نمیدونم چی بگم. واقعا ناراحت شدم.
امیدت به خدا باشه دوست عزیز.
سعی کن ورزش کنی.خیلی تاثیر خوبی میزاره روی روحیه ادم.
همیشه شاد وسلامت باشی
ممنون از همدردیتون ولی این با افسردگی ساده از زمین تا آسمون فرقشون هست . مرحله ای هست که ورزش و هزاران راه موثر دیگه تقریبا بی فایده هستش. هرچند در کوتاه مدت در شرایط خاصی اگر بشه ورزش کرد میتونه مقداری از فشار را برداره ولی در کل همه این چیزها را امتحان کردم ...بازم ممنون
داداش من یه جوونه ۲۰ ساله هستم... من مشکلات زندگیم رو اصلا به کسی نمیگم... مشکل تو رو نداشتم... و سنم شاید به سن تو نرسه... ولی منم اتفاقا یه بیماری دارم که درونی هست... کسی از بیرون متوجه نمیشه ولی از لحاظ جسمی نابودم می کنه...به خاطر حکومت حال حاضر نمیشه راحت درمان بشم... اگرم بشم چیزی نیست که تو کشور قابل انجام باشه... سازمانی هم وجود نداره که مثل بیمه بتونه هزینه رو پرداخت کنه و برم خارج...
پدر من از بچگیم از جونیش گذشت... من وقتی ۳ سالم بود بیماریم شدید شد... بابام ۲۹ سال سن داشت... خودم از اونموقع دیدم ریش های بابام سفید شد زندگی نکرد تا من زندگی راحتی داشته باشم... ولی در نهایت من همینی هستم که الان هستم... مجبورم تا زمانی که درمان بشم همش دارو بخورم... که هزینه اینم ماهیانه شاید میلیونی بشه... بچه بودم درد جسمی زیادی کشیدم همش ارزو می کردم که بزرگ بشم که این دردها کمتر بشه... بزرگ شدم اما کلی فکر و خیال و ترس از اینده اومد سراغم... باز بچگیم هام می خندیدم... ولی الان یه ادم منزوی و افسرده هستم... از همه بدم میاد... اکثر اطرافیانم رو دشمن می بینم... گوشه نشین شدم و ...
یه چیزم بگم شاید خودت اینطوری باشه... اولا کسی که مشکل نداشته باشه... صد در صد می دونی درکت نمی کنه و گاهی وقتا که میاد با زبون دلداری بدن و بگن خواست خدا بوده یا امید داشته باش... انگار به ادم فحش میدن...
اصولا امید در کنار زمان یه چیزه وحشتناک میشه تهش...
ادمی که امید پوچ داشته باشه... هر چی زمان بگزره... هر بار که خودشو تو اینه می بینه یه افسردگی تمام میاد سراغش... گاهی وقتا ادم می خواد به خودش امید بده... گریه اش می گیره... گاهی وقتا تیک تاک ساعت برای ادم ترستانک میشه... ترس از اینکه داره زمان می گزره و من هنوز رو پله اولم... و ...
همه اینارو گفتم... که بهت بگم شاید حرف خیلی ها رو میگن درکت می کنیم رو باور نکنی... اما من درکت می کنم...
متاسفم که اینو میشنوم .
ولی برای اینکه بحث برای بقیه غیره معمول میشه... خلاصه بگم که ... من سالهاست دارم قرص میخورم ولی تا جایی که شده کمش کردم و از حدودا ده تا قرص به چهارتا رسوندمش.... البته به جز مسکن ها و ....
ولی باز جای امید هست که درمان بشید ... برای مشکل من هیچ راه درمانی نیست.... فقط تا حدی میشه کنترلش کرد.
ولی بازم اگر شرایط بدتر از این نشه میتونم جمع و جورش کنم . چون سالهاست درگیرشم و مطالعه میکنم. امیدوارم شرایطه شما هم تغییر کنه.
بازم ممنون
نوشته شده توسط SHANSER:
برای خاطر همونه که در اثبات روانشناسس میرسی اخر به همون قضیه پوچی و افسردگی شدید و مشکلات من از جامعه اس و ... که بحثش اینجا نمیگنجه ولی همون میشه که درجه اخرش میشه خودکشی که بهتره با این دید ادم نگاه نکنه به زندگی
کاش اینطوری که گفتید ... بود..
صحبت شما بر میگرده به روانشناسی شهودی ... و متافیزیک و ... که کلا منکره ناقلهای عصبی و ... هستش.. و در چوامع معتبر علمی پزشکی هیچ جایگاهی نداره. در حقیقت این نظریه دوست یا رقیب فروید بود ....
الان مبنای مطالعات روانپزشکی همون پایه هایی هست که فروید بنیان کرد . خیلی دوست دارم اینی که شما میگید باشه .. همونطور که سالها همینطوری که شما فکر میکنید فکر میکردم ... ولی وقتی با این مشکل مواجه بشی ... مجبورت میکنه هر چیزی که منطقی هست و راه حل را جلوت میزاره را انجام بدی ...
وقتی بدنت موادی از جمله نمک لیتیوم را تولید نکنه و عملکرد ناقل های عصبی دچار مشکل ژنتیکی بشن .... دیگه مهم نیست که تو یا من چی فکر کنیم !
روانپزشکی هم مثل دندانپزشکی میمونه .. هر کسی بخواد مشکل دندونش را حل کنه تنها جایی که میره .. پیشه دندان پزشک هستش ....
چه مرتاز باشه ... چه مستر ریکی باشه ... چه درویش یا مدیوم باشه ...چه به قانون جذب اعتقاد داشته باشه یا به شهود اسکاول شین و کلام ! ....
مجبوره بره پیشه دندانپزشک !
مرحله پوچی در واقع آغازه مراحل بعدی هستش ... وقتی وارد فیزیک نظری و کوانتوم میشی ... و مفهوم فضا و زمان شکل تازه ای میگیره ... جواب پوچی داده میشه ... فقط یک جواب داده نمیشه ...
منه ...مشاهده گر و هوشمندی(ضمیر خوداگاه)
پوچی درده من نیست .... یه جا میرسی که فقط میگی کاش تموم بشه این درد ها !
درد ... خیلی بده ....وقتی بیاد سراقت و مدت ها بمونه .. دیگه تمام این نظریات از سرت میپره !
شاید جوابگوی درده عاشقی و افسردگی..... باشه ..چون میدونی مشکل کجاست ...
مساله اینه که تو وقتی دچار مشکل من بشی .. نمیدونی چرا اینطوری شده ! از کجا داری میخوری .. یا ....
اصلا دقیقا نمیدونی چی شده و چت شده ...
فقط میدونی که توی جهنمی هستی که هیچ توضیحی براش نیست ؟!
سالها طول کشید تا متوجه تفاوت مشکلات خودم با دیگران بشم .... خیلی سخته توی چند خط توضیح بدم که متوجه تفاوت خودتون(نرمال) با من بشید ...