الان دوباره رفتم اونطرفا گشت زنی و دوباره برگشتم

میوه میکارم،حدود 7-8تا بوته داشتم!

ولی...بار آخری که رفتم طرف کمپم بارون گرفتم و رعد و برق زد همشون رو ترکوند

(البته 15تا دیگه داشتم که کاشتم!

رفتم کود بگیرم،ایندفعه بوفالوها وحشی شدن افتادن دنبالم

)
غیر از این،یک رعد و برق دیگه هم اونطرف کممپم خورد و کل درخت های کاجم رو متلاشی کرد

یه جنگل شده بود برای خودش

الانم فقط یکدونه دونه ی کاج داشتم

گشنمم که هست،جون هم که ندارم!

(جون رو چجوری ببرم بالا؟ :d غذاهای کمی هستن که جون میدن! خیلی هم کم میدن:d )
برای خوک ها نمیدونستم میشه براشون خونه درست کرد! غذا هم نمیدونستم میشه بهشون داد!(چی میخورن؟ :d )
برای پیشرفت باید یک فکری به حال زنبورها و عنکبوت ها بکنم که...جون ندارم که ریسک کنم بیفتم به جونشون :d
این دور رو چندان دیگه بهش امیدی ندارم!

دورها بعدی انشاالله :d