mgs2013
کاربر سایت
رفیق اشتباه متوجه شدی. جعبه قفلی نداشت و بدون کلید باز شد اما داخلش یه کلید و یه کتاب بود. اون کلید برای جعبه نبود و میتونه مال هرجایی، شاید مثلا دارک روم باشه.
در رابطه با کتاب هم اگه توضیح میدادی بد نبود، البته هر کسی میتونه هرجوری که بخواد بنویسه.
ببخش دوست عزیز . من برداشتم از داستان جوریه که نمیتونم هر پستی رو نقل قول کنم . اگه تغییری در پست شما دادم بخاطر نخوندن و برداشت نشدن اون قسمت نیست . صرفا بخاطر کمک به نفر بعدیه که بتونه هیجانو عمق داستانو بالا ببره . اگه این داستان خطی پیش بره و آیتمهایی برای مرموز کردن هر چه بیشتر داستان اضافه نشه خسته کننده میشه . با کودکس نمیشه داستانو جلو برد ، این آیتمها برای گیم خوبه . در چندین پست بخونید این مورد هی تکرار میشه واز جذابیت داستان کاسته میشه . من نمیگم قسمتهایی که من نوشتم بی نقصن . فقط دوس دارم نفر بعدی بی نقص با خلاقیت خودش روایت کنه .
من واقعا براتون متاسفم. البته نه حرفمو تصحیح میکنم. شما مفهومی به نام داستان پر کشش رو درک نمیکنید. این شخصیت همش سرش گیج میره و نمیدونه کجاست. ولی باید دلیلی باشه که سرش گیج میره.
بعد اقایی که میگی مشکلات علمی داره. این قضیه دقیقن یکی از پرونده های محرمانه است که چند ساله پیش در اختیار عموم قرار گرفت. من هم عرض کردم که بعضی تیکه هاشو عوض کردم تا به قول شما مانند فیلم های هالیوودی جذاب باشه نه اینکه وقتم را روی یه مکالمه ی گروهی بگذرونم. حتی امکان چاپ این داستان بود.
یه نکته ی دیگه اینه که کسانی که در اون ناو بودن به طور ناگواری ناپدید شدند. بعضی پودر و بعضی به صورتی مشاهده شدند که ناگهان از درون دیوار رد شدند و ناپدید شدند.
و در ادامه این کشتی همون کشتی مرد هلندی افسانه ای باشه که مردم فکر میکردند ارواح زده است ولی همین افراد کشتی برای انتقام رعب و وحشت ایجاد میکردند و انها مثلا اماده اند تا انتقام بگیرند.
میدونین این حرفا چین؟ اینا ایده اند. نه اینکه به سبک DLC outlost که سرش گیج میرفت و یه چیزایی میدید هی این سررش گیج بره و مثل the forest هی سرگردون باشه.
منطقا////
قبول دارید؟
دوست من شما کارتون خوبه ولی اینو قبول کنید کسی که این داستانو میخونه (نه کسی که مینویسش) دنبال ادامه ی ماجرای قبلیه و نمیخواد کل محتوای ماجرا توی اپیزود بعدی تغییر کنه (حتی اگه اون محتوا از نظر نویسنده عالی باشه ) . شوکو شما باید به صورت خیلی مختصر در بین هر چند تا پست بدی . مخاطب دوس داره تشنه بمونه . این یک داستان سریالیه . پایان هر اپیزود باید جوری روایت بشه که مخاطب بتونه قسمتهای قبلی رو مرور کنه و با خودش احتمالاتی رو در قسمت بعدی حدس بزنه . اگه محتوا تغییر کلی بکنه خود شما گیج میشی و با داستان هیچ ارتباطی نخواهی گرفت . موفق باشی
ویرایش :
در مورد سرگیجه و سوت کشیدن گوشش این یکی از رازهای داستانه که مطمئن باشید در قسمتهای آخر آشکار میشه . همه ی موردها رو من لیست دارم تا چیزی از قلم نیوفته . البته دوستان هم یکم تلاششونو برای قویتر شدن داستان بیشتر کنن .
آخرین ویرایش: