سلام دوسِتان
من يه سري مطلب در مورد داستان سري بازيهاي هيتمن توي يه سايت ديگه نوشته بودم كه خب متاسفانه چندان استقبال نشد، واسه همين گفتم اينجا هم بزارم كه جمع بازي دوستان شلوغ تره...
نقل مطلبي از جناب Morphin در سايت دارينوس:
47 يك كلون شبيه سازي شده است. او نتيجه توطئه بزرگترين جنايتكاران دنيا بود، كساني كه تصميم داشتند يك ارتش از برترين قاتلين جهان بوجود آورده و DNA خودشان را به اين پروژه بزرگ اهدا كنند.
در سال 1950، پنج نفر از مليت هاي گوناگون براي آغاز اين پروژه بزرگ دور هم جمع شدند، بعد از اينكه جلسه آنها تمام شد چهار نفر آنها به ملت هاي خويش بازگشتند و هر كدام به فعاليت هاي خلافكارانه ي خود ادامه دادند. تنها بازمانده، دكتر "اوتو ارت ماير" كه قصد انجام تحقيقات روي اين پروژه را داشت، يك موسسه رواني جهت پوشش دادن بر آزمايشهاي ژنتيكي خود تاسيس كرد. او در عوض حمايت مالي همدست هايش براي انجام تحقيقات روي اين پروژه بزرگ، به آنها اعضايي از بدن هاي كلون شده اهدا كرد كه باعث افزايش طول عمر آنها شد. در بازي Hitman Codename 47 هر كدام از همدستان ارت ماير كه به قتل آنها مي پردازيم حداقل 60 – 70 سال سن دارند، در حالي كه 10 – 20 سال جوان تر به نظر مي آيند.
مرداني كه DNA شان به پروژه ساخت 47 تزريق شد ( آنها به "پنج پدر" نيز مشهور هستند ) از اين قرار بودند:
دكتر اوتو ارت ماير ( Dr. Otto Wolfgang Ort-Meyer )
يك دانشمند بدنام آلماني كه در روماني زندگي مي كند. تئوري هاي علمي او به نظر همتاهايش احمقانه مي آمدند. او كشف كرده بود كه تركيب ژنتيكي و كلون كردن انسان مي تواند براي بوجود آوردن يك گونه كامل و بينقص از انسان ها استفاده شود، انسان هايي كه از نظر قدرت بدني و تفكر برترين بوده و فاقد وجدان باشند. آخرين آرزوي او ساختن يك ارتش بي عيب و فرمانبردار از برترين انسان ها، بدون كمك همدستانش ممكن نبود. زماني كه همدستانش به انگيزه او مشكوك شدند، او از 47 براي حذف كردن تك تك آنها استفاده كرد. زماني كه 47 به نقشه دكتر پي برد، به آزمايشگاه او آمد تا آخرين سري كلون هاي دكتر ( كه با نام "آقاي 48" ساخته شده بودند ) را ريشه كن كرده و دكتر را به قتل برساند.
لي هونگ ( Lee Hong )
لي هونگ يك خلافكار بزرگ چيني مي باشد. هونگ با نشان سر اژدهاي قرمز، بزرگترين سلطان خلافكاران در هونگ كونگ است.47 تمام اعتبار او را از بين برد و سپس جانش را گرفت.
پابلو بليساريو اوچوئا ( Pablo Belisario Ochoa )
او يك دلال داروي بدنام از امريكاي لاتين بوده كه با از بين بردن رقيب هايش خود را در بازار جا انداخت. رفتار هاي وي باعث دشمن تراشي هاي بسيار شده و او سرانجام مجبور شد به يك ردوگاه در جنگلهاي مرطوب كلمبيا بگريزد.
فرانچز فونچز ( Franz Fuchs )
او از نزديكان هيتلر بوده و ظاهرا از مدافعان فاشيسم است. او بعنوان يك تروريست ماموريت هاي زيادي انجام داده و با برادر و همسرش فريتز كار مي كند.
اركاريدج بوريس جيجورو ( Arkadij “Boris” Jegorov )
يك ضدكومونيست ثابت قدم و دلال جهاني اسلحه كه جنگافزار گوناگوني را براي برادر بزرگترش كه يك رئيس مافياي روسي بنام سرجي زاوُروتكو است قاچاق مي كند. او در زمان مرگش قصد مبادله سلاح هاي هسته اي را نيز داشت.
نتيجه تحقيقات دكتر ارت ماير كه شامل آقاي 47 نيز ميشد چندين بار ناموفق بود و رد شد، اما سرانجام او به نتيجه رسيد و موفق شد يك خط توليد از كلون ها آماده كند. 47 جزء سري چهارم كلون هاي دكتر ارت ماير بود كه چهل و هفتمين كروموزوم تركيب شده با DNA خطرناكترين جنايتكاران دنيا، او را داراي قدرت، سرعت، استقامت و هوشي بالاتر از حد ديگر انسان ها كرده بود.
47 تنها نمونه موفقيت آميز بود زيرا ديگر نمونه ها به دليل داشتن مشكلاتي مانند زالي و عمر كوتاه ( هيجده ماه ) از بين مي رفتند. تحقيقات ارت ماير ميان تعداد زيادي آزمايشگاه كلوني مخفي ادامه مي يافت اما كافي نبود؛ يك نمونه از مغز استخوان 47 براي پر كردن رخنه هاي DNA، او را تبديل به يك نمونه واقعا با ارزش كرده بود.
===============
دوره تعليم
او در 5 سپتامبر سال 1964 در روماني متولد و با كد شناسايي 640509-040147 پشت سرش علامت گذاري شد. 47 با ديگر كلون هاي سري 4 به دنيا آمد و زير نظر كاركنان تيمارستان رشد يافت. از همان ابتدا، دكتر ارت ماير كشف كرده بود كه 47 اميد بخش ترين نمونه هست. 47 طي دوران رشد ساكت بود و رفتار هاي معاشرتي كمي از خود نشان مي داد و تنها به گريختن از آزمايشگاه اشتياق داشت كه همين موضوع موجب نگراني ارت ماير شده بود. او با كاركنان تيمارستان هم رفتار جالبي نداشت و از معاينه هاي پزشكي پي در پي متنفر بود، تا حدي كه طي يكي از معاينه هايش بدن پزشك را با تعداد زيادي سوزن سوراخ سوراخ كرد. از اين رو ارت ماير دستور داد بر تعداد محافظان او بيفزايند.
47 نيز همراه با ديگر كلون ها ياد گرفت كه چگونه يك نفر را بدون نقص به قتل برساند. به آنها نحوهي استفاده از جنگ افزار، سلاح هاي گرم و ديگر ابزار قتل و آدمكشي تعليم داده شد به گونه اي كه بتوانند به راحتي با هر اسلحه اي كار كنند. طي تمرينات، 47 به يك تيرانداز برجسته تبديل شده و ميان ديگر نمونه ها نشانه گيري او واقعا استثنايي بود.
