مجری اسکای نیوز حرف عجیبی نزده، فقط نظرش رو گفته حالا بهتون برخورده مشکل خودتونه.
افراط تو هر چیزی اصلا خوب نیست و درسته که هر کسی صاحب وقت خودشه، ولی مقایسه کنین مثلا با اول شدن تو مسابقه F1 (چون دیدم خیلی ها میگن این کار آسون نیست و نیاز به مهارت، سرعت العمل و دقت بالا میخواد) برای ورود به لیگ F1 شما اول باید از بچگی از Karting شروع کنی تا بهترین کلاب خودت باشی و همه دسته هارو یکی یکی در طی چندین سال بیای بالا، به غیر از مهارت باید بدن فیت هم داشته باشی موقع پیچ ها بخاطر نیروی 5G (که مساوی هست با پنج برابر وزن راننده) به ماشین وارد میشه. در فصل های گذشته باید چندین بار قهرمان شده باشی با درصد توانایی 80% به بالا که همه ی اینها از بچگی تا 18 سالگی زمان میبره.
در مقابل، شما یه مدت زمان زیادی رو جلو یه صفحه پشت سرهم دکمه میزنی، Game over شدی همون Level رو دوباره تکرار میکنی و بالاخره هر چقدر هم باهوش نباشی اون Pattern بازی قلقش میاد دستت. تازه اصلا هم لازم نیست به خودت زحمت بدی چاق هم باشی یا خیلی از مواد سلامتی دیگه از تاثیری در نتیجه نداره.
کلا مقایسه هر ورزش یا حرفه ای با گیمینگ خنده داره! حتی شما بگی یکی تو المپیک ورزش تیر اندازی اول شده خیلی با ارزشتر از اول شدن در گیمینگ هست. کسی که سالیان سال به غیر از حرفه شخصی خودش هرآخر هفته صبح زود چندین کیلیومتر رانندگی میکنه میره فیلد تیراندازی و تیر که پرت میکنه رو باید چندین متر بره دوباره بیاره این کارو چندین سال تکرار میکنه تا یه روزی المپیکی که هر 4 سال یبار برگزار میشه مدال بیاره... اصلا مقایسه اش هم خنده داره!
دلیل فشار اومدن به عده هم مشخصه! کسایی که همیشه در حال پلات یا کلا بازیهارو بخاطر گیمپلی که Level base هستن بازی میکنن کاملا عادیه بهشون بر بخوره. وقتی تموم کردن یا پلات کردن بازی یا بالا بودن لول اکانت PSN برات افتخار یا هدفه معلومه این حرف مجری اذیتت میکنه.
یکی از دلایل دیگه ای هم که باعث میشه که بقیه نسبت به کامیونیتی گیمینگ دید مثبتی نداشته باشن، همین عکس العمل تمسخرانه و فاز "از دماغ فیل" افتادن هستنش. البته ماهم گیم بازی میکنیم ولی حالت اعتیاد و بازی کردنش رو افتخار نمیدونیم. بماند خیلی از بازیساز های بزرگ هستن که خودشون اصلا زیاد بازی نمیکنن لابد اونا هم نباید نظری بدن.
ساعد بچه ها لزوما به خاطر این حرف بحث رو ادامه ندادن، یعنی اره واقعا حرف مجری اون قدر سهمگین نیست و میشه خیلی راحت باهاش برخورد کرد، بیشتر نظرات دوستان اینجا بود که اتیش بحث رو زیاد کرد...
مثلا میگن کسی که غرق زندگی بشه، از پشت مانیتور بلند شه و فراتر بره، و زندگی رو بفهمه، دیگه نمیشینه n ساعت گیم بزنه
من 33 سال و 1.5 ماهمه، موقعیت خانوادگی خیلی خوبی دارم، میتونم تا اخر عمر بخورم بخوابم، میتونم تو چند ماه مهاجرت قانونی به کانادا کنم ( چون تا حالا درخواست نکردم و پاچه شونو نخوردم، اون کسانی که میتونند دعوتنامه بفرستند و هر موقع بخوامم بلاخره میفرستن، در ظاهر نشون نمیدن اما تقریبا باهام قهر هستن، چون تحویلشون نمیگیرم(خ مال نیستم) در حالی که انتظار دارن جلوشون تا کمر خم شم
)
با این حال، من از 16 سالگی تابستونا رفتم سر کار، صرافی میرفتم، تا 19 سالگی تابستونا صرافی بودم (پیش داییم کار میکردم برای ایشون بود) 19 سالم بود که به اصرار خودم دیگه صرافی نرفتم و مدتی پیش اون یکی داییم، تو اهن فروشی کار کردم، مدتی هم پیش یک دایی دیگه ام تو ایرانیت فروشی کار کردم، تا 20 21 حدودا بودم، که با سرمایه و کمک پدرم شروع به کار مستقل کردم و خودم مغازه زدم (پدرمم عین پدرش، بازاری قدیمیه) همزمان دانشجو هم بودم (برق الکترونیک که البته وسطاش زده شدم و انصراف دادم، دلیل اصلی این بود که من از اول علاقه مند به معماری بودم و دیر عقلم اومد سر جاش که با برق حال نمیکنم و بعدشم به خاطر سربازی نتونستم تغییر رشته بدم)
دیگه بیشتر تمرکزم رو مغازه بود، مغازه ام سوپر مارکت بود چون کار ساده ای بود انتخابش کردم، اما یک مغازه 100 متری (ملک هم برای خودمه یعنی پدرم تهیه کرد) که مثلا سال 90، من برای پر کردنش +150 میلیون تومن چک دادم، هایپرمارکت یه جورایی، 5-6 تا همکار داشتم، همه هم دختر همه هم عین برادرشون بهم اعتماد داشتن اینقدر که مثبت بودم، تا 6 سال، من روزی حداقل 10 ساعت سر کار بودم، 6 سال، بدون استثنا، من حتی سال تحویل، یعنی دم عید، مغازه بودم، یعنی وقتی همه داشتن عشق و حال میکردن، من مغازه بودم، مهمونی رو بیشتر از 2 ساعت نمیتونستم برم، چون باید برمیگشتم مغازه، دیتم با دوست دخترم تو مغازه بود خیلی وقتا!! مثلا از 12 ظهر میرفتم مغازه، تا 8 شب، 8 میرفتم مهمونی، 10.5 دوباره برمیگشتم مغازه و تا 1-2 میموندم مغازه، این وقتیه که همه، همه به معنای واقعی، دارن عشق و حال میکنند، یعنی ایام عید، حالا تصور کن، طول سال هم، 6 سال همین وضعیت وجود داشت،
به معنای واقعی پاره شدم، هرچند همون موقع هم پلی استیشن 3 و بعد ویتا و 4، بدون استثنا همیشه همراهم میومدن مغازه و برمیگشتن، یه تی وی بزرگ داشتم که باهاش بازی میکردم، در واقع مونس من تو مغازه بازیسنتر بود و یوتیوب و موزیک و بازی
حالا میدونی چرا این اتفاقات برام افتاد؟ فقط برای این که از بچگی، تو گوشم خونده شد مخصوصا توسط مامانم، که "باید کار کنی، باید رو پای خودت وایسی، نباید چشمت به پول بابات باشه و این حرفا" طوری که واقعا برای من وسواس درست کرده بود، طوری که وقتی به معنای واقعی از سوپرمارکت خسته شدم و "فوبیای سوپرمارکت" گرفتم، و مغازه رو جمع کردم و اجاره دادم، باز هم نتونستم برم دنبال چیزی که میخوام، چیزی که واقعا دوست دارم، و انگار مجبورم برم سر کار (در حالی که هیچ وقت اپسیلون نیاز مالی بهش نداشتم) باز هم رفتم سر کار، این دفعه یک موسسه طراحی سایت و به عنوان کارمند و طراح، یادمه همون هفته که رفتم (سال 2014+) برام یک پکیج اموزشی طراحی سایت خریدن، یک هفته بعد پکیج رسید، همون موقع ceo رو صدا کردم و بهش نشون دادم که این پکیجی که این همه هم پولش رو دادی برای من خریدی، "بخش" فقط بخشی از ویدئوگاید هایی هست که من یک هفته است دارم رو یوتیوب از روشون تمرین میکنم، یعنی چیزی رو خریده بودن که خودم مجانی تو یوتیوب زودتر پیدا کرده بودم
خلاصه وسواس من رو "حتما باید کار کنی" طوری بود که واقعا، واقعا باور کرده بودم اگه فولان جام پاره نشه، حق و لیاقت رسیدن به ارث پدریم رو ندارم، اونم من که الان تک فرزند هستم، میدونی راستش اینه که یکمی ممکنه رو مخ بره (حالا من حقیقتا اگه پست تورو نمیدیدم، کامنت نمیدادم اینجا، یعنی فشاری از حرف عزیزان نخوردم
) و بیشتر حرف تو باعث شد بیام توضیح بدم، حالا به نظرت نظر ملت منطقیه؟ مثلا منی که الان با عشق و علاقه، لایز اف پی رو وسط نیوگیم پلاس 2 رو اکس باکس نگه داشتم، که دیگه خیلی بازی نکنم تا برای بازی رو پلی استیشن هم ذوق داشته باشم (پلتش کنم) کسی هستم که نمیدونه زندگی چیه؟ تفریح چیه؟ ورزش چیه؟ کار چیه؟ چک چیه؟ اعصاب خوردی چیه؟ استرس چیه؟ از مهمونی و عشق و حال عقب افتادن چیه؟من همین الان بعد این پست حاضر میشم، و پیاده میرم لب دریا
دیروزم تو افتاب با دوچرخه رفتم کوه، 33 سالمه، در حال خوندن روانشناسی هستم، معدل +19، وقتی کنفرانس میدم تا چند دقیقه همه برای تشویق دست میزنن (احتمالا چون اجرای خوبی دارم و با عشق مطالب رو بیان میکنم و توضیح خوبی میدم) بار ها برای پیش اومده که مثلا یک داف 35 ساله ارشد روانشناسی، بعد کنفرانس اومد بهم گفت "اقا شما چقدر خوب کنفرانس میدی و به به و چه چه
)یا مثلا استاد های اصلیم بارها و بارها ازم تعریف کردن، رسما میفهمم که ازم خوشون میاد و تحویلم میگیرن،
گرفتی چی میگم؟ حقیقتا جو این تاپیک به شدت منو یاد خودم انداخت
وگرنه حرف توام درسته، حتما احمقانه است که کسی برای دستاورد های گیمینگ (یا هر دستاوردی) به خودش مغرور بشه، فکر میکنم حتی ویلیس هم همینطور باشه، یعنی اگه ویلیس ادمی بود که به دستاوردش مغرور شه، احتمالا خیلی زودتر خودش رو در نوک قله میدید و بیخیال رکورد زنی میشد و به اینجا نمیرسید... و حقیقتا، با اینکه این خانم مجحری خیلی نرم حرف زد، ولی کلا منو یاد مامانم انداخت که تو بچگی چطوری تو مغز من کرده بود که "باید پاره شی تا لیاقت پول و زندگی رو داشته باشی" *البته مامان من خیلی ادم مهربونیه ها، ولی خب، این سیس ها برای اون نسل تا حدی عادیه دیگه...
*اقا خلاصه من از 2016 انقلاب کردم
دیگه برای "صرفا کار کردن و پول دراوردن و لیاقت پیدا کردن" سر کار نرفتم، شروع کردم به درس خوندن که اشاره کردم، همینم تموم کنم (حداقل ارشد) احتمال زیاد باهاش کار نمیکنم و باز هم ادامه تحصیل میدم، این دفعه یک رشته دیگه، یا جامعه شناسی یا موسیقی
خلاصه میشه بازی کرد، منفجر هم کرد، و در توصیفات بعضی عزیزان این تاپیک که نظر منفی دارن هم، قرار نگرفت