ورود
ثبت نام
صفحه اصلی
اخبار بازی
بررسی بازی
حقایق بازیها
داستان بازی
بررسی سخت افزار
برنامههای ویدیویی
انجمنها
نوشتههای جدید
پرمخاطبها
جستجوی انجمنها
جدیدترینها
ارسالهای جدید
آخرین فعالیتها
کاربران
کاربران آنلاین
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
ورود
ثبت نام
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
Menu
Install the app
Install
فراخوان عضویت در تحریریه بازیسنتر | برای ثبت درخواست کلیک کنید
صفحه اصلی
انجمنها
گفتگو درباره بازیها و صنعت بازیهای ویدیویی
بازیهای کنسول و کامپیوتر
The Order: 1886 - *** تاپیک اسپویل داستانی ***
ارسال پاسخ
JavaScript is disabled. For a better experience, please enable JavaScript in your browser before proceeding.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
متن گفتگو
<blockquote data-quote="vivanred" data-source="post: 3653419" data-attributes="member: 28887"><p>یه چیزی که جالب در بازی خوب توضیح داده شده بود و کمتر کسی متوجه شد این دشمن من دشمنی داشت که دشمنم دوستم حساب میشد که به خاطر باز نشدن کامل این موضوع بعضی ها به اشتباه در رابطه با لرد هستینگز و لوکان به اشتباه برداشت کردن که صفحه قبل خیلی جالب بود کسی این موضوع درست متوجه نشد .</p><p></p><p>مشخص ترین بخشی که از این همکاری میشد متوجه شد دیالوگ لوکان بود به هستینگ که دیگه من نا امید نکن . مشخصا وقتی لوکان دیده بود ملت دارن لایکن ها رو میکشن دست به دامن لرد هستینگ شده بود و میخواسن با ورود ومپایر ها به شهر و همکاری با لایکن ها قدرت به دست بگیرن و از این همه فراری بودن و در ترس زندگی کردن راحت بشن که مشخصا با توجه به لورد کنسلر که خودش میدونست لوکان داره چیکار میکنه بیشتر به پرسیول و گالاهاد فشار اورد که دنبالش خودشون بگیرن بدون دخالت order ها این وسط از اول بازی مشخص بود کسی که این همه سال زندگی کرده باید آدم بسیار شکاکی باشه به همچی که بر عکس بود اینجا مشخصا مشخص بود یک جای کار میلنگید که در آخر مشخص شد .</p><p></p><p>در مورد لیدی ایگرین هم بگم که عشق یه چیز خطر ناکه مثل یه چاقو دو لبه میمونه اگه باهاش خوب تا کنی خوب میبره اما اگه بد تا کنی دست خودت میبره دقیقا احساس اعتمادی که مشخصا ایگرین به برادرش و پدرش داشت هیچ وقت به گالاهاد نداشته بلکه احساس عشق و رقابت شاگرد استادی بود که احساس میکرد استاد تو زرد از آب در امده بود و تمام این سال ها بهش خیانت شده بود و از عشقش سو استفاده کرده بود گالاهاد که بتونه به خیانت کردن خودش ادامه بده بر عکس اون فرانسویه (اسمش هم یه دفعه یادم رفت )با وجود اینکه شاگرد جدید بود مثل ایگرین احساسات کورش نکرده بود که بخواد واقعیت نبینه.</p><p></p><p>شما هم بودین امروز میدیدین یکی از مرگ یکی از عزیزانش ملتی میکشه شب با همون دسته همون قاتل ها میره بیرون نه تنها شک میکردین بلکه به واقعیت زندگی طرف هم شک میکردین .</p><p></p><p></p><p></p><p>لول بله .<img src="http://forum.bazicenter.com/images/smilies/yahoo/yahoo_4.gif" alt="" class="fr-fic fr-dii fr-draggable " style="" /><img src="http://forum.bazicenter.com/images/smilies/yahoo/yahoo_4.gif" alt="" class="fr-fic fr-dii fr-draggable " style="" /></p></blockquote><p></p>
[QUOTE="vivanred, post: 3653419, member: 28887"] یه چیزی که جالب در بازی خوب توضیح داده شده بود و کمتر کسی متوجه شد این دشمن من دشمنی داشت که دشمنم دوستم حساب میشد که به خاطر باز نشدن کامل این موضوع بعضی ها به اشتباه در رابطه با لرد هستینگز و لوکان به اشتباه برداشت کردن که صفحه قبل خیلی جالب بود کسی این موضوع درست متوجه نشد . مشخص ترین بخشی که از این همکاری میشد متوجه شد دیالوگ لوکان بود به هستینگ که دیگه من نا امید نکن . مشخصا وقتی لوکان دیده بود ملت دارن لایکن ها رو میکشن دست به دامن لرد هستینگ شده بود و میخواسن با ورود ومپایر ها به شهر و همکاری با لایکن ها قدرت به دست بگیرن و از این همه فراری بودن و در ترس زندگی کردن راحت بشن که مشخصا با توجه به لورد کنسلر که خودش میدونست لوکان داره چیکار میکنه بیشتر به پرسیول و گالاهاد فشار اورد که دنبالش خودشون بگیرن بدون دخالت order ها این وسط از اول بازی مشخص بود کسی که این همه سال زندگی کرده باید آدم بسیار شکاکی باشه به همچی که بر عکس بود اینجا مشخصا مشخص بود یک جای کار میلنگید که در آخر مشخص شد . در مورد لیدی ایگرین هم بگم که عشق یه چیز خطر ناکه مثل یه چاقو دو لبه میمونه اگه باهاش خوب تا کنی خوب میبره اما اگه بد تا کنی دست خودت میبره دقیقا احساس اعتمادی که مشخصا ایگرین به برادرش و پدرش داشت هیچ وقت به گالاهاد نداشته بلکه احساس عشق و رقابت شاگرد استادی بود که احساس میکرد استاد تو زرد از آب در امده بود و تمام این سال ها بهش خیانت شده بود و از عشقش سو استفاده کرده بود گالاهاد که بتونه به خیانت کردن خودش ادامه بده بر عکس اون فرانسویه (اسمش هم یه دفعه یادم رفت )با وجود اینکه شاگرد جدید بود مثل ایگرین احساسات کورش نکرده بود که بخواد واقعیت نبینه. شما هم بودین امروز میدیدین یکی از مرگ یکی از عزیزانش ملتی میکشه شب با همون دسته همون قاتل ها میره بیرون نه تنها شک میکردین بلکه به واقعیت زندگی طرف هم شک میکردین . لول بله .[IMG]http://forum.bazicenter.com/images/smilies/yahoo/yahoo_4.gif[/IMG][IMG]http://forum.bazicenter.com/images/smilies/yahoo/yahoo_4.gif[/IMG] [/QUOTE]
Insert quotes…
Verification
پایتخت ایران
ارسال نوشته
صفحه اصلی
انجمنها
گفتگو درباره بازیها و صنعت بازیهای ویدیویی
بازیهای کنسول و کامپیوتر
The Order: 1886 - *** تاپیک اسپویل داستانی ***
Top
نام کاربری یا ایمیل
رمز عبور
نمایش
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
مرا به خاطر بسپار
ورود
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی
همین حالا ثبت نام کن
or ثبتنام سریع از طریق سرویسهای زیر
Twitter
Google
Microsoft