راهنمای Final Fantasy XIII( آپدیت شد: قسمت چهارم داستان_ تا پایان دیسک 2)

GENE

کاربر سایت
May 12, 2007
2,982
نام
مهدی
راهنمای Final Fantasy XIII
آپدیت 8 اردیبهشت:
قسمت چهارم داستان( تا پایان دیسک 2)


---------------------------
سلام. با توجه به اینکه لذت بردن از یک بازی Jrpg در گرو درک کامل داستان و گیم‌پلی می‌باشد، سعی کردم مقاله‌ای بنویسم و مسائل مهم بازی را در آن توضیح دهم. با خواندن این متن سوالات اصلی شما جواب داده خواهد شد.

فهرست مطالبی که در این راهنما خواهید یافت:

اصطلاحات و نام مکان‌ها:

  • Pulse
  • Fal’cie
  • L’cie
  • Cei’th
  • Crystal stasis
  • Cocoon
  • The hanging edge
  • Bodhum
  • Pulse Vestiges
  • Sanctum
  • Purge
  • PSICOM
  • Guardian corpse
  • Bodhum security regiment
  • NORA

مسائل مربوط به مبارزات و آپگرید:

  • Chain and Staggering
  • Shrouds
  • Preemptive strike
  • Paradigms
  • Crystarium
  • آپگرید کردم سلاح‌ها
  • نحوه استفاده از Eidilonها( سامون‌ها)

در پایان هم خلاصه‌ای از ایتدای داستان

------------------------------------------------------------------​



اصطلاحات و مکان‌ها:


Pulse

Pulse سرزمینی‌ست وسیع پر از رمز و راز که در زیر سایه Cocoon آرام گرفته است. موجودات خطرناک بسیاری در این سیاره زندگی می‌کنند. مردم معتقدند که هیچ انسانی نمی‌تواند در این سرزمین پر مخاطره زندگی ‌کند. طبق قوانین، رفتن به این مکان قدغن می‌باشد و هیچ کس تابحال پا بر روی آن نگذاشته تا حقیقت آن را در یابد. حتی افراد بالا رتبه سانکتوم نیز نمی‌توانند ادعا کنند که آنجا را با چشمان خود دیده‌اند. در تاریخ آمده است که قرن‌ها پیش موجودات وحشی این سرزمین به Cocoon حمله کردند و خرابی و صدمات زیادی به بار آوردند.



Fal’cie

فالسی‌ها در واقع ماهیتی خدایی دارند. آن‌ها دارای قدرت جادویی مافوق تصور هستند. دو نوع فالسی وجود دارد: فالسی‌های Cocoon و فالسی‌های Pulse. فالسی‌هایی که Cocoon را ساختند محافظان بشریت هستند. از طرف دیگر فالسی‌هایی که در سرزمین Pulse هستند،‌ دشمن خونین Cocoon محسوب می‌شوند.



L’cie

فالسی‌های Pulse توانایی این را دارند تا هر انسانی را که با آن‌ها مواجه شود به بردگی خود در آوردند. به افرادی که تحت کنترل فالسی‌های Pulse در آیند L’cie( اِلسی) گفته می‌شود. وقتی کسی به السی تبدیل شود، روی بدنش علامتی بوجود می‌آید که هیچگاه پاک نخواهد شد و همچنین آن فرد توانایی استفاده از جادو را پیدا می‌کند. یک السی در اختیار فالسی خود می‌باشد و باید از فرامین او تبعیت کند.

وقتی کسی به السی تبدیل شد هیچ راه برگشتی برای او وجود ندارد. السی‌ها از طرف فالسی خود ماموریت‌های ویژه‌ای به نام Focus دریافت می‌کنند که موظف به انجام آن می‌باشند. السی‌ها دشمن Cocoon هستند.



Cei’th

وقتی کسی به السی تبدیل شود از طرف فالسی خود ماموریت‌هایی به نام Focus دریافت می‌کند. یک السی برای مدت زمان معینی وقت دارد تا ماموریت خود را به انجام برساند و اگر در این راه موفق نشود به Cei’th تبدیل می‌شود.

یک Cei’th تا ابد گرفتار عذاب و اندوه می‌شود و هر گونه اراده‌ای از او گرفته می‌شود. نه زنده است و نه می‌میرد و تا ابد رستگار نخواهد شد.



Crystal stasis

طبق افسانه‌ها وقتی یک السی موفق شود که ماموریت خود را به انجام برساند، به او زندگی ابدی اهدا خواهد شد و به خوابی عمیق فرو رفته و به قطعه‌ای کریستال تبدیل می‌شود. هر چند گذراندن یک عمر بی پایان در قطعه‌ای از کریستال چندان فرقی با مرگ ندارد. مردم Coccon از السی‌ها وحشت دارند. آن‌ها معتقدند یک السی در هر دو صورت محکوم به مرگ است. پس یک السی دو سرنوشت می‌تواند داشته باشد: یا Cei’th می‌شود یا به قطعه‌ای از کریستال تبدیل می‌شود.



Cocoon

یک فالسی در 13 قرن پیش، شهری معلق را در اتمسفر سیاره Pulse خلق کرد تا به بهشتی برای انسان‌ها تبدیل شود. شهری بسیار متمدن و پیشرفته، بدون بیابان‌های خشک و بی آب و علف.

شهر‌های وسیع با جمعیت‌های میلیونی در Cocoon وجود دارد. گرچه هنوز نیز حیوانات خطرناکی در Cocoon وجود دارند ولی تکنولوژی پیشرفته و امنیت بالا به مردم این اطمینان را می‌دهد تا با خیال راحت زندگی کنند. برای مردم Cocoon، سفر به سرزمین Pulse ممنوع است. هر چند مردم Cocoon از همان ابتدای تولد یاد می‌گیرند که باید از هر چیزی که به Pulse مربوط است دوری کنند. بنابراین حتی فکر رفتن به Pulse را هم نمی‌کنند.



The hanging edge

این منطقه در نزدیک دیواره خارجی Cocoon واقه شده. زوزگاری Hanging edge مرکزی پر جمعیت و پیشرفته بود. قرن‌ها پیش لشکری از موجودات Pulse به این منطقه حمله کرد و پوسته دور شهر را شکست و صدمات زیادی به بار آورد. از آن به بعد این منطقه متروکه شد و شهروندان Cocoon حق ورود به آن را نداشتند.



Bodhum

شهری خوش آب و هوا در کنار ساحل دریا. لایتنینگ و خواهرش سارا و همچنین Snow و اعضای تیمش در این شهر زندگی می‌کنند. شهری بسیار آرام و زیبا که اکثر مردم تعطیلات خود را در آن می‌گذرانند.

یکی از مراسم باشکو این شهر، آتش بازی سالانه‌ای می‌باشد که در کنار ساحل برگذار می‌شود. در افسانه‌ها آمده است که در این شب، هر کس آرزویی بکند، برآورده خواهد شد.



Pulse Vestiges

در روزگار باستان، وقتی که فالسی قصد داشت Cocoon رابسازد، از مواد اولیه و منابعی که در سرزمین Pulse موجود بود استفاده کرد. وقتی که پوسته بیرونی Cocoon در جنگ با Pulse شکست، باز نیز برای تعمیر آن از مواد موجود در Pulse استفاده شد. باقیمانده این مواد هنوز نیز در Cocoon یافت می‌شوند.

Pulse Vestiges نیز قطعه‌ای بود که در تعمیر پوسته استفاده نشد و در شهر ساحلی Bodhum به عنوان نمادی از بازسازی دوباره Cocoon گذاشته شد. برای مدت‌های مدیدی مردم معتقد بودند که این قطعه هیچ ضرر و زیانی ندارد و کسی به آن توجه نمی‌کرد. پس از مدتی دولت Cocoon فهمید که دروازه ورود به این بنا که مدت‌های درازی‌ست بسته بود، بطرز مشکوکی باز شده است. گروهی از سربازان برای تحقیق فرستاده شدند و طی یک تماس رادیویی اعلام کردند که یک فالسی Pulse در این بنا آرمیده است. با این کشف، تمام مردم شهر Bodhum در وضعیت خطرناکی قرار گرفتند. دولت از ترس اینکه مبادا این سربازان به السی تبدیل شده باشند، درب را بر روی آن‌ها بست و سربازان را در داخل ان‌جا زندانی کرد و سپس جلسه‌ای فوری تشکیل داد تا راه حلی پیدا کند.



Sanctum

سانکتوم همان دولت و حکومت مرکزی Cocoon می‌باشد که قدرت اجرایی، قانون‌گذاری و قضایی دارد. همچنین تمام نیرو‌های نضامی Cocoon تحت نظارت سانکتوم هستند. اداره این دولت در درست فردی‌ست به نام Galenth Dysley



Purge

مردم Cocoon در ترس و اضطراب همیشگی از Pulse هستند. هر کس که کوچکترین ارتباطی با Pulse برقرار کند به عنوان دشمن Cocoon و کل بشریت شناخته می‌شود.

با کشف اخیر فالسی Pulse در شهر Bodhum موج شدیدی از نا آرامی ساکنان Cocoon را در بر گرفت. دولت سانکتوم باید خیلی زود راه حلی پیدا می‌کرد. سران دولت طی جلسه‌ای فوری، قانون جدیدی را وضع کردند. قانونی به نام Purge( پاکسازی)

طبق این طرح، تمام ساکنان شهر Bodhum ممکن است به فالسی Pulse الوده شده باشند( یعنی السی شده باشند) و بنابراین باید برای همیشه به Pulse تبعید شوند.



PSICOM

نیرو‌های نظامی سانکتوم از دو بخش اصلی تشکیل شده‌اند: PSICOM و Guardian corpse

PSICOM از سربازان نخبه‌ای تشکیل شده که وظیفه حفاظت Cocoon از حملات احتمالی Pulse را بر عهده دارند. این سربازان تا دندان مسلح به سلاح‌های پیشرفته و کشتی‌های هوایی جنگنده هستند. همین سربازان PSICOM مسئول اجرای طرح Purge هستند.



Guardian corpse

شاخه‌ای از نیرو‌های نظامی سانکتوم که مسئول برقراری صلح و آرامش در شهر هستند. سربازانی که در این شاخه خدمت می‌کنند در واقه در حکم پلیس هستند و هر گونه فعالیت‌های جنایی را در سطح شهر کنترل می‌کنند.

چون سر و کار این سربازان با شهروندان Cocoon می‌باشد به ندرت از زره و سلاح‌های سنگین استفاده می‌کنند.



Bodhum security regiment

گردان امنیتی Bodhum زیرمجموعه ای از Guardian corpse می‌باشد که بطور اختصاصی در شهر Bodhum فعالیت می‌کند. قبل از اینکه قانون Purge توسط سانکتوم به تصویب برسد، لایتنینگ یکی از اعضای این گردان امنیتی بود.

در شهر آرام و بی سر و صدای Bodhum چندان وظیفه سنگینی بر عهده سربازان این گردان نیست. از انجایی که سربازان این گردان اغلب اوقات بیکار بودند، به مناطق دیگر اعزام می‌شدند تا خطرات احتمالی مناطق دیگر را بر طرف کنند.



NORA

گروهی‌ست به سرپرستی Snow که از جوانان همفکر شهر Bodhum تشکل شده است. مرکز فعالیت آن‌ها قهوه‌خانه‌ای در ساحل Bodhum می‌باشد. آن‌ها همیشه در اطراف ساحل گشت زده و اگر مشکلی برای مردم پیش بیاید به کمک آن‌ها می‌روند. این مشکلات در حد همان مبارزه با حیوانات وحشی می‌باشد.

در جریان تصویب و اجرای طرح Purge، تمام اعضای گروه NORA نیز شامل این طرح شده و می‌بایست به Pulse تبعید شوند. بنابراین گروه NORA به سر دسته شورشیان علیه Purge و سانکتوم تبدیل می‌شود.

-------------------------------------------------​



مسائل مربوط به مبارزات و گیم‌پلی:


Chain and Staggering


زیر خط خون دشمنان، یک نوار خالی وجود دارد. هر بار که شما به دشمن ضربه بزنید این نوار مقداری پر می‌شود( با رنگ نارنجی). وقتی که نوار کاملا پر شد دشمن شما وارد حالت Stagger شده است( یعنی گیج شده است).

وقتی دشمن Stagger شده باشد، ضربه‌های شما خون بیشتری از او کم خواهد کرد. برای کشتن دشمنان قوی واجب و ضروری‌ست که هر چه سریعتر آن‌ها را Stagger کرده تا کارتان راحت‌تر شود. خط Stagger هم به تدریج کم شده و به صفر می‌رسد.



Shrouds

Shroudها یک سری مهمات یک‌بار مصرف هستند که خارج از مبارزات استفاده می‌شوند و قابلیت‌های تکنیکی منحصر بفردی به شما می‌دهند.

برخی از آن‌ها مانند Fortisol و Aegisol در ابتدای ورود به نبرد اثر می‌کنند. مثلا Fortisol در همان ایتدای ورود به نبرد بر روی تمام اعضای گروه جادو‌ی افزایش سرعت اعمال می‌کند.

استفاده از Deceptisol شما را از دید دشمن مخفی می‌کند. در این حالت شما می‌تواند به مبارزات وارد نشوید یا اینکه Preemptine strike اجرا کنید.

برای استفاده از Shroudها دکمه LB را در حالت غیر مبارزه بزنید. اگر آیتمی داشته باشید نشان داده می‌شود که می‌توانید ان را انتخاب کرده و از مزایای آن بهره ببرید. توجه کنید که اثر این ایتم‌ها پس از مدتی از بین می‌رود. پی زمان بندی درست داشته باشید.



Preemptive strike

دشمان وقتی شما را ببینند بر روی سر ان‌ها مثلثی قرمز رنگ ظاهر می‌شود. اگر طوری به دشمن نزدیک شوید که شما را نبید و وارد مبارزه شود ان‌گاه حالت Preemptive بوجود می‌آید. در این حالت از همان ابتدای مبارزه همه دشمنان در وضعیت Stagger قرار می‌گیرند و شما براحتی می‌توانید ان‌ها را نابود کنید.



Paradigms

این بخش بسیار مهم است. هر کاراکتر می‌تواند 6 نقش متفاوت در مبارزه داشته باشد( که در پایین توضیح داده خواهد شد). تغییر نقش یک کاراکتر، توانایی‌ها و نحوه عملکرد او را تغییر می‌دهد. این نقش‌ها به هر طریقی که در کنار هم قرار گیرند، Paradigm‌های متفاوت ایجاد می‌کنند.

در منو بازی، در قسمت Paradigms شما می‌توانید Paradigm‌های مورد علاقه خود را بسازید. در حین مبارزات می‌تواندی با فشار LB منوی Paradigm را باز کرده و ترکیب مورد نظر خود را نتخاب کنید.

شما باید همیشه مواظب وضعیت کاراکتر‌های خود باشد. در مبارزه با دشمنان قوی یک کاراکتر با نقش Sentinel(نگهبان) می‌تواند ارایی خوبی داشته باشد، برای تمام کردن سریع مبارزه Commando‌ها بسیار مناسب هستند. وقتی اوضاع کاراکتر‌هایتان وخیم شد Medic می‌تواند به کمک شما بیاید. در زیر نگاهی به هر 6 نقش می‌اندازیم.



Commando( کماندو)
تخصص این افراد در حملات فیزیکی قدرتمند می‌باشد. خون دشمن را سریعا کاهش می‌دهند ولی خط Chain دشمن با حملات این افراد زیاد پر نمی‌شود.( سعی نکنید دشمن را با کامندو‌ها وارد حالت Stagger کنید چون وقت‌گیر است).

کماندو‌ها وقتی در کنار Ravagerها قرار بگیرند بسیار کارایی خوبی دارند.


Ravager
تخصص این افراد در جادو‌های سیاه و قدرتمند می‌باشد. این افراد خط Chain دشمن را خیلی زود پر کرده و او را وارد حالت Stagger می‌کنند. اگر یک کماندو در کنار آن‌ها باشد زج موفق را تشکیل می‌دهند.


Sentinel
تخصص این افراد در دفاع کردن است. آن‌ها توجه دشمن را به سوی خود جلب می‌کنند و به بقیه گروه این امکان را می‌دهند تا سالم بمانند و شمن را از پای در اورند. افرادی باید در این نقش گذاشته شوند که توانایی و خون بالایی دارند( مثل Snow).

این افراد قابلیتی به نام Provoke نیز دارند. وقتی دشمن Stagger شود، خط Stagger آرام‌تر کاهش میابد و به بقیه افراد این زمان را می‌دهد تا ضربه‌های قوی بیشتری روی دشمن اجرا کنند.


Medic
تخصص این افراد در شفا دادن گروه، پر کردن خون آن‌ها و از بین بردن افکت‌های بدی‌ست که دشمن روی اعضای گروه ایجاد می‌کند. این افراد حتی می‌توانند اعضای KO شده را دوباره زنده کنند.

این افراد به شدت لازم و ضروری هستند ولی از طرفی شدت حمله شما را کاهش می‌دهند. پس وقتی یک بار از آن‌ها استفاده کردید بهتر است Paradigm خود را تغییر داده و به حالت هجومی بروید تا دشمن را سریع‌تر نابود کنید.


Synergist
تخصص این افراد در بالا بردن کارایی افراد دیگر گروه است. این افراد با اجرای جادو‌هایی بر روی افراد گروه، عملکرد آن‌ها را در زمینه سرعت، قدرت، مقاومت و غیره بالا می‌برند.


Saboteur
تخصص این افراد در تضعیف کردن دشمن می‌باشد. اینافراد با اجرای جادو‌هایی بر روی دشمن آن‌ها را دارد حالت‌های متفاوتی می‌کنند که در نتیجه ضربات اعضای دیگر گروه بهتر اثر می‌کند، دشمن کند می‌شود و غیره.

** باید توجه داشته باشید که این 6 نقش که در بالا ذکر شد در ابتدای بازی همه در Level 1 هستند. هر چه شما Level کاراکتر خود را در یک زمینه بالاتر ببرید، آن کاراکتر توانایی‌ها و قابلیت‌های بهتری در آن نقش پیدا می‌کند.



Crystarium

کاراکتر شما باید در نقش‌های متفاوت پیشرفت کند تا کارایی بهتری داشته باشد و تکنیک‌های جدید‌تری یاد بگیرد. بدین منظور از سیستم Crystarium استفاده می‌شود.

ابتدا از منوی بازی وارد گرینه Crystarium شوید و کاراکتر مورد نظر خود را انتخاب کنید. حالا باید تصمیم بگیرید که کاراکتر خود را در کدامیک از آن نقش‌های شش گانه ارتقا دهید. گزینه مورد نظر را انتخاب کنید تا نمودار موبوط به رشد کاراکتر باز شود.

در این نمودار یک سری گوی و یک سری کریستال( به شکل گل) مشاهده می‌کنید که با خطوطی به هم وصل شده‌اند. کریستال‌ها همان تکنیک‌ها و چیز‌هایی‌ست که قبلا بدست آویده‌ای. گوی‌ها، همان تکنیک‌ها و مزایایی هستند که هنوز بدست نیاورده‌اید.

شما در صورتی می‌تواندی یک گوی را بدست آوردی که یک کریستال در کنار آن باشد. یعنی باید خط‌ها را دنبال کنید و نمی‌توانید به دلخواه هر گوی را بدست آوردی. بدین منظور وقتی مکان‌نما( علامت انگشت) روی یک کریستال است، جهت را به سمت گوی مد نظر بگیرید و کلید A را فشار دهید. خط پر می‌شود و وقتی به گوی مورد نظر رسید شما آن را بدست آورده‌اید.

این پر شدن خط و دریافت تکنیک‌های جدید به Crystal Point یا همان( CP) نیاز دارد. کاراکتر‌ها در پایان هر نبرد مقداری CP دریافت می‌کنند. اگر می‌خواهید کاراتر‌های خود را بیشتر قوی کنید، مبارزات بیشتری انجام دهید و بعد به همین بخش بیایید و CPهای خود را مصرف کنید.


آپگرید کردم سلاح‌ها

از چپتر 4 به بعد، در هنگام سیو کردن بازی گزینه‌ای به نام آپگرید در اختیار شما قرار می‌گیرد. وقتی روی آن کلیک کنید دو قسمت به شما نشان داده می‌شود. آپگرید و Dismantle

گزینه آپگرید را انتخاب کنید. شما می‌توانید هم سلاح‌ها و هم Accessoryهای خود را ارتقا دهید. هر کدام که مد نظرتان است انتخاب کنید تا صفحه مورد نظر باز شود. حالا نوبت استفاده از Componentها ست. یعنی همان آیتم‌هایی که بصورت تصادفی بعد از هر مبارزه بدست آورده‌اید.

برای اینکه یک سلاح به Level بالاتر برود به مقدار مشخصی EXP نیاز دارد که در پایین صفحه نوشته می‌شود. هر کدام از Componentهای شما نیز می‌توانند مقدار معینی EXP فراهم کنند. وقتی به اندازه کافی Component مصرف کنید، سلاح شما به Level بالاتر می‌رود.

بعضی از Componentها به شما پاداش هم می‌دهند. مثلا بعد از استفاده شما خواهد دید که عددی مثل EXP x 1.5 نشان داده می‌شود. این بدین معنی‌ست که سلاح شما زودتر آپگرید خواهد شد. البته قابل ذکر است که برخی دیگر نیز اثر معکوس دارند و EXP شما را کم می‌کنند.
---

و اما Dismantle
اگر سلاح یا Accessory دارید که دیگر از آن استفاده نمی‌کنید با استفاده از این قسمت می‌تواندی آن‌ها را به Component تبدیل کنید. سلاح یا Accessory شما حذف شده و Component در اختیار شما قرار می‌گیرد که بعضی وقت‌ها خیلی کمیاب و با ارزش هستند.



نحوه استفاده از Eidolonها( سامون‌ها)

برای احضار یک سامون شما نیاز به TP دارید. همان خط زرد رنگ که زیر خون کاراکتر ها نشان داده می‌شود. سعی کنید مبارزان را به بهترین نحو( 5 ستاره) به اتمام برسانید تا TP شما پر شود.

سامون را احضار کنید. اول از همه به خط بنفشی توجه کنید که در پایین صفحه در حال کم شدن است. اگر سامون شما ضربه بخورد این خط زودتر کم می‌شود. اگر این خط کاملا خالی شود، سامون شما ناپدید می‌شود. شما باید تا حد امکان سامون خود را حفظ کنید و در کنار او مبارزه کنید. درست در لحظه‌ای که این خط می‌خواهد به پایان برسد دکمه X را فشار دهید تا وارد حالت gestalt شوید.

در این حالت در گوشه سمت چپ شما عددی خواهید دید که به آن Time unite می‌گویند.هر چه در مرحله قبل، بیشتر سامون خود را حفظ کرده باشید، این عدد بزرگتر خواهد بود. همچنین در گوشه سمت چپ صفحه دکمه‌هایی می‌بینید. این‌ها حرکت‌های ویژه‌ای هستند که می‌توانید با سامون خود انجام دهید. اگر دکمه A را فشار دهید، سامون بطور خودکار حمله می‌کند و نیازی به دستور شما ندارد. ولی بهتر است خودتان او را کنترل کنید.
هر حرکت، بها و قیمت مشخصی دارد که در کنار آن با رنگ سفید نوشته شده. با زدن هر حرکت، از میزان Time Unite شما کم می‌شود و وقتی به صفر برسد، سامون ناپدید می‌شود.

پس از ناپدید شدن سامون، خط Chain دشمنان صفر می‌شود و دشمنان Stagger شده نیز به حالت عادی بر می‌گردند.
در عوض HP تمام پارتی نیز پر می‌شود و افکت‌های بد( Status ailmenها) نیز از بین می‌روند.


-----------------------------------------------------------------​



قسمت اول داستان

از آنجایی که ابتدای داستان کمی گنگ به نظر می‌رسد در این‌جا می‌توانید مسائلی که تا ابتدای چپتر 3 و جمع شدن کاراکتر‌ها دور هم اتفاق می‌افتند را بطور خلاصه بخوانید.

در ابتدای بازی طرح Purge اجرا شده است و سربازان PSICOM با استفاده از یک قطار سریع و سیر در حال انتقال مردم شهر Budhum به Pulse می‌باشند. در بین این افراد، لایتنینگ و ساژ نیز حضور دارند. در یک لحظه لایتنینگ به سربازان حمله کرده و بقیه مردم نیز به کمک او می‌آیند. قطار وارد منطقه Hanging Edge می‌شود و در آنجا مورد حمله ربات‌های پرنده که متعلق به سانکتوم هستند قرار می‌گیرد و متوقف می‌شود. لایتنینگ راه خود را از میان سربازان باز می‌کند و ساژ نیز بدون اینکه بداند هدف اصلی او چیست، به دنبالش می‌رود.

پس از تصویب قانون Purge باید تمام افرادی مشکوک به Pulse تبعید شوند ولی از انجایی که این کار وقت و هزینه زیادی می‌گرد و از طرفی این خطر را دارد که خود سربازان نیز آلوده شوند، سانکتوم تصمیم می‌گیرد که مردم آلوده را قتل عام کند. جنگ تمام عیاری در Hanging edge براه می‌افتد. Snow، سرپرست تیم NORA نیز مردم را به شورش و مقاومت علیه سانکتوم تشویق می‌کند. مادر پسری به نام Hope به Snow می‌پیوندد تا با این کار بتواند از پسرش دفاع کند. حمله‌ای به Snow صورت می‌گیرد و آن مادر در هنگام دفاع از Snow از پرتگاهی به پایین پرت شده و می‌میرد. Hope که از دور این منظره را می‌بیند دچار شوک و سردرگمی می‌شود.

