ویرایش ( دی 93 ):
اینکه این داستان ویرایش شده و کاملش برای روی صفحه اصلی سایت قرار داره که اصلاح شده و کامل هستش. بهر حال در این حجم و زمان کوتاهی که در بین درگیری های شخصی این مقاله نوشته شده صد در صد اشتباهاتی وجود دارد اون هم جدا از گستردگی و وسیع بودن داستان متال گیر، به هر حال این مقاله مربوط به تقریبا 2 یا 3 سال پیش است و بیشتر بدرد کسانی می خورد که قصد دارند از ابتدا با داستان متال گیر آشنا بشن. برای مطالعه حتماً نسخه ای که بر روی صفحه اصلی قرار دارد را مطالغه کنید:
و همچنین می توانید از مقالات زیر که تحلیل نسخه های مختلف MGS و MGSV هستند برای درک بیشتر داستان سری و همچنین آشنایی بیشتر استفاده کنید.
_______________________________________________________________________________________________________________________________________
داستان کامل سری متال گیر که شامل نسخه های MG1 - MG2 - MGS1 - MGS2 - MGS3 - MGS4 - MGS:PW می شود، داستان ها به صورت زمانی روایت شده.
داستانی که می خونید جمع شده از چند مقاله دیگه در مورد داستان متال گیر و نوشته ها و تجربیات خودمه، اما به طور کلی کل این نوشته ها، نوشته خودمه ( بجز MGS4 نوشته
La-Li-Lu-Le-Lo و MG1 و MG2 نوشته
DarkErfan) و با همین دستا تایپش کردم !!
پس اگه کسی قصد کپی داشت حتماً منبع که " بازی سنتر " و نویسنده رو درج کنه.
روایت داستان متال گیر کار بسیار سختیه و شاید نتیجه این کار یک کتاب هزاران صفحه ای باشه !! در هر صورت اگر شما مشکلی و یا اشکالی در روایت داستان دیدید حتماً اعلام کنید یا اگه احساس کردید قسمتی از داستان نیست که با بودنش بیشتر کمک می کنه به درک داستان حتماً پ.خ بدید تا به همین پست اضافه بشه.
در این پست ختماً قلت و قلوط املایی هست ! اکر دیدید پیغام بزنید تا درستش کنم.ممنون
مقدمه - توضیحی در مورد METAL GEAR SOLID
مطمئنن اگر جزو کسانی باشید که حتی یک نسخه از این سری را بازی نکرده باشید برای شما جای تعجب دارد که چطور یک بازی می تواند تا این حد طرفداران دیوانه واری داشته باشد !
خالق این سری نابغه ی زاپنی " هیدئو کوجیما " است. هیدئو کوجیما 24 آگوست 1964 در توکیو متولد شده، کوجیما از سنین پایین هم نویسنده قهاری بوده ! طوری که اولین داستان کوتاهش حدود 400 صفحه بود ! در اصل علاقه کوجیما در ابتدا به کارگردانی و فیلم سازه بوده ! اما خوشبختانه یا متاسفانه(!) مسیر زندگی ایشون رو به سمت بازی های رایانه ای سوق دادند
کوجیما وقتی به استخدام شرکت کونامی در میاد که بارها برای وارد نبودن کامل به زبان های برنامه نویسی برنامه نویسی توبیخ شده !
کوجیما در اولین متال گیر را در سال 1987 منتشر کرد.
ایشون قبل از ساخت هر نسخه از متال گیر فیلمهای زیادی رو تماشا می کنه تا ایده ای از اونها برای اون نسخه پیدا کنه، همچنین کوجیما استاد تلفیق داستان های تخیلی و واقعی است و بیشتر سیاستش در ساخت سری متال گیر اعتراض به سیاست های آمریکا و روسیه در توسعه سلاح های هسته ای است.
کوجیما قبل از ساخت حدود 1 سال به تحقیق در مورد اتفاقات سیاسی که در اون برهه از نسخه متال گیر اتفاق می افتد می پردازد.
شاید اگر انفجار بمب هسنه ای در هیروشیما و جنگ بین آمریکا و ژاپن رخ نمی داد، ما هیچوقت سری متال گیر رو در صنعت بازی نمی دیدیم !
کوجیما بسیار آدم دقیقی است و به جزئیات دقت می کند؛ شاید در خیابان به سنگی نگاه کنه و با خودش بگه : این اینجا چیکار می کنه ؟ این سنگ ایجا چه نقشی داره ؟
و در همین حین با سر به تیر چراغ برغ بخوره !:d
شاید بشه گفت متال گیر رُمانی است دقیق از یک نویسنده ماهر که عاشق صحنه های سینمایی است !
متال گیر یعنی دقت، زیبایی، اعتراض، معما و اعتراض به سیاست های غلط در هر نقطه جهان !
نشان دادن شخصیتی از یک سرباز وفادار ( بیگ باس ) که بعد از خدمت به کشورش مجبور به کشتن نزدیکترین فرد زندگی اش می کند و در آخر متوجه میشه که بازیچه دست سیاست مداران قرار گرفته.
و همچنین " سالید اسنیک " که تمام عمر خودش رو برای عدالت می جنگه و زندگی برای خودش نداره ! اون از ابتدا به خاطر تصمیم سران کشور آمریکا یک سرباز بود و هیچ حق انتخابی در زندگی اش نداشت.
اینها تماماً اعتراضی به سیاست های غلط و نابجا دولت ها در سری " متال گیر " است.
توضیحی در مورد " بیگ باس " و پسرانش ! ( کلون )
قضیه توضیح بیگ باس و اسنیک به یکی از معضلات کسانی که می خوان با سری متال گیر آشنا بشن شده !
بیگ باس در سال 1972 وقتی بیگ باس در کما بوده MAJOR ZERO اون رو به لابراتوری می بره که اونجا از ژن های اون برای بوجود آمدن سربازهای ژنتیکی یا به نحوی ساده تر به دنیا آوردن چند بچه بوسیله ژن های بیگ باس هست.
این پروژه به نام Les Enfas Terribels که حاصل این پروژه در سال 1972 میلادی 3 بچه به نام های : Solid Snake - Liquid Snake و – Solidus Snake که این بجه ها به Sons Of Big Boss شناخته میشن.
این 3 کلون در بدن بیگ ماما یا همون ایوا قرار داده میشن تا به دنیا بیان.
در متال گیر 1، 2و4 شما نقش Solid Snake رو دارید. اما در متال گیر MGS3 و PEACE WALKER و همچنین MGS: Ground Zeroes شما نقش " Big Boss " رو خواهید داست.
فرزند در کلون هیچ صفتی رو از مادر به ارث نمی بره، لیکوئید از نظر صفتی دقیقا برعکس پدرش شد اما اسنیک دقیقا کلون کاملی از پدرش شد و سالیدوس هم چیزی ما بین این دو ( از لحاظ ژنی )
در تصویر زیر هم عکسی رو می بینید که تصاویر پدر و پسرانش به همراه توضیحاتش قرار داره !
___________________________________________________________________________________________________________________________
___________________________________________________________-
METAL GEAR SOLID 3: SNAKE EATER
داستان سری متال گیر از جایی شروع میشه که یک دانشمند اهل روسیه به نام نیکلای اس.ساکلاف در آمریکا زندگی می کرده و پناهنده اونجا بوده. بعد از مدتی به دلیل معامله ای که آمریکا در قبال خارج کردن موشکهای روسیه از کوبا تن داده بوده کشورش باز می گرده.
در 24 آگوست 1964 یک مامور زبده و ماهر سازمانی بنام Force Operations X یا همون FOX وابسته به سازمان سیا به طور مخفیانه وارد خاک روسیه و منطقه ای به نام Tselinoyarsk میشه. نام رمز این فرد Naked Snake و ماموریتش Virtuous Mission ـه نام دارد. ( این مامور در واقع همون بیگ باس خودمونه ! و اسم اصیش هم جکِ ) در این ماموریت اون مستقیما از Major Zero فرمان می گیره ( اینم همون زیرو خودمونه که الان صحبتش زیاد شده ! ) زیرو کسی بوده که بنبان گزار موسسه فاکس بوده !، به هر حال اسنیک دنبال سوکلاو میره و اون رو پیدا می کنه !
سوکلاو به اسنیک توضیح می ده که مجبورش کردن به ساخت یه سلاح به نام Shagohod که ابزاری باشه برای پیروزی روسیه در جنگ سرد، در راه برگشت اسنیک و سوکلاو بر روی یک پل چوبی با The Boss افسانه ای روبرو می شن !
باس مربی اسنیک بوده و رابطه احساسی بسیار زیادی با هم داشتن ! طوری که در همین نسخه 3 اسنیک با باس تماس می گیره و باس بعد از شنیدن صدای اسنیک به اون می گه چقدر لاغر شدی ! { در این حد با هم صمیمی بودن ! }. باس می خواد سوکلاو دو کلاهک هسته ای که دستش هست رو به Colonel Volgin بده.
ولگین شخصیت نسبتاً پیچیده داره یه جورایی قصدش کودتا در روسیه است
پس از برخورد اسنیک با باس بر روی پل ویلگن هم به جمع اون ها اضافه میشه و از باس می خواد تا اسنیک رو بکشه ! بخاطر اینکه صورت اونو دیده!
باس هم با اسنیک درگیر شده و بعد از شکستن یکی از دستهای اسنیک اون رو به رودخانه پایین پل پرتاب می کنه ( در واقع می خواست نشون بده که داره اسنیک رو می کشه اما قصدش این نبود )
بعد از این اتفاق و وقتی باس و دارو دسته اش به همراه هلیکوپتر اونجا رو ترک می کنن ولگین یکی از کلاهک ها رو برای تخریب مرکز تحقیقاتی سوکلاو به کار می بره ! که آسلات سعی داره ازش جلوگیری کنه و حتی بهش میگه :
اینجا کشور خودته !!
بعد از این اتفاق هلکوپتری که اسنیک رو به روسیه آوردن توسط دولت روسیه شناخته میشه و اینجاس که در و تخته با هم جور میشن ! و دولت روسیه فکر می کنه کار آمریکا بوده که به مرکز تحقیقاتی حمله کرده.
بر همین مبنا هم روسیه به آمریکا اخطار می دهد که ظرف یک هفته اعلام جنگ علیه آمریکا خواهد کرد.
اسنیک بعد از یک هفته از اولین ماموریت خودش که با شکست بدی مواجه شد اینبار با رمز Snake Eater به همون منطقه بر می گرده اما اینبار ماموریتش فرق داره، ماموریت اینبار بیگ باس خودمون اینه که ولگین و باس رو نابود کنه تا بی گناهی آمریکا رو ثابت کنه و از جنگ اتمی و کشته شدن میلیون ها نفر جلوگیری کنه.
اسنیک پس از ورود شبانه به منطقه فرستاده شده برای دومین بار در دومین ماموریت خودش با باس در شبی بارانی مواجه میشه :
اسنیک : رئیس، تو اینجا چکار می کنی ؟
باس : من دیگه رئیس تو نیستم ! برگرد برو خونه است ! نمی خواد خودتو اینجا نشون بدی اینجا آمریکا نیست !
اسنیک : چرا خیانت کردی ؟
باس : من خیانت نکردم من وفادارم به هدفم، اما تو چی جک ؟ ( اسنیک ) تو به چی وفادار می مونی ؟ به کشورت یا مربیت ؟ به ماموریتت یا اعتقادت ؟ انتظار ندارم منو ببخشی اما نمی تونی منو شکست بدی من از تو قوی ترم ! دفعه بعدی که ببینمت می کشمت. این صحنه دقیقا صحنه ای که اسنیک در هوای بارونی با اسبی روبرو میشه و باس اون رو غافلگیر می کنه.
اسنیک بعد از این اتفاق متوجه میشه باید با ماموری از آژانس امنیت ملی ملاقات کنه با اسم رمز ADAM .
اسنیک در این راه باز هم به پست BOSS می خوره و مثل همیشه به باد کتک گرفته میشه و تهدید به مرگ میشه !
اسنیک به محل ملاقات با آدام میره و با EVA ( بیگ ماما ) مواجه میشه و خودش رو جای مامور فاکس جا می زنه و ادعا می کنه که مامور مخفی KGB هست خودش رو به جای معشوقه سوکلاو جا زده و می تونی اسنیک رو در ماموریتش یاری کنه.
اما در واقع اون مامور مخفی یه گروه چینی به نام The philosophers ـه که ماموریتش به دست آوردن philosophers Legacy بود حالا این philosophers چیه قضیه اش خیلی مفصله اما توضیح مختصرش این میشه که بعد از جنگ جهانی اول اگه اشتباه نکنم چین و شوروی سابق و آمریکا با هم متحد میشن و نیرو و پول جمع می کنن و کلی هم جمع میشه ! اما بعدا با هم به مشکل می خورن و بیشتر این ثروت می مونه دست شوروی !
حالا اِوا می خواد اونارو بدزده ! و با همین نیت با اسنیک همراه میشه.
اسنیک به سمت ولگین حرکت می کنه و در راه با افراد زیادی مبارزه می کنه و اونارو شکست میده و آخرین کسی که باهاش مبارزه می کنه The Fury که شبیه فضانورد و اسلحه ای داره که از اون شعله می زنه بیرون ! اسنیک اون رو هم شکست میده و خودشو سوکلاو می رسونه که ولگین با یه ضربه اون رو بیهوش می کنه.
اسنیک بهوش میاد ولی همه جا سیاه ! رو سر اسنیک کسیه ای کشیدن ، اسنیک صداهایی می شنوه ولگین در حال کتک زدن سوکلاو و در آخر هم اون رو می کشه !
ولگین به باس میگه چشم های اسنیک رو از حدقه در بیاره باس با چاقو نزدیک به اسنیک میشه در همین حین ولگین اونور در حال اعتراف گرفتن از اِوا هست و برای اینکه اونو بترسونه ماشه تفنگش رو می کشه، اسنیک هم برای نجات دادن اِوا دست و پا می زنه که بر خورد می کنه به آسلات که تفنگ آسلات هم که پر بوده شلیک میشه و تیر می خوره به چشم اسنیک و اون رو کور می کنه.
آسلات یه فرستنده روی اسنیک می زاره و بعد باس به پای اسنیک شلیک می کنه و میگه فرار کن اما اسنیک زندانی میشه و در زندان ( توسط قرصی که مرگ رو صحنه سازی می کنه فرار می کنه ) و بعد برای راحت شدن از دست آسلات از روی یک پل با ارتفاع زیاد می پره !
و یه جورایی زیر آب بیهوش میشه و با کسانی که کشته بوده در خواب تجدید فراق می کنه !! و بعد از مدتی به هوش میاد و خودش رو به کنار رودخانه می رسونه ! اسنیک به همراه اِوا به سمت ولگین می ره تا اونو نابود کنه بین اونها و باس و ولگین درگیری ایجاد میشه و در آخر اسنیک موفق میشه Shagohod و ولگین رو به دَرک بفرسته ! و ولگین به اسنیک میگه هدف اون رسیدن به philosophers Legacy که در بالا توضیح دادم.
و در آخر تراژدیک ترین صحنه عمر 25 سالگی متال گیر ( به نظر مولف ) صحنه رویارویی اسنیک و باس در دشت گلها، که اسنیک او را شکست می دهد ...
باس : فقط یک اسنیک می تواند باشد یا یک باس ...
نتیجه داستان : باس هیچ وقت تلاش نکرد تا اسنیک را بکشد و حتی در ماموریت اول وقتی به همراه ولگین پس از تخریب موسسه تحقیقاتی برای اسنیک دست هم تکان داد ! و همیشه سعی در زنده نگه داشتن اسنیک داشت، اما چرا ؟ چه حقیقتی باعث شد تا اسنیک از دولت و سیاستهای کثیف اونها دوری کنه ؟باس مامور مخفی آمریکا بود و مامور شده بود تا به ولگین نزدیک شود، باس تنها ماموری بود که می توانست به ولگین نزدیک شود اون برای مطمئن کردن ولگین دو کلاهک هسته ای هم به ولگین داد.
و باید به ولگین نزدیک میشد و philosophers Legacy را می دزدید و اون رو به آخرین گروه باقی مونده در آمریکا به نام PATRIOTS ( همون میهن پرستای خودمون ! ) تحویل می داد ! اسنیک نقش یک بیننده رو داشت ! و می تونست با گرفتن باس شهرت زیادی پیدا کنه ! اما موقعی کار خراب شد که ولگین یکی از اون دو کلاهک رو به سمت یکی از مراکز تحقیقاتی روسیه شلیک کرد ! و روسیه آمریکا رو تهدید به حمله نظامی کرد ! حالا ماموریت جدید باس کشته شدن توسط اسنیک بود تا از جنگ جلوگیری کنه اون از اول می دونست که قرار توسط اسنیک کشته شه ! و اسنیک این هارو در آخر فهمید ! و فهمید که باس که کار اصلی رو انجام داده به عنوان منفورترین شخص این ماموریت شناخته میشه ( خیلی دردناکه ) ولی باس همیشه اگر هم زنده می موند باز هم برای کشورش خدمت می کرد کاری که بیگ باس نمی تونست انجام بده و از این سیاست متنفر بود !
باس : وفاداری تا انتها ...
بیگ باس حریف باس نبود و باس خودش خواست تا توسط اسنیک کشته بشه ...
تمام اتفاقات زیر سر آمریکا بوده ولی افتخارش نصیب سران آمریکا و خفتش نصیب باس می شود و اسنیک هم ناخواسته قهرمان ملی میشه ...
اسنیک پس از شکست باس با اِوا به آلاسکا می رود ولی فردایش اِوا فرار می کند و نواری برای اسنیک می گذاره که در اون به این اشاره می کنه که اون هدفش دزدیدن philosophes Legacy بوده و همه کاری های دیگه فقط برای این هدف بوده ! و شخص وفادار به آمریکا که فراموش شده باس هست و مورد سو استفاده سران دولتی شده ...
خب اِوا به همراه philosophers Legacy فرار می کنه اما بعدها مشخص میشه که اون philosophers Legacy جعلی بوده و مامور آدام کسی نبوده جز آسلات !!! و philosophers Legacy در اختیار آمریکاست ! به لطف اسنیک ! وفاداترین شخص PATRIOT بدون شک باس بزرگ است .
قسمت سوم متال گیر بیگ باس پس از فهمیدن حقیقت ضربه ای سختی می خوره و از دولت ایالت متحده که با باس مثل یک آشغال رفتار کرده بود به شدت ناراحت بود.
بیگ باس در سال 1971 گروه علمیاتی ویژه ای به نام FoxHound رو ایجاد کرد که گروهی بود از بهترین ها چه در سلاح چه در نیرو در اواخر دهه 70 بیگ باس خودش رو برای یک شورش بزرگ آماده می کنه و با ثروتی که جمع کرده بود ارتش مستقلی رو در Outer Heaven در جنگلهای آفریقای جنوبی تشکیل میده. اونجا جایی بود برای سربازانی که نمی خواستند سرنوشتی مانند باس داشته باشند.
پایان داستان نسخه 3
METAL GEAR SOLID: PEACE WALKER
اگر داستان MGS: PEACE WALKER در سری متال گیر نقشه مهمی نداشته باشد اما مطمئنن برای درک بهتر MGS: GROUND ZEROES نقش بسیار مهمی رو داره، چون داستان GZ دقیقا پس از PEACE WAKLER ( یا با کمی فاصله ) اتفاق می افتد.
هیدئو کوجیما استاد تلفیق شخصیتها و اتفاق های واقعی و تخلیلی است ! و در تمام سری های متال گیر پیغام صلح می رسونه.
در PW که برای ساخت اون کوجیما 2 سال تحقیق انجام داده ، اعتراضی به اینکه ژاپن نمی تونه ارتش داشته باشه و این در حالی که آمریکااز بمب اتمی علیه ژاپن استفاده کرده و اگر کشوری قرار باشد بخاطر امنیت جهان و جلوگیری از حملات اتمی ( مخصوصاً تلافی جویانه ) فاقد ارتش باشد اون آمریکا است ! نه ژاپن ! و البته اعتراضات کوجیما به سیاست های آمریکا ( همچنین شوروی سابق یا روسیه همین الان! در مورد داشتن سلاح های اتمی فراوان و فقط شعار کم کردنشون، در عمل اتفاقی نمیافته ) و مخصوص بوش و اوباماست ! کوجیما شخصیت " کلد من" رو از اوباما الهام گرفته !
