هنر ناب میکامی: تحلیل شخصیت Ruvik

ARTHUR WESKER

“We can’t change what’s done, we can only move on.
کاربر فعال
Jan 25, 2018
6,600
نام
Albiceleste


evil_within_ruvik_wallpaper_by_gstardust_d8e5t73-fullview.jpg


روویک (Ruvik) کودکی به‌شدت باهوش، اما از لحاظ روانی بی‌ثبات بود که فقط با خواهرش لورا، ارتباط نزدیکی داشت. روویک با پدر و مادرش صمیمی نبود و به‌خصوص کینه خاصی نسبت به پدرش داشت.از همان کودکی، روویک در روان‌شناسی و زیست‌شناسی تخصص داشت و از مطالعه آناتومی انسان لذت می‌برد. اما علی‌رغم علاقه عجیب روویک به آزمایش‌های علمی، او از لحاظ روانی به‌نظر سالم می‌آمد. دکتر جیمنز (Dr Jimenez) از آزمایش‌های او باخبر شد (چون او خانواده ویکتوریانو را به خاطر کمک‌های مالی سخاوتمندانه‌شان به بیمارستان روانی Beacon می‌شناخت) و این دو شروع به کار با هم کردند.

تا این که یک روز روویک‌ و لورا (Laura) در یک انبار نگهداری علوفه در حال بازی کردن بودند که بعضی از روستایی‌های محلی برای انتقام گرفتن از والدین روویک، این انبار را آتش زدند. لورا توانست با هل دادن روویک از پنجره‌ای کوچک، او را از انبار خارج کند اما متاسفانه خودش در این آتش‌سوزی مرد. روویک که حالا شدیداً دچار سوختگی شده بود و به خاطر مرگ تنها شخص مهم زندگی‌اش آسیب روحی دیده بود، توسط پدرش در زیرزمین عمارت خانوادگی زندانی شد. به مادر او هم اینطور تلقین شد که هر دو بچه‌ او در آتش مردند.

با بزرگ‌تر شدن روویک، آزمایش‌های او عجیب‌تر و ظالمانه‌تر شد و دیوانگی او نیز شدیرتر شد. روویک از هر نوع عمل جراحی برای بازسازی پوستش سر باز می‌زد تا یادش بماند چه بلایی به سرش آمده است. در نهایت، او از زیرزمین خارج شد و والدین خود را در اتاق‌شان کشت و بعد از آن هم ثروت خانوادگی ویکتوریانو را تصاحب کرد.روویک به آزمایش‌های خودش ادامه داد؛ اما زمانی که متوجه شد دکتر جیمنز کارهای او را با نام خودش منتشر می‌کند و به روویک اشاره‌ای نمی‌کند، بسیار عصبانی شد. با تیره و تار شدن رابطه بین این‌ دو و منحرف‌تر شدن ذهن روویک، در نهایت دکتر جیمنز به کمک یک گروه دیگر حلمه‌ای غافلگریانه به روویک انجام داد.





-Ruvik-ruvik-ruben-victoriano-38739089-1920-1080.jpg


این گروه - موبیوس - روی روویک آزمایش‌هایی انجام دادند و حتی بدن او را از مغز زنده‌اش جدا کردند و آن را به عنوان میزبان مرکزی درون ماشین روویک به نام استم (STEM) قرار دادند. بعد از آن، روویک با استفاده از خاطراتش، شروع به دستکاری و بازسازی دنیای استم کرد. او همینطور به دنبال راهی برای فرار کردن از جهنمی بود که خودش ساخته بود و این راه خروج را در یکی از بیماران جیمنز به نام لزلی ویترز (Leslie Withers) پیدا کرد.

الگوهای ذهنی لزلی با با الگوهای ذهنی روویک هماهنگ می‌شدند، پس روویک برای کشاندن لزلی به درون استم و تصاحب ذهن او برای فرار نقشه چید. اما اینکه آیا او توانست این کار را انجام دهد یا نه، در هاله‌ای از ابهام است. قرار گرفتن لزلی در کیف حمل جسد و توهمات سباستین کاستیانوس (Sebastian Castellano) از قدم گذاشتن لزلی به بیرون از بیمارستان در پایان بازی، چیزهایی هستند که در بازی به ما نشان داده می‌شوند.

در تمام طول بازی، روویک درون استم قرار دارد و در نتیجه، نیازی به غذا خوردن و خوابیدن ندارد. در واقع چون او شکل فیزیکی ندارد، بنابراین نیازهای فیزیکی واقعی هم ندارد. قبل از اینکه او درون استم قرار بگیرد، به جراحی برای ترمیم زخم‌های ناشی از سوختگی خود نیاز داشت، اما اینطور که در بازی اشاره شده، از سر کینه این عمل‌ها را رد کرد.از لحاظ عاطفی، روویک به حمایت عاطفی بیشتری از والدین خودش نیاز داشت. پدر او مردی شدیدا بی‌خیال بود و کاملاً با او ظالمانه رفتار می‌کرد. در هیچ کجای بازی هم به وجود رابطه نزدیک بین روویک و مادرش اشاره‌ای نشده است. به نظر می‌رسید روویک فقط با خواهر بزرگش - که به طرز وحشتناکی در کودکی مرد - ارتباط صمیمی داشت. روویک استم را برای این ساخته بود که با لورا ارتباط برقرار کند، چرا که می‌خواست از طریق خاطراتش او را برگرداند.





d9ccwzn-cf641fdb-2f34-4281-98cd-7b4144e4c674.jpg


با این که روویک تعامل یا علاقه زیادی با دنیای بیرون نداشت (به غیر از فراری که انجام داده بود)، اما آدم‌های زیادی خانواده او را می‌شناختند. خانواده ویکتوریانو ثروتمند بودند و زمین‌های زیادی را خریداری کرده بودند. در نتیجه بسیاری از روستایی‌های عصبانی، یکی از انبارهای آن‌ها را آتش زدند که باعث مرگ لورا شد. اما جدا از این اتفاق، روویک بسیار جامعه‌ستیز بود و در زمان بودن در استم، به هر کس که در دنیای او قدم می‌گذاشت، حمله می‌کرد.

در ابتدا روویک خودش را به شکل یک هیولا می‌دید و فکر می‌کرد که آزمایشاتش «چندش‌آور» هستند. احتمالاً زمانی که لورا زنده بود، روویک، کودکیِ شادتر و بی‌دغدغه‌تری داشت. اما بعد از مرگ لورا، بیشتر و بیشتر در باتلاق دیوانگی افتاد و همانطور که دکتر جیمنز در یک یادداشت به‌جا می‌گذارد، او را "یک قاتل سریالی با ظاهر یک دانشمند" معرفی می‌کند. در پایان کار، روویک دیگر باور نداشت که کارهایش اشتباه هستند؛ او حالا عقیده داشت که تمام کسانی که کشته، ارزش مردن در راه "انجام آزمایشاتش" را داشتند‌.



 

ARTHUR WESKER

“We can’t change what’s done, we can only move on.
کاربر فعال
Jan 25, 2018
6,600
نام
Albiceleste
این بازی کلا اتمسفر مریضی داشت.از اون دسته بازی هائیه که همیشه تو ذهن آدم باقی می مونه.

خیلی دوست دارم بشینی تموم کنی

حداقل دو را برو

یک را اگر حالشو نداری خودم داستانشو برات میگم :D

حیف هست این دو تا جواهر را نری
 

rezvideo

کاربر سایت
Oct 3, 2005
1,433
نام
رضا چشمی
خیلی دوست دارم بشینی تموم کنی

حداقل دو را برو

یک را اگر حالشو نداری خودم داستانشو برات میگم :D

حیف هست این دو تا جواهر را نری
بالاخره یه روز طلسم این بازی رو می شکنم و تمومش می کنم :D
 

Big_Solid_Snake

کاربر سایت
Jan 6, 2021
67
نام
amir
مثل همیشه عالی بهزاد جان خسته نباشی :Rose:😍
کاش به گویندشم یه اشاره ریزی میکردی بهزاد جان صدای خاص کت کلفت Jackie Earle Haley به موندگار شدنش تو ذهن خیلی کمک کرد فقط صدهزار حیف مبارزه اخر باهاش برا من خیلی راضی کننده نبود ایشالا.. تو نسخه سوم برگرده جبران کنن یه چیز در حد چپتر اخر نسخه دوم هم باشه راضی ایم
 

کاربرانی که این قسمت را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
or ثبت‌نام سریع از طریق سرویس‌های زیر