بعد از 30 سال تمرينات سخت زير نظر ارت ماير، 47 يك رخنه در سيستم امنيتي آزمايشگاه پيدا كرد. او بعد از فرار از سلولش و كشتن يك نگهبان، موفق شد با پوشيدن لباس هاي نگهبان از محوطه آزمايشگاه بگريزد. فرار او بدون اينكه خودش بفهمد، از قبل توسط دكتر ارت ماير برنامه ريزي شده بود. در واقع فرار 47 از آزمايشگاه و پا گذاشتن به دنياي خارج، آخرين مرحله تمرينات وي بود…
47 خيلي زود توسط ICA ( International Contract Agency )، سازمان مخفي قاتلين بين الملي به كار گرفته شد. او بعد از مدت كوتاهي خلاقيت هاي خود را در اين زمينه نشان داد و خيلي زود به بهترين و برجسته ترين مامور اين سازمان تبديل شد.
ديگر كلون ها:
مامور 17
17 اولين كلوني بود كه به يك قاتل تبديل شد. مي توان گفت كه او جدِ 47 است! اطلاعاتي در مورد اوايل زندگي 17 در دست نيست اما اولين بار او را در افغانستان ديديم. 17 توسط يك رهبر مذهبي اجير شده و در طول داستان 47 بارها با او برخورد مي كند. آن دو در يك بيمارستان با هم مواجه ميشوند، 17 به سمت 47 شليك مي كند اما تيرش خطا رفته و مي گريزد. مدتها بعد، در يك ماموريت 17 كه قصد كشتن 47 را دارد با يك اسلحه دوربين دار به 47 شليك كرده اما بازهم تير خطا ميرود و بعدا 47 مامور 17 را به قتل رسانده و مي گويد: "يك برادر ديگر... چه كسي پشت اين ماجراست و سعي مي كند من را بوسيله يك انسان ضعيف تر بكشد"
مشخصات مامور 17 خيلي شبيه 47 بود، آن دو تفاوت هاي جزئي ـي بايكديگر داشتند. 17 يك كت و شلوار آبي، با كروات نارنجي مي پوشيد و عينك دودي ـي به چشم داشت در حالي 47 يك كت و شلوار مشكي با كروات قرمز داشت. 17 يك قاتل حرفه اي بود اما به اندازه 47 ماموريت انجام نداده بود. نشانه گيري او دقيق بود اما نه به اندازه 47. او مي توانست اشخاص قوي را به قتل برساند و ماموريت هاي مهمي را انجام دهد اما شخصي با قابليت هاي 47 كم چيزي نيست! 17 و 47 يك شباهت داشتند كه مي توانست آنها را زنده نگه دارد، هردوي آنها مي توانستند به خودشان بينديشند، در حالي كه سري جديد كلون هاي دكتر ارت ماير، يعني آقايان 48، اين ويژگي را نداشتند. به همين دليل 47 توانست آنها را به راحتي بكشد. اما 17 كشته شد چون قديمي تر از 47 بود و قابليت هاي او را نداشت.
كلون هاي سري 48
آنها به "آقاي 48" نيز معروفاند. اين سري از كلون هاي دكتر ارت ماير كه در آخرين مرحله Hitman Codename 47 به كشتن آنها مي پردازيم جانشين 47 هستند. آنها از نظر بدني همه جوره از 47 برتر هستن، همونطور كه 47 نسبت به 17 برتري داشت. تنها مشكل اونها اين بود كه به اندازه 47 در دنياي واقعي تجربه كسب نكرده بودند و همچنين مثل 47 قدرت تفكر و تصميم گيري نداشتند. در واقع بعد از نافرماني 47، دكتر ارت ماير كلون هاي جديدش رو طوري طراحي كرد كه فقط فرمان را اطاعت كنند و ميشه گفت كه يه جور ماشين آدمكشي بودن! اونا 10 تا بودن و با لبخند مليح ـي كه داشتند توسط 47 كشته شدند. :biggrin1:
===============
معرفي شخصيت هاي Hitman 2: Silent Assassin
سرجي زاوُروتكو
سرجي يك رئيس مافياي روسي و دلال اسلحه ست. مي توان گفت كه عامل بوجود آمدن تمام ماجرا هاي Hitman 2: Silent Assassin اوست.
سرجي برادر بزرگتر اركاديج جي، يكي از پدران 47 هست. تخصص او در قاچاق سلاحهاي شيميايي، ميكروبي، راديولوژيكي و هسته اي مي باشد. در شروع ماجراي Silent Assassin، سرجي با دزديدن پدر ويتوريو به دوران بازنشستگي مامور 47 پايان مي دهد، بنابراين 47 دوباره دست به كار شده و تعداد زيادي از شريك هاي تجاري سرجي را به قتل مي رساند. اما بعدا معلوم مي شود كه كشته شدن اين افراد خواست سرجي بوده و او از 47 بعنوان يك وسيله براي رسيدن به هدف اصليش يعني بدست آوردن مخفيانه قطعات يك سيستم موشكي هسته اي كه بتواند دفاع موشكي امريكا را نابود كند، برسد. در واقع سرجي قصد داشت اين سيستم را با مبلغ قابل توجهي به يك شخص ثروتمند بفروشد. اما طولي نكشيد كه اين سيستم توسط UN ( United Nations ) شناخته شد. سرجي براي كشتن 47 يكي ديگر از كلون هاي دكتر ارت ماير، بنام مامور 17 را به خدمت گرفت، اما او نيز به قتل رسيد. بعد از اين ماجرا ها 47 به گونترانو، جايي كه سرجي پدر ويتوريو را گروگان گرفته بود، رفت. در نبردي كه ميان آنها رخ داد، 47 ابتدا سرجي را زخمي كرد و بعد با يكي از اسلحه هاي معروفش Silverballers، او را به قتل رساند.
جوزف جويلاني
نام ديگر او دان آنجيلو جويلانيست و سردسته يكي از پرنفوذ ترين گروه هاي مافياي سيسيلي مي باشد. قرارگاه اين گروه در ويلاي جويلاني در حومه شهر پالرمو است. 47 بعد از ربوده شدن پدر ويتوريو به آنجا رفته و جويلاني را مي كشد اما در مي يابد كه ويتوريو قبلا از ويلا توسط مرداني در يونيفرم هاي روسي منتقل شده است.
ماكاروو
او يكي از چهار ژنرال روسيست كه با سرجي متحد شده اند. بعد از اينكه يكي از ژنرال ها، در ملاقاتي توسط 47 به قتل رسيد، ماكاروو با يكي از سردسته هاي مافياي روسي بنام ايگور كابسكو، براي خريدن محافظ از او، تماس گرفت. در نهايت هردوي آنها در ملاقاتي كه داشتند، توسط 47 كشته شدند.
ميخائيل بارداچنكو
يكي ديگر از چهار ژنرال روسي كه با سرجي معامله مي كرد. بعد از كشته شدن اولين ژنرال، او دچار اختلالات رواني شد و شروع كرد به دستگير كردن تمام كساني كه به آنها بدگمان بود. او تمام زنداني ها را در يك ساختمان نظامي نگاه مي داشت. وقتي كه او در حال بازجويي و شكنجه كردن "مامور اسميت" بود، 47 سر رسيد و ژنرال را به قتل رساند.
ولادمير ژاپيكو
آخرين ژنرال روسي كه توسط 47 به قتل رسيد. بعد از ماجراي به قتل رسيدن اولين ژنرال، ژاپيكو از ترس، به آلمان رفت تا حق پناهندگي سياسي در آنجا بگيرد. او يك سيستم هدايت موشكي را نيز با خود برد تا آن را در آلمان بفروشد. 47 بعد از كشتن ژنرال، با وجود صوء قصد يك مامور جهت گرفتن سيستم براي مافوق خود، موفق شد سيستم هدايتي را بدست آورد.
ماساهيرو هاياموتو
او يك دلال مشهور اسلحه در ژاپن و پايگاه مخفي او در قلعه باستاني كاتساياما مي باشد. هاياموتو هميشه توسط چند نينجا و يك سيستم امنيتي الكترونيكي، محافظت مي شود. يكي از مهمترين شريك هاي هاياموتو، سرجي است. او از زندگي اجتماعي دوري كرده و اكثر معامله هاي تجاري اش را توسط پسرش ماساهيرو هاياموتو جوان، انجام ميدهد. 47 براي پيدا كردن هاياموتو، پسر او را به قتل رسانده و يك فرستنده در جسد او قرار مي دهد. ماموران هاياموتو جسد پسرش را به مخفيگاه او برده و 47 رد فرستنده را دنبال مي كند و سپس راه نفوذ به سيستم دفاعي قلعه را پيدا كرده و در نهايت هاياموتو را به كمك "مِي لينگ"، در اتاقش در طبقه بالايي قلعه، به قتل مي رساند. بعد از دزديدن سيستم هدايت موشكي از موزهي شخصي هاياموتو، 47 به همراه مِي لينگ توسط هليكوپتر شخصي هاياموتو از قلعه مي گريزد.
چارلي سيدژان
او يك تاجر وسائل الكترونيكي مالزيايي مستقر در برج پتروناس است. او يك تراشه هدايت موشك ساخته كه قادر است يك سكوي پرتاب موشك را مانند نمونه آمريكايي هدايت كند. او يك برادر دوقلو دارد كه سيستم هدايت موشكي را ساخته و سازماندهي مي كند. ICA گمان مي كرد كه برادر دوقلوي او، چارلي سيدژان است، اما هنگام كشتن قلوي او، 47 فهميد كه او چارلي سيدژان نيست و چارلي سيدژان واقعي اكنون در خانه خود در بالاي برج پتروناس بسر مي برد. 47 به آنجا رفته و به خانه او نفوذ كرد و سرانجام چارلي سيدژان واقعي كه با چند نفر ديگه در يك وان بود را به قتل رساند.
===============
شخصيت هاي Hitman 3: Contracts
شخصيت هاي جديد زيادي در اين نسخه از بازي وجود ندارند، زيرا تمام ماموريت هاي اين بازي مروري بر ماموريت هاي پيشين 47 است. تنها آخرين مرحله اين نسخه، كه در آن 47 از هتل فرار مي كند، در زمان حال است.
بازرس آلبرت فورناير
بازرس فورناير يك افسر پليس در پاريس است. او يكي از نزديك ترين دوستان فيليپ برچيوز و ريچارد دلاهانت است، كه در اپرا توسط 47 كشته شدند. فورناير از چيزهاي زيادي در مورد 47 با خبر شده بود و او ( يا يك پليس ديگر ) هنگام فرار از اپرا به 47 شليك كرد. 47 در حالي كه بشدت مجروح شده بود به اتاقش در هتل بازگشت و در آنجا خاطرات ماموريت هاي گذشته را مرور كرد... . هنگامي كه مخفيگاه او لو رفت، هتل توسط گروهي از پليس ها به فرماندهي بازرس فورناير محاصره شد. 47 نمي توانست فورناير را با اطلاعاتي كه در موردش داشت رها كند، بنابراين هنگام گريختن از هتل او را به قتل رساند و سپس پاريس را ترك كرد.
===============
سري اول شخصيت هاي Hitman: Blood Money
الكساندر ليلاند كِين، عامل اصلي بوجود اومدن ماجراي Blood Money...
كِين ( Cayne ) از يه خانواده ثروتمند بود كه آخرين دوره تحصيلي شو توي دانشگاه ميسيسيپي ميگذروند، اما موفقيت هاي پي در پي اون با يه حادثه كاري مرموز كه اون رو از كمر به پايين فلج كرد، متوقف شد... زماني كه در دولت خدمت مي كرد، از فعاليت هاي 47 و همچنين پروژه كلون سازي "اورت ماير "آگاه شد و با FBI و CIA براي دستگير كردن 47 همكاري كرد. هدف اونا نابود كردن ماده ژنتيكي 47، براي جلوگيري از سوء استفاده برخي ايالات براي بدست آوردن DNA و كلون كردن سرباز هاي برتر براي خودشون بود. كِين وقايعي كه طي ماجراي Blood Money رخ داده رو براي يه خبرنگار بنام "ريك هندرسون" بازگو مي كنه.
طبق روال بازي و داستاني كه كين تعريف مي كنه، كم كم مشخص ميشه كه در اكثر موارد كِين داره دروغ ميگه و چيزايي كه اون تعريف مي كنه با حوادثي كه در مراحل بازي رخ ميده مغايرت داره. در ابتدا مشخص نيست كه كين داره دروغ ميگه يا اينكه خودش هم آگاهي درستي نداره، اما نهايتا معلوم ميشه كه كِين سردسته اصلي "Franchise" ـه، سازماني كه خودش توي فعاليت هاي تروريستي شركت داره و بطور پنهاني توسط سازماني دولتي بنام "Alpha Zerox" اداره ميشه. هدف اصلي كِين بدست آوردن DNA مامور 47، براي كمك به برنامه كلوني Franchise بود. صحبتهاي كين در مصاحبش با اون خبرنگار و مقاومتش در مقابل قانوني شدن كلون كردن انسان بخاطر حس انسان دوستي يا درنظر گرفتن مسائل امنيتي نبود، بلكه سعي داشت فقط سازمان Franchise همچين امتيازي رو توي اين فناوري داشته باشه!