Pulse Vestage همان قطعه‌ای‌ست که در در شهر Budhum قرار داشت و سانکتوم فهمید که در آن یک فالسی Pulse قرار دارد. سربازان در حال حمل این قطعه می‌باشند تا آن را به نقطه مورد نظر رسانده و نابود کنند. سارا، خواهر لایتنینگ، به السی تبدیل شده و درون این بنا محبوس شده است. لایتنینگ و ساژ به داخل Vestage می‌روند. سارا همچنین نامزد Snow نیز هست. Snow وظایف را به عهده اعضای تیم NORA گذاشته و او نیز به Vestage می‌رود. Hope نیز که Snow را مسئول مرگ مادر خود می‌داند به همراه دختری به نام وانیل به تعقیب او به راه می‌افتد.

وقتیHope و وانیل به Snow برخورد می‌کنند او می‌گوید که می‌خواهد سارا را نجات دهد. نجات کسی که به السی تبدیل شده غیر ممکن است. Hope از فرط عصبانیت شروع به لرزیدن کرده و نمی‌تواند حرف خود را به Snow بزند. Snow ان دو را همراه خود می‌برد تا سارا را پیدا کنند. در راه به Cie’thها برخورد می‌کنند. همان سربازانی که برای تحقیق به داخل Vestage فرستاده شده بودند و سانکتوم از ترس اینکه مبادا آن‌ها به السی تبدیل شده باشند، درب را بر روی ان‌ها بسته بود.

لایتنینگ و ساژ نیز به دروازه‌ای بسته می‌رسند. لایتنینگ به جلوی دروازه رفته و با صدای ارام سخنانی می‌گوید و معذرت‌خواهی می‌کند و ناگهان در باز می‌شود. آیا فالسی صدای او را شنید؟ یا کس دیگری مسئول باز شدن در بود؟ همه افراد در یک لحظه به هم می‌رسند و سارا را می‌بینند.

در افسانه‌های Cocoon آمده که اگر یک السی موفق شود ماموریت( Focus) خود را به درستی به انجام برساند عمر ابدی یافته و به کریستال تبدیل می‌شوند. سارا در مقابل چشمشان به کریستال تبدیل می‌شود. آخرین سخن او این است که Cocoon را نجات دهید! آیا واقعا سارا عمر ابدی یافته؟ او چه ماموریتی را به انجام رسانیده؟

Snow آینده‌ای می‌خواهد که در آن با سارا ازدواج کند به همین منظور تصمیم می‌گیرد که به راه خود ادامه داده و فالسی Pulse را پیدا کند و از او بخواهد تا نامزدش را ازاد کند. در همین هنگام سربازان PSICOM نیز شروع به تخریب Vestage میکنند. گروه سرانجام فالسی Pulse را پیدا می‌کنند. نام این فالسی Anima می‌باشد. Snow لابه و التماس می‌کند تا نامزدش آزاد شود ولی جوابی نمی‌شود. لایتنینگ و ساژ عصبانی شده و به فالسی حمله می‌کنند. Snow نیز به ان‌ها ملحق شده و فالسی را نابود می‌کنند. در لحظه نابودی فالسی ناگهان همه ان‌ها بیهوش می‌شوند و رویای یکسانی را می‌بینند. رویای یک هیولای خبیث به نام Ragonark که قصد نابودی Cocoon را دارد. Vestage به دست سربازان نابوده شده و به دریاچه زیر Hanging edge سقوط می‌کند. موجی که از انفجار فالسی بوجود آمده بود همه جا را به یخ و کریستال تبدیل می‌کند.

وقتی بیدار می‌شوند ناگهان Snow می‌بیند که بر روی دستش علامت مخصوص السی حک شده. بقیه نیز بدن خود را نگاهی می‌اندازند. بله، همه به السی تبدیل شده‌اند. آن‌ها توانایی استفاده از جادو را پیدا کرده‌اند. نکته مهم این است که یک السی باید قبل از تمام شدن وقت خود ماموریتش (Focus) را انجام دهد وگرنه به Cei’th تبدیل می‌شود. ولی ماموریت گروه ما چیست؟ آن‌ها باید چه کاری را به انجام برسانند؟ تنها سرنخ همان رویای یکسانی‌ست که دیده‌اند.

Snow معتقد است که ان‌ها باید Ragonark را پیدا کرده و نابود کنند و آرزوی سارا را که همان نجات Cocoon بود بر آورده کنند. اما این نمی‌تواند ماموریت یک السی باشد. چون السی‌ها دشمن Cocoon هستند! بهرحال گروه به راه می‌افتند. چه سرنوشتی در انتظار ان‌هاست؟




قسمت دوم داستان( تا پایان دیسک 1)


آیا سارا مرده است یا صرفا به خواب رفته؟

سارا حالا به کریستالی بی تحرک تبدیل شده است. برای لایتنینگ بسیار سخت است که از او دل بکند ولی چاره‌ای ندارد و از سارا خداحافظی میکند. ارتش سانکتوم در تعقیب ان ها هستند. اگر بخواهند زمان با ارزش را صرف جدا کردن کریستال سارا از سطح یخ زده دریاچه بکنند، قطعا در دام سربازان PSICOM گرفتار می‌شوند. اما این شرایط سخت، ذره ای از عشق Snow نسبت به نامزدش کم نمی‌کند. در حالی که بقیه گروه به راهشان ادامه می دهند، Snow همان‌جا می‌ماند تا از سارا محافظت کرده و هر طور شده آرزوی او که نجات Cocoon بود را بر آورده کند. لایتنینگ و بقیه که می‌دانند عوض کردن تصمیم او غیر ممکن است او را ترک کرده و حرکت می‌کنند. Hope هر چند از ته دل می‌خواهد سر Snow داد بزند و عقده‌اش را خالی کند اما باز هم نمی‌تواند حرف خود را به Snow بزند.


لایتنینگ، Hope، وانیل و ساژ از دریاچه یخ زده عبور می‌کنند و پس از چندی با گروه عظیمی از سربازان PSICOM روبرو می‌شوند و در گوشه‌ای کمین می‌کنند تا ببینند اوضاع از چه قرار است. دولت سانکتوم دستور داده است که افراد فراری که قرار بود به Pulse برده شوند، باید هر چه زودتر نابود شوند. به همین جهت سربازان PSICOM با کشتی‌های پرنده خود در سراسر Cocoon به گشت‌زنی مشغولند. این عملیات وسیع برای یافتن فراری‌ها نشانگر این است که مردم Cocoon به شدت از هر چیزی که به Pulse مربوط است ترس و وحشت دارند.


اگر بخواهیم ریشه‌یابی کنیم، در واقع خود مردم Cocoon بودند که با ترس مفرط و بیش‌از حد خود باعث شکل گرفتن طرح Purge( پاکسازی) شدند. در واقع دولت سانکتوم فقط یک وسیله است و آن چیزی که مردم بخواهند را اجرا می‌کند.


دولت سانکتوم زیر نظر یک فالسی به نام Eden هدایت و سرپرستی می‌شود. هر گاه سانکتوم می‌خواهد تصمیمات اساسی و مهمی برای Cocoon بگیرد باید زیر نظر و تایید Eden باشد. در واقع Eden مغز متفکر Cocoon می‌باشد و نابودی او به نوعی نابودی Cocoon محسوب می‌شود. ( توجه: Eden نام یک فالسی است. شهری که این فالسی در آن قرار دارد هم Eden نامیده شده است. این شهر پایتخت Cocoon می‌باشد و بسیار پیشرفته و شلوغ است. در وسط این شهر عمارت بزرگی‌ست که مرکز فرماندهی Primarch( سانکتوم) می‌باشد).


در روزی که قرار بود طرح Purge(پاکسازی) توسط دولت سانکتوم تصویب شود، فالسی Eden با سکوت اختیار کردن،‌به نوعی رضایت خود را از انجام این پروژه اعلام کرد. حالا لایتنینگ و گروهشکه به السی تبدیل شده‌اند در حال فرار هستند و ارتش سانکتوم نیز در تعقیب ان‌هاست. آن‌ها باید هر چه زودتر ماموریت( Focus) خود را پیدا کنند و قبل از تیدل شدن به Cie’tj آن را به انجام برسانند. اما چگونه؟ تنها سرنخی که دارند رویایی‌ست که از هیولای Ragonark دیدند. آن ها حالا السی هستند، یعنی دشمن Coccon. آیا واقعا ماموریت آ‌نها نابود کردن وطن خود است؟


Snow اینطور فکر نمی‌کند. او معتقد است ماموریت‌ آن‌ها به انجام رساندن آخرین آرزوی سارا و نجات Cocoon است. آما چونه ماموریت یک السی می‌تواند نجات Cocoon باشد. این فرضیات Snow فقط باعث می‌شود که خشم و عصبانیت لایتنینگ دو چندان شود و او را مسئول سرنوشتخواهرش بداند.


لایتنینگ و گروه، خود را از شر سربازان خلاص کرده و از دریاچه یخ‌زده خارج شده و به خرابه‌های شهری می‌رسند که سال‌ها پیش در جنگ بینPulse و Cocoon با این وضع در آمده است. در میان خرابه‌ها ناگهان یک کشتی پرنده پیدا می‌کنند. همه سوار می‌شوند به این امید که از آن منطقه خارج شده و خود را از دست سربازان نجات دهند.


Snow همچنان پیش سارا مانده و قاطعانه تلاش می‌کند تا او را از سطح دریاچه جدا کند. او هیچ تردیدی به خود راه نمی‌دهد. گرچه آن‌ها السی هستند ولی هیچوقت دشمن Cocoon نخواهند بود. او معتقد است که باید هیولای Ragonark را نابود کنند و سرزمینشان را نجات دهند. گروه زیادی از سربازان PSICOM به او حمله می‌کنند. Snow یکه و تنها در مقابل ان‌ها می‌ایستند و مبارزه می‌کند ولی سرانجام خسته و بی‌حال می‌شود. در این هنگام ناگهان اتفاق عجیبی رخ می‌دهد. علامت السی او پر رنگ می‌شود. خواهران دوقلوی شیوا( Shiva) در مقابل او ظاهر می‌شوند و براحتی تمام سربازان PSICOMرا نابود کرده و سپس وارد مبارزه‌ای نفس‌گیر با Snow می‌شوند. Snow بالاخره آن‌ها را شکست می‌دهد و خواهران Shiva در کنترل و اختیار او قرار می‌گیرند.


Eidolonها( سامون‌ها)

Eidolonها موجودات عجیب و قدرتمندی هستند که فقط در مقابل بعضی از السی‌های نخبه ظاهر می‌شوند. در افسانه‌ها آمده است اگر به یک السی ماموریتی داده شود که بر خلاف میل و اراده‌اش باشد، این موجودات به کمک او می‌آیند تا بتواند ماموریت خود را کامل کند. بدون استثنا، اگر بخواهند به کسی کمک کنند ابتدا به او حمله می‌کنند. اگر فرد موفق شود ان‌ها را شکست دهد، در اختیارش قرار می‌گیرند.
البته سال‌هاست که هیچ السی در Cocoon نبوده و بنابراین این افسانه نیز تقریبا به فراموشی سپرده شده است.


ادامه:
بعد از نابودی سربازان PSICOM، ناگهان گروه جدیدی از سربازان سانکتوم از راه می‌رسند که یونیفروم‌های جدید وشکلی متفاوت دارند. Snow نمی‌داند آن‌ها چه کسانی هستند. زنی مرموز نیز بین سربازان است. او ضربه‌ای به صورت Snow می‌زند و سپس به سربازان دستور می‌دهد تا او را اسیر کرده و سوار کشتی پرنده خود کنند. بر روی بازوی این زن نیز علامت السی وجود دارد اما به گونه‌ای‌ست که انگار سوخته و یا کمرنگ شده باشد! کسی که علامت السی دارد، دشمن Cocoon محسوب می‌شود. چگونه او با سربازان سانکتوم کار می‌کند؟


لایتنینگ و گروه نیز سوار بر کشتی پرنده‌ای که در خرابه‌ها پیدا کرده بودند شده و به راه می‌افتند. سربازان ان‌ها را پیدا کرده و تعقیب و گریز شدیدی شروع می‌شود. ساژ که در راندن سفینه مهارت‌های بالایی دارد موفق می‌شود که چندین عدد از سفینه‌های دشمن را منهدم کند. آن‌ها با سفینه خود از کنار فالسی Phonix(ققنوس) عبور می‌کنند. این فالسی در واقع خورشید Coccon است و وظیفه تامین نور و گرما را برای مردم دارد. آن‌ها سرانجام مورد اصابت گلوله قرار می‌گیرند و در منطقه‌ای به نام Vile peak سقوط می‌کنند. سفینه آن‌ها از کار افتاده و مجبور می‌شوند که پای پیاده به راه خود ادامه دهند.


