PlayStation The Last of Us Part II

سازنده
Naughty Dog
تاریخ انتشار
June 2020
ناشر
Sony Interactive Entertainment
پلتفرم‌ها
  1. PlayStation 4
  2. PlayStation 5



jhiz_tlouii.png


irr_tlou_title2.png

بالاخره در همایش PSX 2016 ، دومین نسخه از عنوان The Last of Us تایید شد.

در شماره ی دوم هم نظاره گرـه ماجراهای Joel و Ellie خواهیم بود، اما اینبار در نقش ـه Ellie ـه 19 ساله ی تشنه ی انتقام بازی خواهیم کرد.

برخلاف نسخه ی اول این بار کارگردانیه این عنوان تنها به عهده ی Neil Druckmann خواهد بود و Bruce Straley نقشی در این عنوان نخواهد داشت.
همچنین صداپیشه های نسخه ی اول ، برای ایفای نقش در این عنوان هم برگشته اند.

p6bx_tlou_header.png



n5a_tlou_header3.png

dm38_tlou_header2.png

آهنگ ساز این نسخه هم Gustavo Santaolalla خواهد بود که پیش تر وظیفه ی آهنگ سازیه شماره ی قبل این عنوان را بر عهده داشت.
Wayfaring Stranger - By Ellie & Joel - PSX 2017

wumz_tlou.png



10 نکته ای که از The Last of Us نمیدانید



با تشکر از @sabco برای لینک تریلر و احسان عزیز (@Kaine ) برای کارهای گرافیکی زیبای پست اول:x
 
Last edited by a moderator:

vaan 2

کاربر سایت
Dec 20, 2009
16,033
نام
مازیار
100% با حرف شما موافقم
فقط اون تاپیکو که دیدم میخواستم از جو فاجعه بار Era حرف بزنم و تو دلم نمونه، دیگه جایی بهتر از اینجا پیدا نکردم.
پارسال زیاد اینجا از کول era بالا میرفتن و رفرنس میوردن ، من همون موقع که گفتم ارا یه مهد کودک با خروار خروار کاربر جو گیر هست ... خوشحالم میبینم کسایی که به ماهیت اون فروم پی میبرن بیشتر میشن ...
 

-7-

کاربر سایت
Sep 30, 2011
1,052
به عنوان کسی که عاشق نسخه اول بوده و هست و هفت سال منتظر نسخه دوم بوده سعی می کنم یه نقد منصفانه داشته باشم؛ امیدوارم که دوستان هم بدون جانب داری این مطلب رو بخونن؛ البته لازم به ذکره که اینها فقط نظرات شخصی منه و نظر تک تک شما هم ارزشمنده.
توی این مطلب من فقط به موضوع داستان بازی می پردازم، چرا؟ اولاً ناتی داگ جای حرفی توی گرافیک، طراحی مراحل، صداگذاری، موشن کپچر، انیمیشن، موسیقی و هزاران هزار جنبه دیگه نذاشته. دوماً The Last of Us مثل Uncharted نیست. صرفاً سرگرمی نیست (هرچند آنچارتد هم صرفاً سرگرمی نیست)؛ اما داستان اهمیت خیلی خیلی زیادی داره، شاید بیشتر از هر بازی دیگه ای توی تاریخ.

مشکلات من با داستان:

قبل از هر چیز بگم که این داستان، چیزی نبود که من دوست داشتم ساخته بشه اما قضاوتم رو بر اساس چیزی که من دوست داشتم انجام نمیدم، بلکه بر اساس چیزی که طی داستان ارائه شده.
  • رابطه کمرنگ جوئل و الی
چرا انقدر نسخه اول رو دوست داریم؟ مشخصاً محوریت نسخه اول شکل گیری رابطه پدر و فرزندی بین جوئل و الیه – ما پا به پا به جوئل و الی حرکت می کنیم و حس متقابل این دو نفر به هم در ما هم شکل می گیره؛ من مشتقانه منتظر بودم تا دوباره بخشی از این رابطه باشم، رابطه ای که یک دروغ بزرگ اون رو تهدید می کرد؛ اما توی نسخه دوم خیلی کم به اون پرداخته شد. حداقل خیلی کمتر از اون چیزی که من دوست داشتم (گفتم که این نقد نظرات شخصی منه). برای من قسمت Birthday و فلش بک های الی و جوئل بهترین قسمت های بازی بودن (مطمئنم برای خیلی های دیگه هم همینطور). چرا؟ چون مهمترین چیز برای من رابطه این دو نفر بوده و هست.

  • نقش جوئل
برای من جوئل اگر محبوب ترین شخصیت دنیای گیم نباشه، یکی از محبوب ترین هاست. من مشکلی با کشته شدن جوئل ندارم. توقع زیادیه اگر بخوایم کسی مثل جوئل توی دنیای TLoU تا آخر عمر به خوبی و خوشی زندگی کنه و بر اثر کهولت سن بمیره. اما حس می کنم در حق جوئل بی انصافی شده. چرا؟ جوئل ابزار داستان نویس برای ایجاد حس انتقام در ماست – قبول دارم که این کار رو به بهترین شکل انجام میده و حس انتقام در ما به وجود میاد (صدای هق هق گریه های من گواه این ماجراست) اما حق جوئل این نبود که بهش انقدر کم پرداخته بشه؛ نه تنها زود کشته بشه بلکه در سکانس های بعدی هم خیلی کم بهش پرداخته میشه. به نظر من جوئل توی نسخه دوم یک شخصیت نیست – یک ابزاره.

  • ابی vs الی
بدون تردید بازی سعی می کنه که ما با ابی خو بگیریم و اون رو دوست داشته باشیم. خیلی سعی می کنه. یکی از مشکلات اساسی من با داستان اینه که سعی می کنه ابی خوب نشون داده بشه و الی بد جلوه پیدا کنه. می پرسید چرا؟
ابی که یکی از اصلی ترین افراد WLF هست و یکی از ماهر ترین Scar کش ها، ناگهان دلداده این دو نفر میشه و جونش رو چندین بار برای اونها به خطر میندازه. باشه، اصلاً می پذیریم که ابی دچار تحول شخصیت میشه.
دیدیم که الی چندین سگ رو توی بازی می کشه (چاره ای جز این هم نداره) اما ابی دقیقاً با همون سگ ها بازی می کنه و باهاشون مهربونه. دیدیم که الی یک زن حامله رو می کشه ولی ابی این کار رو نمی کنه و انتقام نمیگیره؛ تا نشون داده بشه ابی انتقام جو نیست (صرف نظر از اینکه کل عمرش رو با هدف کشتن جوئل سپری کرده). چرا باید ابی رو دوست داشته باشیم؟ چون توی زندگیش عاشق شده؟ چون با سگ ها مهربونه؟ چون به دو نفر توجه می کنه؟ این شخصیت حتی به دوست خودش Mel هم خیانت می کنه!
درک می کنم که ابی و الی قراره دو روی یک سکه باشند. با هم مقایسه بشند و شباهت هاشون دیده بشه. اما ابی برای من شخصیتی نیست که بتونم باهاش ارتباط برقرار کنم. نتونستم باورش کنم.

  • تامی
تامی شاید در این داستان آبکی ترین شخصیت باشه. توی سکانس مزرعه تامی چطور الی رو مجبور می کنه تا زندگی فوق رویایی خودش رو رها کنه و باز به دنبال انتقام بره؟ انگیزه تامی چیه؟ اصلاً تامی چطور زنده است؟ تامی که سعی می کرد الی رو از انتقام گرفتن به هر قیمتی منصرف کنه چرا حالا قصد داره الی رو به تنهایی به کالیفرنیا بفرسته؟ اونم وقتی الی در آرامش داره زندگی می کنه. مگر جوئل همین زندگی رو برای الی نمی خواست؟

  • شخصیت های فرعی، دسته ها و گروه ها
شخصیت های فرعی این نسخه لاجرم با شخصیت های نسخه اول مقایسه میشن. شخصیت فرعی های نسخه اول یادتون هست؟ تِس، مارلین، بیل، هنری و سم، دیوید. برای من تس، بیل، هنری و سم فوق العاده بودن و مارلین و دیوید هم قابل قبول. اینجا اما شخصیت های فرعی اگرچه زمان زیادی از بازی رو همراه ما هستند (نسبت به زمانی که با شخصیت های نسخه اول گذراندیم) اما اون ارتباط رو حداقل من نتونستم باهاشون برقرار کنم. شخصیت هایی مثل Manny و Owen و Mel و Isaac نفرت انگیزند. Manny که فقط به اینو اون میگفت Pandejo و یه شعبون بی مخ حسابی بود. اوون یه پسری که بین دو تا دختر مونده بود و با خودش هم درگیر بود و آخر سر هم خیانت کرد. Mel هم که با اینکه چند ماه آخر حاملگی بود قبول کرده بود بره به ماموریت! واقعاً هیچ کس نبود که بهش بگه این ایده خوبی نیست؟ دست آخر هم به ابی درس مراقبت از بچه ها می داد (میگفت خودت رو از زندگی این بچه ها – یارا و لو – بکش بیرون). در صورتی که خودش خوب از بچه توی شکمش مراقبت نمی کرد.
دینا یک شخصیت متوسط و معمولیه، شاید بعضی ها دوستش داشته باشن شاید هم نه؛ ولی نقش خاصی ایفا نمیکنه. مهمترین نقشش اینه که ابی اون رو نمی کشه و انتقام نمیگیره در واقع! (باز هم خوب نشون دادن ابی)
جسی شاید بهترین شخصیت فرعی باشه. درسته که کشته شدن خیلی شوکه کننده است اما بعد از اون صحنه فقط یکبار اسم جسی رو می شنویم. انگار اصلاً وجود خارجی نداشته. حس می کنم در حق اون هم بی انصافی شده.
نبرد WLF و اسکار ها چه اهمیتی در داستان داره؟ اینکه یک جبهه مذهبیه هدف خاصی داره؟ چه کمکی به پیشبرد و پیام داستان می کنه؟ برای من همانطور که نبرد فایرفلای ها و دولت موقت چندان اهمیت نداشت (البته چون یکم پیام فایرفلای ها و هدفشون بهتر تشریح میشه ما هم ارتباط بهتری باهاش برقرار می کنیم) نبرد WLF و اسکار ها اصلاً اهمیت نداره.

