بچه ها اگه اجازه بدید تا بازی اصلی سر و کله اش پیدا نشده تو چند پست بپردازیم به چند تا کنترای مهجور و غریبانه ..
بیشتر برای آشنایی گیمرهای جوان تر و خاطره بازی بزرگترهای مجلس..
اجازه هم ندید من کارم رو میکنم! شما فقط خودتون رو سبک می کنید..!!

پیشاپیش عذر خواهی میکنم بابت طولانی بودن پست ها..
بی مصرف ها..!
بریم سراغ یک کنترای یتیم مونده در به در که هیچ دنباله ای براش در دستور کار قرار نگرفت که نگرفت که نگرفت ..
ماجرا از این قرار بود که در سال 1991 کونامی برنامه انتشار یک بازی به اسم Arc Hound رو تو ژاپن چیده بود و کلی تبلیغات تو مجله و اینا و گفتن بازی پاییز میاد ،بعد لحظات آخر مانده به ریلیز... زِکی ، بازی لغو میشه و تو ژاپن نمیاد....!!
بعد سران وقت کونامی میگن که کد های بازی حیفه ،نریزیم دور سگ و گربه بخوره!...می دیم آمریکایی ها بخورن!...یعنی بخرن..برای همین برنامه انتشار رو می اندازند برای زمستون 1991 و امریکای شمالی ..
منتها تو یِنگه دنیا کسی این بازی رو با این اسم زاقارت نمیخرید که! برا همین میان میگن کدوم بازی مون اونجا خوب می فروشه ..آهان فهمیدیم کنترا..چون آمریکایی ها عاشق تیر اندازی و بکش بکشند..پس اسم بازی رو به کنترا فورس تغییر میدن و میگن که سومین نسخه از کنترا اینه..یالا همینو بخرید ...
ولی بازی باز هم تاخیر میخوره ..
عید میاد و سال میشه 1992.. از اون طرف contra 3 اصلی ساخته شده داره میاد..!
کنترا 3 میاد ولی این که قرار بود 3 باشه هنوز نمیاد ..هیچی دیگه تا آخرای سال 92 هر جوری با کلی افت فریم روانه بازار میشه..!
از اونجا که این بازی فقط سبک و اسم کنترا رو داره داستانش هیچ ربطی به اونا نداره...
داستان مجموعه کنترا همیشه در آینده هست به استثنای یک مورد معاصر که چند پست دیگه به اون هم اشاراتی خواهیم داشت..میشه قرن 27...ولی اینجا سال 1992 ..حالا برای اینکه بگن نه اینطوری نیست و اینا ..اسم شهری رو که بازی درش جریان داره نئو سیتی گذاشتند ..این همون شهریه که تو شماره سوم تو خیابون های سوخته و خراب شده اش مرحله اول جریان داره ...همین..!
از اون طرف کونامی به کوری چشم اونایی که می گفتند نه به خشونت و نه آدم کشی ..همه دشمن ها رو از دم آدم کرد، شما حتی با یک چرخ گوشت هم رو به رو نمی شید چه برسه به ربات یا موجود فضایی ..فقط گوشت و خون و گلوله داغ ...
داستان در اصل برمیگرده به سرگذشت مجاهدت های یک گروه ضد تروریستی برای مقابله و نابودی یک گروه تروریستی به نام D.N.M.E ..همین...!
باید بگم این تعدد کاراکترین با مهارت های متفاوت از این شماره بود که رفت تو پاچه بازی ..بله شاید بگین در شماره مخصوص مگادرایو تحت نام پر آوازه hard corps هم انتخاب کاراکتر داشتید و حتی پا فراتر نیز گذاشته شد و شما حتی میتونستید سگ بشید..! بله فرمایش شما کاملا متینه ، ولـــــــــــــی ، کنترا فورس زودتر زنبیل گذاشته بود...! و اون بازی برای سال 94 هست..
کنترا فورس با همه افت فریم های سرطان زاش! در 5 مرحله حرف های زیادی برای گفتن داشت..
بازی 4 کارکتر داشت و هر لحظه می شد عوض دکی شون کرد و به معنی واقعی کلمه با هم متفاوت بودند و سبک بازی شما رو تغییر میدادن مثلا...! مثلا یکیشون که آبی بود همیشه انتخاب اول خودم بود چون بمب روی زمین می گذاشت و خیلی باحال ..مرحله ها یکی در میون دو بعدی و ایزومتریک میشدن...
پلتفرمینگش زیاد تر بود نسبت به کنترا و خیلی هم سخت بود خیلی ..و چیزی که اونو سخت تر میکرد این بود که بازی روی 9 فریم اجرا میشد ! و وسط اون 9 فریم هم باز افت فریم داشت..ولی تخریب پذیری بازی در سطح بالایی قرار داشت مراحل ایزومتریک تو پادگان میرفت بعد با چکوندن 3 تا 5 تیر ناقابل کلت هواپیماهایی که اونجا پارک بودن میرفتن رو هوا..
وای یک قسمتی داشت مراحل ایزومتریک باید بین زمین و هوا بین بال هواپیماهای جنگی جابجا می شدید ..اینقدر ترسناک واسترس زا بود اون لحظات , فکر کن جون نداری، افت فریم، چند ثانیه وقت داری عبور کنی وتالاپ می افتادی پایین...
بعد یک نکته جالبی که داشت این بود که همه کاراکتر ها چه دوست چه دشمن بدون استثنا کلاه سرشون بود ..! گویا همه کچل بودند به جز بد من بازی که میشد باس فایت آخر..اون کلاه نداشت..! و به همین علت تحت پیگرد قانونی قرار داشت..!!
من هر چند گاهی بازی های قدیمی رو روی شبیه ساز یا پی اس پی و اینا در طول این سال ها بارها دوباره بازی کردم و اجازه ندادم گرد فراموشی روشون بگیره ولی این یکی رو بعد میکرو دیگه نرفته بودم سراغش ..امروز هم اینو بازی کردم کلی خاطره اومد جلو چشام ...آه ...
آقا اجازه بدید اصلا خاطره تعریف کنم ...بی خیال تاپیک ..اون خودش میره جلو...تو رو خدا دراز بکشید راحت باشید ..خاطره طولانیه..
عید اونسال با دریافت آخرین 500 تومنی تا نخورده از خسیس ترین عموم عیدی هام به 4 تومن رسید و صبح به همراه پدرم به مغازه صوتی تصویری که یک ماهی میشد تو محل مون کارتریج میکرو می فروخت رفتم.. پدرم به فروشنده گفت: بازی 4 تومنی چی داری آقای برادر کارتریج فروش !! فروشنده دو تا کارتریج چهارلبه زرد رنگ گذاشت جلوم..
یکی از کارتریج ها توش سوپر کنترا بود و چاقو زن و یک هواپیما فکر کنم اسمش تاپ گان بود که از رو فیلمه و آخرین بازی هم یک ماشین قرمزه بود روی میکرو که زمان داشت برای رسیدن به هر شهر اسمش رو نمیدونم ..و اون یکی کارتریج دابل درگن 3 ، نینجا گایدن 3 و شَتِر هَند نسخه ژاپنی که اسمش فرق میکرد ولی عکسش پلیس آهنی بود و در نهایت کنترا فورس..
با دیدن فیلم های میکرو! آب بود که از لب و لوچه و چند جای دیگه ام شروع کرد به ترشح کردن..!!!
فروشندهه هم هی از بازی های توش تعریف میکرد و من بیشتر تحریک می شدم .. ببین عمو این رمبو داره ،برای بچه خواهرخودم هم همینو بردم!! اینم پلیس آهنی داره برای بچه برادر خودم هم اینو بردم.....!!
من که حسابی Wet شده بودم..!!! نگاهم همه اش به دو تا کارتریج زرد بود و دندون های زرد تر فروشنده...!! ولی دریغ از ذره ای قدرت تصمیم گیری، نمی دونستم کیو انتخاب کنم کدومو جواب کنم! نظر بابام روی کنترا و ماشین بود ولی خودم نیم نگاهی به پلیس آهنی دروغین داشتم..
در نهایت فروشنده که از دست سست اراده بودن ما در تصمیم گیری به ستوه اومده بود ،کارتریج ها رو برام انداخت ببینم توش چی هست و منم با دیدن کات سین اول نینجا گایدن هوش از سرم پرید و گفتم فقط این ...و تمام..
هیچی دیگه خریدیم و سریعا از محل متواری شدیم .. ولی مشخص بود دل بابام با اون کارتریج سوپرکنترا بود..چون همه اش میگفت اون یکی بهتر نبود..تازه ارزون تر هم می تونستم ازش بگیرم.. این چیه آخه ..پلیس آهنی پلیس آهنی .. همه اش چاخانه...اون رمبو داشت...!!
چند روز بعد یک عده آدم دیگه که ادعا می کردن فامیل مون هستند! برای عید دیدنی اومدن خونه مون و من 1200 تومن دیگه به جیب زدم ..
و فکر شیطانی خرید کارتریجی دیگر به سرم زد ..! بابام هم که همیشه پایه افکار شیطانی بود و هست !! و از قضا گلوش پیش اون کارتریجه گیر کرده بود و در کو آپ دابل درگن 3 هم توفیقی حاصل نکرده بود بدور از چشم مامانم منو زد زیر بغلش و دوباره رفتیم به موعودگاه عاشقان ..
و به مدد برداشت از خزانه پدری اون کارتریج رو هم 3500 از آن خود کردیم..بعد هم که برگشتیم مامانم گیر داد که چرا براش خریدی چند روز پیش یدونه فیلم خریدن .. بله بچه های عزیز! دعوا ها کم کم داشت شروع میشد...
من قبل از اینکه بخواد خطری چون شکستگی در اثر برخورد به سر پدرم! یا تصرف عدوانی و مصادره توسط مادرم ! کارتریج زرد گوگولیم رو تهدید کنه سریعا از بابام گرفتمش و در حالی که صدای مامانم داشت بلند تر می شد ، پدرم رو با مصائب شیرین زندگی زناشویی تنها گذاشتم !! و به سمت میکروی نازنینم رهسپار شدم.. ...
عید بسیار بسیار پر برکتی بود..