چون به نظر کوجیما اوباما انسان بسیار خونسردی است ! ( این خونسری یه جور تیکه است ! که خونسرد و داره دنیا رو نابود می کنه ! ) بحث در مورد رابطه این بازی با سیاست واقعی زیاده ! پس بهتره بریم سراغ اتفاقاتی که در این بازی میافته.
داستان PW بر می گردد به حدود 10 سال بعد از اتفاقات MGS3 ، اسنیک بعد از اتفاقات اسنیک ایتر به کشور خودش پشت کرده و گروهی رو در کلمبیا ایجاد کرده به نام گروه "ارتش بی مرز" و به گروه ها و کشورهای مختلف خدمات نظامی ارائه می کنند. در سال 1974 و در شبی بارانی ملاقاتی برای اسنیک رقم می خوره که سرنوشت زندگی خودش و آینده گروهش رو دگرگون می کنه،
فردی به نام گالوز ( GALVEZ ) که خودش رو پرفسور و استاد دانشگاه در کاستاریکا معرفی می کنه به ملاقات بیگ باس می ره و از اسنیک و گروهش درخواست کمک می کنه.
گالوز توضیح می ده که یکسری گروه نظامی در کشورشون ( کاستاریکا ) فعالیتهای نظامی مشکوکی رو انجام میدن و کاستاریکا هم کشوری که حق داشتن ارتش داخلی رو نداره و ارتشی برای دفاع از این موضوع نداره !
اما حقیقت اینجاست که گالوز عضو گروه KGB ( در داستان MGS3 در مورد این گروه توضیح داده شده ) هست و اگر اسنیک و گروهش در این مورد کاری انجام بدهند مشخصا اعلام جنگ با کشور خودشونه و راه برگشتی ندارند !
اما در نظر سیاسی قضیه به این صورت میشه که آمریکا میخواد پلی ارتباطی بین آمریکای جنوبی و شمالی که آمریکای میانه میشه رو بدست بیاره اما KGB و روسیه نمی خوان این اجازه رو بدن !
نظامیانی که روسیه مشکوک هستند به نظر منبع مالی زیادی دارن و مثل اینکه سیا CIA هم در این قضیه نقش داره و اصلاً مشخص نیست نظامیان مشکوک در کاستاریکا در حال انجام چه کاری هستند و نقشه اونها چیه! به هر حال آمریکا در حال کارهایی در کاستاریکاست که مشخص نیست و گالوز و پاز ( یکی از شاگردان دانشگاهی گالوز ) از اسنیک و گروهش کمک می خوان !
اما اسنیک زیر بار نمی ره ! حتی پاز از اسنیک خواهش می کنه تا صلح رو به کشورش بازگردونه و مردمش رو به صلح برسونه اما جواب اسنیک فقط جمله " شرمنده بچه ! " است گالوز برای ترغیب کردن اسنیک به این ماموریت به اون پیشنهاد یک پایگاه دائمی با تشکیلات نظامی رو میده که باز هم با جواب رد اسنیک روبرو میشه ! اما میلر MILLER یا KAZ ( کاز مخفف نام ژاپتی میلر هست KAZUHIRA به معنای صلح ) یار و یاور همیشگی اسنیک و معاون اول اسنیک که کارش بستن قراردادهای نظامی برای اسنیکه و دوست صمیمی بیگ باس هم هست به اون اصرار می کنه که این ماموریت رو قبول کنن و بعد از مدتهای سردرگمی یک پایگاه ثابت داشته باشن تا بتونن کار گروهشون رو گسترش بدن.
بالاخره اصرارهای دختر جوان " پاز " و " میلر "جواب داد، البته چیزی که این وسط نقــش خیلی مهمی داشت برای اسنیک که این ماموریت رو قبول کنه ! نوار کاستی بود که گالوز برای ترغیب اسنیک برای قبولی این ماموریت پخش کرد این نوار کاست در قلب نیروهایی که مشخص نیست هدفشون چیه در کاستاریکا ضبط شده بود !
صدایی که در نوار کاست به گوش می رسید : صدای باس بود !!! باس زنده است !!! و در کاستاریکا است ! حالا اسنیک دیگه مطمئنن به خاطر این دلیل این ماموریت رو قبول می کنه ! اسنیک به ماموریت اعزام میشه و در حین ماموریت متوجه میشه که اونها سلاح های اتمی دارن و قضیه پیچیده تر از این حرفهاست !
حالا که اونها سلاح های اتمی رو وارد کاستاریکا کردن به اونا اجازه نمیدیم که اونهارو خارج کنن ! این حرف های اسنیک بعد از دیدن سلاح های اتمی بود ! اسنیک به منطقه ای می رسه که در اون یه سری گروه های چریکی آزادی خواه هستن که عملیاتی ضد نیروهای امنیتی مستقر در کاستاریکا انجام می دادن و به گفته گالوز رابط اون با اسنیک در اون گروه هست وقتی اسنیک یکی از مناطق رو پاک سازی می کنه گروه چرکیهای آزادی خواه رو که عاشق شخصیت " چگوارا " رو هم هستن پیدا می کنه ! اسنیک اونها رو آزاد می کنه و از اون ها در مورد رابط گالوز از اون ها سوال می کنه اما متوجه میشه که اون در عملیات کشته شده و الان فرماندهی عملیات رو دختر اون یعنی " آماندا " به عهده گرفته، " چیکو " پسر بچه 12 ساله ای هم در بین آزادی بخش ها دیده میشه که صحبت اون با اسنیک جالبه :
CHICO : تو یه عکاسی ؟ ( اشاره به دوربینی که اسنیک از مدارک اتمی عسکبرداری می کنه )
SNAKE : آره ! من از پرنده های جنگی عکس می گیرم !
CHICO : می تونم دوربینت رو ببینم، وای این دقیقاً شبیه دوربینی که چگوارا باهاش عکس می انداخت ! من دوست دارم وقتی بزرک شدم مثل چگوارا بشم !
اسنیک بعد از آزادی گروه چریکی به راه خودش برای از بین بردن سلاح های اتمی ادامه میده ! و در راه صدای مکالمه 2 نفر از مامورین امنیتی درجه بالا رو می شنوه ! بله اون دو نفر کلدمن ( رئیس کروه امنیتی که در کاستاریکا مستقر بودن ) و HUEY مهندسی که به زور برای ساخت متال گیر های هسته ای به کاستاریکا آورده شده بود ! این دو در مورد پروژه PEACE WALKER صحبت می کنن و کلد من به اون میگه که الان همه کشورهای که بمب هسته ای دارن از ما ( آمریکا ) جلو افتادن پروژه متال گیر پروژه ای که رباتی رو ایجاد می کنه که اگر یک کشور به کشور دیگه ای حمله هسته ای کرد متال گیر به طور اتوماتیک سلاح اتمی برای تلافی این کار به کشور خاطی پرتاب کنه ! و این باعث این میشه که کسی هوس جنگ اتمی به سرش نزنه یا اگه زد منتظر عواقبش باشه ! و این باعث میشه که کسی جرات حمله اتمی به کسه دیگه ای رو نداشته باشه و صلح رو در دنیا ایجاد می کنه !!!!
و ما برای امتحان اون می خوایم یه بمب هسته ای رو پرتاب کنیم ! تا پاسخش رو ببینیم ! و کلدمن HUEY رو ( که فلج هم هست ) به پایین پله ها پرتاب می کنه ! اسنیک برای گرفتن کلد من به طرف اون میره اما اون فرار می کنه اسنیک با متال گیری برخورد می کنه و در مبارزه سختی اونو شکست میده و به کمک دکتر HUEY میره و در مورد پروژه ای PW با هم صحبت می کنن و به این نتیجه می رسن که باید با کمک همدیگه جلوی این پروژه رو بگیرین اسنیک با کمکهای هیوئی که در این پروژه حضور داشته و می تونه کمک زیادی به اسنیک بکنه به محل نگهداری PW میرسه و در اونجا با دکتر به نام " استرنج لاو" فردی که با استفاده از ژنتیک و ژن های " باس " رو در یک ربات پیشرفته احیا و زنده کرده و با این کار هم می خواست حقایق نگفته باس رو در ماموریتش به روسیه فاش کنه و هم از احساس ناسیونالسیمی و ملی گرایی باس برای حفاظت از کشور استفاده کنه و اونو به رباتی خطرناک بدل کنه ! ولی قسمتی از حافظه باس هنوز احیا نشده بود ! استرینج لاو بعد از دیدن اسنیک !
به اون میگه : فکر کنم اومدی تحقیقات منو نابود کنی ! یالا بیا منو بکش ! همون کاری که 10 سال پیش با اون کردی ! ( باس ) بیا اسنیک ! یا بهتر بگم BIG BOOS لقب کثیفی که بعد از کشتنش بدست آوردی ! یالا هنوزم داری از این اسم با افتخار استفاده می کنی ؟ ( لاو می خواد از اسنیک و آمریکا بخاطر نادیده گرفتن باس و کارهای اون انتقام بگیره ) اسنیک سعی می کنه اونو قانع کنه که مجبور بوده باس رو بکشه اما موفق نمیشه اسنیک کمی در ماموریت خودش دچار تردید میشه ،
میلر با اون صحبت می کنه
میلر : اسنیک باس دیگه مرده این فقط یه رباط ! باس هنوز تو زندگی توئه ! تو نمی تونی بخاطر احساسات جون هزاران نفر رو بخطر بندازی !
اسنیک : من فکر می کردم همه چیز رو راجع به باس می دونم ! چرا منو انتخاب کرد ؟!
میلر : تو هنوز دنبال حقیقتی ؟
اسنیک : من این ماموریت رو فقط بخاطر اون بچه ( PAZ ) قبول کردم ! بچه ای که معتقد به صلح بود ! اسنیک سعی می کنه این پروژه رو متوقف کنه و با کلدمن روبرو میشه !
کلدمن به اون توضیح میده که این کار باعث صلح جهانی میشه و دیگه نیاز به سربازهایی نیست که در پرتاب بمب اتم دچار تردید بشن ! و به صورت اتوماتیک جواب بمب رو با بمب میده و این عدالت و صلح جهانی رو به ارمغان میاره، اسنیک موفق به توقف پروژه نمیشه ! و کلدمن آماده میشه تا PW رو به سمت کشور خودش آمریکا پرتاب کنه ! تا ببینه پاسخ اتوماتیک PW چطور خواهد بود !! و با عوض کردن رمز های بمب اون رو طوری طراحی می کنه که انگار بمب از روسیه به آمریکا شلیک شده !
تمام این اتفاقات در حالی میوفته که آمریکا و روسیه در همون حال در حال مذاکره و امضاء توافقنامه منع گسترش سلاح های اتمی هستند. وقتی کلدمن آماده شلیک کردن بمب میشه با یک اتفاق تمام معادلات بهم میرزه ! گالوز از راه میرسه و خودش رو مامور ارشد K.G.B معرفی می کنه و هدف اصلیش رو تحقق اهداف کشورش معرفی می کنه ! و به کلدمن میگه : تو واقعا فکر می کنی دوستان ما برای شما کار می کنن ؟ می خوام بمب رو به سمت کوبا شلیک کنم و هدفم اینه که تمام دنیا بفهمن که آمریکا در یک پایگاه نظامی اونم در کاستاریکا به کشور متحد ما ( روسیه ) حمله اتمی کرده ! اونوقت که تمام دنیا ضد آمریکا می شن ! و ما کمونیست ها بیشتر بر آمریکا جنوبی مسلط میشیم اسنیک که باز هم بعد از 10 سال بازیچه دست سیاست مدارانی میشه که دم از صلح می زنن شده و میگه :
اسنیک : در مورد چی حرف می زنی ؟؟!
گالوز : چرا فکر می کنی من تورو به کاستاریکا فرستادم تا با شورشی ها طرف بشی یه سیاستمدار واقعی هیچ وقت دست خودش رو آلوده نمی کنه و از بقیه برای رسیدن به اهدافش استفاده می کنه ! این کاریه که من با تو کردم !
اسنیک : یعنی آماندا ... شورشی ها ؟ گالوز : تو اون یه مشت چریک رو به خطرناک ترین نیروها تبدیل کردی ! حالا تو قهرمان ما هستی !!
اسنیک سریعا از طریق میلر با رئیس جمهور آمریکا تماس می گیره ! و به اون میگه اخطارهایی که از حمله روسیه به آمریکا می گیرن دروغ هست ! اما رئیس جمهور از اون مدرک می خواد تا ثابت کنه BIG BOSS هست ! و اسنیک به اون میگه شما هم تو اون مراسمی که لقب BIG BOSS رو به من دادن حضور داشتین ! من در اون مراسم فوق محرمانه به DCI دست ندادم و دلیل هم این بود که می دونستم افتخار من به کجا تعلق داره ! رئیس جمهور : همه توجه کنید ! حمله موشکی روسیه یه حقه اس ! اسنیک پیغام خودش رو به رئیس جمهور می رسونه اما در مورد سلاحی که در واقع باس هست کاری نمی تونست بکنه ! اما در آخرین لحظات حافظه باس به طور کامل بر می گرده و حس میهن پرستی اون باعث میشه تا به سمت دریا بره و خودش رو غرق کنه تا از کشورش محافظت کنه ! ( خدا وکیلی این زن چقــــدر بزرگه ! ) و باز هم ثابت کنه که یک میهن پرسته PATRIOT و اسنیک موفق میشه پروژه PW رو متوقف کنه و در آخر صحبت میلر با اسنیک،
اسنیک : ما توازن نظامی جهان رو بهم زدیم و دیگه این توازن بر نمی گرده ! الان همه دنبال شکار ما هستن ! همه می خوان مارو از بین ببرن ! ما به یه سازمان نیاز داریم !
میلر : چه سازمانی ؟
اسنیک : ما باید با بزرگترین هیولا مبارزه کنیم ! زمان ! آیا زمان می تونه مارو از صفحه روزگار حذف کنه ؟ این بازیه که توش نه خوب هست نه بد ! نه برنده هست نه بازنده ! زمان برای باس 10 سال پیش تموم شد ! آیا ما اونقدر زنده می مونیم که قرن 21 رو ببینیم ؟
میلر : من با تو هستم رئیس و ما اون زمان رو می بینیم !
اسنیک : همه دنیا به دنبال شکار ما هستن و این شروع شده ( یعنی از الان همه دنبال از بین بردن ما هستن ) افراد رو دور هم جمع کن ! ما هیچ ملیت، فلسفه و حتی ایدئولوژی نداریم ما به جایی می ریم که به اون احتیاج داشته باشیم ! جنگیدن ما برای دولت ها نیست برای خودمونه ! و ما هیچ دلیلی برای جنگیدن نداریم ! ما می جنگیم چون به اون نیازمندیم ! ما سربازان بدون مرزیم !ما هر کاری ممکنه بکنیم ! اون دیگه بستگی به زمانی که توش هستیم ! ما خدمات خودمون رو می فروشیم ! شاید جنایتکار بشیم ! انقلابی بشیم و حتی شاید تروریسم بشیم ! اینطوری شاید به جهنم بریم ! اما، چه جایی بهتر از اونجا برای ما سراغ دارید ؟؟!
داستان داستان بالا که PW هست هنوز کامل نیست و به زودی کامل خواهد شد. به زودی عکس های کاراکترهای بازی اضافه خواهد شد. اگر اشتباه یا مطلبی که باعث کامل شدن مطلب بالا میشه رو می دونید حتما بگید تا بهش اضافه کنم.
در مورد paz که جاسوس سه جانبه بود و همچنین MOTHER BASE و Outer Heaven به زودی به داستان اضافه میشه به زودی + چیکو + گروه فاکس FOX و ارتش بی مرز
پایان
METAL GEAR MSX - MG1
سال تولید: 1987
سیستمهای قابل اجرا: ps vita, xbox360, ps3, nes, msx
نویسنده داستان MG1 : عرفان ( DarkErfan )
اولین بازی از سری بازیهای متال گیر (از نظر سال تولید) متال گیر (msx) بود که علی رغم داستان ساده میتواند تأثیر زیادی در داستان اصلی داشته باشد.
متال گیر msx در زمانی ساخته شد که بازیها اغلب داستان قوی نداشتند اما با وجود ساده بودن داستان، خلاقیت در گیم پلی و داستان عالی این بازی رو به یکی از بهترین ها در زمان خود تبدیل کرده بود.
از نظر اولویت داستانی اتفاقات این بازی بعد از داستان MGSV رخ میدهد که احتمالا تأثیر نه چندان زیاد در داستان این بازی خواهد داشت .سخن رو کوتاه میکنم و به داستان بازی میپردازم.
ساله 1995 زمانی که خلع سلاح هستهای خیال واحی بیش نبود، گروهی تأسیسات Outer heaven را اداره میکردند. طبق اخبار فاش شده این سازمان به سلاح جدیدی دست یافته بود که تکنولوژی جدیدی را در سلاح های کشتار جمعی دارا بود.به همین دلیل Fox Hound بهترین نیروی ویژه ی خود یعنی Gray fox را به outer heaven فرستاد تا به این سازمان نفوذ کند و اطلاعات بیشتری را گزارش کند. گزارش دو کلمه بود: "metal gear" و بعد تماس قطعه شد.
این اخبار و قطع شدن پیام Fox Hound را به شدت مضطرب کرد و باعث شد یکی دیگر از اعضای ویژهٔ خود به نام Solid Snake را به outer heaven بفرستد. مأموریت اسنیک این بود که گری فاکس را نجات دهد و به کمک بقیه زندانیان هویت metal gear را شناسائی کند.
اسنیک موفق شد به داخل سازمان نفوذ کند و بعد از نجات دادن فاکس در طول بازی متوجه شد که در واقع metal gear یک سلاح کشتار جمعی مجهز به سلاح هستهای است.
پیامدهای این سلاح هسته ای نگران کننده بود.metal gear قابلیت پرتاب کلاهک در هر موقعیت و زمان را داشت که باعث اعمال تنش جهانی بین ابرقدرتهای هستهای شد.
در طول بازی اسنیک موفق به پیدا کردن دانشمند توسعه دهنده ی metal gear یعنی dr madnar میشود و مدنار نقطه ضعف و در نتیجه راه نبودی metal gear را به اسنیک نشان میدهد.
در آخر اسنیک، metal gear را در صدمین طبقه ی زیر زمین در outer heaven پیدا میکند و آن را نبود میکند.
بعد از نابودی metal gear، اسنیک در پیام شوکه کننده ای از سوی Fox hound متوجه میشود رهبر و مرد پشت جریانات metal gear کسی نبود جز فرمانده و رهبر او Big Boss!!
او snake را در تمامی این اتفاقات زیر نظر داشته.
بیگ باس به اسنیک گفت که اصلا قرار نبود او به این حد برسد و metal gear را نابود کند و در واقع فرستادن او به این دلیل بود که جهان را گمراه کند و او مهره ای بیش نبود.
اسنیک که از خیانت بیگ باس شوکه شده بود و به خشم آماده بود با او مبارزه می کند و او را شکست میدهد و میکشد(برای بار اول!)
با نابودی metal gear و کشتن big boss داستان این بازی به اتمام میرسد .
پایان
METAL GEAR 2 SOLID SNAKE
سال تولید: 1990
سیستم های قابل اجرا: MSX, PS2, PS3, Xbox360,PS Vita
نویسنده داستان MG2 : عرفان ( DarkErfan )
اگر بخواهیم از بازی های تاثیر گذار در صنعت گیم صحبت کنیم نباید 2 Metal Gear را از یاد ببریم. پیچیدگی داستان و تنوع گیم پلی و باس فایت ها در زمان خود بی نظیر بود.MG2 دومین قسمت از این سری بود که توسط کوجیما ساخته شد و شاید فرم کلی داستان رو در این فرنچایز رقم زد. داستان بازی به 4 سال بعد از وقایع اولین MG برمیگردد و تاثیر آن در داستان اصلی به وضوح مشاهده میشود.
در سال 1999 که روابط دیپلماتیک ابر قدرت های جهان با یکدیگر رو به بهبودی بود ، موافقت خود را برای خلع سلاح هسته ای و نابودی آن را اعلام کردند. در همین بحبوحه صلح ، ملت کوچکی در خاورمیانه به نام Zanzibar(زنگبار) یک رژیم نظامی جدید به وجود آورد و شروع به حمله ناگهانی به سوی سازمان های دفع سلاح هسته ای ملت های بزرگ تر کرد.
