ورود
ثبت نام
صفحه اصلی
اخبار بازی
بررسی بازی
حقایق بازیها
داستان بازی
بررسی سخت افزار
برنامههای ویدیویی
انجمنها
نوشتههای جدید
پرمخاطبها
جستجوی انجمنها
جدیدترینها
ارسالهای جدید
آخرین فعالیتها
کاربران
کاربران آنلاین
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
ورود
ثبت نام
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
Menu
Install the app
Install
فراخوان عضویت در تحریریه بازیسنتر | برای ثبت درخواست کلیک کنید
صفحه اصلی
انجمنها
معرفی و بحث پیرامون بازیها
داستان، تاریخچه و معرفی بازیها
ترجمه ی رمان On the Way to a Smile از Final Fantasy vii
ارسال پاسخ
JavaScript is disabled. For a better experience, please enable JavaScript in your browser before proceeding.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
متن گفتگو
<blockquote data-quote="Reza.zareei" data-source="post: 4702548" data-attributes="member: 140366"><p>جریان زندگی سفید ۲</p><p>زن فهمید که تعداد روز افزونی روح بودند که نمی خواستند توسط جریان(زندگی) جذب شوند.با اینکه با روح مرد متفاوت بودند. آنان هم بخاطر حسی مشابه جریان(زندگی) را پس زدند. تنفر.احساسات آن ها نسبت به سیاره غرق در تنفر بود..همچون آن مرد. این ها اثرات رسیدن تاثیر گذاری او به دنیای بیرون بود. زن نزدیک روح هایی که تازه وارد جریان زندگی شده بودند شد. روحایی مملو از تنفر سعی کرد آن هارا ترمیم دهد.در زیر پوسته شان خاطراتی مخفی شده بود.خاطراتشان از زندگی معمولی شان. با اینکه چیز خاصی نبود. خاطرات شاد بسیاری هم داشتند. او آن افکار را آزاد و سپس غرق جریان زندگی کردشان. با از دست دادن هسته ی احساساتشان. حیوان بیرونی محو شد. زن راه حلی یافته بود. اما همچنان روح های غرق شده در تنفر از راه میرسیدند و توان تحملش را نداشت. او در جریان زندگی با سرعت میچرخید به دنبال روح هایی دیگر تا اورا یاری دهند. باستانیان در نابود کردن این تکه های ذهن پیشنهاد اورا قبول کردند. زمانی که تکه ذهن های افرادی که میشناخت را پیدا کرد.- تعدادشان کم بود-او خاطرات خود را به آنان بخشید. او اکنون روح های بیشتری همراه خود داشت. اما با این حال تنفری که آن مرد ساخته بود کاهش نمی یافت. او به کلود فکر کرد. در واقعیتش،در دنیای بیرون زندگی میکرد. آن زن می بایست تنفر را از دنیای واقعی براند.زن باخودش فکر کرد که آیا کلود میتواند به او کمک کند. کلودی که او میشناخت خوش قلب بود.</p><p>مترجم : کینگ</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="Reza.zareei, post: 4702548, member: 140366"] جریان زندگی سفید ۲ زن فهمید که تعداد روز افزونی روح بودند که نمی خواستند توسط جریان(زندگی) جذب شوند.با اینکه با روح مرد متفاوت بودند. آنان هم بخاطر حسی مشابه جریان(زندگی) را پس زدند. تنفر.احساسات آن ها نسبت به سیاره غرق در تنفر بود..همچون آن مرد. این ها اثرات رسیدن تاثیر گذاری او به دنیای بیرون بود. زن نزدیک روح هایی که تازه وارد جریان زندگی شده بودند شد. روحایی مملو از تنفر سعی کرد آن هارا ترمیم دهد.در زیر پوسته شان خاطراتی مخفی شده بود.خاطراتشان از زندگی معمولی شان. با اینکه چیز خاصی نبود. خاطرات شاد بسیاری هم داشتند. او آن افکار را آزاد و سپس غرق جریان زندگی کردشان. با از دست دادن هسته ی احساساتشان. حیوان بیرونی محو شد. زن راه حلی یافته بود. اما همچنان روح های غرق شده در تنفر از راه میرسیدند و توان تحملش را نداشت. او در جریان زندگی با سرعت میچرخید به دنبال روح هایی دیگر تا اورا یاری دهند. باستانیان در نابود کردن این تکه های ذهن پیشنهاد اورا قبول کردند. زمانی که تکه ذهن های افرادی که میشناخت را پیدا کرد.- تعدادشان کم بود-او خاطرات خود را به آنان بخشید. او اکنون روح های بیشتری همراه خود داشت. اما با این حال تنفری که آن مرد ساخته بود کاهش نمی یافت. او به کلود فکر کرد. در واقعیتش،در دنیای بیرون زندگی میکرد. آن زن می بایست تنفر را از دنیای واقعی براند.زن باخودش فکر کرد که آیا کلود میتواند به او کمک کند. کلودی که او میشناخت خوش قلب بود. مترجم : کینگ [/QUOTE]
Insert quotes…
Verification
پایتخت ایران
ارسال نوشته
صفحه اصلی
انجمنها
معرفی و بحث پیرامون بازیها
داستان، تاریخچه و معرفی بازیها
ترجمه ی رمان On the Way to a Smile از Final Fantasy vii
Top
نام کاربری یا ایمیل
رمز عبور
نمایش
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
مرا به خاطر بسپار
ورود
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی
همین حالا ثبت نام کن
or ثبتنام سریع از طریق سرویسهای زیر
Twitter
Google
Microsoft