اگه خواستید پستی رو نقل قول کنید به جای جواب دادن توی این تاپیک پست رو ببرید داخل تاپیک Movie Center و بزارید پست های اینجا به صورت یک پارچه باقی بمونه. برای این کار گزینه "+ نقل قول" رو پایین سمت چپ پست مورد نظرتون بزنید تا پست انتخاب بشه بعد داخل تاپیک Movie Center از ادیتور گزینه
رو بزنید و پست مورد نظرتون رو اونجا نقل قول کنید.
لطفاً اسم فیلم رو حتماً بنویسید عکس به صورت خالی کافی نیست
عکسها رو حتماً به صورت Thumbnail/کم حجم قرار بدید.
دوستان لطف کنن به جای شیوه های من درآوردی برای امتیاز دادن ، 10 رو حداکثر قرار بدن و نسبت به اون امتیاز بدن.
نوشته هایی که ممکنه بخش خاصی از داستان فیلم رو لو بده، داخل تگ اسپویلر باید گذاشته بشه، در غیر اینصورت برخورد می شه
از پست کردن هر گونه مطلبی که به مبحث این تاپیک مربوط نمیشه خودداری کنید
یه فیلم فوق العاده تو ژانر تریلر معمایی، کسایی که با خاطرات قتل حال کردن این فیلم رو از دست ندن.
9/10
The Amityville Horror
یه فیلم که طرفدارهای ژانر وحشت می تونن تحملش کنن، فیلم چیزی برای ارائه نداره اما برای منی که خیلی از فیلم های ترسناک درست حسابی 10 سال اخیر رو دیدم، همینم غنیمت بود.
invisible man 2020
لی وانل یکی از مغز متفکر های سری اره بود که بر خلاف همکارش جیمز وان خیلی اسم و رسم در نکرد . خودش هم تلاشی نکرد که تبدیل به یک چهره مهم در سینمای هالیوود بشه . فیلم جدیدش شاید تلاش دوباره ای برای بر سر زبان ها افتادن باشه .ورژن جدید داستان مشهور اچ .جی ولز که متناسب با فضای فرهنگی این روزها مایه های فمنیستی اش پر رنگ است و کاراکتر اصلی زنی است که می خواهد هویت مستقل از مرد زندگی اش پیدا کند و مردی که بی دلیل می خواهد این زن را آزار دهد . اما موفقیت فیلم در این است که شعار نمی دهد و حال بیننده را به هم نمی زند فیلم مرد نامرئی را در نقش فرعی قرار می دهد و اون رو به لولوخورخوره اثار اسلشر تبدیل می کند .نکته جالب فیلم این است که رویکرد سازنده ها به داستان مشابه قسمت اول بازی بچه گانه است . بازی موش و گربه کاراکتر اصلی جذاب از آب درآمده و خیلی از تصمیمات احمقانه که معمولا کاراکتر ها در فیلم های ترسناک می گیرند در فیلم نمی بینیم .موفقیت فیلم در عدم نمایش عامل ترس و شر در اکثر صحنه هاست که به بیننده القا می کند شاید کاراکتر اصلی دیوانه است .با این که فیلم بیشتر بر محور حادثه و تعلیق است تا کاراکتر پردازی شاهد بازی بسیار خوب الیزابت ماس هستیم . ماس موفق میشود به کاراکتر نه چندان پرداخت شده اش جان بدهد و بیننده را اول با خودش همراه کند . بقیه بازیگر ها تعریفی ندارند چون کاراکتر هاشون پرداختی ندارد . فیلم ریتم خوبی دارد و به خوبی تعلیق را تا آخرین لحظه حفظ می کند . پایان بندی اش هم قابل قبول است . نکته مثبت دیگر فیلم این است که علت نامرئی شدن را علمی و مبتنی بر تکنولوژی هایی معرفی می کند که خیلی با تکنولوژی امروزی در تضاد نیست .جلوه های ویژه فیلم قابل قبوله. کارگردانی و موسیقی و فیلم برداری هم در سطح بالایی قرار دارند. در کل این اقتباس مدرن نمره قبولی می گیرد و فیلمی است که ارزش دیدن دارد . هرچند من خودم روایت سال 2000 رو ترجیح میدم.