  • هویت جنسی شخصیت ها
خیلی ها می ترسند از این موضوع حرف بزنن؛ من یوتیوبر های زیادی رو دیدم که خب به این موضوع نپرداختن چون می ترسیدن بهشون برچسب سکسیست بودن و هموفوب بودن بزنن؛ اما موضوع این نیست. من مشکلی با هویت جنسی شخصیت ها ندارم؛ مشکلی با همجنس گرایی هم ندارم. اما وسط بازی یهو به خودم اومدم و دیدم که خب الی که همجنس گراست، دینا هم همینطور، lev که یک دختریه که دوست داره پسر باشه، ابی زنیه که زنانگی چندانی نداره، پس چرا در محوریت داستان یک فرد ساده مثل اکثریت جامعه نیست؟ از این موضوع گذشته، این هویت های جنسی مخصوصاً در مورد Lev چه کمکی به داستان و پیشبرد اون می کنه؟ چه هدفی داره؟ چه ربطی به Last of Us ای که ما میشناسیم داره؟ اگر lev از اول پسر بود چه تغییری توی داستان ایجاد میشد؟ (منظورم اینه که می تونستن به نحو دیگه ای با اسکار ها به مشکل بخورن)

  • سوتی های داستان
میشه به یک سری چیز های جزئی تر گیر داد. مثلاً افراد با تجربه ای مثل جوئل و تامی چرا همون اول خودشون رو معرفی می کنن و حتی به یک گروه از افراد غریبه اطلاعات راجع به محل اقامتشون میدن که هیچ، اون ها رو به شهر خودشون دعوت می کنن تا اگر چیزی نیاز دارند بردارند؟ بعد از 24 سال زندگی توی اون دنیا و با تجربه افرادی مثل تامی و جوئل این کار بعید نیست؟
هیچ جواب درستی به چرایی زنده موندن تامی و الی داده نمیشه و اصلاً بهش پرداخته نمیشه (در حد یک دیالوگ که اونم الی میگه مهم نیست اونا گند زدن)
جا موندن نقشه الی که توی اون با یک علامت خیلی بزرگ محل اقامت خودش رو نشون داده هم از دیگر نکات عجیبه!
چندین مرتبه جون شخصیت ها به روش های مسخره ای نشون داده میشه. مثلاً جوردن جلوی کشته شدن الی توی سیاتل رو میگیره. بعد از اینکه دینا وارد ماجرا میشه با اینکه جوردن اسلحه داره میره که دینا رو خفه کنه!

  • پیام؟
پیام داستان اینه که انتقام بده. انتقام شما رو تا زانو میکشه توی گل وقتی روبروت فقط مه و تاریکی و پهلوت هم شکافته شده. انگشتات هم از دست دادی و حتی نمی تونی برای دل خودت بنوازی. پیام داستان خیلی خوب به مخاطب منتقل میشه اما، ابی هم به دنبال انتقام بود و برخلاف الی انتقامش رو به کثیف ترین شکل ممکن و بعد از کلی شکنجه جلوی عزیزان فرد هدفش گرفت. پس چرا هیچوقت نشون داده نشد که ابی از این کار آسیب روحی دیده؟ هیچ وقت با خودش کلنجار نمیره یا احساس پشیمونی نمیکنه؟ درسته که گفته میشه دلیل علاقه اش به یارا و لِو همون انتقامیه که گرفته. اما چندان نشون داده نمیشه که انتقام تاثیر مخربی روی ابی گذاشته باشه. این تاثیر روی مل و اوون بیشتر نمایانه تا ابی.
پس پیام چیه؟ انتقام بده؟ انتقام فقط برای الی بده؟



اگر خوندید، ازتون ممنونم. دوست دارم نظرتون رو بدونم
 

M..AR..A

کاربر سایت
Dec 4, 2009
551
نام
REZA HECTOR
  • سوتی های داستان
میشه به یک سری چیز های جزئی تر گیر داد.

  • پیام؟
پس پیام چیه؟ انتقام بده؟ انتقام فقط برای الی بده؟
در مورد سوتی خودت گفتی دیگه جزئی . مثلا چیز هایی که گفتی رو میشه بصورت اتفاقات بازی هم دید .
بطور مثال اون جمعی که برای انتقام از جول اومده بودن تقریبا همشون آدم های خوبی بودن و فقط بخاطرت انتقام و عدالت اومده بودن و نمی خواستن آدم بی گناهی رو بکشن توی دیالوگ ها مشخصه بحث هایی که با هم میکنن.

بنظر من ابی هم کم لطمه نخورد ، ابی فکر میکرد که بعد از انتقام بلاخره به آرامش میرسه و به آرامش که نرسید که هیچ همه دوستاش رو هم از دست داد !
بنظرم از الی بیشتر ضربه نخورده باشه کمتر نخورده !
 

-7-

کاربر سایت
Sep 30, 2011
1,052
در مورد سوتی خودت گفتی دیگه جزئی . مثلا چیز هایی که گفتی رو میشه بصورت اتفاقات بازی هم دید .
بطور مثال اون جمعی که برای انتقام از جول اومده بودن تقریبا همشون آدم های خوبی بودن و فقط بخاطرت انتقام و عدالت اومده بودن و نمی خواستن آدم بی گناهی رو بکشن توی دیالوگ ها مشخصه بحث هایی که با هم میکنن.

بنظر من ابی هم کم لطمه نخورد ، ابی فکر میکرد که بعد از انتقام بلاخره به آرامش میرسه و به آرامش که نرسید که هیچ همه دوستاش رو هم از دست داد !
بنظرم از الی بیشتر ضربه نخورده باشه کمتر نخورده !
بیشتر به نظرم اتفاقاتی که در نتیجه عمل ابی رخ داد بهش لطمه زد، ولی خودش بعد از گرفتن انتقام از نظر روحی و شخصیتی آسیبی ندید یا حداقل چندان نشون داده نشد.
 
  • Like
Reactions: M..AR..A

MRM_3000

کاربر سایت
Apr 18, 2009
682
نام
Morteza
بیشتر به نظرم اتفاقاتی که در نتیجه عمل ابی رخ داد بهش لطمه زد، ولی خودش بعد از گرفتن انتقام از نظر روحی و شخصیتی آسیبی ندید یا حداقل چندان نشون داده نشد.
به نظر من بدترین اتفاق این بود که تا لب مرز مرگ رسید و بدتر از اون تمام دوستانش رو از دست داد و حتی توی گروه خودشون دیگه جایی نداشت!
 

vaan 2

کاربر سایت
Dec 20, 2009
16,033
نام
مازیار
به عنوان کسی که عاشق نسخه اول بوده و هست و هفت سال منتظر نسخه دوم بوده سعی می کنم یه نقد منصفانه داشته باشم؛ امیدوارم که دوستان هم بدون جانب داری این مطلب رو بخونن؛ البته لازم به ذکره که اینها فقط نظرات شخصی منه و نظر تک تک شما هم ارزشمنده.
توی این مطلب من فقط به موضوع داستان بازی می پردازم، چرا؟ اولاً ناتی داگ جای حرفی توی گرافیک، طراحی مراحل، صداگذاری، موشن کپچر، انیمیشن، موسیقی و هزاران هزار جنبه دیگه نذاشته. دوماً The Last of Us مثل Uncharted نیست. صرفاً سرگرمی نیست (هرچند آنچارتد هم صرفاً سرگرمی نیست)؛ اما داستان اهمیت خیلی خیلی زیادی داره، شاید بیشتر از هر بازی دیگه ای توی تاریخ.

