امیدوارم سال نو در ایران چون تابلویی باشد که نقاش هستی با قلم موی عشق و رنگ های امید کشیده باشد بهاری که در هر نفسش عطر آزادی موج می زند نسیمی که از کوه هایی البرز تا دشت هایی خوزستان آوای رهایی سر می دهد سالی که نه دیگر دستی از خشم پدر یا برادر گلوی دختری را بفشارد. نه دیکتاتوری چون شبحی سیاه بر قلب این خاک چنگ بیندازد ظلم آن هیولای دیرینه در زیری پای مردمان شجاع این سرزمین له شود و از خاکسترش گل های عدالت و محبت بروید
تصور کن سانسور چون پرده ای پوسیده کنار رود و خورشید حقیقت بی هیچ حائلی بر ذهن ها و زبان ها بتابد قلم ها آزاد و رها رقص کنان بر کاغذ بسرایند و واژه ها بی ترس پرواز کنند زندان ها آن دخمه های سرد و خالی از نغمه جوانان آزادی شوند از مادرانی که اشکشان زمین را سیراب کرده . از جوانانی که رویاهایشان پشت میله ها بال و پر شکسته بی نوایی آن غم دیر پا چون مه صبحگاهی در برابر آفتاب همدلی پر بکشد و هر کودک این خاک با دستانی پر از کتاب و دلی لبریز از شادی به سوی فردا بدود
ایران نو چون عروسی باشددر لباس سپید صلح که در هر گوشه اش از زاگرس تا کرانه های خزر آواز شادی و وحدت طنین انداز باشد پارس کرد بلوچ ترکمن و گیلک همه در آغوش هم ترانه ای زندگی بخواننو امنیت چون مادری مهربان هر خانه را در برگیرد و آبادانی چون جادویی سبز کویرها را به باغ بدل کند هر صبح خورشید با غرور بر گنبد فیروزه ای مساجد و شاخه های سرو بتابد و هر شب ماه و ستارگان رقص شادمانه ی مردمی را نظاره کنند که سرانجام طعم گوارای آزادی را با تمام وجود چشیده اند
این نوروز نه فقط چرخش تقویم که تولد دوباره ی سرزمینی ست که ریشه در جان تاریخ دارد و شاخه در آسمان آرزوها