بنام خدا
معرفی گروه S.T.A.R.S
برای برقراری امنیت شهروندان اداره ی پلیس RaccoonCity تاسیس شد. اما بعد از مدتی با افزایش جرم , اداره ی پلیس ترجیح داد تا یک نیروی ویژه ای برای جلوگیری از جرم تاسیس کند. این گروه S.T.A.R.S نامیده شد.
S.T.A.R.S شاید در اولین نگاه S.T.A.R.S به معنی ستاره ها به نظر برسد اما حقیقت این هست که مخفف عبارت 5 کلمه ای Special Technic And Recue Servise است.
محل استقرار گروه S.T.A.R.S در طبقه دوم ساختمان اداره ی پلیس بود.
S.T.A.R.S شامل 13 نفر از افراد ماهر در زمینه های مختلف بود که خود شامل 2 گروه ویژه بودند. 1-گروه Bravo و 2-گروه Alpha
Edward Dewey 1
Joseph Frost 2
Kenneth Sullivan 3
Richard Aiken 4
Albert Wesker 5
Barry Burton 6
Brad Vickers 7
Kevin Dooley 8
Enrico Marini 9
10 Chrise Redfield
Jill Valentine 11
Joseph Frost 12
نفر سیزدهم هم ربکا هست که در زمان انداخته شدن این عکس فعلا عضو گروه نبود.
تیم آلفا
Albert Wesker : فرمانده ی گروه آلفا و کاپیتان کل استارز
Chrise Redfield : یکی از افرادی که از S.W.A.P جداشده اسن و وارد استارز شده است.
Barry Burton : دوست کریس و یکی از کسانی که باعث شده کریس به طرف استارز کشیده شود.
Joseph Frost : متخصص ماشین آلات
Jill Valentine : دختری باهوش و استاد بازکردن قفل
Brad Vickers : خلبان گروه
تیم براوو
Enrico Marini : فرمانده ی گروه براوو و به نوعی معاون وسکر
Kenneth Sullivan : داروساز تیم
Richard Aiken : یک سرباز نترس
Forest Speyer : یک تیر انداز ماهر
Edward Dewey : یک سرباز فداکار
Rebecca Chambers : عضو تازه ی استارز و پرستار تیم
Kevin Dooley : خلبان گروه
لباس اعضای استارز
وجه مشترک تمامی اعضای استارز یک زیرپیراهنی با آرم استارز روی آستین چپ بود. یک جلیقه هم از روی آن میپوشیدند. البته در انتخاب رنگ لباس ها , اعضای گروه آزاد بودند که این قضیه را میتوان با تفاوت رنگها در لباس ها دید. برخی از اعضا هم نشانه هایی روی لبای خود داشتند که نشان از وظیفه اش در گروه است. مثل آرم سازمان صلیب سرخ پشت لباس ربکا که نشان از مسئولیت پرستاری او در تیم بود.
سرگذشت S.T.A.R.S
در جولای 1998 گزارش هایی از قتل در حومه ی شهر به گوش رسید. این قتل ها چندین بار تکرار شد به طوری که مردم احساس وحشت کردند. با بالا رفتن ترس و وحشت بین مردم استارز وارد عمل شد و اولین گروهش برای تجسس و علت یابی از طرف اداره ی پلیس به منطق فرستاد
اولین تیم استارز که همان تیم براوو بود به فرماندهی انریکو مارینی با هلیکوپتری که خلبانش Kevin Dooley بود به سوی منطقه ی مورد نظر راهی شدند. اما بعد از مدتی در نزدیکی های منطقه هلیکوپتر سقوط کرد و ارتباط آنها با مرکز پلیس قطع شد.
روز بعد به علت قطعی رابطه , دومین گروه استارز که به نام آلفا شناخته میشد به منطقه برای 1-پیگیری قتل ها 2- یافتن اعضای تیم براوو به منطقه فرستاده شدند. آنها نیز با یک هلیکوپتر که خلبان آن Brad Vickers بود راهی شدند. بعد از رسیدن به منطقه لاشه ی هلیکوپتر تیم براوو را دیدند و بعد از فرود آمدن جسد که همان خلبان تیم بود را مشاهده کردند. تخقیقات آنها شروع شد . در همین لحظه چند سگ وحشی به جوزف حمله کردند و اون رو تکه تکه کردند. براد هم از ترسش با هلی کوپتر منطقه را ترک کرد.بقیه ی اعضا هم برای جلوگیری از تلفات بیشتر سعی کردند از منطقه متواری بشن که سر راهشان به یک عمارت رسیدند و خیلی سریع وارد آنجا شدند.
از این به بعد بعضی از قسمت ها داستانی به انخاب Chatacter که جیل و کریس هستند بستگی دارند. لذا از این به بعد صحنه ها مهم هر دو سناریو گفته میشود. البته در RE : UC جیل و کریس با هم سنارو رو شروع میکنن .
به محض ورود به عمارت صدای تیر اندازی شنیده میشود. به دستور وسکر جیل و کریس برای بررسی به اتاق بغلی میروند و وسکر خودش تالار رو زیر نظر میگیرد. بعد از جست و جو یک زامبی را که در حال خوردن که یکی از اعضای براوو که Kenneth Sullivan بود میبینند. سریع از اون بخش خارج میشوند و به طرف وسکر می آیند تا گزارش دهند. اما وسکر ...
کار برای اعضای باقی مانده سخت میشود. بعد از نامید شدن از یافتن وسکر جیل و بری برای تجسس بیشتر از هم جدا میشوند. بعد از مدتی جسد Forest نیز پیدا میشود.
کریس و جیل در ادامه جستجوهایشان متوجه میشنود که این عمارت در واقع یک آزمایشگاه مخفی است. بعد از مدتی بری را که در حال صحبت کردن با یک آدم ناشناس است میبیند. اینجاست که تا حدی بری شک برانگیز میشود.
در ادامه جیل برای یافتن راهی برای رسیدن به آزمایشگاه آمبرلا آلبرت وسکر را که در حال کشتن Halbert ها است , میبیند و تا حدود زیادی خوشحال میشود. وسکر در مورد اینکه به دنبال راهی برای خارج شدن از این عمارت است صخبت مبکند و در مورد بری به جیل هشدار میدهد.
جیل در ادامه جستجوهایش انریکو مارینی فرمانده ی گروه براوو را که زخمی هم شده است در تونلی زیر زمین میبیند. انریکو به جیل میگوید که استارز به زودی از بین میره. یکی از بین ما خائنه و همه ی این فجایع زیر سر آمبرلا هست. در همین لحظه او توسط شخص ناشناسی مورد اصابت گلوله قرار میگیرد و کارش تمام میشود.
از آن طرف کریس هم موفق به یافتن ربکا که در حال مراقبت از ریچارد است میشود. ریچارد بعد از مدتی توسط Yawn که یک مار بزرگ بود کشته میشود. از این به بعد کریس و ربکا با هم به جستجو ادامه میدهند.
در ادامه ی جستجو ها بری و جیل متوجه میشوند که این آزمایشگاه تازه تاسیس نیست و وسکر هم جزو محققان آمبرلا هست و شخصی بنام لیسا ترور یکی از نمونه های آزمایشی قدیمی هست که گویا هنوز هم زنده است. البته بحث لیسا هم طولانی است که در قسمت خاصی پرداخته خواهد شد.
بعد از یاز شدن درب اصلی عمارت که به آزمایشگاه مخفی منتهی میشد , جیل بری را در حال بررسی یک سنگ قبر میبیند. بری با دیدن جیل به طرف او اسلحه میکشد اما جیل با یک حرکت سریع اسلحه ی بری را از اون میگیرد. در همین لحظه لیسا ترو که دیگر چهره ای انسان گونه ندارد , نمایان میشود و با صدای زجر کشیده اش سعی میکند که مزاحمان را از تابوتی که متعلق به مادر اوست دور کند. جیل اسلحه ی بری را به او برمیگرداند و بعد از کشتن او به مسیرشان ادامه میدهند و در نهایت به آزمایشگاه میرسند.
اینجاست که هویت وسکر به طور کامل آشکار میشود و علت کارهای مشکوک بری هم معلوم میشود. وسکر بری را مامور کرده بود تا جیل و کریس را برای نمونه به آزمایشگاه بکشاند تا توانایی های T-002 شناسایی شود بعد از صخبت هایی وسکر T-002 را رها میکند و T-002 هم در اولین مرحله خود وسکر را میکشد. جیل و کریس سریعا T-002 را کشته و از منطقه متواری میشوند. بعد از مدتی هم کل ساختمان متلاشی میشود.
بعد از خلاص شدن از کابوس عمارت کریس با جمع آوری گزارشی و ارائه ی آن به اداره پلیس سعی در محکوم کردن آمبرلا کرد. اما چون هیچ مدرکی نداشتند هیچ کس حرف آنها را قبول نمیکرد و مهم تر از همه اینکه فرمانده ی پلیس شهر یعنی آیرون نیز از وابستگان آمبرلا بود. فرمانده آیرون هم برای جلوگیری از دخالت های استارز این گروه را از رده خارج شده اعلام کرد و تبم S.P.F اداره ی پلیس را مسئول امنیت شهر اعلام کرد.
در ادامه کریس برای تحقیقات بیشتر راهی اوپا شد و بری هم برای در امان نگه داشتن خانواده اش از دست آمبرلا آنها را به کانادا برد. اما جیل همچنان در شهر برای جستجوی بیشتر ماند.
S.T.A.R.S و Nemesis
از 13 اعضای استارز تنها 6 نفر زنده مانده بودند. 1-جیل 2-کریس 3- بری 4- وسکر 5- ربکا 6- براد
در 28 سپتامبر 1998 جیل دوباره خود را در یک کابوس دیگری مشاهده میکند. او بعد از مدتی براد را میبیند که مدام از چیزی او را می هراساند و به او اخطار میدهد او برای کشتن اعضای استاز آمده است. او همان Nemesis است.
بحث نمسیس طولانی هست و در یک بخش ویژه ای به این B.O.W خواهم پرداخت.
تیم اروپایی آمبرلا نوعی از Tyrant با نام Nemesus برای کشتن باقی مانده ی اعضای استار به شهر فرستاد. علت این نامگذلری در واقع انتقام گیری از استارز به خاطر کشتن T-002 بود.
در همان ابتدا Brad توسط نمسیس کشته شد و جیل هم از دست اون به ساختمان اداره پلیس فرار کرد.
جیل در ادامه با 3 تن از گروه U.B.C.F آشنا میشود. این 3 تن عبارت بودند از Nicholai Ginovaef Mikhail Victor و . Carlos Oliveira . به ظاهر U.B.C.F به این منظور فرستاده شده بود تا مردم را نجان بدهند اما دستوری که فرمادهان این گروه داشتند چیز دیگری بود. فرمانده ی گروه نیکولای بود. میخاییل هم هم که مجروح بود و در یکی از صندلیها دراز کشیده بود.
جیل با کارلوس همراه شد و با هم سعی کردند قطاری را که به بیرون از شهر ختم میشد به کار اندازند.
بعد از به کار انداختن , نمسیس به قطار حمله کرد و مبخاییل هم با یک عملیات انتهاری خود و نمسیس را منفجر کرد. اما این پایان کار نبود.
بعد از انفجار قطار جیل و کارلوس در نیمه ی راه جلوی برج ساعت دیدند. ابن بار باید برج ساعت را بکار می انداختند تا با صدای آن کمک برایشان بیاد. با به صدادر آمدن ساعت , هلی کوپتری برای کمک می اید اما توسط نمسیس منهدم میشود و این بار جبل را به ویروس آلوده میکند.. اما در همان حالت جیل نمسیس را شکست میدهد و نمسیس خودش را به طرف آتشی که در آنجا بود پرت میکند.. با زحمت های فراوان کارلوس داروی ویروس را از طریق بیمارستان شهر پیدا کرد. در مسیر بازگشت به طرف جیل هم دوباره با نمسیس برخورد کرد اما این بار با Nemesis Typae 2 .بعد از حلاص شدن از دست اون آمپول را به جیل تزریق کرد.. جیل دوباره به هوش آمد و دوباره با کارلوس همراه شد.در ادامه جیل با نیکولای ملاقاتی میکند و نیکولای هم هدف اصلی آمبرلا از اعزام نیرو رو به جیل میگوید و در نهایت جیل با Nemesis Type 3 مواجه میشود و بعد از شکست دادن اون با کارلوس با هلیکوپتری که خلبانش بری بود از منطقه فرار میکنند.
به دنبال نابودی RacoonCity گروه استارز نیز به طور رسمی منحل شد و اعضای باقی مانده در سازمان های دیگری مشغول بکار شدند.
با تشکر از مدیرانی که در این تاپیک با ینده همکاری کردند.
مطلب بعدی : معرفی کامل اعضای استارز بخش اول - اعضای کشته شده در Resident Evil 0 و
Resident Evil 1
نظر یادتون نره
با تشکر از شما دوستان