مشکلات من با داستان:

قبل از هر چیز بگم که این داستان، چیزی نبود که من دوست داشتم ساخته بشه اما قضاوتم رو بر اساس چیزی که من دوست داشتم انجام نمیدم، بلکه بر اساس چیزی که طی داستان ارائه شده.
  • رابطه کمرنگ جوئل و الی
چرا انقدر نسخه اول رو دوست داریم؟ مشخصاً محوریت نسخه اول شکل گیری رابطه پدر و فرزندی بین جوئل و الیه – ما پا به پا به جوئل و الی حرکت می کنیم و حس متقابل این دو نفر به هم در ما هم شکل می گیره؛ من مشتقانه منتظر بودم تا دوباره بخشی از این رابطه باشم، رابطه ای که یک دروغ بزرگ اون رو تهدید می کرد؛ اما توی نسخه دوم خیلی کم به اون پرداخته شد. حداقل خیلی کمتر از اون چیزی که من دوست داشتم (گفتم که این نقد نظرات شخصی منه). برای من قسمت Birthday و فلش بک های الی و جوئل بهترین قسمت های بازی بودن (مطمئنم برای خیلی های دیگه هم همینطور). چرا؟ چون مهمترین چیز برای من رابطه این دو نفر بوده و هست.
رابطه الی و جوئل وقتی به مشکل میخوره که الی حقیقت رو راجع به بیمارستان و فایر فلای می‌فهمه ، و اینکه جوئل ۳ سال بهش دروغ میگفته... برای منم این بخش ها بهترین بخش های بازی بودن و اصلا تمام توجیح و اقناع و شخصیت پردازی داستانی تو این بخش ها صورت میگیره
  • نقش جوئل
برای من جوئل اگر محبوب ترین شخصیت دنیای گیم نباشه، یکی از محبوب ترین هاست. من مشکلی با کشته شدن جوئل ندارم. توقع زیادیه اگر بخوایم کسی مثل جوئل توی دنیای TLoU تا آخر عمر به خوبی و خوشی زندگی کنه و بر اثر کهولت سن بمیره. اما حس می کنم در حق جوئل بی انصافی شده. چرا؟ جوئل ابزار داستان نویس برای ایجاد حس انتقام در ماست – قبول دارم که این کار رو به بهترین شکل انجام میده و حس انتقام در ما به وجود میاد (صدای هق هق گریه های من گواه این ماجراست) اما حق جوئل این نبود که بهش انقدر کم پرداخته بشه؛ نه تنها زود کشته بشه بلکه در سکانس های بعدی هم خیلی کم بهش پرداخته میشه. به نظر من جوئل توی نسخه دوم یک شخصیت نیست – یک ابزاره.

برای من که جوئل تو نسخه اول زیاد خاص نبود و بیشتر از الی خوشم اومد ،، این نسخه کاری کرد که جوئل رو بپرستم و بهترین کارکتر مذکر عمرم بشه ... به نظرم کمیت محتوا مهم نیست ، کیفیتش مهم بود که به خوبی نشون داد ، جوئل چه جور مردیه ، چرا ارزش انتقام گرفتن داره ...
  • ابی vs الی
بدون تردید بازی سعی می کنه که ما با ابی خو بگیریم و اون رو دوست داشته باشیم. خیلی سعی می کنه. یکی از مشکلات اساسی من با داستان اینه که سعی می کنه ابی خوب نشون داده بشه و الی بد جلوه پیدا کنه. می پرسید چرا؟
ابی که یکی از اصلی ترین افراد WLF هست و یکی از ماهر ترین Scar کش ها، ناگهان دلداده این دو نفر میشه و جونش رو چندین بار برای اونها به خطر میندازه. باشه، اصلاً می پذیریم که ابی دچار تحول شخصیت میشه.
دیدیم که الی چندین سگ رو توی بازی می کشه (چاره ای جز این هم نداره) اما ابی دقیقاً با همون سگ ها بازی می کنه و باهاشون مهربونه. دیدیم که الی یک زن حامله رو می کشه ولی ابی این کار رو نمی کنه و انتقام نمیگیره؛ تا نشون داده بشه ابی انتقام جو نیست (صرف نظر از اینکه کل عمرش رو با هدف کشتن جوئل سپری کرده). چرا باید ابی رو دوست داشته باشیم؟ چون توی زندگیش عاشق شده؟ چون با سگ ها مهربونه؟ چون به دو نفر توجه می کنه؟ این شخصیت حتی به دوست خودش Mel هم خیانت می کنه!
درک می کنم که ابی و الی قراره دو روی یک سکه باشند. با هم مقایسه بشند و شباهت هاشون دیده بشه. اما ابی برای من شخصیتی نیست که بتونم باهاش ارتباط برقرار کنم. نتونستم باورش کنم.

داستان کوچکترین تلاشی نمیکنه که ما با ابی خو بگیرم ... فقط میخواد زاویه متفاوت قضیه رو هم ببینیم ... ببینیم بعد و قبل اون ماجرا چه بر سر جناح مخالف اومده ، و اینکه ابی دختر یه npc نیست که مثل حشره میکشیم، یه شخص دیگست که تو این دنیا داره برای بقای خودش تلاش می‌کنه ... همون طور که تو روز اول با ابی نشون میده چقدر خودش و طرز فکرش رو درست و حق می‌دونه ولی هر چی می‌ره جلوتر دیدش تغییر می‌کنه ... و می‌فهمه طرز فکرش حق نیست

ابی برای این اولش توجه می‌کنه به یارا و لو چون تو یه شب دو بار جونش رو از مرگ قطعی نجات دادن ... و از طرف فقط با سرزنش و نگاه شماتت بار دوستاش مواجه میشد ،، ابی برای این تا اون حد دنبال این دو تا می‌ره هم برای اینکه چیزی رو به خودش ثابت کنه که به اون بدی نیست که دوستاش میگن ، هم برخورد این دو نفر با ابی متفاوته و به چشم یه آدم کش روانی بهش نگاه نمیکنن

بدترین بخش بازی برای من روز اول با ابی بود اول فکر میکردم این بخش بازی خیلی کوتاه باشه و از شرش خلاص میشیم ، ولی هر چی میرفتم جلوتر و طولانی تر میشد عذاب آور تر میشد ... بازی نمیخواد ما ابی رو دوست داشته باشیم ... بازی فقط میخواد ما ابی رو بشناسیم و اینکه بعضی تصمیماتشون رو بهتر درک کنیم ....

  • تامی
تامی شاید در این داستان آبکی ترین شخصیت باشه. توی سکانس مزرعه تامی چطور الی رو مجبور می کنه تا زندگی فوق رویایی خودش رو رها کنه و باز به دنبال انتقام بره؟ انگیزه تامی چیه؟ اصلاً تامی چطور زنده است؟ تامی که سعی می کرد الی رو از انتقام گرفتن به هر قیمتی منصرف کنه چرا حالا قصد داره الی رو به تنهایی به کالیفرنیا بفرسته؟ اونم وقتی الی در آرامش داره زندگی می کنه. مگر جوئل همین زندگی رو برای الی نمی خواست؟

تامی علاوه بر برادرش ، الان همه چیزش رو از دست داده ... و نفرتش از اون دختر (ابی) بیشتر شده ... و یه جورایی همه رو مقصر اتفاقاتی که براش افتاده می‌دونه ... و یه جورایی به ما گفت ، تامی جوئل نیست ... هیچ کس جوئل نیست
  • شخصیت های فرعی، دسته ها و گروه ها
شخصیت های فرعی این نسخه لاجرم با شخصیت های نسخه اول مقایسه میشن. شخصیت فرعی های نسخه اول یادتون هست؟ تِس، مارلین، بیل، هنری و سم، دیوید. برای من تس، بیل، هنری و سم فوق العاده بودن و مارلین و دیوید هم قابل قبول. اینجا اما شخصیت های فرعی اگرچه زمان زیادی از بازی رو همراه ما هستند (نسبت به زمانی که با شخصیت های نسخه اول گذراندیم) اما اون ارتباط رو حداقل من نتونستم باهاشون برقرار کنم. شخصیت هایی مثل Manny و Owen و Mel و Isaac نفرت انگیزند. Manny که فقط به اینو اون میگفت Pandejo و یه شعبون بی مخ حسابی بود. اوون یه پسری که بین دو تا دختر مونده بود و با خودش هم درگیر بود و آخر سر هم خیانت کرد. Mel هم که با اینکه چند ماه آخر حاملگی بود قبول کرده بود بره به ماموریت! واقعاً هیچ کس نبود که بهش بگه این ایده خوبی نیست؟ دست آخر هم به ابی درس مراقبت از بچه ها می داد (میگفت خودت رو از زندگی این بچه ها – یارا و لو – بکش بیرون). در صورتی که خودش خوب از بچه توی شکمش مراقبت نمی کرد.
دینا یک شخصیت متوسط و معمولیه، شاید بعضی ها دوستش داشته باشن شاید هم نه؛ ولی نقش خاصی ایفا نمیکنه. مهمترین نقشش اینه که ابی اون رو نمی کشه و انتقام نمیگیره در واقع! (باز هم خوب نشون دادن ابی)
جسی شاید بهترین شخصیت فرعی باشه. درسته که کشته شدن خیلی شوکه کننده است اما بعد از اون صحنه فقط یکبار اسم جسی رو می شنویم. انگار اصلاً وجود خارجی نداشته. حس می کنم در حق اون هم بی انصافی شده.
نبرد WLF و اسکار ها چه اهمیتی در داستان داره؟ اینکه یک جبهه مذهبیه هدف خاصی داره؟ چه کمکی به پیشبرد و پیام داستان می کنه؟ برای من همانطور که نبرد فایرفلای ها و دولت موقت چندان اهمیت نداشت (البته چون یکم پیام فایرفلای ها و هدفشون بهتر تشریح میشه ما هم ارتباط بهتری باهاش برقرار می کنیم) نبرد WLF و اسکار ها اصلاً اهمیت نداره.

