دیالوگ های فلسفی و تاثیر گذار در بازی ها

داخل بازی بتل 3 یه جاش هست میگه
PLR نه در ایرانه ه در عراق ، بلکه در مرز این دو کشوره

باید درک ... بالا باشه تا بفهمین منظورش چیه (PLR یه مخففه یک کلمه واقعیه )
 
منم غیرت مکس پینیم به جوش اومد :دی
So I guess I'd become what they wanted me to be, a killer. Some rent-a-clown with a gun who puts holes in other bad guys. Well that's what they had paid for, so in the end that's what they got. Say what you want about Americans but we understand capitalism. You buy yourself a product and you get what you pay for, and these chumps had paid for some angry gringo without the sensibilities to know right from wrong. Here I was about to execute this poor bastard like some dime store angel of death and I realized they were correct, I wouldn't know right from wrong if one of them was helping the poor and the other was banging my sister...
It had taken me right into the heart of it. Becker's gimps were everywhere, so he and Branco must be close. Smart move would have been sticking with Da Silva and going straight to the hangar, but when was I ever about smart moves? I'm a dumb move guy, "Hey Max, we'll drive onto the runway, No thanks I'll walk into the main entrance". I'd put a big shit shit-eating grin on my face and let these assholes take turns trying to kill me, that's my style and it's too late in the day to hope for change. Boy were they throwing numbers at this problem, but then I wanted this. Was it redemption? Not really, it was pathetic desperation and not much else. The further in I got the more guys I saw, Becker wasn't running a police force, he was running an army. These guys were better trained and better equipped than anyone I'd seen out here and I seen some mean sons of bitches. The mission was screaming suicide but I didn't give a damn, at least I'd die being a pain in the ***...
There it was, the soundtrack to my life, and, for a few seconds, came harmony, finally.
My problem? My problem? Wanna know what my problem is? You're turning humans into glue! That's what my f*cking problem is!
 
گفتگو جان مارستون خطاب به ابیگل همسرش وقتی جان به خونه برمی گرده.
Some trees flourish, others die. Some cattle grow strong, others are taken by wolves. Some men are born rich enough and dumb enough to enjoy their lives. Ain't nothing fair. You know that
بعضی از درختان رشد میکنند و بعضی میمیرند.بعضی از گله گاوها بزرگ و قوی می شوند و بعضی هم توسط گرگ ها دریده می شوند.بعضی از مردم ثروتمند به دنیا می ایند و اینقدر نفهم هستند که از زندگی خود لذت می برند.هیچ چیزی منصفانه نیست و تو اینو میدونی.
 
بیا بالا ببینم!:d
=================================================
سایلنت هیل2, کافه تریا:
اِدی میگه:

آدم کشتن هم اونقدرها مسئله بزرگی نیست, فقط اسلحه رو بذار روی سرشون و بعدش....POW!!!

11-046.jpg


================================================
سایلنت هیل 2, توی یه اتاق پر از جسد, جیمز و ادی هم دیگه رو میبینند...:arrowd:
جیمز: ادی! داری چیکار میکنی؟
ادی: چی به نظر میاد؟ این مرتیکه همش بهم مزخرف میگفت.
" ادی, تو یه چاقالوی نفرت انگیزی! یه تیکه آشغالی! حالم رو بهم میزنی! گامبو, تو هیچ چیزی نیست جزء یه آدم بی ارزش. تو خیلی زشت ُ چندشی هستی. حتی مامانت هم دوستت نداره! "
خب شاید حق با اون بود. شاید من هیچ چیز, جزء یه آدم چاقالوی بی مصرف زشت نیستم.
اما میدونی چیه؟ دیگه مهم نیست که تو باهوش باشی, خنگ باشی, زشت باشی, خوشگل باشی.... وقتی که بمیری همه ی این چیزها با هم برابرند! و یه جسد نمیتونه بخنده!
از حالا به بعد, هرکسی من رو مسخره کنه, میکشمش....درست مثل اونها!

13-041.jpg
 
به نظر من سایلنت هیل 2 تأثیر گذارترین دیالوگ‌ها رو در تمام بازی‌های رایانه‌ای داره، فکر نکنم دیگه هیچ وقت مانند همچین بازی‌ای رو ببینیم...

آخرین ملاقات جیمز با آنجلا رو هیچ وقت یادم نمیره:

تمامی راهرو رو آتش گرفته و هیچ چیز معلوم نیست ...

cb421d5f36c5.jpg


اول آنجلا جیمز رو با مادرش اشتباه می‌گیره

آنجلا: تو مادر من نیستی، من اشتباه کردم، این فقط تویی ...


متشکرم از اینکه نجاتم دادی ولی ای کاش این کار رو نمی‌کردی، حتی مادرم به من گفت من مستحق این همه بلا هستم


جیمز: نه آنجلا، اشتباهه ...


