ورود
ثبت نام
صفحه اصلی
اخبار بازی
بررسی بازی
حقایق بازیها
داستان بازی
بررسی سخت افزار
برنامههای ویدیویی
انجمنها
نوشتههای جدید
پرمخاطبها
جستجوی انجمنها
جدیدترینها
ارسالهای جدید
آخرین فعالیتها
کاربران
کاربران آنلاین
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
ورود
ثبت نام
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
Menu
Install the app
Install
فراخوان عضویت در تحریریه بازیسنتر | برای ثبت درخواست کلیک کنید
صفحه اصلی
انجمنها
معرفی و بحث پیرامون بازیها
داستان، تاریخچه و معرفی بازیها
ترجمه ی رمان On the Way to a Smile از Final Fantasy vii
ارسال پاسخ
JavaScript is disabled. For a better experience, please enable JavaScript in your browser before proceeding.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
متن گفتگو
<blockquote data-quote="Reza.zareei" data-source="post: 4702995" data-attributes="member: 140366"><p>“من نمیدونم تو چیکار کردی. چیزی که من میدونم اینه که دنیا به منجلابی کشیده شده که شینرای احمق و اون SOLDIER های دیوانه باعثش شدن. در آخر، اراده ی جهان برای پایان این درگیری احضار شهاب سنگ بود اما، سیاره ی ما با آزاد سازی جریان زندگی از خودش دفاع و اون رو نابود کرد___این جوریه که من فهمیدمش.”</p><p>گودو با چهره ای جدی حرف زد.</p><p>“اراده ی جهان؟ کی به این داستان احمقانه رسیده؟”</p><p>“این تفسیر منه. شاید واقعیت چیز دیگه ای باشه اما، چیزی که من میدونم کافیه. و یوفی. تلاش نکن بگی تو هم دخالت کردی. تاثیر جریان زندگی خیلی عظیمه. درسته مردم میدونن که سیاره رو نجات داده، اما هنوز هستند کسانی که از اتفاقات افتاده ناراضی اند.”</p><p>“چی!”</p><p>یوفی مشتش را بلند کرد، و در هوا به نشانه اعتراض تاب داد.</p><p>“اتفاقی که برای شهر افتاد____”</p><p>یوفی همان طور که حرف میزد به اطرافش نگاه کرد، از چیزی که میشنید رنجیده بود. وقتی رسیده بود متوجه نشد اما، خیلی از ساختمان ها آسیب دیده بودند. در بین آنها تالار آموزش باستانی با سقف قرمز که حالا سوراخ بزرگی در دیوارش به چشم میخورد بود. همچنین او میتوانست ستون هایی را که از سقف ریخته بود ببیند__</p><p>“چه اتفاقی افتاده؟”</p><p>“جریان زندگی از اینجا عبور کرد. شب وحشتناکی بود وقتی ساختمان تکان میخورد. شاید این در مقابل قربانیان میدگار چیزی نباشد اما، اینجا ساختمان های قدیمی زیادی وجود دارد. شاید خرابی زیادی بیرون بناها نبینی بست ها و تیر ها احتمالا شکسته اند. من تعجب نمیکنم اگر یک روزی ساختمان بریزد. برای همینه که من از این چکش استفاده میکنم تا__مشکل چیه یوفی؟”</p><p>یوفی به افرادی که دور و برش جمع میشدند و ساختمان ها را ترمیم میکردند خیره شده بود. خیلی از آنها باند پیچی شده بودند.</p><p>“همه خوبن؟ کسی که صدمه بدی ندیده؟”</p><p>“خیلی از مردم آسیب دیدن. اما تعداد آسیب های شدید آنقدر نیست.”</p><p>“پس تعدادشون کمه.”</p><p>درست میگی__اما چه کمکی از تو برای آنها بر میاد؟ حالا بیا کمکم کن ساختمان ها را تعمیر کنیم.” </p><p>گودو چکش جدیدی از جعبه ابزار در آورد و به دست یوفی داد.</p><p>“برام مهم نیست. این کمک میکنه. درسته؟”</p><p>یوفی Materia شفا بخشش را در آورد و به پدرش نشان داد.</p><p>“آه__” گودو محتاطانه به یوفی نگاه کرد. “باز هم داری؟”</p><p>“نه. یکم بیشتر از این نوع متریا بود. واقعا برنامه داشتم تا بیشتر برگردونم اما میدونی، نوع تهاجمیش خیلی خطرناکه، نیست؟”</p><p>“خوبه. تصمیم عاقلانه ای بود.”</p><p>گودو به سمت تالار تمرین سقف قرمز راه افتاد و شروع به بررسی وضعیتش کرد.</p><p>“به نظر میرسد به راحتی میتوانیم این را ترمیم کنیم.”</p><p>بعد او همه را صدا کرد.</p><p>“هی، همه کمکم کنید! ما اینجا را به بیمارستان تبدیل میکنیم.”</p><p>مترجم: Azim</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="Reza.zareei, post: 4702995, member: 140366"] “من نمیدونم تو چیکار کردی. چیزی که من میدونم اینه که دنیا به منجلابی کشیده شده که شینرای احمق و اون SOLDIER های دیوانه باعثش شدن. در آخر، اراده ی جهان برای پایان این درگیری احضار شهاب سنگ بود اما، سیاره ی ما با آزاد سازی جریان زندگی از خودش دفاع و اون رو نابود کرد___این جوریه که من فهمیدمش.” گودو با چهره ای جدی حرف زد. “اراده ی جهان؟ کی به این داستان احمقانه رسیده؟” “این تفسیر منه. شاید واقعیت چیز دیگه ای باشه اما، چیزی که من میدونم کافیه. و یوفی. تلاش نکن بگی تو هم دخالت کردی. تاثیر جریان زندگی خیلی عظیمه. درسته مردم میدونن که سیاره رو نجات داده، اما هنوز هستند کسانی که از اتفاقات افتاده ناراضی اند.” “چی!” یوفی مشتش را بلند کرد، و در هوا به نشانه اعتراض تاب داد. “اتفاقی که برای شهر افتاد____” یوفی همان طور که حرف میزد به اطرافش نگاه کرد، از چیزی که میشنید رنجیده بود. وقتی رسیده بود متوجه نشد اما، خیلی از ساختمان ها آسیب دیده بودند. در بین آنها تالار آموزش باستانی با سقف قرمز که حالا سوراخ بزرگی در دیوارش به چشم میخورد بود. همچنین او میتوانست ستون هایی را که از سقف ریخته بود ببیند__ “چه اتفاقی افتاده؟” “جریان زندگی از اینجا عبور کرد. شب وحشتناکی بود وقتی ساختمان تکان میخورد. شاید این در مقابل قربانیان میدگار چیزی نباشد اما، اینجا ساختمان های قدیمی زیادی وجود دارد. شاید خرابی زیادی بیرون بناها نبینی بست ها و تیر ها احتمالا شکسته اند. من تعجب نمیکنم اگر یک روزی ساختمان بریزد. برای همینه که من از این چکش استفاده میکنم تا__مشکل چیه یوفی؟” یوفی به افرادی که دور و برش جمع میشدند و ساختمان ها را ترمیم میکردند خیره شده بود. خیلی از آنها باند پیچی شده بودند. “همه خوبن؟ کسی که صدمه بدی ندیده؟” “خیلی از مردم آسیب دیدن. اما تعداد آسیب های شدید آنقدر نیست.” “پس تعدادشون کمه.” درست میگی__اما چه کمکی از تو برای آنها بر میاد؟ حالا بیا کمکم کن ساختمان ها را تعمیر کنیم.” گودو چکش جدیدی از جعبه ابزار در آورد و به دست یوفی داد. “برام مهم نیست. این کمک میکنه. درسته؟” یوفی Materia شفا بخشش را در آورد و به پدرش نشان داد. “آه__” گودو محتاطانه به یوفی نگاه کرد. “باز هم داری؟” “نه. یکم بیشتر از این نوع متریا بود. واقعا برنامه داشتم تا بیشتر برگردونم اما میدونی، نوع تهاجمیش خیلی خطرناکه، نیست؟” “خوبه. تصمیم عاقلانه ای بود.” گودو به سمت تالار تمرین سقف قرمز راه افتاد و شروع به بررسی وضعیتش کرد. “به نظر میرسد به راحتی میتوانیم این را ترمیم کنیم.” بعد او همه را صدا کرد. “هی، همه کمکم کنید! ما اینجا را به بیمارستان تبدیل میکنیم.” مترجم: Azim [/QUOTE]
Insert quotes…
Verification
پایتخت ایران
ارسال نوشته
صفحه اصلی
انجمنها
معرفی و بحث پیرامون بازیها
داستان، تاریخچه و معرفی بازیها
ترجمه ی رمان On the Way to a Smile از Final Fantasy vii
Top
نام کاربری یا ایمیل
رمز عبور
نمایش
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
مرا به خاطر بسپار
ورود
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی
همین حالا ثبت نام کن
or ثبتنام سریع از طریق سرویسهای زیر
Twitter
Google
Microsoft