با اینکه با حرفای دوستمون موافقم! در مورد اینکه میشد حدس زد،یا همین تاثیر نداشتن انتخاب ها(مثل ایپزودهای قبل هم اون بالا نمیزد که این انتخابه شما تاثیر خواهد داشت!
)
اما در کل ایپزود فوق العاده ای بود!
از شروع توی Dark Room تا همینطور سفر توی خط های داستانیه مختلف!
اون بخش نمایشگاه عالی بود!
( [MENTION=39563]sabco[/MENTION] عکس رو داد که همه چی به خوبی و خوشی تموم بشه!
میتونه یه دلیلش این باشه :d )
نمایشگاه رو میگفتم،...یک سری عکس های نمایشگاه عالی بودن!
خیلی خوشم اومد! :d لباس مکس هم عالی بود! :d
مورد بعدی بخش طوفان و ... بود! اون بخش هم باز عالی بود(کلا همش عالی بود دیگه :d ) اصلا جو خوفی داشت! همون چیزی که از ثانیه ی اول ایپزود اول منتظرش بودیم! :d
اون آهنگی که تو ماشین پخش میشد چی بود؟ من رو یاد The Man Who Sold the World انداخت :d (البته اون نبود که...ولی اون آخرای رانندگی آهنگاش شبیه بود به نظرم
) در کل آهنگ خوبی بود برم بیابم و بگیرمش! :d
(یافت شد! اسم آهنگ The Sense of Me بود
)
دیگه... اوه اوه ! بخش کابوس فوق العاده بود!
و البته نابود میکرد!
کلاس...اون نوشته های روی میز کیت ، بعدش راهروی خوابگاه! دفترچه ی مکس! انتخابه دیالوگ مکس وقتی که با جفرسون(
) صحبت میکرد! بد رو اعصاب بود
، بعدش هم مخفی کاری توی گالری تصاویر جفرسون!
(دیدن عکس ها روی اعصاب بود مخصوصا وقتی مجبور میشدی پشتشون قایم بشی و قشنگ جلوی روت بودن
) ، جلوتر صحبت های کاراکترهایی که دنبالت بودن!
بعدش فلش بک که نه...شایدم آره! به هر حال تصاویر کارایی که با کلوئی انجام دادیم!
اصلا این ایپزود همش صحنه های خوب بود!
و ... انتخاب آخر! با اینکه میدونستم به اینجا میرسیم! ولی... قشنگ 10 دیقه در خود (چه فیزیکی ، چه روحی!) فرو رفته بودم که چه کنم
البته از اول بازی میگفتم با کلوئی تا آخر! ولی خوب...اون بخش آخر کابوس و صحبت های ملت( و نه مکس البته! بقیه ی ملت که میگفتن خدایی ما مستحق مرگیم؟
) میخواست تاثیر بزاره! ولی آخرشم کلوئی رو انتخاب کردم و شهر رو...
و باز برمیگردیم به بالا و The Man Who Sold the World
حالا میتونه اینجوری بازنویسی بشه : The Girl Who Sold the World
دوستانی که اون یکی انتخاب رو انجام دادن(البته احتمالا الان میرم یه چک میکنم
) اوضاع چطور پیش رفت؟ چه اتفاقی افتاد؟ انتخاب ها چه شدن؟ من که مشخص بود دیگه با کاری که کردم رسما زدم هرچی انتخاب کردم رو سوزوندم...البته خوب...با اون انتخاب هم باز هرچی انتخاب داشتیم میسوخت
پس هیچی!
چیزی که از غم انتخابم کم میکرد،رنگ بندی شهر مخروبه بود! :d اگر چنین رنگ بندیی نداشت احتمالا الان یه بلایی سر خودم اورده بودم! (البته اگر همینطوری نیارم
عذاب وجدان
)
کلا اینکه از بازی کاملا راضی بودم!
حتی با اینکه توی قسمت آخر تاثیر انتخاب هامون اینحوری شد که توی پایان تاثیری نداشت ولی توی بخش کابوس تاثیر انتخاب ها رو میشد دید
و اینکه GOTY امسالم رو همینجا بهش تقدیم میکنم
اینم بگم که بازی و اوضاع کلوئی من رو خیلی یاد انیمه ی Stein's ; Gate انداخت! اگر از بازی خوشتون اومده حتما اون رو هم ببینید یا Visual Novelـش رو بزنید...(نمیدونم بگم بزنید یا بخونید
چون رمانی هست که با انتخاب های شما داستان تغییر میکنه! :d در کل نوع قدیمی تره همین سبک گیم پلی بازی های کیج و Tt و LIS و ...
)
در کل حدود 3ساعت...سه ساعت و نیم میخکوب بودم پای بازی! چند دیقه این وسط جاهایی که خود مکس هم مینشست و با خودش حرف میزد،منم استراحت میکردم و همش با خودم میگفتم چرا انقد بدبختم! چرا واقعا!
چرا باید اینجوری بشه همه چی!
آها یه چیز دیگه که یادم رفت...! اون اوایل بازی که رفتیم نمایشگاه و ... اعصابم خورد بود که نچ!!! اصلا نباید اینجوری بشه اوضاع! درسته پایان گل و بلبلی میشد! ولی این چیزی نبود که دنبالش بودم! انقدر آسون همه چی به خوبی و خوشی پیش بره؟ اصلا چنین چیزی رو نمیخواستم که حس پوچی بهم دست بده که انگار هیچ کار خاصی نکردم
جالبیش هم اینه عکس های اختیاری خیلی گوگولی میزدن توی طراحیشون! ولی برعکس عکس هایی که میگرفتیم اصلا اوضاع خوبی نبود