امتیاز 8 از 10
به بهانه ی اکران جدید ترین نسخه ی مرد نامرئی فرصتی شد دوباره به سراغ آخرین اقتباس از این داستان قبل از نسخه 2020 برم و پس از سال ها بازبینی اش کنم
hollow man
نام پل ورهوون با سای فای های خشن عجین شده و البته یکی از پرچم داران درونمایه داستانی س.ک.س و خشونت در سینمای هالیووده . او در سبک سای فای فیلم های جریان سازی مثل روبوکاپ و سربازان کشتی فضایی و یادآوری مطلق را دارد . و با ساخت اثاری مثل غریضه اصلی و دختران نمایش یکی از پیشرو های سینمای اروتیک محسوب میشود . در سال 2000 وی تصمیم گرفت تجربیاتش در دو سبک را با هم ترکیب کند تا ورژن مدرنی از داستا مشهور اچ .جی .ولز را بسازد. داستان این ورژن جدید درباره فردی به نام سباستین کین است که دانشمندی خودشیفته و تا حدی جامعه گریز است که برروی پروژه نامرئی سازی موجودات برای ارتش کار می کند . همکارانش دوس دختر سابقش و دوست پسر فعلی اش که رقیب وی است و گروهی دانشمند می باشند که سباستین آن هارا سطح پایین می شمارد . وقتی ارتش به وی التیماتوم میدهد که پروژه اش را زودتر از موعد تمام کند او تصمیم میگرد خودش را مورد آزمایش قرار دهد و نامرئی میشود . زمانیکه متوجه میشود به علت اجرای عملیات زود تر از موعد امکان بازگشت به حالت مرئی اش را ندارد تصمیم میگیرد از قابلیت اش برای امیال سرکوب کرده اش استفاده کند و خیلی زود تبدیل به تهدیدی برای اطرافیانش می شود .بر خلاف نسخه ی جدید این فیلم بر خود مرد نامرئی تکیه دارد و کاراکر اصلی فیلم اوست که از این نظر بیشتر به روایت های کلاسیک نزدیک است . فیلم یک guilty pleasure به تمام معناست . نه فقط به خاطر موقیت های ج.ن.س.ی فیلم بلکه به خاطر این که کاراکتر اصلی و منفی اش با بازی خوب کوین بیکن سمپاتیک از آب در آمده و بیننده با خباثت های وی بیشتر همراه میشه تا افرادی که قصد مقابله با وی را دارند . داستان فیلم جدا از موقیت های بعضا بلاهت آمیزش که سبب میشود از سطح فیلم رده ب خارج نشه قابل قبول است و منطقی پیش می رود تعلیق فیلم خوب است و بیننده را با خودش همراه میکنه . فیلم جلوه های ویژه نسبتا قابل قبولی برای سال ساخت فیلم دارد و سکانس های مرئی و نامرئی شدن با جزییات نمایش داده میشه هرچند این روز ها cgi فیلم کمی تو ذوق میزند و کامپیوتری بودنش تو چشم است . بازیگر ها که مجموعه ای افراد با سابقه مثل کوین بیکن و الیزابت شو و جاش برولین (البته اون زمان تازه کار محسوب میشد و هنوز به عنوان یک بازیگر مخصوص نقش های منفی و خاکستری کشف نشده بود . تا بازیگرهای نقش های فرعی که در سال های بعد فیلم با بازی در سریال ها و و فیلم های مختلف تا حد شناخته شدن رو شامل میشن سعی کردن در حدی که فیلم نامه بهشون فرصت داده خوب ظاهر بشن . که البته بدون شک بار اصلی بر دوش کوین بیکن است . در کل مرد توخالی اثری است مفرح که اگر از سطحی بودن اش بگذریم می تواند یک ساعت و اندی سرگرممان کند
امتیاز 7 از 10
متاسفانه هنوز این مسئله پابرجاست که نویسندگان چیره دست مدیوم تلویزیون هرگز به چنین موفقیتی در پرده نقره ای سینما دست پیدا نمی کنند. می دانیم که لیندلوف نویسنده توانایی است که در خلق پلات توییست های جذاب و پیچیده بی نظیر عمل می کند ولی متاسفانه شاید به دلیل محدودیت های زمانی در آثار سینمایی چندان در خلق چنین ابزارهایی موفق نبوده است. فیلم «شکار» فیلم سرگرم کننده ای است و گاهی احساس می کنم که می تواند در صف آثار Guilty Pleasure قرار بگیرد. داستان درباره گروهی از افراد غریبه که در یک جنگل بیدار می شوند و بی آنکه بدانند که چرا و چگونه اینجا هستند، با طیف وسیعی از گلوله و کشت و کشتار بی امان روبرو می شوند. این همان لاگ لاین فیلم است و فراتر هم نمی رود. سعی دارد نگاه هجو آمیزی به مسائل سیاسی و طنز و «سوشال جاستیس» بزند که متاسفانه لیندلوف آنچنان خوب در زمینه سازی آن ها عمل نکرده است. شوک های موجود در فیلم جذاب هستند و فریب دهی در روایت داستان از یک شخصیت هم خوب انجام شده است. خشونت فیلم هم کاملا به جا است و از همه مهمتر بازی بتی گیپلین است که فضای فیلم را جذاب تر می کند.
خوشحالم که بدون دونستن داستان و تماشای ورژن قدیمی رفتم سراغ این فیلم
به هرکسی هم که ندیده پیشنهاد میکنم خلاصه داستان رو نخونه تا ۲۰ دقیقه ابتدایی فیلم هم براش جذاب باشه
یه داستان هیجان انگیز و غیرقابل پیشبینی با فیلمبرداری و موسیقی متن جذاب
بدون جامپ اسکرهای کلیشه ای و شخصیت ترسناک Creepy
آدم کیف میکنه وقتی میبینه یه فیلم ۹ میلیون دلاری هالیوودی اینطوری به هنر هفتم جوون میده
هر چقدر که یک فیلم ژانر وحشت بخواهد از Jump Scareی بودن به سمت ترس سایکولوجیکال برود، کار فیلم دشوار تر است.او تعقیب میکند، یک فیلم ترسناک تینیجری-شبه تینیجری است که بنا را بر القای ترس سایکولوجیکال گذاشته است و با هر چه نزدیک تر شدن به انتهای فیلم، مخاطب اطمینانش از اینکه پلات داستان نیز تا حد بسیار زیادی بر تینیجری بودن آن استوار است، کامل تر میشود.قطعا تینیجری بودن فیلم به طور مطلق نکتهی منفی نیست و حتی نوعی زیرسبک محسوب میشود، اما وقتی پتانسیل بالای فیلم را در لابهلای اتمسفر خوبی که دارد بیابید و ناتوانی های فیلم به چشمتان بیاید، آن وقت تمام مشکلات کوچک فیلم همزمان بر سرش آوار میشوند.به مرور از دلهره آور بودن فیلم کاسته و بیشتر میتوان گفت دراماتیزه میشود و کلیشه های فیلم های تینیجری آن نیز توی ذوق میزنند.موسیقی فیلم با اتمسفر آن همخوانی دارد و موفق است و ایفای نقش بازیگر ها در سطح متوسطی قرار دارد.در کل فیلم با وجود برخورداری از مولفه های اولیهی قوی، نتوانسته پکیج کاملا مسلحی را بر مخاطبان سختگیر ژانر وحشت عرضه نماید.
شاید اگر هربازیگری به جز الیزابت ماس نقش اصلی فیلم را ایفا می کرد، هرگز به سمت اثر نمی رفتم. حرکت هوشمندانه از سوی کارگردان اثر بوده که بازیگری درخور شخصیتی ابزورد برای فیلمش انتخاب کند. بدون در نظر نگرفتن بازی الیزابت ماس، فیلم خسته کننده است. موش و گربه بازی های سیسلیا و مرد نامرئی مرا تا مرز خواب آلودگی برد و صرفا بخاطر افکت صوتی چشمانم را گهگاهی باز می کردم! چند سکانس هوشمندانه مثل ملاقات شوک برانگیز سیسیلیا و خواهرش و سکانس های تیمارستان دارد که می شود طرف را مجاب کرد که داستان را پیش ببرد ولی بازهم کلیت فیلم را نجات نمی دهد.
لی ونل در این چند سال نشون داده واقعا میتونه در سبک تریلر و دنیای وحشت مانند همکار و دوست خودش جیمز وان حرف های زیادی برای گفتن داشته باشه. آخرین اثری که از لی ونل دیدم Upgrade بود که با توجه به بودجه بسیار کم تونست اثری در خور توجه و متفاوتی رو ارائه بده و شاید یکی از خصوصات با ارزش فیلمسازی لی ونل برای استدیوها همین هزینه پایین تولید و در عین حال ارائه اثری زیبا و تماشاگرپسند و در نهایت سود زیاد باشه.
The Invisible Man هم با توجه به اینکه یک نسخه باسازی شده است و بر خلاف تصور و ذهنیت بدی که در این چندسال نسبت عناوین بازسازی شده و شکست خورده داشتیم توانست بخوبی جایگزین نسخه قبلی خودش بشه.
روند فیلم از ابتدا تا انتها به خوبی بیننده رو درگیر میکنه، البته شاید وقفه بین اتفاقات در ابتدای فیلم برای بعضی ها خسته کننده باشه که شخصا مشکلی باهاش نداشتم . فیلمبرداری و موسیقی متن هم تعلیق خوبی رو ایجاد میکنه و الیزابت ماس هم مثل همیشه نقشش رو بخوبی ایفا کرد و فکر میکنم هرکس غیر از این هنرپیشه بود نمیتوست در القاء حس درماندگی و نفرت و خشم به این خوبی اثرگزار باشه. در کل فیلم خیلی عالی بود.
واقعا بهم چسبید
از این سبک فیلما خوشم میاد
اونایکه ادعای زرنگیشون میشه ولی یهو چپه میشن
بازی کارکترا عالی مخصوصا متیو مک کانر چقدر خوبه این بشر
دیالوگای کارکترها هم محشره
9/10
یه درام معمایی خوب (ولی نه عام پسند)، البته فیلم روند کند و خسته کننده ای داره اما من نشستم پاش و می تونم بگم که فیلم بدی نبود.
7/10
I Saw the Devil
من شیطان را دیدم یه فیلم جنایی فوق العاده هست، یه فیلم جذاب که شما رو خسته نمیکنه. اگر تا الان نرفتید سراغش، این فیلم رو از دست ندید.
8.5/10
Mystic River
رودخانه میستیک به نظرم یکی از بهترین فیلم های سبک درام معمایی هست. این فیلم رو فک میکنم تا الان همه فیلم بازها دیده باشن اما اگر تا الان نرفتید سراغش، تو اولین فرصت براش وقت بزارید.
1917
بنظرم فقط فیلمبرداریش عالی بود
وگرنه از اون دست فیلمای تکراری آلمان بد است امریکا خوب است
کلا خیلی آبکی بود بنظرم در حد call of هم نبود بعضی جاهاش
فیلم مجارستانی "پسر سائول" (البته تلفظ صحیحتر مجاری اسمش "شائول" هست) یک فیلم جنگی اول شخص همهچیتموم بود. این فیلم به شدت درگیرکنندهست و از نظر داستانی هم روایت بسیار جالبی رو در پیش گرفته. فیلم سکانسهای طولانی زیادی داره و یه جورایی در سبک فیلمهای بدون کات قرار میگیره (چون خیلی کم کات میخوره و اکثر سکانسها پشت سر هم و بدون وقفه ادامه پیدا میکنن). فضای حاکم بر فیلم کاملأ حال و هوای وحشیانه برخورد با اسیران و حس خشونت رو به بیننده القا میکنه. کارگردان فیلم "پسر سائول" از نظر من نمره کامل رو میگیره واقعأ همه چیز حساب شده، بینقص و دقیق کار شده. به طوری که کارگردان حتی در یک سکانس هم اهمال نکرده و تا پایان فیلم بیننده رو پس نمیزنه. از نظر فضا "پسر سائول" یک فیلم به شدت واقعیـه، کافیه به رفتارهای آلمانیها با اسیران دقت کنید تا به ریالیتی فیلم پی ببرید و کافیه به اعتقادات مذهبی این اسیران و سربازان توجه کنید. از نظر داستان و مفهومی فیلم در ظاهر از واقعیت کمی دور میشه و شاید در وهلهی اول نتوانید با هدف "سائول" همذاتپنداری کنید اما این فیلم کاملأ اعتقادات، دین و تأثیر آنها بر افکار و اعمال اسیران و سربازان را به نقد میکشد. این فیلم میخواهد بگوید بسیاری از اهداف پوچ و سطحی از اعتقادات منشأ میگیرد. درست است که هدف سائول پوچ به نظر میرسد اما برای کسی که همیشه بالای سرش تفنگ بوده است، برای کسی که همواره زور را تحمل کرده است و منتظر روز مرگش است این هدف بسیار مهم و بزرگ جلوه کرده است و ریشه در اعتقادات او دارد. فیلم بسیار درگیرکنندهای بود. تئوریهای مختلفی میشه در مورد "پسر سائول" داد اما کارگردان قضاوت و تصمیم رو به مخاطب واگذار میکنه و یه جورایی میتونم بگم فیلم ظاهرأ پایان باز داشت اما نه به این معنا که جوابی وجود نداشته باشه. برخلاف بسیاری از فیلمهای دیگر مخاطب با کمی اندیشه میتونه جواب صحیح رو پیدا کنه یعنی به نظرم حداقل از نظر مفهوم یک جواب بیشتر نداره.
