(متن ممکن است حاوی اسپویلرهای جزئی باشد)
باید اعتراف کنم با وضعیت فعلی اینترنت دانلود کردن دموی Heavy Rain را مدیون دستهای ماورای بشری هستم؛ اما بالاخره توانستم بازی پر سر و صدای Heavy Rain؛ ساخته جدید Quantic Dream را امتحان کنم.
اما بالاخره "قمار" سونی برد است یا باخت؟ بگذارید بگویم، از لحظهای که اسم سازندگان بازی روی صفحه در میان قطرات باران نقش میبندد مطمئن شدم این اصلا قمار نیست، یک برد قطعی است.
بخش اول دمو با هدایت کارآگاه میانسال اسکات شلبی آغاز میشود و Sleazy Place نام دارد و بخش دوم بازی Crime Scene نام دارد و با بررسی صحنه یکی از قتلهای قاتل بازی توسط نورمن جیدن همراه است.
اما چه چیزی از داستان بازی از این دمو فهمیدیم؟ هیچ چیز. یک نفر، چند نفر را کشته است، و چند نفر، دنبال قاتل میگردند. این خلاصه چیزی بود که از این دموی دو مرحلهای دستگیر من شد، البته اگر از جزئیاتی مثل گل ارکیدی که همراه مقتولین است و اینکه همه آنها کنار قطار کشته شدند و صورتشان با گل پوشانده شده بوده صرف نظر کنیم.
اولین چیزی که توجه من را در این بازی جلب کرد سیستم نمای کلاسیک بازی بود، آخرین باری که از یک بازی با نمای ثابت را تجربه کردم و از آن لذت بردم را یادم نمیآید اما Heavy Rain دوباره به من یادآوردی کرد که این نمای دوستداشتنی و نوستالوژیک هنوز نفس میکشد. اسکات شلبی از خودرو پیاده میشود و در یک کوچه باریک و تاریک حرکت میکند. اولین چیزی که کمی آزار دهنده به نظر میرسید این بود که اگر بلافاصله بعد از ظاهر شدن دکمه مربوط روی صفحه آن را فشار ندهید، احساس میکنید با یک بازی ماشینی و تکه تکه روبرو هستید، این احساس وقتی از بین رفت که بر کنترل بازی مسلط شدم و خیلی روان به انجام QTEها پرداختم، مکث کردن بین این QTEها واقعا زجرآور خواهد بود. باید سعی کنید سرعت مناسب انجام این QTEها را در شرایط خاص پیدا کنید، نه دوست خواهید داشت که با زدن پشت سر هم دکمهها یک اسلایدشو از صحنههای مختلف ببینید نه دوست دارید با خیلی کند زدن این دکمهها یک انیمیشن استاپ موشن را شاهد باشید.
کنترل بازی مثل همه بازیهای Tank Control کمی زمان میطلبد، بگذارید یادآوری کنم زمانی که Resident Evil بازی میکردیم و وقتی نمای دوربین عوض میشد ناگهان با زدن دکمه جلو شخصیت به عقب برمیگشت. این دقیقا اتفاقی است که در Heavy Rain میافتد و البته چیزی نیست که بتوان آن را اشکال نامید، در کمتر از چند دقیقه به این کنترل دوستداشتنی عادت میکنید. دویدنی در کار نیست، پس سعی کنید کنترل رزیدنت ایول را در کد ورونیکا مجسم کنید، با این تفاوت که باید یک دکمه را برای راه رفتن فشار دهید و با آنالوگ مسیرتان را مشخص کنید.
کادربندیها و طراحیهای صحنه واقعا سینمایی کار شده بودند و موزیک فوقالعادهای که همراه صدای قطرات باران پخش میشد لحظه لحظه مژده میداد که فاصله سینما با بازی کمتر از آن چیزی است که فکر میکنیم.
نحوه انجام QTEها بیشباهت به Indigo Prophecy نیستند، خصوصا آنهایی که با حرکات آنالوگها همراه هستند دقیقا همان حرکات عجیب نیمدایرهای و ربعدایرهای آن بازی را همراه دارند.
