سلام
خب دوستان بازم اومدم تا نقد یکی دیگه از مسابقات و قرار های جالب انجمن psp رو براتون بزارم
امروز جمعه 86/12/24 ساعت 10:30 ما با بچه های سایت قرا ملاقات داشتیم
به جرعت میتونم بگم این بار یکی از بهترین و عالی ترین قرار ها و مسابقات رو داشتیم با توجه به تعداد زیاد بچه ها و یه سری دوستان جدید مثل مسعود جان و ممد جون(خوش تیپ:biggrin1
خب ریم سر نقد از ابتدای حرکت ما(یعنی منو دوست عزیزتر از جونم امین :baby
حقیقتش ساعت 8:30 صبح بود که دیدم یه نفر داره با موبایل خودشو تیکه پاره میکنه موبایل بد بخت هم داره فریاد مزنه
رفتم دیدم بله کیه؟!آقا
امین.گوشیو براداشتم گفتم چه مرگته این موقع صبح اومدی بابا قرار ساعت 10:30 هست(البته نه به این شدت
)
خلاصه جریانو گفت که دوتا از بازی هارو نداره و میاخواد بیاد خونه ما براش بریزم.
یک آن هرچی فوش بلد بودم تو دلم بش گفتم(بد بود نخواین بگم چیا گفتم
)
خلاصه آقا ساعت 8:45 اومد در خونمون و من بازیارو براش ریختمو راه افتادیم که بریم پارک لاله.
حدود ساعت 9:30 رسیدیم پارک لاله و دیدیم که نامردا بازم حاج ابو
رو به آب گرفتن و دارن فرسودش میکنن.
خلاصه امین گفت اخسان این دفعه بیخیال شو دفعه بعد میریم آب و میبندیم.
گفتم باشه و رفتیم یه دور تو پارک بزنیم ببنیم اوضا چطوره
رفتیم وسطای پارک یه آلاچیغ یافتیم اما از شانس افتضاح ما یه زوج جوون قبل از ما اونو کپچر کرده بودن.(البته این قضیه داره که اگه خواستین بگین تا بهتون بگم
)
هیچی امین گفت بیا بریم سمت هیابون فاطمی شاید اونجا جا برا نشیتن پیدا بشه
رفتیم بالا و تو اون نقطه کورا یه دوتا صندلی کنار هم پیدا کردیم هلو(حالا عکسارو آخر براتون میزارم
اما یه مشکلی داشت,اونم این بود که اونم توسط یه زوج دیگه اشغال شده بود.
هردو باهم گفتیم خوبه اما چطوری اینو به چنگ بیاریم؟:confused:
امین یه استارت به مغزش زدو گفت بریم خواهش کنیم که پاشن,اینطوری
raying:
اما من گفتم نه یه فکر بهتر دارم
گفتم بزار بچه ها بیان همه که اومدن گله ای میریم میشینیم رو صندلی ها و اگه کم رو باشن خودشون پا میشن میرن اما اگه پر رو باشن نمیرن,که در اینصورت هم بازم راهی هست.از اونجا که میدونستن سپهر کلن با کسی رو دربایسی نداره گفتم وقتی نشستیم به شیوه ی وحشیانه سپهر شروع کنه و بد و بیراه بگه :discussion:تا حساب کار دستشون بیاد.:laughing:
آقا همه چی اوکی شد و رفتیم برگشتیم پیش حاج ابو و به انتظار بچه ها نشستیم.
در همین بین یک آن دیدیم سه تفنگ دار(تفنگ همون psp هست)دارن میان البته یکیشون psp نداشت
اونا کسی نبودن جز,
مسعود(همونی که فونت فارسی درست کرد),
ممد و دوستش حمید
هیچی هرسه شون بکس گلی بودن
آقا دقیقا 2 دقیقه بعد سرو کله ی یه
سینای جدید پیدا شد(چون خیلی تغییر کرده خیلی لاغر شده
)
بعد از 1 دقیقه
امیرحسین اومد
بعد از امیر نوبت حاج
مهدی رسید و ایشونم قدم رو چشامون
گذاشتن و اومدن.
بعد از مهدی عزیز هم نوبت به
علیرضا رسید که دیگه علیرضا جای خود داره(نبینم کسی چیزی بش بگه ها
)
خلاصه همه ی اعضای گروه اومدن و فقط موند یه نفر,اون کی بود؟:confused:
اون کسی نبود جز داش
سپهر
زنگ زدم بهش خاب بود
گفتم کجایی گفت نزدیک پارک لاله :laughing:
هیچی گفت شما برین من میام پیداتون میکنم.
ما رفتیم سراغ او دوتا صندلی و همچنین اون زوج زوون:biggrin1:
رفتیم دیدم نیستن و کلی شاد شدیم.
خلاصه استاد سپهر زنگ زد گفت من تو پارکم شما کجائین؟
آقا خلاصشو بهتون بگم سرتونو درد نیارم,آقا تو پارک گم شد من بد بخت رفتم دنبالش پیداش کردمو....
خلاصه نشستیم مشغول بازی بشیم
اول از همه بحث virtua tennis3 خیلی داغ بود و همه هم ادعا
آقا منو امیر نشیتیم یه طرف اون ورم فک کنم مسعود و ممد بودن یه دست دو به دو زدیم سوسکشون کردیم
اونورم امین با غلیرضا داشت بازی مکیرد.
اون طرف ترم خدای کر کری خوندن(سپهز) با مهدی نوپا داشت بازی میکردو گل میزدو حال میکرد:biggrin1:
بعدا دو دست باهاش بازی کردم دیگه روش نمیشد باید تو جمع عکس بگیره
خالا عکسارو میزارم وضعیتشو میبینین
آقا خلاصه اینطوری بگم هر نفر حد اقل یه دست تنیس و یه دست فوتبال رو زد
و کلی صفا کردیم و اینم به خاطر انتخاب صحیح بازی ها بود
خلاصه تا 12:30 بازی کردیمو گفتیمو امینو مسخره کردیم
حالا میرسیم به بخش حساسش یعنی چی؟:confused:
یعنی شیرینی من بدبخت فکل زده ی دانشجو
آقا یه دانشگاه تو علی آباد کتول قبول شدیم باید کل جمعو شیرینی میدادیم.
خلاصه با کلی تلاش تونستیم سپهر و امیر رو بپیچونیم و به بقیه یه شیرینی کوچولو بدیم(خداییش شرمندتونم بابا حساب جیب مارم بکنین دانشجو شدیم,بدبخت شدیم
)
هیچی در اینجا همه دست به شکم(یعنی سیر سیر) راه افتادن سمت خونه هاشون و هر کی رفت سی خودش
آقا این مسابقه هم به خیر و خوبی تموم شد و خدا رو سکر کشته و قربانی نداشت
اینبار به خاطر اینکه هر دو بازی بخش جندنفره توپی داشتن خیلی حال داد.
خلاصه دوستان اینم از جریان این مسابقه و حکایت ما و دوستان
اگه سرتونو درد آوردم ببخشید,بسیاری از قسمت های این نوشته شوخی بود و فقط خواستم میخونین شاد بشین
اگه خوبی بدی از من دیدین ببخشید کوچیک کلتونم.
از همه کسایی که اومدن نهایت تشکر رو دارم مخصوصا مسعود عزیز که از ارک اومذ
اونایی هم که نیومدن دستشون درد نکنه.
:arrowd: در آخرم عکسارو براتون میزارم تا خستگی از تنتون در بره :arrowd:
به ترتیب از راست به چپ:
حمید-ممد-مسعود-علیرضا-امیرحسین
اینم از سپهر,اینقد بد به من باخته بود نمیتونست درست ژست بگیره
حمید و ممد (خداییش این ممده هم خوش تیپه ها
مسعود-علیرضا
بالا:
سینا-مهدی-امیرحسین-سپهر
پایین:
حمید-ممد-مسعود-علیرضا-امین
بالا:
سینا-مهدی-امیرحسین
پایین:
حمید-ممد-مسعود-علیرضا-امین-بنده:biggrin1:
اینم آخرین عکس هست که از سپهره,اینجا میدونم سپهر دوتا حالت داره.یکی اینکه عاشق شده.یکی دیگه اینکه روش نمیشه تو دربین رو نگاه کنه(به خاطر سوسک شدنش
)
پ.ن:سایز عکسا رو عوض کردم هرکس هکسارو با سایز اصلی میخواد به من پ.خ بده براش بفرستم.
تمام
یا علی
خدانگهدار