1- توجه کنید که سائول تقریبأ هیچوقت پسرش رو ندیده بوده مگر زمانی که پسرش نوزاد بوده که این هم مشخص نیست، مطمئن نیست اون پسری که قراره کالبدشکافی بشه پسر خودشه اما حدس میزنه شاید پسرش باشه، حتی پایان فیلم که یک پسر دیگر رو نشون میده این پسر هم میتونه پسر سائول باشه! هر پسر بیسرپناهی محتمله پسر سائول باشه! در واقع سائول بر اساس اعتقاد خودش (حالا میخواد این اعتقاد از نظر دیگران پوچ باشه یا ارزشمند) کاری رو کرد که برای پسر خودش میخواست انجام بده! هرچه برای خود میپسندی برای دیگران نیز بپسند! و این سائوله که همه (هر پسری) رو به چشم پسر خودش میبینه!
2- اسیران که در چنگ آلمانیها گرفتار شدن به دو بخش تقسیم میشن. یکی اسیران عادی (از کشورهای مختلف و نه فقط مجارستان): زن و مرد و بچه و ... که همگی به سرعت کشته میشن! دوم اسیرانی که قدرت بازو دارن و میتونن کارهای سنگین انجام بدن که این اسیران جدا میشن و "ساندرکوماندو" نام میگیرن. به اینا مهلتی داده میشه که تا قبل از مرگشون، سخت کار کنن و کمی فرصت زندگی داشته باشند اما نکته جالب همینجاست که اینا هم میدونن یک روزی نوبت خودشون فرا میرسه! سخت کار میکنن تا اجلشون خیلی زود فرا برسه. اینجا کمی هدف سائول قابل درک میشه کسی که میدونه چند صباحی بیشتر زنده نیست اما فیلم در عین حال داره تأثیر دین و اعتقادات را بر هدف سائول به نقد میکشه و بیانگر اینه که پوچی و سطحی بودن هدف او ریشه در مذهب و اعتقادات او دارد.
فیلمش بازیگران بسیار خوبی هم داشت و اکثرشون سزاوار تحسین هستن. به نظرم این فیلم یکی از بهترین فیلمهای در ارتباط با جنگ جهانی دوم بود. دیدنش رو به همهی دوستان توصیه میکنم.
امتیاز من: 8.5/10
Victoria 2015
فیلم آلمانی "ویکتوریا/Victoria" با 138 دقیقه طولانیترین فیلم در سبک فیلمبرداری بدون کات به شمار میرود. این درحالیست که این فیلم 3 بار از اول تا آخر بدون کات فیلمبرداری شده است (حتی یک کات مشکوک هم ندارد) و تنها یکی از آنها برای اکران انتخاب شده است! این فیلم به شدت دست کم گرفته شده وگرنه جزو برترین فیلمهای دهه که چه عرض کنم جزو برترین و تأثیرگذارترین فیلمهای تاریخ سینماست. فضای غمگین، غریب و به شدت real فیلم رو خیلی دوست داشتم. فیلمهای زیادی هستن که به واقعیت نزدیک هستن و مطرح شدن مثل Shoplifters ولی خلاقانهترین و تأثیرگذارترین فیلم real که دیدم Victoria هست. این فیلم در جشنواره کن برنده جایزه بهترین دستاورد هنری در زمینه فیلمبرداری شده بود و توانست در عملی کردن ایده خودش موفق باشد. این فیلم ثابت میکند که نوآوری همیشه زاییدهی تخیل نیست و مخاطب را با نمایش واقعیات جامعه آلمان میخکوب میکند. فیلم فضای عجیب، غریب!، غمناک و تلخی داره. پایان شوکه کننده و تأثیرگذاری هم داشت. سباستین شیپر فیلمی ساخته که حال و هوای عجیبی دارد و به بهترین شکل مخاطب را وارد دنیای بیخانمانها میکند و مخاطب نیز با این فیلم بیخانمانی و غربت را تجربه میکند. این به خودی خود نیز یک ایده خلاقانه است! اینکه شما فیلمی بسازی که عینیت کامل دارد و هیچ فاصلهای با مخاطب ندارد.
امتیاز من: 8.6/10
Three Billboards Outside Ebbing, Missouri 2017
فیلمی که مفاهیمی همچون انتقام و پوچگرایی در آن موج میزند. اگر بخواهیم این فیلم را از جهات مختلف مورد ارزیابی قرار دهیم، در درجه اول ایده و موضوع فیلم و پس از آن بازیگریها در این فیلم جلب توجه میکند. داستان حالت معمایی دارد و ایدهی فیلم بسیار نوآورانه است.
زنی به نام "میلدرد هیز" (با بازی فرانسس مکدورمند) برای پیدا کردن متجاوزان و قاتلان دخترش آنجلا ایدهای در ذهنش شکل میگیرد اینکه بیلبوردهایی کنار جاده نصب کند تا نگاههای تمام ساکنان به خصوص پلیسها را روی فاجعهای که او نمیتواند از ذهنش بیرون کند متمرکز سازد. اما نصب این بیلبوردها مشکلات بسیاری برای پلیسها و خودش به وجود میآورد. ماجرا به سمتی کشیده میشود که مجادله او با پلیسها شدت میگیرد تا حدی که حاضر است همه چیز را به آتش بکشد تا از قاتل دخترش و تمام کسانی که در پیدا کردن آن قاتل اهمال و کوتاهی کردهاند انتقام بگیرد. او به اهداف خود دست پیدا نمیکند و ناامید میشود اما همچنان حس انتقام در او نمرده است!
از فیلمنامه جذاب این اثر که بگذریم به بازیگریها میرسیم.
بازیگران در نقش خود عالی ظاهر شدهاند (به خصوص سم راکول و فرانسس مکدورمند) و کارگردان توانسته است به بهترین شکل از آنها بازی بگیرد.
امتیاز من: 8.1/10
Hatred 2016
این فیلم لهستانی که برنده بخش بهترین فیلم در مراسم Polish Academy Award 2017 بوده یکی از سیاهترین و جالبترین فیلمهای در ارتباط با جنگ جهانی دوم هست که تا به حال دیدم چون هم جذب ایده فیلم و هم جذب بازیگریهای فوقالعاده این فیلم شدم. خصوصأ بازیگر نقش اول زن در نقش "زوسیا" نقش خود را استثنایی و بسیار دوست داشتنی ایفا کرده است. این فیلم بهتر از هر فیلم دیگری توانسته است جنگ و ویرانیهای آن را به نقد بکشد. این فیلم میگوید جنگ یعنی نسل کشی! جنگ یعنی نفرت، خشونت، حقارت و ویرانی. این فیلم در ارتباط با جنگ و بد شدن روابط بین لهستانیها و اوکراینیهاست و جالب اینکه با وجودی که کارگردان لهستانیست اما هرگز یکطرفه و یکجانبه عمل نکرده است بلکه برعکس این فیلم موضوع قتل عام و نفرت برادرانه را به نقد میکشد و بیش از هرچیز جنایات لهستانیها را به معرض نمایش قرار داده است (تأکید میکنم که کارگردان لهستانیست و یکجانبه قضاوت نمیکند و با امثال بسیاری از کارگردانهای ایرانی تفاوت دارد!). نکته غمانگیز و دردناک داستان اینجاست که این جنگ در منطقه Wolyn اتفاق میفته، منطقهای که در آنجا تا مدتها لهستانیها و اوکراینیها با هم زندگی میکردند و با هم ازدواج میکردن اما در زمان جنگ به جان یکدیگر افتادند و بین آنها "نفرت" شکل گرفت. داستان فیلم واقعأ لایق ستایش است و شاید بهتر از این نمیشد موضوعی انتخاب کرد! احسنت به این ایده و تفکر. البته شاید نمونههای آن وجود داشته باشد و بسیار هم محتمل هست اما این فیلم در شیوهی روایت خود کاملأ مستقل عمل کرده است.
داستان در مورد یه دختر لهستانیه که با وجود اینکه عاشق یه پسر اوکراینی شده، مجبور میشه با یه مرد بیوه ثروتمند ازدواج کنه. در همان زمان جنگ جهانی دوم آغاز میشه و روابط بین کشورهای لهستان و اوکراین بد میشه. داستان به سمتی پیش میره که ماجرای نسلکشی اون دوران رو روایت میکنه.
پیشنهاد میکنم اگر قلب ضعیفی دارید این فیلم رو نبینید! چون این فیلم سرشار از صحنههای وحشیانه و خشونتبار هست. صورتهای زخمی، خون و خونریزی و ... خلاصه قرار نیست یک فیلم حال خوب کن باشه چون ماهیت جنگ حال خوب کن نیست (اما در درون از دیدن فیلمش لذت میبرید چون فیلم کم نقص و جالبیست!) این فیلم از هیچ فی.لتری رد نمیشود! و یک فیلم غمانگیز و پر از رنج و درد هست. این فیلم برخورد نظامیگری، برخورد بد با زنان، زنده زنده سوزاندن کودکان، اجبار و زورگویی را به نقد میکشد. در واقع این فیلم روایت گوشهای از ویرانیهای جنگ هست و جنگ با ترس همراه هست. این فیلم توانسته است این دلهوره را به بهترین شکل به مخاطب منتقل کند. همیشه جنگ با روابط مخفیانه و اسرار همراه هست و در جنگ اگر میخواهید زنده بمانید باید وقایعی را پنهان کنید. یکی از ویژگیهای بسیار مثبت این فیلم فیلمبرداری عالی آن و نشان دادن سکانسهای شوکهکننده است. پایانبندی این فیلم شاهکار است.
امتیاز من: 7.9/10
Wild Tales 2014
همانطور که واضح است کارگردان دست به ساختار شکنی زده است. اینکه چند داستان مجزا که مفاهیم یکسانی دارند را پشت سر هم قرار بدهیم بدون اینکه این داستانها از لحاظ فرمی پیوندی داشته باشند (یعنی داستانها فقط از لحاظ مفهومی همگرا میشوند) در نگاه اول از ساختار "فیلمسازی" بیرون میآید ولی در نگاهی دیگر متوجه میشویم که کارگردان هدف جالبی از این فرم مجزا دارد و هدفش این است که در ژانرهای مختلف یک مفهوم ثابت را پیادهسازی کند، هرچند بهتر بود بجای پرداختن به چند داستان مختلف، یک داستان مخصوصأ داستان آخر (جشن عروسی) را روایت میکرد و همانند فیلمهایی همچون "خواب زمستانی" بجای پرداختن به چند داستان مختلف از سبک "نمادگرایی" استفاده میکرد. داستان هم داستانی تکراریست که بارها روایت شده است هرچند بخاطر ساختارشکنی شاید متفاوت به نظر برسد!
از اینها که بگذریم در چند زمینه فیلم خوب عمل کرده، یکی اینکه برای نشان دادن طبیعت وحشی و حس خشونت از سکانسهای فجیع، رقتانگیز و غیر قابل تحمل استفاده کرده که حس انتقام را برمیانگیزاند! همچنین فیلمبرداری این فیلم خیلی خوب بود. و مهمترین نکته اینکه در هیچ یک از داستانها ضعفی از نظر درگیر نکردن بیننده وجود ندارد و هر کدام از قسمتها جذابیت خاص خودشان را داشتند ضمن اینکه ژانر هر قسمت با یکدیگر متفاوت بود! و در همین موضوع هم مفهوم جالبی وجود داشت... نکتهای که برایم خیلی جالب بود این است که فیلم موقعیتهای طنز خفیفی هم داشت که از آن به عنوان کمدی سیاه یاد میشود.
یکی از نقاط قوت این فیلم این است که کارگردان سریع سراغ اصل مطلب میرود و وقت تلف نمیکند. در زمینهی بازی گرفتن از بازیگران، کارگردان عالی عمل کرده و بازیها اکثرأ راضی کننده بودند (مخصوصأ در داستان پایانی) با وجودی که چندین داستان مختلف با بازیگرانی متفاوت روایت میشود. من به هیچ یک از شش داستان فیلم نپرداختم چون این شش داستان فقط نمونه ی کوچکی از جهانی با هزاران داستان وحشی متفاوت هستند که مفهوم همگی این داستانها از طبیعت و خوی وحشی منشأ گرفته و به طبیعت وحشی ختم میشود.
امتیاز من: 7.6/10
Manchester by the Sea 2016
منچستر کنار دریا درام متفاوتیه، این فیلم یک مشکل (فلاکت، بدبختی...هرچی اسمشو میذارید) رو مطرح میکنه و دقیقأ تفاوتش با درامهای دیگه این هست که هیچ راه حلی برای بیرون اومدن از این مشکل مطرح نمیکنه. درام خیلی خوب جا افتاده به طوری که بیننده راحت میتونه با کاراکتر اصلی فیلم (لی) همذات پنداری کنه، موسیقی و تدوین هم که عالی...فیلم برای من حوصله سربر نبود، حداقل از نظر من درگیرکننده بود و باید بگم موسیقی نقش بسیار پر رنگی این وسط داشت. فیلمبرداری و طراحی صجنه مناسب بود، فیلم حال و هوای ویژهای داشت و اون تم سردی که با تصاویر به بیننده منتقل میشد رو میشه درون شخصیت لی هم جستجو کرد. بازی کیسی افلک بینظیر بود. جر و بحثهای لی و پاتریک خیلی جالب بود و بدبختیهایی که لی میکشید هم طرف اصلی ماجرا بود. همهی افراد دور و بر لی زندگیشون متحول میشه و یک سامان نسبی پیدا میکنن ولی این وسط هیچ تغییری در زندگی و بدبختیهایی که لی میکشه اتفاق نمیفته. همون بدبختی هست که همیشه بود، بیشتر تغییراتی هم که در زندگیش ایجاد میشه در جهت هرچه بدبختتر شدنشه. اینقدر بدبختیها زیاد میشه که دیگه تأثیری نمیذاره، این آدم دیگه کاملأ بیتفاوته، شخصی محکوم به بدبختی، دیگه لی برای خودش زندگی نمیکنه، انگار لی در پسزمینهی تصویره، انگار لی فقط ناظر زندگی دیگرانه... خلاصه کنم...فیلم منچستر کنار دریا دلتون رو زمستونی میکنه.
امتیاز من: 8.2/10
The Invisible Man
8/10
فیلم زیبا و درگیر کننده ای هست
ولی با توجه به علاقه ام به فیلمهای معمایی و ماجرایی دوست داشتم یه مقداری پیچش پایانی رو جذابتر درمیوردن اینجوری حال نداد حق مطلب ادا نشد به نظرم
میشد جذابتر از کار دراوردش
gentlemen
فیلم جدید گای ریچی که پس از مدت ها فیلم سازی در جریان اصلی هالیوود که نتیجه اش فیلم هایی بود که از نظر گیشه موفق بودن ولی هیچ نشانی از اون ریچی خلاق اوایل دوران کاری اش نداشت بازگشت نسبتا موفقی بود به سبک و سیاق ریچی . فیلمی مفرح و دیدنی که پیچش های داستانی جذابش تا آخرین لحظه بیننده رو با خودش همراه می کنه. فیلم درباره یک گنگستر حرفه ای است که می خواهد تجارت مواد مخدرش را بفروشد اما درگیر دردسر هایی میشود . تیم بازیگری مهم ترین نقطه قوت فیلم است . ریچی پیش از این در دو فیلم اولش به خصوص نشان داده بود استاد بازی گرفتن از جمعی از بازیگر های مختلف در کنارهم است . این جا هم عالی عمل کرده . متیو مک کاناهی در نقشی که ترکیبی است از نقش های کمدی اوایل کارنامه سینمایی اش و تجربیات درام اخیرش مجاب کننده ظاهر شده . چارلی هانام هم نشون میده در کنار بزرگان می تونه گلیمش رو از آب بیرون بکشه . میشل دوکری و هنری گلدین هم نقش اشون خیلی خوب بازی کردن ولی شاید ستاره های فیلم کالین فارل در نقش کوتاه اما دیدنی اش و هیو گرانت باشن . گرانت که پیش از این توسط ریچی و با نقش کوتاهش در فیلم مردی از انکل به جریان اصلی هالیوود برگشته بود این جا به خوبی در نقش یک کاراکتر مکار و جذاب فرو رفته . فیلم نامه با ظرافت نوشته شده و نکته ی جالبش وجود المان های آشنا است که یاد اور آثارقبلی کارگردان هستن . یک سکانس پایانی جذاب هم دارد که به نوی شیطنت ریچی در روایت است و عالی در اومده . فیلم برداری و کارگردانی و موسیقی هم در سطح خوبی قرار دارند نکته ی مثبت فیلم این است که ریچی به یک ثباتی رسیده و شاهد سبک فیلم برداری نسبتا آرام تر و متین تری نسبت به آثار اخیر ریچی هستیم . گویا روحیه جنتلمنی انگلیسی فیلم به خود ریچی هم سرایت کرده . در کل جنتلمن یکی از آثار دیدنی و جذاب امسال است.
امتیاز 8 از 10
اضافه کنم اگر دو شاهکار ریچی رو ندیدین حتما تو این روز های قرنتینه ببینید . snatch و lock ,stock and two smoking barrels