بله ، هدف داستان هم نشون دادن اون شخصیت های نفرت انگیز و خودخواه هست ... یکی از دلایل که ابی اونجا دینا و الی رو نکشت ، همین دوستان و دنیای نفرت انگیزش بود ... تو اون کلبه همه شون دست داشتن ، حتی بهش میگن سریع تمومش کن بریم تا بقیشون نریختن اینجا ... ولی برای فرار از عذاب وجدانش همه تقصیر و سرزنش رو به گردن ابی می اندازند حتی همون اوون ،،، ولی تو سالن تئاتر ، لو پا جلو میزاره تا جلوی ابی رو بگیره و نا امید کردن آخرین کسی که برات مونده کاری نیست که کسی که همین چرخه رو یه بار طی کرده دوباره انجام بده ... (تو انتخاب دوستاتون دقت کنید :D)

دینا قهرمان داستان نیست که بدرخشه ... دینا یه شخصیت همراهه که برای بهتر شناساندن الی به مخاطب و کارکتر دولوپمنت الی عمل کنه ... دینا وجود داره تا ما چهره دیگه ای از الی ببینیم ... نه اون دختر پرخاشگر ، لجوجه ، بد دهن ... دینا هست تا ما هم تو بازی احساس نا امنی و خطر بیشتری بکنیم و هم حس پشتگرمی و حمایت ... دینا تو بازی هست تا موقعیت الی رو تو اون دنیا به عنوان یه immune نشون بده که حتی نزدیک ترین اشخاص هم با فهمیدن این واقعیت ممکنه تغییر کنن، دینا تو بازی هست که الی بین دو راهی کشتن و نجات دادن قرار بگیره ... دنیا تو بازی هست که بگه جوئل پایان دنیای الی نبود و هنوز آینده ای براش وجود داره ... اما کل وجود دنیا برای اون پایان بندیه ... که حتی کسی که تو مترو میخواست ماسکش رو در بیاره ، وقتی به اون و خواستش اهمیت نمیده و خودخواهی می‌کنه ترکش می‌کنه ، اما اینم میخواد بگه با وجود اینکه الی همه چیزی رو در پایان از دست داده ، به یه صلحی و آرامشی درون خودش رسیده ...

جسی یکی از بهترین شخصیت های مینوری بود که به عمرم تجربه کردم ،،، آنقدر خوب بود برام ،، آنقدر از وجودش لذت بردم که گفتم اگه دنباله ای برای بازی ساختن باید جسی نقش پر رنگ تری توش داشته باشه ... که چند ثانیه بعد ، تا یک هفته رفتم تو شوک...

نبرد وولف ها و سرافیت ها دقیقا به همون بی اهمیتی ، فقط برای خواست آیزاک و الدر ها برای سیتره بر سیاتل بود ... و کسایی هم که فقط یه جای امن و غذا میخواستن قربانی حماقت اینها ...

  • هویت جنسی شخصیت ها
خیلی ها می ترسند از این موضوع حرف بزنن؛ من یوتیوبر های زیادی رو دیدم که خب به این موضوع نپرداختن چون می ترسیدن بهشون برچسب سکسیست بودن و هموفوب بودن بزنن؛ اما موضوع این نیست. من مشکلی با هویت جنسی شخصیت ها ندارم؛ مشکلی با همجنس گرایی هم ندارم. اما وسط بازی یهو به خودم اومدم و دیدم که خب الی که همجنس گراست، دینا هم همینطور، lev که یک دختریه که دوست داره پسر باشه، ابی زنیه که زنانگی چندانی نداره، پس چرا در محوریت داستان یک فرد ساده مثل اکثریت جامعه نیست؟ از این موضوع گذشته، این هویت های جنسی مخصوصاً در مورد Lev چه کمکی به داستان و پیشبرد اون می کنه؟ چه هدفی داره؟ چه ربطی به Last of Us ای که ما میشناسیم داره؟ اگر lev از اول پسر بود چه تغییری توی داستان ایجاد میشد؟ (منظورم اینه که می تونستن به نحو دیگه ای با اسکار ها به مشکل بخورن)
خب خودت چه گزینه و داستانی برای یه فرقه مذهبی تندرو پیشنهاد میدی که سرافیت ها بخوان لو و یارا رو بکشن و سر راه ابی قرار بگیرن ؟؟
  • سوتی های داستان
میشه به یک سری چیز های جزئی تر گیر داد. مثلاً افراد با تجربه ای مثل جوئل و تامی چرا همون اول خودشون رو معرفی می کنن و حتی به یک گروه از افراد غریبه اطلاعات راجع به محل اقامتشون میدن که هیچ، اون ها رو به شهر خودشون دعوت می کنن تا اگر چیزی نیاز دارند بردارند؟ بعد از 24 سال زندگی توی اون دنیا و با تجربه افرادی مثل تامی و جوئل این کار بعید نیست؟
هیچ جواب درستی به چرایی زنده موندن تامی و الی داده نمیشه و اصلاً بهش پرداخته نمیشه (در حد یک دیالوگ که اونم الی میگه مهم نیست اونا گند زدن)
جا موندن نقشه الی که توی اون با یک علامت خیلی بزرگ محل اقامت خودش رو نشون داده هم از دیگر نکات عجیبه!
چندین مرتبه جون شخصیت ها به روش های مسخره ای نشون داده میشه. مثلاً جوردن جلوی کشته شدن الی توی سیاتل رو میگیره. بعد از اینکه دینا وارد ماجرا میشه با اینکه جوردن اسلحه داره میره که دینا رو خفه کنه!

چرا اصلا ابی از اوون جدا میشه تا خودش بره جوئل رو پیدا کنه و اصلا چطور به جوئل برو میخوره و چرا اینکه جوئل و تمامی بزارن زامبی ها یه غریبه رو بخورن ، نجاتش میدن ... چرا وقتی یه تیر نثار اسب الی کردن ، یه تیر هم تو سر الی خالی نکردن ،،، چرا چک نکردم یارا مرده ، یا تیر خلاص بهش نزدن ،،، از این چرا ها میلیون ها تاش رو میشه برای همه داستان های دنیا در اورد و سر هم کرد ،،، چرا اصلا من بین ۷ میلیارد نفر آدم تو ایران به دنیا اومدم ، چرا واقعا ؟؟؟؟ جز اون ۱ درصد شدم، نه اون ۹۹ درصد ..
  • پیام؟
پیام داستان اینه که انتقام بده. انتقام شما رو تا زانو میکشه توی گل وقتی روبروت فقط مه و تاریکی و پهلوت هم شکافته شده. انگشتات هم از دست دادی و حتی نمی تونی برای دل خودت بنوازی. پیام داستان خیلی خوب به مخاطب منتقل میشه اما، ابی هم به دنبال انتقام بود و برخلاف الی انتقامش رو به کثیف ترین شکل ممکن و بعد از کلی شکنجه جلوی عزیزان فرد هدفش گرفت. پس چرا هیچوقت نشون داده نشد که ابی از این کار آسیب روحی دیده؟ هیچ وقت با خودش کلنجار نمیره یا احساس پشیمونی نمیکنه؟ درسته که گفته میشه دلیل علاقه اش به یارا و لِو همون انتقامیه که گرفته. اما چندان نشون داده نمیشه که انتقام تاثیر مخربی روی ابی گذاشته باشه. این تاثیر روی مل و اوون بیشتر نمایانه تا ابی.
پس پیام چیه؟ انتقام بده؟ انتقام فقط برای الی بده؟

ابی هر شب کابوس میدید ، حتی بعد کشتن جوئل ... بازی به خوبی نشون میده ،، سر گرفتن انتقام ، همه چیزش رو از دست میده ... دوستاش ، زندگی ...
ولی با نکشتن و انتقام نگرفتن از الی، الی از اون سر دنیا پیداش میشه و به نوعی نجاتشون میده از مرگ حتمی ... دیگه چه پیامی بزرگتر از این در هدف حرف داستان ...


اگر خوندید، ازتون ممنونم. دوست دارم نظرتون رو بدونم
جواب ها رو تو خود اسپویل نوشتم
 
آخرین ویرایش:

barneysawyer

کاربر سایت
Feb 28, 2012
1,729
نام
nucky thompson
به عنوان کسی که عاشق نسخه اول بوده و هست و هفت سال منتظر نسخه دوم بوده سعی می کنم یه نقد منصفانه داشته باشم؛ امیدوارم که دوستان هم بدون جانب داری این مطلب رو بخونن؛ البته لازم به ذکره که اینها فقط نظرات شخصی منه و نظر تک تک شما هم ارزشمنده.
توی این مطلب من فقط به موضوع داستان بازی می پردازم، چرا؟ اولاً ناتی داگ جای حرفی توی گرافیک، طراحی مراحل، صداگذاری، موشن کپچر، انیمیشن، موسیقی و هزاران هزار جنبه دیگه نذاشته. دوماً The Last of Us مثل Uncharted نیست. صرفاً سرگرمی نیست (هرچند آنچارتد هم صرفاً سرگرمی نیست)؛ اما داستان اهمیت خیلی خیلی زیادی داره، شاید بیشتر از هر بازی دیگه ای توی تاریخ.

مشکلات من با داستان:

قبل از هر چیز بگم که این داستان، چیزی نبود که من دوست داشتم ساخته بشه اما قضاوتم رو بر اساس چیزی که من دوست داشتم انجام نمیدم، بلکه بر اساس چیزی که طی داستان ارائه شده.
  • رابطه کمرنگ جوئل و الی
چرا انقدر نسخه اول رو دوست داریم؟ مشخصاً محوریت نسخه اول شکل گیری رابطه پدر و فرزندی بین جوئل و الیه – ما پا به پا به جوئل و الی حرکت می کنیم و حس متقابل این دو نفر به هم در ما هم شکل می گیره؛ من مشتقانه منتظر بودم تا دوباره بخشی از این رابطه باشم، رابطه ای که یک دروغ بزرگ اون رو تهدید می کرد؛ اما توی نسخه دوم خیلی کم به اون پرداخته شد. حداقل خیلی کمتر از اون چیزی که من دوست داشتم (گفتم که این نقد نظرات شخصی منه). برای من قسمت Birthday و فلش بک های الی و جوئل بهترین قسمت های بازی بودن (مطمئنم برای خیلی های دیگه هم همینطور). چرا؟ چون مهمترین چیز برای من رابطه این دو نفر بوده و هست.

  • نقش جوئل
برای من جوئل اگر محبوب ترین شخصیت دنیای گیم نباشه، یکی از محبوب ترین هاست. من مشکلی با کشته شدن جوئل ندارم. توقع زیادیه اگر بخوایم کسی مثل جوئل توی دنیای TLoU تا آخر عمر به خوبی و خوشی زندگی کنه و بر اثر کهولت سن بمیره. اما حس می کنم در حق جوئل بی انصافی شده. چرا؟ جوئل ابزار داستان نویس برای ایجاد حس انتقام در ماست – قبول دارم که این کار رو به بهترین شکل انجام میده و حس انتقام در ما به وجود میاد (صدای هق هق گریه های من گواه این ماجراست) اما حق جوئل این نبود که بهش انقدر کم پرداخته بشه؛ نه تنها زود کشته بشه بلکه در سکانس های بعدی هم خیلی کم بهش پرداخته میشه. به نظر من جوئل توی نسخه دوم یک شخصیت نیست – یک ابزاره.

  • ابی vs الی
بدون تردید بازی سعی می کنه که ما با ابی خو بگیریم و اون رو دوست داشته باشیم. خیلی سعی می کنه. یکی از مشکلات اساسی من با داستان اینه که سعی می کنه ابی خوب نشون داده بشه و الی بد جلوه پیدا کنه. می پرسید چرا؟
ابی که یکی از اصلی ترین افراد WLF هست و یکی از ماهر ترین Scar کش ها، ناگهان دلداده این دو نفر میشه و جونش رو چندین بار برای اونها به خطر میندازه. باشه، اصلاً می پذیریم که ابی دچار تحول شخصیت میشه.
دیدیم که الی چندین سگ رو توی بازی می کشه (چاره ای جز این هم نداره) اما ابی دقیقاً با همون سگ ها بازی می کنه و باهاشون مهربونه. دیدیم که الی یک زن حامله رو می کشه ولی ابی این کار رو نمی کنه و انتقام نمیگیره؛ تا نشون داده بشه ابی انتقام جو نیست (صرف نظر از اینکه کل عمرش رو با هدف کشتن جوئل سپری کرده). چرا باید ابی رو دوست داشته باشیم؟ چون توی زندگیش عاشق شده؟ چون با سگ ها مهربونه؟ چون به دو نفر توجه می کنه؟ این شخصیت حتی به دوست خودش Mel هم خیانت می کنه!
درک می کنم که ابی و الی قراره دو روی یک سکه باشند. با هم مقایسه بشند و شباهت هاشون دیده بشه. اما ابی برای من شخصیتی نیست که بتونم باهاش ارتباط برقرار کنم. نتونستم باورش کنم.

  • تامی
تامی شاید در این داستان آبکی ترین شخصیت باشه. توی سکانس مزرعه تامی چطور الی رو مجبور می کنه تا زندگی فوق رویایی خودش رو رها کنه و باز به دنبال انتقام بره؟ انگیزه تامی چیه؟ اصلاً تامی چطور زنده است؟ تامی که سعی می کرد الی رو از انتقام گرفتن به هر قیمتی منصرف کنه چرا حالا قصد داره الی رو به تنهایی به کالیفرنیا بفرسته؟ اونم وقتی الی در آرامش داره زندگی می کنه. مگر جوئل همین زندگی رو برای الی نمی خواست؟

  • شخصیت های فرعی، دسته ها و گروه ها
شخصیت های فرعی این نسخه لاجرم با شخصیت های نسخه اول مقایسه میشن. شخصیت فرعی های نسخه اول یادتون هست؟ تِس، مارلین، بیل، هنری و سم، دیوید. برای من تس، بیل، هنری و سم فوق العاده بودن و مارلین و دیوید هم قابل قبول. اینجا اما شخصیت های فرعی اگرچه زمان زیادی از بازی رو همراه ما هستند (نسبت به زمانی که با شخصیت های نسخه اول گذراندیم) اما اون ارتباط رو حداقل من نتونستم باهاشون برقرار کنم. شخصیت هایی مثل Manny و Owen و Mel و Isaac نفرت انگیزند. Manny که فقط به اینو اون میگفت Pandejo و یه شعبون بی مخ حسابی بود. اوون یه پسری که بین دو تا دختر مونده بود و با خودش هم درگیر بود و آخر سر هم خیانت کرد. Mel هم که با اینکه چند ماه آخر حاملگی بود قبول کرده بود بره به ماموریت! واقعاً هیچ کس نبود که بهش بگه این ایده خوبی نیست؟ دست آخر هم به ابی درس مراقبت از بچه ها می داد (میگفت خودت رو از زندگی این بچه ها – یارا و لو – بکش بیرون). در صورتی که خودش خوب از بچه توی شکمش مراقبت نمی کرد.
دینا یک شخصیت متوسط و معمولیه، شاید بعضی ها دوستش داشته باشن شاید هم نه؛ ولی نقش خاصی ایفا نمیکنه. مهمترین نقشش اینه که ابی اون رو نمی کشه و انتقام نمیگیره در واقع! (باز هم خوب نشون دادن ابی)
جسی شاید بهترین شخصیت فرعی باشه. درسته که کشته شدن خیلی شوکه کننده است اما بعد از اون صحنه فقط یکبار اسم جسی رو می شنویم. انگار اصلاً وجود خارجی نداشته. حس می کنم در حق اون هم بی انصافی شده.
نبرد WLF و اسکار ها چه اهمیتی در داستان داره؟ اینکه یک جبهه مذهبیه هدف خاصی داره؟ چه کمکی به پیشبرد و پیام داستان می کنه؟ برای من همانطور که نبرد فایرفلای ها و دولت موقت چندان اهمیت نداشت (البته چون یکم پیام فایرفلای ها و هدفشون بهتر تشریح میشه ما هم ارتباط بهتری باهاش برقرار می کنیم) نبرد WLF و اسکار ها اصلاً اهمیت نداره.

  • هویت جنسی شخصیت ها
خیلی ها می ترسند از این موضوع حرف بزنن؛ من یوتیوبر های زیادی رو دیدم که خب به این موضوع نپرداختن چون می ترسیدن بهشون برچسب سکسیست بودن و هموفوب بودن بزنن؛ اما موضوع این نیست. من مشکلی با هویت جنسی شخصیت ها ندارم؛ مشکلی با همجنس گرایی هم ندارم. اما وسط بازی یهو به خودم اومدم و دیدم که خب الی که همجنس گراست، دینا هم همینطور، lev که یک دختریه که دوست داره پسر باشه، ابی زنیه که زنانگی چندانی نداره، پس چرا در محوریت داستان یک فرد ساده مثل اکثریت جامعه نیست؟ از این موضوع گذشته، این هویت های جنسی مخصوصاً در مورد Lev چه کمکی به داستان و پیشبرد اون می کنه؟ چه هدفی داره؟ چه ربطی به Last of Us ای که ما میشناسیم داره؟ اگر lev از اول پسر بود چه تغییری توی داستان ایجاد میشد؟ (منظورم اینه که می تونستن به نحو دیگه ای با اسکار ها به مشکل بخورن)

  • سوتی های داستان
میشه به یک سری چیز های جزئی تر گیر داد. مثلاً افراد با تجربه ای مثل جوئل و تامی چرا همون اول خودشون رو معرفی می کنن و حتی به یک گروه از افراد غریبه اطلاعات راجع به محل اقامتشون میدن که هیچ، اون ها رو به شهر خودشون دعوت می کنن تا اگر چیزی نیاز دارند بردارند؟ بعد از 24 سال زندگی توی اون دنیا و با تجربه افرادی مثل تامی و جوئل این کار بعید نیست؟
هیچ جواب درستی به چرایی زنده موندن تامی و الی داده نمیشه و اصلاً بهش پرداخته نمیشه (در حد یک دیالوگ که اونم الی میگه مهم نیست اونا گند زدن)
جا موندن نقشه الی که توی اون با یک علامت خیلی بزرگ محل اقامت خودش رو نشون داده هم از دیگر نکات عجیبه!
چندین مرتبه جون شخصیت ها به روش های مسخره ای نشون داده میشه. مثلاً جوردن جلوی کشته شدن الی توی سیاتل رو میگیره. بعد از اینکه دینا وارد ماجرا میشه با اینکه جوردن اسلحه داره میره که دینا رو خفه کنه!

  • پیام؟
پیام داستان اینه که انتقام بده. انتقام شما رو تا زانو میکشه توی گل وقتی روبروت فقط مه و تاریکی و پهلوت هم شکافته شده. انگشتات هم از دست دادی و حتی نمی تونی برای دل خودت بنوازی. پیام داستان خیلی خوب به مخاطب منتقل میشه اما، ابی هم به دنبال انتقام بود و برخلاف الی انتقامش رو به کثیف ترین شکل ممکن و بعد از کلی شکنجه جلوی عزیزان فرد هدفش گرفت. پس چرا هیچوقت نشون داده نشد که ابی از این کار آسیب روحی دیده؟ هیچ وقت با خودش کلنجار نمیره یا احساس پشیمونی نمیکنه؟ درسته که گفته میشه دلیل علاقه اش به یارا و لِو همون انتقامیه که گرفته. اما چندان نشون داده نمیشه که انتقام تاثیر مخربی روی ابی گذاشته باشه. این تاثیر روی مل و اوون بیشتر نمایانه تا ابی.
پس پیام چیه؟ انتقام بده؟ انتقام فقط برای الی بده؟



اگر خوندید، ازتون ممنونم. دوست دارم نظرتون رو بدونم
متن خیلی خوب بود و دیدگاهتون جالب بود و قصد من هم این نیست که بخوام نظر شما رو تغییر بدم ولی لازم دیدم چند نکته رو در باره داستان بازی از دید خودم براتون بگم

درباره رابطه جوئل و الی باهاتون موافقم . داستان می تونست بیشتر بپردازه و طرفدار ها خواهان این رابطه بودن . اما خب بخش زیادی از این رابطه در قسمت قبلی شکل گرفته بود . این جا قرار بود بیشتر اون بخش فقدان این رابطه رو ببینیم . و حضور کم جوئل بیشتر به در اومدن اون حس فقدانش در طول بازی کمک کرده .
درباره شخصیت های فرعی باهاتون موافقم . داستان بیشتر بر روی شخصیت های اصلی تمرکز داشت . کاراکتر های فرعی حسی ایجاد نمی کردن ولی خب حضورشون به اندازه بود یعنی درسته که پرداخت زیادی نداشتن ولی در خدمت داستان بودن و شاید اگه بیشتر روشون تمرکز میشد روایت به مشکل میخورد
درباره تکنیک نزدیک کردن گیمر به ابی هم باید بگم در این حد نبود . الی هم خیلی سگ کشی نمی کرد اول بازی با سگه بازی هم می کرد .
نمی دونم در این جا بود یا کامنت های یک صفحه اخبار گیم معروف که چندین نفر همین مشکل اعتماد تامی و جوئل رو مطرح کرده بودن و دوستی پیام خوبی داد من درونمایه اش رو این جا منتقل می کنم. اگه یادتون باشه اون اوایل بازی اصولا مردم جکسون از گروهی به نام وولف یا اسکار ها خبری نداشتن .بیشترین نگرانی اشون درباره امنیت شهر مربوط به رانر ها و زامبی ها بود. فایرفلای هم که چند سالی بود از بین رفته . عملا نگرانی بزرگی درباره ی یک گروه انسان خطرناک نیست . و طبق صحبت های داخل بازی هر مدت یک گروه نیروی جدید به جکسون میان که مستقر بشن . پس افراد جکسون باید یکم با اغوش باز از افراد جدید استقبال کنن.تامی و جوئل هم چند سالی گذشته و با فلش بک ها می بینیم دیگه اون افراد زخم خورده و تلخ کام قسمت اول نیستن . اول هم تامی اعتماد کرد اسم خودشو جوئل رو گفت و بعد هم

درباره این که تامی الی رو فرستاد البته من الان دیگه فراموش کردم جزئیات رو ولی فکر می کنم قرار بود باهم برن . الی قبول نکرد و بعد هم دینا به تامی گفت دیگه این ورا نیا . الی چند روز بعد وسایل اش رو جمع کرد و راه افتاد و برای همین احتمالا تامی باهاش نیومد

پروسه تغییر شخصیت ابی این قدر ساده نبود . همه چیز لحظه ای نیست . تو بازی نشون میده ابی از اول هم یکم با بقیه ولف ها فرق داشته .از همون اول نسبت به دید تفکر گروه اش شک هایی داشت از اون طرف پروسه رابطه دوگانه اش با اوون اون بچه هارو هم براش مهم شدن چون هم نجاتش دادن و هم برای بعد این که اوون رو که دوستش داشت رو از خودش روند و اوون هم رفت با مل احساس بی پناهی احساسی میکرد به هر حال اون هم آدم بود و ورای روحیه و ظاهرخشن اش از نظر احساسی شکسته بود . وقتی هم که اون دو تا بچه رو نجات داد و حس کرد که دو نفر روش حساب باز می کنند و هرچی هم گذشت از گذشته اشون فهمید تداعی کننده بی پناهی بود که خودش کشیده بود از همه جا روندگی و تظاهر به قوی بودن . اما ابی واقعا پس از کشتن جوئل دیگه به پوچی رسیده بود چون کل هدف اش در زندگی انتقام بود وقتی تموم شد دید که هیچی براش نمونده

کاراکتر های گروه مقابل هم سعی نشده بود که نشون بدن جذابن فقط می خواستن ما دیدمون درباره اشون عوض شه که یک سری غول بی شاخ و دم و روانی نیستن اون ها هم انگیزه خودشون رو دارن و زندگی خودشون رو
الی در طول بازی پروسه ای رو رفت که ابی بعد ماجراهای قسمت اول رفته بود خشم و کینه و نفرت جلو چشمانش رو گرفته بود . بهاش هم از دست دادن هرچی که داشت بود دوستانش محل زندگی و در آخر هم تقریبا داشت به بدترین شکل زجر کش میشد .
 

Nima

مدیر انجمن
Feb 25, 2007
8,031
نام
نیما
حقیقتا قابل باور نیس این حجم از حماقت و وحشیگری. خودش بخشای اسپویل دار رو سیاه کرده اما خب بازم میذارمش داخل اسپویلر تا اگه کسی بازی نکرده نبینتش. یکی ۲ساعت اول رو گذرونده باشید مشکلی نیس.


اینا به قدری کودن و بیشعورن که نمیفهمن مشکل و نفرتی که شما دارید به یک صداپیشه مربوط نیست ، نهایتا به نویسنده و کارگردان مربوط میشه ، یعنی این احساسات چنان مغزشون رو از کار انداخته که واقعا نمیشه بهشون گفت انسان.
بعد اینجا میخوان یوزراسکور رو ریشه یابی و تحلیل کنن !!!
 

danesh2000

کاربر سایت
Jul 3, 2013
56
به عنوان کسی که عاشق نسخه اول بوده و هست و هفت سال منتظر نسخه دوم بوده سعی می کنم یه نقد منصفانه داشته باشم؛ امیدوارم که دوستان هم بدون جانب داری این مطلب رو بخونن؛ البته لازم به ذکره که اینها فقط نظرات شخصی منه و نظر تک تک شما هم ارزشمنده.
توی این مطلب من فقط به موضوع داستان بازی می پردازم، چرا؟ اولاً ناتی داگ جای حرفی توی گرافیک، طراحی مراحل، صداگذاری، موشن کپچر، انیمیشن، موسیقی و هزاران هزار جنبه دیگه نذاشته. دوماً The Last of Us مثل Uncharted نیست. صرفاً سرگرمی نیست (هرچند آنچارتد هم صرفاً سرگرمی نیست)؛ اما داستان اهمیت خیلی خیلی زیادی داره، شاید بیشتر از هر بازی دیگه ای توی تاریخ.

مشکلات من با داستان:

قبل از هر چیز بگم که این داستان، چیزی نبود که من دوست داشتم ساخته بشه اما قضاوتم رو بر اساس چیزی که من دوست داشتم انجام نمیدم، بلکه بر اساس چیزی که طی داستان ارائه شده.
  • رابطه کمرنگ جوئل و الی
چرا انقدر نسخه اول رو دوست داریم؟ مشخصاً محوریت نسخه اول شکل گیری رابطه پدر و فرزندی بین جوئل و الیه – ما پا به پا به جوئل و الی حرکت می کنیم و حس متقابل این دو نفر به هم در ما هم شکل می گیره؛ من مشتقانه منتظر بودم تا دوباره بخشی از این رابطه باشم، رابطه ای که یک دروغ بزرگ اون رو تهدید می کرد؛ اما توی نسخه دوم خیلی کم به اون پرداخته شد. حداقل خیلی کمتر از اون چیزی که من دوست داشتم (گفتم که این نقد نظرات شخصی منه). برای من قسمت Birthday و فلش بک های الی و جوئل بهترین قسمت های بازی بودن (مطمئنم برای خیلی های دیگه هم همینطور). چرا؟ چون مهمترین چیز برای من رابطه این دو نفر بوده و هست.

  • نقش جوئل
برای من جوئل اگر محبوب ترین شخصیت دنیای گیم نباشه، یکی از محبوب ترین هاست. من مشکلی با کشته شدن جوئل ندارم. توقع زیادیه اگر بخوایم کسی مثل جوئل توی دنیای TLoU تا آخر عمر به خوبی و خوشی زندگی کنه و بر اثر کهولت سن بمیره. اما حس می کنم در حق جوئل بی انصافی شده. چرا؟ جوئل ابزار داستان نویس برای ایجاد حس انتقام در ماست – قبول دارم که این کار رو به بهترین شکل انجام میده و حس انتقام در ما به وجود میاد (صدای هق هق گریه های من گواه این ماجراست) اما حق جوئل این نبود که بهش انقدر کم پرداخته بشه؛ نه تنها زود کشته بشه بلکه در سکانس های بعدی هم خیلی کم بهش پرداخته میشه. به نظر من جوئل توی نسخه دوم یک شخصیت نیست – یک ابزاره.

  • ابی vs الی
بدون تردید بازی سعی می کنه که ما با ابی خو بگیریم و اون رو دوست داشته باشیم. خیلی سعی می کنه. یکی از مشکلات اساسی من با داستان اینه که سعی می کنه ابی خوب نشون داده بشه و الی بد جلوه پیدا کنه. می پرسید چرا؟
ابی که یکی از اصلی ترین افراد WLF هست و یکی از ماهر ترین Scar کش ها، ناگهان دلداده این دو نفر میشه و جونش رو چندین بار برای اونها به خطر میندازه. باشه، اصلاً می پذیریم که ابی دچار تحول شخصیت میشه.
دیدیم که الی چندین سگ رو توی بازی می کشه (چاره ای جز این هم نداره) اما ابی دقیقاً با همون سگ ها بازی می کنه و باهاشون مهربونه. دیدیم که الی یک زن حامله رو می کشه ولی ابی این کار رو نمی کنه و انتقام نمیگیره؛ تا نشون داده بشه ابی انتقام جو نیست (صرف نظر از اینکه کل عمرش رو با هدف کشتن جوئل سپری کرده). چرا باید ابی رو دوست داشته باشیم؟ چون توی زندگیش عاشق شده؟ چون با سگ ها مهربونه؟ چون به دو نفر توجه می کنه؟ این شخصیت حتی به دوست خودش Mel هم خیانت می کنه!
درک می کنم که ابی و الی قراره دو روی یک سکه باشند. با هم مقایسه بشند و شباهت هاشون دیده بشه. اما ابی برای من شخصیتی نیست که بتونم باهاش ارتباط برقرار کنم. نتونستم باورش کنم.

  • تامی
تامی شاید در این داستان آبکی ترین شخصیت باشه. توی سکانس مزرعه تامی چطور الی رو مجبور می کنه تا زندگی فوق رویایی خودش رو رها کنه و باز به دنبال انتقام بره؟ انگیزه تامی چیه؟ اصلاً تامی چطور زنده است؟ تامی که سعی می کرد الی رو از انتقام گرفتن به هر قیمتی منصرف کنه چرا حالا قصد داره الی رو به تنهایی به کالیفرنیا بفرسته؟ اونم وقتی الی در آرامش داره زندگی می کنه. مگر جوئل همین زندگی رو برای الی نمی خواست؟

  • شخصیت های فرعی، دسته ها و گروه ها
شخصیت های فرعی این نسخه لاجرم با شخصیت های نسخه اول مقایسه میشن. شخصیت فرعی های نسخه اول یادتون هست؟ تِس، مارلین، بیل، هنری و سم، دیوید. برای من تس، بیل، هنری و سم فوق العاده بودن و مارلین و دیوید هم قابل قبول. اینجا اما شخصیت های فرعی اگرچه زمان زیادی از بازی رو همراه ما هستند (نسبت به زمانی که با شخصیت های نسخه اول گذراندیم) اما اون ارتباط رو حداقل من نتونستم باهاشون برقرار کنم. شخصیت هایی مثل Manny و Owen و Mel و Isaac نفرت انگیزند. Manny که فقط به اینو اون میگفت Pandejo و یه شعبون بی مخ حسابی بود. اوون یه پسری که بین دو تا دختر مونده بود و با خودش هم درگیر بود و آخر سر هم خیانت کرد. Mel هم که با اینکه چند ماه آخر حاملگی بود قبول کرده بود بره به ماموریت! واقعاً هیچ کس نبود که بهش بگه این ایده خوبی نیست؟ دست آخر هم به ابی درس مراقبت از بچه ها می داد (میگفت خودت رو از زندگی این بچه ها – یارا و لو – بکش بیرون). در صورتی که خودش خوب از بچه توی شکمش مراقبت نمی کرد.
دینا یک شخصیت متوسط و معمولیه، شاید بعضی ها دوستش داشته باشن شاید هم نه؛ ولی نقش خاصی ایفا نمیکنه. مهمترین نقشش اینه که ابی اون رو نمی کشه و انتقام نمیگیره در واقع! (باز هم خوب نشون دادن ابی)
جسی شاید بهترین شخصیت فرعی باشه. درسته که کشته شدن خیلی شوکه کننده است اما بعد از اون صحنه فقط یکبار اسم جسی رو می شنویم. انگار اصلاً وجود خارجی نداشته. حس می کنم در حق اون هم بی انصافی شده.
نبرد WLF و اسکار ها چه اهمیتی در داستان داره؟ اینکه یک جبهه مذهبیه هدف خاصی داره؟ چه کمکی به پیشبرد و پیام داستان می کنه؟ برای من همانطور که نبرد فایرفلای ها و دولت موقت چندان اهمیت نداشت (البته چون یکم پیام فایرفلای ها و هدفشون بهتر تشریح میشه ما هم ارتباط بهتری باهاش برقرار می کنیم) نبرد WLF و اسکار ها اصلاً اهمیت نداره.

  • هویت جنسی شخصیت ها
خیلی ها می ترسند از این موضوع حرف بزنن؛ من یوتیوبر های زیادی رو دیدم که خب به این موضوع نپرداختن چون می ترسیدن بهشون برچسب سکسیست بودن و هموفوب بودن بزنن؛ اما موضوع این نیست. من مشکلی با هویت جنسی شخصیت ها ندارم؛ مشکلی با همجنس گرایی هم ندارم. اما وسط بازی یهو به خودم اومدم و دیدم که خب الی که همجنس گراست، دینا هم همینطور، lev که یک دختریه که دوست داره پسر باشه، ابی زنیه که زنانگی چندانی نداره، پس چرا در محوریت داستان یک فرد ساده مثل اکثریت جامعه نیست؟ از این موضوع گذشته، این هویت های جنسی مخصوصاً در مورد Lev چه کمکی به داستان و پیشبرد اون می کنه؟ چه هدفی داره؟ چه ربطی به Last of Us ای که ما میشناسیم داره؟ اگر lev از اول پسر بود چه تغییری توی داستان ایجاد میشد؟ (منظورم اینه که می تونستن به نحو دیگه ای با اسکار ها به مشکل بخورن)

  • سوتی های داستان
میشه به یک سری چیز های جزئی تر گیر داد. مثلاً افراد با تجربه ای مثل جوئل و تامی چرا همون اول خودشون رو معرفی می کنن و حتی به یک گروه از افراد غریبه اطلاعات راجع به محل اقامتشون میدن که هیچ، اون ها رو به شهر خودشون دعوت می کنن تا اگر چیزی نیاز دارند بردارند؟ بعد از 24 سال زندگی توی اون دنیا و با تجربه افرادی مثل تامی و جوئل این کار بعید نیست؟
هیچ جواب درستی به چرایی زنده موندن تامی و الی داده نمیشه و اصلاً بهش پرداخته نمیشه (در حد یک دیالوگ که اونم الی میگه مهم نیست اونا گند زدن)
جا موندن نقشه الی که توی اون با یک علامت خیلی بزرگ محل اقامت خودش رو نشون داده هم از دیگر نکات عجیبه!
چندین مرتبه جون شخصیت ها به روش های مسخره ای نشون داده میشه. مثلاً جوردن جلوی کشته شدن الی توی سیاتل رو میگیره. بعد از اینکه دینا وارد ماجرا میشه با اینکه جوردن اسلحه داره میره که دینا رو خفه کنه!

  • پیام؟
پیام داستان اینه که انتقام بده. انتقام شما رو تا زانو میکشه توی گل وقتی روبروت فقط مه و تاریکی و پهلوت هم شکافته شده. انگشتات هم از دست دادی و حتی نمی تونی برای دل خودت بنوازی. پیام داستان خیلی خوب به مخاطب منتقل میشه اما، ابی هم به دنبال انتقام بود و برخلاف الی انتقامش رو به کثیف ترین شکل ممکن و بعد از کلی شکنجه جلوی عزیزان فرد هدفش گرفت. پس چرا هیچوقت نشون داده نشد که ابی از این کار آسیب روحی دیده؟ هیچ وقت با خودش کلنجار نمیره یا احساس پشیمونی نمیکنه؟ درسته که گفته میشه دلیل علاقه اش به یارا و لِو همون انتقامیه که گرفته. اما چندان نشون داده نمیشه که انتقام تاثیر مخربی روی ابی گذاشته باشه. این تاثیر روی مل و اوون بیشتر نمایانه تا ابی.
پس پیام چیه؟ انتقام بده؟ انتقام فقط برای الی بده؟



اگر خوندید، ازتون ممنونم. دوست دارم نظرتون رو بدونم
دوست عزیز ممنونم از اینکه نظراتتون رو با بقیه در میون گذاشتین ...
راستش بنده هم مثل شما به عنوان کسی که با قسمت اول زندگی کردم و لحظه به لحظه اشک ریختم و لحظه به لحظه لذت بردم ، بعد از پایان قسمت دوم طی دو روز گذشته ؛ قلبا دل شکسته و افسرده شدم ... با اکثر نظراتی که بیان کردید هم عقیده ام و این چند روز منابع مختلفی رو ک شناخت داشتم زیر و رو کردم اما هیچ جوابی حداقل از طرف سازنده ها پیدا نکردم و در نهایت سعی کردم خودم رو با این توضیح ک خالق اثر تصمیم گرفته مسیر داستانی که داخل ذهنش بوده رو به این صورت به نمایش بذاره ، آروم کنم .

در اینکه در تمام زمینه ها پارت دوم شاهکاری بیش نیست هیچ شکی نیست و صحبت به غیر از تحسین و ستایش در این موارد، شخصا معتقدم بی انصافی خواهد بود .... اما در مورد مقوله داستان و مسیری ک دراکمن و هالی گروس در پارت دوم تصمیم گرفتند پیاده کنند ، در مقایسه با پارت اول ، حفره ها و خلاء هایی بعضا بدی ب چشم میخوره ک خواه ناخواده ب تجربه داستان بازی لطمه زده ... در قسمت اول شخصیت پردازی مرحله ب مرحله ی کاراکترها و ایجاد یک ارتباط عمیق با مخاطب ب گونه ای بود ک هر چقدر ک در داستان بازی ب جلو حرکت میکرد اوج بیشتری میگرفت و نتیجه نهایی آنچنان قدرتمند و بی نقص کار شده بود ک به جرات درون محدود آثاری همچین چیزی رو مشاهده کرده بودیم .... در رابطه با رابطه جوئل و الی ، صحبت هایی ک شما کردید رو کاملا باهاشون موافقم و دوباره تکرار نمیکنم و فقط ب گفتن این جمله بسنده میکنم ک شخصا در آینده "بخاطر از بین رفتن و عملا کم رنگ شدن این ارتباط ، همیشه افسوس خواهم خورد "...

در اینکه فضای دنیای تلو با سایر عناوین متفاوته هیچ شکی نیست ... در این دنیا قهرمان و ابر قهرمان ب معنای واقعی شاید وجود نداشته باشه . همه برای حفظ بقاء در حال جنگ هستند و در نتیجه مرگ شخصیتی مثله جوئل هم بخاطر تصمیماتش اجتناب ناپذیر ... شاید اگر دراکمن و تیمش این تصمیمات شجاعانه و خارج از عرف رو در مسیر داستان پارت 2 نمیگرفتند صحنه های فوق العاده احساسی ( و دلخراش ! ) و در عین حال لذت بخش ، مثل Birthday تاثیر کمتری در مخاطب پیدا میکرد و یا انتقال حس انتقام ب خوبی در مخاطب شکل نمیگرفت ...

ب کلیت داستان قسمت دوم نقدی ندارم و اون رو ضعیف نمیدونم ، به تصمیم دراکمن در حذف جوئل جهت پیشبرد قالب و تم کلی داستان قسمت دوم احترام میذارم اما در عین حال اون رو عجولانه میدونم . نظر شخصی من اینه دراکمن و تیمش در قسمت دوم در خلق و انتقال شخصیت های ماندگار جدید ب مخاطب ناموفق بودند و در عین حال با تصمیم خودشون ب حذف سریع یکی از ستون های مهم شکل گیری اولیه فرنچایز ، خواه ناخواه ب تجربه بازی ضربه زدند . با بقیه صحبت های شما در مورد شخصیت پردازی قسمت اول و بعضا مقایسه بعضی از اون ها با شخصیت های قسمت دوم نیز کاملا موافقم .

در مورد پیام قسمت دوم هم شخصا نقدی ندارم و اون رو خوب میدونم ... هر دو روی ماجرا در این داستان بخاطر کینه و انتقامی ک درون خودشون پرورش داده بودند ضربه های مهلکی خوردند و چندیدن بار تا لب مرگ رفتند هر چند ک ما چونکه با دو شخصیت محبوب خودمون ( الی و جوئل ) خاطرات فراموش نشدنی و ماندگاری داشتیم ، اون غم و داغ پیرامون الی رو به طرز شدیدی ، بیشتر با پوست و گوشت و استخونمون حس کردیم و اشک ریختیم .
 
آخرین ویرایش:

db07

کاربر سایت
Oct 31, 2007
2,343
نام
مهدی
دوستان سایتی رو سراغ دارید که تیشرت بازی رو بفروشه ؟
اگر خرید داشتید و کیفیتش هم خوب بده لطفا پخ کنید
ممنون
 

vaan 2

کاربر سایت
Dec 20, 2009
16,033
نام
مازیار
چند روزه بازی رو تموم کردم ، ولی هنوز شبا دارم خواب تلو میبینم .... درسته مثل اون دو شب کابوس نیست ، اون دو شب هم دلیل داشت ... یه جمله ناقصی رو خوندم ...

با یکی از بچه ها راجع به داستان حرف میزدم ، یه جمله رو نصفه و نیمه خوندم که الی، ابی رو نمیکشه ... تا ابی بره دنبالش و الی رو بکشه

آقا من اینو خوندم سه روز تمام به شدت استرس داشتم و آشفته بودم ... و به انواع و اقسام و اشکال مختلف داشتم خودم رو قانع میکردم که همچین چیزی ممکن نیست ... بعد باقی کارکتر ها هم قاطی این توهم شدن ... آنقدر بهم فشار اومده بود که بار ها وسوسه میشدم برم بخونم چی میشه .... بدبختی کار و خستگی هم اجازه نداد سه چهار روز بازی کنم و این افکار باهام بود ....

حساب کنید با همچین طرز فکری نسبت به اینکه چه اتفاقی میخواد بیفته، چقدر بیشتر از بقیه بازی کردن با ابی برام سخت تر و زجر آور تر شده بود ... و در آخر بازم از ابی خوشم اومد
 
آخرین ویرایش:

Amir...66

کاربر سایت
Nov 18, 2018
38
تو این نسل با دوتا بازی زندگی کردم
RDR2و TLOU2
ابی تبدیل شد به یکی از منفورترین شخصیتهای دوران گیمریم و منی که به شدت فن ناتی داگ و نیل دراکمن هستم با اینکه اوایل ازشون قاطعانه دفاع میکردم ولی بعد از اتمام بازی واسم مشخص شد که داستان بازی نقص زیاد داره.به نظر من جوئل که خیلیا به خاطر علاقه به این شخصیت منجمله خودم طرفدار دلست شده بودن تو قسمت دوم به بدترین شکل ممکن ازش استفاده شد و نمیتونم قبول کنم که قاتلی که اونجوری جوئلو با شکنجه کشت در اخر بازی به سزای عملش نرسید...
در کل رک بگم عاشق این بازی شدم ولی متنفر از داستانش
 

vaan 2

کاربر سایت
Dec 20, 2009
16,033
نام
مازیار
به نظرم یه تاپیک هم بزنیم به عنوان "درمان افسردگی پس از تموم کردن TLOU2" :D به خدا نیازه، من خودم رفتم Ratchet & Clank خریدم یکم بشوره ببره :D
بهتره بگیم روان درمانی برای مصدومین تلو
 

کاربرانی که این قسمت را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
or ثبت‌نام سریع از طریق سرویس‌های زیر