در همین زمان جهان دچار بحران کاهش انرژی فسیلی بود. دانشمند اهل چک به نام Dr Kio Marv جلبک های پرورش یافته ی بیولوژیکی به نام OILIX را اختراع کرد که می توانست به صورت معجزه آسایی مشکل نفت را برطرف کند. به هر حال مارو در راه سفر به آمریکا برای کنفرانس انرژی جهانی توسط سربازان ارتش زنگبار دزدیده شد.
حال زنگبار با گروگان گرفتن کیو مارو و در دست داشتن سلاح های هسته ای به عنوان کنترل کننده ی انرژی جهان و سلاح های هسته ای شناخته شده بود و تنها بهترین مامور مخفی Fox Hound میتوانست به این کشور نفوذ کند و کیو مارو را نجات دهد. بنابر این Roy Campbell فرمانده جدید فاکس هاند اسنیک را که در بازنشستگی به سر میبرد، برای انجام این کار و تنها با پاکتی سیگار به زنگبار میفرستد. اسنیک موفق به نفوذ به قلب جزیره شد.او در طول ماموریت خود متوجه میشود Gray Fox که 4 سال پیش او را نجات داد رهبری نیروهای نظامی را بر عهده دارد و او نیز مانند بیگ باس به فاکس هاند خیانت کرده است.
اسنیک با Holly White یک عضو CIA که به او در طول ماموریتش کمک میکند و او را راهنمایی میکند و Goerge Kessler یک متخصص و همچنین McDonell "Master" Miller که به او توصیه های پزشکی میکند ارتباط برقرار میکند. اسنیک همچنین پیغام هایی از شخص ناشناخته که خود را طرفدار درجه یک اسنیک معرفی میکند، دریافت میکند.
پس از راهی طولانی وشکست دادن اعضای زنگبار اسنیک متوجه میشود که بیگ باس فرمانده ی پیشین او که گمان میکرد در واقعه ی Outer Heaven کشته شده ،از آن مهلکه جان سالم به در برده و همچنین dr madnar دوباره زیر اجبار بیگ باس در حال ساخت Metal Gear دیگر است. اسنیک با پیام محرمانه ای از سوی کیو مارو مواجه میشود که این پیام توسط کبوتری حمل میشد و حاوی شماره ی کیو مارو بود اما مشکل اینجا بود که مارو فقط به زبان روسی میتوانست حرف بزند. برای فهمیدن حرف های ماروٰ میلر با او صحبت میکند و متوجه میشود اسنیک باید دنبال مامور StB به نام Gustava Heffner بگردد. بعد از پیدا کردن گوستاوا، او محل قرنطینه ی دکتر مدنار را به او نشان میدهد و هر دو موفق به پیدا کردن او میشوند. مدنار که تنها فردی بود که جای کیومارو را میدانست اسنیک و گوستاوا رو به سمت پلی راهنمایی میکند و زمان رد شدن پل را منفجر میکند که باعث مرگ گوستاوا میشود. مدنار علت خیانتش را رد کردن تئوری هایش توسط جامعه ی علمی میداند و اسنیک را کنار جسد گوستاوا تنها میگذارد. بعد از مدنار سرو کله ی گری فاکس پیدا میشود و از او میخواهد ماموریتش را رها کرده و از زنگبار برود.
به هر حال اسنیک موفق به رد شدن از روی پل میشود و به دنبال کیو مارو میرود. وقتی به آنجا میرسد جسد بی جان او را در کنار مدنار میبیند. او که قصد خفه کردن اسنیک را داشت توسط او کشته میشود و اسنیک کارتریج msx ! که حاوی فرمول OILIX بود را پیدا میکند.
بعد از کشتن مدنار ٰاسنیک به درون تله ای که به محل نگهداری Metal Gear D منتهی میشد می افتد و با گری فاکس که metal gear را هدایت میکند مواجه میشود و او را شکست میدهد.گری فاکس که جان سالم به در میبرد اسنیک را به جنگ تن به تن فرا میخواند و اسنیک برای بار دوم او را شکست میدهد. گری فاکس به اسنیک میگوید که همان طرفدار شماره ی یک او هست و همچنین از معشوقه اش برای او میگوید. اسنیک که متوجه میشود معشوقه ی گری فاکس همان گوستاوا است به او میگوید : آرام بخواب که او منتظر توست. گری فاکس از اسنیک تشکر میکند و آرام جان میدهد.
در همین زمان اسنیک صدای شخصی را میشنود که او را به مقابله با خود فرا میخواند او میفهمد این صدا بدون شک متعلق به فرمانده ی پیشین خود یعنی بیگ باس است. بعد از مواجه شدن اسنیک و بیگ باس دیالوگ های ماندگاری بین این دو ردو بدل میشود که ترجمش رو براتون میذارم:
"
بیگ باس... تو زنده ای؟!
-به زنگبار خوش اومدی میدونستم برمیگردی پیش من.
من اومدم که از دست کابوس هایی که سال دارم ازشون رنج میبرم رها بشم.
-کابوس ها؟ اون ها هیچ وقت تمومی ندارند اسنیک. وقتی وارد زمین جنگ شدی ،هیجان و تنشش رو مزه کردی همه اینا قسمتی از تو میشند.
وقتی جنگجوی درونت رو بیدار کردی دیگه هرگز به خواب نمیره و بعد حتی تو مشتاق هیجان و تنش بیشتری میشی .
به عنوان یک سرباز فکر میکردم تا حالا این رو فهمیده باشی.
تو هیچ اهمیتی به قدرت یا پول یا حتی س*کس نمیدی.تنها چیزی که اشتیاقت رو ارضا میکنه... جنگه!
تمام کاری که من کردم این بود که اون رو به تو دادم. من به تو یک دلیل برای زندگی کردن دادم.
من هیچوقت تو رو به ریاکاری مجبور نکردم بیگ باس...
-تو اون بجه ها رو دیدی مگه نه؟ همشون در جایی از جهان قربانی جنگ هستند و این از اون ها سربازان خوبی برای جنگ بعدی میسازه. جنگ رو شروع کن ،به شعله هایش دامن بزن، قربانی بساز... بعد نجاتشون بده، آموزششون بده...و دوباره اونها رو به میدون جنگ بفرست .
این کاملا یه سیستم منطقیه . در دنیایی که ما زندگی میکنیم کشمکش و ناسازگاری هیچوقت تمام نمیشه. همونطوری که هدف و جنگ و کشمکش ما تموم نمیشه.
خوب پس فرصت های شغلی زیادی وجود داره... این چیزی هست که سعی میکنی بگی؟
-در این میدون جنگ من و تو کالای باارزشی هستیم.ولی تو خونه هامون هیچ چیز به جز جسم بی جون نیستیم. اگر خوش شانس باشیم ممکنه نظر چند تا جورنالیست از یه مجله یا روزنامه ی بی ارزش رو جلب کنیم. من و تو مجازاتمون اینه که تا آخر عمر اینجا تو میدون جنگ مثل سگ ها بمونیم.
برای من فقط یک نبرد باقی مونده اونم آزاد شدن از شر تو و خلاص شدن از همه ی کابوس هام هست...بیگ باس من تو رو نابود میکنم!
-این مهم نیست که کی اینجا ببره.نبرد ما ادامه داره. بازنده از چنگال جنگ آزاد میشه و برنده در میدون جنگ باقی میمونه و بازمانده بقیه ی روز های عمرش رو به عنوان یه سرباز زندگی میکنه.
اینجوری که تو میگی نیست. من با تو فرق دارم، من عاشق زندگیمم!
خیلی خوب اسنیک من تو رو به عنوان فرمانده ی پیشینت از رنج کشیدن آزاد میکنم.من آخرین لطفم رو بهت میکنم و تو رو از نکبت خلاص میکنم.
من به لطف تو احتیاجی ندارم.
-واقعا پس تو چه جوری میخوای من رو شکست بدی با این وضعیت و بدون هیچ اسلحه ای؟
هیچوقت تسلیم نشو.تا آخر بجنگ. همیشه باور داشته باش که موفق میشی حتی اگه هیچ شانسی نداشته باشی... اینا حرفهای تو بودند.
-حتی منم گاهی اشتباه میکنم.
اسنیک این آخرین جنگ ماست بیا یه بار برای همیشه تمومش کنیم!"
اسنیک که اسلحه ای در اختیار نداشت با استفاده از یک فندک و اسپری، آتش افکن میسازد و به وسیله ی آن بیگ باس را آتش میزند. بیگ باس در آخرین لحظات فریاد میزند "
هنوز نه... هنوز تمام نشده" اسنیک با پایان یافتن ماموریتش بعد از مرگ بیگ باس با هالی از جزیره فرار میکند. و برای بار دوم خود را بازنشته میکند.
پایان
METAL GEAR SOLID 1: TWIN SNAKE
Metal Gear Solid 1
سال تولید : 1999 کارگردان و نویسنده
: هیدئو کوجیما
زمان اتفاقات این نسخه : سال 2005 ( 6 سال بعد از اتفاقات
زنزیبار/ Zanzibar )
شخصیتها
:
1.Solid Snake
2.Meryl
3.Roy Cambel
4.Naomi hunter
5.Gray Fox ( Frank Jaeger )
6.Ocelot
7.Liquid Snake
8.Sniper Wolf
9.Psycho Manits
10.Vulcan Raven
11.Otacon
12.Mei Ling
6 سال بعد از اتفاقات زَنزیبار لیکوئید اسنیک به همراه آسلات کنتلرل جزیره ای به نام
Shadow Moses رو در درست می گیرند ( جزیره ای در آلاسکا ) اونها برای بر هم نزدن امنیت جهانی 2 در خواست دارند :
1.تحویل بقایای جسد بیگ باس
2.ا بیلیون دلار پول
اگر دولت آمریکا به خواسته تروریستها تن نمی دادن در 10 روز آینده یکی از کلاهکهای هسته ای که در رادار دیده نمی شدن به سمت آمریکا شلیک می شد.
دولت آمریکا برای جلوگیری از این فاجعه دست به دامان کمپل و کمپل دست به دامان اسنیک میشه و به این ترتیب مامور سالید اسنیک که حدوداً 31 سال سن داره و کمی هم از میدون جنگ دور بوده رو آماده عزیمت به جزیره
Shadow Moses می کنن دکتر نائومی هانتر پزشک متخصص برای اینکه اسنیک سرمای شدید جزیره رو تحمل کنه داروئی به اسنیک تزریق می کنه تا اون در برابر سرما در امان بمونه.
{ این نسخه اولین سری است که سالید اسنیک در اون نقش داره ( البته در MGS ـها )، همچنین کمپل هم اولین حضور رسمی اش در سری از این نسخه است ولی در زمان گذشته در داستان تاثیرات بسزایی داشته که مهمترین اونها کمک حیاتی به بیگ باس }
اسنیک به همراه گروه
Fox در یک زیریایی به سمت جزیره می رن و اسنیک خودش رو به جزیره می رسونه.
ماموریت اسنیک :
1.
پیدا کردن دونالد اندرسون ( رئیس شرکت دارپ
ا )
2.
پیدا کردن کنت بیکر( رئیس شرکت آرمزتک
)
{ البته کمپل از اسنیک در مورد دختر جوانی که در درگیری ها اونجا گیر کرده بوده صحبت می کنه و ادعا می کنه که اون خواهر زاده اش هست، اون دختر جوان همون مریل ِ خودمونه ! که کمپل از اسنیک می خواد اگر اون رو هم دید کمکش کنه ! و نجاتش بده ! }
اسنیک در ابتدای راه لحظه ای فردی رو می بینه که بعد مشخص میشه اون فرد کسی نیست جز لیکوئید اسنیک !
اسنیک خودش رو به سلول اندرسون رئیس شرکت دارپا می رسونه ! و بعد متوجه میشه که اون و بیکر ( رئیس شرکت آرمزتک ) در حال ساخت متال گیر جدیدی با رمز رکس بودن ! و رکس قابلیت حمل کلاهک هسته ای رو دار و در رادار هم شناسایی نمیشه ! اسنیک متوحه میشه برای خبر بد دیگه اینه که رمزهای فعال شدن متال گیر توسط سایتو مانتیس یکی از افراد فاسد گروه فاکس هاند به دست تروریست ها افتاده و تنها غیر فعال کردن اونها پیدا کردن سه کارت پال هست.
اسنیک اندرسون رو پیدا می کنه و بعد از صحبت کمی با اون دارپا با حمله قلبی شدیدی مواجه میشه و میمیره !!!
اسنیک در ادامه راه با دختری روبرو میشه که لباس تروریست ها رو به تن کرده اما به اسنیک برای فرار کمک می کنه و بعد بدون معرفی کردن خودش از اسنیک جدا میشه !
اسنیک به حرکت خودش ادامه میده و خودش رو به زیرزمینی می رسونه ! و با بدن نیمه جانه بیکر مواجه میشه که به ستونی آهنی بسته شده بود، اسنیک قصد باز کردن دستهای بیکر داره که بیکر با فریادی اونو از بمبهای C4 که در اطرافش هست مطلع می کنه ! در همین حین سر و کله آسلات پیداش میشه ! آسلات اسنیک رو به مبارزه دعوت می کنه آسلات مثل همیشه از همون تفنگهای قدیمی خودش رو از بیرون می کشه و به اسنیک پشت سر هم شلیک می کنه و میگه :
چند وقتی بود مبارزه به این خوبی نکرده بودم اسنیک ! البته تو رمزت با رئیس ( بیگ باس ) یکیه ! پس تو همونی که رئیس ازش تعریف می کرد ؟ ( بیگ باس )
در همین گیر و داد بدون هیچ مقدمه ای یک دست آسلات ( دست چپ ) از ساعد قطع شد ! اما توسط چی یا کی ؟ در یک لحظه نینجایی به همراه یک شمشیر ظاهر میشه !! آسلات پا به فرار می زاره !
نینچا فریاد میزنه که داره درد میشکه ! و اسنیک رو به مبارزه دعوت می کنه ! مبارزه کوتاهی بین اون ها در می گیره و نینجا صحنه مبارزه رو ترک می کنه..
اسنیک سریع به سمت بیکر می ره و از اون در خواست می کنه کلید کارت رو به اون بده ! که متوجه میشه بیکر اون کلید رو به دختر جوانی داده ! البته مغز بیکر از ذهن خوانی های سایکو مانتیس به علت جراحی که بر روی عصبهای مغزیش انجام داده بود در امان بود اما در هر حال رمز اون هم بدست تروریست ها افتاده بود. آخرین حرف بیکر هم در مورد
Hal emmerich (
Otacon ) بود که اسنیک برای پیدا کردن اطلاعات بیشتر در مورد متال گیر باید اونو پیدا کرد!
بیکر هم همانند اندرسون با یک سکته قلبی عجیب جون خودش رو از دست میده. ( اینم از 2 گزینه ماموریت ! )
اسنیک فرکانس اون دختر رو پیدا میکنه و متوجه میشه این همون خواهر زاده کمپل
Meryl Silverburgh هستش و به کمک اون از اونجا خارج میشه و در مسیرش برای پیدا کردن
Emmerich باز هم با نینجا برخورد می کنه ! نینجا تقاضای یک نبرد رودرو و تن به تن رو از اسنیک می کنه ! و حتی بعد از خوردن هر مشت ! تقاضای مشت بیشتری می کنه و بعد از مدتی رو به اسنیک می گه :
من خودمو گم کردم اسنیک ! منو نشناختی ؟ خوب نگاه کن !
اسنیک این صدا به گوشش آشنا می رسید ! آره فرانکه ! (
Gray Fox ) { گری فاکس یا
Frank Jaeger یکی از مریدان بیگ باس بود که دوست صمیمی اسنیک هم بود اونها در نبردی در زنزیبار در میدان مین روبروی هم قرار می گیرن و اسنیک اون رو از پای در میاره ! اونها حتی در مبارزه هم مشکلی با هم نداشتند چون قوانین میدان جنگ حتی برای بهترین دوستها باید اجرا بشن، گری فاکس بدنی نیمه جان داشت و تبدیل به نینجا شده بود } بعد از درگیری و مکالمه کوتاهی که بین اسنیک و فاکس ایجاد میشه فاکس باز هم صحنه نبرد رو با حالتی عجیب ترک می کنه ! دکتر
Emmerich هم که در کمدی در اتاق خودش رو پنهان کرده بود از کمد خارج میشه و همراه اسنیک میشه برای متوقف کردن متال گیر.
{ البته در این راه اسنیک با کمپل،نائومی،می لینگ هم در ارتباط هست و اطلاعاتی رو که لازم داره از اونها می گیره، همچنین شخصی به نام
استاد میلر/Master Miller که اسنیک تمام آموزشهای رزمی و فنون جنگی رو تحت نظارت مستقیمش یاد گرفته بود کمکش می کرد. شخص مرموزی به نام
Deepthroat هم که هویت مشخصی نداشت به اسنیک کمکهای حیاتی می کنه }
اسنیک در راه به مریل بر می خوره:
مریل دختری بود که از بچگی دوست داشته سرباز باشه و مثل اسنیک تبدیل به یک افسانه بشه، مریل به هر ترتیبی شده اسنیک رو قانع می کنه تا اون رو همراه خودش ببره.
اسنیک و مریل ساختمان متال گیر حرکت می کنن اما در راه مریل کمی مضطرب و عجیب به نظر می رسید ! در همین گیر وداد سایتو مانتیس ذهن خوان گروه فاکس با ماسک اکسیژن خودش ظاهر میشه ! ساکتو کنترل ذهنی و فیزیکی مریل رو به دست میاره اسنیک در یک نبرد سخت سایتو مانتیس رو شکست میده و مریل رو نجات میده، در لحظات پایانی زندگی سایتو مکالمه ای بین اون و اسنیک درمی گیره:
سایکو : هر ذهنی که بهش نفوز کردم و افکارش رو خوندم همه اون ذهن ها حول یه چیزی می گشتن بیزاری، خودخواهی این ها باعث شد من از این نسل بیار بشم، اما تو فرق داری تو مثل مایی ! نه گذشته ای داری نه آینده ای ما در زمان حال زندگی می کنیم ! وقتی ذهن پدرم رو دیدیم ! دیدیم اون از من متنفر چون تولد من باعث مرگ مادرم شد ! من هم به تلافی این کار تمام روستارو برای پاک کردن گذشته ام آتیش زدم ! همون کاری که تو کردی اسنیک { اشاره به نبرد زنزیبار و رها کردن بیگ باس در آتش } اسنیک تو مثل باس می مونی ! نه تو بدتر از اونی ! صبر کن من دارم آینده تورو می بینیم ! تو پیری ! با یک تفنگ در دهانت ! { اشاره به صحنه MGS4 } و بعد رو به مریل : من آینده اون رو هم می خونم تو توی قلب ان جای زیادی رو می گیری ! اما نمی دنم شما به هم می رسید یا نه ! { نمی رسن آقا ! } لطفا ماسک من رو دوباره روی صورتم بزار..
مانتیس راه خروج و مخفی به متال گیر رو به اونها نشون میده و ابراز خشنودی از اولین کار نیک زندگیش می کنه !..
