او حاصل اشتباه وحشتناک انسان هاست...او از میان خاکستر پلیدی انسان ها برخواسته و آمده تا انتقام تمام ظلم هایی که به او شد را از انسان ها بگیرد. دیگر هیچ چیز برای او مهم نیست، همه در آتش خشم او خواهند سوخت...آتش خشم Sephiroth!
سرگذشت Sephiroth
Sephiroth (رセフィロス با تلفظ Sefirosu، سفیروث) نام شخصیت منفی اصلی شماره هفتم از سری محبوب Final Fantasy یعنی Final Fantasy VII است. تولد Sephiroth حاصل آزمایش وحشتناک دانشمند قدرت طلبی به نام Dr.Hojo است که بر روی جنین همسر خود Lucresia Cresent انجام داده است.
Hojo Reports
"درست اولین باری که وارد کمپانی Shin-Ra شدم رو یادمه. برای اولین بار بود که امارت Shin-Ra رو میدیدم و خیلی ذوق داشتم که برم داخل اما گفته بودن که همه ما باید بیرون محوطه بمونیم. باد خنکی شروع به وزیدن کرده بود، برای همین همه ما زودتر محوطه رو طی کردیم و وارد امارت Shin-Ra شدیم...اه! الان سال هاست که از آن روز میگذره. من تنها انگیزم برای وارد شدن به Shin-Ra استفاده از یک آزمایشگاه مجهز بود تا با استفاده از ان بتونم به اهدافی که در تمام عمرم در سر داشتم، جامع عمل بپوشونم. بزرگترین آرزوی من خلق نسل جدیدی از انسان ها بود، نسل جدیدی از انسان های اصلاح شده و قدرتمندی که مطابق میل من رفتار میکردند...اه! این فکر هنوزم برای من شیرینه. در چند سال اولی که تو آزمایشگاه های Shin-Ra کار میکردم موفق نشده بودم هیچ کار ارزشمندی انجام بدم. فکر میکردم که عمر و استعدادم در این کمپانی لعنتی داره هدر میره. دقیقا زمانی که دیگه از کار تو این آزمایشگاه مسخره خسته شده بودم و قصد داشتم شرکت رو ترک کنم، ان چیزی که سال ها منتظرش بودم اتفاق افتاد. انگار دقیقا سرنوشت میخواست که من به آرزو هام برسم!
Shin-Ra قصد داشت که چند تن از دانشمندان خودش رو برای تحقیق در باری Setra ها به کوه های Nibeiheim بفرسته. برای این پروژه من و پروفسور Gast و یک محقق زن جوان به نام Lucresia Cresent انتخاب شدیم. زمانی که برای تحقیق در باری Setra ها مشغول حفاری در کوه ها بودیم، به صورت کاملا تصادفی Gast با یک جسد بسیار مرموز برخورد کرد و ان رو از زیر خاک بیرون آورد. این جسد خیلی مرموز بود چون از روی ظاهرش اصلا نمیشد تشخیص بدیم که مرد هست یا زن. انگار که در نژاد آنها جنسیت معنی نداشت. این کشف هر سه تامون مخصوصا خود Gast رو به وجد آورده بود، چون Gast فکر میکرد که بلاخره موفق شده اثری از Ancient ها پیدا کنه و از طریق ان به راز مکان Promise Land پی ببره. درسته، پرفسور Gast فکر میکرد که کشف ان یکی از Ancient هاست ولی من نظرم چیز دیگه ای بود. یک چیز کاملا مرموزی تو ان جسد وجود داشت. نمیدونم یک جور حس انتقام یا... شاید اصلا من اشتباه میکردم و کشف ما واقعا جسد یکی از Ancient ها بود، اما من متقاعد نشده بودم، برای همین از همون جا راهم با Gast عوض شد. ان به دنبال کشف Promise Land بود در حالی که من فقط به دنبال یک چیز بودم، قدرت! اسم جسد و پروژه تحقیقات بر روی ان رو Jenova به معنی فرشته مرگ گذاشتیم، این اسم به من خیلی حس میداد چون Jenova رو در همون حدی که من فکر میکردم مرموز جلوه میداد.
همیشه گفتم، من یک نابغه هستم و این حرفم رو هم همیشه اثبات کردم! با اولین آزمایش هایی که بر روی Jenova انجام دادم فهمیدم که حدس من درباری Jenova تا حدودی درست بوده. البته هنوز هیچ چیز مشخصی کشف نشده بود که نظریه من رو اثبات کنه ولی مطالعه ژن های Jenova نشون میداد که Jenova هر چی که هست، بسیار فراتر از انسان هاست. DNA های عجیب Jenova نشون میدادن که Jenova در زمان حیاتش بسیار قدرتمند بود. قدرتمند! همون جا بود که یک فکر عجیب به ذهن من رسید! بازگردوندن Jenova به زندگی!! از زمانی که این فکر به ذهنم رسید دیگه خواب و استراحت نداشتم. همه نیرو و توانم رو بر روی عملی کردن این فکر گذاشته بودم. با مطالعه بیشتر بر روی ژن های Jenova فهمیدم که درسته که برگردوندن خود Jenova به زندگی خیلی سخته، اما بازگردوندن قدرت هاش، آنچنان هم کار سختی نیست! من قصد داشتم ژن های Jenova رو با ژن های یک انسان پیوند بزنم تا از این طریق، قدرت های Jenova رو به یک انسان منتقل کنم. کار احمقانه ای نبود چون مطالعات من نشون میداد که ژن های Jenoa قابلیت ترکیب با ژن های انسان رو داره. اما یک مشکل اساسی در سر راهم بود. من برای انجام این آزمایش به یک نمونه احتیاج داشتم اما Shin-Ra مخالف آزمایش های من بر روی انسان ها بود. در واقع ان احمق ها باد کرده پول بودند و تنها فکرشون فقط این بود که با رسیدن به Promise Land به Mako فراوانی برسند و قدرتمند تر از این چیزی که هستند بشن. آن ها مثل من Jenova رو درک نکرده بودند.
زمانی که تو آزمایشگاه کار میکردم یک دختر جوانی بود که همش دور و ور من میپلکید. اسمش Lucresia بود. از من خوشش میومد ولی من هیچ حسی بهش نداشتم و بهش اعتنایی نمیکردم چون فکر میکردم که حضور یک زن در کنارم مانع پیش برد اهدافم میشه. اما خیلی زود فهمیدم که اینطوری نیست و Lucresia هم میتونه در جهت پیش برد اهداف من استفاده بشه. برای همین خیلی زود تونستم با Lucresia ارتباط برقرار کنم. البته هدف من استفاده از خود Lucresia به عنوان نمونه نبود، من بیشتر به دنبال جنین اون بودم! بله فرزند خودم. قدرت! قدرت! این واژه تنها نقطه ضعف من بود و من حاضر بودم برای رسیدن به آن هر کاری بکنم. اصلا اینجوری بهتر هم بود، هم شرایط آزمایش بهتر بود و هم من فرصت داشتم که شاهکار خودم رو انجور که میخوام شکل بدم.
جنین Lucresia به سلامتی متولد شد و باز هم نبوغ خارقالعاده من به اثبات رسید. کودک متولد شده پسر بود، یعنی کاملا شبیه انسان ها بود و هیچ نشانه ای از فرم غیر عادی Jenova در آن دیده نمیشد. یعنی کودک متولد شده بیش از اندازه عادی بود و باید اعتراف کنم که من اصلا انتظار همچین چیزی رو نداشتم. احساس شکست میکردم. اما به زور هم که شده خودم رو دلداری میدادم. اصلا چرا باید این کودک از الان استثنایی باشه؟ مگه قراره یک کودک چه کار عجیبی بکنه؟ آره اینجوری بهتر بود. نباید امید خودم رو از دست میدادم. اسم کودک رو Sephiroth گذاشتیم. Sephiroth به مرور زمان بزرگتر میشد و امید های من هم به همون نسبت بیشتر میشد. به نظر میرسید که Sephiroth ان چیزی میشه که من میخوام. من اصلا از گذشتش بهش چیزی نگفته بودم، چون اینقدر احمق نبودم. تنها چیزی که بهش گفته بودم این بود که مادرش Jenova بوده. با بزرگتر شدن Sephiroth من خیلی خوشحال تر میشدم. Sephiroth خیلی گوشه گیر بود و به ندرت با کسی صحبت میکرد. تمایل شدیدی به ابراز وجود داشت و دوست داشت همیشه متفاوت با دیگران به نظر برسه. در واقع این طرز تفکر رو من بهش داده بودم چون واقعا هم با دیگران متفاوت بود!
با اینکه اولین آزمایش من کاملا موفقیت آمیز بود، اما آزمایش های بعدیم با شکست مواجه شده بودند. بعد از تولد Sephiroth به سرم زده بود که ژن های Jenova رو به بدن انسان های بالغ هم تزریق کنم تا ببینم نتیجه کار چی میشه. همه آزمایش های من با شکست مواجه شده بودند و من نتونسته بودم این کار رو عملی کنم اما من همیشه ثابت کردم که هر کاری که بخوام میتونم بکنم. بعد از سال ها تلاش بلاخره موفقم شدم بدن انسان ها رو به ژن های Jenova آلوده کنم. نتیجه کار واقعا خارقالعاده بود. تمامی افرادی که آلوده به ژن های Jenova کرده بودیم، دارای قدرت های خارق العاده ای شده بودند. یعنی همون قدرت هایی که من از Sephiroth انتظار داشتم. بعد از موفقیت من در انجام این پروژه Shin-Ra به سرعت پروژه Soldier رو پایه گذاری کرد. در واقع Shin-Ra قصد داشت که با استفاده از کشف من سربازان ویژه ای برای خودش درست کنه و از آن ها برای محافظین ویژه شرکت استفاده کنه. کارها به خوبی پیش میرفت که یک ایراد کلی به پروژه وارد شد. تمامی نمونه های ما به طور عجیبی شروع به مردن کرده بودند. یعنی پروژه من هنوز کامل نشده بود و من باید به سرعت راهی پیدا میکردم تا پروژه به مرحله بازدهی برسه. ایراد کلی کار این بود که ژن های انسان ها توانایی پذیرش ژن های Jenova به طور کامل رو نداشتند و در نتیجه خیلی زود ژن های تزریقی رو پس زده و باعث مرگ نمونه ها میشدن. آن زمان فشار زیادی روی من بود و من هنوز نتونسته بودم کاری بکنم تا اینکه جواب سوال به ذهنم رسید. در واقع پاسخ این مشکل به قدری ساده بود که من از خودم میپرسیدم "چرا اصلا از اول به ذهنم نرسید؟!"
جواب سوال من Sephiroth بود! من تصمیم گرفتم که از Sephiroth به عنوان نمونه آزمایشگاهی استفاده کنم. هر چی که بود بدن Sephiroth از ابتدا میزبان ژن های Jenova شده بود و به نوعی اصلا با ان یکی شده بود. همونطور که حدس زده بودم نتایج آزمایش ها بر روی Sephiroth کاملا عالی از آب در آمده بود. بلاخره با مطالعه بر روی Sephiroth تونستم راهی پیدا کنم تا بدن بقیه سربازان نیز به حضور ژن های Jenova پاسخ مثبت بدن. بعد از تزریق ژن های Jenova به بدن Sephiroth قدرت های نهفته Sephiroth به سرعت در حال شکوفایی بود. Sephiroth خیلی سریع توی نیروهای Soldier پیشرفت کرده بود و تبدیل به یک سرباز حرفه ای شده بود. قدرت Sephiroth به سرعت در حال رشد بود و به قدری بالا رفته بود که یک تنه قادر بود با لشکری از سربازها مبارزه کنه! با کمک Sephiroth جنگ های Shin-Ra با Wutai پایان گرفته بود و Sephiroth هم تبدیل به یک قهرمان مردمی شده بود. اما این انچیزی نبود که من میخواستم...
Sephiroth برای اولین بار تو نیروهای Soldier دو دوست به نام های Angealو Genesisپیدا کرده بود. من خیلی نگران شده بودم چون Sephiroth به نوعی داشت تغییر روحیه میداد. باید کاری میکردم.... Sephiroth با یک پسر احمق دیگه به اسم Zack دوست شده بود و در واقع میشه بگم ان رو دوست داشت! بعد از ان هم یک احمق دیگه به اسم Cloud. اوضاع داشت بدتر میشد. تمایل به خشونت در Sephiroth کمتر شده بود و بیشتر دوست داشت یک قهرمان در بین مردم بمونه تا اینکه رهبر یک شورش علیه انسان ها! شورشی که من قصد ترتیب ان رو داشتم...اصلا معلوم نبود چه مرگش شده!
منتظر یک فرصت بودم تا روحیه خشونت رو دوباره تو Sephiroth بیدار کنم که بازم سرنوشت من رو یاری کرد ولی این دفعه نه به خوبی قبل! گزارش هایی از حملات هیولا های عجیبی به تاسیسات ما تو کوه های Nibelheim، به Shin-Ra رسیده و بود ما باید زودتر کاری میکردیم. این حمله مشکل حادی نبود و سربازان دیگه Shin-Ra هم به راحتی میتونستند از عهدش بر بیان ولی من Sephiroth رو برای این کار مامور کردم. انتظار داشتم Sephiroth با روحیه خود مهم پنداری که داشت خودش به تنهایی وارد عمل بشه تا بگه که خودش از همه قوی تره اما در کمال تعجب دیدم که Sephiroth به همراه دوستانش Zack و Cloud به ماموریت رفت! دیگه داشتم دیوونه میشدم. فکر کرده بودم که ژن های Jenova تو بدن Sephiroth مردن...اما اتفاقی افتاد که من وقوع ان رو هیچ وقت پیش بینی نکرده بودم و باعث شده که همه چیز خراب بشه و حاصل چند سال تحقیقات سر سختانه من به هدر بره...
از Nibelheim به ما گزارش رسیده بود که Sephiroth بعد از وارد شدن به تاسیسات ما در آن مکان، دیوونه شده و کل دهکده Nibelheim رو به آتش کشیده. با خوندن ان گزارش خیلی وحشت کرده بودم؛ چون بدن Jenova و آزمایشگاه های اصلی ما در ان محل قرار داشت. همش با خودم میگفتم "نکنه Sephiroth متوجه گذشته خودش شده؟" باید به سرعت به ان جا میرفتم. وقتی به راکتور های خودمون و جایی که Jenova توش بود رسیدم، انگار آب سردی روی سرم ریختن. Sephiroth کشته شده بود! Tseng یکی از مامورین زبده ما به من گفت که "بعد از نابودی هیولا ها توسط Sephiroth، او به همراه Cloud به داخل راکتور ها رفته و چند دقیقه بعد با عصبانیت در حالی که میگفته "یعنی منم مثل آنها یک موجود آزمایشگاهیم؟" از راکتور خارج شده و به سمت عمارت Shin-Ra در Nibelheim رفته". دیگه برام مسلم شده بود Sephiroth پی به گذشته خودش برده. وای! من چه قدر احمق بودم. برای اولین بار تو زندگیم احساس حماقت میکردم. ان راکتور محل قرار گرفتن بدن سربازان آلوده شده به ژن های Jenova بود و ما تو ان جا یک مکان مخفی داشتیم که بر روی در ان Jenova نوشته شده بود! Sephiroth حتما با دیدن اسم Jenova به یاد مادرش میافتاد و به گذشتش مشکوک میشد...از ان بدتر عمارت Shin-Ra بود! چون تو انجا تمام پرونده های مربوط به پروژه Jenova قرار داشت و اگه Sephiroth ان ها رو میخوند حتما متوجه میشد که چه جوری متولد شده. چرا به این مسایل دقت نکرده بودم؟ Sephiroth بعد از بیرون امدن از عمارت، کل دهکده رو آتش زده بوده به سمت راکتور برگشته بوده تا بدن Jenova رو، که بهش مادر میگفته، برداره اما توسط Cloud و Zack متوقف شده بوده. Tseng که تو ان لحظه به صورت مخفیانه تو راکتور بوده به من گفت که "Sephiroth با Cloud و Zack و دختر جوانی به نام Tifa که قصد متوقف کردنش رو داشتند مبارزه میکنه و آنها را به شدت زخمی میکنه و به سمت Jenova میره و سر آن رو از بدنش جدا میکنه، اما Cloud از پشت به اون حمله میکنه و شمشیرش رو تو شکم Sephiroth فرو میکنه. Sephiroth هم با شمشیر خودش Cloud رو به هوا بلند میکنه و سعی میکنه ان رو به داخل Lifestream بندازه ولی Cloud با زحمت زیاد از دست Sephiroth فرار میکنه. Sephiroth هم که برای اولین بار در مقابل Cloud احساس ضعف کرده بوده خودش رو به همراه سر Jenova به داخل Lifestream میندازه و کشته میشه".
تو کل این ماجرا چند نکته واسه من خیلی جالب و البته تلخ بود. اول اینکه Sephiroth حتی تو لحظه خشم و عصبانیت هم حاضر نشده بود به Zack و Cloud و ان دختره Tifa که ظاهرا دوست Cloud بود آسیب بزنه! دوم هم اینکه Sephiroth اصلا طاقت نداشته که کسی رو که از خودش قوی تر بوده ببینه و به همین دلیل هم خودش رو کشته!! تو بعضی از وقت ها خالقان نیز از درک مخلوق خودشون عاجز میمونند!
وقتی به داخل راکتور رفتم هنوز بدن Zack و Cloud انجا بود، دختره رو نمیدونستم کی از انجا بردتش ولی ان دوتا هنوز انجا بودن. به هر حال Sephiroth کشته شده بود و منم نمیتونستم کاری براش بکنم. واسه همین تصمیم گرفتم روی پروژه اصلی و اولیه خودم کار کنم. یعنی پروژه بازگردوندن خود Jenova!
از ماجرا های Nibelheim حدود پنج سال گذشته بود که یک خبر جدید به من رسید و من نزدیک بود از شدت ناباوری سکته کنم! Sephiroth زنده بود و تونسته بود وارد ساختمان Shin-Ra بشه و رییس شرکت رو بکشه!!! نمیدونستم که Sephiroth چه جوری زنده بود و یا اصلا چه جوری تونسته بود بدون اینکه کسی بفهمه وارد Shin-Ra بشه و به راحتی رییس رو بکشه؟ واقعا ترسیده بودم چون ممکن بود Sephiroth بخواد از منم انتقام بگیره و منم بکشه! باید هر چه زودتر اقدام میکردم...
در حالی که من و Shin-Ra به دنبال پیدا کردن Sephiroth بودیم، متوجه شدم که گروه شورشی به نام Avalanch هم به دنبال Sephiroth میگردن تا با کشتن ان جهان رو از نابودی نجات بدن!! احمق ها فکر میکردند که Sephiroth برای دنیا خطر جدی هست! پس اگه میفهمیدن من برای دنیاشون چه نقشه ای دارم چکار میکردن؟ اما ان احمق ها در جهت خواسته های من حرکت میکردند، چون من دیگه به Sephiroth احتیاجی نداشتم و برام مهم نبود که کشته بشه، چون بلاخره من راه برگردوندن Jenova رو فهمیده بودم...."
I Can’t Die
خیلی ترسیده بودم. یعنی ان پسره از من هم قوی تر بود؟ نه امکان نداشت...من برترین مخلوق روی زمین هستم و هیچ انسانی توان مقابله با من رو نداره. وقتی که من با "مادر" یکی بشیم دیگه این سیاره در دستان من هست.
مدت ها بود که در داخل Lifestream شناور بودم. هیچ قدرتی نداشتم. من Sephiroth!!، نیرومند ترین موجود دنیا، حتی از پست ترین انسان ها هم ضعیف تر شده بودم. دیگه امیدی به زندگی دوباره و بازگشت قدرت های بیشمارم نداشتم. واقعا ترسیده بود. خیلی ضعیف شده بودم اما هنوز زنده بودم. قدرت بازگرداندن مادر و حتی خودم به دنیا رو نداشتم اما هنوز زنده بودم. همه قدرت های بی پایانم رو که برای بازگرداندن مادر و بدنم به دنیا لازم داشتم از دست داده بودم اما هنوز یکی از قدرت هام با من بود. میتونستم بدن افراد آلوده به ژن های Jenova رو تسخیر کنم و به جای آنها راه برم، نفس بکشم و آدم بکشم! وقتی که تمام نیروهای خودم رو جمع کردم تونستم وارد بدن یکی از سربازان Shin-Ra بشم و با کمک اون رییس Shin-Ra رو بکشم. باید از اون انتقام میگرفتم. ان و همه انسان های دیگه مسوول ان وضع اسف ناک من بودند. باید انسان های خائن که همان Setra های ترسو که در زمانی که سیاره به آنها احتیاج داشت، خود را کنار کشیدند بودند، رو نابود میکردم. وارث حقیقی زمین من و مادر بودیم.
باید برای نابودی تمام انسان ها چاره ای میاندیشیدم. جادوی Meteor!! بله درست است. بهترین گزینه احظار شهاب سنگ Meteor بود تا با کمک آن تمام انسان ها را نابود کنم. برای احظار جادوی Meteor احتیاج به متریای سیاه داشتم. برای همین از طریق یکی از Clone های خودم سعی در دزدین آن کردم. درست زمانی که همه چیز به خوبی پیش میرفت، Cloud سر راه من سبز شد! نمیدونستم ان از کجا دیگه پیداش شد. ان پسره احمق تمامی نقشه های من رو داشت خراب میکرد که متوجه شدم میتونم بدن آن رو هم تحت کنترل خودم در بیارم. درست زمانی که فکر میکردم نقشه ام به باد رفته است همه چیز درست شد و تونستم متریای سیاه رو به دست بیارم و Meteor رو برای نابودی زمین احظار کنم.
اما مثل اینکه Cloud دست بردار نبود! ان میخواست که با کمک یک دختر دیگه به اسم Aerith جادوی مقدس و تنها راه نابودی Meteor رو احظار کنه. اما من این بار هم تونستم زود اقدام کنم و قبل از اینکه جادوی مقدس فعال بشه Aerith رو بکشم. یا حداقل فکر کردم که تونستم چون ان جادوی لعنتی فعال شد و همه زحمات من بر باد رفت! مشکل اصلی من برای نابودی زمین و عملی کردن نقشه هام Cloud بود، پس تصمیم گرفتم که قبل از هر چیزی Cloud رو بکشم. اما ان پسره تونست من رو شکست بده! البته شکست من به خاطر حماقت خودم بود نه قدرت زیاد Cloud! چون من قوی ترین موجود عالم هستم. من Sephiroth بزرگ!
I Will Never Be A memory
انسان های احمق فکر میکردند که من مردم و Cloud یک قهرمان بزرگه که تونسته من رو بکشه، اما من هنوز زنده بودم. در واقع نه مرده بودم و نه زنده بودم. دیگه کسی نبود که بتونم بدنش رو تسخیر کنم. شرایط بسیار بدی داشتم اما دست سرنوشت شرایط رو به نفع من ورق زد. یک جوان احمق دیگه ای به اسم Kadaj پیدا شد که قصد داشت من رو دوباره به قدرت برگردونه. Kadaj با تزریق ژن های Jenova به خودش شرایط رو برای من مهیا کرد تا بدن آن رو هم تحت کنترل خودم در بیارم. درست زمانی که برای نابودی دنیا برنامه ریزی میکردم دوباره سر و کله Cloud پیداش شد و یک بار دیگه نقشه های من به دست Cloud خراب شد. Kadaj هم مرد و افتخار این رو داشت که به درد من بخوره.
اما من هنوز زنده هستم. من هیچ وقت نابود نمیشم و بلاخره یک روز انتقام خودم رو از انسان ها میگیرم، چون همیشه انسان های احمقی وجود دارند که شرایط برگشتن من رو فراهم کنند. پس زیاد به مردن من امیدوار نباشید چون بلاخره همه شما به دست من کشته خواهید شد...ها ها ها ها ها ها ها ها ........
بررسی روانشناختی و شخصیت پردازی Sephiroth
او زاده اشتباه انسان هاست...او از میان افکار پلید انسان ها متولد شده است و در طول حیاتش نیز جز پلیدی چیزی از انسان ها ندیده است. Sephiroth یک انسان با قدرت های ماورایی است که از دوران کودکی به او تلقین شده است که برتر از همه موجودات روی زمین است. این طرز تفکر در Sephiroth باعث میشود که Sephiroth در ابتدا خود را بهتر از دیگران بداند و حتی کسی را هم شان دوست شدن با خودش نبیند. اما ما میبینیم که Sephiroth هم مانند هر انسان دیگری احساسات دارد و با دیدن Zack و Cloud که او را دوست دارند، به آنها علاقه مند میشود تا جایی که حتی در زمان خشم و عصبانیت نیز حاضر به کشتن دوستان خود نمیشود. این امر نشان دهنده این است که برای Sephiroth نیز مفاهیمی چون عشق و دوست داشتن معنی دارد اما این انسان ها هستند که آنها را از او گرفته اند و سعی کرده اند که از Sephiroth یک قاتل ذاتی درست کنند.
بنا به گفته آقای Tetsuya Nomura، طراح و شخصیت پرداز Sephiroth، Sephiroth نماد تمامی زشتی های انسان هاست و تمامی حرکات و رفتار های او نمود خباثت انسان هاست. اگر Sephiroth بد است، مقصر انسان ها هستند چون او میتوانست خوب باشد؛ اگر آدم میکشد، مقصر انسان ها هستند چون آنها باعث شدند که او بکشد و اگر پلید است، تنها مقصر اصلی انسان ها هستند که با پلیدی خود باعث خلق او شدند.
شخصیت پردازی Sephiroth به گونه ای است که ما در یابیم که Sephiroth بد مطلق نیست و بر خلاف شخصیت های منفی دیگر اثار هنری بعد انسانی دارد. این پرسوناژ دو بعدی شخصیت Sephiroth به قدری استادانه انجام شده است که باعث شده عده زیادی از گیمر ها، خود Sephiroth را مسوول کارهای بدش ندانند و همواره به او و کارهایش در جهت نابودی زمین و گرفتن انتقام، حق دهند. این نکته بسیار مهم، مهم ترین و پر رنگ ترین نقطه شخصیت پردازی Sephiroth است چون باعث میشود که هیچ گاه گیمرها به او به عنوان یک نیروی شر یا اهریمن نگاه نکنند.
یکی از نکاتی که در شخصیت پردازی Sephiroth استادانه پیاده شده است، قدرت مطلق نشان دادن اوست. رعایت این نکته در شخصیت پردازی Sephiroth باعث شده است تا گیمر ها همیشه از دیدن و روبرو شدن با او واهمه داشته باشند چون آنها نیز باور کرده اند که Sephiroth بینهایت قدرتمند است و کشتن او امکان پذیر نیست! به همین دلیل زمانی که آنها موفق میشوند Sephiroth را شکست دهند، با خود میگویند "بلاخره تونستم Sephiroth رو شکست بدم! Sephiroth افسانه ای رو شکست دادم!! من اینکار رو کردم.من!" این احساس قدرت که بعد از شکست دادن Sephiroth به گیمرها دست میدهد ماحصل همین شخصیت پردازی بی عیب و نقص اوست.
A One-Winged Angle
صحنه معروف به سوی تاریکی رفتن Sephiroth که از نظر منتقدان، جزو ماندگارترین صحنه های تمام آثار هنریست!
شاید بتوان گفت زیبا ترین بخش در شخصیت پردازی Sephiroth، دو نیمه تاریک و روشن Sephiroth و قرار گرفتن او در میان این دو نیمه و عاقبت حرکت او به سمت تاریکی، است. همانطور که گفته شد Sephiroth یک شخصیتی است که در ابتدا در فاصله میانی بین خیر و شر قرار گرفته است. Hojo قصد دارد که از Sephiroth یک مبارز و آدم کش مطلق بسازد و او را به سمت نیمه تاریکش ببرد، ولی Sephiroth در اثر ارتباط با Zack به سمت روشنایی گام بر میدارد و به یک قهرمان مردمی تبدیل میشود.
اما ما شاهد تغییر ناگهانی شخصیت Sephiroth هستیم. او با پی بردن به گذشته خود به طور ناگهانی از انسان ها متنفر شده و کاملا به یک شر مطلق تبدیل میشود. این تغییر شخصیت ناگهانی باعث دادن شک عظیمی به گیمرها میشود.
نحوه ی معرفی شخصیت Sephiroth به گیمر ها نیز در ایجاد این شوک بی تاثیر نیست. از ابتدای شروع داستان هیچ گونه معرفی خاصی برای Sephiroth در نظر گرفته نشده است و تنها در بعضی از صحنه ها گفته میشود که Sephiroth یک جنگجوی افسانه ایست! حتی در ابتدای داستان این فکر را خواهید کرد که Sephiroth یک شخصیت مثبت و قهرمان است، ولی با کشته شدن رییس Shin-Ra به زیبایی هر چه تمام تر Sephiroth به عنوان یک قاتل وحشتناک که بعد از پنج سال دوباره بازگشته است، معرفی میشود. در اینجاست که شما تصور میکنید Sephiroth همانند دیگر شخصیت های منفی FF های قبلی یک شیطان افسانه ای یا جادوگر شیطانیست، اما باز هم داستان به شما میگوید که Sephiroth یک شخصیت خوب بوده است که به خاطر دلایل ذکر شده تبدیل به یک قاتل شده است. در اینجاست که متوجه میشوید زود قضاوت کرده اید و نباید تا این حد از Sephiroth متنفر میشدید.
یکی از نکاتی که به جذابیت های ذاتی Sephiroth میافزاید، عشق بیش از حد او به مادرش است که در اصطلاح روانشناسی به آن "عقده اودیپ" (عشق کودکان 6 تا 12 سال به والدین غیر هم جنسشان را عقده اودیپ میگویند که از نام یکی از اساطیر یونان به نام اودیپیوس که پدرش را کشت و با مادرش ازدواج کر، مشتق شده است) میگویند.
همه این عوامل دست در دست هم داده اند تا از Sephiroth شخصیتی بسازند که در عین حال که بسیار بی رحم، سرد و خشن است، جزو محبوب ترین شخصیت های خلق شده تا به امروز به حساب آید.
Jenova
در تمام طول داستان، از Jenova به عنوان مادر Sephiroth یاد میشود، اما اصلا Jenova کیست و از کجا آمده؟ آیا او مادر حقیقی Sephiroth است؟
Who I Am؟
او یک فرشته است. نه زن است، نه مرد...از جایی بسیار دور و سرد آمده است. او فرم فیزیکی مشخصی ندارد درست همانند Lifestream! او صاحب تمامی سیارات است. سیارات فرزندان او هستند. او "مادر" همه مخلوقاتش است... اما همه فرزندان او مرده اند! مرگ در انتظار او و فرزندانش است...خاطره های دردناک باقی مانده برایش تمامی ندارد. برای او Promised Land دیگر معنی ندارد...
اما اون یک سیاره جدید پیدا میکنه. این سیاره مال اون نیست. اون متجاوزه! خودش هم میدونه ولی کار دیگه ای نمیتونه بکنه، چون اون باید زندگی خودش و فرزندانش رو به دنیا بازگردونه...
وقتی که به زمین میرسه با شدت با اون برخورد میکنه و یک آتشفشان بوجود میاره. اون به روح زمین میرسه. روح زمین منبع خوبی برای جذب نیرو بود، نباید از دستش میداد. آره! روح زمین ان رو تقویت میکرد. با جذب روح زمین کم کم فرم فیزیکی هم پیدا کرده بود اما Setra ها، ساکنان اصلی زمین مزاحم ان بودند. انم به راحتی یک ویروث مخرب رو تو زمین پخش کرد و باعث مرگ همه اونها شد. اون باعث اصلی "بحران اصلی" (Orginal Crisis) بود...
اما ان شکست خورد. مرگ به سراغ اون امد و بدن Jenova که دیگه هیچ جونی توش نمونده بود، برای هزاران سال تو کوه های Nibelheim باقی موند....
منشا نام گزاری Sephiroth
منشا نام Sephiroth را نیز همانند نام Cloud Strife میتوان در افسانه ها و اساطیر دیگر کشور ها جست، اما اینبار برای یافتن منشا نام Sephiroth باید به جای اساطیر چین کهن، به خدایان بابل قدیم رجوع کنیم...
ده خدای Sephiroth
ده سفیروث در زبان عبری در مکتب Kabbalah وجود دارند که در دنیای فیزیکی و مادی ما قابل رویت نیستند. سفیروث ها ده الهه ی روشنایی هستند که هر کدام، ویژگیهای خداوندان را در خود متجلی کرده اند.
این ده الهه توسط یکی از دانایان مکتبKabbalah به نام Tanakh کشف شد و البته هنوز هم بزرگان عبری بر سر ترتیب این ده الهه دچار اختلاف نظر هستند. سفیروث ها به سه دسته تقسیم میشوند:
دسته مرکزی شاملKether ، عده ای معتقدند که این سفیروث جنسیت خاصی ندارد.
دسته ی راست شامل Chokhmah که سفیروثی با جنسیت مرد و دارای قدرت آتش است.
و دسته ی چپ شامل Binah ، سفیروثی مونث که الهه آب میباشد.
در زبان عبری به تایید اکثر بزرگان تنها Malkuth وBinah سفیروثهای مونث هستند و بقیه ی آنها مذکرند.
Moses ben Jacob Cordovero یکی از بزرگان عبری که از رسمیت بیشتری برخوردار است، ده سفیروث را بر حسب مشخصات و برتریشان به ترتیب زیر معرفی میکند:
Keter برترین سفیروث، دارای قدرت و روشنایی بی نهایت
Chokmah برترین حقیقت، آشکار کننده و بوجود آمده از نیستی
Binah درک کننده، توبه پذیر، دارای قدرت عشق و احساس
Chesed رحم کننده، زیبایی دهنده، رقیب و دوستدار خدا
Gevurah دادرس، قدرتمند، قادر
Tipheret دلسوز، با عدل و همساز
Netzach دانا، خالق و جاودان (پایدار)
Hod صادق، ثابت قدم و مراقب
Yesod بنا (پایه)، به یاد آورنده، آشکار کنند
Malkuth کم قدرت ترین سفیروث، پادشاهی با بعد نسبتا مادی، شفا بخش و قادر به انجام طرحهای خداوندی
همانطور که ملاحظه کردید، این ده سفیروث بیانگر بخشی از خصوصیات خداوند هستند. وجود این سفیروث ها در زبان عبری تثبیت شده است اما اختلاف اندکی بین ترتیب آنها از لحاظ قدرت وجود دارد. مثلا Rabbi Isaac Luria که یکی دیگر از بزرگان عبری است، در لیست خود ترتیب دیگری برای ده سفیروث در نظر گرفته است.
Da'at آیینی است که در آن اسرار و رموز وحدت بین این ده سفیروث با نام درخت زندگی (Tree of Life) بیان شده است. این ده سفیروث به چهار مکان برای رسیدن به خدا وابسته اند.
Atziluth دنیای صدور: این مکان، مقدس ترین مکان و منبع حقیقت و روشنایی تلقی میشود و فقط جایگاه خداست
Beri'ah دنیای آفرینش: تمام مخلوقات پیش از آفرینش بدون هیچ شکل و بعدی در این دنیا قرار دارند. این مکان جایگاه فرشتگان بلندمرتبه است.
Yetzirah دنیای فرم دهی: در این دنیا به مخلوقات بعد و هویت داده میشود و آنها تکمیل میشوند.
Asiyah دنیای اعمال: دنیاییست که همه ی مخلوقات روی آن زندگی و با هم رابطه برقرار میکنند.
بر طبق صحبت های آقای Nojima، نویسنده داستان FFVII، علاقه شخصی ایشان به اساطیر غرب آسیا مخصوصا ایران و بابل باعث شده تا ایشان نام زیبای Sephiroth را برای شخصیت منفی داستانش انتخاب کند.
افسانه Masamune، شمشیر عدالت
FFVII در زمان خود فستیوالی از سلاح های عجیب و غیر عادی بود که تعجب و تحسین اکثر گیمر ها را برانگیخته بود. یکی از این سلاح های غیر عادی و البته فوقالعاده جذاب، سلاح افسانه ای Sephiroth بزرگ، Masamune بود.
Masamune نام یکی از استادان شمشیر سازی ژاپن است که برای اولین بار روش هشت برش را برای ساخت شمشیر های گروه سامورایی Kobayto به کار برد. بلندی بسیار زیاد تیغه شمشیر های ساخته Masamune (که از جنس فولاد آب دیده بود) که در نتیجه باعث سنگینی بسیار زیاد آن میشد، باعث شده بود تا به غیر از سامورایی های گروه Kobayto که سال های سال با آن تمرین کرده و دستان فوق العاده نیرومندی داشتند، کسی قادر به استفاده از آن نباشد. این نکته باعث شده است تا افسانه های زیادی بر اساس شمشیر های Masamune (که به افتخار سازنده اش، Masamune نام گرفته) در میان مردم شکل گیرد. اما معروف ترین این افسانه های، افسانه شمشیر عدالت میباشد.
این افسانه، افسانه زندگی یکی از جنگجویان ژاپن به نام Takeshi Hamazano است. Takeshi که یکی از ماهرترین جنگجویان زمان خود بود، روزی از خدایان ایدزانامی و ایدزاناگی درخواست میکند تا به او نیرویی بدهند که او بتواند با کمک آن تمامی دشمنان خدایان بر روی زمین را نابود کند.
خدایان که مخالف نابودی و خون ریزی بودند، در ابتدا با درخواست Takeshi مخالفت میکنند، اما زمانی که به نیت پاک او و مزایای نابودی دشمنان پی میبرند، تصمیم میگیرند که به خواسته او پاسخ مثبت دهند. اما خدایان برای اینکه کماکان بر روی عهد و پیمان اولیه خود پایبند بمانند و خون و خون ریزی را بر روی زمین رواج ندهند، قدرت ویژه ای به این شمشیر (که Masamune نام داشت) میبخشند که جز برای افراد پاک و عدالت جو نبرد، و با کشتن با آن هیچ خونی بر روی زمین ریخته نشود.
به این ترتیب Takeshi با کمک قدرت شمشیر خود، بدون اینکه خونی از کسی بر روی زمین ریخته شود عدالت را بر روی زمین حاکم میکند و نام شمشیر عدالت جوی او برای همیشه در دنیا جاویدان میشود.
Masamune یی که در دستان Sephiroth قرار گرفته نیز در واقع همان Masamune عدالت جوست که به غیر از Sephiroth، کسی قادر به در دست گرفتن آن نیست. برای همین است که از تمامی افرادی که به دست Sephiroth کشته یا زخمی میشوند هیچ خونی ریخته نمیشود. در دست داشتن Masamune عدالت جو، توسط یک انسان پلید که از آن استفاده ای به جز کشتن نمیکند، پارادوکس بسیار زیبایی را بوجود آورده است!
Sephiroth Musical Theme
Sephiroth اولین شخصیت از سری FF میباشد که سه تم مخصوص برای آن ساخته شده است. اولین آهنگ از این مجموعه، آهنگ مرموز "Those Chosen By The Planet" است که یک ملودی فوقالعاده حراس انگیز است. این ملودی که برای رساندن حس مرگ و انتقام، از نت دو "ناقوس" در آن استفاده شده بود، اصولا بعد از وقوع جنایات Sephiroth پخش میشد. دومین آهنگ از این مجموعه، ملودی "Birth Of God" بود که در زمان مبارزه با Sephiroth در Bizaro Sephiroth (اکثر گیمرها این آهنگ رو با اسم Reverse Sephiroth میشناسن) پخش میشد. و اما سومین و آخرین آهنگ از مجموعه که یکی از بهترین آهنگ های ساخته شده در آثار هنری طبقه بندی میشود. آهنگ معروف "A One-Winged Angel" (فرشته تک بال) است که در زمان نبرد آخر Cloud با Sephiroth پخش میشد. این آهنگ تنها موسیقی از مجموعه Sephiroth Themes بود که برای فیلم Final Fantasy VII Advent Children بازسازی شد.
طراحی Sephiroth
Final Fantasy VII
Sephiroth اولین شخصیت منفی بود که آقای Tetsuya Nomura برای FF طراحی کرده بودند. Nomura در این رابطه میگوید "Sephiroth اولین شخصیت منفی و شاید سخت ترین شخصیتی بود که من طراحی کردم. دلیل این سختی، مشکل بودن پیاده سازی ایده هام روی کاغذ نبود، بلکه شخصیت پردازی فوقالعاده پیچیده ان بود". تا قبل از انتشار FFVII شخصیت پردازی و طراحی شخصیت های منفی FF به گونه ای بود که با یک نگاه ساده به آنها میتوانستید تشخیص دهید که آن شخصیت، یک شخصیت منفی است! چون این افراد یا هیولا های باستانی و یا جادوگران دنیایی زیرین بودند که برای نابودی دنیا آمده بودند، اما Sephiroth یک انسان بود!
Sephiroth با طراحی Amano!
Kitase میگوید" Sephiroth یک شخصیت دو بعدی بود، یک نیمه روشن داشت و یک نیمه تاریک. طراحی ظاهری ان هم باید به گونه ای میبود که هم حس خوب بودن و هم حس انتقام و خباثت رو به گیمرها میرسوند و عملی کردن این کار کار بسیار بسیار مشکلی بود، اما Nomura به خوبی تونست از عهدش بر بیاد".در طرح های اولیه قرار شد دو شخصیت Sephiroth و Cloud که در نقطه مقابل هم قرار داشتند، با موهای بلند سفید و مشکی طراحی شوند، اما Nomura به صلاح دید خود طرح های اولیه را کنار گزاشت و تصمیم گرفت که تنها Sephiroth را با موهای بلند طراحی کند. Nomura در این رابطه میگوید"سخت ترین قسمت در طراحی Sephiroth، پیاده سازی المان های شخصیت های مثبت و منفی در کنار هم بود. من واقعا گیج شده بودم و نمیدونستم چی کار کنم ولی در آخر تصمیم گرفتم که یک کار ترکیبی خلق کنم. واسه همین Sephiroth رو با چهره ای خشمگین و انتقام جو ولی چشمانی آبی و معصوم طراحی کردم. اینجا بود که به خودم گفتم: آره همینه!! برای رسوندن حس تضاد شخصیتی Sephiroth هم تصمیم گرفتم که ان رو با موهای بلند سفید و لباس بلند مشکی بکشم".
Final Fantasy VII Advent Children
Nomura میگوید"زمانی که تصمیم گرفتیم AC رو بسازیم، من همه وقتم رو روی Cloud و Sephiroth گزاشته بودم، این دوتا حتما باید عالی از آب در میومدن، چون در غیر این صورت طرفداران FFVII حتما ما رو ترور میکردند! البته طراحی مجدد Sephiroth به اندازه Cloud سخت نبود و در واقع من همون اتد های اولیه رو اینبار با توجه به سخت افزار های جدید پیاده کردم".
یکی از سخت ترین نکات در طراحی Sephiroth، طراحی موهای بلند آن به صورت متحرک بود. Hashimato در این رابطه میگوید"در زمانی که FFVII منتشر شد، با توجه به قدرت کم سخت افزار ها در هیچ عنوانی ما شاهد موی متحرک نبودیم و کسی هم از ما انتظار موی متحرک نداشت، واسه همین خیلی راحت Sephiroth رو با موهای بلند طراحی کردیم. اما زمانی که مشغول ساخت AC شدیم، فهمیدیم که موی بلند چقدر دردسر سازه!". مشکل اصلی در متحرک سازی موهای Sephiroth طراحی سخت آن نبود، بلکه اکشن بالای فیلم بود. این موها باید به نحوی طراحی میشدند که علاوه بر حرکت طبیعی، در هنگام نبرد Sephiroth با Cloud جلوی دست و پای Sephiroth را نگیرند. Nomura میگوید" بسیار از ایده های مهم ما در نبرد آخر فیلم به دلیل دست و پا گیر بودن موهای بلند Sephiroth از فیلم حذف شدند!"
آخرین ویرایش: