهبر مغرور نیز محسوب میشد و در جنگ بسیار ترسناک و خشن بود. در این مورد اینگونه میگوید، ((ترس در چهره دشمن ببینید و فتحشان کنید)). آیرن همچنین علاقه نداشت که به عنوان ملکه و لرد در حضورش از او یادکنند و اعتقاد داشت که دیدن تاج نباید اطرافیانش را از سوال پرسیدن در مورد شخص خودش بازدارد. آیرن بسیار به حکومت آلدمری افتخار میکرد و اعتقاد داشت قوی ترین اتحاد در تمام تاریخ تامریل است. او همچنین اعتقاد داشت که آلتمر، لیاقتش برای حکومت بر تخت روبی و امپراطوری و برج طلای سفید بیشتر از هر انسانیست. با این حال خود را مخالف نژاد پرستی میدانست و وقتی از او در این مورد سوال میشد نژاد پرستی و بالاتر بودن آلتمرها را تایید نمیکرد.

wsun_ay2.jpg



نوشته شده و آپدیت شده توسط:

 
آخرین ویرایش:
Aldmeri Dominion (First)



731w_ald11.jpg

پرچم اولین حکومت آلدمری و ملکه آیرن


Aldmeri Dominion (First) – اولین حکومت آلدمری)

اولین حومت آلدمری در جهت فتح و پس گرفتن امپریال سیتی و برگرداندن قدرت الف ها برای حکمرانی بر Tamriel (تامریل) شکل گرفت. آلدمری ها معتقد هستند که نژاد انسان ها بسیار نو ظهور و بی تجربه تر از آن است که بخواهد بر تامریل حکومت کند و حق تسلط بر تامریل به وسیله خدایان به آلدمری داده شده است. اولین آلدمری از نژادهایی که به تعبیر آنها قدرت هوشی و صبر بیشتری دارند، یعنی آلتمر ها و بسمر ها (نژادهای متفاوت الف) و خجیت ها تشکیل شد که الف ها در راس آن قرار داشتند.
اولین حکومت آلدمری زیر نظر ملکه الف ها، Ayrenn Arana (آیرن آرانا) تشکیل شد و دامنه مرزهایش شامل Summerset (سامرست)، Valenwood (ولنوود) و Elsweyr (السویر) میشد. پایتخت آلدمری Elden Root (الدن روت) بود که در اعماق جنگل های ولنوود قرار داشت.


پیش زمینه پیدایش
اولین حکومت آلدمری به دست الف ها بلند مرتبه یا "های الف" های "آلتمر" تشکیل شد. آنها از اینکه نژادهای جوان تر، ممکن بود مشکلاتی را به Nirn (نیرن) بیاورند وحشت داشتند. زمانی که خبر فتح "امپریال سیتی" توسط پیروان شاهزاده Daedra (دیدرا) یعنی Molag Bal (ملاگ بال) به سامرست رسید، "آلتمر" ها اتحاد قدیمی خود را با "بسمر" ها و "خجیت" به وجود آوردند (آلدمری) و به سمت امپریال سیتی به حرکت افتادند تا از مشکلاتی که این حوادث ممکن به وجود بیاورند و نابودی "نیرن" را به همراه داشته باشد، جلوگیری کنند.

9hwi_ald12.jpg


فرماندهی و رهبری آلدمری
حکومت آلدمری به وسیله ملکه "آیرن" رهبری میشد. او تاج و تخت "آلتمر" ها را زمانی به دست آورد که پدرش، شاه Hidellith (هیدلیت) از دنیا رفت. او در سن 25 سالگی قدرت را به دست آورد و بدون کوچکترین شکی، جوان ترین رهبر تاریخ الف ها محسوب میشد. با وجود سن کم، ملکه "آیرن"، باهوش، با افتخار و ثابت قدم در تصمیم هایش بود. قبل از اینکه به مقام رهبری برسد، دنبال ماجراجویی های خود بود و تقریبا از تمام نقاط تامریل بازدید کرده بود.
"من هیچ مشکلی با انسان ها ندارم. اما آنها بسیار جوان هستند. مثل تمام بچه ها، تحت تاثیر احساسات خود قرار دارند. عدم دانایی آنها به خاطر همین جوان بودن نژادشان است. من آلتمر ها را به تخت پادشاهی "روبی" میرسانم و نمیگذارم که تامریل در راه هوس بازی های آنها قرار گیرد. "آلتمر"ها، "بسمر"ها و "خجیت"ها همه نکات مشترک زیادی از جمله هوش و فهم، و صبر و دلیل دارند. ما دنبال ثروت و غارت نیستیم ! تسلط بر همه چیز هدف ما نیست و افتخاری در آن وجود ندارد. امروز ما جایگاهمان را بازپس میگیریم. امروز ما تاج و تخت "روبی" را پس میگیریم. چیزی که حق باستانی ما است و خدایان آن را برای مقرر و در دستان ما قرار داده اند. با ما باشید !"
ملکه شما- "آیرن آرانا آلدمری"


اعضا

آلتمرها
"های الو"ها (الوهای بلند مرتبه آلتمر) هزاران سال قبل از Aldmeris (آلدمریس) به تامریل آمدند. آلتمرها خود را نژادی میبینند که برای حکمرانی بر تامریل از بقیه مناسب تر است و تمدن و فرهنگ بسیار بالایی دارند. مهمترین نکته در مورد آنها وجود کتابخانه های غنی و به وجود آوردن نوآوری های جدید است. آلتمرها جادوگران و جنگجوهای بسیار قدرتمندی هستند و به طور کلی رهبر آلدمری محسوب میشوند.
آلدمری نشان عقاب خود را از پرچم و نشان "های الو"ها (آلتمر ها) برگرفته است. از دید آلتمر ها عقاب سمبل و نشان دهنده خدایان و نیکانشان، یعنی Aedra ها (ایدرا ها) میباشد. خالقینی که از بهشت آمدند و به خاطر خلق "نیرن" در بعد فیزیکی اسیر شدند.

بسمرها
بسمر ها یا "الو های جنگلی" سریع، چالاک، زیرک و کنجکاو هستند. مرزهای آنها در آن زمان به طور مداوم تحت حمله Colovian (کلویان ها – از پادشاهی های انسان ها) قرار داشت و به همین دلیل در بعد دفاعی بسیار خبره و پیشرفته اند. همینطور در تیراندازی، در تمام تامریل بی رقیبند.

خجیت ها
خجیت ها (از نظر ظاهری شبیه گربه هستند) زمانی قدرت و شکوه زیادی داشتند. اما در آن دوره به خاطر جنگ و کشمکش های داخلی تقریبا چیزی از شکوهشان باقی نمانده بود. در این زمینه باید ممنون ملکه "آیرن" باشند که آنها را از درگیری و هیاهو های داخلی نجات داد و دوباره سازماندهی کرد. خجیت ها جنگجویانی قدرتمند هستند و در نبردها بازوی آلدمری محسوب میشدند.

spf8_ald13.jpg



نوشته شده و آپدیت شده توسط:

 
آخرین ویرایش:
Reman Empire



امپراطوری Reman ها (رمن) که با عنوان دومین امپراطوری و امپراطوری Cyrodiil (سیردیل) نیز شناخته میشود، در دوره اول و دوم بر تمام تامریل به جز Morrowind (مرویند) حکومت میکرد. امپراطوری رمن ها به دو دوره خاندان رمن ها و سلاطین Akavir (آکاویر) تقسیم میشود. پیدایش امپراطوری بازمیگردد به 400 سال پس از سقوط اولین امپراطوری یا امپراطوری آلسیان. در سال 2703 دوره اول، تهاجم آکاویری ها تمام تامریل را تهدید میکرد. Reman I (رمن اول) پادشاه کلویان غربی توانست تمام نیروهای دره Nibenay (نیبنای) را متحد سازد تا به ارتش او ملحق شوند. رمن، نیروهای آکاویر را در تمام نقاط شمال مورد حمله قرار داد و سرانجام موفق شد آنها را در نبرد گذرگاه Pale (پیل) به طور کامل درهم بشکند. پس از این نبرد نیروهای سیردیل خود را نه تنها متحد میدیدند، بلکه محافظت از مناطق نردها نیز در دستان آنها قرار داشت.
در این زمان mer های (مر – یا همان الف ها) summerset (سامرست) با نگرانی به اتحاد انسان ها نگاه میکردند و تهدید تازه ای به شما میرفتند. در نتیجه رمن اول مجبور شد تا خود را با این تهدیدات تازه آماده کند. رمن بسیاری از آکاویری های شکست خورده را به حکومت خود منتقل کرد تا نقش مشاور را داشته باشند و همچنین ارتش امپراطوری را تعلیم دهند. به این دلیل که آکاویری ها هنر جنگ را به خوبی درک میکردند و علم بالایی در این زمینه دارا بودند. در نتیجه این اتفاقات، لژیون با ساختار دقیق و نظم بسیار بالا تاسیس شد. لژیون های تازه تاسیس امپراطوری تفاوت آشکاری با بقیه ارتش ها داشتند و به راحتی تمام تامریل را به جز مرویند فتح کردند. سال ها بعد با به قتل رسیدن آخرین ولیعهد رمن ها به وسیله Morag Tong (مراگ تنگ)، کنترل امپراطوری به نوادگان آکاویر رسید.
آکاویرها تاثیر به سزایی در امپراطوری رمن ها و فرهنگ انسان های سیردیل داشتند. شمشیرهای کاتانا و زره های اژدها همه ساخته آکاویرها بودند. پرچم و لباس محافظان امپراطوری (گارد اژدها) رمن ها و سپتیم ها، یعنی Blade ها (بلید) همه از طرف آکاویرها به وجود آمده بودند و همچنین نماد امپراطوری، یعنی اژدهای قرمز نیز از آنها گرفته شد. نام های خانوادگی، و بعضی از نکات فرهنگ آکاویرها در میان انسانها مرسوم شد. امپراطوری رمن ها برای مدت 400 سال دیگر تحت کنترل سلاطین آکاویر به حیات خود ادامه داد. سرانجام با به قتل رسیدن Savirien Chorak (ساویرین چراک) به دست Dark Brotherhood، امپراطوری دوم یا رمن ها به پایان خود رسید.

hl3f_rem1.jpg

پرچم امپراطوری رمن ها یا امپراطوری دوم


سلطنت رمن و افسانه تولد او
براساس افسانه ها، رمن فزرند یکی از پادشاهان کلویان به نام Hrol (هرل) بود. کسی که عزمش را بر این گذاشته بود تا پادشاهی های کلویان و دره نیبنای را سرانجام متحد، و زیر یک پرچم در آورد تا بتواند با هجوم آکاویری ها مقابله کند. در یکی از سفرهای پادشاه، روح ملکه آلسیان به همراه گردنبند گمشده "طلسم پادشاهان" بر او ظاهر شد و حالت فیزیکی به خود گرفت تا بتواند فرزند او را به دنیا آورد. پادشاه در این بین به دست افرادش کشته میشود. بچه در تپه مشهور Sancre Tor (سنکرتر) متولد میشود و یک چوپان زن با نام Sed-Yenna (سد-ینا) بچه رها شده را در حالی میابد که طلسم پادشاهان بر او آویزان بود و نام او را رمن نهاد. سد-ینا، رمن را به امپریال سیتی و برج طلای سفید برد و او را بر روی تخت پادشاهی روبی قرار داد. عملی که به دلیل وجود گردنبند، با هیچ مقاومتی روبرو نشد. در ادامه افسانه آمده که رمن در این هنگام لب به سخن گشود و فریاد زد که "من سیردیل هستم که آمده ام" و از آن زمان بر سیردیل حکمرانی کرد. هچنین در افسانه آمده که در سن 12 سالگی او شورش بزرگی را بر علیه تاج و تختش که به وسیله کلویان ها آغاز شده بود از بین برد. در سن 13 سالگی تمام پادشاهان و سرزمین های کلویان زیر سلطه او قرار گرفتند.
اینکه این افسانه درست است یا نه، معلوم نیست. اما بسیاری از تاریخدانان این داستان را ساخته خود امپراطوری رمن ها میدانند که با استفاده از آن، تبلیغات وسیعی را به نفع امپراطوری ایجاد کردند. اما بر اساس نظر تاریخدانان رمن در واقع فرزند نا مشروع و نیمه نورد هرل بود. و هرل در هنگام مرگ بچه را به سد-ینا سپرد. این نبوغ سد-ینا بود که با ایجاد داستان باعث شد تا رمن تاج و تخت پادشاهی پدرش را به دست آورد. هرچند مشخص نیست که طلسم پادشاهان چگونه به دست رمن افتاد.


حمله آکاویری ها
براساس نظریه تاریخی (و نه افسانه ای)، رمن در زمان حمله آکاویری ها، تبدیل به یکی از ژنرال ها و پادشاهان کلویان ها شده بود و توانست تمام نیروهای کلویان و دره نیبنای را زیر پرچم خود، برای مقابله با بزرگترین تهدید خارجی تامریل، یعنی تهاجم آکاویری ها متحد سازد. در سال 2703 دوره اول تمام شمال تامریل تحت حمله آکاویری ها به رهبری Tsaesci (سی اس سی) ها قرار گرفت. شدت اصلی حمله به اسکایریم و نرد ها بود و با وجود مقابله دلاورانه نردها، به هیچ عنوان تاب تحمل در مقابل سپاه آکاویری را نداشتند و اسکایریم به سرعت سقوط کرد. در این زمان رمن موفق شده بود کلویان ها را متحد سازد و این تهدید تازه، پادشاهی های باقی مانده از نسل امپراطوری قبلی یا آلسیان را ترغیب کرد تا به او بپیوندند و ارتش هایشان را برای مقابله با حمله آکاویری در اختیار رمن قرار دهند. رمن نبرد را در تمام جبهه های شمال با آکاویری ها آغاز کرد و قلعه های قدیمی اسکایریم را مورد استفاده قرار داد تا با آکاویری ها مقابله کند. این نبرد ها سرانجام به جنگ Pale Pass (گذرگاه پیل) ختم شد. آکاویری ها مرکز فرماندهی خود را در کوهستان Jerral (جرال) قرار داده بودند تا از طریق گذرگاه پیل ارتش خود را عبور دهند. رمن که انتظار چنین حمله ای را داشت، ارتش خود را در طول این گذرگاه قرار داد. حدس رمن درست درآمد و سپاه آکاویری وارد کمین ارتش رمن شد. در همین حین Vivec (ویوک) ارتش های مرویند را هدایت کرد و از پشت سر نیروهای آکاویری را مورد محاصره و حمله قرار داد تا مواد مورد نیاز و نیروهای کمکی آنها را از میان ببرد. سرانجام آکاویری ها در نبرد گردگاه پیل به طور کامل شکست خوردند و به صورت گسترده تسلیم رمن سیردیل شدند. زمانی که صدای رمن را به عنوان زاده اژدها یا Dragonborn شنیدند، در مقابل او زانو زدند و سوگند یاد کردند تا از او پیروی کنند. چرا که از ابتدا قسم خورده بودند تا دراگن برن را بیابند و به او خدمت کنند و این درواقع دلیل تهاجم آنها بود.


تجدید سازمان و سیردیل جدید
با توجه به هنر رزمی و سلاح های آکاویری، رمن با تسلیم شدن و خدمت آنها به او کاملا موافق بود. رمن به این شرط جان آنها را بخشید که ارتش جدیدش یعنی لژیون های امپراطوری، و گارد مخصوصش با نام "گارد اژدها" ( یا همان Blade ها – بلید) را تعلیم دهند. با تمام شدن جنگ، سیردیل نه تنها خود را متحد و تحت رهبری رمن میدید، بلکه نیروهای سیردیل وظیفه حفاظت از سرزمین های شمالی ضعییف شده اسکایریم و هایراک را نیز برعهده داشتند. رمن با گارد اژدها خود قصد داشت تا تمام تامریل را متحد سازد و این جنگ باعث شد تا فرهنگ کلویان، دره نیبنای، اسکایریم، برتن های هایراک و آکاویری به صورت واحد در سیردیل جمع شود. آکاویری ها رمن را امپراطور خواندند. هرچند خودش هرگز از این لقب در زمان حیاتش استفاده نکرد. در سال 2704 تهدید آکاویری ها از بین رفته بود و رمن توجه خود را معطوف Reach کرد که در زمان امپرطوری آلسیان نیز مشکل ساز بود. او پادشاهی را بین دو حکومت در هایراک و اسکایریم تقسیم کرد تا اتحاد آن را از بین ببرد و این باعث شد تا هرگز مشکلی برای او به حساب نیایند. همچنین ارتش هایی از Solitude (سالیتیود) و Evermore (اورمر) به آنجا فرستاد تا هم جمعیت را کنترل کنند و هم اقتصاد نوین را به آنها بیاموزند. پس از این اتفاقات، رمن مانند امپراطوری آلسیان، هدف خود را تاسیس امپراطوری و افزایش قدرت انسان ها قرار داد. او به این منظور سیردیل را رسما یک سرزمین واحد ساخت. در این زمان الف ها از قدرت روز افزون انسان ها تحت رهبری رمن نگران میشدند و همزمان رمن نیز از قدرت الف ها نگران بود. در سال 2714 پادشاهی الف ها یا Camoran ها (کمران ها) در ولنوود که هنوز تحت تاثیر طاعون Thrassian (تریسی ها) ضعییف بود، به دست ارتش جدید رمن سقوط کرد. رمن برای این منظور که مطمئن شود بسمرها (نژادی از الف ها در ولنوود) هرگز در برابر او متحد نخواهند شد، خاندان کمران ها را از بین برد و ولنوود را به پادشاهی های مستقل کوچکتر تقسیم نمود. هرچند ولنوود سود چندانی برای امپراطوری و رمن به همراه نداشت. بسمرها به دلیل سنت هایشان شهر به سبک مدرن و تعریف امپراطوری نداشتند و تمام راه هایی که در زمان آلسیان ساخته شده بود به دلیل عدم رسیدگی به هیچ عنوان امن نبودند. رمن طلسم پادشاهان را به تخت پادشاهی خود ملحق کرده بود و اینگونه خاندان رمن ها یا امپراطوری رمن تشکیل شده بود. رمن سرانجام در سال 2762 دوره اول از دنیا رفت. با توجه به داستان افسانه ای که رمن از نسل آلسیای مقدس بود، او را در مراسم خاکسپاری باشکوهی در سنکرتر به خاک سپردند. مدتی پس از مرگش رمن به عنوان موسس امپراطوری رمن ها و کسی که بیشتر تامریل را متحد کرده، و حمله آکاویری را دفع کرده بود، مورد پرستش قرار گرفت. پس از مرگش، پسرش Kastav (کاستاو) جانشین او شد.

wkl6_rem3.jpg

"سی اس سی ها - با پایین تنه به شکل مار و زره های شرقی به همراه کاتانا"


سطلنت کاستاو
امپراطور کاستاو به عنوان جانشین رمن بر تخت امپراطوری نشست. او اولین شخص در خاندان رمن ها بود که لقب امپراطور را گرفت و حکومت به طور رسمی امپراطوری رمن خوانده شد. کاستاو بی کفایت ترین شخص در میان تمام افرادی بود که بر تاج و تخت امپراطوری رمن تکیه زدند. کاستاو با زور به تمام حکومت های تحت حمایت امپراطوری حکمرانی میکرد و معمولا افراد گارد اژدها را برای گرفتن گروگان از آنها میفرستاد تا مطمئن شود که خراج سر موقع و درست پرداخت میشود. استفاده بیش از حد و اشتباه از نیروی نظامی در بیشتر مواقع شکایت و نارضایتی افسران ارتش و فرماندهان گارد اژدها را به همراه داشت. هرچند این شکایت ها راه به جایی نمیبردند. سرانجام نارضایتی از حکومت کاستاو به حدی رسد که در سال 2804 دوره اول، شورشی در Wintehold (وینترهلد) آغاز شد. او از بلیدها یا گارد اژدها و کاهن اعظم آنها در معبد Sky Haven (اسکای هون – پناهگاه آسمانی) درخواست کمک کرد. اما کاهن اعظم این درخواست را با توجیه به اینکه اقدامات او برخلاف قوانین است، رد کرد. در جواب کاستاو منابع معبد را قطع نمود و در سال 2805 دوره اول، معبد را تحت محاصره درآورد. یکی از آکاویری ها با نام Kalien (کالین) که نتوانسته بود وارد گارد اژدها شود، ماموریت یافت تا با شورش مقابله کند و وینترهلد را غارت و به آتش کشید. این عمل به دلیل حضور او این تصور را به وجود آورد که گارد اژدها مسئول این حمله بوده و تمام اعتبار آنها را در اسکایریم خراب کرد. محاصره اسکایریم در سال 2806 دوره اول و با برکناری و از میان رفتن کاستاو به دلایل نا معلوم پایان یافت.


سلطنت رمن دوم
رمن دوم به عنوان یکی از بهترین امپراطور های امپراطوری رمن به حساب می آید. دوره او بسیار با شکوه بود و تنها میتوان خود رمن را در کسب افتخارات بالاتر از او در نظر گرفت. به دلایل شباهت های بسیاری که رمن دوم با پدربزرگش داشت، افسانه های زیادی مجددا حول تولد او شکل گرفت.


دوران طلایی امپراطوری دوم یا امپراطوری رمن
رمن دوم مانند پدربزرگش در سال 2806 دوره اول، در حالی که تنها 12 سال داشت، به تاج و تخت امپراطوری رسید. رمن دوم به سرعت نبوغ خارق العاده خود در دیپلماسی را به نمایش گذاشت و شورش وینترهلد را با مذاکره و به صورت صلح آمیز به پایان رساند. در سال 2811 دوره اول، ارتش امپراطوری نبرد را با Argonia (آرگنیا) آغاز کرد و به راحتی وارد مرزهای آن شد. در سال 2812 در نبرد آرگنیا، ارتش امپراطوری به راحتی به پیروزی رسید و مرز های آرگنیا را به طور کامل فتح، و در نهایت کل سرزمین را به خاک امپراطوری با نام Black Marsh (بلک مارش) اضافه کرد. در همین سال نیز رمن دوم که به سن 18 سالگی رسیده بود، به طور رسمی تاجگذاری کرد. همچنین دستور ساخت دیوار Alduin (آلدوین) را به گارد اژدها در اسکایریم داد. رمن دوم با استفاده از نبوغ دیپلماسی و نظامی و استراتژی خود به تدریج شکوه و دوران طلایی را برای امپراطوری به ارمغان می آورد. او همرفل و و پادشاهی خجیت ها را به امپراطوری اضافه کرد و سامرست نیز پس از مدتی تحت حکومت او قرار گرفت. اینطور به نظر می آید که آلتمرها از درگیری مستقیم با رمن دوم ترس داشتند و خودشان سامرست را به امپراطوری ملحق کردند. رمن دوم این فتوحات را با دقت بسیار زیر پرچم امپراطوری نگاه داشت. سنت ها و عقاید مناطق فتح شده، دست نخورده باقی میماند و به سرعت راه های تجاری امپراطوری را در آنها برقرار کرد. همچنین او از تمام نژادها و مناطق فتح شده، مشاورانی را انتخاب میکرد تا به او در کنترل هر ناحیه کمک کنند و بدین ترتیب مشکل و شورش به وجود نیاید. در مقابل نیز بیشتر نژادها و سرزمین های فتح شده پشتیبانی و حکومت امپراطوری را به دلیل تجارت آزاد، پایداری حومت، آزادی عقاید و پیشرفت در زیر ساخت ها با کمال میل مپذیرفتند. همچین تحت حکومت رمن دوم، پرستش دیدراها و نکرمنسی به طور کامل ممنوع شد، و راه های تجاری در سراسر تامریل با امنیت اداره میشدند. قلعه های زیادی جهت برقراری امنیت در سرتاسر امپراطوری بنا شد و در این زمان به طور دقیق امپراطوری رمن به رسمیت رسید.


جنگ Black Water (دریای سیاه)
در حالی که نفوذ و گسترش امپراطوری در سرتاسر تامریل به خوبی و بدون جنگ ادامه پیدا میکرد، و تجارت و روابط در حال رونق گرفتن بود، جنگ در آرگنیا با موانع بسیار و سختی روبرو شده بود. برخلاف قسمت اول نبرد که لژیون های امپراطوری به راحتی مناطق مرزی را فتح کردن، بخش دوم و ادامه جنگ و فتح کل آرگنیا با مانع روبرو شده بود. ادامه جنگ با نام دریای سیاه تحت رهبری ژنرال جوان، Bucco (بوکو) رهبری میشد. عملیات و جنگ دریای سیاه بعد از 9 سال در تاریخ 2820 دوره اول به پایان رسید که یک افتضاح کامل به حساب می آمد. تمام لژیون چهارم از میان رفت و هیچ سرزمینی فتح نشد. برای اینکه شکست، و بی تجربگی بوکو در سرتاسر تامریل به چشم نیاید، شورای بزرگان امپراطوری و رمن دوم، لژیون چهارم را دوباره سازماندهی و به وجود آوردند. سپس جنگ دریای سیاه را مجددا شروع کردند. اینبار رهبری عملیات را در دستان فردی با تجربه به نام ژنرال Sardecus (ساردکیوس) قرار دادند. لژیون تحت نظر ساردکیوس بسیار منظم تر و قوی تر بود و توانستند در سال 2823، تمام مناطق از دست رفته توسط بوکو را دوباره پس بگیرند. ساردکیوس همچنین توانست ارتش خود را 3 برابر کند. او تمام قبیله ها و خانواده های طرد شده و ناراضی آرگنیا را به ارتش خود ملحق کرد. هرچند عملیات نظامی در سال 2828 متوقف شد. زمانی که تعدادی از سربازان به اشتباه در هنگام روشن کردن آتش، باتلاقی از ذغال سنگ را آتش زدند که به وسیله یک شبکه زیر زمینی تمام سرزمین را در بر میگرفت. این آتش سوزی گسترش پیدا کرد و تمام سرزمین را در نهایت دربرگرفت. از این آتش سوزی با نام "سوختن بزرگ" یاد میشود و دامنه اش تا شهر های Soulrest (سلرست) و Gideon (گایدئون) نیز رسید. از ضرر های این آتش سوزی، پخش شدن گاز های سمی در هوا بود. مناطق سوخته، غیر قابل زندگی بودند و سربازان لژیون به دلیل هوای سمی دچار مریضی میشدند. این اتفاقات لژیون امپراطوری را مجبور به عقب نشینی کرد. در سال 2830، رمن دوم تمام حواس خود را معطوف به فتح آرگنیا کرد. زیرا پیشروی کند ارتش امپراطوری به شدت بر روی شانه اش سنگینی میکرد. در سال 2833 او دوباره فرمان فتح سرزین را صادر کرد، و لژیون چهارم را تحت فرماندهی ژنرال Lucinia Falco (لوسینیا فالکو) قرار داد. فالکو استراتژی جنگی خود را تغییر داد و لژیون تحت فرماندهیش را به 100 ها نیروی کوچک تر تقسیم کرد تا بتوانند با نیروی های پارتیزان آرگنیا، و خطوط مقدم بسیاری که بوجود آمده بود، مقابله کند. همچنین نیروی دریایی امپراطوری در سواحلی جنوبی مشغول عملیات شد. گسترش جنگ باعث شد تا برای مدت 2 سال هردو طرف درگیر استراتژی های متفاوتی را اجرا کنند، تا اینکه اختلاف در میان حکومت ها و قبایل آرگنیا، اتحاد میان آنها را از میان برد و سرانجام در سال 2836 بسیاری از افراد ارتش آرگنیا که از جنگ خسته شده بودن، از نبرد طفره رفتند و به خانه های خود بازگشتند. با اتمام جنگ، در سال 2837 امپراطوری از فرصت به دست آمده استفاده کرد و تمام آرگنیا را فتح نمود. رمن دوم در همین سال رسما سرزمین را بلک مارش، و از سرزمین های امپراطوری خواند.
5yz6_rem2.jpg


شروع جنگ با مرویند
امپراطور رمن دوم با پیروزیی که در آرگنیا به دست آورد، نه تنها از جنگ طولانی و خونین درس نگرفت، بلکه حتی جاه طلبیش برای فتح بیشتر تامریل افزایش پیدا کرد و توجهش معطوف به فتح مرویند شد. جاه طالبی که شاید بزرگترین اشتباه دوران سلطنتش محسوب میشود. در سال 2840 دوره اول، و با افزایش تنش و از بین رفتن اعتماد بین امپراطوری رمن ها و مرویند، رمن دوم جنگ را آغاز کرد تا همان رشته کوچک روابط نیز از میان برود. هرچند از زمان رمن اول نیز جنگ با مرویند آغاز شده بود، اما این شروع درگیری گسترده میان دو طرف بود. جنگ به شدت برای هر دو طرف ویرانگر بود و باعث شد خود رمن دوم نیز در سال 2851 در نبرد با Dumner ها (دانمر – نژادی از الف ها که بر مرویند حکومت میکردند) کشته شود. این جنگ حتی توسط جانشینان رمن دوم نیز ادامه یافت و قدرت و منابع امپراطوری در این نبرد کم و کمتر میشد. این پایانی بود بر شروع دوران طلایی که رمن دوم خودش آن را ایجاد کرد. این جنگ بعده ها با نام Four Score (فر اسکر – چهار امتیاز) شناخته میشود.


سلطنت Brazollus Dor (برازلوس در)
پس از مرگ رمن دوم، پسرش برازلوس در، جانشین او شد و مانند رمن اول و دوم، نبرد شروع شده را با قدرت ادامه داد. هرچند که توفیقی در نبرد حاصل نمیشد و جببه به نفع هیچ کدام از طرفین تغییر نمیکرد. این جنگ در تمام طول دوران سلطنت برازلوس در همچنان ادامه یافت. برازلوس فردی قدرتمند در اداره امپراطوری یا کنترل مشکلات یا سیاست نبود، و اغلب زمان خود را در املاک امپراطوری در نزدیکی Skingrad (اسکینگراد) میگذراند. در عوض اینگونه کارها و مسائل سیاسی و امپراطوری را به دست مشاور توانایش از نسل آکاویری ها با نام Sidri-Ashak (سیدری-آشاک) سپرد. برازلوس در، در سال 2877 از دنیا رفت و پسرش رمن سوم به تاج و تخت امپراطوری رسید.


سلطنت رمن سوم
رمن سوم جانشین پدرش، برازلوس در شد و او هم جنگ با مرویند را ادامه داد. رمن سوم از پارانویا رنج میبرد و همیشه به افرادی خاص که به او نزدیک بودند اعتماد میکرد. این پارانویا احتمالا از زمان خیانت ملکه Tavia (تاویا) در سال 2899 دوره اول شروع شده باشد.


سال پایانی دوره اول
امپراطور رمن سوم به وسیله یکی از آکاویری ها با نام Versidue-Shaie (ورسیدو شایی) به خوبی مشاوره و راهنمایی میشد. همین راهنمایی ها بود که باعث شد تا در یک جنگ رمن سوم مسیر ارتشش را تغییر دهد و کشته نشود. هرچند در سال 2920 دوره اول، رمن سوم در مرز Bodrum (بدروم) شکست سنگینی خورد و مجبور شد با ارتشش به سیردیل عقب نشینی کند. البته پسرش Juliek (ژولیک)، فرد و شاهزاده ای بسیار قابلی بود و پیروزی استراتژیک مهمی را در فتح قلعه Ald Marak (الد مرک) به دست آورد که وضعیت جنگ را به سود امپراطوری تغییر داد. در این شرایط بود که Vivec (ویوک) متوجه شد که ادامه بیشتر جنگ باعث ویرانی مرویند میشود و با شاهزاده ژولیک برای صلح ملاقات کرد. در نهایت مرویند موافقت که تمام خطی ساحلی خود به همراه قلعه های استراتژیکی مانند الد مرک، Ald Umbeil (الد اومبیل)، Tel Aruhn (تل آرون)، Ald Lambasi (الد لمباسی) و Tel Mothriva (تل متریوا) را تسلیم امپراطوری رمن ها کند. در مقابل امپراطوری نیز باید تمام حملاتش را علیه مرویند متوقف میکرد، و اجازه حضور مرویند در بلک مارش را میداد. هرچند امضای این قرارداد صلح بار ها به دلایل متفاوت عقب افتاد. اول غارت Black Gate (دروازه سیاه) به دست لژیون های رمن سوم، سپس به قتل رسیدن شاهزاده ژولیک در Dorsza Pass (گذرگاه درزا) و درست زمانی که قرارداد صلح را دست داشت. در نهایت تصمیم بر این شد که خود شخص رمن سوم قرارداد را در ایمپریال سیتی، پایخت امپراطوری، و در داخل برج طلای سفید امضا کند. اما درست قبل از اینکه امپراطور بتواند قرارداد را امضا کند، پارانویای او درست از آب در آمد و به وسیله Morag Tong (مراگ تنگ) یا همان Dark Brotherhood (دارک برادرهود – انجمن برادری تاریکی) به قتل رسید. قتلی که خیلی ها اعتقاد داشتند به وسیله مشاور مورد اعتماد او، یعنی ورسیدو شایی، برنامه ریزی شده بود. رمن سوم در حالی مرد که هیچ وارثی نداشت و باعث شد مشکلات زیادی برای پیدا کردن جانشین او گریبانگیر امپراطوری شود. شورای بزرگان امپراطوری، صلاحیت تمام وابستگان دور و نزدیک رمن سوم را رد کرد و به جای آنها، ورسیدو شایی را به عنوان حکمران امپراطوری انتخاب کرد. اولین حرکت ورسیدو شایی احترام به آخرین فرمان امپراطور بود و قرارداد صلح با ویوک سرانجام در Caer Survio (کائر سورویو) امضا شد تا نبرد طولانی میان امپراطوری رمن ها و مرویند به پایان برسد. به دلیل اینکه گارد اژدها یا همان بلید ها نتوانسته بودند از جان امپراطور محافظت کنند، به وسیله ورسیدو شایی موقتا منحل شدند. به دلیل اینکه خاندان رمن ها بدون وارث مانده بود، گردنبند طلسم پادشاهان به همراه جسد رمن سوم در سنکرتر دفن شد و برای قرن ها و نسل ها از یاد رفت. ورسیدو شایی در اولین سخنرانی عمومیش سقوط خاندان رمن ها و شروع دوران جدیدی را اعلام کرد که از آن به عنوان شروع دوره دوم یاد میشود.

"طلسم پاداشاهان با سقوط خاندان رمن ها و افول دوره دوم ناپدید شد. قرن ها قبل از تولد من به عنوان یکی از تاریک ترین و پر هرج و مرج ترین زمان ها شناخته میشود. بدون وجود یک امپراطور که بر تاج و تخت "روبی" فرمانروایی کند. بسیاری این زمان را پایان دنیا میدیدند"

Abnur Tharn (ابنور تارن)


دوره قدرت آکاویری ها
از زمان تشکیل امپراطوری دوم، هر امپراطور به وسیله یکی آکاویری های شورای بزرگان مشاوره و راهنمایی میشد. این افراد آکاویری، Potentate (پتنتیت – به معنی سلطان یا مشاور اعظم) نامیده میشدند. این مشاوران امپراطور را در تمام زمینه های کنترل امپراطوری، راهنمایی میکردند. به همین دلیل وقتی خاندان رمن ها سقوط کردند، این مشاوران اعظم آکاویری قدرت را در دست داشتند. هرچند امپراطور محسوب نمیشدند، اما قوانین، قدرتی تقریبا برابر در زمانی که امپراطور حضور نداشت، در اختیار آنها قرار میداد. از دوره ای که آکاویری بر تامریل فرمانروایی میکردند با نام سلاطین آکاویری یاد میشود. خیلی ها این قدرت گرفتن آنها را تلاشش طولانیشان را برای کنترل تامریل در نظر میگیرند. تلاشی که با حمله در سال 2703 آغاز شد و رمن سیردیل آنها را شکست داد. در نتیجه از دید خیلی ها این به قدرت رسیدن برنامه ریزی شده بوده، تا سرانجام پیروز شوند. با گم شدن طلسم پادشاهان و از بین رفتن خاندانی برحق در سیردیل، بسیاری دوره حکومت آکاویری ها و هرج و مرج پس از آن را پایان دنیا میدانستند.


دوره حکومت ورسیدو شایی
ورسیدو شایی مشاور اعظم رمن سوم بود که امپراطوری اعتماد زیادی به او داشت. با کشته شدن امپراطور بدون وارث، او به قدرت رسید و سلطنتش اولین سال شروع دوره دوم بود. اینطور گفته میشود که او پسر یکی از سی اس سی ها بود که فرماندهی ارتش آکاویری در حمله به تامریل را بر عهده داشت و در سال 2703 دوره اول به دست رمن اول شکست خورد. یکی از کارهای قابل تقدیر ورسیدو شایی این بود که گارد اژدها یا بلید ها را به طور رسمی منحل کرد. اما هدف از این کار تاسیس دوباره انها به عنوان یک نیروی مخفی برای محافظت از امپراطوری بود. عملی که در دوره های متفاوت به بقای امپراطوری های بعدی کمک شایانی کرد. او همچنین یک زندان مخوف در ویرانه های شهر Blackrose (بلک رز) واقع در بلک مارش تاسیس کرد.
عمر طولانی سی اس سی ها (مانند الف ها)، باعث شد تا ورسیدو شایی مدت زمانی طولانی بر امپراطوری حکومت کند. هرچند او در سال 283 دوره دوم با امپراطوریی روبرو بود، که در آستانه سقوط و تجزیه قرار داشت. مستعمرات و پادشاهی تحت نظر امپراطوری زیر خواسته های سلاطین آکاویری نمیرفتند و از فرامینشان خسته شده بودند. بسیاری از لرد ها و حکمرانان به طور آشکار بر ضد ورسیدو شایی عمل میکردند و حتی عده ای شورش هایی را راه انداختند که پادگان های امپراطوری را در دست بگیرند. بعد از اینکه شورش ها شکل جدی تر به خود گرفتند و قلعه نیروهای امپراطوری در Dawnstar (دائن استار) فتح و اشغال شد، ورسیدو شایی فرمان تشکیل شورای Bardmont (باردمنت) را صادر کرد و در آن به عنوان قانون برای تمام تامریل و خطاب به تمام خانواده های اشرافی و شورشی، اعلام کرد که یا سلاح های خود را کنار بگذارند یا با قدرت نظامی امپراطوری روبرو شوند. به مدت 37 سال ورسیدو شایی نبرد خونینی را با خانواده های اشرافی تامریل و ارتش هایشان شروع کرد. با از دست دادن تعداد زیادی از لژیون ها و تقریبا خالی کردن خزانه، ورسیدو شایی موفق شد تمام دشمنانش را شکست دهد و عمر امپراطوری را افزایش دهد. با شکست تمام ارتش ها، آینده و امنیت تامریل دوباره تنها در دستان قدرتمند لژیون های امپراطوری قرار گرفت. اما این جنگ با وجود پیروزی برای امپراطوری، مشکل دیگری را به وجود آورد. هردو قدرت امپراطوری و مخالفان تمام سرمایه خود را در این جنگ مصرف کرده بودند و خزانه ها خالی بود. با اتمام جنگ تامریل روبه ویرانی میرفت. کشاورزان و تجار زندگی خود را به دلیل جنگ از دست رفته میدیدند، مالیات ها نیز قابل پرداخت نبود. با از بین رفتن نیروهای امنیتی و گارهای حفاظتی به دلیل پرداخت نشدن حقوق ها، جرم و جنایت در تمام تامریل به شدت افزایش یافت. به منظور مقابله با این معظل تازه و کاهش شدید امنیت، Dinieras-Ves (دینیراس وس) ملقب به آهنین، در سال 320 دوره دوم پیشنهاد تشکیل گروه های مزدور و گاردهای شخصی را داد، که تجار و افراد ثروتمند بتوانند آنها را برای تامین امنیت خود را استخدام کنند، تا زمانی که رونق به امپراطوری باز گردد. به این ترتیب Syffim (سافیم) به عنوان یک گروه امنیتی خصوصی تاسیس شد که هزینه آن توسط اشراف پرداخت میشد. بدین ترتیب این گروه در تمام نقاط سرزمین وظیفه تامین امنیت را بر عهده گرفتند و هزینه امنیت از روی دوش امپراطوری برداشته شد. در ابتدا این نیرو تشکیل شده از سی اس سی ها بود و با مرور زمان این گروه های امنیتی شامل شهروندان هر سرزمین با توجه به موقعیت جغرافیایی و سیاسی میشد. همچنین این افزایش استخدام باعث شد تا سوء زن به سافیم که اوایل ابتدا فقط از نژاد های آکاویری تشکیل شده بود، کمتر شود. سافیم در مقابله با جرائم زیر زمینی و گروه های اشرار به خوبی توانست در آن زمان عمل کند.
موفقیت و کارایی سافیم، باعث شد تا ورسیدو شایی فرمان و اجازه تاسیس گروه ها و فرقه های مختلف (Guild ها) را از طریق فرمان امپراطوری در سال 321 دوره دوم صادر کند. این موضوع باعث شد تا گروه های زیادی که در تامریل وجود داشتند منهل شوند یا از طریق فرمان امپراطوری خود را ثبت و به فعالیت ادامه دهند. سافیم نیز به گروه جنگجویان تغییر نام پیدا کرد. گروه هایی که از طریق امپراطوری شناخته میشدند، تحت حافظت امپراطوری قرار داشتند و میتوانستند در صورت پرداخت مشخصی وجه، دامنه فعالیت خود را در تامریل گسترش دهند. این امر باعث شد تا نظم به امپراطوری بازگردد و از این طریق بسیار از مسئولیت به صورت بخش های خصوصی اداره شود. این عمل هزینه های امپراطوری را پایین آورد و خزانه آن دوباره به سمت پر شدن حرکت کرد. با اینکه در نهایت ورسیدو شایی موفق شده پایه های لرزان امپراطوری دوم را مجددا بعد از سالیان دراز مستحکم کند، اما خودش مدت زیادی پس از این اتفاقات زنده نماند و در سال 324 دوره دوم توسط گروه مراگ تنگ کشته شد. پس از کشتن او، با خون خودش برای روی دیوار نوشتند که به دست مراگ تنگ کشته شده و این عمل باعث شد تا بالاترین جوایز برای دستگیری گروه مراگ تنگ گذاشته شود. پس از کشته شدن ورسیدو شایی، پسرش Savirien-Chorak (ساویرین چراک) به قدرت رسید.

6h72_rem4.jpg


سلطنت ساویرین چراک
پتنتیت ساویرین چراک قدرت مدیریتی پدرش را نداشت و اغلب مواقع با مشکلات به شکل بدی مقابله میکرد. و این عکس العمل ها باعث شد تا بار دیگر امپراطوری روبه مشکلات و سقوط حرکت کند. همچنین ساویرین مدت کوتاهی پس از مرگ ورسیدو شایی، به حکمرانی ها و پادشاهی های کوچک مجددا اجازه داد تا ارتش های شخصی خودشان را تشکیل دهند و با این عمل تمام تلاش و زحمت بی انتهای پدرش را که باعث شده بود تنها لژیون به عنوان قدرت مرکزی شناخته شود، از بین برد.
همچنین تحت فرمانروایی ساویرین چراک سرزمین های Orsinium ها (ارسینیوم) به عنوان بخشی از امپراطوری شناخته شد. زیرا آکاویری ها ترجیح میدادند ارک ها را به عنوان دوست در کنار خود داشته باشند. (به دلیل مشکلات ارک ها با سایر نژادهای تامریل). هرچند این اتفاقات به پایان خود نزدیک میشدند چرا که ساویرین چراک و تمام وارثانش در سال 430 دوره دوم مانند پدرش به دست مراگ تنگ کشته شدند. با قتل او نبود هیچ وارثی تخت امپراطوری روبی خالی ماند و امپراطوری دوم یا رمن ها در چند شب از هم فروپاشید و به طور کامل سقوط کرد. این پایانی بود بر امپراطوری رمن ها و شروع دوره ای تاریک و هرج و مرج در تاریخ تامریل که از آن به عنوان Interregnum (ایترگنوم) یاد میشود.


مدعی های تاج و تخت امپراطوری
با سقوط امپراطوری دوم و شروع ایترگنوم، حکومت و خانواده های زیادی مدعی رسیدن به تاج و تخت امپراطوری و تخت روبی بودند. چرخه بی پایانی از مدعی ها با ادعای نسبیت به خاندان رمن ها به دنبال رسیدن به تاج و تخت با یکدیگر درگیر شدند. بیشتر این مدعی ها مدت زیادی بر تخت امپراطوری نمینشستند و خیلی زود قدرت را از دست میدادند. در این دوره همچنین مجددا بین کلویان ها و دره نیبنای اختلاف افتاد. بر اساس قوانین تنها فردی که طلسم پادشاهان را داشته باشد، و خون اژدها در رگ هایش در جریان باشد توانایی روشن کردن آتش اژدها را خواهد داشت. این شخص میتواند خود را امپراطوری بنامد. اما در نهایت در پایان دوره دوم بود که Tiber Septim (تایبر سپتیم) سرانجام به عنوان زاده اژدها تاج و تخت را به درستی در دست گرفت.


نظامی
لژیون های امپراطوری بدنه اصلی ارتش رمن ها و یکی از قوی ترین نیروهای نظامی تاریخ تامریل محسوب میشود. آموزش هایشان به وسیله آکاویری ها تکمیل شد و موفق شدند نقاط و سرزمین های زیادی را ضمیمه امپراطوری کنند. در دریا نیز ناوگان امپراطوری حضور داشت.


فرهنگ و جامعه
به دلیل اینکه امپراطوری شامل سرزمین های مختلف و همچنین حضور آکاویری ها میشد، فرهنگ از گستردگی زیادی در امپراطوری برخوردار بود. اما به دلیل اینکه سیردیل قلب امپراطوری محسوب میشد، فرهنگ سیردیل، فرهنگ و مذهب رسمی امپراطوری در نظر گرفته میشود. همچنین حضور آکاویری های تاثیر به سزایی در فرهنگ داشت. بسیار از قوانین ارتش، هنر، معماری و ... نیز از آنها تاثیر گرفته بود.

79hz_rem5.jpg



نوشته شده و آپدیت شده توسط:

 
آخرین ویرایش:
Aldmeri Dominion (Second)



دومین حکومت Aldmeri (آلدمری) در سال 830 دوره دوم بین Altmer های (آلتمر) Summerset (سامرست) و Bosmer های (بسمر – الف های جنگلی) Valenwood (ولنوود) به وجود آمد. در ادامه Khajit های (خجیت) اتحادیه Elsweyr (السویر) نیز به آن پیوستند.
دومین حکومت آلدمری از پایدارترین قدرت های Tamriel (تامریل) به حساب می آمد تا اینکه سرانجام با به قدرت رسیدن Tiber Septim (تایبر سپتیم) و فتح سامرست از بین رفت.

3ifg_ald21.jpg


تاسیس
در اواخر دوره اول، خاندان Camoran (کمران)، حکمرانان و خاندان سلطنتی ولنوود، پیمان صلحی را با شورای آلدمری در سامرست امضا کرد. هزار سال بعد از این پیمان، در سال 830 دوره دوم، یعنی زمانی که امپراطوری Reman ها (رمن ها – یا امپراطوری دوم) از بین رفته بود و هیچ قدرت واحدی در تامریل وجود نداشت، مانند بسیاری از دیگر سرزمین ها، ولنوود درگیر جنگ داخلی بر سر تاج و تخت پادشاهی شد. و خاندان "کمران" ها به شدت مشغول دفاع از حکومت خود شدند. در این میان یکی از گروه های شورشی مخالف آنها، در برابر دادن زمین های خود به پادشاهی های colovian (کلویان)، از آنها برای نبرد کمک گرفت. نیروهای کلویان در حال پیشروی بودند که در جواب به این اقدام، آلتمر ها، گروه Thalmor ها (تالمر ها – از اشراف و از نظر اعتقادی رادیکالی) را به وجود آوردند تا در برابر این تهاجم از ولنوود حفاظت کنند. با رسیدن ارتش آلدمری، نیروهای "کلویان" شکست خوردند و شروع به عقب نشینی کردند. در ادامه تمام شورشیان و مدعیان تاج و تخت به وسیله آلدمری سرکوب شدند. در پی این اتفاقات، "کمران" ها به پادشاه ـه Alinor (آلینر – پادشاهی آلدمری در سامرست) به خاطر کمکش در جنگ، سوگند یاد کردند تا به مدت 50 سال زیر نظر، و مطیع و فرمان بردار آلدمری باشند. بدین ترتیب دومین جکومت آلدمری رسما تشکیل شد.

9t8d_ald22.jpg


سیاست و دولت
تالمر ها شامل هردو گروه آلتمر ها و بسمر ها میشد و در عمل ثابت کردند که توانایی های بالایی در کنترل دولت و سرزمین های خود دارند. از متحد های آلدمری میتوان به خجیت های اتحادیه السویر، Maormer (مائمر) های Pyandonea (پیاندنیا) و حتی Reachmen (ریچمن) ها اشاره کرد. در این دوران، تامریل به دو جبهه طرفداران آلدمری و طرفداران امپراطوری تقسیم شده بود. البته در آن زمان تالمر ها هیچ حضوری حتی در حد نماینده هم در امپریال سیتی نداشتند. در دوره حکومت آلدمری، تالمرها پایتخت ولنوود را از Falinesti (فالینستی) مجددا به Elden Root (الدن روت) تغییر دادند.


فروپاشی
بعد از اینکه تایبر سپتیم امپراطوری خود را تشکیل داد، قصد داشت تا Zurin Arctus (زورین آرکتوس – از مشاورانش) را به سامرست بفرست تا با پادشاه ـه آلینر و آلدمری پیمان صلح ببندد. اما قبل از این اتفاقا امپراطوری در حمله به Morrowind (مرویند) موفق شد Numidium (نومیدیم) را به دست آورد. و زمانی که آرکتوس، متوجه ماهیت این شی شد، تایبر سپتیم تصمیم گرفت که براساس پیشگویی که بر او مقرر شده بود، از "نومیدیم" استفاده، و به آلدمری و سامسرت حمله کند. تالمرها تاب مقابله در برابر لژیون های تایبر سپتیم را نداشتند و به شدت شکست خوردند. سامرست فتح شد و به همراه آن دومین حکومت آلدمری از میان رفت. این حمله هنوز از دید الف هایی که زنده ماندند، به عنوان دوران وحشت یاد میشود.


o7g_ald23.jpg


نوشته شده و آپدیت شده توسط:

 
آخرین ویرایش:
Akavir



Akavir (آکاویر) در زبان آکاویری به معنای سرزمین اژدها، و برگرفته شده از نام نژاد انسان های آکاویری است که ناپدید شدند. این قاره در شرق Tamriel (تامریل) قرار گرفته و محل زندگی نژادهای Snow Demons of Kamal (شیاطین برفی کامال)، انسان-مار های Tsaesci (سی اس سیی)، میمون شکل های Tang Mo (تانگ مو) و ببر-اژدها های Ka'Po'Tun (کاپتون) است. حکومت ها و پادشاهی های آکاویر در طول دروه های مختلف دارای روابط پرتنشی با تامریل بوده اند و نبردهای گوناگونی میان آنها رخ داده است. اما در حالت عادی بسیار به ندرت پیش می آید که شخصی به قاره دیگر سفر کند و به این دلیل اطلاعات دو طرف از یکدیگر در سطح بسیار کمی قرار دارد. با این وجود به دلیل برخورد های آکاویر با تامریل، فرهنگ و تاثیر پذیری زیادی بر روی تامریل داشته اند که قرن هاست پار برجا مانده اند. (مانند Blade ها –بلید)
بیشتر این نژادها بر خلاف اسم و ظاهری که ممکن است در ذهن ایجاد کنند، دارای فرهنگ غنی و پادشاهی ها و شهر های مختلفی هستند.
n7q5_ak1.jpg

تاریخچه
تاریخ سرزمین آکاویر پر شده از نبرد های افسانه ای میان آنها و حکومت های تامریل در دوره های مختلف. به طور مثال بر اساس افسانه ها، یکی از Nord های جنگجو (نژادی از انسان های تامریل که در اسکایریم زندگی میکنند) با کمک یک اژدها به آکاویر رفته، و یک ارتش کامل از "سی اس سیی" ها را به طور کامل از بین میبرد.
اما اولین برخورد رسمی ثبت شده، در دوره اول رخ داد. زمانی که آکاویری ها به تامریل حمله کردند. برخلاف تصور، مقصود از این حمله جنگ با اژدهایان و یافتن Dragonborn بود. حمله آنها توسط Reman Cyrodiil (رمن سیردیل)، موسس امپراطوری "رمن"ها متوقف شد. زمانی که آکاویری ها قدرت رمن را دیدند و فهمیدند که Dragonborn یا زاده اژدها را یافته اند به او قسم وفاداری خوردند و لقب امپراطور را برای اولین بار به "رمن" دادند. این حرکت تاثیر بسیار گسترده ای در تمام تامریل داشت. گروهی از جنگجوی های آکاویری که به قاتلین اژدها مشهور بودند، تبدیل به محافظین امپراطور شدند و گارد اژدها یا همان بلیدها را تاسیس کردند. همچنین لژیون های رمن را تعلیم داد و روش های پیشرفته نظامی خود را به ارتش او آموختند. بعد از به قتل رسیدن رمن سوم، آکاویری ها به مدت 400 سال بر تامریل حکومت کردند. و در زمان حضورشان، سطح جامعه و پیشرفت تامریل را سرعت بخشیدند و دگرگون کردند.
نبرد گسترده دیگر در دوره سوم رخ داد. زمانی که امپراطور Uriel V (یوریل پنجم) تهاجم گسترده ای را علیه آکاویر آغاز کرد و هدف اصلی حمله، "سی اس سیی" ها بودند. در ابتدا نبرد به نفع امپراطوری در جریان بود و دو شهر مهم بعد از مقاومتی اندک سقوط کردند. اما نیروهای امپراطوری "سی اس سیی" ها با استفاده از جادو، آب و هوا را تغییر میدادند و باعث ضعف لژیون های امپراطوری تامریل شد. سرانجام این اتفاقات فرصت را به آنها داد تا در نبرد Ionith (ینیت) پیروز شوند و امپراطور "یوریل پنجم" نیز کشته شد. ناوگان امپراطوری بسیاری از سرباز ها را نجات داد و از چهار لژیونی که برای نبرد به آکاویر برده شده بودند، یکی به طور کامل از بین رفت.




نژادها
تانگ مو: "تانگ مو" ها نژادی هستند که از نظر ظاهر به میمون ها شباهت دارند و سرزمین و پادشاهی های آنها به وسیله حکومت های دیگر تحت تاخت و تاز قرار میگیرد. بیشتر از همه میان آنها و "سی اس سیی" ها درگیری و تنش وجود دارد.

کامال: شیاطینی هستند که سالی یکبار از سرزمین خود بیرون می آیند و سرزمین های مجاور را غارت میکنند. بیشتر مواقع هدف آنها "تانگ مو" ها هستند. هرچند "تانگ مو" ها حملات آنها را همیشه دفع میکنند. در یک دوره، کامال ها با فرماندهی ژنرال خود، Ada'Soom Dir-Kamal (آدا سوم دیر-کمال)، به Morrowind (مرویند) حمله کردند ولی به وسیله Almalexia (آلمالکسیا) شکست خوردند.
3gwv_ak2.jpg

کاپتون: از نظر ظاهری مانند ببر هستند. پس از آنکه اژدهایان شکست خوردن، اژدها های سیاه به سرزمین Po tun عقب نشینی کردند و در نبردی که با "کاپتون" ها داشتند از بین رفتند. رهبر کاپتون ها، Tosh Raka (تش راکا) موفق شد تبدیل به اژدها شود. در دوره های اخیر کاپتون ها با تانگ مو ها پیمان اتحادی بستند که هدف آن، از بین بردن و به بردگی گرفتن "سی اس سیی" ها است و براساس تحلیل ها، این اتحاد سرانجام منجر به رویارویی دو قدرت اصلی آکاویر خواهد گردید.
bsc7_ak3.jpg

سی اس سیی: "سی اس سیی"ها بزرگترین و احتمالا قدرتمند ترین و اصیل ترین پادشاهی آکاویر هستند. "سی اسی سیی" ها اولین افرادی بودند که به تامریل حمله کردند. ظاهری انسان-مار دارند و براساس افسانه ها انسان های آکاویر را از بین بردند (در ادامه توضیح داده میشود). سی اس سیی ها از گابلین ها به عنوان برده استفاده میکنند. مهمترین و شناخته شده ترین آنها Versidue Shaie (ورسیدو شایی) است که پس از مرگ رمن سوم، خودش و خاندانش در ادامه به مدت 400 سال بر تامریل حکومت کردند. تا اینکه سرانجام به وسیله Morag Tong (مراگ تنگ) از بین رفتند.
be95_rem3.jpg

انسان ها: از سرنوشت انسان های آکاویر هیچ اطلاعاتی در دسترس نیست. بر اساس بعضی منابع به وسیله "سی اس سیی" ها خورده شدند. اما کلمه "خورده شدن" به معنای فیزیکی آن نیست. طبق توضیحات بیشتر به معنای این است که، انسان ها یا احتمالا تبدیل به "سی اس سیی" ها شدند، یا با فرهنگ آنها مخلوط شده اند، و یا در جامعه آنها حضور متفاوتی دارند. به هر حال هیچ توضیح مشخص و منبع درستی که کدام یک از اینها میتواند درست باشد، وجود ندارد.


فرهنگ و تمدن
از نظر فرهنگ و تمدن، آکاویری ها شباهت زیادی به آسیای شرقی دارند. این موضوع را میتوان در سازه های بلیدها، استفاده آنها از کاتانا و زره هایشان دید. بلیدها از جمله مهاجمین آکاویری بودند که در جستجوی Dragonborn به تامریل حمله کردند و بعده ها به عنوان محافظین امپراطور در دوره رمن ها و سپس در دوره امپراطوری سپتیم به عنوان گارد، به امپراطوری خدمت کردند. همچنین از نکات مهم این است که سمبل اژدهای قرمز امپراطوری سپتیم و لژیون های امپراطوری، برگرفته از آکاویری ها و فرهنگ آنهاست.
wxw1_ak4.jpg


نوشته شده و آپدیت شده توسط:
 
آخرین ویرایش:
Tiber Septim



Tiber Septim (تایبر سپتیم) یک Dragonborn و موسس "امپراطوری سوم یا امپراطوری سپتیم" محسوب میشود که در تمام طول دوره سوم بر تامریل حکومت کردند. او به عنوان یکی از شناخته شده ترین شخصیت های تامریل یاد میشود، که توانست کل تامریل را برای اولین بار فتح کند و زیر پرچم خود بیاورد. پس از مرگش بدون هیچ بحثی از او به عنوان یک خدا یاد شد. تا اینکه در دوره چهارم و امپراطوری Mede ها (امپراطوری مید – امپراطوری چهارم یا از دید عده ای ادامه دهنده امپراطوری سوم) پس از جنگ بزرگ، توسط سومین حکومت Aldmeri (آلدمری) مجبور شد تا پرستش "تایبر سپتیم" یا همان Talos (تالس) رو ممنوع اعلام کند.


دوران کودکی و نوجوانی
"تایبر سپتیم" در پادشاهی کوچک Alcaire (آلکیر) با نام Hjalti (هجالتی) متولد، و سپس در اسکایریم رشد پیدا کرد. جایی که او راه روش نبرد و استراتژی های جنگی را فرا گرفت.

8sjv_tiber1.jpg

تاج سلطنتی تایبر سپتیم و خاندان سپتیم ها

ژنرال تالس
Nord ها (نرد) و Breton ها (برتن) قرن ها در مرز های شمالی Falkreath (فاکریت) مشغول نبرد با یکدیگر بودند. هجالتی یا تایبر سپتیم یا تالس در سن 20 سالگی ارتش اسکایریم را بر علیه نیروهای Reachmen (ریچمن) از High Rock (های راک) فرماندهی کرد. در این زمان بود که او با Cuhlecain (کوهلکین) پادشاه "فاکریت" آشنا شد. کسی که مرزهایش برای مدت ها در شمال آرام نگاه داشته بود. در پی چند ملاقات این دو نفر باهم آشنا شدند و هجالتی فرماندهی نیروهای مشترک را بر عهده گرفت. هجالتی یک استراتژیست فوق العاده بوده و ارتش کوچکترش موفق شد خطوط لشکر "ریچمن" را بشکافند و آنها را وادار به عقب نشینی به دژ قدیمی Hrol'dan (هرلدان) کنند. فتح و محاصر این دژ تقریبا غیر ممکن به نظر میرسید و هجالتی نمتوانست انتظار هیچ نیروی کمکی از اسکایریم و فاکریت را داشته باشد. در شب محاصره، طوفان شدیدی ارودگاه ارتشش را درنوردید. Wulfharth (وولفهارت یا همان Ysmir - یزمیر) پادشاه بزرگ مرده اسکاریم به چادر او آمد و نحوه استفاده از "صدا"، "توم" یا همان قدرت های زبان اژدها را به او یاد داد. سحرگاه هجالتی به سمت دروازه ها رفت و طوفان دقیقا بالای سرش جلو میرفت و با قدرت صدا و فریاد اژدهایان دروازه های دژ را از بین برد و نیروهایش توانستند وارد دژ شوند. پس از این پیروزی نرد ها به او لقب "تالس"، یعنی شاهزاده طوفان، را دادند.


پیشگویی
پس از این نبرد معلوم شد که از طریق طوفان Greybeard ها با او صحبت کردند. تالس به قله "گلوگاه" دنیا، محل زندگیشان دعوت شد و در آنجا از پیشگویی در مورد خودش آگاهی پیدا کرد. به او گفته شد شخصی برگزیده است که در آینده همه، از جمله "الف"ها را شکست میدهد و برای اولین بار در تاریخ، امپراطور کل تامریل میشود.


نبرد Sancre Tor (سنکر تر)
تالس پس از این نبرد، به عنوان ژنرال اول "کوهلکین"، همراهش به سیردیل سفر کرد. "کوهلکین" قصد داشت تمام منطقه Colovian (کلویان) را فتح کند. اما قبل از اینکه بتواند حرکت خود را آغاز کند، در سال 852 دوره دوم، یک ارتش متحد نرد ها و برتن ها از مرزهای سیردیل عبور کردند و راه ها و شهرهای کوهستان Jerall (جرال)، در مرز را، تحت کنترل خود در آوردند و دژ "سنکر تر" را به عنوان مرکز فرماندهی خود برای زمستان انتخاب کردند. در جواب تالس ارتشی را گرد آورد و به سمت دژ لشکرکشی کرد. ارتش سیردیل، کوچک، بدون تجهیزات، آموزش ندیده و بسیار ضعییف تر بود. در نقطه مقابل، دژ "سنکر تر" بسیار مستحکم، و بر فراز تپه ای قرار داشت که دریاچه ای اطراف آن را احاطه کرده بود. ماموریتی که برای موفقیت تالس کاملا غیر ممکن به نظر میرسید. در این زمان از طرف خدایان، الهامی در مورد Amulet of Kings (طلسم پادشاهان) به تالس شد که گردنبند در مقبره امپراطور Reman سوم (رمان سوم) قرار دارد. محل مقبره داخل دژ "سنکر تر" بود. این الهام انگیزه زیادی به تالس داد و او به این نتیجه رسید که سرنوشتش است که این سمبل را به دست بیاورد. تنها کسی که طلسم پادشاهان را در اختیار دارد میتواند خود را امپراطور بخواند و آتش اژدها را برای محافظت از امپراطوری روشن کند.
شمالی ها، بخش بزرگی از ارتش را جدا کردند و سعی داشتند از گذرگاه های فرعی پایین بروند تا به ارتش تحت فشار سیردیل حمله کنند. اما در همین زمان، یک جادوگر خیانتکار برتن به تالس راهی دیگر را نشان میدهد که به پشت دژ میرسد. تالس نیروی ضعییف و کوچکی را باقی میگذارد و با نیروی اصلی خود به سمت دروازه و راه مخفی پشت دژ حرکت میکند. درست زمانی که ارتش شمال به نیروی ضعییف سیردیل در زمین باز حمله میکند، تالس به همراه نیروهای همراهش به داخل دژ وارد میشود و با استفاده از ارتش و قدرت خود، نیروهای داخل را شکست میدهد و ژنرال ها و اشراف ارتش شمال را دستگیر میکند. بعد از این جنگ، تالس درخواست میکند تا نیروهای شمال تسلیم شوند. نیروهای اسکایریم که قدرت صدا و زبان اژدهای او را دیده بودند، تالس را به عنوان فرزند اسکایریم (افرادی که قدرت استفاده از صدا و زبان اژدها را دارند) و جانشین برحق حکومت بر انسان ها میپذیرند و به او سوگند وفاداری یاد میکنند. اما برتن ها به خواسته تالس تن نمیدهند. در نتیجه تمام ژنرال هایشان اعدام میشوند و سربازانشان را زندانی و برده میکنند. بعد از این اتفاقات تالس طلسم پادشاهان را از مقبره رمان سوم به دست می آورد.


امپراطوری سیردیل
کوهلکین و تالس ظرف یک سال تمام غرب سیردیل را فتح کردند. هیچکس و هیچ ارتشی توانایی مقابله با قدرت طوفان تالس را نداشت و در ادامه شرق سیردیل و ارتش Battlemage ها، بدون نبرد تسلیم شد. در سال 854 دوره دوم امپریال سیتی فتح شد و کنترل تمام سیردیل در دست کوهلین و تالس قرار گرفت. کوهلین قصد داشت تا به عنوان امپراطور تاج گذاری کند. اما تالس که پیشگویی Greybeard ها را به یاد داشت، خود را در لباس امپراطور میدید. تالس با استفاده از نایت بلید های "های راک" کوهلین را به قتل رساند و سپس قصر امپراطوری را سوزاند تا تمام مدارک را از بین ببرد. همینطور گلوی خودش را خراش داد تا سوء ظن ها را نیز متوجه خود نکند. Zurin Arctus (زورین آرکتوس) رهبر "بتل میج"ها برای اینکه سیردیل از هم نپاشد، تالس را با نام "تایبر سپتیم" و به عنوان امپراطور تاج گذاری کرد.


xuy4_tiber2.jpg

امپراطور تایبر سپتیم
پس از اینکه تایبر سپتیم، تاج و تخت امپراطوری را به دست آورد، با سرزمینی روبرو بود که به شدت نیازمند زمان و تلاش برای اتحادش بود. به همین دلیل متحد قدیمی خود یزمیر را به اسکاریم و های راک میفرستد تا مرزها امپراطوری را گسترش دهد. بدین منظور لژیون امپراطوری مجددا سازماندهی شد. تاکتیک ها و روش های جدیدی توسط تایبر سپتیم ضمیمه آموزش هایشان شد تا ارتشی بسیار منظم و قدرتمند تشکیل شود. لژیون پس از سقوط امپراطوری رمن از هم پاشیده بود و بسیاری از روش های قدیمی دیگر کاربرد نداشت. این تلاش تایبر سپتیم زمینه ساز تشکیل قدرتمند ترین ارتش تامریل بود.
تمام پادشاهی های انسان ها یکی پس از دیگری فتح شدند و حتی Hammerfell (همرفل) که به نظر ماموریتی دشوار و ناممکن به نظر میرسید نیز، ضمیمه امپراطوری شد. "یزمیر" از امپراطور درخواست یه تهاجم گسترده به همرفل را کرد تا بتواند شخصا نیروی های آنها در نبرد شکست دهد. اما امپراطور این دراخواست را رد کرد، زیرا نقشه بهتری داشت. امپراطوری در جنگ داخلی همرفل، پشتیبانی از نیروی در حال شکست را بر عهده گرفت و با درخواست آنها به طور قانونی امپراطوری به همرفل دعوت شد تا آن را کنترل کند. در این زمان بود که بالاخره تایبر سپتیم میتوانست نگاه و توجه امپراطوری را بر الف ها متمرکز کند.
پس از این نبردها، یزمیر تمام تلاش خود را به کار گرفت تا امپراطور را متقاعد به حمله به Morrowind (مرویند) کند. اما امپراطور به خاطر شنیده هایی که از قدرت Tirbunal (تربیونال-حکومت مرویند) داشت، مطمئن نبود که جنگ ایده خوبی باشد. یزمیر که دنبال انتقام شخصی خود بود، به امپراطور یادآوری کرد که سرنوشت اوست که تمام تامریل را از جمله الف ها و به خصوص تربیونال را فتح کند. آرکتوس نیز با این حمله مخالف بود. ولی امپراطور به شدت برای ساخت سیردیل پس از 400 سال نبرد، به Ebony (ابنی) احتیاج داشت. یزمیز پیشنهاد کرد که اگر امپراطور تربیونال را شکست دهد، میتواند از قدرتش بر علیه آلتمرها (اصیل ترین و قدرتمند ترین حکومت الف ها در سامرست) استفاده کند. گرچه محل زندگی آنها یعنی Summerset Isle (جزایر سامرست) به شدت خارج از محدوده مورد نظر امپراطور بود و حتی برنامه داشت تا آرکتوس را به آنجا بفرستد تا با پادشاهی آنها، یعنی Alinor (آلینر – نام پادشاهی آلتمر ها در سامرست) صلح کند. اما در انتها این نیاز امپراطوری به مواد خام و ابنی بود که سرنوشت را تعیین کرد و باعث شد لژیون های امپراطوری به "مرویند" حمله کنند. در نتیجه این حمله تربیونال پس از نبردهایی سنگین تسلیم شد. ولی بر اساس صلح نامه آنها اجازه داشتند تا حدی خود مختاری خود را نگاه دارند و همینطور عقاید دینی سرزمین را حفظ کنند. در پی این صلح یزمیر که به شدت عصبانی بود و نتوانسته به انتقام خود برسد، امپراطوری را رها میکند. با رفتن یزمیر، تایبر سپتیم تمام رویایش را برای فتح تامریل از دست میدهد و تمام توجه خود را به سرزمین ها و انسان های تحت فرمانرواییش معطوف میکند.
در همان زمان ژنرال بزرگ Dunmer ها (دانمر – نژادی از الف ها)، و دوست تایبر سپتیم، یعنی Symmachus برای دیدارش به امپریال سیتی میرود. در این سفر یکی از همراهاناش به نام Barenziah (بارنزیاه) و امپراطور عاشق هم میشوند. مدت کوتاهی بعد از این آشنایی معلوم میشود که "بارنزیاه" باردار است و امپراطور که بچه او را تهدیدی برای پسر بزرگش میدانست، او را مجبور کرد تا بچه اش را از دست بدهد و سپس از امپریال سیتی بیرون شد.


Numidium (نومیدیوم)
تایبر سپتیم همیشه علاقه زیادی به تکنولوژی های ساخته شده Dwarf ها (یا همان Dwemer ها – دوئمر – نژادی نا پدید شده از الف ها) داشت. پس از پیروزی در مرویند، امپراطور به آرکتوس دستور داد تا در مورد کتیبه بزرگ به دست آمده در جنگ، یعنی نومیدیوم تحقیق کند. آرکتوس بررسی خود را در این مورد، با تحقیق در مورد جنگ "کوهستان سرخ" (Red Mountain) آغاز کرد. در این تحقیقات بود که او به دلیل ساخت نومیدیوم و پتانسیلی که در آن نهفته بود پی برد. اما مسئله دیگر نقشی بود که یزمیر در آن جنگ ایفا کرده بود. آرکتوس معتقد بود که میتواند از کتیبه استفاده کند، اما برای به کار انداختن نومیدیوم به قلب Lorkhan (لرکان) احتیاج داشت.
پس از اینکه آرکتوس نتیجه تحقیقات خود را ارائه کرد، پیشگویی برای تایبر سپتیم واضح شد. نومیدیوم چیزی بود که او برای فتح کامل تامریل به آن احتیاج داشت، و همانطور تقدیرش بود که آن را در اختیار داشته باشد. با اینکه قلب لرکان از دست رفته بود، اما هنوز یک منبع دیگر برای به کار انداختن آن وجود داشت، یزمیر ! به همین دلیل امپراطور با یزمیر ارتباط برقرار کرد و تایید که حق با او بوده و تربیونال را باید از بین ببرند. چون امپراطور در این مدت به خطر Dagoth-Ur (دگت-اور) پی برده بود. و در آخر اینکه برای اجرا نقشه و آماده کردن ارتش به او احتیاج دارد.
زمانی که یزمیر به دربار امپراطوری بازگشت، مورد حمله گارد امپراطوری قرار گرفت و آرکتوس از یک Soul Gem (الماس روح – نوعی الماس که روح را در آن قرار میدهند) بر روی او استفاده کرد. با آخرین نفس یزمیر، قلبش غرش بزرگی کرد و سینه آرکتوس را سوراخ کرد. تمام افراد آنجا کشته شدند و یزمیر تبدیل به خاکستر شد. زمانی که شورای بزرگان به صحنه رسید، تایبر سپتیم از سو قصد دوم به جانش، و کودتا توسط آرکتوس خبر داد که توسط گارد از بین رفت و الماس را به دست آورد. او به افتحار کشته شدگان گارد، جشنی برپا، و از آنها به عنوان قهرمانان یاد کرد.
"نومیدیوم" وسیله ای نبود که تایبر سپتیم انتظار داشت (زیرا قلب و روح یزمیر در هر صورت قدرت قلب لرکان را به هیچ عنوان دارا نبود). با این وجود نومدیوم وظیفه ای که انتظار میرفت را به عمل آورد و تایبر سپتیم موفق شد تمام تامریل و سامرست را فتح کند. در همین زمان تهدید جدید ظاهر شد. جادوگر نیمه مرده ای که آسمان ها را کنترل میکرد و در همین زمان "نومیدیوم" را از بین برد و با از بین رفتنش، خود او نیز به زمین افتاد و نابود شد. "منتلا" نیز به داخل دریا افتاد و ناپدید شد.


امپراطوری تامریل
بعد از این وقایع و در سال 897 دوره دوم، تمام تامریل توسط تایبر سپتیم فتح شده بود. در این زمان بود که او دوباره به عنوان امپراطور کل تامریل تاجگذاری، و رسما شروع دوره سوم را اعلام کرد.


مرگ تایبر سپتیم
سرانجام تایبر سپتیم در سال 38 دوره سوم، و در سن 108 سالگی چشم از جهان فرو بست. درست در هنگام مرگش، نوه خود، یعنی Pelagius Septim (پلیجیوس سپتیم) را به عنوان وارث خود و امپراطور معرفی کرد.
امپراطوری سوم که با نام "امپراطوری سپتیم" شناخته میشود، در تمام طول دوره سوم و تا زمان مرگ Martin Septim (مارتین سپتیم) بر سرتاسر تامریل حکومت کردند. (پس از آن امپراطوری "مید" ها شروع شد)


به عنوان خدا
تایبر سپتیم پس از مرگش به عنوان خدا یاد شد. تالس، خدای جنگ و حکومت کردن نام گرفت. زیرا در دوره حیاتش تمام تامریل را برای اولین بار در تاریخ فتح کرده بود. در این زمان 8 خدای بزرگ، تبدیل به 9 خدا شدند.
قرن ها بعد و پس از جنگ بزرگ بین امپراطوری و الف های سومین حکومت Aldmeri (آلدمری)، در قرارداد صلح، امپراطوری موظف شد تا دیگر از تالس به عنوان خدا یاد نکند و تمام معابد او را در سرزمین های وفادار به خود، از بین ببرد. مسئله ای که در اسکاریم و توسط شورشیان Stormcloak مورد قبول واقع نشد. عدم قبول صلح بین امپراطوری و الف ها، شعله های جنگ داخلی در اسکایریم را روشن کرد.
البته اینکه تالس یا تایبر سپتیم واقعا به مقام خدای رسیده باشد مشخص نیست و جای بحث دارد. از نکات مهم این است که هشت خدای اصلی تامریل هرگز از او به عنوان خدا یاد نکردند و هنوز هم هرگاه با فانی ها ارتباط بر قرار میکنند، همیشه از هشت خدا صحبت میکنند.


f61q_tiber3.jpg


نوشته شده و آپدیت شده توسط:
 
آخرین ویرایش:
Septim Dynasty



به امپراطوری سپتیم ها، سومین امپراطوری نیز گفته میشود که تقریبا در تمام طول دوره سوم بر تامریل حکومت میکردند. سقوط امپراطوری برابر بود با تمام شدن دوره سوم.

تایبر سپتیم
تایبر سپتیم موسس امپراطوری سپتیم محسوب میشود. در ابتدا به همراه ژنرال Cuhlecain (کوهلکین) سیردیل را فتح کرد و با مرگ کوهلکین به تاج و تخت رسید. او نخستین فردی بود که تمام تامریل را فتح کرد و به هرج و مرج پس از سقوط امپراطوری رمن ها پایان داد. تایبر سپتیم به مدت 38 سال فرمانروایی کرد و در سال 38 دوره سوم از دنیا رفت.

rulh_se1.jpg

پرچم امپراطوری سپتیم یا امپراطوری سوم

Pelagius Septim I (پلیجیوس سپتیم اول)
پلیجیوس سپتیم اول، نوه تایبر سپتیم بود که قدرت و قاطعیت پدرپزرگش را نداشت. به همین دلیل سلطنت کوتاهی داشت و در سال 41 دوره سوم در معبد یکتا (Temple of the one) واقع در امپریال سیتی به دست Dark Brotherhood به قتل رسید.


Kintyra Septim (کینتایرا سپتیم)
کینتایرا سپتیم نخستین امپراتریس خاندان سپتیم ها محسوب میشود که تا سال 53 دوره سوم حکومت کرد. او دختر عموی پلیجیوس اول، و دختر برادر تایبر سپتیم، Agnorith (آگنریت)، بود. ابتدا به عنوان ملکه Silvenar (سیلونار) کار خود را شروع کرد و در هنگام سلطنتش بر امپراطوری، دوره ای از آرامش را به ارمغان آورد.


Uriel Septim I (یوریل سپتیم اول)
یوریل سپتیم اول با مرگ کینتایرا سپتیم، جانشین مادرش شد. در دوره سلطنتش تا سال 64 دوره سوم، او قوانین امپراطوری استحکام بخشید و پایه های امپراطوری محکم تر ساخت. اتحادیه و فرقه های جادوگران و جنگجوهای امپراطوری را نیز تاسیس کرد.


Uriel Septim II (یوریل سپتیم دوم)
یوریل سپتیم دوم پنجمین امپراطور محسوب میشود که جانشین پدرش شد و تا سال 82 حکومت کرد. دوره سلطنت او نفرین شده و همراه بود با طاعون، ضعییف شدن امپراطوری و شورش های متعدد.

05n3_se2.jpg

نشان سلطنتی امپراطوری سپتیم

Pelagius Septim II (پلیجیوس سپتیم دوم)
پلیجیوس سپتیم دوم امپراطوری را از پدرش به ارث بود. در زمان به قدرت رسیدنش امپراطوری به دلیل حکومت ضعییف پدرش، در وضعییت بد اقتصادی و نظامی قرار داشت. به منظور بهبود اوضاع پلیجیوس دوم شورای بزرگان امپراطوری را منحل کرد و تنها به آنهایی اجازه داد جای خود را در شورا حفظ کنند که بتوانند مقدار زیادی پول پرداخت کنند. تحت حکومت او امپراطوری مجددا به به وضعیت اقتصادی خوب و قدرت خود بازگشت. حکومت پلیجیوس دوم در سال 99 دوره سوم با مرگش به پایان رسید.


Antiochus Septim (آنتیکس سپتیم)
آنتیکس سپتیم، هفتمین امپراطور تا سال 119 دوره سوم بود. او اکثر اوغات حکومت را خود را با زن ها میگذراند و بیشتر از اینکه به مسائل امپراطوری توجه کند، وقت خود را صرف همسرهایش میکرد. در دوره حکومتش، امپراطوری درگیر جنگ داخلی جزیره (Isle) بود که تا سال 110، یعنی 12 سال بعد از به قدرت رسیدنش ادامه داشت. در آخر هم تنها با کمک ارتش امپراطوری و نیروهای سامرست و فرقه Psijic (سیجیک) ها دشمن خود یعنی ارتش Pyandonea (پایاندنیا) را شکست دهد.


Kintyra Septim II (کینتایرا سپتیم دوم)
کینتایرا سپتیم دوم یکی از غمنگیز ترین و کوتاهتریتن سلطنت های خاندان سپتیم ها را داشت. در سن 15 سالگی وقتی به قدرت رسید، پس از مدت کوتاهی توسط پسرخاله اش Uriel Septim III (یوریل سپتیم سوم) زندانی شد و قدرت را از دست داد.


Uriel Septim III (یوریل سپتیم سوم)
یوریل سپتیم سوم که تا سال 127 دوره سوم حکومت کرد، نهمین امپراطور محسوب میشود. نام اصلی او Uriel Mantiarco (یوریل منتیارکو) بود که پس از گرفتن قدرت از کینتایرا دوم به صورت سنتی به سپتیم تغییر پیدا کرد. او 6 سال بر تخت امپراطوری نشست که تمامش همراه بود با نبرد Red Diamond (الماس سرخ). در این نبرد او با مادرش Potema Spetim (پتما سپتیم)، Cephorus Septim (سفروس سپتیم - داییش)، Magnus Septim (مگنوس سپتیم) و وابستگان پلیجیوس دوم بر سر تخت امپراطوری درگیر بود. سرانجام یوریل سوم در نبرد Ichidag (اچیداگ) شکست خورد و سفروس سپتیم قدرت را در دست گرفت.


Cephorus Septim I (سفروس سپتیم اول)
سفروس سپتیم اول به مدت 13 سال حکومت کرد که تقریبا بیشترش در نبرد با خواهرش پتما سپتیم بود. سفروس تنها سه سال بیشتر از خواهرش به خیات خود ادامه داد و در سال 140 دوره سوم بدون هیچ وارثی از دنیا رفت.

ybw1_se3.jpg

Magnus Septim (مگنوس سپتیم)
مگنوس سپتیم زمانی به قدرت رسید که پیر بود. با مرگ برادرش سفروس اول، امپراطوری را تا سال 145 در اختیار داشت و در تمام این مدت مشغول مجازات افراد و سردارهایی بود که در نبرد الماس سرخ مقابل آنها قرار گرفته بودند.


Pelagius Septim III (پلیجیوس سپتیم سوم)
پلیجیوس سپتیم سوم با مرگ پدرش به قدرت رسید و تا سال 153 حکومت کرد. از او با نام "پلیجیوس دیوانه" یاد میشود که از ابتدا دوره حکومتش با او با همراه بود. مادرش آلتمر (نژاد الف های سامرست) بود و خود شخصیتی خجالتی در ابتدا داشت. در واقع او هیچگاه به راستی حکومت نکرد و شورای امپراطوری به همراه مادرش نقش او را ایفا میکردند. او در اواخر حکومتش دست به کشتار میزد.


Katariah Septim (کاتاریاه سپتیم)
کاتاریاه همسر پلیجیوس سوم بود که در زمان حکومت همسرش مقام نایب السلطنه را داشت. از نژاد Dunmer (دانمر – نژادی از الف ها – Dark Elves) بود. به همین دلیل بسیاری او را شروع ضعف امپراطوری سپتیم ها میدانند. اگرچه درواقع دوره حکومت او برابر بود با بهتر شدن اوضاع امپراطوری. او اکثر اوغات به نواحی مختلف امپراطور سفر میکرد و خرابی های جنگ های گذشته را بازسازی میکرد و روابط دیپلماتیک امپراطوری را با بقیه بهبود بخشید.


Cassynder Septim (کاسایندر سپتیم)
کاسایندر سپتیم با مرگ مادرش و در میان سالی به قدرت رسید. از لحاظ فیزیکی شرایط مساعدی نداشت و تنها به دلیل نسبت خونی با پلیجیوس سوم و در نتیجه تایبر سپتیم مجبور شد قدرت را قبول کند. به دلیل مشکلاتش کنترل High Rock (های راک) را به برادر ناتنی اش Uriel Lariat (یوریل لاریات) داد. دو سال بعد به دلیل مریضی از دنیا رفت و برادش قدرت را در دست گرفت.


Uriel Septim IV (یوریل سپتیم چهارم)
یوریل سپتیم چهارم یا یوریل لاریات بعد از مرگ برادرش به قدرت رسید. از لحاظ قانونی کاسایندر او را وارد خاندان سلطنتی کرد و بسیاری او را بچه خلف پادشاه نمیدانستند. هرچند مادرش کاتاریاه بود. 43 سال حکومتش تا سال 247 دوره سوم، برابر بود با کشمکش داخلی با شورا. به دلیل قوانینی که پلیجیوس دوم به اجرا گذاشته بود، تنها افراد ثروتمند و قدرتمند میتوانستند وارد شورای الدر یا امپراطوری شوند. به همین دلیل یوریل چهارم توانایی رقابت با آنها را نداشت و در آخر هم شورا فرزندش را به دلیل نداشتن نسبت خونی با تایبر سپتیم، به عنوان وارث تاج و تخت قبول نکرد.

udft_se4.jpg

Cephorus Septim II (سفروس سپتیم دوم)
سفروس سپتیم دوم در سال 247 با رای شورا به عنوان امپراطور انتخاب شد. دو اتفاق مهم در زمان سلطنتش تا سال 268 دوره سوم اتفاق افتاد. ابتدا درگیر جنگ داخلی با Andorak Septim (آندراک سپتیم) فرزند یوریل چهارم شد و این جنگ تنها زمانی پایان یافت که او پادشاهی Shornhelm (شرنهلم) را به آندراک بخشید. امپراطوری در این جنگ داخلی ضعییف شده بود و با ظهور Camoran Usurper (کمران اوسورپر) توانایی خواباندن شورشش را نداشت. هرچند در آخر او شکست خورد اما این شکست به آن صورت مربوط به امپراطوری نبود.


Uriel Septim V (یوریل سپتیم پنجم)
یوریل سپتیم پنجم قدرت را از پدرش به ارث برد و تا سال 290 دوره سوم حکومت کرد. او در این دوره به افتخارات زیادی رسید. از یوریل پنجم بعد از تایبر سپتیم به عنوان جنگجو ترین امپراطور یاد میشود. در مدت نبردهایش شورای الدر به مسائل امپراطوری رسیدگی میکرد. او در طول سلطنتش پادشاهی های متفاوتی را فتح کرد که شامل Rosacrea (رساکریا) در سال 271، Cathnoquey (کتنکی) در سال 276، Yneslea (اینسلیا) در سال 279 و Esroniet (اسرنیت) در سال 284 میشد. امپراطوری تا حدود زیادی به قدرت خود بازگشته بود و در این زمان یوریل پنجم جاه طلبانه ترین نقشه خود را اجرا کرد. یعنی حمله به قاره Akavir (آکاویر). این تهاجم تبدیل به یک شکست و افتضاح کامل در تاریخ امپراطوری شد. امپراطور کشته شد و دو لژیون کامل از بین رفت. در این زمان امپراطوری باقی مانده نیروها را بازگردانند و وعده داد انتقام این شکست را بگیرد که هیچگاه عملی نشد.


Uriel Septim VI (یوریل سپتیم ششم)
یوریل سپتیم ششم در زمان مرگ پدرش، یوریل پنجم تنها پنج سال داشت. در این زمان مادرش، Thonica (تنیکا) به عنوان نایب السطلنته انتخاب شد. ولی قدرت واقعی را شورا در دست داشت تا او به سن قانونی برسد. هرچند شورا بازهم قدرت را تا سن 22 سالگی به یوریل ششم نداد. در این زمان او قسمتی از وظایفش را به عهده گرفت و تنها قدرت واقعی که به او داده شد، حق وتو بود. یوریل از قدرت محدود خود به طور زیرکانه ای استفاده کرد و با استفاده از جاسوسان و تهدید و ارعاب اعضا، سرانجام در سال 313 به راستی به امپراطوری رسید و شروع به فتح و متحد کردن تامریل کرد. هرچند دوره حکومتش کوتاه بود و در سال 317 از اسب سقوط کرد و خواهرش Morihatha Septim (مریهاتا سپتیم) که به او در رسیدن به قدرت کمک شایانی کرده بود به عنوان امپراتیس انتخاب شد.

sij7_se5.jpg

Morihatha Septim (مریهاتا سپتیم)
مریهاتا سپتیم راه برادرش را ادامه داد و شورشی ها و حکومت های مستقلی که از زمان سفروس سپتیم دوم پدید آمده بودند را از بین میبرد. او دومین جادوگران جنگجو از زمان تایبر سپتیم را برای کمک به لژیون تشکیل داد و با دقت شروع به از بین بردن مخالفان کرد. با قدرت گرفتنش و ضعیف کردن شورا، او سرانجام به دست شورا در سال 339 دوره سوم به قتل رسید.


Pelagius Septim IV (پلیجیوس سپتیم چهارم)
پلیجیوس سپتیم چهارم با مرگ عمه اش به قدرت رسید و به سرعت راه او و مادرش، Eloisa (السیا) را در پیش گرفت. او به آرامی پادشاهی ها، بارون ها، لرد ها و فئودال ها را به نظام امپراطوری بازگرداند و شورشی هار از بین برد. هرچند به اندازه مادرش موفق نبود، اما در طول 29 سال سلطنتش تا سال 368، امپراطوری از زمان یوریل اول نسبت به هر زمان دیگری متحد و یکپارچه بود.


Uriel Septim VII (یوریل سپتیم هفتم)
یوریل سپتیم هفتم در سال 368 دوره سوم به تاج و تخت امپراطوری رسید و تا سال 433 حکومت طولانی و مقتدری داشت. او به طور عمده از پشت کار عمه اش مریهاتا، قدرت سیاسی یوریل سپتیم ششم و استعداد نظامی یوریل پنجم بهره میبرد. در دوران سلطنتش شورع به مستحکم کردن پایه های امپراطوری کرد تا اینکه در سال 389، جادوگرش، Jagar Tharn (جگار تارن) به او خیانت کرد و 10 سال را در زندان گذراند تا اینکه قهرمان اترنال او را آزاد کرد. با آزادیش مجددا مشغول بازسازی امپراطوری، پیروزی در نبردها و متحد کردن دوباره تامریل شد. او در این مسیر بسیار موفق بود تا اینکه به وسیله فرقه Mythic Dawn (میتیک داون) به قتل رسید و دروازه های ابلیوین گشوده شدند.


Martin Septim (مارتین سپتیم)
مارتین سپتیم پسر نامشروع یوریل هفتم بود که تا زمان مرگ پدرش و باز شدن دروازه های ابلوین اطلاعی از خانواده خود نداشت و بیشتر عمرش را به عنوان کشیش گذرانده بود. با مرگ یوریل هفتم بدون وارث، او مجبور شد تاج و تخت را به دست بگیرد تا با حمله شاهزاده دیدرا Dagon (دیگن) و باز شدن دروازه های ابلیوین مقابله کند. او با مرگ خود دروازه های ابلوین را بست و مرگش پایانی شد بر امپراطوری سپتیم ها و پایان دوره سوم.


snwu_se6.jpg


نوشته شده و آپدیت شده توسط:
 
آخرین ویرایش:
Imperial Legion



f7ot_l1.jpg

نماد لژیون

لژیون های امپراطوری، نیرو و ارتش امپراطوری های Reman (رمن)، Septim (سپتیم) و Mede (مید) محسوب میشوند. دقیقه مشابه "امپراطوری روم"، لژیون های بازی نیز خود را منظم ترین و تاثیر گذارترین نیروی نظامی تاریخ Tamriel (تامریل)، و اجرا کننده قانون و ایجاد صلح و آرامش در سرزمین میدانند.
افرادی که به لژیون ملحق میشوند باید سوگند زیر را به جا بیاورند:

"قسم به شرافتم که تا هنگام مرگ به امپراطور وفادار باشم و تمام فرامین افسرهای امپراطوری با شکوهش را به جا بیاورم. باشد که خدایان مرا قضاوت کنند و شیاطین جانم را بگیرند، اگر به عهدم وفادار نباشم و در انجام وظایقم شکست بخورم. زنده باد امپراطور. زنده باد امپراطوری."

9hhe_rem2.jpg

زره لژیون های امپراطوری رمن

bblx_l3.png

زره لژیون های امپراطوری رمن



8am3_l4.jpg

زره لژیون های امپراطوری سپتیم

ldz5_l8.jpg

وظایف، درجه بندی و ساختار
لژیون قدرت اصلی و نیروی نظامی امپراطوری در جنگ ها (تهاجمی و دفاعی) محسوب میشود. اما امنیت داخل شهر ها و حومه هایشان و مناطق تحت اختیارشان توسط پلیس یا گار مخصوص شهر تامین میشود. تنها استثنا "امپریال سیتی" یا پایتخت امپراطوری است، که یک لژیون کامل در آن حضور دارد.
لژیون تنها به عنوان نیروی زمینی فعالیت دارد و نبردهای دریایی توسط "ناوگان امپراطوری" انجام میشود. همچنین برای مقابله با دشمنانی که از جادو بر ضد امپراطوری و نیروهایش استفاده میکنند، امپراطوری نیروهای Battlemage (بتل میج یا جادوگران جنگجو) را برای حمایت از لژیون و نبرد با اینگونه تحدیدات به وجود آورد. امپراطوری دارای 18 لژیون است که هرکدام مانند امپراطوری روم، بین 4200 تا 6000 نفر سرباز دارند. بنابراین امپراطوری بین 72 تا 108 هزار سرباز در اختیار دارد که این عدد ممکن است در طول نسخه های آینده بازی و با معرفی لژیون های جدید تغییر کند. درجه بندی های لژیون نیز از روم الهام گرفته شده، و تقریبا شبیه آن است. این درجات به ترتیب شامل:
Auxillary (اکسیلاری)
Private (پرایوت)
Quaestor (کوئستر)
Praefect (پرفکت)
Tribune (تریبیون)
Legate (لگیت): فرمانده یک لژیون کامل
General (ژنرال): فرمانده بیشتر از یک لژیون


gfia_l5.jpg

لژیون های امپراطوری مید

wgyk_l6.jpg

زره لژیون های امپراطوری مید

تاریخچه
در دوره دوم، Reman Cyrodiil (رمن سیردیل) موسس امپراطوری رمن ها بعد از اینکه نیروهای آکاویری را در نبرد گذرگاه Pale (پیل) شکست داد، رسما لژیون را به عنوان نیروی نظامی امپراطوری تاسیس کرد. با آموزش های آکاویری ها، لژیون تبدیل به قدرتمند ترین نیروی نظامی آن زمان گردید. اما لژیون و ارتش مدرن در زمان "تایبر سپتیم" تشکیل شد. بعد از فروپاشی امپراطوری رمن ها، برای چند صد سال هرج و مرج و درگیری بین پادشاهی های متفاوت وجود داشت، تا اینکه تایبر سپتیم موفق شد تمام سیردیل و امپریال سیتی را فتح کند و به مقام امپراطوری برسد. زیر نظر او لژیون و کل امپراطوری بازسازی و تاسیس شد. تایبر سپتیم با استفاده از لژیون های قدرتمند خود موفق شد تمام تامریل را برای اولین بار فتح کند و به مدت 400 سال پس از مرگ او، با وجود درگیری های متفاوت، لژیون به عنوان قدرتمند ترین نیروی نظامی باقی ماند. لژیون در این مدت در درگیری های زیادی از جمله "نبرد الماس سرخ" و همچنین شکست دادن Camoran Usurper (کمران اوسورپر – کمران ها خاندان پادشاهی ولنوود محسوب میشدند) نقش به سزایی ایفا کرد. امپراطور Uriel V (یوریل پنجم) از لژیون برای حمله به آکاویری استفاده کرد که یک شکست کامل برای امپراطوری محسوب میشد. در این نبرد دو لژیون کامل به همراه شخص امپراطور کشته شدند. سپس لژیون با بزرگترین تهدید، در تاریخ خود مواجه شد. باز شدن دروازه های Oblivion (ابلوین) و حمله Daedra ها (دیدرا) به تامریل. در این زمان لژیون مشغول نبرد با دیدراها برای حفاظت از سرزمین شد.

u6ws_l9.jpg

لگیت

پس از دوره سوم، بالافاصله در دوره چهارم امپراطوری با تهدید شهر پرنده Umbriel (اومبریل) مواجه شد. این شهر که ارواح موجودات را میگرفت مستقیم به سمت امپریال سیتی در حرکت بود. "بتل میج" ها با استفاده از جادو، سربازان لژیون را به سمت شهر میفرستادند که به دلیل مواضع دفاعی مستحکم شهر، همه آنها از بین میرفتند. از بین بردن این تهدید توان زیادی از لژیون را گرفت و در گیری های داخلی برای رسیدن به تاج و تخت نیز وجود داشت. نابود کردن دروازه های ابلوین و فروپاشی امپراطوری سپتیم ها، حمله "اومبریل" و کشمکش و نبرد های داخلی برای رسیدن به قدرت، لژیون را در ضعیف ترین وضعیت خود قرار داده بود و زمینه را برای حمله سومین حکومت Aldmeri (آلدمری) فراهم کرد. در دوره جنگ بزرگ با الف های آلتمر، لژیون تلفات سنگینی را متحمل شد و مرزهای امپراطوری یکی پس از دیگری از دست میرفت. سرانجام امپریال سیتی فتح و به آتش کشیده شد. امپراطور Titus Mede II (تایتوس مید دوم) به شمال عقب نشینی کرد و با جمع کردن لژیون های باقی مانده برای پس گرفتن مرزها ضد حمله را آغاز کرد. در نهایت لژیون در نبرد حلقه قرمز، نیروهای آلدمری را که تحت فرماندهی لرد Naarifin (ناریفین) قرار داشتند، به طور کامل و تا آخرین سرباز از بین برد. این پیروز از زمان تایبر سپتیم، بزرگترین و متحیر کننده ترین پیروزی لژیون محسوب میشود و این امکان را به امپراطوری داد تا با قرار داد صلح "برج طلای سفید" به حیات خود ادامه دهد. سی سال بعد، لژیون چهارم تحت فرماندهی ژنرال Tullius (تولیوس) برای نبرد با شورشیان Stormcloak به اسکایریم فرستاده شد.

ldcz_l7.jpg

بتل میج های لژیون


نوشته شده و آپدیت شده توسط:
 
آخرین ویرایش:
Atmora



Atmora (اتمرا) که از آن با نام های Altmora و Elder Wood نیز یاد میشود، قاره ای است یخی در شمال دور تامریل. این سرزمین محل زندگی نژادی از انسان ها با نام اتمران در دوره افسانه ای بود.

i48h_at1.jpg

در نوشته های دوره سوم اینگونه از اتمرا یاد میشود که قاره ای است که همیشه زمستان در آن جریان دارد و هیچ نشانی از انسان ها در آن نیست. البته گزارش ها و داستان های مربوط به قبل از تغییرات و شروع یخبندان و سرما در اتمرا نیز وجود دارد. به طور مثال در کتاب "نغمه های بازگشت" (Songs of Return) از تابستان های سرسبز و طولانی یاد میشود. در نقطه مقابل نوشته هایی نیز وجود دارند که در آنها گفته شده که اتمرا هیچ وقت آب و هوای مناسبی نداشته است و اولین انسان هایی که در آن ساکن شدند شکارچیانی بودند که هیچ دانشی از کشاورزی نداشتند. براساس افسانه ها اولین گروه از انسان های اتمرا در اواخر دوره افسانه ای به تامریل مهاجرت کردند. این مهاجرت به صورت یک تهاجم گسترده نبود. بلکه در طول چند قرن به تدریج انسان های اتمرا به تامریل آمدند. این انسان های بعده ها باعث پیدایش نردها، امپریال ها و برتن ها شدند. آخرین مهاجرت و تهاجم گسترده مربوط به Ysgramor (ایسگرامر) و پانصد همراهش میشد.

sx35_at2.jpg

ایسگرامر افرادی که به دلیل جنگ داخلی رنج میبردند را جمع کرد و به سمت تامریل مهاجرت خود را آغاز نمود. آنها وارد شمال اسکایریم شدند و شهر افسانه ای Saarthal (سارتل) را بنا کردند. در هنگام ورود اتمران ها با الفهای برفی آشنا شدند و با آنها روابط خوبی برقرار کردند. در ادامه الف ها به سرعت متوجه رشد جمعیت انسان ها شدند و آن را به دید بزرگترین خطری که تمدن الف ها را تهدید میکند، دیدند. الف های برفی حملات و جنگ خود را بر علیه انسان های اتمرا آغاز کردند و بیشترشان را کشتند. شهر سارتل را نیز سوزاندند. این وقایع بعد ها با نام "شب اشک ها" شناخته شدند. ایسگرامر به همراه دو پسرش یعنی Yngol (اینگل) و Ylgar (ایلگار) از حمله جان سالم به در بردند و موفق شدند به اتمرا فرار کنند. زمانی که ایسگرامر و پسرانش به سرزمین خود بازگشتند، متوجه شدند که جنگ تمام شده و سرزمین در آرامش به سر میبرد. آنها داستان زندگی و خیانت الف ها را برای همه شرح دادند و ارتشی را برای انتقام گرفتن از الف ها و فتح Mereth (مرت- نام قدیم اسکایریم که نردها به خاطر تعداد زیاد الف ها یا مر ها از آن یاد میکردند) جمع کردند. ارتش جمع شده تحت رهبری ایسگرامر، پانصد همراه لقب گرفت و از طریق شهر Jylkurfyk (جیلکورفیک) به سمت جنوب به راه افتادند. روزی که به نام "آخرین گذرگاه" شهرت یافت. زمانی که ارتش اتمراها به اسکایریم رسید، سارتل را بازپس گرفتند و شروع به کشتن تمام الف های برفی و بقیه الف ها کردند. این نبرد آغازگر آزاد شدن انسان ها و قرن ها بعد شروع اولین امپراطوری شد. هرچند کشتار و جنگ تنفر و بزرگ و تقریبا همیشگی را میان انسان ها و الف ها به وجود آورد.
داستان هایی از اینکه تایبر سپتیم آخرین گروه مهاجر از اتمراست، وجود دارد. ولی آخرین گزارش دقیق از مهاجرت مربوط به سال 68 دوره اول میشود که این داستان را بیشتر افسانه میکند و زیر سوال میبرد. اما به طور کل مشخص نیست که دلیل بد شدن آب و هوا، و ناپدید شدن انسان های اتمرا و مهاجرتشان چیست.

0l3o_at3.jpg


نوشته شده و آپدیت شده توسط:

 
آخرین ویرایش:
Interregnum



Interregnum (اینترگنوم) به بازه زمانی بین نابودی امپراطوری دوم (امپراطوری رمن) و آغاز امپراطوری سوم یا امپراطوری سپتیم گفته میشود.
این دوره با قتل آخرین مشاور آکاویری، Savirien chorak (ساویرین چراک)، و ولیعهد و تمام وارثان وی به دست Morag tong (مراگ تانگ) در یک شب از ماه Sun's Dawn (طلوع خورشید) در سال 430از دوران دوم،آغاز شد. این گروه بعد ها در سال 430 دوره دوم تبدیل به Dark Brotherhood (دارک برادرهود) کنونی شد. اینترگنوم در سال 854 دوران دوم با تاجگذاری Tiber Septim (تایبر سپتیم) و آغاز امپراطوری سوم به پایان رسید.
به طور تاریخی از اینترگنوم به عنوان دوران هرج و مرج و آشفتگی یاد میشود. امپراطوری رمن که توسط مشاوران آکاویری زنده نگاه داشته شده بود سقوط کرد و باعث شورش ها، سو استفاده های سیاسی و سقوط دولتهای کوچک متعددی شد. Chim-edl adabal (کیمالادبل) یا Amulet of kings (طلسم شاهان) به علت جنگهای بی ارزش گم شد. Cyrodill (سیردیل) نیز در جنگ داخلی قرار داشت و شرق و غرب آن در حال نبرد با یکدیگر بودند.
در Hammerfell (همرفل)، امپراطور همرفل و رهبر گروه The crown(تاج ها)، پایتخت را از شهر Hegathe (حگت) به شهر ثروتمند Sentinel (سنتینل) انتقال داد. در این زمان، شهر سنتینل یک سوم بار اقتصادی تجارت انجام شده با بندرIIiac (ایلیاک) را به دوش میکشید. بسیاری از راهها و جادههای تامریل در این زمان به دلیل جنگ و رسیدگی نکردن, نابود شدند؛ اما امپراطوری سپتیم پس از به قدرت رسیدن اقدام به باز سازی آنها کرد. به دلیل حکومت Tribunal (تربیونال)،Morrowind (مرویند) بهتر از دیگر جاهای تامریل اداره شد. آنها توانستند خاندانهای مخالف را در صلح نگه دارند و از بروز جنگی دیگر جلوگیری کنند. سپاه مرویند همچنین توانست یک تهاجم دیگر از سوی آکاویر را دفع کند.

um1_int1.jpg

اتفاقات مهم فرهنگی
آثار Marobar Sul (مروبر سول)، همانند the ransom of zerek(خون بهای زرک) در این زمان نوشته شده اند. همچنین The university of gwylim (دانشگاه گوویلیم) در این زمان دایر بود و کتابی را با عنوان Dwemer history and culture(تاریخ و فرهنگ دوئمر) چاپ کرد. البته این کتاب در دوران سوم به عنوان یک منبع معتبر تحقیقاتی در نظر گرفته نمیشد.


دولتهای مدعی
در طول اینترگنوم و پس از نابودی امپراطوری دوم، تعدادی از احزاب و خانواده های اشراف و پادشاهی ها آرزوی به دست گرفتن امپراطوری به جا مانده از سلسله رمن را داشتند. این موضوع آغازگر یک چرخه بسیار طولانی نزاع و جنگ بر سر تخت امپراطوری شد. هرچند اکثر این مدعیان قدرت، هیچ تاثیر قابل توجهی بر تاریخ تامریل نداشتند. در طول اینترگنوم، اتحاد دره Nibenay (نیبنای) و Colovian (کلویان) شکسته شد و قسمتهایی از این دو سرزمین تنها در مدت کوتاهی که حکومت را در دست داشتند با همدیگر متحد شدند. با اینکه دولتهای مدعی خود را وارث حقیقی امپراطوری تصور میکردند، اما به هیچوجه نمیتوان از آنها به عنوان وارث امپراطوری سیریدل یاد کرد. زیرا با توجه به سنت باستانی، تنها کسی که طلسم شاهان را در اختیار دارد و خون اژدها در رگ هایش جریان داشته باشد، میتوانست مشعلهای Dragonfire (آتش اژدها) را روشن کرده و خود را وارث حقیقی Alessia (السیا) و امپراطوری بنامد. تنها پس از ظهور تایبر سپتیم در اواخر دوره دوم بود که امپراطوری بار دیگر توانست وارث واقعی امپراطوران گذشته را بیابد.


Sixth Century Empire (امپراطوری قرن ششم)
یکی از معروفترین حکومت های مدعی سلطنت، در اوایل قرن ششم از دوره دوم توسط شاه Reach (ریچ)،Durcorach (دورکراک)، معروف به اژدهای سیاه، تشکیل شد. سپاه پر شمار دورکراک توانست بر بسیاری از سرزمینهای نیبنای و کلویا حاکم شود. وی حتی تخت امپراطوری را به دست آورد و خود را امپراطور سیریدل نامید. او قصد داشت تا با Veraxia Tharn (وراکسیا تارن) ازدواج کرده و به این ادعای خود مشروعیت ببخشد. دورکراک با اینکه در سال 543 از دوره دوم، در جنگی بر سر سرزمینهای High Rock (های راک) کشته شد، اما موفق شده بود که بیشتر از مدعیان قبل از خود حکومت کند، و حتی توانست سلسله کوتاهی به نام Longhouse (لانگهوس) را نیز بنیان گذاری کند. شاهان ریچ در نظر مردم، وحشیهای خارجی و بی فرهنگی بودند، و به همین دلیل نیز اکثر آنها مورد نفرت مردم سیریدل قرار داشتند. دورکراک تاج پادشاهی را به پسر خود، Moricar (مریکار) سپرد و مریکار نیز پس از مدتی پسر خود، Leovic (لئوویک) را به تخت پادشاهی نشاند. اما در سال 573 از دوره دوم، تلاش کفر آمیز لئوویک در جهت قانونی کردن پرستش Daedraها (دیدرا)، باعث شعله ور شدن آتش انقلاب به رهبری دوک Charrol(کارل)،Varon Aquilarius (وارن اکویلاریوس) شد. نیروهای انقلابی در ابتدا متحمل شکستهای بسیاری شدند. اما چند پیروزی مهم استراتژیکی باعث پیوستن تمامی سپاه کلویان ها به نیروهای انقلابی شد. با کمک سناتور Abnur Tharn (آبنور تارن)، نیروهای انقلابی راه خود را به امپریال سیتی باز کردند و وارن، امپراطور لئوویک را شخصاً به قتل رساند و خود را امپراطور جدید سیریدل نامید. سلسله لانگهوس پس از سی سال حکومت، از میان رفت. وارن برای بازگرداندن ثروت امپراطوری، و همچنین مشروعیت بخشیدن به امپراطوری خود، گروهی از پنج جنگجوی نجیب زاده که شامل خود نیز میشد، را مامور یافتن طلسم شاهان کرد. به وی گفته شده بود که در صورت یافتن طلسم، او خواهد توانست که مشعلهای اژدها را روشن کرده و خون اژدها را در رگهای خود به جریان بیندازد. اما در سال579 از دوره دوم، زمانیکه طلسم یافت شد، او مورد خیانت قرار گرفت و تلاشهای وی در جهت روشن کردن مشعلها باعث ناپدید شدن خودش و بروز انفجار بزرگی شد که از آن با نام Soulburst (انفجار ارواح) یاد میشود. پس از ناپدید شدن وران و مرگ مفروض وی، همسرش Clivia Tharn (کلیویا تارن) تخت پادشاهی را به عنوان ملکه نایب السلطنه در دست گرفت. با اینکه خانواده تارن تلاشهایی را در جهت توسعه پادشاهی و فتح سرزمین های های راک و Valenvood(ولنوود) انجام داد، اما تمامی این تلاشها به دلیل ضعف پادشاهی بیهوده بودند و در سال 582 از دوره دوم، حکومت تارن به علت فشارهای حاصل از Three banners war (جنگ سه پرچم)، سقوط کرد.

tp6u_int2.jpg

The Daggerfall Covenant (پیمان دگرفال)
پیمان دگرفال یک اتحاد سست و کوتاه مدت بین دولتهای مختلف Breton (برتون) ساکن های راک بود که در سال 541از دوره دوم در حین حملات دورکراک ایجاد شد. پس از جنگ King Ranser (شاه رانسر)، دامنه این اتحاد به سرزمین همرفل نیز کشیده شد. اتحاد دگرفال مستقیماً توسط شاه Emeric (امریک) هدایت میشد. وی محقق و ستاینده امپراطوری رمن و مشاوران بعد از امپراطوری بود؛ به همین دلیل نیز اتحاد را طبق آموزه های امپراطوری هدایت میکرد. فرماندهان و مردم تحت پرچم اتحاد دگرفال، خود را وارث معنوی امپراطوری رمن، و در نتیجه وارث حقیقی تاج و تخت روبی و سیریدل میدانستند. هدف اصلی آنها در طول حکومت امریک، بازگرداندن قدرت و سنت های امپراطوری رمن، حفظ راه و روش تجارت آنها و ایجاد آزادی اجتماعی و حفظ پرستش خدایان هشت گانه به عنوان دین اصلی بود. امریک چندی پیش از ناپدید شدن وارن، پیمانی را با شاه تارن امضا کرده بود. اما پس از ناپدید شدن وی و به قدرت رسیدن همسرش، نابودی حکومت تارن به هدف اصلی اتحاد تبدیل شد. دلیل این تغییر سیاست از طرف اتحاد دگرفال، ارتباط کلیویان تارن با مردم ریچ و همچنین تلاشهای او برای تغییر سنتهای امپراطوری و به سخره گرفتن دین رسمی تامریل بود. هدف نهایی امریک حمله به پایتخت امپراطوری و به دست گرفتن دولت تامریل و ایجاد یک اتحاد فراگیر تامریلی بود. اما اتحاد دگرفال پیش از رسیدن به هدف خود منحل شد.


Attrebus' Empire (امپراطوری اتربوس)
اتربوس یک جنگ سالار نظامی بود که در سال 812 دوره دوم تلاش‌هایی‌ برای رسیدن به تخت پادشاهی کرد. با اینکه حکومت او بیشتر از دولتهای قبلی خود دوام نیاورد، اما سعی‌های او در مقابله با آکاویری ها، او را در تاریخ جاویدان کرد. وی به شدت درصدد بیرون راندن بازماندگان آکاویری ها از سیریدل بود؛ دلیل این کار وی احتمالا سرزنش آکاویری ها برای از دست دادن امپراطوری بوده است. بسیاری از مهاجران آکاویری که در حال فرار از دست اتربوس بودند به سرزمین Elsweyr(السیور) پناه بردند و در آنجا حکومت Rimmen (ریمن) را تشکیل دادند. وارثان اتربوس نیز پس از مدتی توسط ارتش بازمنده از حمله Dir Kamal(دیر کامل) به تامریل، نابود شدند. پس از نابودی امپراطوری اتربوس، دولت ریمن اقدام به کمک به امپراطوری تازه تاسیس کامل کرد. اما این امپراطوری تازه تاسیس نیز پس از مدتی منحل شد.

t85k_int3.jpg

The Emperor Zero (امپراطور صفر)
Cuhlecain(کوهلکین) که به دلیل نقش وی در تشکیل امپراطوری سوم، به عنوان امپراطور صفرم نیز شناخته میشود، شاه کلویانی Falkreath(فاکرت) بود که در کنار فرمانده خود، Talos (تالس یا همان تایبر سپتیم)، موفق به متحد کردن دیگر پادشاهی ها و حکومت های کلویان شد. این دو موفق به مطیع کردن سرزمینهای شرقی و فتح Imperial city (امپریال سیتی) شدند؛ کوهلکین متعاقباً خود را امپراطور سیریدل خواند. اما وی قبل از مراسم تاجگذاری کشته شد و تمام قدرت به دست تایبر سپتیم افتاد. ادعای امپراطوری کوهلکین توسط یک شوالیه اکاویری که به نظر عضوی از گارد اژدهای امپراطوری قبلی میامد،حمایت میشد. گروهی از مردم احتمال ارتباط خونی بین کوهلکین و امپراتوران رمن را مطرح کردند.


نکات
واژه اینترگنوم،از ترکیب دو واژه لاتین Inter(به معنی میان) و Regnum(به معنی حکومت) به دست آمده و به معنی"میان حکومتی" است.

jgkp_int4.jpg


نوشته شده و آپدیت توسط:
 
آخرین ویرایش:
Chimer



Chimer ها (چیمر) نسلی از الف ها و اجداد Dunmer (دانمر) های کنونی یا الف های تیره هستند. اولین گروه چیمرها تحت رهبری Veloth (ولت) به سرزمینی آمدند که امروزه Morrowind (مرویند) خوانده میشود. از آنها به عنوان الفهایی با روحیات پویا، جاه طلب، با عمر طولانی که در عقاید دینی بسیار ثابت قدم بودند، یاد میشود.

837k_ch1.jpg

تاریخ
چیمرها یکی از نژادهای mer (مر یا همان الف ها) و نوادگان آلدمرها بودند که در دوره افسانه ای زندگی میکردند. برخلاف بیشتر هم نوع های الفشان، چیمرها، Daedra ها (دیدرا) را میپرستیدند. از از نظر چیمرها، به دلیل اینکه دیدراها قدرتمند تر بودند، بیشتر از Aedra ها (ایدرا) سزاوار پرستشند. به دلیل عقاید دینیشان، مشکلات و درگیری های زیادی برای چیمرها در سرزمینشان یعنی سامرست وجود داشت. سرانجام مجبور شدند برای پیدا کردن خانه و سرزمین جدیدی که بتوانند به عقاید مذهبی خود بپردازند، آنجا را ترک کنند. تحت رهبری ولت، چیمرها به سرزمینی رسیدند در شمال شرقی تامریل به نام Resdayn (رزداین) که امروزه مرویند خوانده میشود. در آنجا برای اولین بار با نژاد دیگری از الف ها یعنی Dwemer (دوئمر) آشنا شدند که در تکنولوژی بسیار پیشرفته بودند و عقاید دینی چیمرها را به سخره میگرفتند. این تفاوت عقاید منجر به جنگ های عظیمی میان دو گروه شد.
سرانجام جنگ میان دو گروه درگرفت. بیشتر دلیل جنگ به خاطر مذهب بود اما به جز آن، چیمرها قصد داشتند قسمتی از زمین هایی که توسط دوئمرها کنترل میشد را تصاحب کنند. در ابتدا غارت های جزئی توسط چیمرها انجام میشد و با افزایش آن، بدبینی و درگیری بین دو ملت افزایش چشم گیری پیدا کرد. دوئمرها که مردمی پیشرفته و منطقی بودند، برای پرستش و ایمان دنبال دلیل و برهان میگشتند، در حالی که چیمرها بسیار پایبند به عقاید مذهبی خود در پرستش دیدراها بودند و دید دوئمرها به مذهب را کفر تلقی میکردند.

ttw2_ch2.jpg

در این بین تاسیس و پیشرفت حکومت نردها در اسکایریم باعث شد که دو گروه باهم در برابر این تهدید تازه متحد شوند. پادشاه دوئمرها، Dumac (دوماک) و Hortator (هرتاتر) از خاندان "گریت" فرماندهان ارتش متحد شدند و توانستند مهاجمان نرد را به طور کامل شکست دهند. هرچند بعد از این نبرد روابط به حالت گذشته خود بازگشت. سالها بعد دوئمرها، با تکنولوژی و علم خود محل قلب Lorkhan (لرکان) را در اعماق کوهستان سرخ پیدا کردند. Kagrenac (کاگرناک) رهبر دینی دوئمرها قصد داشت تا با استفاده از سه وسیله ساخت خود و Numidium (نومیدیوم) و قلب لرکان، تمام مردم خود را جاودانه کند. وقتی که خبر این اقدام به چیمرها رسید، ارتش خود را تحت رهبری Nerevar (نروار) برای جنگ تجهیز کردند. زیرا تصور میکردند که دوئمرها دارند دوباره به عقاید دینی آنها بی احترامی میکنند. ارتش خیلی زود آماده شد و پیمان اتحاد میان دو گروه از بین رفت. نبرد عظیمی در پایه کوهستان قرمز درگرفت و در حالی که دو ارتش باهم درگیر بودند، ورد و جادوی کاگرناک به دلایل نامعلومی برگشت و ناگهان خود کاگرناک و تمام دوئمرها از صحنه روزگار ناپدید شدند. بعد از نبرد Sotha Sil (ستا سیل) یکی از رهبران چیمرها تصمیم گرفت تا ببیند وسیله واقعا کار میکند و فنا ناپذیری و تبدیل شدن به خدایان امکان پذیر است یا خیر. بالاخره او متوجه شد که این کار امکان دارد و دو رهبر دیگر چیمرها یعنی Vivec (ویوک) و Almalexia (آلمالکسیا) را قانع کرد تا به او در انجام این کار بپیوندند. وقتی که سه نفر از وسیله استفاده کردند، پیمانی را که با شاهزاده دیدرا، Azura (ازورا) بسته بودند، شکستند و بیان کردند که دیگر به دیدراها احتیاج ندارند و آنها خدایان مرویند هستند . سپس تبدیل به Tirbunal (تربیونال) یا خدایان مرویند تا سال 430 دوره سوم شدند. در پی این اقدام ازورا تمام نژاد چیمر را طلسم کرد. پوستشان به تاریکی شب شد و چشم هایشان قرمز. از آن زمان نامشان به دانمر یا "طلسم شدگان" تغییر پیدا کرد. سرانجام Nerevarine (نروارین) به فرمان ازورا قلب لرکان را از بین برد و قدرت تربیونال را بسیار کم کرد. از آن زمان ویوک، آلماکسیا و ستا سیل به عنوان تربیونال دروغین، و Boethiah (بئتیاه – شاهزاده دیدرا)، ازورا (شاهزاده دیدرا) و Mephala (مفالا – شاهزاداه دیدرا) به عنوان تیربونال راستین شناخته میشوند.

s163_ch3.jpg


نوشته شده و آپدیت شده توسط:
 
آخرین ویرایش:
Direnni Hegemony



Direnni Hegemony (نظام دیرنی) ، اولین دولت حاکم بر منطقه High Rock (های راک)، قبل از به قدرت رسیدن انسان‌های Breton(برتون) بود. این دولت نام خود را به دلیل نفوذ بسیار زیاد خاندان دیرنی در امور حکومتی به دست آورده است. این خانواده در طول حیات نظام دیرنی، آنرا به طور مستقیم از Isle of Balfiera (جزیره بالفیرا)، و برج خانوادگی خود که با نام Direnni tower (برج دیرنی) شناخته میشود، کنترل میکردند.

c1w7_dir1.jpg

برجی در جزیره بالفیرا

پیشینه
مستعمره‌های دولت دیرنی نسبتا خود مختار بودند و شامل جوامع فئودالی متعددی می‌شدند که در سرزمین‌های تحت کنترل دیرنی حکومت میکردند. همین فرهنگ خود مختاری دولت های باجگزار حکومت اصلی‌، در دولت بعدی ‌های راک، یعنی‌ امپراطوری انسان‌ها نیز مشاهده شد.بر خلاف باور بعضی‌، الف‌های دیرنی انسان‌های ساکن ‌های راک را مستقیماً به بردگی نگماشتند؛ در عوض بسیاری از انسان‌ها در جامعه اشرافی الف ها، در پایین‌ترین درجه قرار داشتند و همین دلیل مجبور به خدمت به الف‌های اشرافی بودند. به دلیل آزادی قانونی‌ ارتباط الف‌ها با انسان‌ها در دولت دیرنی نیز، بسیاری از الف‌های اشرافی در به دست آوردن زیبا‌ترین کنیز‌ها با یکدیگر رقابت میکردند. همین قوانینی که اجازه رابطه بین انسان‌ها و الف‌ها را میداد از دلایل اصلی‌ به وجود آمدن نژاد برتون بود.


تاریخ
با اینکه بعضی‌ از منابع Ryain Direnni (رایاین دیرنی) را اولین پادشاه از خانواده دیرنی معرفی‌ میکنند که در قرن پنجم دوره اول به قدرت رسید، اما قدرت سیاسی خانواده دیرنی به بسیار قبل تر و اواسط دوران Merethic (مرتیک یا اساطیری) بازمی‌گردد. در واقع از زمانی‌ که Cygnus Direnni(سایگنوس دیرنی) برج دیرنی را کشف، و آنرا مرکز قدرت خانواده خود قرار داد، نفوذ سیاسی الف‌های دیرنی نیز به شدت افزایش یافت. به طوری که تبدیل به قدرتمندترین خانواده سرزمین‌ های راک شدند. در بعضی‌ از منابع بیان شده است که الف‌های دیرنی حتا پیش از به قدرت رسیدن نیز Nede(ند)‌ های های راک (گروهی از انسان‌های باستانی) را مورد تاخت و تاز قرار می‌دادند. اما به نظر می‌رسد که این ادعا‌ها به طور کلی‌ به الف‌ها تعمیم داده شده اند و منظور منابع مورد اشاره، تنها الف‌های خانواده دیرنی نبوده است. خود نظام دیرنی به عنوان یک قدرت مستقل نیز بعد از قدرت گرفتن دیرنی‌ها و در سال 355دوره اول و بعد از کنار زدن حریفان سیاسی دیگر، به وجود آمد.
برای سال‌های طولانی‌، الف‌های های راک قدرت اقتصادی و نظامی کافی‌ برای عقب نگه داشتن نیرو‌های Nord (نورد) در Skyrim (اسکایریم) و امپراطوری (آلسیان) در Cyrodill (سیردیل) را دارا بودند. اما شروع حملات گسترده توسط شاه اسکایریم، Vrage (راگ)، و آغاز دورانی که از آن با نام Skyrim Conquests (تسخیرات اسکایریم) یاد میشود، باعث عقب نشینی الف‌ها و انضمام قسمت‌های عظیمی‌ از‌های راک با خاک امپراطوری اسکایریم شد. در سال 358از دوران اول و سه سال بعد از به قدرت رسیدن نظام دیرنی، الف‌های متحد شده عملیات بزرگی‌ را در جهت عقب راندن نورد‌ها و پس گیری زمین‌های خود شروع کردند. دیرنی ها چنان نیروی عظیمی‌ را به منظور بیرون راندن انسان‌ها گردآوری کرده بودند که هر دو سپاه آلسیان و اسکایریم، با تحمل تلفات سنگین مجبور به خارج شدن از‌ های راک شدند. در سال 369 از دوران اول و با مرگ شاه اسکایریم، Borgas (برگاس)، و آغاز جنگ داخلی‌ اسکایریم که با نام War of succession (جنگ جانشینی) شناخته میشود، امپراطوری اسکایریم قدرت حفاظت از مستعمره‌های خارجی‌ خود را از دست داد؛ حکومت دیرنی با بهره گیری از جنگ داخلی‌ اسکایریم و نابودی آرام اما پیوسته امپراطوری نورد ها، موفق به فتح زمین‌هایی‌ شدند که ده‌ها سال قبل از دست داده بودند.

xcjw_dir2.jpg

برج دیرنی

تا سال401، الف‌ها توانسته بودند همه آثار حمله نورد‌ها را برچیده و تمامی‌ سرزمین ‌های های راک را تحت سیطره خود قرار دهند. در همین زمان بود که دیرنی ها با بهره گرفتن از هرج و مرج ایجاد شده در امپراطوری‌های دیگر، حملات خود را به دیگر سرزمین‌ها آغاز کردند و توانستند قسمت‌های بزرگی‌ از اسکایریم و Hammerfell(همرفل) را تا Markarth(مرکارت) و Elinhir (الینیر) تسخیر کنند. زد و بند‌های امپراطوری دیرنی و دولت اسکایریم حتی بعد از پایان جنگ جانشینی نیز ادامه داشت و چندین بار سپاهیان دیرنی در مقابل ارتش Hoag merkiller (هوگ الف کش) صف آرایی کردند. تا سال477 ، امپراطوری دیرنی به اوج قدرت خود رسیده بود، به طوری که یک چهارم از تمامی‌ سرزمین‌های تامریل را تحت کنترل خود داشت. دولت دیرنی قدرت عمده خود را از الف‌های Ayleid(آیلید) ای که پس از تشکیل فرقه تندرو Marukh (مروک) و تصویب قوانین ضد الفی توسط امپراطوری آلسیان، از سیردیل فرار کرده بودند، و سپس به اتحاد الف‌های دیرنی پیوستند، به دست آورد. در سال 478از دوره اول و پس از شکست مفتضحانه امپراطوری آلسیان در مقابل شورشی‌های Colovian(کلویان) که توسط Rislav Larich(ریسلاو لاریچ) فرماندهی می‌شدند، رایاین دیرنی که در آن زمان رئیس خانواده دیرنی بود، پیوستن برتون‌های های راک را به امپراطوری آلسیان ممنوع اعلام کرده و حملات خود را به سرزمین‌های تحت سیطره امپراطوری آلسیان آغاز کرد. در جواب این حملات، امپراطوری آلسیان نیز تهاجم گسترده‌ای را بر علیه تمامی‌ سرزمین‌های دیرنی شروع نمود که باعث صف آرایی دو سپاه در مقابل همدیگر و وقوع جنگ Glenumbria Moor (باتلاق‌های گلنومبوریا) در سال 482شد. در این نبرد امپراطوری اسکایریم که دشمن باستانی الف‌های دیرنی بود، برای اولین بار به کمک آنها شتافت و اتحاد الف‌ها و نورد‌ها پیروزی سنگینی‌ را بر علیه امپراطوری آلسیان به دست آوردند. حاصل این نبرد از دست رفتن تمام قدرت آلسیان‌ها، و تضعیف شدید حکومت دیرنی بود. به دلیل تضعیف قدرت نظامی و اقتصادی، دولت دیرنی توانایی کافی‌ برای حفظ مستعمره‌های خود را نداشت و سرزمین‌های اشغالی خود را یکی‌ پس از دیگری به Ysmir Wulfharth (ایزمییر ولفهارت)، پادشاه اسکایریم،تقدیم میکرد. بیست سال پس از نبرد باتلاق‌های گلنومبوریا ،اشراف برتون تمامی‌ قدرت سیاسی‌ های راک را از چنگ نظام دیرنی در آورده بودند و در سال 498، خانواده دیرنی تنها جزیره بالفریا و تعدادی قلعه نظامی در غرب Reach(ریچ) را تحت کنترل داشتند. با از دست رفتن قدرت نظامی، سیاسی و اقتصادی خود، نظام دیرنی سقوط کرد و منحل شد.

yper_dir3.jpg

باور عمومی‌ بر این است که برتون‌های های راک قدرت را از طریق شورش گسترده و انقلاب بر علیه ارباب‌های خود به دست آوردند. اما بعضی‌ دیگر نیز این تئوری را قبول نمیکنند. و اعتقاد دارند که قدرت سیاسی‌ های راک به طور طبیعی و با کاهش قدرت دولت دیرنی و ناتوانی در کنترل سرزمین‌هایی‌ که با مرز گشائی بی‌ رویه به دست آمده بودند، به انسان‌های برتون رسید. اگر از نظر تاریخی‌، مورد دوم را صحیح در نظر بگیریم، برتون‌ها پس از به دست گرفتن قدرت، شروع به بدنام کردن دولت قبلی‌ با هدف مشروعیت بخشیدن به جایگاه خو, کردند و همین باعث عقب نشینی هر چه بیشتر دولت دیرنی از‌ های راک و متمرکز شدن آن در جزیره بالفریا شد. همین بدنام کردن بیش از حد الف‌ها باعث ایجاد افسانه‌هایی‌ شد که در آنها به مقاومت برتون‌ها در برابر دیرنی‌ها و انقلاب بر علیه آنان اشاره میشد. در سال 907از دوره اول، Redguard های (ردگارد) همرفل سعی‌ در تسخیر نظامی جزیره بالفریا داشتند که به دلیل قدرت جادویی خانواده دیرنی، در هدف خود ناکام ماندند.


7ylz_dir4.jpg


نوشته شده و آپدیت شده توسط:
 
آخرین ویرایش:

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or