بن: گوش کن! سعی میکنم بتو برسم. منتظر باش.
کارن: لطفا عجله کن بن! اینجا خیلی تاریکه...
داستان بن (قسمت سوم)
بن دیگر تنها نیست. او متوجه شده کارن جائی در این یتیم خانه زندانی شده. شاید با کمک او بتواند جواب سوالات خود را بیابد.
سرویس یتیم خانه دارای سه توالت است که درون سه اتاقک مجاور هم قرار دارند. بن متوجه اتاقک ها میشود و میگوید: "یادم میاد نمیشد درها رو از داخل قفل کرد. گرچه اگر توالت اشغال بود میشد پاهای کسی که داره ازون استفاده میکنه رو دید و Still, Kids could be mean to each other... "
در اتاقک چپ باز است. بن با باز کردن آن موفق به یافتن انبری میشود و با خود میگوید: "شاید این کمک کنه تا بتونم چیزهای داغ و کثیف رو از جاهای جهنمی بیرون بکشم." این استدلال موجب میشود بن انبر را با خود بردارد. در اتاقک وسط به طرز مشکوکی با یک زنجیر و قفل بسته شده است, طوریکه بن قادر نیست بدون داشتن کلید آنرا باز کند. در سمت راست باز است اما چیز خاصی داخل آن نیست.
نگاه بن به سمت راست میافتد, جائی که یک آینه و دستشوئی قرار گرفته. کمی بالاتر کانال تهویه ای قرار دارد که بن با آن توانسته بود با کارن صحبت کند. ارتفاع کانال زیاد است و تلاش بن برای رسیدن به آن بی نتیجه میماند.
بن سعی میکند خود را در آینه ببیند اما آینه کثیف تر از آن است که چیزی در آن دیده شود. درون سینک (دستشوئی که پر از خون است) چهار عدد دندان گیر کرده است که تلاش های بن *بی یا با انبر* در بیرون کشیدن آنها بی نتیجه است. چیز دیگری درون سرویس جالب توجه نیست.
بن این بار راه را از راهروی سمت راست ادامه میدهد.
سمت چپ دری است که بن را به یکی از اتاق های خواب یتیم خانه میبرد. اولین چیزی که نظر بن را به خود جلب میکند, یک جفت کفش قرمز رنگ است که نزدیک تخت سمت چپ قرار دارند.*هیچ یک از رنگ های بکار گرفته شده در اتاق از کنتراست بالائی برخوردار نیستند, بجز این کفش قرمز که واقعا نظر من را به خود جلب کرد, اما در حقیقت جمله آخر یک نظر شخصی است و شمائید که بین اشیای اتاق انتخاب میکنید.* بنابر دلایلی بن حس میکند این کفش متعلق به اینجا نیست. پنجره اتاق مانند دیگر پنجره های یتیم خانه چیز بیشتری بر اطلاعات بن اضافه نمیکند.
اتاق چهار تخت *دو تخت دو طبقه* و یک drawer با سه کشو دارد. بن تخت سمت چپ را بیاد می آورد و میگوید: "من روی این تخت میخابیدم, گرچه واقعا نمیتونستم بخابم...همم..چرا نمیتونستم بخوابم؟" بن خسته نیست و قصد استراحت ندارد. در حقیقت با خود میگوید:"اگه خسته هم بودم, نمیتونستم تو مکانی مثه این آروم باشم...خاطرات بسیار بدی داره یادم میاد..." *بن در مورد نفر چهارم اتاق مطلبی نمیگوید, شاید اصلا نفر چهارمی وجود نداشته و یا شاید نکته خاصی در این نفر چهارم وجود دارد*
تخت های سمت راست متعلق به دو نفر دیگر از ساکنان قدیم یتیم خانه است, بن بخاطر می آورد: "جورج و لئونارد روی این تخت ها میخابیدن, هر دوی اونا سی سال پیش کشته شدن, اون موقع من روی تختم نبودم...در اتاق دوش بودم...ولی یادم نمیاد چرا...."
تنها چیزی که در اتاق باقی مانده drawer است. بن بیاد می آورد تنها متعلقات این کشوها, لباس بچه ها بود چون آنها اجازه نگهداری هیچگونه وسیله شخصی را نداشتند. در کشوی بالائی تعدادی *3 عدد* گلوله وجود دارد. در کشوی وسط 2 بسته کمک های اولیه و در کشوی پائین یک فندک. *بنابر نیازتان در طول مراحل میتوانید از این اشیاء استفاده کنید, متاسفانه فراموش کرده بودم که بگویم: در ابتدای داستان بن یک اسلحه و یک دفترچه یادداشت به همراه دارد*
بن فندک را بر میدارد و بخاطر می آورد که برای روشن کردن اجاق در آشپزخانه نیاز به وسیله ای داشت, شاید این فندک همان باشد.
بن از اتاق خارج میشود و سعی میکند قبل از اینکه به آشپزخانه برود این طبقه را خوب بگردد. در ادامه راه با دو در دیگر مواجه میشود. هر دو در او را به اتاق های خوابی از یتیم خانه هدایت میکنند, درست با همان ساختار و همان ظاهر اتاق قبلی. بن بیاد نمی آورد چه کسانی در این اتاق ها میخوابیدند, فقط خاطرات آن شب وحشتناک را در مورد آنها بیاد می آورد. در drawer های دو اتاق نیز چیز خاصی بغیر از بسته کمک های اولیه و گلوله نیست.
در انتهای راهرو دست راست, بن با یک در بسته مواجه میشود. ظاهرا چیز دیگری در این طبقه نیست.
بن به طبقه پائین میرود و قبل از رفتن به آشپزخانه تصمیم میگیرد به طبقه پائین تر برود تا شاید بتواند چیزهای بیشتر بفهمد. طبقه پائین تر جائی شبیه زیرزمین با دو در است. بن به یاد میآورد که کارن گفته بود در جائی شبیه انبار زندانی شده پس فریاد میزند: "کارن! کارن! تو این پائینی؟" کارن میگوید: "بن...؟! میتونم صداتو بلند و واضح بشنوم. من درست پشت این درم..." بن میگوید: "همم... بنظر میاد صدات از در سمت راست میاد" کارن میگوید: "بن لطفا عجله کن..."
در سمت راست باز نمیشود پس فعلا راهی برای رسیدن به کارن وجود ندارد. اما در سمت چپ... با اینکه در باز است اما بن جرات پا گذاشتن به این اتاق را ندارد, بله اینجا اتاق دوش است. بن در مورد این اتاق میگوید: "حس میکنم اگه وارد اتاق دوش بشم اتفاق بدی می افته"
تنها جائی که ممکن است به بن کمک کند, آشپزخانه است. بن خودش را به طبقه بالا و آشپزخانه می رساند. در پائین اجاق را باز میکند و با فندکی که همراه دارد سعی میکند آنرا روش نماید. بله! او موفق میشود. با بستن در اجاق دیگ روی اجاق شروع به گرم شدن میکند. اکنون بن بیاد می آورد که شمعی در کیف خود داشت که کمی عجیب بود, با خود میگوید: "بزار ببینم, میتونم این شامو بدتر از این کنم..." شمع را درون دیگ می اندازد و شمع آب میشود و چیزی از درون آن نمایان میشود. بن سعی میکند با دست آنرا بردارد اما ظرف بسیار داغ است و او نیاز به وسیله ای دارد. او همراه خود انبری دارد که میتواند این وظیفه را به آن محول کند. بالاخره او موفق میشود آن شی را بردارد. شبیه یک کلید کوچک است. اما کجای این یتیم خانه نیاز به کلید داشت؟ بن بیاد قفلی می افتد که در سرویس یتیم خانه بود و او موفق به باز شدن آن نشده بود. بن مجددا به طبقه دوم میرود و خود را به سرویس میرساند. کلید را درون قفل قرار میدهد و میچرخاند. قفل باز میشود و زنجیر از روی در می افتد. بن در را باز میکند,هنوز متعجب است از اینکه چرا این در قفل بوده که ناگهان متوجه علامتی عجیب روی دیوار میشود. *علامت معروف این سری* بن نمیخواهد به علامت دست بزند, حس خوبی از این کار ندارد ولی هنگامی که سعی میکند از نزدیک آنرا ببیند, صدایی میگوید: "بن! تو متعلق به ابنجا نیستس...تو باید مرده باشی..." بن میگوید: "دوباره اون صدا...توی سرم..یا...نه...نمیتونم...روی پاهام بمونم..."
*بن در رویا یا بیهوشی میگوید
-اسم من بنه.
-رازی با خود دارم.
- متعلق به اینجا نیستم.
- من کجام؟
- من کیم؟
- تو یه یتیم خونم.
- دیگه تنها نیستم.
- منو نجات بدید.
ادامه دارد...