وقتي حقيقت براي 47 روشن ميشه كه كِين پشت توطئه ي تعويض كردن يكي از مخالفان قانون كلون كردن انسان با "تام استوارد"، رئيس جمهور ايالات متحده و يكي از طرفداران قانوني شدن شبيح سازي انسان، بوده، اون رو براي مبارزه با تشكيلات Franchise مصمم تر مي كنه. اونها ابتدا رئيس مجلس سنا رو توي يه تصادف اتومبيل ساختگي به قتل رسوندن، سپس از اعضاي نفوذي خودشون توي كنگره استفاده كردن تا "دنيل موريس"، كه از وفاداران به Alpha Zerox بود رو جايگزين اون بكنن. يه مدت بعد وقتي مشخص شد استوارد كه ميان يه انتخابات ديگه بود، قصد داره منشي داخلي خودش، "جيمي مكلين" رو جايگزين دنيل موريس بكنه، كِين دستور قتل مك لين رو داد اما اين عمليات توسط 47، كه اجير شده بود تا قاتلين رو بكشه، متوقف شد. نهايتآ كِين مامور برترش، مارك پارچتزي ( مارك سوم ) رو فرستاد كه كار استوارد رو توي كاخ سفيد يه سره كنه، بدين ترتيب هركس كه توي انتخابات برگزيده ميشد از مخالفان قانون كلون كردن انسان مي بود ( دنيل موريس و يا فرانك مورگان، كانديد حزب مخالف ). اما باز هم 47 همونطور كه به مامور اسميت قول داده بود، اين عمليات رو خنثي كرد و مارك پارچتزي و موريس رو به قتل رسوند.
توي بازي دايانا در ظاهر به 47 خيانت مي كنه و بعد از تزريق سم به بدنش، جسد اون رو به كِين تحويل ميده. اون با برگزيدن دايانا بعنوان پرستار شخصيش ازش بخاطر خيانتي كه به 47 كرد، قدرداني مي كنه. كِين سريعا ترتيب يه مراسم براي دفن47 ، با حضور اون خبرنگار توي كليساي شخصي خودش رو ميده. اما بعدا مشخص ميشه كه دايانا براي كشتن 47 از زهري استفاده كرده كه با يه پادزهر ميشه اون رو دوباره به زندگي برگردوند، دقيقا همون كاري كه 47 با مامور اسميت براي فراري دادنش انجام داد. دايانا ضدزهر رو به لب هاش مي ماله و 47 رو قبل از دفن شدنش مي بوسه و اونجارو با دوتا اسلحه مخصوص كه روي سينه ي 47 گذاشته، ترك مي كنه. سرانجام 47 به زندگي بر مي گرده و تمام كساني كه دور و برش هستن، از جمله پدر روحاني، تمام ماموران Franchise، خبرنگار و خود كِين رو مي كشه و در نهايت باز هم هويت 47 مخفي مي مونه.
مارك پورايا ( مارك دوم )
مارك دوم رئيس كلاغ ها كه گروهي از قاتلين تحت نظر Franchise بودن، هست. اون دومين كلون زال ( كلون هاي زال طول عمري كوتاه، حداكثر 18 ماه داشتن )، و برتر از نوع سابق خود "مارك اول" بود. پورايا و تيمش وظيفه به قتل رسوندن منشي داخلي رئيس جمهور، يعني "جيمي مك لين" رو داشتن كه توسط رئيس جمهور بعنوان رئيس مجلس سنا پيشنهاد شده بود.47 نيز براي براي كشتن پورايا و تيمش اجير شده بود تا جلوي اين عمليات رو بگيره و موفق هم شد.
پورايا نتيجه تلاش سازمان Franchise جهت ساختن يك كلون براي بار دوم بود. با اينكه زال بود شباهت زيادي به انسان هاي عادي داشت، اما داراي قدرت و آگاهي بالاتري بود كه همين باعث شد مارك اول رو بكشه. اون از نشانه گيري دقيقي هم برخورداره كه بهش كمك مي كنه تا خيلي سريع هدف رو به قتل برسونه و قبل از اينكه نگهبانان طرف بتونن جاشو تشخيص بدن، فرار كنه.
مارك دوم 6 فوت قد و 172 پوند وزن داشت؛ سِنش نامشخصه ولي به نظر ميرسه 6 تا 13 ماه باشه. بدليل اينكه زال ـه عينك قرمز ميزنه؛ يه لباس يك دست سفيد مي پوشه ولي توي بازي ما فقط با لباس سياه گروه كلاغها مي بينمش.
مارك پارچتزي ( مارك سوم )
مارك سوم هم مثل نمونه قبليش يه كلون زال و نقطه مقابل 47 در Franchise هست. ما توي روزنامه هاي بازي چندين بار اخباري راجع به پارچتزي ( يا يكي ديگه از كلون هاش ) رو مي بينيم كه اونم دست به ترور هاي مختلفي ميزنه از جمله كشتن رئيس قبلي مجلس سِنا كه راه رو براي Franchise باز كرد تا دست نشانده خودش، "دنيل موريس" رو سر اين پست بذاره. پارچتزي توي ليست 10 نفر تحت تعقيب شديد FBI قرار داشت، در حالي كه كسي نمي دونست قتل هاي صورت گرفته توسط چند مامور با يه قيافه انجام ميشه. پارچتزي مسئول حذف كردن تعداد زيادي از افراد سازمان ICA هم بود. اون قابليت هايي مشابه مامور اسميت داشت، مي تونست توي پس زمينه يه ماجرا كارهاي مهم پنهاني ـي رو انجام بده و مثل 47 هم علاقه زيادي به تغيير قيافه داشت. ما اونو اولين بار در شروع بازي مي بينيم در حالي كه داره اخبار مربوط به 47 رو توي روزنامه دنبال مي كنه. پارچتزي يه شخصيت تاريك و انسان گريز و ترس شديدي از طول عمر كوتاهش داشت.
پارچتزي نسبت به كلون هاي قبلي يعني مارك اول و دوم برتره و توي گروه بعنوان سردسته شناخته ميشه. اون بهترين كلون يـه كه Franchise تونست توليد كنه و نزديكترين نمونه به 47 ـه گرچه كه طول عمر كوتاهي داره و يه سال بعد از رسيدن به بلوغ مي ميره. اون بعد از 47 برترين قاتل در جهان هست. آخرين هدف پارچتزي رئيس جمهور امريكا بود، هرچند كه با كشته شدن مارك سوم توسط 47، رئيس جمهور جان سالم بدر برد.
===============
منبع: نوشته هاي خودم در سايت دارينوس( جمع آوري شده از چند سايت انگليسي زبان )
ادامه شخصيت هاي Blood Money هم بزودي :smile:
من يه سري مطلب در مورد داستان سري بازيهاي هيتمن توي يه سايت ديگه نوشته بودم كه خب متاسفانه چندان استقبال نشد، واسه همين گفتم اينجا هم بزارم كه جمع بازي دوستان شلوغ تره...