اما چیزی که در QTEها قابل توجه است استفاده از تمام قابلیتهای کنترلر است. از SIXAXIS گرفته تا R2 همه در جریان بازی استفاده میشوند، پس بهتر است هنگام در دست گرفتن کنترلر توجه داشته باشید که ممکن است جایی لازم باشد همه دکمههای روی دسته را به ترتیب خاصی فشار دهید و با هم نگه دارید، پس اگر میخواهید مثل من موقع بالارفتن از یک سراشیبی با نورمن جیدن بارها پایین نیفتید و فاتحه کت و شلوارش را نخوانید، دسته را جوری نگیرید که بعدا مجبور شوید دکمهها را رها کنید تا دوباره دستتان را تنظیم کنید.
QTEها خیلی سریع شما را در خود غرق میکنند، در اولین صحنه اکشن بازی اسکات شلبی در یک اتاق با یک مرد درگیر میشود و مطمئن باشید، شما استرس اسکات را هنگام فشار دادن دکمهها، یا تکان دادن دسته حس خواهید کرد. ریتم این ًQTEها بسیار تند است و شما از تاثیرگذاری شگرف تک تک آنها لذت خواهید برد، اگر یک مشت به بینی شما بخورد بینیتان خواهد شکست، اگر یک مشت به فکتان بخورد لبتان پاره میشود و اگر خیلی سهل انگار باشید مرحله را با یک شکم پاره تمام خواهید کرد و اگر خیلی سریع باشید صحیح و سالم به دعوا خاتمه خواهید داد.
مساله انتخابها آنچیزی نبودند که انتظار داشتم ببینم، در واقع شاید انتظار بیجایی برای یک بخش خیلی کوتاه در یک آپارتمان بود اما همان چیزی که دیدم ارضاء کننده بود، تصمیمات کوچک و بزرگ تغییرات کوچک و بزرگ در جریان بازی ایجاد خواهند کرد، این تصمیمات ممکن است خیلی مهم باشند و مثلا باعث شوند که شما نتوانید از سوژه مورد نظر اسکات هیچ اطلاعاتی بدست بیاورید، و یا ممکن است خیلی کوچک باشند؛ مثل اینکه اگر حریف در را برای اسکات باز کنند با کله او از صورتش پذیرایی میشود، اگر اسکات در را با لگد باز کند حریفش با مشت از او پذیرایی میکند.
شما کاملا در انتخابهایتان آزاد نیستید و بعضی چیزها یک باید بزرگ هستند، و بعضی چیزها هم یک نباید بزرگ هستند پس انتظار نداشته باشید که هرکار دوست دارید انجام دهید.
در مکالمات Quantic Dream کاملا همان مسیر بازی قبلی را پیش گرفته است، شما انتخابهای زیادی دارید و میتوانید از راههای مختلف به نتیجه برسید، و البته، از راههای مختلف به هیچ نتیجهای نرسید.
مرحله اسکات شلبی با یک تحقیق ساده آغاز میشود، اسکات با یک روسپی که فرزندش توسط قاتل سریالی کشته شده است ملاقات میکند و از او اطلاعاتی در مورد قتل فرزندش میگیرد. واضح است که زن علاقه چندانی به سوالات شما ندارد و اگر بیدقت باشید (یا مثل اکثر مخاطبین این بازی در ایران زبان انگلیسی بلند نباشید) دست خالی از خانه خارج میشوید. همراه با خروج اسکات آسم او عود میکند و باید به سرعت اسپری آسمش را از میان جیبهای مختلف لباسش پیدا کنید، اینجاست که دردسر میرسد. دردسر شما بهزور وارد خانه زن میشود و صدای داد و فریاد به گوش میرسد (جالب است بدانید هرچه دیرتر به کمک او بروید او بیشتر آسیب خواهد دید). من تصمیم گرفتم به کمک او بروم؛ در زدم و مطمئنا با استقبال خوبی روبرو نشدم، در را شکستم و وارد یک QTE پرتنش شدم. آخرین باری که انقدر آدرنالین خونم بالا رفته بود بازی لیون و میلان بود که تا دقایق آخر میلان باخته بود؛ اما مثال قابلپذیرشتر صحنه ماکروویو بازی MGS4 خواهد بود. من پیروز شدم، مرد زخمی فرار کرد و زن از من تشکر کرد. دمو به پایان رسید اما مطمئنم تصمیمم در مورد کمک بعدا جایی به کمک اسکات خواهد آمد.
کلید L2 در این بازی کلید "افکار" نام دارد، شما میتوانید اگر کمی سردرگم شدید از خودت شخصیتتان کمک بگیرید و بفهمید دنبال چه چیزی میگردد. این دکمه در بخش بعدی دمو که بررسی صحنه جنایت بود خیلی خودنمایی میکرد.
نورمن وارد صحنه جنایت میشود و بعد از کمی صحبت و خوردن قهوه شروع به بررسی صحنه جنایت کردم، اینجا بود که دریچهای از دنیای X-Files برایم گشوده شد. دو ابزار نورمن، عینک و دستکش او بازی را وارد یک جریان کارآگاهی کرد که باید به دقت در میان گل و باران به دنبال سرنخ میگشتم.
بررسی صحنه جنایت پله پله پیشرفت میکرد و چون عملا هیچ راهنمایی وجود نداشت باید خودم راهم را پیدا میکردم. بالاخره با پیدا کردن اثر عطر و دنبال کردن آن به خون رسیدم، و از آن به رد پای قاتل و رد چرخهای ماشین او.
در این بخش تلاش برای بالارفتن و پایین آمدن از یک سراشیبی تجربه جالبی بود، قبلا گفتم بارها افتادم و کاملا لباس نورمن را هنگام بالا رفتن خراب کردم، اما خوشبختانه از پس QTE سریعی که موقع پایین آمدن پیشرویم بود بر آمدم.
بررسی جسد با پیدا کردن اریگامی یک سگ در دست مقتول و یک گل ارکید همراه بود و نهایتا وقتی در افکار او گزینه رفتن پیدا شد به سمت ماشین رفتم و دمو تمام شد.
و بعد یک تریلر که به تازگی منتشر شده بود نمایش داده شد که در آن متوجه مفهوم حرف کیج در مورد اینکه چقدر حاضرید برای عشق جلو بروید خواهید شد، تریلری که در آن از یکی از شخصیتها خواسته میشود جلوی دوربین یکی از انگشتانش را قطع کند.
از لحاظ گرافیکی بازی واقعا دوست داشتنی است، طراحی هنری بازی به جرئت تابحال جایی دیده نشده است و از همه مهمتر، حرکات صورت شخصیتهاست که به همان خوبی هستند که در فیلم تکنیکی Casting دیدیم.
انیمیشن شخصیتها بعضی وقتها با اشکلاتی همراه است، مثلا وقتی نورمن میخواست از روی ریل راهآن بالا برود ناگهان خشکش میزد و به یک سطح 10 سانتی آهنی گیر میکرد.
Heavy Rain یک بازی خاص است، و فقط به این بستگی دارد که از آن دسته آدمهایی هستید که دوست دارند جلو بروند و فضایی اره کنند یا به داستان، نوآوری، گیمپلی درگیر کننده و همه چیزهای خوب اهمیت میدهید؛ اگر جزو دسته دوم هستید تبریک میگویم، شاهکار Quantic Dream دقیقا همان چیزی است که منتظرش بودیم.
من در یک تجربه کوتاه بدون اینکه یک گلوله شلیک کنم یک اکشن مثال نزدنی را تجربه کردم، بدون اینکه فیلم هندی ببینم درگیر درام یک داستان شدم و بدون اینکه شرلوک هلمز باشم یک تجربه کارآگاهی عالی داشتم و فکر میکنم هرکدام از اینها به تنهایی برای شاهکار بودن یک بازی کافی باشند.
اگر از یک حس متفاوت نمیترسید، با شجاعت Heavy Rain را امتحان کنید، این بازی بارانی همان تحولی است که بعضیها در بازیسنتر دنبالش میگشتند.
Bazicenter.com ©
آخرین ویرایش: