- Jan 25, 2018
- 6,600
- نام
- Albiceleste
با انتشار دنبالههای ضعیف و ناامیدکننده فیلمهای اکشن علمی-تخیلی طی سالهای اخیر (عناوینی مانند Batman vs Superman ،X-Men: Apocalypse ،Independence Day: Resurgence و…) به سختی میتوان این موضوع را به یاد آورد یا حتی به آن باور داشت که دنبالهی یک فیلم موفق میتواند نسبت به عنوان اصلی یک پیشرفت محسوب شود.بله، قطعاً بسیاری از شما با استناد به فیلمهایی مانند The Empire Strikes Back یا The Godfather: Part II که دنبالههای بسیار موفقی بودند، با این حرف ما مخالفت میکنید. اما من میگویم که این عناوین و دیگر دنبالههای قدرتمند مانند The Road Warrior یا Star Trek II: The Wrath of Khan در حقیقت ادامه دهنده یک داستان بزرگتر بودند، نه یک فیلم مستقل که بعد از یک فیلم موفق منتشر شده باشند.این قضیه در خصوص دنبالهی فیلمهای ابرقهرمانانهی دیگر نیز صدق میکند، شما این طور فکر نمیکنید؟ این موضوع کاملاً قابل درک است که این فرانچایزها به این صورت ساخته شدهاند که به صورت فیلمهای چند گانه منتشر شوند.بنابراین فیلمهایی مانند اسپایدرمن 2، ایکس من 2: مردان متحد، شوالیهی تاریکی و کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان لزوماً به این دلیل ساخته نشدهاند که فیلمهای قبلی آنها آثار موفقی بودند بلکه این دنبالهها بخشی از یک برنامهی بزرگتر از پیش تعیین شده بودند.
عنوان The Terminator در سال 1984 مانند یک فیلم مستقل به نظر میرسید. آرنولد شوارتزنگر هنوز یک ستارهی بزرگ فیلمهای اکشن محسوب نمیشد و دو فیلم Conan the Barbarian را در رزومهی خود داشت؛ بنابراین میشد ترمیناتور را به عنوان یک B-Movie حساب کرد. این فیلم از جلوههای گریم و انیمیشن استاپ موشن بهره میبرد (تکنیکهایی که امروزه منسوخ شدهاند)، و اساساً یک روایت هولناک از رباتی بود که از آینده برای ترور شخصی فرستاده شده است تا از وقوع یک انقلاب پسا آخرالزمانی جلوگیری کند.طبیعتاً برای هر فیلمی این امیدواری وجود دارد که تبدیل به یک عنوان موفق شود اما The Terminator همانند یک شگفتانه بود که از شوارتزنگر و کارگردان فیلم یعنی جیمز کامرون یک ستاره ساخت. جالب است بدانید که پروژهی بعدی جیمز کامرون ادامهای بر عنوان موفق دیگر یعنی Alien بود که در سال 1979 اکران شده بود. این ادامه نیز بدون شک در مقایسه با فیلم اصلی یک پیشرفت محسوب میشد.
از همه مهمتر این بود که دنبالهی Alien واقعاً یک نوآوری محسوب میشد؛ چرا که با استفاده از شخصیتهای شناخته شدهی یک داستان، روایتی جدید خلق میکرد. اگر اولین Alien یک فیلم ترسناک محسوب میشد، فیلم Alien سال 1986 یک فیلم اکشن بسیار قدرتمند بود که دامنهی داستان فیلم اول را گسترش داد، و به ایجاد یک فضای اساطیری کمک کرد. در نهایت هم موجب شد تا یک بلاکباستر عظیم خلق شود و همین امر موجب شد تا یک فرانچایز شکل بگیرد.پنج سال بعد کامرون با فیلمی که خود خلق کرده بود یعنی ترمیناتور نیز همین کار را کرد. این دنبال Terminator 2: Judgment Day نام داشت. ترمیناتور دنیایی را بنا نهاد که میشد در آن داستانهای مختلفی را روایت کرد. به ویژه روایت یک پادآرمانشهر در آینده که ماشینها بشریت را از بین بردند و کرهی زمین را تصاحب کردهند. اما کامرون به جای اینکه تنها به داستان افسانهای خود شاخ و برگی بیافزاید، داستان اصلی را به دوبرابر آنچه بود ارتقاء داد. اکشن فیلم را تقویت نمود، یک دشمن بسیار ترسناکتر خلق کرد و از شخصیت منفی فیلم اصلی یک قهرمان ساخت.
ترمیناتور 2 همانند یک کشتیگیر حرفهای بود که تغییر تاکتیک میدهد. در حقیقت کامرون توانست در این فیلم، ماشین ترسناک و قاتل خود را تبدیل به یک محافظ کند. او همچنین با قرار دادن این ماشین در مقابل یک ربات ارتقاء یافته با تواناییهایی که تاکنون هرگز دیده نشده بود (به لطف برخی جلوههای ویژه انقلابی که نمونهای نداشتند) شوارتزنگر را آسیب پذیر و قابل شکست دادن کند.در حقیقت این یک چرخش داستانی درخشان بود که کامرون نسبت به فیلم اصلی در این دنباله جای داده بود. در ظاهر قرار بود ترمیناتور 2 نیز مرتکب اشتباهاتی شود که دنبالههای فیلمهای موفق دیگر مرتکب آن شده بودند. بازگرداندن همان تیم تولید و اعضای سابق و بزرگتر کردن همهی عناصر فیلم. یعنی اکشن بیشتر، جلوههای ویژهی خیرهکنندهتر و غیره.با این حال چنین چیزی اتفاق نیفتاد. بله، خط داستانی بحث برانگیز فیلم تکراری بود؛ یک ربات دیگر از آینده برای کشتن شخصی و تغییر آینده به گذشته فرستاده میشود. در فیلم اول، هدف سارا کانر (لیندا همیلتون) بود که روزی رهبر مقاومت علیه رباتها را به دنیا میآورد. اما با خنثی شدن این ماموریت و به دنیا آمدن آن پسر، ماشینها تصمیم میگیرند دوباره تلاش کنند. این بار یک قاتل کشندهتر را برای کشتن جان کانر (ادوارد فورلانگ) پیش از آنکه بزرگ شده و تبدیل به ناجی بشریت شود، میفرستند.
کامرون میداند که مخاطب بر اساس آنچه که در فیلم قبل دیده است چه چیزی را انتظار دارد؛ بنابراین بر اساس همین انتظار مخاطب، اتفاقی را رقم میزند که موجب پیچش داستانی میشود و البته خلاف انتظار مخاطب نیز میباشد. مانند جان و سارا کانر – دو نفری که یا اموزش دیده اند فرار کنند یا تصویر تهدیدآمیز مردی را که سیاه پوش است، ژاکت چرمی به تن و عینک آفتابی به چشم دارد را به خاطر آورند. ما به عنوان بیننده نیز میبینیم که شوارتزنگر ناگهان ظاهر شده و در حال نزدیک شدن است. همین سکانس باعث ترسمان به عنوان مخاطب میشود. خصوصاً وقتی او اسلحهی شاتگان خود را بیرون میآورد. اما اکنون ربات بزرگ و بد قصه برای کمک به اینجا آمده است.در اولین نگاه به نظر میرسد T-1000 جدید (Robert Patrick) به لحاظ فیزیکی هیچ سنخیتی با آرنولد ندارد. ترمیناتور جدید کوچکتر و لاغرتر است و به نظر میرسد T-800 شواترزنگر به راحتی بتواند به آن غلبه کند. اما”T-1000″ در بین تجهیزات و قابلیتهای خود، چیزی بیش از کش و قوس و انعطاف پذیری دارد! همانطور که پس از شلیک پنج گلوله به سمت این ربات توسط ترمیناتور اصلی میبینیم، این مدل جدید نشان میدهد که از فلز مایع ساخته شده که میتواند تغییر شکل دهد و پس از شکستن یا تکه تکه شدن دوباره جمع شود.
چرخش دیگر داستانی این نسخه در مقایسه با طرح داستان اصلی به سارا کانر بر میگردد. سارا کانر دیگر یک قربانی یا دختری که مورد آزار قرار میگیرد نیست. تجربهی نزدیک به مرگی که داشته و آگاهی از آیندهی محکوم به نابودی، او را تبدیل به یک جنگجوی سرسخت کرده که هدف زندگی او محافظت از پسرش و آمادگی برای جنگ آینده است. همیلتون برای این نقش خود را تبدیل به یک شخصیت اکشن عضلانی کرد و قطعاً نسلی از دختران را به تناسب اندام ترغیب کرد! دیگر او دختری نبود که نیاز به کمک داشته باشد. سارا کانر به یک نماد اکشن زنانه تبدیل شده بود.سارا کانر علاوه بر تبدیل شدن از یک مادر شکار شده به یک مادر بسیار محافظ، خود نیز به یک شکارچی قهار تبدیل میشود. وی پس از اینکه متقاعد شده بود همچنان میشود از روز داوری جلوگیری کرد، تصمیم میگیرد تا دانشمندی که شبکهی رایانهای را ایجاد کرده بود به قتل برساند. این شبکهی رایانهای به اسکای نت تبدیل شده بود. اسکای نت یک هوش مصنوعی است که به استقلال دست یافته و به این نتیجه رسیده است که انسانها در سطحی پایینتر نسبت به ماشینها قرار دارند.
سارا با پیدا کردن مهندس مایلز دایسون (Joe Morton) با واقعیت وحشتناکی روبرو میشود که ظاهراً کامرون آن را در تمام این داستان خود قرار داده بود: آخرالزمان همیشه قرار بوده اتفاق بیافتد. دایسون اسکای نت را با فناوری مهندسی معکوس ساخته بود که هنگام تلاش اولین ترمیناتور برای قتل کانر به جای مانده بود. بنابراین تمام این داستان حقیقتاً از کجا آغاز شده است و چگونه ممکن است به پایان برسد؟ هم جان کانر و هم اسکای نت توسط آینده برای نفوذ به گذشته در نظر گرفته شده بودند.ترمیناتور 2 در اینجا به پایان نمیرسد و همین موجب شد تا به شکل اجتناب ناپذیری سه دنباله (و حتی یک مجموعهی تلویزیونی) برای آن در نظر گرفته شود که البته هیچ کدام از این عناوین نتوانستند خود را به دو عنوان کامرون نزدیک کنند. (او در ساخت هیچ کدام از نسخههای دیگر ترمیناتور نقشی نداشته است).“ترمیناتور” به جای ادامه یافتن در غالب دنبالههای اصیل و ارزشمند تبدیل به یک برند تجاری شد که تولیدکنندگان و استودیوهای فیلم سازی سعی در فروش آن داشتند. در فیلمهای بعدی به طور کلی یا سعی شده بود همان روایت (ترمیناتور 3 سال 2003 و Terminator Genisys سال 2015) را در راستای روایت داستان اصلی بازآفرینی کنند یا سعی شده بود تا تمرکز بر جنگ آینده بین انسان و ماشین باشد (Terminator Salvation سال 2009).
هیچ یک از این تلاشها قانع کننده نبودند زیرا بهترین قسمت داستان پیش از این ارائه شده بود. کامرون بدون شک با تایتانیک و آواتار به صعود خود به قلههای موفقیت در زمینهی فیلم سازی ادامه داد. حداقل او به اندازهی کافی باهوش بود و میدانست که نمیتواند خود را با ترمیناتور دیگری به جایگاه بالاتری برساند. شوارتزنگر اما نتوانست به طور کامل خود را از این عرصه دور نگه دارد و شاید دلیلش این است که او به شخصیت فیلم بسیار نزدیک است. اما حتی حضور او نیز نتوانست فاجعهی Genisys را نجات دهد؛ عنوانی که موجب نابودی این فرانچایز شد.
اکنون تمایل تولیدکنندگان اینگونه است که از ابتدا یا همهی فرانچایزها را به صورت یک سه گانه بسازند یا فقط برای دوشیدن بیشتر از نام تجاری آن عنوان دست به ساخت ادامههای مختلف بزنند. اما ترمیناتور 2 علاوه بر ایجاد یک استاندارد بالا برای دنبالههای فیلمهای اکشن علمی تخیلی، میتواند مثال خوبی برای خداحافظی در اوج باشد. این فیلم بعد از 30 سال همچنان یکی از بهترین فیلمها در نوع خود محسوب میشود.
آخرین ویرایش: