.:DEMON LORD:.
کاربر سایت
گبریل بلمونت Gabriel Belmont
Gabriel Belmont
گبریل بلمونت، در بعد به عنوان دراکول یا دراکولا شناخته می شود، شوالیه ای از قرن 11 میلادی و شخصیت اصلی سری Castlevania Lords of shadow است.
او در ابتدا به عنوان یکی از اعضای انجمن برادری نور که گروهی زبده متشکل از شوالیه های مقدس بودند که وظیفه دفاع از بی گناهان و مردم عادی در برابر تهدید نیروهای ماوراءطبیعی برعهده داشتند، بود. ولی پس از شکست دادن شیطان، تمامی عزیزان خود را در این ماموریت از دست داد و پس از بدست آوردن نیروی فوق العاده از یکی از شیاطین باستانی به یک خون آشام قدرتمند به نام دراکولا تبدیل شد و جنگ خود بر علیه انجمن برادری نور را شروع کرد. هیچ وقت خانواده اصلی او یا اینکه از کجا آمده است مشخص نشد و این مسئله تا کنون سر به مهر مانده است.
گبریل قدی بلند و بدنی عضلانی دارد. موی او قهوه ای و بعضی اوقات بصورت بلند و موج دار نشان داده می شود. در خود بازی موی او صاف و بلندی آن تا شانه های اوست. در Lords of Shadow 2 موهای او کاملا سیاه و بلند تر از قبل شده و پریشان تر و بی نظم نشان داده می شود. در LoS 1 لباس او دارای کلاه و زره های سنگین که کل بالا تنه را می پوشاند نشان داده شده است. در Lords of Shadow 2 لباس او کاملا از خون درست شده و به جای حالت زرهی و جنگی حالت معمولی تر تبدیل شده و Cyclone Boots و Serapha Shoulders را کنار گذاشته است.
شخصیت او در کودکی خلق و خوی تاریک پیدا می کرد و بعضی مواقع به اعمال وحشیانه و خون ریزی روی میاورد که فقط با کمک ماری که اورا بسیار دوست می داشت می توانست بر آن اخلاق فائق بیاید. زمانی که بزرگ و بالغ شد هنوز همان اخلاق های تاریک را داشت ولی بسیار استوار و با ایمان بود و ایمان تمام نسبت به خدا داشت.
بعد از مرگ ماری، گابریل دل شکسته شد و وقتی متوجه شد راحتی برای زنده کردن او هست حاضر شد به هر جایی برود و هر کاری انجام دهد تا او دوباره زنده شود. در میان سفر خود متوجه شد که موسسان انجمن برادری نور باعث تمامی مشکلات به وجود آمده، هستند و ایمان او شروع به سست شدن کرد. او دچار کابوس های پی در پی مرگ ماری شد که نمی توانست بخوابد. استرس او بیشتر شد و دیگر نه می خوابید نه غذا می خورد. بعد از مرگ کلادیا، دختری معصوم که کمک بسیاری به او کرد او را بیشتر عصبانی کرد.
در آخر سفر بیچارگی و عذاب های دیگران برای او مهم نبود و ناراحتی و غم خود را در عصبانیت خود پنهان می کرد که حتی او را تا مرز دیوانگی و خودخواهی پیش برد. بعد از مواجهه با ارباب ساحره ها، متوجه شد زوبک توسط ماسک شیطان اورا مجبور به کشتن ماری و کلادیا کرد و اورا اغفال کرد تا دو ارباب سایه را بکشد تا پیش گویی که صدها سال پیش زوبک ساخته بود درست از آب در آید. حتی زوبک نتوانسته بود تاریکی طینت گبریل را ببیند و لقب شاهزاده تاریکی را به او داد و گفت که او وحشی و قاتلی بی رحم است.
بعد از نبرد با شیطان او دوباره ماری را دید و از کارهای خود تاسف خورد و ماری به او گفت که اورا می بخشد که با اینکه کامل نیست همان چیزی است که خدا در نظر داشت. پس از اینکه متوجه شد که ماسک خدا نمی تواند مرده ها را زنده کند و همسرش به بهشت رفت او آخرین ضربه را خورد و شکست خورده بر زانوهای خود افتاد و گریست.
وقتی لارا از او درخواست کمک کرد که جلوی یک شیطان باستانی به نام Forgotten One که توسط موسسان انجمن برادری نور در اعماق قصر خانواده برناردها زندانی شده بود و اکنون پس از مرگ آنها در حال آزادی از دنیای زیری بود را بگیرد او گفت که عاقبت دنیا برای او مهم نیست ولی به لارا کمک می کند که پشیمانی در قبال انسان ها نداشته باشد. زمانی که مجبور شد برای ورود به دنیای زیرین، خون لارا را بخورد او مقدار زیادی از انسانیت خود را از دست داد و در طول دنبال کردن Forgotten One گفت که او تاریک تر و شیطانی تر از اهریمنی شده که تعقیب می کند. پس از بدست گرفت قدرت Forgotten One و کشتن او خود راDracul لقب داد و به دنیای انسان ها برگشت و سلاح خود را شکست و در دنیای زیرین رها کرد.
Draculکه در میان مردم به دراکولا شناخته می شد تشنه انقام از انجمن برادری نور و خدا برای سرنوشت خود بود و می خواست دنیا را همانگونه که دوست دارد تغییر دهد. در این زمان او این عقیده را داشت که هر انسانی توسط او کشته می شود به جای بهتری می رود و اصلا اهمیت نمی داد که چه کسانی هستند.
زمانی که توسط "آینه سرنوشت" متوجه هویت اصلی تروور شد، از کشتن پسرش دچار پشیمانی و وحشت بسیار شد تا حالتی که در پای جسد پسرش به گریه افتاد. او پس از دادن خون خود به پسرش او را در تابوتی زیبا گذاشت و بیشتر از پیش عصبانی شد و گرگ نماهای خود را به مرکز انجمن برادری نور فرستاد تا همه را بکشند.
پس از شکست او توسط نوه و پسرش که اکنون خون آشامی به نام آلوکارد بود، دوباره بازگشت و این دفعه انجمن برادری نور تصمیم گرفتند که او را برای همیشه از بین ببرند که ارتشی متشکل از 500 هزار نفر و یک تایتان چوبی و مکانیکی به قصر او روانه داشت که شکست خوردند و همه از بین رفتند. در پایان آلوکارد به او گفت که برای از بردن همیشه شیطان و مرگ یا همان زوبک که از قدرت دراکولا وحشت داشتند و خود را نشان نمی دهند بهتر است خود را توسط شمشیری که آلوکارد از قطعات شکسته صلیب گبریل که توسط او کارمیلا را کشت، درست شده در قلب خود فرو کند و به خواب عمیقی رود تا آن دو نفر خود را نشان دهند و گبریل بتواند هر دوی آنها را برای همیشه از بین ببرد.
شخصیت او در LoS2 شکلی جدید به خود می گیرد، او علاقه زیاد خود را به پسرش نشان می دهد و نشان می دهد که همیشه دوست داشته یک زندگی عادی همراه فرزند و همسر خود داشته باشد و پدری مهربان هست ولی هنوز نفرت خود از دنیا و خدا را نشان می دهد و به ماری می گوید تا زمانی که زنده هست همیشه در برابر خدا خواهد ایستاد.
گبریل بلمونت، در بعد به عنوان دراکول یا دراکولا شناخته می شود، شوالیه ای از قرن 11 میلادی و شخصیت اصلی سری Castlevania Lords of shadow است.
او در ابتدا به عنوان یکی از اعضای انجمن برادری نور که گروهی زبده متشکل از شوالیه های مقدس بودند که وظیفه دفاع از بی گناهان و مردم عادی در برابر تهدید نیروهای ماوراءطبیعی برعهده داشتند، بود. ولی پس از شکست دادن شیطان، تمامی عزیزان خود را در این ماموریت از دست داد و پس از بدست آوردن نیروی فوق العاده از یکی از شیاطین باستانی به یک خون آشام قدرتمند به نام دراکولا تبدیل شد و جنگ خود بر علیه انجمن برادری نور را شروع کرد. هیچ وقت خانواده اصلی او یا اینکه از کجا آمده است مشخص نشد و این مسئله تا کنون سر به مهر مانده است.
گبریل قدی بلند و بدنی عضلانی دارد. موی او قهوه ای و بعضی اوقات بصورت بلند و موج دار نشان داده می شود. در خود بازی موی او صاف و بلندی آن تا شانه های اوست. در Lords of Shadow 2 موهای او کاملا سیاه و بلند تر از قبل شده و پریشان تر و بی نظم نشان داده می شود. در LoS 1 لباس او دارای کلاه و زره های سنگین که کل بالا تنه را می پوشاند نشان داده شده است. در Lords of Shadow 2 لباس او کاملا از خون درست شده و به جای حالت زرهی و جنگی حالت معمولی تر تبدیل شده و Cyclone Boots و Serapha Shoulders را کنار گذاشته است.
شخصیت او در کودکی خلق و خوی تاریک پیدا می کرد و بعضی مواقع به اعمال وحشیانه و خون ریزی روی میاورد که فقط با کمک ماری که اورا بسیار دوست می داشت می توانست بر آن اخلاق فائق بیاید. زمانی که بزرگ و بالغ شد هنوز همان اخلاق های تاریک را داشت ولی بسیار استوار و با ایمان بود و ایمان تمام نسبت به خدا داشت.
بعد از مرگ ماری، گابریل دل شکسته شد و وقتی متوجه شد راحتی برای زنده کردن او هست حاضر شد به هر جایی برود و هر کاری انجام دهد تا او دوباره زنده شود. در میان سفر خود متوجه شد که موسسان انجمن برادری نور باعث تمامی مشکلات به وجود آمده، هستند و ایمان او شروع به سست شدن کرد. او دچار کابوس های پی در پی مرگ ماری شد که نمی توانست بخوابد. استرس او بیشتر شد و دیگر نه می خوابید نه غذا می خورد. بعد از مرگ کلادیا، دختری معصوم که کمک بسیاری به او کرد او را بیشتر عصبانی کرد.
در آخر سفر بیچارگی و عذاب های دیگران برای او مهم نبود و ناراحتی و غم خود را در عصبانیت خود پنهان می کرد که حتی او را تا مرز دیوانگی و خودخواهی پیش برد. بعد از مواجهه با ارباب ساحره ها، متوجه شد زوبک توسط ماسک شیطان اورا مجبور به کشتن ماری و کلادیا کرد و اورا اغفال کرد تا دو ارباب سایه را بکشد تا پیش گویی که صدها سال پیش زوبک ساخته بود درست از آب در آید. حتی زوبک نتوانسته بود تاریکی طینت گبریل را ببیند و لقب شاهزاده تاریکی را به او داد و گفت که او وحشی و قاتلی بی رحم است.
بعد از نبرد با شیطان او دوباره ماری را دید و از کارهای خود تاسف خورد و ماری به او گفت که اورا می بخشد که با اینکه کامل نیست همان چیزی است که خدا در نظر داشت. پس از اینکه متوجه شد که ماسک خدا نمی تواند مرده ها را زنده کند و همسرش به بهشت رفت او آخرین ضربه را خورد و شکست خورده بر زانوهای خود افتاد و گریست.
وقتی لارا از او درخواست کمک کرد که جلوی یک شیطان باستانی به نام Forgotten One که توسط موسسان انجمن برادری نور در اعماق قصر خانواده برناردها زندانی شده بود و اکنون پس از مرگ آنها در حال آزادی از دنیای زیری بود را بگیرد او گفت که عاقبت دنیا برای او مهم نیست ولی به لارا کمک می کند که پشیمانی در قبال انسان ها نداشته باشد. زمانی که مجبور شد برای ورود به دنیای زیرین، خون لارا را بخورد او مقدار زیادی از انسانیت خود را از دست داد و در طول دنبال کردن Forgotten One گفت که او تاریک تر و شیطانی تر از اهریمنی شده که تعقیب می کند. پس از بدست گرفت قدرت Forgotten One و کشتن او خود راDracul لقب داد و به دنیای انسان ها برگشت و سلاح خود را شکست و در دنیای زیرین رها کرد.
Draculکه در میان مردم به دراکولا شناخته می شد تشنه انقام از انجمن برادری نور و خدا برای سرنوشت خود بود و می خواست دنیا را همانگونه که دوست دارد تغییر دهد. در این زمان او این عقیده را داشت که هر انسانی توسط او کشته می شود به جای بهتری می رود و اصلا اهمیت نمی داد که چه کسانی هستند.
زمانی که توسط "آینه سرنوشت" متوجه هویت اصلی تروور شد، از کشتن پسرش دچار پشیمانی و وحشت بسیار شد تا حالتی که در پای جسد پسرش به گریه افتاد. او پس از دادن خون خود به پسرش او را در تابوتی زیبا گذاشت و بیشتر از پیش عصبانی شد و گرگ نماهای خود را به مرکز انجمن برادری نور فرستاد تا همه را بکشند.
پس از شکست او توسط نوه و پسرش که اکنون خون آشامی به نام آلوکارد بود، دوباره بازگشت و این دفعه انجمن برادری نور تصمیم گرفتند که او را برای همیشه از بین ببرند که ارتشی متشکل از 500 هزار نفر و یک تایتان چوبی و مکانیکی به قصر او روانه داشت که شکست خوردند و همه از بین رفتند. در پایان آلوکارد به او گفت که برای از بردن همیشه شیطان و مرگ یا همان زوبک که از قدرت دراکولا وحشت داشتند و خود را نشان نمی دهند بهتر است خود را توسط شمشیری که آلوکارد از قطعات شکسته صلیب گبریل که توسط او کارمیلا را کشت، درست شده در قلب خود فرو کند و به خواب عمیقی رود تا آن دو نفر خود را نشان دهند و گبریل بتواند هر دوی آنها را برای همیشه از بین ببرد.
شخصیت او در LoS2 شکلی جدید به خود می گیرد، او علاقه زیاد خود را به پسرش نشان می دهد و نشان می دهد که همیشه دوست داشته یک زندگی عادی همراه فرزند و همسر خود داشته باشد و پدری مهربان هست ولی هنوز نفرت خود از دنیا و خدا را نشان می دهد و به ماری می گوید تا زمانی که زنده هست همیشه در برابر خدا خواهد ایستاد.
آخرین ویرایش: