مکانی رویایی را تصور کنید.،که در مرز هستی و نیستی شکل گرفته است.آسمان آبی،زمین سرسبز،و بوته های درختان که چندان گسترده نیستند.در انتهای تعریف اول ماجرا صدای موسیقی طنین انداز می شود.که شنونده را به سکون وا می دارد.نخست به روبرو نگاه کنید.در تکرار به هر کجا که خواستید بروید.جایی که در آن حضور دارید دنیایی راز آلود است.که پر از دالان ها،مقبرها و مناطق مرموز است که باید زمانتان را به ماجراجویی و کاوش در آن صرف کنید.در گام نخست همچی ساده جلوه می کند ولی هیچیز ساده نیست.شاید نسخه ی کوچک شده ای از دنیای میازاکی باشد.،{اما نه تاریک و سرد،بلکه روشن و تابناک.زیبا و امید بخش.}که مکانیزم های آن را در مقیاسی کوچک تر پیاده سازی کرده است.نشان به آن نشان که مانند بازیهای میازاکی به آغاز و پایان فکر نمی کنید و از لحظه لذت می برید.چرا که مسیر خود مقصد است.