مریل رو به اسنیک : می تونم یه چیزی ازت بپرسم ؟
اسنیک : بپرس ؟
مریل : در مورد چیزی اون گفت ؟ در مورد ما ؟ اسم واقعیت چیه ؟
اسنیک : خب ؟ اسم تو میدون جنگ هیچ معنایی نداره، من خانواده ایم ندارم بقیه آدما زندگیمو پیچیده می کنن دلم نمی خواد درگیر بشم { عینه چی دروغ میگه شما بدونید که بد جوری مریل رو دوست داره }
اسنیک و مریل به سمت ساختمانی که متال گیر تو اون هست حرکت می کنن اما در اواسط راه سه تیر ناگهان به پا و دستهای مریل می خورد ! اون تک تیرانداز کسی نبود جز
اسنایپر ولف یکی از بهترین تک تیراندازها، اسنیک فریاد بلندی می زند ! و خودش رو مقصر تیر خوردن مریل می دونه اما مریل از اون میخواد که اون رو ترک کنه و حق رو به اسنیک می ده که اون یه تازه کاره ! اسنیک برای پیداکردن یک اسنایپر مجبور به عقب نشینی میشه اما وقتی بر می گرده نه اثری از مریل هست و نه اسنایپر ولف وقتی رد خون مریل رو تعقیب می کنه توسط اسنایپر ولف و یک سری از سربازان دستگیر میشه و زندانی میشه ! اون توسط آسلات شکنجه میشه و به زندان میافته اما توسط اتاکن فرار می کنه و خودش رو به پشت بام مخابراتی ساختمان می رسونه و اون موقع است که لیکوئید با یک هلیکوپتر پل ارتباطی ساختمان ای و بی رو از بین می بره ! اسنیک به همراه طنابی از بالای ساختمان خودش رو به پایین می رسونه، اسنیک از منطقه مخابراتی خارج و پشت ساختمانی که متال گیر رکس در اون قرار داشت میرسه که ناگهان تیری کنار پای اسنیک برخورد می کنه ! اسنایپر ولف !! درگیری شدیدی بین ولف و اسنیک اتفاق میافته و ولف اسنیک رو تهدید به مرگ می کنه { در مکالمه ای که اسنیک با اتاکن داشته متوجه شده بود اتاکن عاشق این زن هست ! و درخواست کرده بود اسنیک اون رو نکشه ! } اما اسنیک ولف رو به شدت زخمی می کنه و به بالای سر اون میره :
اسنایپر ولف : من اهل کردستان ام تمام خانواده ام توسط بمباران شیمیایی صدام علیه کردهای عراق کشته شدند تا اینکه صلاح الدین ( بیگ باس ) اومد و منو نجات داد.. ولف اسنایپرش را در آغوش می کشد و..
اسنیک خودش رو به مقر متال گیر می رسونه و با گوش دادن به صحبت های آسلات و لیکوئید متوجه میشه که اونها قصد دارن یکی از پایگاه های هسته ای چین رو از بین ببرند تا جنگی بین چین و آمریکا در بگیره ! متاسفانه یکی از دوربین ها متوجه حضور اسنیک میشن و درگیری میان اسنیک و سربازان در می گیره که این باعث گم شدن کارت پال ( غیر فعال کردن متال گیر ) میشه که اسنیک اون رو پیدا می کنه.. و بعد از بازگشت به اتاق فرمان متوجه میشه که کسی در اون حضور نداره !!!
اسنیک در تماسی با اتاکن متوجه میشه که هر 3 کارت در همین کارت هستند و در دماهای مختلف کارت تغییر شکل میده اسنیک هر 3 کارت رو وارد می کنه ! اما در کمال ناباوری ! بجای غیر فعال شدن متال گیر اون قعال میشه ! اون موقع است که تماسی از طرف استاد میلر به اسنیک زده میشه با صدای لیکویئد : برادررر خیلی ممنون !!!
و بعد از اون کمپل با اسنیک تماس می گیره و اشاره می کنه جسد استاد میلر سه روز پیش در خانه اش پیدا شده و این لیکویئد بوده که با تغییر صدا خودش رو جای استاد میلر زده ! و تمامی این ها نقشه ای بوده برای اینکه اسنیک زحمت فعال کردن متال گیر رو بکشه ! برای همین بود که اسنیک بعضی موقع ها هیچ مانعی در کار نداشت ! { و اون زندانی ها واقعاً اندرسون و بیکر نبودن !! و اونها هم نقشه ای بودن که زحمت فعال شدن متال گیر رو اسنیک بکشه ! و اسنیک بازیچه دست لیکوئید شده بود ! همچنین اسنیک از متال گیر هم خبری نداشت و فکر می کرد ماموزیت چیزه دیگه ای هست { کمپل به اسنیک در مورد تاسیسات دفع زباله های هسته اس دروغ گفته بود چون شرکت دارپا و آرمزتک سالها بود که روی پروژه متال گیر رکس کار می کردن )
اسنیک موجه میشه که نائومی هم یک جاسوسه که ویروس جدیدی به نام فاکس دای رو در بدن اسنیک و خیلی های دیگه انتقال داده که هر لحظه منجر به مرگ طرف میشه..
اسنیک در تماسی با نائومی متوجه میشه که نائومی بخاطر برادرش فرانکی { گری فاکس زمانی که در زنزیبار بوده پدر و مادر نائومی رو میشکه و وقتی سن نائومی کم بوده به دستور بیگ باس اونها به آمریکا عظیمت می کنن و نائومی فرانکی رو مثل برادر خودش می دونه اما اطلاعی از اینکه اون پدر و مادرش رو کشته نداره }
اسنیک با متال گیر فعال شده و کنترل شده توسط لیکوئید مواجه میشه
کمی بعد از درگیری نینجا یا همون فرانکی خودمون وارد بازی میشه ! و به اسنیک میگه که اومده بهش کمک کنه ! ولی توسط لیکوئید به سختی مجروح میشه ! اسنیک سریع خودش رو به اون می رسونه و در مورد نائومی ازش می پرسه و اون گری فاکس هم به اسنیک پیغامی رو میده تا به نائومی برسونه :
به نائومی بگو که من پدر و مادرش رو کشتم.. الان دیگه وقت رفتنه منه
و در بک نبرد سنگین اسنیک متال گیر رو نابود می کنه اسنیک وقتی بهوش میاد خودش رو بالای متال گیر به همراه لیکوئید و مریل زخمی می بینه ! لیکوئید اسنیک رو دعوت به مبارزه تن به تن می کنه ! و قبلش به اون توضیح میده اونها برادر ژنتیکی هستند و اونها قصد دارند راه بیگ باس و باس رو ادامه بدن و از سیاست و سیاست مدار به دور باشن !
بعد از نبردی سخت اسنیک لیکویئد را از بالای متال گیر به پایین پرتاب می کند، اسنیک به همراه مریل تازه بهوش آمده سوار بر جیپی ا ساختمان خارج میشن و اتاکن هم اون هارو کمک می کنه اما در انتهای تونل لیکویئد !! با یک جیپ سر و کله اش پیدا میشه اما هر دو ماشین وقتی از تونل خارج میشن واژگون میشن ! و این لیکوید که زودتر بهوش میاد و با یه تفنگ به بالای سر اسنیک میره ! اما ! اما ! در همون لحظه ویروس فاکس دای بر روی قلب لیکویئد عمل می کنه و اون میمیره !!!
{
Deepthroat فرانکی یا گرای فاکس خودمون بود ! }
نائومی : اسنیک ؟ فرانکی قبل از مرگش پیغامی نداد تا به من برسونی ؟
اسنیک : چرا ؟ اممم اون گفت.. تورو خیلی دوست داره و اینکه دوست داره زندگی خوبی داشته باشی..!!
پایان
METAL GEAR SOLID 2: Sons Of Liberty
Metal Gear Solid 2: Sons Of Liberty – فرزندان آزادی
نویسنده مقاله : امید درکه ( o|d Snake )
نویسنده و کارگردان : هیدئو کوجیما
سال انتشار : 2001
شخصیت ها :
Solid Snake (Pliskin )
Solidus Snake ( George Sears )
Raiden
Rose Mary
Olga ( Mr X )
Vamp
Fortune
Otacon
Emma
Ocelot
پیچیده ترین نسخه متال گیر سالید از لحاظ داستانی دراین سری است. طوری که شایدشما برای متوجه شدن کامل داستان این نسحه مجبور بشید چندین بار این متن رو با دقت بخونید !
زمان اتفاقات MGS2 بین سالهای 2007 و 2009 میلادی است، در این نسخه شما در نقش Raiden عضو تازه کار گروه Fox Hound قرار دارید البته شما Snake رو هم خواهید ولی بجز اوایل بازی حدود 90% بازی شخصیتی که شما باید با اون بازی رو به جلو ببرید Raidenیا همون Jack هستش.
قبل از اینکه در مورد داستان MGS2 بنویسم کمی در مورد گذشته Solidus Snake یکی از برادران ژنتیکی Snake صجبت کنم که 1 سال از دو برادر دیگر خودش بزرگتر ِ اما چهره ای بسیار پیرتر نسبت به برادرهای خود داره، سالیدوس بیشتر شباهت رو به Big Boss داشته البته باید ممنون کوجیما باشیم که با کور کردن چشم چپ ِ سالیدوس تشخیصش رو از بیگ باس آسون می کنه. سالیدوس اوایل تحت نظر میهن پرستان بود و در دهه 90 در جنگهای داخلی کشور لیبرتی شرکت می کرده میهن پرستان اونو برای استفاده و کنترل آمریکا به مقام ریاست جمهوری آمریکا در سال 2005 انتصاب می کنن البته نه با نام سالیدوس اسنیک بلکه به اسم " George Sears " ( دقیقاً در سالی که اتفاقات Shadow Moses رخ میده )،
سالیدوس در ظاهر همراه میهن پرستان بود اما سالیدوس در اصل از اونها متنفر بود و دوست نداشت اونها کنترل کشور رو در دست بگیرند برای همین قصد داشت که دست اونها را در پروژه ارتش ژنومی، متال گیر رکس اتفاقاتی که در MGS1 رخ داد رو کنه که موفق نشد و تمام تقصیرها گردن خود سالیدوس افتاد بعد از این اتفاقات اون از چشم همگی مخفی شد تا میهن پرستان از جای اون خبری نداشته باشند ، البته این نکته رو بگم که آسلات یه جاسوس دو جانبه بوده هم جاسوس میهن پرستان هم جاسوس سالیدوس ولی سالیدوس از این قضیه خبر نداشت.
می رسیم به داستان MGS2
سال 2007 – رودخانه Hudson
اسنیک و اتاکن متوجه میشن متال گیر جدیدی به نام RAY بر روی کشتی که ظاهرا حمل نفت می کرده و در مسیر رودخانه Hudson حرکت می کنه و اسنیک سعی می کنه با ورود به کشتی و جمع آوری مدارک و عکس از متال گیر جدید اون رو فاش کنه، اما وقتی اسنیک با جمع کردن مدارک سعی در ترک کشتی نفت کش داشت اما وقتی تصمیم به ترک کردن کشتی می گیره سرو کله آسلات پیدا میشه و با یکی از فرماندهان به نام Sergei درگیری بر سر متال گیر ری پیدا می کنن ( با هم شریک بودن اما آسلات تصمیم می گیره به این شراکت با مرگ Sergei پایان بده !! ) که آسلات اون رو میکشه و تصیم به فرار توسط Meal Gear Ray که قابلیت شناوری در آب رو داره فرار کنه در آخرین لحظات به اسنیک میگه که اون Liquid ـه ( آسلات بعد از این که دست خودش رو در MGS1 از دست میده دست لیکوئید رو پیوند می زنه و همین باعث میشه که بعضی مواقع لیکوئید کنترل بدن آسلات رو بدست بگیره )
بعد از این اتفاقات شواهدی پیدا میشه که سالید اسنیک در کشتی حضور داشته و همه تقصیرات به گردن ِ اون و اتاکن میافته و اینطوری میشه که اونها به محرمان بین المللی تبدیل میشن و 2 سال در خفی و به دور از چشم همه باقی می مونن و با پیدا کردن جسد لیکوئید و جا زدن اون به جای اسنیک، اسنیک رو رسماً مرده اعلام شد ( DNA های برادران استیک یکی هست و بخاطر همین تایید شد که این جسد، جسد سالید اسنیک ِ )
سال 2009
اتفاقاتی که در رودخانه Hudson میافته باعث میشه مقداری مواد سمی وارد آب رودخانه بشه و این بهونه خوبی بود برای دولت ایالت متحده آمریکا و یا همون میهن پرستانه اونها به این بهونه Arsenal Gear رو بر روی مواد سمی می سازن و بر روی اون هم پالایشگاهی به نام Big Shell یا صدف بزرگ که کارش در ظاهر جدا کردن مواد سمی از آب رودحانه است. خب این کار هم باعث میشه میهن پرستان اهدافشون رو در سکوتی کامل انجام بدن و هم طوری وانمود کنن که به فکر محیط زیست هسن و محبوبیتی برای خودشون ایجاد کنن.
نوبت انتقام سالیدوس که تنفر زیادی از میهن پرستان داره رسیده و اون با گروهی به نام " Dead Cell " کنترل صدف بزرگ رو بدست می گیره و رئیس جمهور ایالت متحده آمریکا رو هم به گروگان می گیره
آمریکا گروهی رو برای نجات گروگان ها و مخصوصاً رئیس جمهور به Big Shell می فرسته که اونها حتی نزدیک به نجات رئیس جهمور می شن اما توسط 2 نفر از بهترین های Dead Cell یعنی Vamp و Fortune کشته میشن و ماموریتشون ناموفق میشه.
! گروه Fox Hound مامور تازه وارد خودش به نام Raiden رو که بیشتر با تمریتات VR یا مجازی آشتا و ماموریتی رو از نزدیک لمس نکرده مامور می کنه تا رئیس جهمور رو پیدا و نجات بده همچنین Solid Snake رو نابود کنه ( رایدن فکر می کنه Solid Snake در واقع همون Soliduse بخاطر چهره منفی که از اسنیک ساخته شده بود ). سالیدوس قصد حمله اتمی توسط Arsenal Gear به شهر نیویورک رو داشت تا با این کار باعث بشه کنترل کشور از دست میهن پرستان خارج بشه ! ( بیشتر قصدیش این بوده که کشور خود مختار باشه و دست گروهی مثل میهن پرستان نباشه اما خب در این راه واسش مهم نبود که یک میلیون نفر بی گناه هم بمیرن !! )
رایدن پس از آشنایی با فردی به نام Stillman آشنا میشه که متخصص خنثی کردن بمبه و سعی می کنه بمبهایی که فردی به نام Fatman کار گذاشته رو خنثی کنه که موفق به این کار میشه و در انتها مبارزه ای با Fatman داره که موفق میشه اون رو شکست بده. بعد از این اتفاقات و در طی گشتن رایدن برای پیدا کردن رئیس جمهور نینجایی به نام MR X به او در پیدا کردن رئیس جمهور کمک می کنه و فردی به نام Armes رو معرفی می کنه که از جای رئیس جمهور اطلاع داره رایدن به دنبال Armes میره و در راه متوجه مکالمه بین دونفر میشه شخصی به نام Olga و Solid Snake ( در واقع سالیدوس که خودش رو به نام صدا می کرده ) در همین حین Armes توسط حمله قلبی کشته میشه ( Fox Die ) و آسلات متوجه حضور رایدن میشه و سالیدوس یا همون سالید اسنیک قلابی! سعی در کشتن رایدن می کنه که Solid Snake یا همون Pliskin جون رایدن رو نجات میده و از قائله فرار می کنن، رایدن رئیس جمهور رو پیدا می کنه و اون واسش توضیح میده که صدف بزرگ بیشتر جایی برای پنهان کردن Metal Gear Ray و دارای سیستمی به نام Arsenal Gear هستش که می تونه اطلاعات محرمانه رو جابجا کنه، رئیس جمهور اشاره می کنه که اون هیچ قدرتی نداره و بیشتر دستوراتش توسط گروهی به نام Patriot به اون داده میشه پس از این مکالمه رایدن خودش رو پنهان می کنه و آسلات وارد اتاق رئیس جمهور میشه و اون رو میکشه !
در آن طرف قصه خواهر اتاکن یعنی Emma( در واقع Emma در Big Shell زندانی بوده بخاطر مغز کامپیوتری در سیستم های کامپیوتری اما به حر حال توسط اسنیک و اتاکن نجات پیدا می کنه ) قصد داره ویروسی رو وارد Arsenal Gear کنه تا سیستم اونو از بین ببره اما Vamp مانع این کار میشه و با وجود اینکه رایدن به کمک اونها میاد و تیری به پیشانی Vamp شلیک می کنه اما در انتها خواهر اتاکن رو کشته میشه ! Vapm هم به آب میافته و به نظر کشته شده !
رایدن سعی در آزاد کردن گروگان ها می کنه که دوباره با Mr X روبرو میشه و اونجا متوجه میشه این نینجا در واقع همون Olga ـست، الگا با یک ضربه رایدن رو بیهوش می کنه
وقتی رایدن بهوش میاد سالیدوس رو در کنار خودش می بینه ! سالیدوس رایدن برهنه رو شکنجه می کنه و اشاره می کنه که در گذشته یک کودک لیبری تبار به نام رایدن رو به فرزند خواندگی قبول می کنه که احتمالاً این همون رایدن هستش !! بعد از مدتی Olga رایدن رو آزاد می کنه و به رایدن میگه که اون یه حاسوس دو حانبه میهن پرستان هستش و بچه الگا ( سانی ) رو گروگان گرفته اند و اون مجبور به همکاری با میهن پرستان هستش! رایدن برهنه پا به فرار می گذارد و در همین حین متوجه میشه که شخصی که باهاش ارتباط رادیویی داره در واقع سیستم پیشرفته GW هست که توسط میهن پرستان برنامه ریزی شده ! رایدن به کمک اسنیک لباس های خودش رو پیدا می کنه اما اونها با Fortune روبرو میشن اسنیک از رایدن می خواد که فرار کنه و اسنیک با Fortune درگیر می شود (Fortune اسنیک رو قاتل پدر خودش می دونه ) Olga هم به رایدن برای فرار کمک می کنه اما توسط سالیدوس کشته میشه ،اسنیک شکست می خوره و دستگیر میشه و به همران اون به بالای بام Big Shell میرن و در اونجا با سالیدوس و آسلات متوجه میشن، روی پشت بام آسلات اعلام می کنه اون یکی از جاسوسهای میهن پرستان هستش و ادعا می کنه که اون پدر Fortune رو کشته و بعد از این قضیه Fortune بدست آسلات کشته میشه، دست لیکوئید کنترل آسلات رو بدست خودش می گیره و به دو برادر خودش یعنی سالیدوس و لیکوئید سلام می کنه !!
Ray توسط اسنیک و رایدن صدمات شدیدی می بیند در انتها آسلات از مهلکه فرار می کنه و سالیدوس هم سعی می کنه باقی مانده Ray رو به منهتن ببره،اسنیک سعی در تعقیب اون داره
Arsenal Gear سالیدوس و رایدن رو به مرکز نیویورک Federal Hall می فرسته و سالیدوس به رایدن میگه که قصدش از دزدیدن Arsenal Gear فرستاد ایجاد یک موج الکترومغناطیسی به سیستم شهر منهتن و گرفتن کنترل اون شهر و ایجاد کشور جدیدی به نام Sons Of Liberty ( و از بین بردن میهن پرستان )
سالیدوس به رایدن توضیح داد که اون پدر و مادرش رو کشته و رایدن از گذشته خودش باخبر میشه ! سالیدوس رایدن رو مجبور به مبارزه می کنه ( با تهدید به اینکه Olga و Rose توسط میهن پرستان کشته خواهند شد ) رایدن سالیدوس رو شکست میده ، اسنیک هم پیداش میشه و از کار گذاشتن راداری بر روی Ray به رایدن میگه که جای اون متال گیر تحت کنترل ِ و رایدن رو ترک می کنه و رایدن در انها Rose رو ملاقات می کنه و متوجه میشه که Rose حامله است ..
تمامی اتفاقاتی که در Big Shell میافته توسط میهن پرستان برنامه ریزی شده بود ( قبلاً هم اشاره کردم که آسلات جاسوس میهن پرستان و در کنار سالیدوس بود ) حتی خود سالیدوس هم بدون اینکه آگاه باشه بازیچه دست میهن پرستان شده بود.
اما چرا ؟ چرا باید میهن پرستان دست به همچین کاری بزنن ؟ وقتی سالید اسنیک پس از وقایع Shadow Moses به یک ابر قهرمان تبدیل شد اصلاً میهن پرسان رو خوشحال نکرد چون میهن پرستان دوست داشتن تمامی قهرمانان تحت سلطه اونها باشن اما سالید اسنیک آدمی نبود که بخواد توسط میهن پرستان اداره بشه ! پس اونها سعی کردن که با شبیه سای اتفاقاتی که در Shadow Moses افتاد اون هم بصورت خیلی دقیق قهرمانی جدید معرفی بشه که حاصل خود Patriot ها باشه ! و تمامی اتفاقاتی که در این نسحه میافته برنامه ریزی شده توسط میهن پرستان بوده و نام اون هم طرح بزرگ S3 هستش
شباهت های که ما بین این دو نسخه هست.
وجود Gray Fox نینجایی در اتفاقات Shadow Moses
وجود Olga در نقش نینجایی به نام Mr X که به رایدن کمک می کند
شکنجه شدت رایدن دقیقاً مانند اتفاقاتی که برای اسنیک در MGS1 افتاد، نجات گروگانها و ...
حتی در انتهای داستان هم رایدن متوجه می شود فردی که به نام کمپل باهاش در ارتباط بود و از اون کمک می خواست یک صدای کامپیوتری بوده که توسط میهن پرستان ساخته و برنامه ریزی شده بوده تا رایدن دقیفاً مانند اسنیک به یک ابر قهرمان تبدیل بشه و عروسکی بشه برای میهن پرستان.
در مورد الگا اون در درگیری که در سال 2007 و بر روی کشتی به ظاهر نفت کش با اسنیک داشت توسط اسنیک بیهوش میشه و اسنیک متوجه حامله شدن اون میشه، و بچه اون توسط میهن پرستان در سال 2009 ربوده میشه
اسنیک هم در این راه اون رو همراهی کرده بود و مانع برنامه دقیق میهن پرستان شده حالا رایدن تبدیل به یک قهرمانی شده بود که معنی بازیچه شدن به دست میهن پرستان و سیاست مدارها رو کاملاً متوجه شده بود، دقیقا مثل Big Boss، Boss و ... خیلی از سربازهای دیگر
آسلات جاسوس میهن پرستان از مهلکه فرار می کنه اما سالیدوس بدون رسیدن به آرزوش که خود مختاری کشورش بود از دنیا میره، شاید بشه گفت سالیدوس هم یک میهن پرست
پایان
METAL GEAR SOLID 4: Guns Of Patriots
نویسنده و کارگردان : هیدئو کوجیما
نویسنده مقاله : سیاوش (
La-Li-Lu-Le-Lo )
سال انتشار : 2008
"
جنگ،تغییر کرده.دیگه در مورد ملت ها،ایدئولوژی ها یا قومیت ها نیست.یه مجموعه ای بی پایلن از نبردهاس که درونش مزدور ها و ماشین ها با هم می جنگند.جنگ،این سوخت زندگی،کاملا مکانیزه شده.جنگ،تغییر کرده،سربازان برچسب زده شده،اسلحه ای برچسب زده شده رو حمل میکنن و از بزار بر چسب زده شده استفاده می کنن.نانوماشین های داخل بدن سربازان قابلیت ها و توانایی های اونهارو پیشرفت می دهند و دقیق تر می کنند.کنترل ژنتیکی،کنترل اطلاعات،کنترل احساسات،کنترل میدان نبرد.تمامی چیزها ذخیره شده ان،و تحت کنترل قرار دارن.جنگ تغییر کرده.دوران بازداری به دوران کنترل تبدیل شده و تمامی این جرم ها و جنایات به نام جلوگیری از فاجعه های سلاح کشتار جمعی اند.و کسی که میدان نبرد رو کنترل می کنه،تاریخ رو کنترل میکنه.جنگ،تغییر کرده.و وقتی میدان نبرد کاملا تحت کنترل باشه،جنگ...به روزمره مردم تبدیل میشه."
Solid Snake ،2014
سال 2014.جهان در هرج و مرج و بی نظمی است و "اقتصاد جنگی"جهان رو به داخل یک نبرد بی پایان فرو برده و سوخت این این جنگ PMC ها(ارتش های خصوصی) هستند که با یکدیگر کل قدرت نظامی ارتش آمریکا را به چالش می کشند.5 شرکت اصلی عبارتند از:
Praying Mantis:پایگاه آنها در انگلستان واقع شده_به جنگ با نیروهای مردمی خاور میانه می پردازد
Pieuvre Armement:پایگاه آنها در فرانسه قرار دارد_مردم جنوب آمریکا را به جنگ با یکدیگر تشویق می کند.
Raven Sword:در آمریکا پایگاه درست کرده اند_در جنگ با ارتش Paradise Lost Army در اروپای شرقی است.
WereWolf:همانند RS در آمریکا قرار دارند_در جزیره Shadow Moses نیروهای بدون سرنشین نصب کرده اند.
و در راس آنها
Outer Heaven:پایگاه آنها Outer Haven،یک کشتی که نوع تکامل یافته Metal Gear Arsenal است،می باشد_بزرگ ترین شرکت PMC است و توسط Liquid Ocelot کنترل می شود.
حالا اسنیک به پیری زودرس مبتلا شده و لقب Old Snake را یدک می کشد.لیکوئید هم فرصت را غنیمت دیده و با قدرت PMC هایش و ضعف اسنیک،سعی دارد به نقشه هایش جامه عمل بپوشاند،اما این نقشه ها چه اند؟
ACT 1-Liquid Sun
"جنگ تغییر کرده".اولین حرفی که در بازی از دهان اسنیک بیرون می آید همین است،و واقعا هم بیجا صحبت نمی کند.نیروهای مردمی خاورمیانه (Middle-East Militia)در حال جنگیدن با ارتش Praying Mantis اند،ولی به سختی می توان آنرا جنگ نامید.یک نبرد کاملا یک طرفه به سود PMC ها.اسنیک که خودرا به عنوان یکی از Militiaها جازده است،شاهد قتل عام آنها بدست PMCها بود.تمامی PMCها از تکنولوژی های بسیار پیشرفته ای که Militiaها در خواب هم از آنان ندیده اند استفاده می کنند و نیروهای مردمی هیچ شانسی در برابر آنان ندارند.اسنیک هم که هیچ علاقه ای به پا در میانی ندارد،راه خودرا گرفته و سعی در بیرون آمدن از مخمصه رو دارد که صدای بلند عجیبی بلند می شود که به هیچ صدای انسانی شباهت ندارد!این صدا به تن تمام Militiaها رعشه می اندازد و حتی بعضی ها را وادار به فرار می کند تا اینکه مبدا صدا با له شدن یکی از Militiaها و پاشیدن خونش به اطراف مشخص می شود!یک Gekko!تانک های دوپای کوه پیکری که مجهز به مرگبار ترین سلاح ها هستند(حتی اگر سلاحی نداشته باشند پاهای قدرتمندشان توانایی نابود کردن یک زره پوش را نیز خواهند داشت!) و بدنه آنها با فولاد پوشیده شده!اسنیک بسرعت به داخل ساختمانی وارد می شود تا بتواند از مهلکه زنده بیرون بیاید،ولی یک Gekko با چابکی لباس اسنیک را گرفته و تلاش می کند اسنیک را به دیوار بکوبد،ولی اسنیک بسرعت جاخالی داده و Gekko فقط موفق به گرفتن لباس Militia او میشود.حال،ظاهر جدید اسنیک نمایان میشود،اسنیکی که دیگر
سالید اسنیک نیست،اسنیکی پیر و در هم شکسته از تمام رنج هایی که کشیده و سختی هایی که بر او وارد شده!مردی که حالا اورا Old Snake صدا می زنند......
اسنیک در حالی که یک Gekko دیگر وارد معرکه شده،وارد طبقه بالای ساختمان میشود.به نظر میرسد که راه فراری وجود ندارد اما اسنیک یکی از ترفندهای جدیدش را رو می کند:OctoCamo.یک لباس مخصوص استتار که مانند آفتاب پرست به رنگ محیط در آمده و شخص را به خوبی پنهان می کند(تکنولوژی این لباس اسنیک از DARPA گرفته شده است).پس از مدتی جست جوی گکوها،آنها به نتیجه نمیرسند و منطقه را به مقصد بعدیشان ترک میکنند.
یک گکو(Gekko)
چند هفته قبل،قبرستان
اسنیک به قبر پدرش،Big Boss سلام نظامی میدهد.در همان حال،تنها دوست واقعی و قدیمی اسنیک،اتاکان(Otacon) به او نزدیک میشود و میگوید:"جواب آزمایش ها رسید".
_خب؟
_بی نتیجه.هیچ دکتری تا الان نتونسته دلیل پیری زودرست رو پیدا کنه.اونا فکر میکنن که در نهایت 9 ماه دیگه زنده ای.
_حدس میزدم!
_نگران نباش!ما میتونیم یه دکتر دیگه پیدا کنیم که....
_اتاکان،همه اینها بی فایدس.اوضاع رشد من به طور مرتب سریعتر میشه.دیگه هیچ شانسی برای درمانم نمونده!
_در حال،یک دوست قدیمی میخواد توروببینه.
اسنیک،خرامان خرامان به سمت هلیکوپتری که اتاکان با اون آمده بود نزدیک میشه اما فقط دیدن یک چهره می توانست اورا سر ذوق بیاورد.کلنل روی کمپبل!(Roy Campbell)
اسنیک با خوشحالی به کمپبل می گوید:کلنل!خیلی وقت بود شمارو توی کت وشلوار ندیده بودم!
کمپبل:درسته.من کار کردن توی CIA رو ترک کردم.حالا به عنوان یک عضو UN فعالیت می کنم.
اتاکان هم وارد هلیکوپترمیشه اما جدیتِ حرفاش فضا رو عوض می کنه:بعد از وقایع Big Shell(MGS2) لیکوئید به طور مرموزی بین PMC هاش ناپدید شد.حالا بعد از 5 سال، اولین فعالیتهاش رو داره انجام میده.
کمپبل:اونو تو خاورمیانه رویت کردیم.حالا وظیفه توئه که به عنوان مامور UN اونو پیدا کنی و بکشی!
زمان حال
اتاکان به اسنیک:تعدادی از مامور های CIA ما توی منطقه شمال تو حضور دارند.اونا میتونند تورو به موقعیت دقیق لیکوئید هدایت کنند.پیداشون کن و تا محل لیکوئید را بفهمی!
بعد از عبور از میدان نبرد و زد و خوردی کوتاه بین اسنیک و ارتش خصوصی Praying Mantis(به اختصار،PM)او به ساختمان قرار میرسد.در آنجا،گروه FOX(یکی از بخش های فوق محرمانه CIA)اورا محاصره میکنند،اما یکی از آنان بالاخره اورا می شناسد.همان کسی که شاید اگر اسنیک به او فرصت میداد،میتوانست تنها یار عاطفی اسنیک و معشوقه اش باشد.مریل سیلوربرگ(Meryl Silverburgh) با ناراحتی به صورت اسنیک اشاره می کند و میگوید:چه بلایی به سرت اومده؟
اسنیک:پیری زودرس.حتی دلیلش هم مشخص نیست.
مریل آهی میکشد ومیگوید:تو باید مامور UN باشی.
_و تو هم خبرچین UN.
_خب بذار تیم رو بهت معرفی کنم.Rat Patrol Team 01.آخرین گروه FOXHOUND.بقیه گروه ها نابود شدند.
اِد(Ed)،تک تیر انداز گروه ما و همچنین در نبود من،فرمانده گروهه.
جاناتان(Jonathan)،تیربارچی گروه ماست.آدمیه که هرجا،حتی وسط میدون نبرد هم خوابش میبره،ولی یه نصیحت از من،هیچ وقت از پشت بهش نزدیک نشو!
و آخرین نفر گروه ما،جانی(Johnny)!ما بهش آکیبا(Akiba)هم میگیم!(نویسنده:جانی رو به خاطر اینکه زیاد به منطقه Akihabara در ژاپن میرفته،به اختصار آکیبا صدا میزدند.)
_کمپبل منو فرستاده.
_چی؟پدرم تورو فرستاده؟
_پس حالا خودتم میدونی که...
_آره اون با یه دختر تو سن من ازدواج کرده!اون چطور تونسته همچین کاری رو بکنه؟!
_مریل روی ماموریت تمرکز کن.
_باشه.راست میگی.
همه ما از سیستم SOP استفاده میکنیم.سیستم فوق پیشرفته ای از نانوماشینها که کم کم تمام جهان از اون استفاده خواهد کرد.
_SOP،
Sons
Of the
Patriots(پسران میهن پرستان)؟
_درسته!این سیستم به ما اجازه میده که تمام دردها،چه روحی و چه جسمانی مثل از دست دادن دوستان یا تیر خوردن،رو دفع کنیم.حتی میتونیم با استفاده از نانو ماشین هامون،چیزهایی رو که دیدیم رو بین همدیگه منتقل کنیم.وقتی یک سرباز دشمن توسط یکی از ماها رویت بشه،تماممون از محل اون باخبر میشیم و دیگه نیازی به ارتباط بیسیم نیست!
_این سیستم چه ربطی به میهن پرستان(Patriots)داره؟اصلا تو میدونی اونا واقعا چی هستن؟
_داری در مورد La-Li-Lu-Le-Lo صحبت میکنی؟؟(La-Li-Lu-Le-Lo:اسم رمز "میهن پرستان.کسانی نانوماشینهای SOP رو دارن نمیتونند نام "Patriots" رو تلفظ کنن به جاش از La-Li-Lu-Le-Loاستفاده میکنند.حتی قادر به گفتن اطلاعات محرمانه اونا هم نیستند.)
_آه.....مهم نیست.
در همین حال چراغ خطر سنسورهای اد چشمک میزنند و از نزدیک شدن دشمن خبر میدهند.
اد:مریل!یه گروهان از دشمن ها در حال نزدیک شدن ان.
مریل:اونا کی اند؟
اد:Frogs.ارتش شخصی لیکوئید.تمامی اعضای این ارتش زنند ولی اجزای بدنشون با اجزای سایبرگی تقویت شده.
مریل با عصبانیت به آکیبا نگاه میکند و فریاد میزند:آکیبا!
آکیبا هم با خجالت میگوید:فکر میکنم انعکاس نور از لنز دوربین من اونارو به اینجا کشونده باشه.
_بعدا در این باره صحبت میکنیم.اگر از این مهلکه سالم بیرون بیایم!
اسنیک و Rat Patrol به سختی از طبقه بالای ساختمان به پارکینگ برمیگردند.گروه Rat قابلیت های ویژه SOP را به نمایش میگذارد و حمله دشمنان را دفع میکند.سپس،مریل به اسنیک موقعیت لیکوئید را میدهد و از اسنیک جدا میشود و گروه را هم با خود میبرد.پس از مدتی درگیری اسنیک با PMC ها،اسنیک با یک تاجر اسلحه ومیمونش آشنا میشود.این شخص،خودرا درِبین 893(Drebin 893)و میمونش را Little Gray معرفی میکند و به عنوان هدیه معرفی،یک M4 به اسنیک هدیه میدهد،ولی اسلحه در دستان اسنیک کار نمیکند.دربین کار نکردن اسلحه را قدیمی بودن نانوماشین های اسنیک دانسته و یک سرنگ حاوی تعدادی نانوماشین را به اسنیک تزریق میکند و طبق انتظار اسلحه شلیک میکند.
مدتی بعد از ترک دربین،اسنیک با گروهی نیروی مردمی مواجه میشود که با یک لودر در حال پیشروی و حمله به یک پایگاه PMC هستند که ناگهان مورد حمله قرار میگیرند.نه توسط نیرو های عادی PMC بلکه توسط 4 موجود مکنیکی بسیار پیشرفته.یکی از آنها که لودر را در جای خود نگه میدارد،شبیه به یک گرگ بزرگ رباتیک است.یکیشان بالهای مکانیکی دارد که به او قابلیت پرواز میدهد.دیگری علاوه بر دستهایش چند بازوی مکانیکی هم دارد.اما آنی که رئیسشان به نظر میرسد،قابلیت کنترل ذهن افراد را دارد.قدرت های سه نفر قبلی را میتوان با علم فراهم کرد،ولی توانایی آخری به هیچ عنوان برای اسنیک قابل باور نیست.آخرین بار اسنیک سایکو مانتیس(Psycho Mantis)که قدرت هایی همانند آن رئیس داشت؛را کشته بود.
این چهار تن بعد از اینکه تمامی سربازها را کشتند،محل را ترک میکنند.اسنیک هم آرام از مخفیگاهش بیرون میاید و به سمت پایگاه لیکوئید حرکت میکند و در آنجا بعد از پنج سال هماوردش را میبیند.Liquid Ocelot!بعد از قطع شدن دست Revolver Ocelot طی Shadow Moses Incident توسط Gray Fox،آسلات دست لیکوئید را به خودش پیوند زد،اما ژن های لیکوئید بر ژنهای او غلبه کردند و کنترل ذهن اورا تحت سیطره خود در آوردند.حالا هم شاید بدنش آسلات باشد،ولی ذهن او لیکوئید است.اسنیک در آنجا Rat Patrol را هم میبیند که برای آوردن صلح به خاور میانه به آنجا آمده اند.اسنیک برای کشتن لیکوئید به او نزدیک میشود ولی آسلات در بیسیم به کسی دستور فعال کردن چیزی را میدهد.ناگهان تمام افراد در آنجا،از جمله خود PMC ها،مورد حملات ذهنی قرار میگیرند.اسنیک به سختی راه خودرا از بین سربازانی که دیوانه شده و برای کشتن یکدیگر تلاش میکنند،باز میکند و به لیکوئید نزدیک میشود،اما ذهن اونیز مورد حمله قرار گرفته و به زمین می افتد.درحالی که به نظر میرسد همه چیز تمام شده،یک زن پا پیش میگذارد و سرنگی را به اسنیک تزریق میکند.بعد ازاینکه کلاه خودرا برمیدارد،چهره او برای اسنیک نمایان میشود.او کسی جز Naomi Hunter نیست که به نظر میرسد خیانت کرده و به لیکوئید ملحق شده است.با این حال به اسنیک کمک میکند و سرنگ را برای او باقی میگذارد.لیکوئید هم همراه با نایومی به سرعت سوار هلیکوپتر شده و از آنجا دور می شود.در این گیر و دار،تنها کسی که هیچ
آسیبی به او وارد نشده،آکیبا است که اسنیک و گروه را از پایگاه خارج می کند و به یک محل امن میرساند.
ACT 2-Solid Sun
Nomad (هواپیمایی که از آن به عنوان مقر فرماندهی استفاده میکنند.)
اسنیک با سری که بسیار درد گرفته روی تخت خود دراز کشیده واتاکان هم در کنارش نشسته است.سانی(Sunny:دختر Olga Gurlokuvich)هم مانند همیشه نیمروهایش را میسوزاند!
بعد از اینکه آکیبا گروه را نجات داد،اسنیک رابه Nomad آوردند تا مورد درمانها و مراقبت های پزشکی لازم انجام بگیرد،ولی مدتی نگذشت تا یک پیام ویدئویی از نایومی بدستشان رسید.در این ویدئو،نایومی از نقشه های لیکوئید برای گروه سخن گفت.لیکوئید در صدد آن بود کهکنترل SOP را بدست آورد. کمپبل هم که در خانه اش حضور داشت،با یک ارتباط ویدئویی با گروه برقرار کرده بود و اسنیک و اتاکان را در جریان میگذاشت.
کمپبل:نایومی تو پیامش از پایگاهی که توش نگه درای میشه ذکر کرده.توی آمریکای جنوبی.براساس منابع من هم،یکی از PMCهای لیکوئید،Pieuvre Armement،به اونجا حمله کرده و کنترل منطقه رو از دست دولتش در اورده.
اتاکان:پس حتما خبری اونجا هست.
_بدون هیچ شکی.اسنیک،تو باید به آمریکای جنوبی بری و نایومی رو نجات بدی،اما یادت باشه،نبرد بین نیروهای دولتی و PMCها
هیچ ربطی به تو نداره.خودت رو درگیر اون نکن و فقط هدفت رو روی ماموریت بذار!
آمریکای جنوبی
بعد از کمی پیشروی در منطقه،اسنیک به روستایی که در آن تعدادی نیروی دولتی زندانی کرده اند میرسد.همه چیز طبق معمول پیش میرود.PMCها در حال انتقال زندانی ها هستند که یکی از آن چهار نفری که شورشی ها خاور میانه را قتل عام کردند،همان که چند بازوی مکانیکی دیگر هم داشت خوردا نشان میدهد.به نظر میرسد او هم مثل اسنیک از یک OctoCamo بهره میبرد.این موجود اختاپوس مانند که همیشه به نظر میرسد درحال خندیدن به چیزی است،شروع به قتل عام زندانی ها میکند تا این که ومپ(Vamp) که اسنیک فکر میکرد در وقایع بیگ شِل کشته شده است،مانع او میشود.
بعد از اینکه ومپ واون چندپا روستا را ترک میکنند،اسنیک به سرعت وارد عمل شده و از روستا گذشته و به نزدیکی عمارتی که نایومی در آن نگهداری شده،میرسد ودر یک اتفاق غیر منتظره،دربین را هم درآنجا میبیند!
دربین در زره پوشش توضیحاتی در مورد آن چهار نفر میدهد.