آنجلا: نیازی به ترحم نیست من اشتباه نمی‌کنم!


شاید هم فکر می‌کنی می‌تونی منو نجات بدی؟ عاشقم باشی، ازم مراقبت کنی و همه دردهام را تسکین بدی؟!


(در واقع تمامی این جملات طعنه آمیز برای بیداری جیمزه! تمامی کارهایی که جیمز از همسرش دریغ کرد.)


جیمز هیچ حرفی نمیزنه!


آنجلا: این چیزیه که من فکر میکنم ... جیمز اون چاقویی که ازم گرفتی بهم برگردون


جیمز: نه هرگز این کار رو نمیکنم


آنجلا: برای خودت نگهش دار


جیمز: نه، من هرگز خود کشی نمی‌کنم


اینجا مثل جهنم داغه ...


آنجلا: تو هم متوجه شدی؟ زندگی برای من همیشه عین همین جهنم بوده ...

و اینجا آنجلا از جیمز دور میشه و در شعله‌های آتش گناهش می‌سوزه.
 
تاپیک به این خوبی چرا میره پایین؟
فلسفی نیست ولی جالبه :d

توی کال او دیوتی 4 اونجایی که پرایس و مک و گریگز میرن توی پایگاه موشکی جایی که پشت در گیر میکنن تا گز در رو براشون باز کنه ...
پرایس:نمیتونی کاری کنی در سریع تر باز بشه
گز:منفی قربان.ولی میتونی در رو بکشی تا احساس خوبی بهت دست بده
پرایس:جوجه عوضی

زیاد دیالوگش یادم نیست ولی یه همچین چیزی بود :d

اساسینس 3 که اومده دیلوگ هاش حما باید فلسفی باشه
بذارین لذت ببریم.
 
اینم خیلی معروفه دیگه ولی چون احتمالا فبلا بوده در یک عکس زیبا گذاشتم خداییش جمله خیلی شاخیه

دوستان دیدم ترجمه نداره خودم براتون گذاشتم
وقتی من مردی جوان بودم
آزادی داشتم ولی ندیدمش
زمان داشتم ولی نمیدونستم
و عشق داشتم
ولی احساسش نکردم
""اتزیو آئودیتوره دا فرینزه""
 
  • Like
Reactions: SiminSecret
این تو بازی Saw بود, دیالوگ نیست ولی رو یه مجسمه که شبیه فرشته بود ولی بال نداشت نوشته بود: Wingless angels must fall= فرشتگان بی بال محکوم به سقوط هستند
 
We all start with innocence, but the world leads us to guilt.
I don't know about you, Corvo, but I've had a lovely time. Intrigue and mystery, butchery and betrayal. The death thrones of an Empire! And you were on avenging spirit, spreading chaos at every turn. The city is feeding on itself now, liars and merchants and nobles like maggots on a carcass. Soon there'll be nothing left for the rats. It's just as well, the Empire was dying already, completely rotten. All that was needed was the right man, to send it over the edge. But now, you'll be off over the horizon, on an outbound ship, I wonder. Are you chasing something, or running away?
What will history tell us? That the daughter of murdered empress ascended the throne up a mountain of corpses, carried by an assassin named Corvo? No, they'll say that little Emily Kaldwin the first come to power in an age of terror and corruption, and that she did her best in a world that is not kind to little girls, or Empresses. But whether the stories told mention you by name or not, she will remember that you were there, Corvo.
Dishonored
هر سه تا تو پایان‌های بد بازی گفته میشن،و نکته‌های جالبی‌ دارن توشون. داشتم‌Quote های بازی رو میدیدم، تاپیک اومد بالا، گفتم بذارم اینجا :دی
 
خدای جنگ 1 کریتوس خطاب به اریس:
Destroy my enemies and my life is yours
که همه بدبختی ها و داستانهای کریتوس از اونجا شروع میشه!
البته نباید از اخرین سکانس یازی ارکام سیتیم بسادگی رد شد
 
نمیدونم این رو کسی گذاشته یا نه ولی دیالوگ های ابتدایی MGS4 که توسط سالید اسنیک گفته میشه و از همون اول شما رو جذب داستان گیرای بازی میکنه :

War has changed. It's no longer about nations, ideologies or ethnicity. It's an endless series of proxy battles, fought by mercenaries and machines. War, and its consumption of life, has become a well-oiled machine. War has changed. ID tagged soldiers carry ID tagged weapons, use ID tagged gear. Nanomachines inside their bodies enhance and regulate their abilities. Genetic control. Information control. Emotion control. Battlefield control. Everything is monitored, and kept under control. War has changed. The age of deterrence has become the age of control. All in the name of averting catastrophe from weapons of mass destruction. And he who controls the battlefield, controls history. War has changed. When the battlefield is under total control, war... becomes routine.
 

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

تبلیغات متنی

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or