قرن‌ها پیش جنگی بین Pulse و Cocoon اتفاق افتاد که باعث صدمه دیدن مناطق مختلفی از Cocoon شد. فالسی‌های Cocoon برای تعمیر و مرمت خرابی‌ها، مواد خام زیادی را از سطح Pulse به Cocoon آوردند. Pulse Vestage هم که حاوی فالسی Pulse بود به Cocoon آورده شد و بعدا به عنوان نمادی از بازسازی در شهر Bodhum رها شد و کسی فکر نمی‌کرد که خطرناک باشد. بعد از بازسازی، مواد اضافی و باقیمانده‌ها به همین مکانی که حالا به آن Vile Peak می‌گویند آورده شد. این منطقه خالی از سکنه می‌باشد و فقط حیوانات و درندگان وحشی در آن زندگی می‌کنند.


لایتنینگ که به نبرد‌های سریع و پیاپی عادت دارد، سریعا راه خود را در پیش می‌گیرد و Hope نیز به دنبال او به راه می‌افتد. ساژ کمی خسته و نا امید به نظر می‌رسد و نمی‌تواند به دنبال لایتنینگ برود. او می‌داند که ارتش سانکتوم به هیچ وجه از تعقیب آن‌ها دست بر نخواهد داشت. حتی اگر موفق شوند با شانس و اقبال از دست آن ها خلاص شوند، ممکن است سرانجام به Cie’th تبدل شوند. چطور آن‌ها می‌توانند Focus خود را پیدا کنند؟
علیرغم این وضعیت ساژ نمی‌تواند وانیل را به حال خود راها کند. او عزمش را جزم می‌کند تا به همراه وانیل به دنبال بقیه گروه بروند. راه جلوی آن‌ها مسدود می‌شود و ساژ و وانیل از سمتی دیگر به حرکت خود ادامه می‌دهند.


لایتنینگ وقایع چند روز پیش را به یاد می‌آورد. در شب آتش‌بازی در شهر Bodhum، لایتنینگ مسئول برقراری امنیت و اتفاقات احتمالی بود. او در میان جمعیت، رییس خود یعنی ستوان Amodar را می‌بیند. او به لایتنینگ اطلاع می‌دهد که سربازان PSICOM مورد مشکوکی در Vestage پیدا کرده‌اند. لایتنینگ سریعا به یاد اتفاقی می‌افتد که 6 روز پیش در نیروگاه تغذیه انرژی افتاده بود. طبق شایعات، اثراتی از فعالیت یه فالسی Pulse در آن‌جا کشف شده بود. لایتنینگ می‌خواهد سر صحبت را با ستوان Amodar باز کند ولی او به لایتنینگ نصیحت می‌کند که از صحبت در مورد چیز‌هایی که به Pulse مربوط می‌شود خودداری کند. سپس به او مرخصی می‌دهد تا به کار‌های خود برسد. زیرا 2 روز دیگر، تولد لایتنینگ می‌باشد.


ادامه:
لایتنینگ حالا از دست خودش بسیار عصبانی‌ست. به خاطر تبدیل شدن به السی، به خاطر اتفاقی که برای خواهرش افتاد، به خاطر اینکه مجبور است یک فراری باشد. Hope و لایتنینگ به راه خود ادامه می‌دهد. Hope از او می‌پرسد که چرا لایتنینگ درگیر این طرح Purge شد و سرانجام این اتفاقات برای او افتاد؟
لایتنینگ اتفاقاتی از چند روز گذشته را برای Hope بیان می‌کند:
در روزی که طرح Purge تصویب شد، لایتنینگ اطلاع پیدا کرد که خواهرش سارا نیز به داخل قطار برده شده تا به Pulse فرستاده شود. او می‌دانست که اگر لحظه‌ای تردید کند دیگر هیچگاه خواهرش را نخواهد دید. بنابراین خودش داوطلبانه به داخل قطار رفت تا بلکه خواهرش را از مهلکه نجات دهد.
در حالی که لایتنینگ در صف ایستاده بود تا به قطار وارد شود، ساژ نیز بطور داوطلبانه وارد قطار شد. او نیز حتما دلیلی برای این کارش داشته است.


Hope همینطور که به داستان لایتنینگ گوش می‌دهد، کم‌کم می‌فهمد که چقدر در مقابل لایتنینگ ضعیف و بی اراده است. او می‌داند که توان مقابله با این موقعیت‌های حساس و خطرناک را ندارد. نا امیدی شدیدی او را فرا می‌گیرد و نمی‌تواند درست بجنگد. Hope ساکن شهر Palumpolum (پالام پولوم) است. او چگونه در این مخمصه گرفتار شده است؟ در واقع از شانس بد او، روزی که طرح Purge اجرا شد، Hope و مادرش برای تماشای آتش‌بازی به شهر Bodhum آمده بودند. تمام خروجی‌های شهر بسته شد و Hope و مادرش نیز در آن‌جا گیر افتادند و به قربانیان طرح Purge تبدیل شدند.
Hope حالا از سرنوشت شوم خودش متنفر است. از دولت سانکتوم که طرح Purgeرا اجرا کرد و همچنین فالسی که او را به السی تبدیل کرد متنفر است. اما بیشتر از همه، از Snow متنفر و عصبانی‌ست. زیرا او را مسئول مرگ مادرش می‌داند.
لایتنینگ از صحره‌ای بالا می‌رود و Hope که نمی‌تواند او را دنبال کند، همان‌جا می‌ماند. در این حال ساژ و وانیل نیز راه خود را از سمت دیگر ادامه می‌دهند و به Hope می‌رسند. ساژ سعی می‌کند که Hope را برای بازکشتن به خانه و پیش پدرش ترغیب کند. اما به نظر می‌رسد که Hope علاقه‌ای به پدر خود ندارد. ساژ روی پیشنهاد خود پافشاری می‌کند. او خوب می‌داند پدر بودن یعنی چه!
آن‌ها به راه می‌افتند تا لاینتنینگ را پیدا کنند. ساژ رهبری گروه سه نفره‌شان را به دست می‌گیرد تا از Hope و وانیل محافظت کند. وضعیت نابسامانی آن‌ها را فرا گرفته است. انگار همه راه‌ها به بن بست و نا امیدی می‌رسد. ساژ امیدوار است که لایتنینگ برای رهایی از این وضعیت چاره‌ای بیندیشد.


در این هنگام لایتنینگ تصمیم مهمی می‌گیرد.
فالسی Pulse، او و خواهرش را به السی تبدیل کرده است. فالسی سانکتوم( Eden) نیز دستور داده که آن‌ها را شکار کنند. مهم نیست که فالسی‌ها از چه نوعی هستند. حالا برای لایتنینگ، " فالسی" فقط یک معنی دارد:" دشمنی که زندگی‌اش را نابود کرده." لایتنینگ حالا مصمم و قاطع است که فالسی‌ها دشمن او هستند. به عنوان اولین حرکت مهم، او تصمیم می‌گیرد که به پایتخت Coccon نفوذ کرده و فالسی Eden را از بین ببرد.

از بین بردن فالسی Eden می‌تواند به عنوان پایان کار Cocoon و از بین رفتن آن باشد. این نقشه جسورانه لایتنینگ درست در مقابل آرزوی خواهرش سارا‌ست که می‌خواست Cocoon نجات پیدا کند. این نقشه همچنین کاملا خلاف نظر Snow می‌باشد. زیرا او در تلاش است که به هر نحو ممکن، Cocoon را نجات دهد. به هر حال لایتنینگ در اجرای این نقشه مصمم است. این تنها راهی‌ست که خشم او را فرو می‌نشاند.


ساژ و وانیل با این نقشه مخالفت کرده و راه خود را در پیش می‌گیرند. Hope وقتی که می‌بیند اجرای این نقشه بر خلاف عقیده Snow می‌باشد، از آن استقبال کرده و به دنبال لایتنینگ به راه می‌افتد. لایتنینگ مصمم است تا سانکتوم و فالسی‌ها را از بین ببرد ولی نمی‌داند که چه اتفاقاتی در انتظار اوست.
در راه آن‌ها مجبورند با سربازان سانکتوم مبارزه کنند. این کار برای Hope بسیار سخت و طاقت فرساست و پس از مدتی خشته می‌شود. لایتنینگ عصبانی می‌شود. در مواجهه با این دشمنان خطرناک او نمی‌تواند از Hope نیز مراقبت کند. بنابراین تصمیم می‌گیرد که او را رها کرده و تنها به راهش ادامه دهد. در این هنگام ناگهان سوزش دردناکی بر روی علامت السی خود حس می‌کند. در این هنگام سامون Odin ظاهر می‌شود و به Hope حمله می‌کند. لایتنینگ سریعا به حفاظت از Hope می‌پردازد، همان کسی که تا چند لحظه پیش می‌خواست رهایش کند. بعد از نابودی Odin، این سامون در اختیار لایتنینگ قرار می‌گرد. تصمیم لایتنینگ عوض می‌شود. او تصمیم می‌گرد تا Hope را نیز همراه خود ببرد.


ساژ و وانیل مخالف نقشه لایتنینگ بودند راه خود را در پیش می‌گیرند. تنها کاری که آن‌ها می‌توانند انجام دهند فرار کردن از دست سربازان است. ساژ می‌داند که السی یعنی دشمن خونین Cocoon. و اگر قرار است Cocoon نجات یافته و به آرامش برسد، تنها راه، مرگ و نابودی آن‌هاست. اما وانیل که دختری بشاش و مثبت‌اندیش است به ساژ دلداری می‌دهد. آن‌ها باید حرکت کنند و هر چه زودتر ماموریت( Focus) خود را بیابند.


و اما Snow کجاست؟

بعد از اینکه Snow در دریاچه یخ‌زده دستگیر شد به درون کشتی پرنده‌ای به نام Lindblum برده شد. سربازانی که او را دستگیر کرده‌اند جزو یکی از شاخه‌های Guardian Corpse به نام Wide-area Response Brigade هستند. این گروه یک نام غیر رسمی دیگر نیز دارند: Cavalry
یک گروه سیار حوزه فعالیت مشخصی ندارند. آن‌ها همیشه در مناطق خالی از سکنه بین شهر‌ها مشغول گشت‌زنی هستند و آماده پاسخگویی به موقعیت‌های اضطراری می‌باشند. این گروه جا و مکان مشخصی ندارند و چون باید همیشه در حال گشت‌زنی باشند، یک کشتی پرنده به نام Lindblum در اختیار آن‌ها قرار گرفته است که هم خانه و هم مرکز فرماندهی سربازانشان می‌باشد. این سفینه کاملا زره‌پوش و قوی می‌باشد اما به پای سفینه‌های ضد Pulse که در اختیار گروه PSICOM است، نمی‌رسد. رهبر این گروه فردی‌ست به نام Cid Rains

Cid دلیل این رفتار اخیر سانکتوم و سربازان PSICOM را بدین صورت توجیه می‌کند: وی می‌گوید که سانکتوم قصد دارد یک کشتار دست جمعی از السی‌ها به راه بیندازد. اگر السی‌ها در مقابل چشم مردم نابود شوند، آن‌گاه ترس و وحشتی که مردم را فرار گفته از بین می‌رود.

هویت Cid مشخص نیست. آیا او و سربازان Cavalry نیز دست نشانده سانکتوم هستند؟ و آن زن مرموز که با آن‌ها همکاری می‌کند کیست؟ آیا او واقعا یک السی و دشمن Cocoon است؟

ذهن Snow پر از این سوالات بی‌جواب است و انگیزه اصلی این افراد را نمی‌داند. در همین حال او خاطره‌ای از چند روز پیش را به یاد می‌آورد. در آن روز نیز Snow به همین صورت گیج و مبهوت شده بود. روزی که فهمید معشوقه‌اش، سارا، به السی تبدیل شده است. در آن روز سارا به حوالی شهر رفته بود. وقتی که دید در‌های Vestage باز هستند از روی کنجکاوی به داخل رفته و پس از تماس با فالسی Pulse به السی تبدیل شده بود. او نتوانست به خواهرش چیزی بگوید ولی این رازش را برای نامزش Snow فاش کرد. او نمی‌خواست که Snow دچار دردسر شود و تصمیم گرفت که رابطه‌اش را برای همیشه با او قطع کند. اما Snow با دنبال او رفت. در غروب خورشید، در کنار دریاچه، Snow در حالی که سارا را در آغوش گرفت، قسم خورد که به او کمک خواهد کرد تا ماموریتش را به انجام برساند.


ساژ و وانیل نا امیدانه به دنبال پیدا کردن Focus خود، به راه ادامه می‌دهد.
Snow مصمم است که آرزوی سارا را به انجام رسانده و Cocoon را نجات دهد. او شک ندارد که ماموریتش نجاتCocoon است.
Hope و لایتنینگ نیز که از سونوشت شوم خود ناراضی هستند تصمیم می‌گیرند تا به Eden، پایتخت Cocoon رفته و سانکتوم و فالسی Eden را از بین ببرند.

چه سرنوشتی در انتظار افراد گروه ماست؟

قسمت سوم داستان


لایتنینگ و Hope در طول مسیرشان به جنگل Garpa Whitewood وارد می شوند. او مصمم است تا از سانکتوم و فالسی ها را نابود کند. این جنگل، منطقه‌ای‌ست مرزی که بین بیابان‌های Vile peaks و شهر پالام پولوم. دولت سانکتوم این جنگل را به منطقه‌ای آزمایشگاهی تبدیل کرده است. حیوانات وحشی مختلف در این جنگل مورد آزمایش قرار گرفته و از نظر ژنتیکی، تغییراتی بر روی آن‌ها اعمال می‌شود و سپس از آن‌ها به عنوان سلاح استفاده می‌شود. راه‌های تو در تو و پیچیده‌ای برای این جنگا طراحی شده تا مهاجمان نتوانند براحتی از آن عبور کنند.


برای رسیدن به پایتخت Cocoon و نابودی سانکتوم، این تنها راهی‌ست که در پیش رو دارند. سربازان PSICOM در این منطقه فعالیت ندارند اما لایتنینگ و Hope با این وجود باید مواظب نیرو‌های نظامی دیگر باشند. لایتنینگ در قلب خود احساس می‌کند که باید هر طور شده از Hope مراقبت کند. Hope نیز که از همان ابتدا به لایتنینگ اتکا کرده بود، کم‌کم روحیه می‌گیرد و برای نبرد با دشمنان از خود شور و نشاط نشان می‌هد. لایتنینگ که این علاقه Hope به مبارزه کردن را می‌بیند، او را به عنوان رهبر گروه قرار می‌دهد تا اعتماد به نفسش را قوی‌تر کند. با رهبری Hope ان‌ها به اعماق جنگل Garpa می‌روند. Hope در تلاش است تا خود را قوی‌تر کرده و تجربه‌های بیشتری کسب کند بنابراین هیچ ترس و ضعفی از خود نشان نمی‌دهد. او می‌داند که اگر یک بار دیگر خود را در مقابل دشمن ضعیف نشان دهد، لایتنینگ برای همیشه او را رها می‌کند. لایتنینگ برای اینکه Hope را تشویق کند، چاقوی زیبا و برنده‌ای را از جیبش در آورده و به او می‌دهد.


تعدادی کشتی پرنده نظامی از داخل جنگل در حال عبور هستند. کمی عجیب است و به نظر نمی‌رسد که این گروه نظامی به دنبال پیدا کردن فراری‌ها باشند. لایتنینگ که خودش یک سرباز کارکشته بوده، می‌داند دلیل این امر چیست: این سربازان اطلاعی در مورد السی‌ها و وضع پیش‌آمده ندارند. در واقع سربازان PSICOM امیدوار بودند که السی‌ها را در همان منطقه Vile Peaks از بین ببرند و بنابراین از درز کردن اطلاعات به بیرون خوددداری کردند. آن‌ها نیرو‌های نظامی نخبه و زیر نظر مستقیم سانکتوم هستند و باید مواظب اعتبار و شهرت خود باشند.


بنابراین به نظر می‌رسد که عبور کردن از جنگل Garpa چندان هم کار سختی نیست. PSICOM در آن منطقه فعالیت ندارد و گروه‌های نظامی دیگر نیز کلا از مساله بی اطلاع هستند. بعد از این همه اتفاقات تلخ، بالاخره لایتنینگ و Hope کمی‌در این مورد شانس می‌آورند و سریعا به راه خود ادامه می‌دهند تا هر چه زودتر از جنگل Garpa خارج شوند.


در این هنگام Hope از لایتنینگ می‌پرسد که چرا Snow نام گروه خودش را NORA گذاشته است؟ لایتنینگ از این سوال کمی شوکه می‌شود و برای او توضیح می‌دهد که معنی این کمه چیست. NORA مخفف جمله‌ایست که می‌گوید:" هیچ اجبار، قانون و مرجعی وجود ندارد". در واقع آن‌ها می‌خواهند آزاد زندگی کنند، هر چند لایتنینگ معتقد است که معنی این جمله بیشتر این است که آن‌ها می‌خواهند بدون هیچگونه مسئولیت‌پذیری و وظیفه‌شناسی عمل کنند. با این جواب لایتنینگ، Hope بیش از پیش از دست Snow و کار‌های او عصبانی می‌شود. در اینجا کم‌کم لایتنینگ دلیل عصبانیت Hope از دست Snow را می‌فهمد. Hope می‌گوید که مادرش چگونه گشته شده و اینکه Snow مسئول مرگ اوست. حالا او می‌خواهد که تجربه کافی را کسب کرده و قوی شود تا روزی با Snow روبرو شود.


چاقویی که Hope در دستش گرفته، بسیار تیز و برنده است. آیا این سلاح که برای بالا بردن اعتماد به نفسش به او داده شد وسیله‌ای برای انتقام جویی خواهد شد؟ همینطور که نگاه Hope بر روی رق چاقو خیره مانده است، لایتنینگ به یاد چند روز پیش می‌افتد، یعنی روز تولدش.


در روز تولد لایتنینگ، در حالی که همه چیز برای یک جشن به یاد ماندنی آماده شده بود، سارا بالاخره دو موضوع مهم را برای خواهرش بازگو می‌کند. یکی اینکه به السی تبدیل شده و دوم اینکه پیشنهاد ازدواج Snow را قبول کرده است. لایتنینگ که فکر می‌کند سارا شوخی می‌کند، کمی غر و لند می‌کند. در همین هنگام یک برنامه تلوزیونی پخش می‌شود که در آن از پیدا شده یک فالسی Pulse در حوالی خبر می‌هد. لایتنینگ می‌فهمد که خواهرش راست می‌گوید اما حالا دیگر خیلی دیر شده. سارا از خانه به بیرون رفته و در داخل Vestage گیر افتاده بود. تنها چیزی که از او باقی مانده بود، هدیه تولد لایتنینگ بود. یک چاقوی زیبا...


ادامه
در میانه راه، جسد تعدادی از سربازان بر روی زمین افتاده است. Hope از دیدن این منظره ناراحت شده و می‌خواهد نگاهی به آن‌ها بیندازد که با برخورد شدید لایتنینگ روبرو می‌شود. او به Hope می‌گوید که باید رحم و دلسوزی را دور بریزد. چون اگر نخواهد بکشد، خودش کشته می‌شود. او به Hope می‌گوید که یک هدف را انتخاب کند و همه چیز را برای رسیدن به آن فدا کند. Hope به حرف‌های لایتنینگ خوب گوش می‌دهد و سپس تصمیم خود را می‌گیرد. او می‌خواهد عملیاتی به نام Operation Nora را در صدر اهداف خود قرار دهد.


در واقع اسم مادر Hope نیز Nora می‌باشد. Operation Nora عملیاتی‌ست که طی آن Hope قصد دارد انتقام مادر خود( Nora) را از رهبر گروه NORA( یعنی Snow) بگیرد. گرچه می‌داند که با این کار مادرش زنده نخواهد شد اما بهرحال مصمم است که این کار را انجام دهد. لایتنینگ خیلی زود متوجه اشتباه خود می‌شود. وقتی او به Hope گفت که دحم و دلسوزی را کنار بگذارد، منظورش این بود که در برخورد با سربازان از خود ترس و تردید نشان ندهد اما Hope این سخنان لایتنینگ را طور دیگر تفسیر کرده بود. Hope حالا تمام تلاش خود را برای به انجام رساندن Operation Nora و انتقام گرفتن از Snow متمرکز می‌کند.


لایتنینگ از حرف‌های که به Hope زده بود پشیمان می‌شود اما با این حال سعی در عوض کردن حرف خود نمی‌کند. در حال حاضر روحیه Hope خیلی قوی و جنگنده شده و اگر لایتنینگ دوباره حرف‌های خود را پس بگیرد ممکن است Hope دچار ناامیدی و دلسردی شود. لایتنینگ به Hope پیشنهاد می‌دهد که به پالام پولوم بروند و در آن‌جا Hope با پدر خود ملاقاتی داشته باشد.


Snow کجاست؟

به نظر می‌رسد که Snow رابطه خوبی با گروه Cavalry برقرار کرده است. او می‌خواهد به آن‌ها کمک کند تا هر چه زودتر السی‌ها را پیدا کنند. او چه هدفی را دنبال می‌کند؟ مگر او قسم نخورده بود که برای نجات Cocoon هر کاری انجام دهد؟ چه اتفاقی برای او افتاده است؟


Sazh و وانیل که از Vile Peaks جان سالم به در برده بودند، حالا در مسیر خود به جنگلی بسیار زیبا و فانتزی می‌رسند. البته محیط این جنگل Garpa طبیعی نیست. اینجا مکانی‌ست که تحقیقات و آزمایشاتی بر روی گیاهان و اکوسیستم انجام می‌گیرد. ماشین‌هایی برای کنترل آب و هوا در این مکان نصب شده است که مستقیقا به فالسی Phoenix متصل هستند.( در قسمت قبل در مورد این فالسی توضیح داده شد).


Sazh و وانیل در واقع هدف مشخصی برای دنبال کردن ندارند. در حالی که در جنگل قدم می‌زنند، تعدادی از سفینه‌های نظامی از بالای سر ان‌ها به سرعت رد می‌شوند. به نظر می‌رسد که به سمت پالام پولوم می‌روند. همان جایی که Hope و لایتنینگ در مسیر آن هستند. گرچه Sazh نگران سلامتی Hope و لایتنینگ است ولی می‌داند که هر گونه تلاشی برای نجات دادن آن‌ها از دست سانکتوم به معنی خودکشی‌ست. وانیل نیز با Sazh موافق است. کار خاصی از دست ان‌ها بر نمیاید پس بهتر است که تا حد ممکن خود را از نزدیک شدن به نیرو‌های سانکتوم دور نگه دارند. آن‌ها دقیقا مسیر مخالق سفینه‌‌ها را پیش گرفته و به سمت شهر Nautilus به راه می‌افتند. آن‌جا منطقه‌ای تفریحی‌ست که توسط سانکتوم برای مردم Cocoon ساخته شده است. توریست‌ها از سراسر جهان به آن‌جا سر می‌زنند.


Sazh و وانیل به راه خود ادامه می‌دهند. در میانه راه وانیل در مورد خانواده Sazh از او سوال می‌کند. این سوال باعث می‌شود که Sazh به یاد پسر کوچکش، Dajh، بیفتد.


در شب اتش‌‌بازی، Sazh همراه با پسرش در Bodhum بودند. Dajh آرزو می‌کند که پدرش فردی شاداب و سرزنده باشد. Sazh با شندین این جمله لبخند زده و وانمود می‌کند که همه چیز رو به راه است ولی دردی سوزناک، قلب او را می‌فشارد. چرا Sazh اینقدر ناراحت و نگران است؟


Sazh برای وانیل درد دل کرده و حقایق را بازگو می‌کند.
Sazh یک خلبان کشتی‌های پرنده بوده که 3 سال پیش همسرش را از دست داده و به تنهایی از پسرش Dajh نگهداری کرده است. چند روز پیش، داج از پدرش می‌خواهد که او را برای بازدید از نیروگاه تغذیه شهر به Euride Gorge ببرد. اهمیت این منطقه به خاطر همان نیروگاهش می‌باشد. بسیاری از دانش‌آموزان به بازدید این نیروگاه می‌آیند تا اطلاعاتی در مورد فالسی‌های سانکتوم بدست آورند.


Sazh به مغازه‌ای می‌رود تا برای داج یک جوجه چوکوبو بخرد. در این هنگام داج به تنهایی وارد نیروگاه می‌شود و اتفاق عجیبی باعث لرزیدن کل ساختمان می‌شود. Sazh سریعا خود را به داخل می‌رساند و پسرش را بیهوش پیدا می‌کند. فالسی Kujata( که جزو فالسی‌های Cocoon محسوب می‌شود)، داج را به یک السی سانکتوم تبدیل کرده است.


فالسی سانکتوم( یا همان فالسی Cocoon)

فالسی‌های سانکتوم، همان فالسی‌هایی هستند که قرن‌ها پیش در کنار یکدیگر، Cocoon را بنا کردند و از آن زمان تا کنون نیز برای بقا و ثبات این شهر و ساکنانش فعالیت می‌کنند. هر کدام از این فالسی‌ها وظیفه مشخصی دارد. مثلا تامین انرژی، نور، غذا و ... این فالسی‌ها زیر مجموعه‌های مختلفی دارند که گفته شده تا 8 میلیون نیز می‌رسند.
فالسی‌ها بطور مستقیم در اداره جامعه نقشی ندارند و برای این کار، دولت سانکتوم را به راه انداخته و آن را در دست خود انسان‌ها قرار داده‌اند.

السی سانکتوم

السی سانکتوم درست برعکس السی Pulse می‌باشد و دشمن یکدیگر هستند.
السی‌های سانکتوم نیز Focus مخصوص به خود را دارند و باید آن را انجام دهند تا به Cie’th تبدیل نشود.
یک السی سانکتوم این توانایی را دارد تا هر چیزی را که به Pulse مربوط می‌شود حس کرده و آن را پیدا کند.


ادامه:
8 روز قبل از اجرای طرح Purge، فالسی Kujata وجود یک السی Pulse را در اطراف نیروگاه درک کرده بود. بنابراین این فالسی تصمیم گرفت تا از یک نیروی انسانی برای پیدا کردن این السی استفاده کند. بنابراین پسر Sazh که در آن حوالی پرسه می‌زد بوسیله این فالسی، به السی سانکتوم تبدیل شد.


وقتی داج به السی سانکتوم تبدیل شد، نیرو‌های PSICOM او را از پدرش جدا کرده و به قرنطینه بردند تا در مورد Focus او تحقیق و بررسی کنند. کلنل Jihl Nabaat مسئول و ناظر ارشد این پروژه بود. آن‌ها در طول چند روز بعد موفق به پیدا کردن Focus داج نشدند ولی فهمیدند که او توانایی کشف کردن موجودات Pulse را دارد.


داج که دلش برای پدرش تنگ شده بود درخواست می‌کند تا در شب آتش‌بازی، ملاقاتی با پدرش داشته باشد. کلنل Nabaat احتمال می‌دهد که اگر داج برای تماشای آتش‌بازی به ساحل Bodhum برود ممکن است بتواند السی Pulse را نیز در ان‌جا کشف کند. بنابراین قبول می‌کند. داج در ساحل با پدرش ملاقات می‌کند. اما Sazh نمی‌تواند خوشحال باشد. چه سرنوشتی در انتظار پسرش است؟ Focus او مشخص نشده و ممکن است به Cie’th تبدیل شود. آیا ماموریت او این است که مهاجمین Pulse را کشف و ردیابی کند؟ او باید هر طور شده به پسرش کمک کند. Sazh جوجه چوکوبو‌ای که چند روز پیش برای پسرش خریده بود را به او نشان می‌دهد. داج و چوکوبو خیلی زود با هم دوست می‌شوند ولی دوستی آن‌ها طولی نمی‌کشد.


داج هنوز نیز باید تحت نظر PSICOM باشد. او فقط همین امشب را وقت دارد تا در کنار پدرش باشد. کلنل Nabaat نیز از دور حرکات پدر و پسر را زیر نظر دارد. در همین شب اتش‌بازی‌ست که داج وجود یک فالسی Pulse را در منطقه کشف می‌کند. همان فالسی که در درون Vestage قرار داشت و با کشف کردن آن، تمام این وقایع به راه افتاد. پس به همین علت بود که Sazh نیز داوطلبانه وارد قطار حامل تبعید‌شدگان شد. او حدس می‌زد که شاید Focus پسرش، نابودی فالسی Pulse باشد. حالا که فالسی Pulse از بین رفته، آیا داج به کریستال تبدیل می‌شود؟ ولی شاید هم Focus داج از بین بردن السی‌های Pulse باشد. در این صورت Sazh و همراهانش باید بمیرند تا داج ماموریت خود را انجام داده باشد!


زمان حال:
Sazh پس از اینکه این اطلاعات را در مورد گذشته خود به وانیل می‌دهد، دوباره همراه با او در جنگل به راه می‌افتد تا به شهر Nautilus بروند. در همین هنگام لایتنینگ و Hope نیز به یکی از بزرگترین شهر‌های Cocoon، یعنی پالام پولوم، وارد می‌شوند.


دولت سانکتوم برای اینکه هر چه زودتر اوضاع را سر رو سامان دهد و السی‌های Pulse را دستگیر کند، تمام نیرو‌های خود را بسیج کگرده و در حالت آماده باش قرار داده است. سربازان PSICOM نیز علی‌رغم میل باطنی خود برای درخواست کمک، مجبور شده‌اند که از سربازان Guardian Coprs برای انجام این ماموریت درخواست یاری کنند. تمام سربازان تحت فرماندهی کلنل Rosch در کوچه و خیابان‌های پالام‌ پولوم پراکنده شده و آماده رویارویی با السی‌ها می‌شوند.


لایتنینگ در ابتدا قصد داشت که از پالام‌ پولوم مستقیما سوار قطار شده و به Eden برود تا کار سانکتوم را یک‌سره کند اما حالا کمی‌نقشه‌اش تغییر کرده است. او نگران Hope و وضعیت فعلی اوست. لایتنینگ که خودش را مسئول این حس انتقام جویی Hope می‌داند. Hope مصمم است که Operation Nora را به انجام برساند و از Snow و سانکتوم برای بلایی که بر سر مادرش آوردند، انتقام بگیرد. Hope که با گوشه و کنار این شهر آشناست، لایتنینگ را راهنمایی کرده و بصورت مخفیانه از دست سربازان می‌گریزند و به تشکیلات زیر‌زمینی شهر پالام پولوم می‌رسند. گذر زمان به ضرر آن‌هاست. هیچ‌کس نمی‌داند یک السی چه مدت وقت دارد تا ماموریت خود را به انجام برساند.


در آن منطقه لایتنینگ و Hope یک فالسی سانکتوم به نام Carbuncle را می‌بینند. این فالسی مسئول تهیه آب و غذا برای شهروندان Cocoon می‌باشد. لایتنینگ کمی به فکر فرو می‌رود. فالسی‌های سانکتوم با مردم مانند حیوانات دست‌آموز برخورد می‌کنند. هر کسی از همان ابتدا که در Cocoon متولد شود تحت مراقبت و وابستگی به این فالسی‌ها می‌باشد. فالسی‌ها از انسان‌ها مراقبت کرده و برای آن‌ها سرپناه و آب و غذا تهیه می‌کنند.


حالا که لایتنینگ به یک السی Pulse تبدیل شده، از تمام حمایت‌ها محروم شده است. مانند بچه‌های که او را از مادش جدا کنند، لایتنینگ نیز دچار سردرگمی و تردید شده است. علاوه بر این او حالا یک فراری‌ست، خواهرش را از دست داده و سرنوشت نامشخصی دارد. تمام این‌ها باعث می‌شود لایتنینگ در افسردگی شدیدی فرو رود. فکر کردن به آینده‌ای بدون " امید" غیر ممکن است. لایتنینگ به سانکتوم به عنوان دشمن خود نگاه می‌کرد و مدام با سربازان در حال نبرد بود. اما این فقط به این دلیل بود که از رویارویی با واقعیت می‌‌ترسید.


و حالا Hope نیز در همین وضعیت افتاده است. او غرق در رویای انتقام است. این مساله ممکن است مدتی برای او به عنوان یک هدف والا باشد ولی در پایان هیچ چیز را عوض نخواهد کرد. لایتنینگ از دست خودشبسیار عصبانی و خشمگین است و به Hope می‌گوید که Operation Nora را فراموش کند. این مضوع برای Hope خیلی سنگین است. اگر انتقام‌جویی را رها کن چه دلیل دیگری برای زندگی خواهد داشت؟ ...


لایتنینگ و Hope از تشکیلات زیرزمینی خارج شده و ناگهان سربازان آن‌ها را محاصره می‌کنند. در این هنگام ناگهان Snow با سامون قدرتمند خود( شیوا) از راه می‌رسد و سربازان را تار و مار می‌کند. سپس توضیح می‌دهد که چه اتفاقی برای او افتاد و چگونه با سربازان Cavalry آشنا شد. در واقع Cavalry نیز یکی از گروه‌های نظامی ساکتوم هستند اما به نظر می‌رسد که قصد دارند با کمک السی‌ها، دولت را سرنگون کنند.


Hope با دیدن Snow دندان‌های خود را بر هم می‌فشارد. مردی که مسئول مرگ مادرش است روبرویش ایستاده. او می‌تواند Operation Nora را همین حالا به اتمام برساند و کار Snow را تمام کند اما هنوز خودش را آماده این کار نمی‌بیند.
لایتنینگ گرچه می‌داند که Hope از Snow متنفر است اما او را با Snow تنها می‌گذارد و از دست سربازان گریخته و به سمت دیگری می‌رود. Snow نیز باقیمانده سربازان را با سامون خود نابود می‌کند و سپس با Hope به راه می‌افتد.


کلنل Rosch قصد دارد که به هر نحوی شده السی‌ها را در پالام پولوم دستگیر کند. اگر همین حالا جلوی آن‌ها گرفته نشود، کل Cocoon دچار هرج و مرج خواهد شد. در حالی که هنوز شهروندان در حال تخلیه شهر هستند، او اجازه آتش را به تمام سربازان می‌دهد. هر سربازی مجاز است که در هر کجا توانست، به السی‌ها شلیک کند. حتی اگر به قیمت کشته شدن مردم عادی باشد.


لایتنینگ با Fang( که جزو همان گروه Cavalry) می‌باشد آشنا می‌شود. Snow و Hope نیز از سویی دیگر به راه خود ادامه می‌دهند. این دو گروه توسط بی‌سیم‌هایی که متعلق به گروه Cavalry می‌باشد با یکدیگر ارتباط دارند. آن‌ها خانه Hope را به عنوان محل تجمع خود انتخاب می‌کنند. Hope که فرصت را مناسب می‌بیند در یک تماس به لایتنینگ می‌گوید که قصد اجرای Operation Nora را دارد. لایتنینگ سعی در منصرف کردن او دارد ولی تماس قطع می‌شود.


در آن‌سو، لایتنینگ مشتاق است که در مورد گذشته Fang اطلاعاتی کسب کند. در مسیرشان به سمت خانه Hope او کمی از گذشته خود را بازگو می‌کند.


Fang یک السی بوده که در Pulse زندگی می‌کرده است. بله Pulse. همان جایی که شهرنشینان Cocoon حتی از شنیدن اسمش نیز وحشت دارند. Fang موفق شده است که Focus( ماموریت) خود را به انجام برساند و بعدا به کریستال تبدیل شده. معلوم نیست چه اتفاقی برای او افتاده ولی به نظر می‌رسد راهی برای آزاد شدن از کریستال وجود دارد.
Fang وقتی بیدار می‌شود خود را در میان موجودات وحشی Pulse می‌یابد در حالی که یک السی دیگر نیز در کنار او بود، وانیل!


Snow و Hope در سوی دیگر در حال حرکت هستند. نظامیان تعدادی از مردم پالام پولوم را دستگیر کرده و قصد دارند قانون Purge را بر روی آن‌ها نیز اعمال کرده و آن‌ها را به Pulse تبعید کنند. Snow تصمیم می‌گیرد که به آن‌ها کمک کند. این حرکت‌های شجاعانه او فقط باعث خشمگین‌تر شدن Hope می‌شود. او منتظر فرصت مناسب است تا انتقام مادرش را بگیرد.

قسمت چهارم( تا پایان دیسک 2)


Snow و Hope بر روی پشت بامی در حال حرکت هستند. Hope حس می کند که بالاخره لحظه‌ای که مدت‌هاست منتظرش بود فرا رسیده است. او با جادویی آتشین به Snow حمله می‌کند. Snow از لبه پرتگاهی آویزان شده و Hope با چاقوی خود به سراغ او می‌رود تا کارش را یک‌سره کند. Hope در اینجا هویت واقعی خود را برای Snow فاش می‌کند. یکی از سفینه‌های دشمن که آن‌ها را زیر نظر دارد، بمبی به سوی پرتاب کرده و انفجار عظیمی در آن‌جا رخ می‌دهد و هر دو به پایین سقوط می‌کنند و بیهوش می‌شوند.


Snow لحظه‌ای تردید نمی‌کند. او به Nora قول داده که از پسرش محافظت کرده و او را به خانه برساند. Snow بدن خود را سپر Hope کرده و او را در آغوش می‌گیرد و هر دو به روی زمین سقوط می‌کنند.

در آن طرف شهر، لایتنینگ در حال گوش دادن به داستان Fang می‌باشد.

اتفاقاتی که برای Fang و وانیل افتاد:


Fang و وانیل السی‌هایی بودند در صد‌ها سال پیش بر روی Pulse زندگی می‌کردند. هر روی آن‌ها در Vestige به کریستال تبدیل شدند. در جریان ساخت و ساز و تعمیر Cocoon، عمارت Vestige نیز به Cocoon آورده شد. وقتی پس از صد‌ها سال، Fang و وانیل از حالت کریستال خارج شدند، در شهر Bodhum و در Vestige بودند. آرم السی Fang که بر روی بازویش بود کمرنگ و سفید شده بود و او هیچ چیزی از گذشته خود و Focusـش به یاد نداشت. اما اوضاع برای وانیل به گونه دیگری بود. او حافظه‌اش را از دست نداده بود ولی در مقابل دوستش( Fang) اینچنین وانمود کرد که چیزی از گذشته‌اش به یاد ندارد. او قصد داشت سرنوشت گذشته خود را به دست فراموشی بسپارد و خودش و اطرافیانش در آرامش زندگی کنند. اما واقایع به صورت دیگری رقم خورد. آرم السی وانیل هنوز نیز بر روی بدنش باقی بود. او هنوز Focus خود را به انجام نرسانیده بود.


Fang که می‌خواست از تبدیل شدن وانیل به Cie’th جلوگیری کند تصمیم گرفت تا هر طور شده اطلاعاتی از گذشته خودش و چگونگی به اتمام رساندن Focusـش پیدا کند. در حالیکه Fang و وانیل در Vestige بودند ناگهان سارا را دیدند که بیهوش بر روی زمین افتاده بود. آن‌ها بر روی بدن سارا، آرم السی را دیدند. آن‌ها سارا را به بیرون منتقل کرده و از او مراقبت کردند تا وقتی که به هوش آمد و عازم خانه شد. Fang به وانیل پیشنهاد داد که به سمت فالسی سانکتوم( Kujata) که در Euride Gorge واقع شده است حمله کنند. شاید با این کار و روبرو شدن با فالسی سانکتوم که دشمن قسم‌خوده آن‌ها‌ست، بتوانند حافظه خود را در مورد Focus دوباره بدست آورند. اما نقشه Fang با شکست مواجه شد. فالسی Kujata وجود دشمن را حس کرد. فالسی برای حفاظت از خود، باید یک انسان را در اختیار خود می‌گرفت. تنها کسی که آن اطراف بود، پسر بچه‌ای کوچک بود به نام داج( پسر Sazh).
فالسی او را به السی سانکتوم تبدیل کرد تا السی‌های Pulse را تعقیب کند. به خاطر این بی احتیاطی Fang و وانیل، سرنوشت این پسر بچه و سارا برای همیشه تغییر کرد. وضعیت خیلی بحرانی بود و به خاطر نوساناتی که نیروگاه بوجود آمد، نیرو‌های نظامی از وجود دشمن خبردار شدند. Fang توجه دشمنان را به خود جلب کرد و وانیل را در آسانسوری گذاشت تا فرار کند و خودش به سمت دیگری رفت. او پس از دست به سر کردن دشمنان به Vestige برگشت اما وانیل از آن‌جا رفته بود. او مشغول جستجو در شهر شد تا بلکه دوست گمشده خود را بیابد ولی بدست سربازان Cavalry دستگیر شد. رهبر این سربازان فردی بود به نام Cid Rains که با حکومت سانکتوم و فالسی‌ها مخالف بود. او که می‌خواست Cocoon را از تحت تسلط فالسی‌ها آزاد کند به Fang پیشنهاد داد تا به گروهشان بپیوندد. Fang خیلی به او اعتماد نداشت ولی راه دیگری نیز در پیش روی خود نمی‌دید که بتواند یکه و تنها به دنبال دوست گمشده‌اش بگردد و در نتیجه پیشنهاد Cid را بذیرفت. وانیل نیز که Fang را گم کرده بود، بعد از شنیدن قضیه Purge به صورت داوطلبانه وارد قطار تبعید‌شدگان شد. او قصد داشت که با این قطار به خانه خود( Pulse) برگردد.

ادامه:


Fang حالا در کنار لایتنینگ سعی می‌کند تا Focus خود را هر چه زودتر پیدا کند تا از تبدیل شدن وانیل به Cie’th جلوگیری کرده و همچنین جلوی تولید السی‌های دیگر را نیز بگیرد. در واقع Fang معتقد است که چون خودش و وانیل حافظه‌شان را از داده بودند، فالسی Pulse( همان فالسی Anima که در Vestige بود) سارا را به السی تبدیل کرد تا Focus فراموش شده آن‌ها را به انجام برساند. لایتنینگ با شنیدن این نظریه Fang ناگهان عصبانی می‌شود. Fang باید تاوان بلایی که به سر سارا آمده را بپردازد. اما در همین حال او به لایتنینگ امیدواری می‌دهد. سارا ممکن است از حالت کریستال خارج شود.


درست همانطور که ساکنان Cocoon از مخلوقات Pulse ترس و وحشت دارند، برعکس قضیه نیز صادق است. ساکنان Pulse نیز از مردمی که در Cocoon زندگی می‌کنند می‌ترسند و به آن‌‌جا لقب Nest of Vipers( خانه افعی‌ها) داده‌اند. Fang مصمم است تا هر چه زودتر وانیل را پیدا کرده، Focus را به اتمام برساند و از این مکان خارج شده و به خانه خود( Pulse) برگردد. با شنیدن این سخنان Fang، لایتنینگ به حال خودش غبطه می‌خورد. او هیچ دلیل و انگیزه‌ای برای مبارزه ندارد. Fang به او دلداری داده و می‌گوید که اتفاقا او هدف بزرگی دارد: اینکه زنده بماند تا وقتی که سارا از حالت کریستال بیدار شود. لایتنینگ به فکر فرو می‌رود. ناگهان صدای انفجاری در دوردست شنیده می‌شود. آیا Snow و Hope در مهلکه افتاده‌اند؟ آن‌ها سریعا به سمت محل انفجار حرکت می‌کنند.


وقتی Hope به هوش می‌آید خود را در حالی می‌بیند که روی دوش Snow آرمیده است. Snow که خودش زخم‌های شدیدی برداشته بود، Hope را به دوش گرفته و سعی می‌کند تا هر طور شده به عهد خود وفا کند و Hope را زنده با خانه‌اش برساند. Snow مانند یک قهرمان واقعی از Hope عذرخواهی می‌کند به خاطر اینکه نتوانسته بود جان مادرش را نجات دهد. Hope با اینکه در این لحظه می‌توانست Snow را با چاقویی که در دست داشت بکشد اما لحظه‌ای تردید کرد و سپس خشم و نفرت او به یک باره از بین رفت. Hope نیز اعتراف می‌کند که می‌دانست با کشتن Snow مادرش زنده نخواهد شد ولی فقط قصد داشت تا هدفی برای خود داشته باشد. حالا مردی که قصد انتقام از او را داشت، در حال محافظت از اوست. روابط بین Snow و Hope کم‌کم رنگ گرمی و محبت به خود می‌گیرد.


لایتنینگ و Fang به آن‌ها می‌رسند. Hope به لایتنینگ می‌گوید که Operation NORA تمام شده است و سپس چاقوی لایتنینگ را به او پس می‌دهد زیرا دیگر نیازی به آن ندارد. هر چهار نفر به راه خود ادامه داده و سرانجام به خانه Hope می‌رسند. جایی که Hope اتفاقات افتاده را برای پدر دلواپس و نگرانش تعریف می‌کند. Hope و پدرش در گذشته با هم مشکلاتی داشتند اما حالا او می‌بیند که چقدر پسرش تغیییر کرده و بزرگ شده است. او Hope را تشویق می‌کند تا راهش را ادامه دهد و برای زندگی خودش تصمیم بگیرد.


چاقویی که سارا در روز تولد لایتنینگ به او داده بود، حالا برای او سمبلی از پشیمانی بود. چون او حرف خواهرش را باور نکرد، سارا زندانی فالسی شد و خودش نیز به السی تبدیل شد. از آن روز تا بحال لایتنینگ در خود احساس گناه و پشیمانی می‌کند. در اینجا سرانجام لایتنینگ واقعیت را پذیرفته و مسئولیت واقایع افتاده را بر عهده می‌گیرد. او با شرمندگی از Snow که جراحات سختی برداشته معذرت خواهی می‌کند. مردی که همیشه به سارا ایمان داشت و از Hope نیز مراقبت کرد.


روابط بین Snow و لایتنینگ نیز کمی‌بهتر می‌شود. Snow از لایتنینگ در مورد اسم واقعی‌اش سوال می‌کند. لایتنینگ در جواب می‌گوید وقتی که سارا از کریستال خارج شد، خودش به او خواهد گفت. آن‌ها در موقعیت خطرناکی قرار دارند و وقت این صحبت‌ها نیست. وقتی پدر Hope از مورد نقشه ان‌ها برای سرنگون کردن سانکتوم مطلع می‌شود، با این کار مخالفت می‌کند زیرا این نقشه نقایص بزرگی دارد. اگر دولت توسط السی‌ها سرنگون شود، واکنش مردم چه خواهد بود؟ مردم وقتی Cocoon را در دست السی‌ها ببینند قطعا شورش خواهند کرد و فاجعه‌ای رخ خواهد داد که هزاران انسان بیگناه را به کام مرگ می‌کشاند.


همه به فکر فرو می‌روند. آن‌ها جویای صلح و آرامش هستند و کسی قصد آسیب زدن به مردم را ندارد. در همین هنگام ناگهان سربازان PSICOM به خانه حمله می‌کنندو Snow از پدر Hope مراقبت کرده و بقیه نیز مشغول مبارزه با سربازان می‌شوند. ژنرال Rosch با گروه عظیمی از سربازان، خانه را محاصره می‌کنند. گروه موفق می‌شوند که سفینه آن‌ها را نابود کنند و سپس با کشتی پرنده Cavalry از انجا فرار می‌کنند. Hope نیز که حالا دیگر آرزوی انتقام در سر نداشت، از پدرش خداحافظ کرده و با آن‌ها راهی می‌شود تا هدفی برای خود بیابد.


در طرفی دیگر، Sazh و وانیل هنوز نیز در حال فرار از دست سربازان هستند و به شهر Nautilus می‌رسند، شهر رویاها.


این شهر زیبا با محیط‌هایی فانتزی و چشم‌نواز و پارک‌های بازی مفرح، یکی از بهترین گردشگاه‌های Cocoon می‌باشد. توریست‌های زیادی به این شهر آمده‌اند. اگر آن‌دو بتوانند خود را در این سیل جمعیت فرو ببرند، دست سربازان هرگز به ان ها نخواهد رسید. گرچه حتی در این صورت نیز Sazh احساس رهایی نخواهد داشت.


پسرش داج، در حالی که در نیروگاه Euride قدم می‌زد ناگهان به السی تدبیل شد. اما برعکس پدرش، او حالا در خدمت فالسی‌هاس سانکتوم است و دشمن السی‌های Pulse محسوب می‌شود. از آن زمان تا کنون، داج تحت نظارت PSICOM می‌باشد و Sazh از او اطلاعی ندارد. همچنین یک مساله دیگر نیز ذهن Sazh را مشغول کرده است. از وقتی که او وضعیت پسرش را به وانیل گفت، آن دختر همیشه شاداب و خندان، شادابی خود را از دست داده است! ( زیرا وانیل خود را مسئول این واقعه می‌داند. اگر آن‌ها به فالسی سانکتوم در Euride حمله نکرده بودند، داج به السی تبدیل نمی‌شد).


ناگهان بر روی صفحات تلوزیونی که در سراسر شهر نصب شده، اخباری فوری به نمایش در می‌آید. صحنه مبارزه السی‌ها با نیرو‌های نظامی در شهر پالام پولوم. وانیل نلگهان برای یک لحظهFang را می‌بیند. از وقتی که آن‌ها در Euride Gorge از هم جدا شدند، این اولین باری‌ست که او را می‌بیند. وانیل انقدر به خاطر وضعیت داج ناراحت و شرمنده است که با دیدن Fang چندان خوشحال نمی‌شود. داج به عنوان یک السی سانکتوم، دشمن قسم خورده پدر خود می‌باشد و تمام مسئولیتش به وانیل برمی‌گردد. Sazh، بی‌خبر از همه جا، سعی در شاد کردن وانیل دارد اما موفق نمی‌شود. آن‌ها کمی در شهر قدم می‌زنند. جشن باستانی Pompa Sancta در حال برگزاری‌ست. جشنی نمادین که به مناسبت یادبود جنگ بین Cocoon و Pulse برگزار می‌شود. یک السی Pulse به نمایش در می‌آید که قصد نابود کردن Cocoon را دارد. سپس یک السی سانکتوم با او به مبارزه می‌پردازد. السی Pulse به هیولایی عظیم‌الجثه شبیه به Ragnorak تبدیل می‌شود. در پایان دراماتیک نمایش، Ragnorak توسط یک السی سانکتوم نابود می‌شود و همه به تشویق می‌پردازند.


سربازان در شهر به دنبال آن‌ها هستند. Sazh دیگر از این تعقیب و گریز خسته شده است. او قصد دارد خودش را تسلیم سربازان کند و از آن‌ها خواهش کند تا اجازه دهند پسرش را ببیند. اگر حتی به قیمت جانش تمام شود ارزشش را دارد که یک بار دیگر پسرش را ببیند و با او در مورد چوکوبو‌های زیبایی که در پارک Nautilus دیده بود صحبت کند. وانیل که قصد ندارد Sazh را در این وضعیت دشوار به حال خود بگذارد، با او صحبت می‌کند تا حس انتقامجویی را در او بیدار کند.


اگر وانیل متهم اصلی قضیه( یعنی خودش) را فاش کند و به Sazh بگوید که این سرنوشت شوم پدر و پسر تقصیر اوست، آن‌گاه شاید Sazh دلیلی برای ادامه دادن داشته باشد. اما وانیل چطور می‌تواند به گناه خود اعتراف کند؟ در حالی که وانیل به دنبال کلمات مناسبی برای جمله خود می‌گردد، گلوله تک‌تیر‌اندازان دشمن به کنار پایشان برخورد می‌کند. Sazh از وانیل محافظت کرده و هر دو از آن‌جا خارج می‌شوند. مهم نیست که خودش به دست سربازان بیفتد اما Sazh هرگز اجازه نخواهد داد وانیل گرفتار شود.


داج که به السی سانکتوم تبدیل شده، توانایی حس کردن و ردیابی مخلوقات Pulse را دارد. به کمک قدرت او بود که در آن شب، فالسی Pulse درون Vestige کشف شد. از آن زمان تا کنون کسی نمی‌داند که Focus اصلی داج چیست ولی حالا کم‌کم واقایع مشخص می‌شوند.
داج با استفاده از حسی که بدست آورده، السی‌ها را تعقیب کرده است و درست در همان لحظه‌ای که به پدرش می‌رسد، Focusـش کامل شده و در مقابل چشمان پدرش به کریستال تبدیل می‌شود. Focus داج این بوده که السی‌های Pulse را تعقیب کرده و به قفس بکشاند.


شوک و ناامیدی شدیدی وجود Sazh را در بر می‌گیرد. در همین لحظه کلنل Nabaat و گروه زیادی از سربازان PSICOM آن‌ها را محاصره می‌کنند. کلنل با بدجنسی تمام سرانجام حقیقت را به Sazh می‌گوید. او می‌گوید که کسی که مسئول السی شدن پسر است، همین حالا کنارش ایستاده: وانیل.


وانیل با شنیدن این حرف، از شدت ناراحتی فرار می‌کند و Sazh نیز به تعقیب او می‌رود. کلنل سعی در متوقف کردن ان‌ها نمی‌کند. او قصد دارد از جنگیدن 2 السی با یکدیگر اطلاعات و موارد مفیدی را بدست آورد.


Sazh نمی‌تواند وانیل را بکشد. حالا که دیگر پسر دلبندش به کریستال تبدیل شده، او هدفی برای زندگی ندارد. او وانیل را به خاطر سهمش در این مصیبت، یرزنش می‌کند اما کشتن او چیزی را درست نمی‌کند. Sazh حالا یک السی ناامید است. طبق افسانه‌ها، وقتی یک السی در شدید‌ترین حالت ناامیدی قرار گیرد Eidolon برای کمک به او فرستاده می‌شود. آرم السی Sazh شروع به سوزش کرده و ناگهان سامون Brynhilder در مقابل او ظاهر می‌شود. Sazh حتی برای دفاع از خود تلاش نمی‌کند اما وانگهان وانیل به میدان می‌آید. گرچه Sazh از او متنفر است اما او نمی‌تواند مرگ او را ببیند. آن‌ها با یکدیگر سامون را شکست می‌دهند. پس از مبارزه Sazh سلاحش را به سمت وانیل می‌گیرد اما نمی‌تواند شلیک کند. سپس تفنگ را بر روی شقیقه خود می‌گذارد... بنگ...


لحظه‌ای بعد Sazh در تابوتی بدست سربازان PSICOM حمل می شود. وانیل نیز دستگیر شده و قرار است به Eden برده شده و در ملاء عام اعدام شود. سانکتوم قصد دارد با این کار مردم Cocoon را آرام کند.


لایتیتنگ و بقیه افراد که در Lindblum( کشتی مخصوص Cavalry) هستند، اخبار مربوط به اعدام قریب الوقوع وانیل را می شوند. آن‌ها نمی‌توانند باستند و مرگ همراهانشان را تماشا کنند. آن‌ها تصمیم می‌گیرند تا از یکی از سفینه‌های کوچک PSICOM استفاده کرده و به داخل Palamicia بروند و طی یک عملیات نجات، دوستانشان را نجات دهند. Palamecia یک سفینه غول‌پیکر متعلق به PSICOM می‌باشد که صدها ناوگان و خدمه در آن فعالیت می‌کنند. همچنین این سفینه زندانی برای حمل السی‌های دستگیر شده است.


Primarch( نماینده و مجری دولت سانکتوم) نیز به داخل این سفینه آمده است. حضور او قطعا به معنی وجود یک تله می‌باشد ولی راه دیگری وجود ندارد. آن‌ها باید دوستانشان را نجات دهند. ان‌ها براحتی با سفینه کوچک خود وارد Palamecia می‌شود و پس از ان وضعیت قرمز فعال می‌شود. این یک تله بود تا ان ها را به دام بیندازند. راه برکشتی نیست. آن‌ها باید داامه دهند. این فقط یک عملیان تجات نیست، بلکه جنگی‌ست که می‌تواند آینده Cocoon را تحت تاثیر قرار دهد. اگر آن‌ها بتوانند خود Primarch را دستگیر کنند و او را مجبور کنند تا نقشه و هدف فالسی‌ها را فاش کند، انگاه شاید بتوانند مردم Cocoon را از شر سانکتوم خلاص کرده و به آرامش برسانند.


اگر ان ها بتوانند ثابت کنند که چطور سانکتوم باعث شده است که این همه ترس و تنفر در مورد Pulse بوجود بیاید، اگر ان‌ها بتوانند دید مردم را نسبت به موضوع عوض کنند، آنگاه شاید فالسی‌ها نیز در آینده Cocoon جایی داشته باشند و با آرامش زندگی کنند.


Sazh در Nautulis نتوانست خودکشی کند. در واقع کلنل Nabaat با اسلحه خود به او ضربه‌ای زد که او بیهوش شد. حالا Sazh و وانیل در حال حمل شدن به سمت Eden هستند. جایی که قرار است در ان‌جا اعدام شوند. حالا که Sazh کمی آرام‌تر شده است، با آرامش به داستان وانیل گوش می‌دهد:


وانیل روزی یک السی بوده که در جنگ علیه Cocoon شرکت کرده و سپس به کریستال تبدیل شده است. پس از قرن‌ها، وقتی که سرانجام بیدار شد فهمید که دوستش Fang، حافظه‌اش را از دست داده و چیزی از Focus خود به یاد نمی‌اورد. در ترس از اینکه مبادا دوباره جنگی بین Pulse و Cocoon رخ دهد، وانیل وانمود کرد که چیزی از گذشته با یاد ندارد. او می‌خواست از سرنوشت خود فرار کند که در آخر هم باعث تمام این اتفاقات شد.


ناگهان روزنه‌ای از امید در برابر چشمان Sazh باز می‌شود. شاید داج نیز بتواند مثل وانیل از حالت کریستال خارج شود! Sazh جان تازه‌ای می‌گیرد. او به کمک وانیل از سلول خود فرار کرده. این بار ان‌ها از سونوشت خود فرار نمی‌کنند بلکه قصد دارند با آن روبرو شوند. از آن سوی دیگر نیز لایتنینگ و گروهش با سربازان می‌جنگند تا دوستان خود را نجات دهند. آن‌ها در دماغه سفینه به هم برخورد می‌کنند. آن‌ها به خوبی می‌دانند که چه کاری باید انجام دهند. آن‌ها سانکتوم را سرنگون کرده و قدرت را از دست فالسی‌ها خاجر کرده و سرنوشت Cocoon را در دست مردمانش قرار خواهند داد. آن‌ها سرانجام با Primarch روبرو می‌شوند.


در این هنگام ناگهان اتفاق عجیبی می‌افتد. در واقع Primarch یک انسان نیست، بلکه در مقابل چشمان آن‌ها به یک فالسی عظیم‌الجثه و قدرتمند تبدیل می‌شود. نام واقعی او Barthandelus می‌باشد. کلنل Nabaat و بقیه اطرافیان او، فقط بازیچه دست او بودند و Primarch با یک حرکت همه آن‌ها را از بین می‌برد و سپس شروع به سخنرانی برای السی‌ها می‌کند. او مطالب جدیدی برای ان ها بازگو می‌کند:


او به آن‌ها می‌گوید برای اینکه Focus خود را که توسط فالسی Pulse به آن‌ها داده شده است به انجام برسانند، یکی از آن‌ها باید به هیولای Ragnorak تبدیل شود و Cocoon را نابود کند. در واقع Focus سارا این بوده که Snow و دیگران را وارد این ماجرا کند تا به السی تبدیل شوند و سرانجام Cocoon به دست یکی از آن‌ها نابود شود!
آرزوی سارا برای نجات Cocoon فقط یک " آرزو" بود و هیچ ربطی به Focusـش نداشت. آن‌ها به Barthandelus حمله می‌کنند اما موفق به شکست او نمی‌شوند. در این لحظه سفینه در حال سقوط می‌باشد و آن‌ها باید هر چه زودتر خود را از مهلکه نجات دهند. آن‌ها سوار سفینه کوچکی می‌شوند. به نظر می‌رسد که نیرویی نامرئی این سفینه را کنترل می‌کند. در واقع Barthandelus بود که آن‌ها را کنترل می‌کرد تا مورد آسیب قرار نگیرند. سفینه خودبخود از میان تیر‌های دشمن عبور کرده و به سمت Eden می‌رود. جایی که ان‌ها باید حقیقت را دریابند. اگر حرف‌های Barthandelus حقیقت داشته باشد، Focus آن‌ها حقیقتا نابودی Cocoon می‌باشد. یکی از ان‌ها باید به Ragnorak تبدیل شده و سپس با Orhpan روبرو شده و او را از بین ببرد.( Orphan موجودی‌ست با قدرتی افسانه‌ای که Cocoon را در میان هوا به صورت معلق نگه داشته است).


ولی Barthandelus یک فالسی سانکتوم است. چطور ممکن است که بخواهد دنیای خود را نابود کند؟ چرا او Focus ان‌ها را برایشان بازگو کرد؟


لایتنینگ و بقیه گروه، قصد و هدف واقعی او را نمی‌دانند اما چیزی که مشخص است این است که او با یک نیروی ماورائی، از مرگ حتمی آن‌ها جلوگیری کرد. سفینه ان‌ها به صورت خودکار حرکت کرد، از حمله سربازان در امان ماند و آن‌ها را به این مکان کشانید. طبقه زیرین Eden، پایتخت Cocoon. چرا Barthandelus می‌خواهد که آن‌ها زنده بمانند؟


همه آن‌ها از وقایع پیش‌آمده گیج و مبهوت شده‌اند اما وضعیت Snow وخیم‌تر از بقیه به نظر می‌رسد. در تمام این مدت او به دنبال یافتن راهی برای نجات Cocoon بود. Snow فکر می‌کرد که آرزوی سارا برای نجات Cocoon، همان Focusـش می‌باشد. اما حالا که فهمید سارا نیز دشمن Cocoon بوده است، دچار ضربه روحی شدیدی می‌شود. حالا به چه امیدی باید به راه خود ادامه دهد؟

ادامه داستان در قسمت بعد.
 
آخرین ویرایش:

Zack_Fair

کاربر سایت
Mar 16, 2010
1,745
مرسی دستت درد نکنه برای من که واقعا به در خورد چون این اولین باری که تو این سبک بازی میکنم تا قبل این هیچی حالیم نبود....:cheesygri:biggrin1:
 

Nike-90

کاربر سایت
Aug 30, 2008
971
نام
محسن
مرسی واقعا لازم بود ...... ممنونم اینطوری ارتباط بهتری با بازی برقرار میکنه آدم ممنون
 
آخرین ویرایش:

Genesis

کاربر سایت
Dec 20, 2007
708
ای snow!!

اینهاست فوق العاده.

ادامو حتما بیا دنبالش با عکس واینها در قسمت های مهم.

پ ن: فارسی منو حالیت شد؟:biggrin1::biggrin1: رمانه ffxiii هم تو کارت هست؟
 

کاربرانی که این قسمت را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
or ثبت‌نام سریع از طریق سرویس‌های زیر