دربین:این چهار نفر سردسته چهار PMC اصلی لیکوئید هستندکه B&B Corps(Beauty and Beast)نام دارن.همه این چهار نفر زن هستند.
اونی که تو روستا دیدی Laughing Octopus(به اختصار LO)بود؛سردسته PMCهای این منطقه.
اون که قابلیت پرواز رو داره،Raging Raven سردسته Raven Sword هست.
موجود گرگ مانند که رئیس گروه Werewolfهاس،Crying Wolf و رئیس این سه نفر Screaming Mantis هست که میتونه ذهن افراد رو کنترل کنه!
_صبر کن،لیکوئید میخواد یه گروه FOXHOUND دیگه درست کنه!Decoy Octopus،Vulcun Raven،Sniper Wolf و Psycho Mantis!این گروه FOXHOUNDئه.B&B Corps رو از FOXHOUND شبیه سازی کردند!
_دقیقا.حالا این گروه فقط یک هدف داره.کشتن سالید اسنیک،ولی اونی که من دارم می بینم بیشتر شبیه Old Snake هست!
اسنیک:برای الان کافیه.
دربین،تو میدونی واقعا "میهن پرستان" کی، یا چی هستند؟
_من یکی از اوگاندایی هایی بودم که توی جنگ،پدر و مادرش رو از دست داده.میهن پرستان منو بزرگ کردند و توی گروه دربین ها قرار دادند.من هم شماره893 ام.دربینها توی تمام دنیا به فروش اسلحه میپردازن تا "اقتصاد جنگ" رو سر پا نگه دارن.
_جواب سوال منو ندادی.
_پس واقعا میخوای بدونی که میهن پرستان کیا هستن؟
_آره.بر اساس اطلاعات من،میهن پرستان 12 نفرند،ولی همشون چند ده سال پیش مردن!
_نه.میهن پرستان پنج هوش مصنوعی ان که کنترل تمام آمریکا رو به عهده دارند.خب،کسی که کنترل بزرگترین قدرت نظامی جهان رو داشته باشه،طبیعتا رو کل جهان تاثیر میگذاره!
AL(Abraham Lincoln)
TR(Theodore Roosevelt)
TS(Thomas Jefferson)
GW(George Washington)
و اصل کار،JD(John Doe،یکی از القاب بیگ باس)
این 5 هوش مصنوعی بصورت ماهواره در جو زمین قرار دارن تا دست کسی بهشون نرسه.
_من دیگه باید برم.صدای یکی از B&B ها رو هم میشنوم.اونا دنبال منند.
_خب پس برو.مراقب باش،نیروهای B&B فقط وفقط رو کشتن تو تمرکز کردن.
بعد از خروج از زره پوش،اسنیک به سمت عمارتی که نایومی در آن زندانی شده بود راه میافتد.در حین نبردی که بین دولت و PMCها برقرار بود،اسنیک موفق به پیدا کردن یک تونل زیر زمینی که مستقیم اورا به محل نایومی هدایت میکرد،شد.در آنجا،اسنیک نایومی را دید که به نظر میرسید در حال صحبت کردن با مافوقش،لیکوئید است.با ورود اسنیک،نایومی به سرعت تلفنش را پنهان میکند.
نایومی:سلام اسنیک.ده سالی میشه که همدیگه رو ندیدیم.
اسنیک:نه سال.
_اومدی نجاتم بدی؟
_اگر خودت بخوای.
_شنیده بودم پیری زودرس گرفتی،ولی فکر نمیکردم اوضات انقدر بد باشه.ما اینجا وسایل آزمایش رو داریم.شاید تونستیم یه درمانی برات پیدا کنیم.
_من و اتاکان حتی به بهترین دکترها سر زدیم.هیچ فایده ای نداره؛اگه اونا نتونن کاری انجام بدن،تو هم نمیتونی.
_خواهیم دید.لباسهاتو در بیار.
اما نایومی با دیدن بدن اسنیک به گریه می افتد.دیگر خبری از آن بدن قدرتمندی که مانند کوهی از عضله بود،نیست.یک بدن بسیار لاغر و نحیف که به نظر میرسد هرآن صاحب بدن بمیرد.
بعد از آزمایش،اسنیک از نایومی علت این پیری را میپرسد.نایومی در جئاب میگوید که این پیری از یک ویروس یا حتی ویروس FOXDIE که خود نایومی نه سال پیش به اسنیک تزریق کرده بود نیست.
نایومی:بدن تو....چطور بگم،بدنت یه جورایی برنامه ریزی شده که این پیری رو داشته باشه.تو یک کلونی.زیرو(Zero)تورو طوری برنامه ریزی کرده که بعد از انجام ماموریتت،بصورت خودکار بمیری.وقت زیادی هم نداری.حدود...
اسنیک با امیدواری میگوید:یک سال؟
_کمتر از نصف سال.
_این غیر ممکنه!
_این همه ماجرا نیست.اون ویروسی که قبلا بهت تزریق کرده بودم...جهش یافته.بعد از یه مدتی،این ویروس شیوع پیدا میکنه و مبدا این اپیدمی،تویی.تا شروع شیوع ویروس از بدنت،حدود...
اسنیک با بدخلقی:...نصف سال وقت دارم.
_نه.سه ماه.ولی ویروس FOXDIE از بدن یک مرده شیوع پیدا نمیکنه.اگر تو خودت رو بکشی...
_فهمیدم.وقتش که برسه اینکارو میکنم.ولی خوشبختانه هنوز برای نابود کردن نقشه های لیکوئید وقت هست.
_اسنیک،من متاسفم.تو میتونی...
_نه.تمام زندگیم رو صرف متوقف کردن نقشه های برادرام و پدرم که میخواستن به خواسته های دیکتاتوریشون برسن،کردم.حالا نمیتونم
جون خودم رو به جون تمام مردم ترجیح بدم.
نایومی:اسنیک،تازگی ها تزریق نانوماشین داشتی؟
_آره.یه فروشنده اسلحه ولی...
_سلول های بدنت جهش یافتن.
_این خوبه یا بد؟
_نمیدونم.ولی هرچی هست،هیچ تاثیری رو شیوع ویروس نزاشته.تو هنوز هم فقط سه ماه فرصت داری!
_آه!
در همین حین،ناگهان نیروهای PMC ساختمان را محاصره میکنند.آنها بسرعت نایومی را که دور از دسترس اسنیک بود با خود میبرند و از ساختمان خارج میشوند.ولی اسنیک تنها نیست.Laughing Octopus اسنیک را پیدا کرده است.!در ساختمان،اسنیک و LO با هم مبارزه میکنند.LO قدرتمند است،میتواند خودرا همرنگ محیط کند یا نارنجک های حساس به حرارت بیاندازد،اما حریف تجربه 32 ساله اسنیک نمیشود و بالاخره شکست میخورد.بدن زرهی LO از بدنش جدا میشود و فقط خود LO باقی میماند و اسنیک،اورا میکشد.در همین حال،دربین به او زنگ زده و درباره زندگی LO به او توضیح میدهد.LO در یک روستای اسکاندیناویایی در کنار دریا زندگی میکرد که غذای آنهارا عمدتا اختاپوس ها تامین میکردند.تا اینکه در جنگ بین قبایل،روستای وی شکست میخورد و همه را اعدام میکنند.LO را هم مجبور میکنند تا در حین کشتن پدر و مادرش،بخندد.از آن به بعد او هیچ وقت نتوانست جلوی خنده های عصبی اش را بگیرد.
بعد از شکست LO،اسنیک به دنبال ردهای قابل شناسایی از نایومی میگردد تا اینکه فرد ناشناسی به او تماس میگیرد.این فرد،راهنمایی ها و توصیه هایی در باره ردیابی کردن و شناسایی کردن به اسنیک میدهد و به محض اینکه اسنیک درباره هویتش از او میپرسد،تماس را قطع میکند.کمی جلوتر کمپبل با اسنیک تماس گرفته و همسر جدید خود روزمری(Rosemary) را که قبلا همسر رایدن بود،به اسنیک معرفی میکند.روزمری میگوید که بعد از وقایع بیگ شل،رایدن به شدت درخودش فرو رفت و الکلی شد.مدتی بعد خانه را به مقصد نامعلومی ترک کرد.اسنیک هم در مورد اینکه فرد ناشناسی که با او صحبت کرد میتواند رایدن باشد،با روزمری حرف زد.
درست بعد از اینکه روزمری تماس را قطع میکند،آن فرد ناشناس دوباره تماس میگیرد و خودرا رایدن(Raiden)معرفی میکند!اسنیک از او میپرسد که این همه مدت در کجابوده است.جواب رایدن کمی گنگ است.او میگوید در حال پیدا کردن جسد بیگ باس بوده است.برای گروه Paradise Lost Army به رهبری Big Mama،ولی دلیل اینکار را به او نمیگوید وتماس را قطع میکند.
بعد از کمی ردیابی و درگیری با دشمنان،اسنیک بالاخره نایومی را پیدا میکند؛ومپ و PMCها در حال انتقال او به یک هلیکوپتر هستند.اسنیک مداخله کرده و سعی در جلوگیری از اینکار دارد اما موفق نیست.او توانست به سر ومپ شلیک کند،ولی در کمال ناباوری ومپ خودرا ترمیم کرد!ناگهان،همه چیز مانند خاور میانه به هم میریزد.همه سربازان به جز افراد داخل هلیکوپتر دیوانه شده وبه یکدیگر حمله میکنند.اسنیک هم بسرعت سرنگی را که نایومی به او داده بود،به خود تزریق میکند.به نظر میرسد همه چیز تمام شده و آنها نایومی را با خود خواهند برد،ولی در یک اتفاق غیرمنتظره،دربین با زره پوشش سربازان دیوانه را کنار زده و اسنیک را سوار کرده و نایومی هم روی زره پوش میپرد.در این بین،گکو ها هم وارد عمل شده و به متوقف کردن زره پوش میپردازند،ولی آنها از دست گکوها میگریزند و به شهری خارج از جنگل فرار میکنند.هنگام وارد شدن آنها به شهر،زره پوش چپ کرده و آنها از ماشین نابود شده خارج میشوند.پس از توقف،گکوها بسرعت مداخله میکنند،ولی خطری متوجه اسنیک و نایومی نیست،زیرا رایدن،که حالا مانند گری فاکس(Gray Fox) به یک سایبرگ نینجا تبدیل شده است گکوها را سلاخی کرده و برای اسنیک و نایومی مدتی زمان میخرد تا آنها بتوانند با هلیکوپتر اتاکان که وارد شهر شده و از مهلکه فرار کنند.آنها به سلامت وارد هلیکوپتر میشوند،ولی رایدن چندان خوش شانس نیست!گکوها اورا اسیر کرده و به محاصره درآورده اند.ومپ هم از فرصت استفاده کرده و تلاش میکند تا رایدن دشمن خونی اش را بکشد،ولی رایدن دیگر در بند محدودیت های انسانی نیست و خودش را از دست گکوها خلاص کرده و به مبارزه با ومپ میپردازد.اما ومپ حریف بسیار قابلی است و هنگامی که رایدن میبیند حریف ومپ نمیتوان شد،شمشیرش را از شکم خود رد کرده و به ومپ که از پشت اورا گرفته ضربه میزند.این کار صدمه بسیاری به رایدن وارد میکند ولی حداقل برایش زمان جور میکند تا بتواند خودرا به هلیکوپتر برساند.بعد از ورود رایدن به هلیکوپتر رایدن دیگر توان ایستادن ندارد و به کف هلیکوپتر می افتد.او قبل از اینکه از هوش برود به اسنیک میگوید که به اروپای شرقی رفته و با "بیگ ماما" ملاقات کند.همچنین در مورد درمان خودش دکتر پتروویچ مدنار را به آنها توصیه می کند و از هوش میرود.
در همین حال نایومی به اسنیک و اتاکان توضیح میدهد نامیرایی ومپ چیز افسانه ای و ماورالطبیعه ای نیست!قدرت های او از نانوماشینهایی آمده است که به او تزریق شده است.همچنین توضیح میدهد که خون رایدن یک خون معمولی نیست.او از خون سفید که در ارتش کاربرد دارد،استفاده میکند و دستگاه های زیادی در جهان نیستند که بتوانند خون رایدن را تصفیه کنند.یکی از این دستگاه هارا دکتر مدنار،متخصص اندام سایبرگی دارد؛ولی هدف اصلی متوقف کردن لیکوئید و رفتن به اروپای شرقی برای بازگرداندن جسد بیگ باس است.
Act 3-Third Sun
Nomad
در نومد،نایومی در مورد ماموریت اسنیک به او توضیح میدهد.او مشخص میکند که هدف لیکوئید از بدست آوردن جسد بیگ باس،بدست آوردن DNA اوست.با DNA بیگ باس،می توان کنترل کامل برروی SOP را بدست آورد.لیکوئید این سلاح را "سلاح میهن پرستان"(Guns Of the Patriots) میخواند.او قبلا DNA سالید اسنیک و خودش را امتحان کرده بود ولی جواب نداده بود(در خاورمیانه و آمریکای جنوبی)،زیرا DNA سالید اسنیک با بیگ باس کاملا همخوانی ندارد!حتی DNA اسنیک با لیکوئید هم هماهنگ نیست،همچنین او توضیح میدهد که بیگ باس هنوز زنده است!او مرگ مغزی شده ولی بدنش به صورت گیاهی زندگی میکند لیکوئید هم یکی از PMCهایش،Raven Sword را فرستاده تا منطقه مقر Paradise Lost Army را که بدن بیگ باس را دارند،به کنترل خود دراورد.
در طرف دیگر،اوضاع رایدن کاملا مساعد نیست.هنوز به هوش نیامده و اگر خونش تصفیه نشود،به کما فرو رفته و دیگر به هوش نخواهد آمد.پس اسنیک تصمیم به رفتن به اروپا را میگیرد و نایومی و سانی پیش دکتر مدنار میروند.
در اروپای شرقی،نیروهای PMC منتظر آمدن فردی با مشخصات سالید اسنیک پیر هستند،ولی شخصی با این مشخصات پیدا نمیکنند،زیرا اسنیک در کمال ناباوری با چهره ای جوان وارد اروپا میشود!مریل که درآنجا حضور دارند از حضور اسنیک متعجب شده و دلیل چهره جوان اورا میپرسند.راز او فقط در برداشتن ماسک LO از بدنش بود که مانند OctoCamo میتوانست شکلهای مختلفی به خود بگیرد.درآنجا،مریل به او میگوید که آنها به همراه ارتش آمریکا به دنبال لیکوئید هستند و نیازی به اسنیک نیست.اسنیک به او هشدار میدهد که اگر ارتش قادر به متوقف کردن لیکوئید بود،در سالهای اخیر اینکاررا انجام میداد،ولی مریل به حرف او گوش نمیدهد و اورا پیر و از کار افتاده میخواند!
پس اسنیک به تنهایی به دنبال رد هایی از گروهک PLA می افتد و یکی از مامورهای آنان را پیدا میکند.در حین تعقیب و گریز،اسنیک متوجه فرد دیگری میشود که به دنبال آن دو است!نیروهای PMC،در شهر حکومت نظامی برقرار کرده و خیابان های آنرا خالی از هرگونه سکنه ای کرده اند.فقط نیروهای خودشان در منطقه حضور دارند.این کار،تعقیب مامور را برای اسنیک سخت کرده و مدتی اورا گم میکند،ولی دوباره رد اورا که لباس خودرا با لباس یک PMC عوض کرده بود،میگیرد و پایگاه PLA را پیدا میکند.
در پایگاه،ابتدا اسنیک با نیروهای PLA درگیر میشود،ولی با حضور بیگ ماما(Big Mama)،سربازها کنار کشیده و عقب می روند.
بیگ ماما:اونو رها کنید.اون سالید اسنیکه.سرباز افسانه ای(Legendery Soldier:یکی از القاب سالید اسنیک).
اسنیک:من برای جسد بیگ باس اینجام.لیکوئید به DNA بیگ باس نیاز داره تا بتونه روی SOP کنترل بدست بیاره،و اگه بتونه این کاررو انجام بده،روی تمام تسلیحات شامل Gekko ها و سلاح های بدون سرنشین تسلط پیدا میکنه.
یه چیز دیگه هم میخوام؛تو میدونی میهن پرستان از کجا اومدن؟تا جایی که من اطلاع دارم،اونا 5 هوش مصنوعی ان.آخر از همه،تو واقعا کی هستی؟
_بیگ باس یه سرباز عالی بود،از هر لحاظ کامل،سربازی که تا بحال دیده نشده بود.دولت آمریکا فقط یک بیگ باس نمیخواست.اونا یه گروه حرفه ای میخواستن که وقتی دیگه هیچ راهی باقی نمونده بتونن روش حساب کنن.درست مثل بیگ باس.این افکار و جاه طلبی ها سرانجام منجر به پروژه "پسران دردسر"(Les Infants Terribles) شد.کلون سازی از بیگ باس.اما اونا برای انجام این کار به یک "حامل" نیاز داشتن.یک زنی که بتونه ژن های بیگ باس رو حمل کنه و پسراش،یا در واقع کلون هاش رو به دنیا بیاره.از 8 پسر،6 تا مردند یا ناموفق به دنیا اومدن.اون دو قلوی باقی مونده سالم به دنیا اومدن و به تو و لیکوئید تبدیل شدن.
درسته.من کسی ام که تو میتونی "مادر" خطاب کنی!
اسنیک بهت زده پرسید:میهن پرستان چی؟
_بعد از اینکه Naked Snake(بیگ باس)،استادش باس رو کشت،آمریکا به اون مدال افتخار داد و لقب "بیگ باس" رو به اون داد.او همیشه عاشق استادش بود،و وقتی فهمید باس توی این ماجرا هیچ تقصیری نداشته و همه اینها برای پوشاندن گندکاری های دولت بوده،تصمیم میگیره دیگه برای دولت کار نکنه.اون از CIA جدا میشه و با زیرو،پارا-مِدیک(Para-Medic)،سیگینت(Sigint)،آسلات و من یک گروه تشکیل میده.ولی زیرو به هیچ هنوان پیرو اهداف باس نبود و مقاصد خودرا داشت.این موجب خشم بیگ باس و جدا شدن از گروه شد.من هم بدنبالش از گروه جدا شدم.بیگ باس برای خودش "ارتش بدون مرز"(Army Without Borders) و سپس Outer Heaven رو تشکیل داد.زیرو و گروهش هم پایه های میهن پرستان رو ریختن.
یه چیز دیگه هم باید بدونی.بیگ باس کاملا مرگ مغزی نشده.این نانوماشینهان که ذهن اونو "خاموش" نگه داشتن.اون حالا حالا زندس،پس به هیچ عنوان نباید بزاریم لیکوئید به اون دست پیدا کنه!
در بین مکالمه اسنیک و بیگ ماما،فرد ناشناسی که در تعقیب اسنیک بود،به صورت مخفیانه وارد مقر شده و جاسوسی آن دو را میکند.ولی با لو رفتن موقعیتش،هویت واقعی او معلوم میشود.او یک آدم نیست،بلکه چند گکوی کوچک(Dwarf Gekko) بودند که از طرف لیکوئید فرستاده شده و در یک لباس مخفی شده بودند!حالا که محل پایگاه PLA مشخص شده،آنها مجبورند که آنجارا ترک کنند.بدن بیگ باس درون یک ون سیاه قرار دارد و اسنیک و بیگ ماما و بقیه گروه با موتور سیکلت ها ون را اسکورت میکنند.قبل از اینک شروع به حرکت کنند،بیگ ماما به اسنیک توضیح میدهد که اعضای PLA در ابتدا بچه های یتیم یا فقیرانی بودند که برای کسب درآمد آماده ملحق شدن به PMCها بودند،اما بیگ ماما آنهارا پیدا میکند و به آنها سرو سامان میدهد.او یک چیز دیگر هم هنگام حرکت به اسنیک میگوید:
"منو ایوا(Eva) صدا کن!"
با شروع حرکت،سر و کله PMC ها نیز پیدا میشود،ولی آنها تنها نیستند.یکی از B&Bها،Raging Raven و گروهان بدون سرنشینش آنهارا پشتیبانی میکند.حالا کار PLA بسیار سخت شده است.ون حامل بیگ باس و اسنیک به همراه ایوا به ناچار از بقیه گروه جدا شده و راه دیگری در پیش میگیرند و بیگ ماما محل قرار آنها رودخانه Volta تعین میکند.در راه Raging Raven یک موشک به ون پرتاب میکند و موتور ایوا و ون به داخل یک ساختمان پرتاب میشود.اسنیک آسیبی نمیبیند،ولی میله ای آهنی به شکم ایوا فرو رفته و راننده ون هم کشته میشود.ایوا توضیح میدهد که ون همراه آنها فیک بوده و ون اصلی همراه با بقیه گروه به سمت رودVolta در حال حرکتند.Raging Raven هم فریب خورده و به دنبال ون فیک آمده و حالا هم در بام ساختمان منتظر آنهاست.اسنیک به ایوا اسلحه میدهد و خود به سراغ Raging Raven میرود.نبرد با او بسیار سخت است؛او از یک نارنجک انداز استفاده میکند و علاوه بر خودش،گروهانش نیز اورا پشتیبانی میکنند،ولی بالاخره اسنیک اورا شکست میدهد.در همین حال دربین به او زنگ زده و درباره پیشینه Raging Raven به او توضیح میدهد.Raven در اندونزی به دنیا آمده بود،کشوری که سالهای سال جنگ های مذهبی و قبیله ای را به خود دیده است که هنوز هم ادامه دارند.دشمن تمام کودکان روستای Raven را زندانی میکنند و هرروز آنهارا کتک میزدند.کودکان بیچاره هرروز به یکدیگر امید آزادیشان را میدادند تا اینکه یک روز،به دلیل نامعلومی سربازان کودکان را در جنگل رها کرده تا بدست حیوانات و پرندگان وحشی خورده شوند.تمام کودکان که دیگر توانی برای نجات خود نداشتند،بدست کلاغ های سیاه(Ravens) خورده شدند ولی خود Raging Raven توانست فرار کند و در شب،هنگامی که تمام سربازان خواب بودند،به روستا بازگشت و با خشمی(Rage) که اورا غیر قابل کنترل کرده بود گلوی یک به یک آنها را در خواب برید.
دربین نارنجک انداز را به عنوان یک پاداش برای اسنیک قابل استفاده میکند و سپس تماس خودرا قطع کرد.
پس از کشتن Raven،اسنیک ایوا را حمل کرده و به رودVolta میبرد.در آنجا در کمال ناباوری،لیکوئید و ومپ را میبینند که بدن بیگ باس را برداشته و درحال ترک کردن آنجا هستند.نایومی نیز همراه آنهاست و به نظر میرسد به اسنیک خیانت کرده!لیکوئید توضیح میدهد که حالا DNA بیگ باس را بدست آورده و با استفاده از GW که یکی از هسته های میهن پرستان است،قابلیت کنترل SOP را بدست آورده.اما تا جایی که اسنیک میدانست،خودش به همراه رایدن در وقایع Big Shell،GW را نابود کرده بود!لیکوئید در جواب میگوید که ویروس آنها GW را نابود نکرده بود،بلکه فقط آنرا به قسمت های کوچکتری تبدیل کرد.اوهم فرصت را غنیمت دیده و دوباره GW را بازسازی میکند،ولی نه به عنوان یکی از هسته های میهن پرستان،بلکه فقط در اختیار Outer Heavan!(PMC اختصاصی لیکوئید)
ولی او نقشه های دیگری هم در سر دارد.با استفاده از SOP و GW،او حالا از مکان JD،هسته اصلی میهن پرستان،در مدار زمین آگاه شده و با استفاده از یک بمب اتمی،نابودی آن و به دنبالش،نابودی تمام هسته های میهن پرستان را در سر دارد!اسنیک که نمیتواند به لیکوئید اجازه ترک آنجا رادهد،با او درگیر شده و سعی میکند با استفاده از فنون CQC اورا شکست دهد ولی شکست میخورد و لیکوئید چاقوی خود اسنیک را در دستش فرو میکند.لیکوئید،ومپ،نایومی و گروهان FROGS سوار قایق شده و شروع به خارج شدن از ناحیه میکنند،که در اتفاق غیر منتظره سروکله ارتش آمریکا به همراه Rat Patrol در رود خانه ولتا پیدا شده و به همراه چند هلیکوپتر و قایق لیکوئید و افرادش را محاصره میکنند.مریل در بلندگو فرمان تسلیم را فریاد میزند،ولی اسنیک حس میکند یکجای کار میلنگد.مریل چندبار به لیکوئید هشدار میدهد ولی لیکوئید فقط میخندد؛تا اینکه بالاخره کاسه صبر مریل لبریز شده و فرمان آتش را صدر میکند،ولی هیچ اسلحه ای شلیک نمیکند!با استفاده از SOP،لیکوئید اسلحه تمام آنهارا از کار انداخته و آنها را بی دفاع میکند.علاوه برا اسلحه ها،هلیکوپترها هم از کار افتاده و رو سر آمریکایی ها سقوط میکند.در آخر سر،مانند خاورمیانه و آمریکای جنوبی،سربازان دیوانه شده و از درد به خد می پیچند.تنها کس از جناح آمریکا(به جز ایوا و اسنیک که سرنگ را به خود تزریق میکنند)که آسیب ندیده،جانی است!لیکوئید و گروهانش بخش عمده سربازان آمریکایی را از بین میبرند و با قایقش،به قایق حامل Rat Patrol و ایوا و اسنیک شلیک میکند.ومپ هم جسد بیگ باس را به درون قایق میاندازد.قایق در حال سوختن است ولی ایوا دیوانه وار سعی در نجات بدن بیگ باس را دارد.اسنیک برای منصرف کردن او به دنبالش میرود ولی قایق منفجر شده و صورت اسنیک به سختی میسوزد.
لیکوئید هم که دشمنانش را قلع و قمع کرده محل حادثه را با موفق ترک میکند.در این بین،اتاکان متال گیر کوچکشMk.II را مخفیانه به قایق لیکوئید هدایت میکند.جانی هم که آسیبی ندیده،مریل را از آب بیرون میاورد ولی مریل نفس نمیکشد.جانی هم به ناچار نقاب خودرا برداشته و صورتش آشکار میشود تا به مریل نفس مصنوعی بدهد.اد و جاناتان هم که تیر خورده اند و به سختی زخمی شده اند،خودرا به زحمت از آب بیرون میکشند.در این گیر و دار،ایوا هم در دستان پسرش جان میدهد.
ACT 4-Twin Sun
بعد از شکست عملیات،دربین اعضای گروه را پیدا میکند و به مقرهایشان میرساند.حالا،رایدن هم به هوش آمده و درمان شده ولی هنوز در شرایطی نیست که بتواند بجنگد.در نومد،اسنیک،اتاکان،رایدن و سانی،غمگین از شکستشان در حال بررسی ویدئویی هستندکه Mk.II از قایق لیکوئید برایشان فرستاده بود.در این ویدئو،همکاری نایومی با لیکوئید ثابت میشود و نیز ومپ به تحت کنترل آمدن مکانی نیز اشاره میکند.آنها برای نابودی JD به یک بمب اتم نیاز دارند،ولی تمامی کلاهک ها تحت کنترل میهن پرسستان هستند.ولی هنوز یک اسلحه وجود دارد که قبل از به وجود آمدن SOP ساخته شده بود.در یک جزیره فراموش شده ومتروکه در آلاسکا...جزیره Shadow Moses(محل وقایع MGS)!
آنها قصد داشتند که از Metal Gear REX استفاده کنند!اسلحه ریلی که برروی آن نصب شده بود،قابلیت شلیک کلاهک های هسته ای را داشت!گروه تازه فهمید که منظور ومپ از تحت کنترل درآمدن جایی،همان Shadow Mosws بوده است!حالا همه چیز تمام شده به نظر میرسد.لیکوئید در یک قدمی نابودی میهن پرستان است،و با نابودی آن،سیستم دولتی و نظامی آمریکا نیز فرو میریزد.بعدازآن،تنها قدرت نظامی که باقی میماند،PMCهای لیکوئید هستند!
اسنیک قصد دارد تا به Shadow Moses برود، رایدن هم میخواهد با او باشد.اما اسنیک اورا از انجام این کار منع میکند.
اسنیک بانداژ صورت زخمی اش را درمیاورد و بخش سوخته را به رایدن نشان میدهد و میگوید:رایدن،تو هنوز آمادگی جنگیدن رو نداری.به علاوه تو یک خانواده هم داری.تو میتونی مثل یک صاعقه تو تاریکی بدرخشی.من فقط تا سه ماه دیگه زنده ام!
رایدن:نه.من همیشه تنها بودم.الان هم خانواده ای ندارم.هیچ وقت هم تجربه داشتن یک پدرومادر و یک دوست رو نداشتم.منو تنها رها نکن!
اسنیک:این مبارزه من و سرنوشت منه.
و سپس رایدن را ترک میکند.در راه،اسنیک که سوار هلیکوپتر بود،خواب 9 سال پیش در Shadow Moses را میبیند،هنگامی که جزیره در دست سربازان Genome بود و متروک نشده بود.حالا جزیره خالی از سکنه شده و فعلا گکوهای شرکت خصوصی WereWolf از آنجا مراقبت میکنند.در راه،متوجه میشود که جزیره و متعلقاتش درست نخورده باقی مانده و حتی خون بر روی در و دیوار پاک نشده اند.دوربینهای قدیمی،کامپیوترها و حتی برق جزیره هنوز وجود دارد.بعد از عبور از Helipad،اسنیک دوباره به انبار کلاهک ها برمیگردد و ازآنجا،با آسانسور،به اتاق قدیمی اتاکان برگشته و درب انبار را به سمت بیرون را باز میکند.در راهروها،خون سربازانی که بدست Gray FOX کشته شده بودند و کمدی که اتاکان در آن مخفی شده بود هنوز در جای خود بودند و برای اسنیک حکم یادآوری خاطرات 9 سال پیش بود،هنگامی که برادرش لیکوئید هم کشته شد.در انبار،یک گکو نیز اسنیک را تعقیب کرد که زره اش موشک آر-پی-جی ها را باز میگرداند.ولی قبل از اینکه اتاکان با Mk.II درب را باز کند،اسنیک کار گکو را ساخت.بعد از عبور از انبار،اسنیک به SnowField رسید،محلی که در آن اسنایپر وولف را کشته بود.حالا،سومین B&B،Crying Wolf به همراه گروهانی از FROGS انتظار اسنیک را میکشیدند.Wolf در یک ربات گرگ مانند به سر میبردکه قدرت و سرعت فوق العاده ای داشت و همچنین از یک اسلحه ریلی کوچک نیز بهره مند بود.FROGS هم اورا پشتیبانی میکردند.علاوه بر اینها،هوا نیز به شدت برفی بود و شناسایی Crying Wolf را به شدت برای او سخت میساخت.پس از یک نبرد تک-تیراندازی سخت،اسنیک موفق به شکست دادن Crying Wolfشد.دوباره دربین زنگ میزند و درباره زندگی Crying Wolf توضیح میدهد.
زن جوانی که به وولف تبدیل شد،یک دختر آفریقایی بود که همانطور معلوم است محل جنگ های داخلی برسر الماس یا برده بود.از تمام خانواده او،فقط برادر نوزادش باقی مانده بود و او به هرقیمتی میخواست جان برادرش را نجات دهد.یکروز،نیروهای دشمن در ححال عبور از روستایی بودند که اتفاقا Wolf و برادرش در آنجا اقامت گزیده بودند.وولف مجبور میشود که به یک کلبه کوچک پناه ببرد تا دیده نشود،که ناگهان بردارش شروع به گریه کردن میکند.وولف هم به ناچار دستش را محکم جلوی دهان برادرش میگذارد تا سربازان از آنجا بگذرند.بعد از عبور سربازان وولف دستش را از دهان پسر کوچک برمیدارد و علاوه بر اینکه متوجه میشود که برادرش دیگر گریه نمیکند،میفهمد که دیگر نفس هم نمیکشد.بعد از آن واقعه،وولف همیشه یک گرگ را در کنارش میدید.او گرگ را برای مرگ برادرش مقصر میدانست.
بعد از اینکه دولت وولف را پیدا کرد،وولف به یک پناهگاه مخصوص کودکان منتقل شد.درآنجا او هر شب کودکانی را میدید که گریه میکردند و جیغ میزدند؛این برای وولف قابل تحمل نبود.یک شب او دید که همان گرگ تمام کودکان کمپ را کشت،یک به یک.البته هیچوقت گرگی در ابتدا نبود و خود وولف کودکان را کشته بود،با این حال او یک گرگ را مسئول همه این بلایا میدانست.
مانند Raging Raven،دربین اینبار هم اسلحه ریلی وولف را به اسنیک هدیه میدهد.
بعد از نبرد بین اسنیک و وولف،اسنیک موفق به رسیدن به متال گیر رکس میشود که در همان جای قبلیش باقی مانده است،فقط اسلحه ریلیش از جایش کنده شده!همزمان با ورود اسنیک،ومپ و نایومی هم وارد آنجا میشوند.ومپ هم فرصت را مناسب دیده که "سالید اسنیک" افسانه ای را از بین برد.او نسبت به اسنیک از قدرت های فرا انسانی برخوردار است و میتواند صدمه های خودرا بهبود ببخشد،ولی اسنیک هم با اینکه پیر و ضعیف شده،هنوز هم استاد بلامنازع هنرهای رزمی است!او با استفاده از CQC یک سرنگ که حاوی مواد خنثی کننده نانوماشین هاست،ومپ را مثل خودش فانی میکند.ولی یک اتفاق همه چیز را بهم میریزد:آمدن گکوهای نابود شونده که خودرا برای نابودی ساختمان منفجر میکنند.حالا اسنیک دو وظیفه دارد،هم باید از نابودی ساختمان جلوگیری کند و هم باید ومپ را قتل برساند،ولی او در انجام این دوکار تنها نیست.عمل تصفیه خون رایدن به اتمام رسیده و رایدن خودرا به سرعت به جزیره میرساند و به کمک اسنیک میاید.رایدن،برای پایان دادن به کینه خود نبرد با ومپ را انتخاب میکند و اسنیک هم به سراغ گکو ها می رود.ومپ دشمن سرسختی است.هردو طرف به یکدیگر صدمه و زخم های بسیاری رسانده اند،ولی حالا ومپ فانی است و رایدن بالاخره اورا از بالای متال گیر رکس به پایین پرتاب میکند.نایومی هم در صحنه حضور یافته و توضیح میدهد که حالا ومپ میتواند بمیرد.همچنین توضیح میدهد که خود او هم از نانوماشینهایی مانند ومپ بهره میبرد.او به بیماری سرطان مبتلاست و تنها دلیل زنده ماندن او نانوماشینهایی هستند که از رشد تومور جلوگیری کرده اند.او سرنگ را به خودش هم تزریق میکند و در کنار ومپ جان میسپارد.
حالا اسنیک سوار متال گیر رکس شده و رایدن هم به دنبال او از پشت سر میاید.گکوهای نابودشونده در حال منفجر شدن اند و کل ساختمان درحال فرو ریختن است.اسنیک با متال گیر به سرعت از ساختمان خارج میشود ولی رایدن در لحظه آخر یک دستش در زیر آوار گیر کرده و مانع خروجش میشود.درهمان حال که رایدن در تلاش برای خارج شدن بود،لیکوئید با یک متال گیر ری(Metal Gear Ray)از آب بیرون آمده و اسنیک و رکس را به چالش میکشد،ولی ری ابداً حریف رکس نیست.اسنیک با رکس،ری را نابود میکند ولی بشدت زخمی مشود.لیکوئید هم فرار کرده و وارد کشتی اش،Outer Haven که بازسازی Metal Gear Arsenal است میشود.اسنیک که دیگر نای حرکت را ندارد به زمین افتاده و Outer Haven به قصد کشتن اسنیک به سمت بندر شروع به حرکت میکند تا نزدیکی اسنیک پیش میرود ولی رایدن که دست خودرا برای نجات اسنیک قطع کرده بود خودرا جلوی کشتی انداخته و با قدرت بدن سایبرگی اش کشتی را تا مدتی متوقف میکند،ولی هرچقدر هم قوی باشد نمیتواند جلوی حرکت یک کشتی چندهزار تُنی را بگیرد!در اینجاست که می لینگ(Mei Ling)که در وقایع Shadow Moses مشاور اسنیک بود،حالا تبدیل به ناخدای کشتی USS Missouri شده و به Outer Haven حمله میکند.اتاکان هم همراه با هلیکوپتر رایدن و اسنیک را از منطقه خارج میکند.
ACT 5-Old Sun
USS Missouri
اسنیک،اتاکان،Rat Patrol و تنی چند از ارتش آمریکا در یک جلسه توجیهی در کشتی میسوری که می لینگ آنها را در جریان میگذارد،هستند.
می لینگ:Outer Heaven سلاح ریلی رو در اختیار داره و این معنی رو میده که هر لحظه امکان داره Outer Heaven از آب بیرون بیاد.به لطف اینکه لیکوئید SOP رو دراختیار داره،تمام وسایل الکترونی مثل رادار از کار افتاده.برای شناسایی Outer Heaven ما باید فقط بهچشمامون اعتماد کنیم!
وقتی Outer Heaven از آب بیرون اومد،وقت حملس.ما با سلاح های کشتی نمیتونیم Outer Heaven رو از کار بندازیم.چند نفر از ما باید بره و ویروسی که ما بهش میدیم رو داخل هسته GW بذاره.
مریل:شماها این همه اطلاعات و این ویروس رو از کجا اوردید؟
می لینگ با ناراحتی میگوید:نایومی رو یه دیسک این اطلاعات رو به ما داده بود.
برای رسیدن به هسته GW،باید از یه راهرویی بگذرید که با موج مایکروویوی بسیار شدید و داغ پوشونده شده.فردی که داخلش میره،نباید انتظار زیادی برای زنده موندن داشته باشه!
اسنیک:گذشتن از لشگر گکوها و FROGها،بعدش درگیر شدن با یک B&B،آخر هم سرخ شدن با اشعه مایکروویو!به نظر میرسه این کار مخصوص خودم باشه!
در عرشه،آنها دربین را میبینند که همراه با میمونش بالای یک جت نشسته اند.او به اسنیک میگوید که ID تمام اسلحه های نیروهای آمریکایی در کشتی را باز کرده.حالا در تمام جهان تنها اسلحه هایی که شلیک میکند اسلحه های آمریکایی و PMC های Outer Heaven هستند.
حالا که هردو طرف آماده هستند،نبرد آغاز میشود.Outer Haven به روی آب آمده و برای شلیک کلاهک درپوش رویش را باز میکند.هردو کشتی به روی یکدیگر آتش گشوده و نیروهاشان را وارد کشتی یکدیگر میکند.اسنیک،مریل و جانی برروی یک سکوی پرتاب کوچک آماده پرتاب به عرشه Outer Haven هستند ولی جانی به دریا می افتد و پای مریل هم هنگام فرود میشکند.پس اسنیک باید روی پای خودش ماموریت را انجام دهد.بعد از عبور از عرشه Outer Haven،اسنیک به اتاق کامپیوتر کشتی میرسد.درآنجا مریل را بیهوش میبیند که بر زمین افتاده و زخمی شده که ناگهان FROGها آن دو را محاصره کرده و اسنیک پس از نبردی سخت آنهارا از پای در میاورد.در اینجاست کهScreaming Mantis رئیس B&Bهایی که حالا وجود ندارند وارد اتاق کامپیوتر شده و به نبرد با اسنیک میپردازد.او بسیار قدرتمند است،میتواند اجساد مرده ها را وادار به جنگیدن با اسنیک کند وحتی ذهن مریل را در کنترل بگیرد.خودش هم با چاقوی خود به اسنیک حمله میکند.اسنیک ابتدا یکی ابزار کنترل ذهن اورا از دست Mantis خارج ساخته و سپس با استفاده از آن بدن خود Mantis را کنترل کرده و آنقدر بدن اورا به دیوار میکوبد تا او از پای در میاید.
طبق معمول،دربین به او زنگ زده و ماجرا یکی دیگر از کودکانی که سختی های جنگ آنهارا به دیوانه هایی غیرقابل کنترل ساخته،به اسنیک میگوید:
مانتیس در آمریکای جنوبی به دنیا آمد.هنگامی که کودک بود از خانواده اش جدا شد و به ناچار به اتاقکی که زیر اتاق شکنجه بود رفت و درآنجا پنهان شد.او جرئت نداشت که از آنجا بیرون بیاید،پس در همانجا ساکن شد.در اتاق بالایی،هرروز روستایی ها و مخالفان را شکنجه میدادند و مانتیس مجبور بود روز و شب به جیغ آنان گوش دهد.آن اتاقک زیرین درواقع محلی برای انداختن اجساد بود.هرروز از آب کثیفی که از سقف میچکید و منبعش نامعلوم بود می نوشید.سرانجام این بدبختی اورا به جنون کشاند.او *****کی را تصور میکرد که به او دستور میدهد و راه روش زندگی را یاد میگیرد.او برای رفع گرسنگی از اجساد انسانها(فقط مذکرها
****ک های ماده پس از بارداری شوهرانشان را میکشند ومیخورند)تغذیه میکرد و دیگر هیچگاه این عادتش را ترک نکرد.
در همین حال مریل نیز به هوش آمده و به همراه اسنیک به سمت بیرون از اتاق میروند ولی هنوز خارج نشدند که یک گروهان دیگر FROG نیز به آنها حمله میکند.مریل برای اینکه اسنیک بتواند به راهروی GW برسد در اتاق کامپیوتر مانده تا بتواند برای اسنیک مدتی وقت بخرد.اسنیک هم به سرعت به سمت در راهرو میدود.هنگام نزدیک شدن به در،حال اسنیک به طور ناگهانی بد میشود و به زمین میافتد.FROGها هم این صحنه را دیده و با چاقو هایشان به سمت اسنیک میروند که رایدن که هردو دستش در Shadow Moses قطع شده بود ظاهر شده و با شمشیرش در دهان به دفاع از اسنیک میپردازد.رایدن به او میگوید که او میخواهد به سمت هسته برود زیرا او بدنش ماشینی است و شانس بیشتری نسبت به اسنیک در برابر اشعه های مایکروویو دارد.اسنیک هم در جواب میگوید که شاید بدن رایدن ماشینی باشد ولی قلبش هنوز انسانی است.رایدن هم قبول کرده و از اسنیک در برابر FROG ها پشتیبانی میدهد.در همان حال،مریل در اتاق کامپیوتر در حال دفاع کردن از آن است که مهماتش رو به اتمام میرود.اینبار نوبت جانی است که مریل را غافلگیر کند!او با تک تیر اندازش از پشت نیروهای FROG به آنها حمله کرده و برای مدت کوتاهی حمله آنهارا دفع میکند.همچنین مهماتی که از دربین گرفته بودرا به مریل میدهد.او توضیح میدهد که همیشه از تزریقات وحشت داشته،بنابراین هیچگاه نانوماشینی داخل بدنش نشده بود!این دلیل سالم ماندن او در برابر حملات نانوماشینی و مورد کنترل قرار نگرفتنش بوده است!
در طرف دیگر،اسنیک باید از راهروی مایکروویو بگذارد در حالی که او حتی توان راه رفتن را ندارد!او به سختی از جایش بلند شده و به سمت هسته GW به راه میافتد.در حالی که اسنیک از راهرو عبور میکند،کشتی میسوری به شدت صدمه دیده است.نیروهای ارتش آمریکا در حال شکست خوردن اند و متال گیر ها و گکو ها و FROGها کشتی را تقریبا به تسخیر خود دراورده اند.رایدن به سختی در حال مبارزه است ولی بدون دستانش به هیچ جایی نمیرسد.مریل و جانی هم تیر خورده و در آغوش یکدیگر متظرند که FROGها آنهارا بکشند.
همگی منتظر اسنیک اند تا خودرا به GW رسانده و آنرا نابود کند.اسنیک نمیتواند آنهارا ناامید کند.نمیتواند به خود این اجازه را بدهد!او به سختی تلاش میکند که از راهرو عبور کند،بارها زمین میخورد و سینه خیز بقیه مسیر را طی میکند و حتی لباس OctoCamoیش هم از بین میرود.بالاخره خودرا از راهرو عبور میدهد اما بشدت صدمه دیده و دیگر نمیتواند تکان بخورد.اتاکان که در میسوری است،با کنترل Mk.III به آپلود کردن ویروس به داخل هسته میپردازد که سروکله گکوهای کوچک پیدا میشود.آنها به سختی تلاش میکنند تا از آپلود ویروس جلوگیری کنند ولی در لحظات آخر ویروس آپلود شده و جریان نبرد به سود آمریکاییها تغییر میکند.متال گیرها از کار میافتند،گکوها خاموش میشوند و FROG ها به داخل یک جنون فرو میروند.پس از آپلود ویروس،یک ویدئو از نایومی به نمایش در میاید.او در ویدئو توضیح میدهد که ویروسی که آنها از آن استفاده کردند،FOXALIVE نام داشته و نسخه کامل شده ویروس Ema Emmerich،خواهر اتاکان(Hal Emmerich) بوده که توسط نایومی و سانی ارتقاء یافته.این ویروس علاوه بر نابودی GW،تمام هسته های میهن پرستان را نیز نابود کرده است!حالا دیگر میهن پرستانی وجود ندارند که بر آمریکا کنترل کنند!نمیتوان این واقعه را خوب یا بد نامید.حالا نه میهن پرستان وجود دارند و نه PMCهای رقیب آن.تمام اطلاعات میهن پرستان حالا در دستان دولت آمریکا است تا شاید آنها بتوانند از آن استفاده درستی بکنند.آنطور که به نظر میرسد،همه چیز تقریبا به خوبی و خوشی تمام شده،ولی واقعا همینطور است؟
اسنیک در بلندترین نقطه Outer Haven به هوش میاید.لیکوئید هم درکنارش ایستاده است.ابتدا چند سرنگ حاوی نانوماشین که دردهارا برای مدتی آرام میساخت،به طور کامل به اسنیک تزریق میکند.وقتی هوش و حواس اسنیک سر جایش میاید،از لیکوئید دلیل اینکار را میپرسد.لیکوئید در جواب میگوید که اسنیک و تیمش دقیقا موافق با میل خودش عمل کرده اند.نابودی میهن پرستان و SOP،مگر غیر از چیزی بود که او در سر میپروراند؟
ولی هنوز یک چیز باقی مانده است؛شاید نبرد خاتمه یافته بود،میهن پرستان نابود شده و مردم از زیر سلطه آنان بیرون آمده بودند،ولی هنوز دشمنی این دو برادر خاتمه نیافته بود.لیکوئید چند تزریق دیگر به اسنیک میکند و هنگامی که اسنیک کاملا سرحال میاید،راز خودرا برملا میکند:او دیگر دست لیکوئید را بر بدن خود ندارد!فردی که در این 6 سال ادعا میکرد لیکوئید است،در واقع آسلات بوده!او بعد از گریختن از دست اسنیک در وقایع Big Shell(MGS 2) دست لیکوئید را با یک دست مکانیکی تعویض کرده تا خودرا از کنترل لیکوئید در آورد!او ادعا میکرد لیکوئید است تا بتواند کنترل PMC ها را بدست بگیرد!حالا،آسلات اسنیک را به نبرد پایانی اش فرا میخواند...
آسلات بسیار ماهر است،او فنون CQC را به خوبی اجرا میکند و سابقه درگیر شدن با خود بیگ باس را هم دارد،پس با CQC غریبه نیست.از طرفی میلر که خود CQC را از بیگ باس یاد گرفته بود،معلم اسنیک بوده است.هردو طرف مقاومت میکند و زخم های بسیاری به یکدیگر میزنند،ولی در آخر اسنیکی که بیگ باس را هم از پای در آورده بود،آسلات را شکست میدهد.آسلات در لحظات آخر عمرش به اسنیک میگوید که من همزاد لیکوئید بودم وتو هم همزاد پدرت...تو واقعا خوب هستی!
Epilouge-Naked Son
بعد از وقایع میهن پرستان،مریل و جانی متوجه میشوند که واقعا یکدیگر را دوست دارند و تصمیم به ازدواج میگیرند.بقیه Rat Patrol و کمپبل به همراه اتاکان،سانی،دربین و می لینگ هم در آنجا حضور دارند.اِد هم به عنوان کشیش آن دو را زن شوهر اعلام میکند.
دربین اتاکان را به گوشه ای میکشاند تا چیزهایی را به او بگوید.حالا که SOP از بین رفته و دیگر اثرات الکل توسط آن خنثی نمیشود،دربین نوشابه هایش را کنار گذاشته و به مشروبات روی میاورد!او توضیح میدهد که تمام دربینها دواقع ماموران میهن پرستان بوده اند؛به همین دلیل قادر به هک کردن SOP بودندRat Pt. Team هم در وقع توسط میهن پستان ماموریت گرفته بودند تا لیکوئید را متوقف کنند،در حالی که خود اعضای گروه از آن بی خبر بودند.حتی اسم گروه نیز برگرفته از اسم آنهاست(Patr10t=Patriot).
او میگوید که هیچ احساسی نسبت به نابودی میهن پرستان ندارد.با نابودی آنها،اقتصاد جنگی از کار افتاده و دربین ها بیکار شده اند.حتی حالا که دولت مرکزی وجود ندارد،جنگهای داخلی برای گرفتن حکومت آمریکا شکل خواهد گرفت که در راس آنها UN خودنمایی میکند.
بعد از اتمام صحبت های دربین،سانی از اتاکان میپرسد که اسنیک کجاست و چرا در جشن شرکت نکرده است؟اتاکان در جواب با اشک میگوید:اسنیک زندگی سختی داشت.هیچوقت آرام نبود.حالا هم مریض شده و به سفر رفته تا حالش بهتر شود.
سانی:بازم میبینیمش؟
_آره،حتما.
اسنیک،در قبرستان ملی آرلینگتون،درجایی که پدرش بیگ باس و استادش باس آرمیده اند.ایستاده است.ویروس FOXDIE درون بدنش در حال جهش یافتنه و اون باید هرچه سریعتر جلوی رشد ویروس رو بگیرد.خودش نمیداند آیا واقعا قادر به انجام این کار است یا نه؟سیگارش را تمام کرده و به کناری میاندازد.عرق کرده و نفس نفس میزند.یک تیر در گلنگدن اسلحه کمری اش میگذارد و آنرا در دهان خود قرار میدهد.
صدای شلیک تیری شنیده میشود.
در بیمارستانی که رایدن بستری شده بود،روزمری و یک پسربچه وارد میشوند.حالا بدن سایبرگی رایدن با اعضای انسانی جایگزین شده است.در سالهای قبل،وقتی رایدن به نجات سانی رفته بود،توسط میهن پرستان دستگیر شده و مورد آزمایشات سایبرگی قرار گرفته بود.ولی دیگر از آن بدن سایبرگی خبری نیست و به جایش یک بدن کاملا انسانی قرار دارد.
روزمری میگوید که ازدواجش با کمپبل فقط یک پوشش بوده تا روزمری را از دست میهن پرستان در امان نگه دارد.این هم پسر خود رایدن است،نه کمپبل.ابتدا رایدن قبول نمیکند ولی میداند که این بار روزمری دروغ نمیگوید.او به آنها قول میدهد که هیچوقت خانواده اش را ترک نکند.
در لحظات آخر،اسنیک اسلحه را کنار کشیده بود.او نتوانست به خودش شلیک کند و درمانده مانده بود که باید چکار انجام دهد که ناگهان صدایی از پشت میگوید:"خوبه.هنوز زوده که بری...خیلی وقت بود همدیگرو ندیده بودیم،اسنیک!"
اسنیک وحشت زده برمیگردد و کسی را میبیند که 15 سال پیش اورا کشته بود،با دستانش خودش،پدر سالید،لیکوئید و سالیدوس،کسی که اورا "بیگ باس"(Big Boss) صدا میزدند!
اسنیک به سرعت اسلحه اش را بارگذاری میکند که به سمت پدرش شلیک کند،ولی بیگ باس که خود از سازندگان CQC بود،به سرعت اسنیک را خلع سلاح کرده و به او میگوید:من برای جنگ اینجا نیومدم.
اسنیک:این امکان نداره!من خودم،تو زنزیبار سوزوندمت!تو
باید مرده باشی!
_صبر کن پسرم،به اونجا هم میرسیم.
وقتی تو منو سوزوندی،من کاملا نمردم.نانوماشینهای بدنم اونو زنده نگه داشتن تا شاید از بدنم استفاده های دیگه ای هم بشه،ولی وقتی ایوا و رایدن بدنمو پیدا کردن،نمتونستن بیکار یکجا بشینن و زندگی گیاهی منو تماشا کنن؛اونا با اجزای بدن سالیدوس و لیکوئید،بدنمو ترمیم کردن و به واسطه نانو ماشینها،حالا من تمام خاطرات و مهارتهامو بدست اوردم.بدنی که اون شب تو رود Volta توسط لیکوئید سوزونده شد،بدن من نبود.هیچکس دقت نکرد که برخلاف چشم راستم که کوره،چشم چپ اون جسد چشم بند داشت.اون جسد متعلق به سالیدوس بود که برخلاف تو و لیکوئید،یک کلون کامل و کاملا مشابه من بود.نایومی هم از این جریان باخبر بود.
آسلات با استفاده از ژنهای لیکوئید،خودش رو به عنوان لیکوئید اسنیک جا زده بود و کنترل تمام PMC هایی رو که لیکوئید به وجود اورده بود رو بدست اورد.از اونجایی که خودش هم قبلا عضو گروه قبلی میهن پرستان بود،با سیستم SOP کاملا آشنایی داشت.من تونستم با استفاده از GWئی که آسلات ترمیم کرده بود،محل منبع تمام این قضایا که از 50 سال پیش شروع شده بود رو پیدا کنم:سرهنگ دیوید اُه یا همون زیرو(Zero).بعد از اینکه زیرو میهن پرستان اولیه را تشکیل داد،دید که این گروهک نمیتونه سالها پایدار باشه و اونها هر لحظه ممکنه ترور بشن.پس به فکر ساخت یه چیز جدید افتاد،چیزی که به ذهن کسی نرسه و دسترسی به اون پیدا نکنه.اون 5 هوش مصنوعی رو(TJ،AL،TR،GW و JD) به وجود اورد و در راس میهن پرستان گذاشت.
حالا،وقتشه که به این ماجرا خاتمه بدیم.
در این هنگام،بیگ باس زیرو را که حالا بسیار پیر و فرتوت شده را برروی ویلچر آورده و به اسنیک نشان میدهد.
بیگ باس:من بودم که زیرو رو از هیچی به بزرگترین مرد آمریکا رسوندم،حالا وقشته از اوج به صفر(Zero)برسونمش.
و منبع هوای زیرو را قطع میکند و اورا میکشد.
با مردن زیرو،بیگ باس آخرین میهن پرست به حساب میامد.او به اسنیک میگوید که دوران خودش هم به سرآمده.
بیگ باس:یک نکته رو باید بدونی.دلیل اصلی مرگ ایوا زخم روی شکم و دلیل مرگ آسلات هم ضربه های تو نبود.این FOXDIE بود که اونارو کشت.همین حالا هم ویروس داره از تو داره به من منتقل میشه.بیشتر از دقایقی کوتاه زنده نیستم.
اسنیک:اما چرا؟چرا جون خودت رو به خاطر من که بزرگترین دشمن توام فدا کردی؟هردو مون داریم میمیریم.
_اون سرنگی که دربین بهت تزریق کرد،درواقع محتوی یک سریFOXDIE بود که حالا ویروس قدیمیت ترکیب شدن و یک ویروس جدید رو به وجود اوردن.اگه یه مدت کوتاه دیگه زنده بمونی،ویروس ها دوباره جهش پیدا میکنن و دیگه تو لازم نیست خودت رو بکشی ولی در هر صورت،تو بازهم سه ماه فرصت داری.بعد از سه ماه،از پیری میمیری.
تو زندگی بسیار سختی داشتی.از تجربه زندگی عادی مثل بقیه مردم همیشه محروم بودی و تمام عمرت رو مثل یک سرباز سپری کردی.تو این سه ماه باقی مونده،زندگی کن و نذار جنگ و جنگیدن سراغت بیاد.
ناگهان حال بیگ باس به شدت بد شده و به زمین میخورد و به سختی میگوید:از اثرات ویروس بدنته.بیشتر از چند دقیقه زنده نخواهم بود.منو سر قبر باس ببر.
اسنیک به بیگ باس کمک میکند تا بلند شود و اورا به سمت قبر باس ببرد.در راه،بیگ باس به او میگوید:من،هیچوقت به عنوان یک پسر قبولت نداشتم،ولی همیشه به عنوان یک سرباز واقعی بهت احترام میگذاشتم.تو یک سرباز بودی،یک میهن پرست واقعی.
سر قبر باس،بیگ باس روی پاهایش بلند شده و سلام نظامی میدهد و خطاب به قبر میگوید:باس،از وقتی که تو بدست من به قتل رسیدی،خودم هم مردم.در تمام عمرت تلاش کردی که دنیا رو تغییر بدی،اونو به یه جای بهتر تبدیل کنی ولی همیشه برسر راهت موانعی وجود داشت و در آخر هم موفق نشدی،ولی حداقل در زنگیت برای اون دنیای ایده آل تلاش کردی که بهتر از رها کردن دنیا به حال خودشه!
باس،تو دنیا فقط برای یک اسنیک جا هست...نه دنیا بدون اسنیک ها جای بهتریه.اسنیک ها چیزی جز درد و جنگ و بدبختی نیستن.
حال بیگ باس به قبر تکیه داده و به اسنیک میگوید:یک لطف در حقم بکن.بهتره آخرین سیگار عمرم رو بکشم.
بعد از اینکه اسنیک سیگار را در دهان بیگ باس میگذارد،کلماتی از دهان بیگ باس خارج میشوند:
"این خوبه،مگه نه؟"و سیگار از دهانش میافتد.
اسنیک هم برروی زانو،به جسد بیگ باس خیره شده است.........
پایان
________________________________________________________
ویکی متال گیر !
________________________________________________________
هر بازی واژگان و لغات های مخصوص به خودش رو داره.
ویکی متال گیر لغات نامه ای از واژه های بخصوص سری متال گیر هست که توضیح مختصری از اون واژه کمک به درک بیشتری از داستان و سردرگم نشدن از دیدین این واژه ها است.
Shalashaska : یکی از القاب Revolver Ocelat
Zanzibar : منطقه ای که در اون اتفاقات نسخه MG2 میافته و اسنیک بیگ باس رو شکست میده.
Patriot : این فرقه یا گروه بعد از اتفاقاتی که برای " BOSS " افتاد تصمیم به تشکیل گروهی مستقل نظامی برای مقابله با سیاست های دولت ها گرفتند.
Big Mama : در واقع همون Eva است در MGS3 که کلون و تخمک اسنیک و لیکوئید در رحم اِوا قرار گرفته، به همین علت این لقب بهش داده شده.
Old Snake : در واقع Solid Snake هستش که به علت پیری زودرسش به Old Snake معروف شد. ( البته نه در خود بازی )
The Philosophers : آمریکا، شوروی و چین طی توافقنامه ای در جنگ جهانی دوم پول هایی ( خیلی پولهایی ) رو جمع کردند که توسط Ocelot در MGS3 دزدیده شد و به آمریکا برگردونده شد.
La-Li-Lu-Le-Lo : یک رمز نگاری به معنی " Patriot " ـها که به علت وجود برخی نانو ماشین در داخل افرادی از میهن پرستان اونها قادر به گفتن کلمه Patriot نبودن و از این رمز استفاده می کردند.
ّ
Fox Die : ویروسی که ساخته " Naomi " بود ( دلیل مرگ لیکوئید ) و هر لحظه ممکن طرف به مرگ فرد آلوده بشه.
Shadow Moses : جزیره ای در آلاسکا که اتفاقات MGS1 در اون رخ میده.
Shagohod : نام متال گیر MGS3
Force Operation X :
Fox
این پست به روز می شود دوستان خوبم این پست به روز میشه اگر شما هم می بیند حفره ای در این داستان وجود داره که با پر کردنش میشه داستان رو کاملتر کرد حتماً کمک کنید.
چون ما تاریخ دقیقی از وقایع متال گیر جدید نداریم. سعی می کنیم پس از متوجه شدن تاریخ داستان کامل رو تا قبل از اون تاریخ اینجا قرار بدیم.
اگر اشتباهی یا مشکلی در داستان هست به خوبی خودتون ببخشید. عکس شخصیت ها هم به زودی اضافه خواهند شد.
سعی شد اول داستان متال گیر 3 گفته باشه چون ریشه سری متال گیر هست.