نقل مطلبي از جناب Morphin در سايت دارينوس:
خلقتهمانند سازي:
شايد شنيده باشيد چندي پيش گوسفندي توسط همين ايراني ها بوسيله قانوني كه كلون كردن ناميده ميشود، بوجود آمد و صد در صد شبيه به مادر خود شد يعني دو گوسفند با دو دي ان اي 100 در صد شبيه به هم... در كشورهاي خارجي نيز در سال 1997 اولين كلون يعني گوسفندي به نام دالي به دنيا آمد ( اطلاعات خودم از كتاب پيش ) اين شروعي براي شبيه سازي است. همون موقع هم خبرهايي از همانند سازي انسان ها به وجود آمد ولي بخاطر مشكلاتي كه بوجود مي آمد از اين كار صرف نظر شد و قانوني بوجود آمد كه اين آزمايش روي انسان ها غير قانوني است.
47 يك كلون شبيه سازي شده است. او نتيجه توطئه بزرگترين جنايتكاران دنيا بود، كساني كه تصميم داشتند يك ارتش از برترين قاتلين جهان بوجود آورده و DNA خودشان را به اين پروژه بزرگ اهدا كنند.
در سال 1950، پنج نفر از مليت هاي گوناگون براي آغاز اين پروژه بزرگ دور هم جمع شدند، بعد از اينكه جلسه آنها تمام شد چهار نفر آنها به ملت هاي خويش بازگشتند و هر كدام به فعاليت هاي خلافكارانه ي خود ادامه دادند. تنها بازمانده، دكتر "اوتو ارت ماير" كه قصد انجام تحقيقات روي اين پروژه را داشت، يك موسسه رواني جهت پوشش دادن بر آزمايشهاي ژنتيكي خود تاسيس كرد. او در عوض حمايت مالي همدست هايش براي انجام تحقيقات روي اين پروژه بزرگ، به آنها اعضايي از بدن هاي كلون شده اهدا كرد كه باعث افزايش طول عمر آنها شد. در بازي Hitman Codename 47 هر كدام از همدستان ارت ماير كه به قتل آنها مي پردازيم حداقل 60 – 70 سال سن دارند، در حالي كه 10 – 20 سال جوان تر به نظر مي آيند.
مرداني كه DNA شان به پروژه ساخت 47 تزريق شد ( آنها به "پنج پدر" نيز مشهور هستند ) از اين قرار بودند:
دكتر اوتو ارت ماير ( Dr. Otto Wolfgang Ort-Meyer )
يك دانشمند بدنام آلماني كه در روماني زندگي مي كند. تئوري هاي علمي او به نظر همتاهايش احمقانه مي آمدند. او كشف كرده بود كه تركيب ژنتيكي و كلون كردن انسان مي تواند براي بوجود آوردن يك گونه كامل و بينقص از انسان ها استفاده شود، انسان هايي كه از نظر قدرت بدني و تفكر برترين بوده و فاقد وجدان باشند. آخرين آرزوي او ساختن يك ارتش بي عيب و فرمانبردار از برترين انسان ها، بدون كمك همدستانش ممكن نبود. زماني كه همدستانش به انگيزه او مشكوك شدند، او از 47 براي حذف كردن تك تك آنها استفاده كرد. زماني كه 47 به نقشه دكتر پي برد، به آزمايشگاه او آمد تا آخرين سري كلون هاي دكتر ( كه با نام "آقاي 48" ساخته شده بودند ) را ريشه كن كرده و دكتر را به قتل برساند.
لي هونگ ( Lee Hong )
لي هونگ يك خلافكار بزرگ چيني مي باشد. هونگ با نشان سر اژدهاي قرمز، بزرگترين سلطان خلافكاران در هونگ كونگ است.47 تمام اعتبار او را از بين برد و سپس جانش را گرفت.
پابلو بليساريو اوچوئا ( Pablo Belisario Ochoa )
او يك دلال داروي بدنام از امريكاي لاتين بوده كه با از بين بردن رقيب هايش خود را در بازار جا انداخت. رفتار هاي وي باعث دشمن تراشي هاي بسيار شده و او سرانجام مجبور شد به يك ردوگاه در جنگلهاي مرطوب كلمبيا بگريزد.
فرانچز فونچز ( Franz Fuchs )
او از نزديكان هيتلر بوده و ظاهرا از مدافعان فاشيسم است. او بعنوان يك تروريست ماموريت هاي زيادي انجام داده و با برادر و همسرش فريتز كار مي كند.
اركاريدج بوريس جيجورو ( Arkadij “Boris” Jegorov )
يك ضدكومونيست ثابت قدم و دلال جهاني اسلحه كه جنگافزار گوناگوني را براي برادر بزرگترش كه يك رئيس مافياي روسي بنام سرجي زاوُروتكو است قاچاق مي كند. او در زمان مرگش قصد مبادله سلاح هاي هسته اي را نيز داشت.
نتيجه تحقيقات دكتر ارت ماير كه شامل آقاي 47 نيز ميشد چندين بار ناموفق بود و رد شد، اما سرانجام او به نتيجه رسيد و موفق شد يك خط توليد از كلون ها آماده كند. 47 جزء سري چهارم كلون هاي دكتر ارت ماير بود كه چهل و هفتمين كروموزوم تركيب شده با DNA خطرناكترين جنايتكاران دنيا، او را داراي قدرت، سرعت، استقامت و هوشي بالاتر از حد ديگر انسان ها كرده بود.
47 تنها نمونه موفقيت آميز بود زيرا ديگر نمونه ها به دليل داشتن مشكلاتي مانند زالي و عمر كوتاه ( هيجده ماه ) از بين مي رفتند. تحقيقات ارت ماير ميان تعداد زيادي آزمايشگاه كلوني مخفي ادامه مي يافت اما كافي نبود؛ يك نمونه از مغز استخوان 47 براي پر كردن رخنه هاي DNA، او را تبديل به يك نمونه واقعا با ارزش كرده بود.
===============
دوره تعليم
او در 5 سپتامبر سال 1964 در روماني متولد و با كد شناسايي 640509-040147 پشت سرش علامت گذاري شد. 47 با ديگر كلون هاي سري 4 به دنيا آمد و زير نظر كاركنان تيمارستان رشد يافت. از همان ابتدا، دكتر ارت ماير كشف كرده بود كه 47 اميد بخش ترين نمونه هست. 47 طي دوران رشد ساكت بود و رفتار هاي معاشرتي كمي از خود نشان مي داد و تنها به گريختن از آزمايشگاه اشتياق داشت كه همين موضوع موجب نگراني ارت ماير شده بود. او با كاركنان تيمارستان هم رفتار جالبي نداشت و از معاينه هاي پزشكي پي در پي متنفر بود، تا حدي كه طي يكي از معاينه هايش بدن پزشك را با تعداد زيادي سوزن سوراخ سوراخ كرد. از اين رو ارت ماير دستور داد بر تعداد محافظان او بيفزايند.
47 نيز همراه با ديگر كلون ها ياد گرفت كه چگونه يك نفر را بدون نقص به قتل برساند. به آنها نحوهي استفاده از جنگ افزار، سلاح هاي گرم و ديگر ابزار قتل و آدمكشي تعليم داده شد به گونه اي كه بتوانند به راحتي با هر اسلحه اي كار كنند. طي تمرينات، 47 به يك تيرانداز برجسته تبديل شده و ميان ديگر نمونه ها نشانه گيري او واقعا استثنايي بود.
بعد از 30 سال تمرينات سخت زير نظر ارت ماير، 47 يك رخنه در سيستم امنيتي آزمايشگاه پيدا كرد. او بعد از فرار از سلولش و كشتن يك نگهبان، موفق شد با پوشيدن لباس هاي نگهبان از محوطه آزمايشگاه بگريزد. فرار او بدون اينكه خودش بفهمد، از قبل توسط دكتر ارت ماير برنامه ريزي شده بود. در واقع فرار 47 از آزمايشگاه و پا گذاشتن به دنياي خارج، آخرين مرحله تمرينات وي بود…
47 خيلي زود توسط ICA ( International Contract Agency )، سازمان مخفي قاتلين بين الملي به كار گرفته شد. او بعد از مدت كوتاهي خلاقيت هاي خود را در اين زمينه نشان داد و خيلي زود به بهترين و برجسته ترين مامور اين سازمان تبديل شد.
ديگر كلون ها:
مامور 17
17 اولين كلوني بود كه به يك قاتل تبديل شد. مي توان گفت كه او جدِ 47 است! اطلاعاتي در مورد اوايل زندگي 17 در دست نيست اما اولين بار او را در افغانستان ديديم. 17 توسط يك رهبر مذهبي اجير شده و در طول داستان 47 بارها با او برخورد مي كند. آن دو در يك بيمارستان با هم مواجه ميشوند، 17 به سمت 47 شليك مي كند اما تيرش خطا رفته و مي گريزد. مدتها بعد، در يك ماموريت 17 كه قصد كشتن 47 را دارد با يك اسلحه دوربين دار به 47 شليك كرده اما بازهم تير خطا ميرود و بعدا 47 مامور 17 را به قتل رسانده و مي گويد: "يك برادر ديگر... چه كسي پشت اين ماجراست و سعي مي كند من را بوسيله يك انسان ضعيف تر بكشد"
مشخصات مامور 17 خيلي شبيه 47 بود، آن دو تفاوت هاي جزئي ـي بايكديگر داشتند. 17 يك كت و شلوار آبي، با كروات نارنجي مي پوشيد و عينك دودي ـي به چشم داشت در حالي 47 يك كت و شلوار مشكي با كروات قرمز داشت. 17 يك قاتل حرفه اي بود اما به اندازه 47 ماموريت انجام نداده بود. نشانه گيري او دقيق بود اما نه به اندازه 47. او مي توانست اشخاص قوي را به قتل برساند و ماموريت هاي مهمي را انجام دهد اما شخصي با قابليت هاي 47 كم چيزي نيست! 17 و 47 يك شباهت داشتند كه مي توانست آنها را زنده نگه دارد، هردوي آنها مي توانستند به خودشان بينديشند، در حالي كه سري جديد كلون هاي دكتر ارت ماير، يعني آقايان 48، اين ويژگي را نداشتند. به همين دليل 47 توانست آنها را به راحتي بكشد. اما 17 كشته شد چون قديمي تر از 47 بود و قابليت هاي او را نداشت.
كلون هاي سري 48
آنها به "آقاي 48" نيز معروفاند. اين سري از كلون هاي دكتر ارت ماير كه در آخرين مرحله Hitman Codename 47 به كشتن آنها مي پردازيم جانشين 47 هستند. آنها از نظر بدني همه جوره از 47 برتر هستن، همونطور كه 47 نسبت به 17 برتري داشت. تنها مشكل اونها اين بود كه به اندازه 47 در دنياي واقعي تجربه كسب نكرده بودند و همچنين مثل 47 قدرت تفكر و تصميم گيري نداشتند. در واقع بعد از نافرماني 47، دكتر ارت ماير كلون هاي جديدش رو طوري طراحي كرد كه فقط فرمان را اطاعت كنند و ميشه گفت كه يه جور ماشين آدمكشي بودن! اونا 10 تا بودن و با لبخند مليح ـي كه داشتند توسط 47 كشته شدند. :biggrin1:
===============
معرفي شخصيت هاي Hitman 2: Silent Assassin
سرجي زاوُروتكو
سرجي يك رئيس مافياي روسي و دلال اسلحه ست. مي توان گفت كه عامل بوجود آمدن تمام ماجرا هاي Hitman 2: Silent Assassin اوست.
سرجي برادر بزرگتر اركاديج جي، يكي از پدران 47 هست. تخصص او در قاچاق سلاحهاي شيميايي، ميكروبي، راديولوژيكي و هسته اي مي باشد. در شروع ماجراي Silent Assassin، سرجي با دزديدن پدر ويتوريو به دوران بازنشستگي مامور 47 پايان مي دهد، بنابراين 47 دوباره دست به كار شده و تعداد زيادي از شريك هاي تجاري سرجي را به قتل مي رساند. اما بعدا معلوم مي شود كه كشته شدن اين افراد خواست سرجي بوده و او از 47 بعنوان يك وسيله براي رسيدن به هدف اصليش يعني بدست آوردن مخفيانه قطعات يك سيستم موشكي هسته اي كه بتواند دفاع موشكي امريكا را نابود كند، برسد. در واقع سرجي قصد داشت اين سيستم را با مبلغ قابل توجهي به يك شخص ثروتمند بفروشد. اما طولي نكشيد كه اين سيستم توسط UN ( United Nations ) شناخته شد. سرجي براي كشتن 47 يكي ديگر از كلون هاي دكتر ارت ماير، بنام مامور 17 را به خدمت گرفت، اما او نيز به قتل رسيد. بعد از اين ماجرا ها 47 به گونترانو، جايي كه سرجي پدر ويتوريو را گروگان گرفته بود، رفت. در نبردي كه ميان آنها رخ داد، 47 ابتدا سرجي را زخمي كرد و بعد با يكي از اسلحه هاي معروفش Silverballers، او را به قتل رساند.
جوزف جويلاني
نام ديگر او دان آنجيلو جويلانيست و سردسته يكي از پرنفوذ ترين گروه هاي مافياي سيسيلي مي باشد. قرارگاه اين گروه در ويلاي جويلاني در حومه شهر پالرمو است. 47 بعد از ربوده شدن پدر ويتوريو به آنجا رفته و جويلاني را مي كشد اما در مي يابد كه ويتوريو قبلا از ويلا توسط مرداني در يونيفرم هاي روسي منتقل شده است.
ماكاروو
او يكي از چهار ژنرال روسيست كه با سرجي متحد شده اند. بعد از اينكه يكي از ژنرال ها، در ملاقاتي توسط 47 به قتل رسيد، ماكاروو با يكي از سردسته هاي مافياي روسي بنام ايگور كابسكو، براي خريدن محافظ از او، تماس گرفت. در نهايت هردوي آنها در ملاقاتي كه داشتند، توسط 47 كشته شدند.
ميخائيل بارداچنكو
يكي ديگر از چهار ژنرال روسي كه با سرجي معامله مي كرد. بعد از كشته شدن اولين ژنرال، او دچار اختلالات رواني شد و شروع كرد به دستگير كردن تمام كساني كه به آنها بدگمان بود. او تمام زنداني ها را در يك ساختمان نظامي نگاه مي داشت. وقتي كه او در حال بازجويي و شكنجه كردن "مامور اسميت" بود، 47 سر رسيد و ژنرال را به قتل رساند.
ولادمير ژاپيكو
آخرين ژنرال روسي كه توسط 47 به قتل رسيد. بعد از ماجراي به قتل رسيدن اولين ژنرال، ژاپيكو از ترس، به آلمان رفت تا حق پناهندگي سياسي در آنجا بگيرد. او يك سيستم هدايت موشكي را نيز با خود برد تا آن را در آلمان بفروشد. 47 بعد از كشتن ژنرال، با وجود صوء قصد يك مامور جهت گرفتن سيستم براي مافوق خود، موفق شد سيستم هدايتي را بدست آورد.
ماساهيرو هاياموتو
او يك دلال مشهور اسلحه در ژاپن و پايگاه مخفي او در قلعه باستاني كاتساياما مي باشد. هاياموتو هميشه توسط چند نينجا و يك سيستم امنيتي الكترونيكي، محافظت مي شود. يكي از مهمترين شريك هاي هاياموتو، سرجي است. او از زندگي اجتماعي دوري كرده و اكثر معامله هاي تجاري اش را توسط پسرش ماساهيرو هاياموتو جوان، انجام ميدهد. 47 براي پيدا كردن هاياموتو، پسر او را به قتل رسانده و يك فرستنده در جسد او قرار مي دهد. ماموران هاياموتو جسد پسرش را به مخفيگاه او برده و 47 رد فرستنده را دنبال مي كند و سپس راه نفوذ به سيستم دفاعي قلعه را پيدا كرده و در نهايت هاياموتو را به كمك "مِي لينگ"، در اتاقش در طبقه بالايي قلعه، به قتل مي رساند. بعد از دزديدن سيستم هدايت موشكي از موزهي شخصي هاياموتو، 47 به همراه مِي لينگ توسط هليكوپتر شخصي هاياموتو از قلعه مي گريزد.
چارلي سيدژان
او يك تاجر وسائل الكترونيكي مالزيايي مستقر در برج پتروناس است. او يك تراشه هدايت موشك ساخته كه قادر است يك سكوي پرتاب موشك را مانند نمونه آمريكايي هدايت كند. او يك برادر دوقلو دارد كه سيستم هدايت موشكي را ساخته و سازماندهي مي كند. ICA گمان مي كرد كه برادر دوقلوي او، چارلي سيدژان است، اما هنگام كشتن قلوي او، 47 فهميد كه او چارلي سيدژان نيست و چارلي سيدژان واقعي اكنون در خانه خود در بالاي برج پتروناس بسر مي برد. 47 به آنجا رفته و به خانه او نفوذ كرد و سرانجام چارلي سيدژان واقعي كه با چند نفر ديگه در يك وان بود را به قتل رساند.
===============
شخصيت هاي Hitman 3: Contracts
شخصيت هاي جديد زيادي در اين نسخه از بازي وجود ندارند، زيرا تمام ماموريت هاي اين بازي مروري بر ماموريت هاي پيشين 47 است. تنها آخرين مرحله اين نسخه، كه در آن 47 از هتل فرار مي كند، در زمان حال است.
بازرس آلبرت فورناير
بازرس فورناير يك افسر پليس در پاريس است. او يكي از نزديك ترين دوستان فيليپ برچيوز و ريچارد دلاهانت است، كه در اپرا توسط 47 كشته شدند. فورناير از چيزهاي زيادي در مورد 47 با خبر شده بود و او ( يا يك پليس ديگر ) هنگام فرار از اپرا به 47 شليك كرد. 47 در حالي كه بشدت مجروح شده بود به اتاقش در هتل بازگشت و در آنجا خاطرات ماموريت هاي گذشته را مرور كرد... . هنگامي كه مخفيگاه او لو رفت، هتل توسط گروهي از پليس ها به فرماندهي بازرس فورناير محاصره شد. 47 نمي توانست فورناير را با اطلاعاتي كه در موردش داشت رها كند، بنابراين هنگام گريختن از هتل او را به قتل رساند و سپس پاريس را ترك كرد.
===============
سري اول شخصيت هاي Hitman: Blood Money
الكساندر ليلاند كِين، عامل اصلي بوجود اومدن ماجراي Blood Money...
كِين ( Cayne ) از يه خانواده ثروتمند بود كه آخرين دوره تحصيلي شو توي دانشگاه ميسيسيپي ميگذروند، اما موفقيت هاي پي در پي اون با يه حادثه كاري مرموز كه اون رو از كمر به پايين فلج كرد، متوقف شد... زماني كه در دولت خدمت مي كرد، از فعاليت هاي 47 و همچنين پروژه كلون سازي "اورت ماير "آگاه شد و با FBI و CIA براي دستگير كردن 47 همكاري كرد. هدف اونا نابود كردن ماده ژنتيكي 47، براي جلوگيري از سوء استفاده برخي ايالات براي بدست آوردن DNA و كلون كردن سرباز هاي برتر براي خودشون بود. كِين وقايعي كه طي ماجراي Blood Money رخ داده رو براي يه خبرنگار بنام "ريك هندرسون" بازگو مي كنه.
طبق روال بازي و داستاني كه كين تعريف مي كنه، كم كم مشخص ميشه كه در اكثر موارد كِين داره دروغ ميگه و چيزايي كه اون تعريف مي كنه با حوادثي كه در مراحل بازي رخ ميده مغايرت داره. در ابتدا مشخص نيست كه كين داره دروغ ميگه يا اينكه خودش هم آگاهي درستي نداره، اما نهايتا معلوم ميشه كه كِين سردسته اصلي "Franchise" ـه، سازماني كه خودش توي فعاليت هاي تروريستي شركت داره و بطور پنهاني توسط سازماني دولتي بنام "Alpha Zerox" اداره ميشه. هدف اصلي كِين بدست آوردن DNA مامور 47، براي كمك به برنامه كلوني Franchise بود. صحبتهاي كين در مصاحبش با اون خبرنگار و مقاومتش در مقابل قانوني شدن كلون كردن انسان بخاطر حس انسان دوستي يا درنظر گرفتن مسائل امنيتي نبود، بلكه سعي داشت فقط سازمان Franchise همچين امتيازي رو توي اين فناوري داشته باشه!
وقتي حقيقت براي 47 روشن ميشه كه كِين پشت توطئه ي تعويض كردن يكي از مخالفان قانون كلون كردن انسان با "تام استوارد"، رئيس جمهور ايالات متحده و يكي از طرفداران قانوني شدن شبيح سازي انسان، بوده، اون رو براي مبارزه با تشكيلات Franchise مصمم تر مي كنه. اونها ابتدا رئيس مجلس سنا رو توي يه تصادف اتومبيل ساختگي به قتل رسوندن، سپس از اعضاي نفوذي خودشون توي كنگره استفاده كردن تا "دنيل موريس"، كه از وفاداران به Alpha Zerox بود رو جايگزين اون بكنن. يه مدت بعد وقتي مشخص شد استوارد كه ميان يه انتخابات ديگه بود، قصد داره منشي داخلي خودش، "جيمي مكلين" رو جايگزين دنيل موريس بكنه، كِين دستور قتل مك لين رو داد اما اين عمليات توسط 47، كه اجير شده بود تا قاتلين رو بكشه، متوقف شد. نهايتآ كِين مامور برترش، مارك پارچتزي ( مارك سوم ) رو فرستاد كه كار استوارد رو توي كاخ سفيد يه سره كنه، بدين ترتيب هركس كه توي انتخابات برگزيده ميشد از مخالفان قانون كلون كردن انسان مي بود ( دنيل موريس و يا فرانك مورگان، كانديد حزب مخالف ). اما باز هم 47 همونطور كه به مامور اسميت قول داده بود، اين عمليات رو خنثي كرد و مارك پارچتزي و موريس رو به قتل رسوند.
توي بازي دايانا در ظاهر به 47 خيانت مي كنه و بعد از تزريق سم به بدنش، جسد اون رو به كِين تحويل ميده. اون با برگزيدن دايانا بعنوان پرستار شخصيش ازش بخاطر خيانتي كه به 47 كرد، قدرداني مي كنه. كِين سريعا ترتيب يه مراسم براي دفن47 ، با حضور اون خبرنگار توي كليساي شخصي خودش رو ميده. اما بعدا مشخص ميشه كه دايانا براي كشتن 47 از زهري استفاده كرده كه با يه پادزهر ميشه اون رو دوباره به زندگي برگردوند، دقيقا همون كاري كه 47 با مامور اسميت براي فراري دادنش انجام داد. دايانا ضدزهر رو به لب هاش مي ماله و 47 رو قبل از دفن شدنش مي بوسه و اونجارو با دوتا اسلحه مخصوص كه روي سينه ي 47 گذاشته، ترك مي كنه. سرانجام 47 به زندگي بر مي گرده و تمام كساني كه دور و برش هستن، از جمله پدر روحاني، تمام ماموران Franchise، خبرنگار و خود كِين رو مي كشه و در نهايت باز هم هويت 47 مخفي مي مونه.
مارك پورايا ( مارك دوم )
مارك دوم رئيس كلاغ ها كه گروهي از قاتلين تحت نظر Franchise بودن، هست. اون دومين كلون زال ( كلون هاي زال طول عمري كوتاه، حداكثر 18 ماه داشتن )، و برتر از نوع سابق خود "مارك اول" بود. پورايا و تيمش وظيفه به قتل رسوندن منشي داخلي رئيس جمهور، يعني "جيمي مك لين" رو داشتن كه توسط رئيس جمهور بعنوان رئيس مجلس سنا پيشنهاد شده بود.47 نيز براي براي كشتن پورايا و تيمش اجير شده بود تا جلوي اين عمليات رو بگيره و موفق هم شد.
پورايا نتيجه تلاش سازمان Franchise جهت ساختن يك كلون براي بار دوم بود. با اينكه زال بود شباهت زيادي به انسان هاي عادي داشت، اما داراي قدرت و آگاهي بالاتري بود كه همين باعث شد مارك اول رو بكشه. اون از نشانه گيري دقيقي هم برخورداره كه بهش كمك مي كنه تا خيلي سريع هدف رو به قتل برسونه و قبل از اينكه نگهبانان طرف بتونن جاشو تشخيص بدن، فرار كنه.
مارك دوم 6 فوت قد و 172 پوند وزن داشت؛ سِنش نامشخصه ولي به نظر ميرسه 6 تا 13 ماه باشه. بدليل اينكه زال ـه عينك قرمز ميزنه؛ يه لباس يك دست سفيد مي پوشه ولي توي بازي ما فقط با لباس سياه گروه كلاغها مي بينمش.
مارك پارچتزي ( مارك سوم )
مارك سوم هم مثل نمونه قبليش يه كلون زال و نقطه مقابل 47 در Franchise هست. ما توي روزنامه هاي بازي چندين بار اخباري راجع به پارچتزي ( يا يكي ديگه از كلون هاش ) رو مي بينيم كه اونم دست به ترور هاي مختلفي ميزنه از جمله كشتن رئيس قبلي مجلس سِنا كه راه رو براي Franchise باز كرد تا دست نشانده خودش، "دنيل موريس" رو سر اين پست بذاره. پارچتزي توي ليست 10 نفر تحت تعقيب شديد FBI قرار داشت، در حالي كه كسي نمي دونست قتل هاي صورت گرفته توسط چند مامور با يه قيافه انجام ميشه. پارچتزي مسئول حذف كردن تعداد زيادي از افراد سازمان ICA هم بود. اون قابليت هايي مشابه مامور اسميت داشت، مي تونست توي پس زمينه يه ماجرا كارهاي مهم پنهاني ـي رو انجام بده و مثل 47 هم علاقه زيادي به تغيير قيافه داشت. ما اونو اولين بار در شروع بازي مي بينيم در حالي كه داره اخبار مربوط به 47 رو توي روزنامه دنبال مي كنه. پارچتزي يه شخصيت تاريك و انسان گريز و ترس شديدي از طول عمر كوتاهش داشت.
پارچتزي نسبت به كلون هاي قبلي يعني مارك اول و دوم برتره و توي گروه بعنوان سردسته شناخته ميشه. اون بهترين كلون يـه كه Franchise تونست توليد كنه و نزديكترين نمونه به 47 ـه گرچه كه طول عمر كوتاهي داره و يه سال بعد از رسيدن به بلوغ مي ميره. اون بعد از 47 برترين قاتل در جهان هست. آخرين هدف پارچتزي رئيس جمهور امريكا بود، هرچند كه با كشته شدن مارك سوم توسط 47، رئيس جمهور جان سالم بدر برد.
===============
منبع: نوشته هاي خودم در سايت دارينوس( جمع آوري شده از چند سايت انگليسي زبان )
ادامه شخصيت هاي Blood Money هم بزودي :smile:
آخرین ویرایش: