داستان سری Tom Clancy's Splinter Cell

leonk13

کاربر سایت
Sep 8, 2009
2,151
نام
سجاد
Splinter_Cell_cover.jpg


splinter cell
splinter cell گروهی هستش که برای ماموریت های ویژه در third echelon که زیر مجموعه nsa است تاسیس میشود
اعضای گروه :
COLONEL lambert : لمبرت مدیر گروه و رابط بین te و sc هستش
sam fisher : مامور اصلی تیم. اون وظیفش اینه که علاوه بر انجام دادم ماموریت ها یک روح باشه. اصلی ترین تفاوت این مامور با بقیه هم اینه که اولین اسلحه اون مخفی کاریشه و آخرین اسلحش سلاح گرمش
anna grim : متخصص نرم افزاری تیم و یه هکر حرفه ای.
VERNON WILKES : راننده تیم در عملیات های زمینی
francis coen: اون بعد از شهید شدن ورنون در اواسط بازی جانشین اون میشه. میشه گفت سم فقط با اون احساس امنیت و دوستی واقعی میکنه!
william redding: یه نابغه که تقریبا از همه چیز سر در میاره. توی سخت افزار هم میشه گفت بی نظیره. البته ویلیام در نسخه 1 حضور نداره و با شروع نسخه 2 استخدام میشه!
داستان با گم شدن آلیس مدیسون در3 اکتبر شروع میشه. آلیس به مدت 2 سال بود که در کابینه سیاسی رئیس جمهور گرجستان به صورت مخفیانه برای cia کار میکرد. بعد از 7 روز که هیچ خبری از اون نمیشه سیا یه مامور ویژه به اسم رابرت بلاستین رو برای پیگیری میفرسته که اون هم در 11 اکتبر مفقود میشه
سیا از nsa کمک میخواد و به علت بالا بودن درجه امنیتی ماموریت رو به دست گروه splinter cell میسپرن
اولین ماموریت : شهر قدیمی-گرجستان
اولین هدف سم رفتن به خونه بلاستین هستش و به همین دلیل اول باید با مامور nsa در شهر توماس گرگاندیزه ملاقات کنه. سم خودش رو به ساختمون ملاقات میرسونه و اونجا رو درون آتش مشاهده میکنه. بعد از وارد شدن به ساختمون سم توماس رو در حال مرگ پیدا میکنه. توماس اون رو میشناسه و این جملات رو بهش میگه : "آلیس جریان بزرگی رو فهمیده بود و وارد ماجرای بزرگتر از خودش شده بود...ماجرایی که میتونه باعث یه جنگ بزرگ بشه...به ساختمون بلاستین در این آدرس برو...نیکولادز..." و میمیره
سم به سمت آدرس حرکت میکنه و در بالکن یک روس رو میبینه که داشت این جملات رو میگفت : "من فقط به گروینکو گزارش میدم...گرینکو ما خونه رو گشتیم ولی چیزه خاصی نیست...باشه بازم میگردیم"
سم اونا رو از سر راه برمیداره و جعبه سیاه! بلاستین رو پیدا و اطلاعاتش رو برای گروه میفرسته. اطلاعات این رو نشون میده که بلاستین یه حمله قلبی داشت و مرده و الان هم باید توی پزشک قانونی اداره پلیس باشه.
سم به سمت اداره راه میافته. اونجا جسد مدیسون رو هم پیش جسد بلاستین پیدا میکنه.سم به لمبرت میگه که تو ساختمون و اطرافش دوربین هستش شاید بشه به وسیله اونا بشه سرنخی به دست آورد.سم به اتاق دوربینا میره و شخصی رو که برای بررسی جسدا اونجا بود رو توسط شماره پلاک ماشینش شناسایی میکنن.اون شخص گرینکو هستش که ردش رو توی وزارت دفاع گرجستان پیدا میکنند
ماموریت دوم : وزارت دفاع-گرجستان
سم فوری به سمت وزارت دفاع گرجستان حرکت میکنه و اولین هدفش گرفتن اطلاعاتی از راننده گرینکو است.سم راننده رو توی پارکینگ پیدا میکنه و راننده در اعترافاتش میگه که گرینکو با یک نابغه کامپیوتر به اسم فیلیپ مس قرار داره و ماموریت بعدی سم ضبط اون مکالمه هستش. سم بعد خاموش کردن لیزر های حفاظتی تو حیاط به اونجا میره تا با استفاده از میکروفن لیزریش مکالمه های گرینکو و فیلیپ رو ضبط کنه. فیلیپ توی آسانسور اشاره میکنه که اون فقط یه مغز کامپیوتره و این دستای نیکولادز هستش که به خون مردم آلودس. هدف بعدی سم دسترسی به کامپیوتر نیکولادز هست تا اطلاعات بیشتری به دست بیاره.
سم به اتاق نیکولادزی میره و با استفاده از کامپیوترش مفهمه نیکولادزی عامل کشتارهای بی رحمانه توی آذربایجان هست. با فاش شدن این اطلاعات نیکولادزی هم غیب میشه! اطلاعات دیگری که تیم به دست میاره اینه که نیروهای گرجی روی یک سکوی نفتی مستقر شده اند و قراره یک تکنسین برای انجام یه کار مهم به اونجا فرستاده شه.ماموریت بعدی سم اینه که از این کار مهم اطلاعات بیشتری به دست بیاره پس به سمت سکو حرکت میکنه
ماموریت سوم : سکوی نفتی-دریای کاسپین
ماموریت سم گیر انداختن اون تکنسین و گرفتن لب تابشه. با ورود سم به سکوی نفتی لمبرت بهش هشدار میده که جت های نیتو دارن به سمت سکو میان و سکوی نفتی یکی از اهدافشون برای بمبارانه. به هر حال چیزی نمیتونه جلوی سم رو بگیره.سم تکنسین رو گیر میندازه و لب تاپ رو ازش میگیره.بعد از اینکه اون رو به دست آنا میرسونه آنا میگه که این اطلاعات مستقیما از داخل CIA فرستاده شده!در همون لحظه آمریکا در معرض یک حمله الکترونیکی قرار میگیره و نیکولادزی اون رو به عهده میگیره.
ماموریت چهارم : مرکز فرماندهی cia -ویرجینیا
طبق حرفای آنا اطلاعات از طریق یه جاسوس از داخل این مرکز فرماندهی سیا به بیرون درز کرده.سم آماده یکی از خطرناک ترین ماموریت های عمرش میشه نه کسی باید صدمه ای ببینه و نه آژیری به صدا در بیاد.هدف سم از این ماموریت این هستش که تیم بفهمه جاسوس اطلاعات محرمانه رو به کجا ارسال کرده.اولین هدف اینه که با وصل کردن فرستنده ای به پردازنده مرکزی آنا بتونه وارد سیستم بشه و با الگوریتم های پیشرفته ای کسی رو که اطلاعات رو فرستاده پیدا کنه.بعد از اینکه سم این کار رو انجام میده معلوم میشه اطلاعاتی از کامپیوتر میشل دوهرتی به مکان نامعلومی فرستاده شده.فیشر به سمت اتاق میشل حرکت میکنه و کامپیوتر اون رو به مرکز وصل میکنه. آنا با پیگیریش متوجه میشه اطلاعات به ساختمونی متروکه ای به اسم کالینتاک فرستاده شدن و موفق هم میشه وارد سیستم کالینتاک بشه ولی یک دفعه میگه یکی انگار فهمید وارد سیستم شدم و از خط خارج میشه تا با بتونه راحت تر کار کنه.لمبرت به سم میگه که میشل رو پیدا و بیهوشش کنه و آماده دریافت دستورات بیشتری باشه. بعد از اینکه سم اینکار رو انجام میده لمبرت بهش میگه که WILKES تو پارکینگ ساختمون منتظر اون و میشل هستش.سم موفق میشه میشل رو بدزده و ماموریت تموم میشه. میشل توی مرکز اعتراف میکنه که مجبورش کردن اطلاعات رو به کامپیوتری انتقال بده و این باعث شده تا هکرای کالینتاک بتونن به اونا دسترسی پیدا کنن. از طرفی یک تماس با 911 از کالینتاک گرفته میشه (تیم مقصد تماس ها رو به دستگاه های آنا انتقال داده) و یک نفر به اسم ایوان درخواست کمک میکنه و میگه میتونه اطلاعاتی در مورد نیکولادز بده اما مزدورانی وارد ساختمون شدند و دارن همه چیز رو نابود و تکنسین ها رو میکشن! آنا بهش میگه هر چی میدونه بگه ولی ایوان میگه که من الان جای خوبی تونستم مخفی شم و فقط در صوری همکاری میکنم که من رو نجات بدید و تماس رو قطع میکنه. به همین خاطر سم به کالینتاک فرستاده میشه
ماموریت پنچم : کالینتاک-ویرجینیا
سم بعد از ورود به کالینتاک میبینه که مزدورا دارن همه مدارک رو نابود و تکنسین ها رو میکشن. به هر حال سم موفق میشه 2 تکنسین رو نجات بده و اونا بهش میگن یک بمب توی آرشیو کار گذاشته شده که سم موفق به خنثی کردنش میشه.سم بالاخره ایوان رو که توی دستشویی پنهان شده بود پیدا میکنه و از دست یک روس که پیداش کرده بود نجاتش میده و میتونه کلیدی رو که تیم لازم داشت ازش بگیره. با استفاده از اون کلید تیم میتونه رد نیکولادز رو توی سفارت چین در میانمار پیدا کنه. این باعث میشه مساله واقعا خطرناک بشه. سم برای به دست آوردن اطلاعات از همکاری نیکولادز با چین به سفارت چین فرستاده میشه.
ماموریت ششم : سفارت چین-میانمار
یکی دیگه از خطرناک ترین ماموریت های سم شروع میشه. کوچکترین اشتباهی میتونه منجر به یک جنگ بزرگ بشه.سم موفق میشه خودش رو به حیاط سفارت برسونه و شروع به ضبط کردن مکالمه ها میکنه. اطلاعاتی که از مکالمات ضبط شده به دست میاد اینه که نیکولادز در حال مذاکاره با یک ژنرال چینی به اسم Feirong هستش واین 2 قراره به زودی ویدیویی از کشتن چند سرباز گروگان آمریکایی در دنیا پخش کنن. سم با تعقیب ماشین به سمت ساختمونی که گروگان ها در اونجا هستند میره.
ماموریت هفتم : میانمار
در آغاز ماموریت لمبرت به سم میگه که اگه این برنامه پخش بشه ما واقعا گند زدیم
سم :ما نگران پخش برنامه هستیم یا جون سربازا؟!
لمبرت:الان نگران پخش برنامه!ولی با خراب کردن آنتن میتونی شانست رو برای نجات سربازا بیشتر کنی.سم به سمت پشت بام راه میافته. بعد از اینکه میتونه توی آنتن اختلال ایجاد کنه گرینکو فوری دستور میده تا نیکولادز رو به سمت هلیکوپتر اسکورتش کنن و نیکولادز میره تا آرک رو راه بندازه.لمبرت به سم دستور میده تا بره و سربازا رو نجات بده. بعد از اینکه سم سربازا رو پیدا میکنه میبینه کنارشون چند دیپلمات چینی هم زندانی هستند. دیپلمات ها به سم میگن که Feirong داره مخفیانه و خودسر با نیکولادز همکاری میکنه. سم ازشون میپرسه مدرک محکمی علیه Feirong هستش و اونا میگن بله درون سفارت.در این میان گرینکو با سربازاش به طور ناگهانی حمله میکنن که سم موفق میشه مقاومت کنه و با کشتن گرینکو بقیه مزدور ها فرار میکنن.لمبرت به سم میگه که وقت کمه و ممکنه حالا که گروگانا آزاد شدن Feirong شروع به نابودی مدارک کنه به همین دلیل سم دوباره به سفارت خونه چین فرستاده میشه.
ماموریت هشتم : سفارت چین-میانمار
سم به سفارت نفوذ میکنه و هموطوری که لمبرت حدس میزد سربازای Feirong مشغول نابود کردن کامپیوتر ها بودند.سم سرباز ها رو میکشه و میتونه از آسیب زدن اونا به کامپیوتر اصلی جلوگیری کنه. اطلاعاتی که از اون کامپیوتر به دست میاد نشون میده که 2 کامیون که بارشون سلاح هسه ای هستش در پارکینگ هستند لمبرت به سم ماموریت میده که مطمئن شه اون کامیونا هیچ وقت از پارکینگ خارج نمیشن!سم هم مثل همیشه وظیفش رو انجام میده و کامیونها رو منفجر میکنه و حالا نوبت Feirong هستش. سم از تماس های رادیویی نگاهبانا متوجه میشه که Feirong قصد خودکشی داره و وقتی به اتاق Feirong میرسه میبینه اون گاردا رو کشته و میخواد خودشم بکشه که سم به طرفش یک Ring Airfoil شلیک میکنه و فوری اونو میگیره تا بتونه ازش بازجویی کنه.سم میتونه Feirong رو وادار به باز کردن قفل کامپیوترش کنه. مدارک به دست اومده از کامپیوتر باعث جلوگیری از جنگ بین آمریکا و چین میشه. اطلاعات دیگه ای هم از کامپیوتر به دست میاد که نشون میده نیکولادز به خاطر آرک مخفیانه به کاخ ریاست جمهوری گرجستان برگشته.سم به سمت گرجستان راه میافته.
ماموریت نهایی :کاخ ریاست جمهوری گرجستان-گرجستان
فیشر به درون کاخ نفوذ میکنه و رد نیکولادز رو توی زیرزمین پیدا میکنه.سم بعد از اینکه نیکولادزی رو میگیره با استفاده ازش گاوصندوقی رو که آرک توش هستش رو باز میکنه اما اون خالیه!در همین لحظه نیروهای ویژه رئیس جمهور کریستاوی اونا رو محاصره میکنن. نیکولادز میگه آرک یه بمب توی آمریکاست و در صورتی که آزادیش رو تضمین بکنن اون حاظره مکان آرک رو به کریستاوی بگه ولی رمزش رو این مامور آمریکایی میدونه!2 تا از گارد ها نیکولادزی رو پیش کریستاوی میبرن و رئیس نیروها به سم میگه 5 ثانیه فرصت داری رمز رو بگی وگرنه میمیری. لمبرت به سم میگه هیچی نگو و آماده باش و به طور ناگهانی برقا رو قطع میکنن و این فرصت کافیه تا سم کار مامور ها رو تموم کنه. لمبرت به سم میگه تنها راه جلوگیری از انفجار این بمب کشتن نیکولادزی هستش و سم اونو در حالی که خیال داشت مکان آرک رو به کرستاوی بگه اسنایپ میکنه و بعدش به وسیله هواپیمای مخصوصش از کاخ فرار میکنه

Pandora.jpg

splinter cell pandora tomorrow

در سال 2006 در اندونزی درون جزیره تیمور شرقی دولت جدیدی تشکیل میشود. به خاطر وجود حملات تروریستی زیاد در این دولت جدید نیروهای آمریکایی به دلیل حفظ امنیت این کشور و مبارزه با گروهک های تروریستی اون وارد این کشور میشن.در این میان یک گروه تروریستی قدرتمند وجود دارد به اسم Darah Dan Doa به رهبری سوهادو سادونو که رهبری پر قدرت و محبوب هستش(محبوب چون اونو با ارنستو چه گوارا مقایسه میکنن!). سوهادو در یکی از عملیات هاش موفق به تسخیر سفارت خانه آمریکا در و گروگان گیری تعدادی از پرسنل اون در دیلی که شهر اصلی این کشوره میشه. در اینجاست که third echelon ماموریت رو به splinter cell میسپره.چیزی که سم رو به این ماموریت حساس تر میکنه دیدن داگلاس شتلند دوست قدیمیش در میان گروگان هاست.
ماموریت اول: سفارت خانه آمریکا-دیلی
یکی از اهداف اصلی این ماموریت به دست آوردن اطلاعاتی در مورد فعالیت های گروهک DDD هستش که احتمالا داگلاس از آنها با خبر هستش. بعد از اینکه سم به سفارت نفوذ و داگلاس توی یک اتاق پیدا میکنه داگلاس بهش یه مموری کارت میده که توش اطلاعاتی از Mortified Penguin وجود داره. در ادامه ماموریت سم باید با شخصی به نام ingrid برای ترجمه اطلاعات درون مموری کارت ملاقات کنه. ingrid بعد از رمز گشایی میگه که Mortified Penguin در یک آزمایشگاه در فرانسه قراره در چند ساعت آینده عملیاتی داشته باشه. سم به طرف اون آزمایشگاه راه میافته.دلتا فورس برای دستگیری تروریستا وارد جزیره میشه ولی با این حال سودانو موفق به فرار میشه.
ماموریت دوم:آزمایشگاه برودت شناسی-پاریس
سم وقتی میخواد وارد آزمایشگاه شه با سربازای مسلح که احتمالا به سادونو تعلق دارن مواجه میشه. در ادامه راهش با نفوذ به سیستم آزمایشگاه متوجه میشه در این آزمایشگاه مغز افراد مهم به صورت یخ زده نگه داری میشه! ولی چیزی که مزدور ها دنبالشن اسمش ND133 هستش که پیش همون مغزا نگه داری میشه. سم به اون اتاق میره و تعدادی مغز هم روی زمین میبینه!این اصلا خوب نیست و یعنی اینکه مزدورا تونستن ND133 رو سرقت کنن. در ادامه ماموریت لمبرت به سم میگه که انگار یکی از گارد ها که ملاقاتی هم با Mortified Penguin داشته تونسته زنده بمونه و الان هم خودش رو توی اتاق جراحی حبس کرده. سم خودش رو به اون میرسونه و حدس لمبرت درست بود اون عکسی از Mortified Penguin توی موبایلش داشت. آنا عکس رو جستجو میکنه و میگه اسم اون شخص Normon Soth هستش که یکی از مامورین سابق سیا بود و الان هم وضعیتش نامعلومه. آنا ردش رو توی یک قطار سریع السیر پیدا میکنه و فیشر برای اینکه بفهمه نورمن طرف کیه به ملاقاتش فرستاده میشه!
ماموریت سوم: قطار سریع السیر-پاریس
سم روی قطار پیاده میشه و به سمت کوپه نورمن حرکت میکنه. بعد از اینکه سم وارد کوپه نورمن میشه و باهاش صحبت میکنه نورمن میگه که در حال انجام یک عملیت کاملا مخفیانه هستش. در همین لحظه یک نفر نورمن رو صدا میکنه و میگه تلفن باهاش کار داره. سم از فرصت استفاده میکنه و لبتاپ نورمن رو هک میکنه. لمبرت به سم درستور میده که مکالمه نورمن رو ضبط کنه و سم مخفیانه با میکروفن لیزریش این کار رو انجام میده. این گفتگو و اطلاعات هک شده از لب تاپ نشون میده نورمن کاملا داره دروغ میگه و در حال همکاری با تروریستاست. اطلاعات دیگه ای که از لب تاپ هک شده نشون میده که در آزمایشگاهی مخفی در اورشلیم دارن روی ND133 کار میکنن.
ماموریت چهارم:اورشلیم
اولین قدم سم ملاقات با یک رابط سیا در اورشلیم به اسم saul هستش. سم با saul ملاقات میکنه و اون سم رو نزدیکی مکانی که dahila اونجاست میبره. dahila کسی هستش که قراره سم رو به سمت ازمایشگاه مخفی ببره. سم با dahila ملاقات میکنه و dahila سم رو به ورودی مخفی آزمایشگاه میرسونه. سم وارد آزمایشگاه میشه و موفق میشه نمونه ND133 رو بدزده و بعدش از منطقه خارج میشه. آزمایش ها روی ND133 نشون میده که اون یک ویروس خیلی خطرناک هستش که قدرتش در سرایت آسون و سریعش هستش و بسیار هم وحشتناکه! و از همه بدتر تروریستا میخوان تا 24 ساعت آینده ویروس با اسم رمز pandora tomarrow پخش کنن. واکسناسیون سریعی شروع میشه که رعب و وحشت مردم رو هم در پی داره ولی نمیشه همه کشور رو چند ساعته واکسیناسیون کرد و معلوم هم نیست واکسن خوب کار کنه!وضعیت خیلی خطرناکه سم فوری به پایگاه جنگلی تروریستا در اندونزی که به وسیله تعقیب تماسی که با نورمن سوس گرفته شد پیداش کردن فرستاده میشه.
ماموریت پنچم: اندونزی
وظیفه سم جاسوسی کردن از سادونو هستش تا تیم بفهمه تروریستا چطور میخوان ویروس رو پخش کنن تا بتونن جلوشونو بگیرن. در این ماموریت داگلاس هم نظارت داره و در منطقه هستش. در اولین قدم سم یک بمب توی هواپیمای سادونو میزاره و بعدش به تعقیبش میپردازه. پس از ضبط مکالمه های سادونو تیم متوجه میشه که تروریستا قراره از کارخانه کشتی سازی متروکه استفاده هایی بکنن. سم به اونجا فرستاده میشه. لازم به ذکره که در این ماموریت سم یک دفعه غافلگیر میشه و توسط چند سرباز محاصره میشه ولی داگلاس با اسنایپرش جون سم رو نجات میده.
ماموریت ششم: کارخانه کشتی سازی-اندونزی
سم وارد کارخونه میشه و متوجه یک زیردریایی درونش میشه. با وارد شدن به زیر دریایی و چک کردنش کامپیوتر اصلیش تیم میتونه رد 5 تماس سادونو رو پیدا کنه. همه چیز تمومه. حالا راحت میشه جلوی عملیات تروریستی رو گرفت. ضمنا علیه سادونو هم که به فردی محبوب بین بعضی از مردم تبدیل شده است نیز مدارکی وجود داره. تیم رد سادونو رو توی یک استادیوی تلوزیون پیدا میکنه. وقتشه که سم با سادونو ملاقات کنه!
ماموریت نهایی: استادیوی تلوزیون-اندونزی
سم بعد از اینکه به ایستگاه نفوذ میکنه اول از همه باید ingrid رو پیدا کنه. اونطور که معلومه سادونو اونو هنوز به عنوان یه ترجمه گر نگهش داشته. سم موفق میشه ingrid رو پیا کنه و ingrid به سم کمک میکنه تا اتاق فیلمبرداری رو که سادونو اونجاست رو پیدا کنه. سم وارد اتاق میشه و با گروگان گرفتن سادونو اون رو به پشت بام میبردش و دستگیرش میکنه.
ماموریت اضطراری!: فرودگاه لس آنجلس: آمریکا
با کمک اطلاعاتی که سم از کامپیوتر زیردریایی سرقت کرده بود تیم میتونه مکان ویروس ها رو پیدا کنه. اما یه نمونه هنوز هم پیش نورمن سوس هستش و اونطور که معلومه اون تصمیم داره این ویروس رو توی فرودگاه لس آنجلس پخش کنه. سم فوری به سمت فرودگاه فرستاده میشه. نورمن با تعداد 9 مزدور وارد فرودگاه شده و بعضی از اونا با لباس پرسنل فرودگاه داخلش هستن. ولی یک راه تشخیص وجود داره و اونم تاثیرات آنتی ویروس روی بدنه که مزدور ها به خودشون تزریق کردن. آنتی ویروس باعث گرم شدن زیاد بدن میشه به همین خاطر سم میتونه با استفاده از دوربین گرماییش مزدور ها رو تشخیص بده. سم بعذ از کشتن 7 تا از مزدور ها نورمن و 2 تا مزدور دیگه رو توی سالن انتظار پیدا میکنه و با تعقیبشون به محفظه بزرگ هواکش های فرودگاه میرسه. نورمن قصد داره بمب ویروسی رو هواکش اصلی سالن انتظار منفجر کنه. سم نورمن و 2 تا دستیارش رو میکشه ولی وقتی خودش رو بمب میرسونه میبینه تایمرش فعاله!هیچ راهی به ذهن تیم نمیتونه برسه و یه بمب هم که میتونه کل دنیا رو مبتلا به ویروس کنه توی دستای سم هستش که قراره چند دقیقه دیگه باز شه!سم خودش یه راه حل پیدا میکنه و فوری به اتاق رخت کن نفوذ و لباس یکی از پرسنل رو میپوشه و بمب رو وسط سالن انتظار میزاره و دور میشه و تیم خنثی کننده بمب هم که آماده هستند خیلی فوری با یک ربات بمب رو توی یک محظه فولادی منفجر و خنثی میکنن.ماموریت تمومه و اینبار سم کاملا دنیا رو نجات داد!

Chaos_theory.jpg

splinter cell chaos theroy

چین و کره شمالی تصور میکنن ژاپن در حال زیر پا گذاشتن قانون منع داشتن هرگونه ارتش یا تجهیزات ارتشی هستش و اولین ضربه خود رو با تصرف یک کشتی بابری ژاپنی در آبهایشان وارد میکنن. ژاپن اتهامات رو قبول نمیکنه و فوری از متحدادانش تقاضای نیروی کمکی میکنه. آمریکا که بر اساق قوانین بعد از جنگ جهانی دوم مجبور به پاسخ دادن است یک ناو پیشرفته رو به سمت ژاپن میفرسته و آماده مذاکرات میشه. داستان سم از اینجا شروع میشه که Bruce Mortgenholt که یک برنامه نویس هستش و در حال کار بر روی الگوریتم های فیلیپ مس بود به وسیله افرادی که اسمشون رو "people voice" گذاشتن و توسط Hugo Lacerda رهبری میشند دزدیده میشه. سم برای بازیابی و در صورت مقدور بودن بازیابی نابود کردن الگوریتم های دزدیده شده و در صورت ممکن بودن نجات آزاد کردن بروس به منطقه ای در ساحل پرو که احتمال میدن بروس اونجا نگه داری میشه فرستاده میشه.
ماموریت اول: فانوس دریایی-ساحل پرو
سم به دنبال بروس میگرده و اون رو فریاد کشان توی یک وان میبینه که داره شکنجه میشه. وقتی سم نزدیکتر میشه و شکنجه گرا رو میکشه دیگه دیر شده بود و بروس مرده بود. سم دنبال الگوریتما میگرده و میفهمه چیزی که باید فرستاده میشد(Masse Kernels) فرستاده شده. سم در ادامه راهش با گوش کردن به صحبتای یه سرباز با بیسیم و گرفتن اعتراف از اون متوجه میشه که هوگو لاسردا توی یه کشتی به نام ماریا نارسیسا هستش و بعد از اینکه از ساحل خارج میشه به طرف کشتی برده میشه.
ماموریت دوم: کشتی باربری-اقیانوس آرام
سم باید ببینه هوگو لاسردا از کجا تامین میشه و سپس اونو بکشه.بعد از اینکه به انبار نفوذ و جعبه اسلحه ها رو اسکن میکنه و سیستم های کشتی رو هک میکنه اینو هم میفهمه که فقط کاپیتان از جای هوگو توی کشتی خبر داره و پیدا کردن یه نفر هم توی اون کشتی بزرگ زیاد راحت نیست ولی کابین کاپیتان چرا!پس به سمت کابین کاپیتان میره و اازش اطلاعات رو میگیره. بعدش هم که به سمت اتاق هوگو میره و کارش رو تموم میکنه. تیم حالا میدونه که لاسردا از طریق کسی تامین میشد که از یک بانک پانامایی به عنوان یه پرو*کسی استفاده میکرد و احتمالا بشه ردی از الگوریتم ها از اون بانک پیدا کرد. حالا تیم به اطلاعات اون حساب ها توی بانک نیاز داره تا بتونه اون فرد رو پیدا کنه بنابراین سم به سمت اون بانک فرستاده میشه.
ماموریت سوم: بانک-پاناما
تیم برای سم یک متخصص سیستم های امنیتی رو آماده کرده تا سم با کمک اون بتونه به اطلاعات بانک نفوذ کنه. متخصص به سم میگه اول از همه باید 3 کلید امنیتی رو خاموش کنی که هر کدوم در قسمتی از بانک هستن. بعد از اینکه سم اینکار رو انجام میده به سمت صندوق امانات میره تا هدیه ای رو که متخصص براش گذاشته رو ازش برداره متخصص بهش میگه یه جور کلیده! تا سم اینکار رو انجام میده لمبرت بهش میگه که تونستن رد کسی رو که لاسردا رو ساپورت میکرد پیدا کنند اون رئیس جمهور تبهکار پاناماست. سم میگه که پس کاخ اون جایی بعدی هستش که میرم؟لمبرت: نه یکی دیگه رو میفرستیم یادت رفته ماموریت اصلی تو کار روی سرقت الگوریتم هاست؟!سم با استفاده از کلیدی که متخصص به اون داده بود قفل 2 تایی گاو صندوق رو باز میکنه(از این قفلا که 2 نفر با هم باید کلید رو بچرخونن!) و بعد داخل گاوصندوق میشه تا مقداری هم پول نقد برای رد گم کنی بدزده. در همین حال آنا به سم میگه که این الگوریتما پیشرفته تر هستن ولی سم میگه که فیلیپ رو من کشتم خودت که میدونی و آنا میگه که آره ولی انگار یکی دیگه داره کاملا اونا رو توسعه میده سم: کی؟ آنا: مطمئن نیستم بعدا بهت میگم. و سم از بانک خارج میشه در حالی که در حال تقسیم کردن پول های دزدی با لمبرته!
...
تیم مشغول تحقیق روی اطلاعات به دست اومده از بانک میشه. این اطلاعات به نوعی با تحقیقات Masse Kernels که Bruce Mortgenholt به همراه Abrahim Zherkhez روی اون کار میکردن ارتباط داره. این 2 از کارمندان شرکت Displace International که مدیرش داگلاس شتلند رفیق قدیمی سم که در پاندورا تومارو هم حضور داشت هستند. پس بهتره که دنبال ابراهیم بگردن. در همین لحظه ژاپن و نیویورک همزمان برق هاشون میره!آنا تلاش میکنه که با نفوذ کردن به شبکه خصوصی ابراهیم سرنخی به دست بیاره ولی میگه تا حالا همچین سیستم امنیتی ندیده و مثل اینه که دنبال یه سایه توی یه اتاق قیری سیاه میگرده!بنابراین سم مستقیما به آپارتمان ابراهیم فرستاده میشه
ماموریت چهارم: پنتهاوز-نیویورک سیتی
سم پس از اینکه میتونه به بالکن آپارتمان نفوذ کنه مزدور هایی رو اونجا میبینه. وقتی که از یکی از اونا اعتراف میگیره مزدور میگه که استخدام شده برای محافظت از ساختمون. و در اعتراف بعدیش میگه که از طرف Displace International استخدام شده!لبرت و سم شک میکنن که داگلاس یه آدم فاسد شده ولی سم میگه که شاید یکی داره از داخل Displace International یه کارایی میکنه ولی اگه داگلاس فاسد شده باشه خودم ترتیبشو میدم. سم در ادامه اعتراف گیری هاش متوجه میشه کسی که مزدور ها رو برای حفاظت vip استخدام کرده اسمش Milan Nedich هستش. اعتماد سم به داگلاس بر میگرده و سم به فکر میافته که میلان کسیه که داره خیانت میکنه. سم سرور اصلی ابراهیم رو پیدا میکنه و در کمال تعجب میبینه که اون یه کامپیوتر متعلق به عهد پانچ کارت هستش!بیخود نبود که آنا نمیتونست هیچ جوری بهش وصل شه!سم با کمک پیرمردی که اونجاست یک کپی از اطلاعات دستگاه رو روی پانچ کارت چاپ میکنه و از منطقه خارج میشه. سم برای اطلاعات بیشتر باید آماده رفتن به Displace International باشه.
ماموریت پنچم: دیسپلیس-نیویورک سیتی
وظیفه سم دسترسی به سرور های ساختمون هستش ولی قبل از اون باید دسترسی اونا رو به الگوریتما باز کنه و این کار رو با هک لب تاپ یکی از مدیرهای شرکت انجام میده. بعد از اینکه سم به سرور ها نفوذ میکنه لمبرت فوری متوجه میشه که اطلاعات مورد نیازشون پاک شده. توسط Milan Nedich !لمبرت میگه که این اسم دیگه داره بیش از حد تکرار میشه!سم برو دنبال دفترش. سم وارد دفتر میلان میشه و با نفوذ به کامپیوترش متوجه میشه میلان برای یه ملاقات به Hokkaido رفته. قبل از سفر یه هوکایدو سم با داگلاس یک ملاقات انجام میده و وقتی در مورد ملان ازش میپرسه داگلاس میگه نمیشناسدش! سم : وی اون برای تو کار میکنه! داگلاس: توقع نداری که من همه ارمندام رو بشناسم؟!به غیر از این آنا هم با توجه با مدارک خودش فکر میکنه داگلاس کثیف هستش.به هر حال سم منتظر میشه با گذشت زمان همه چیز رو شه و لمبرت به سم تاکید میکنه که نذاره چیزهای شخصی روی ماموریتش تاثیر بزاره. در همین حال ناو پیشرفته آمریکا که در اطراف ژاپن مستقر شده بود توسط یک موشک منهدم میشه. مافوق لمبرت معتقده که کار کره شمالیه و باید جنگ رو شروع کنن ولی لمبرت میگه که یه چیزی درست نیست و باید کمی صبر کنیم.
ماموریت ششم: هوکایدو-ژاپن
سم باید مدارکی از میلان پیدا کنه و اونو بکشه.همچنین تیم احتمال میده که ابراهیم رو در این مکان مخفی کردن پس سم باید دنبال اونم بگرده.سم با ردگیری پلاک ماشین های توی حیاط پی میبره که میلان توی بعضی از جنگ های بین بوسنی دست داشته و حتی بهش لقب قصاب بوسنی رو هم دادن!سم میلان رو پیدا میکنه و میگریدش تا قبل از کشتنش اعتراف هایی ازش بگیره. میلان میگه که اون فقط دستورات رو اجرا میکنه و وقتی سم میپرسه از کی جواب اون اینه : داگلاس شتلند!لازم نیست بگم سم چقدر از این جواب ناراحت میشه ولی اون هنوز هم به داگلاس کاملا شک نمیکنه تا جایی که میلان میگه که میتونی از خود داگلاس سوالاتو بپرسی اون الان تو راهه!سم کار میلان رو تموم میکنه و بعدش به گشتن محوطه مشغول میشه که به یه اتاق چای میرسه که لمبرت بهش میگه احتمالا ملاقات اونجا باشه. حدس لمبرت درست بود و سم از پشت دیوار های کاغذی اتاق و با میکروفن لیزریش صحبتای بین داگلاس و ابراهیم رو میشنوه.داگلاس: کارا خوب انجام شده ولی ما حالا یه اسلحه داریم که برای بیشتر از دشمنامون برای خودمون خطر داره و در همون لحظه ابراهیم رو میکشه!لمبرت فوری به سم دستور میده که دنبال داگلاس بره ولی سم انگار هنوز دوستیاش یادش نرفته و میپرسه اون هدف هستش؟!! و لمبرت میگه که اون هدفه! و به هر حال قبل از اینکه سم به داگلاس برسه اون با استفاده از هلکوپترش از منطقه فرار میکنه. راهی نیست که سم اونو تعقیب کنه و ماموریت تموم میشه.
...
اوضاع در مورد منفجر شدم والش (ناو پیشرفته آمریکا توی اطراف ژاپن) داره وخیم تر میشه و هر لحظه ممکنه جنگ جهانی سوم شروع بشه. آنا به این نتیجه رسیده که با الگوریتم های مس کرنال میشه موشکی رو هک و به سمت دیگه ای فرستاد. حالا موضوع اینه که آیا کسی از اون الگوریتم ها استفاده کرده ا باعث توطئه و جنگ بشه؟جوابش رو قراره سم توی پایگاه موشک کره ای ها پیدا کنه.
ماموریت هفتم: پایگاه پرتاب موشک-کره شمالی
سم پس از نفوذ به پایگاه وقتی به اتاق پرتاب موشک ها میرسه مافوق ارشد پایگاه رو میبینه که با عصابانیت در حال صحبت با معاونش هستش.معاون:قربان ما نمیدونیم چطور این اتفاق افتاده... ارشد: یه موشک از این پایگاه یه ناو پیشرفته آمریکایی رو منفجر کرده و ما داریم به خاطرش وارد جنگ میشیم و تو میگی نمیدونی؟! معاون: قربان...ارشد: بسه!فقط 2 نفر اینجا میتونن فرمان شلیک موشک رو بدن من و تو! و من مطمئنم که اون یه نفر من نبودم!و معاونش رو میکشه! و به افرادش دستور میده که دوباره همه چیز رو تست کنن. آنا به سم میگه که اونطور که معلومه کره شمالی مقصر نیست ولی هنوز هم به اطلاعات بایوس موشک ها برای مطمئن شدن از استفاده الگوریتم های Masse Kernels نیاز دارم. سم به بایوس یک موشک دسترسی پیدا میکنه و آنا با چک کردن اون مطمئن میشه که از الگوریتم ها استفاده شده. سم: خب حالا از کجا وارد این سیستم شدن؟هوکایو؟ یا دیسپلیس؟! آنا: سئول! درسته اونا از سئول کره جنوبی فرستاده شدن!در همین لحظه موشک دیگه ای آماده پرتاب به سمت آمریکا میشه سم سعی میکنه جلوی پرتابش رو بگیره ولی دیر میرسه. خوشبختانه میتونه کد های انفجارشو پیدا کنه و موشک رو روی هوا منفجر کنه. سم باید به سئول بره و اطلاعاتی رو که باعث این کار شدن رو به دست بیاره. اما فقط سم نیست که از این موضوع خبر داره بلکه کره شمالی هم خبر دار شده و تصمیم داره با حمله به سئول اون اطلاعات رو به دست بیاره! اگه این اتفاق بیافته... ویلیام میتونه مکانی رو که الگوریتم ها ازش پخش شدن رو پیدا کنه ولی آنا نمیتونه به اونا مسلط شه چون راه ورود به سیستم آسیب دیده بنابراین سم باید به صورت دستی اطلاعات رو برداره و بعدش به یک جت که قراره از بالای سرش رد بشه انتقال بده.
ماموریت هشتم:سئول-کره جنوبی
سم وارد شهر میشه و قبل از اینکه به مرکز انتقال بره لمبرت بهش دستور میده که از 2 تا مامور ویژه که باید همون اطراف باشن یه سوالایی بپرسه. سم این ماموریت رو به خوبی انجام میده و بعدش وارد مرکز انتقال میشه و قبل از کره ای موفق به پیدا کردن درایو میشه. سم برای ادامه ماموریتش به پشت بام میره و اطلاعات رو به جت منتقل میکنه ولی جت به خاطر گلوله هایی که از ضد هوایی بهش میخوره تعادلش رو از دست میده و به یه آنتن فرستنده میخوره و سقوط میکنه. سم باید فوری خودش رو به محل سقوط برسونه چون ممکنه کره ای ها اطلاعات رو از جت بازیابی کنن. سم خودش رو به جت میرسونه کره ای های اطراف اون رو میکشه. لمبرت بهش میگه که ما میخوایم منطقه رو بمباران کنیم تا امن شه و بعد تو رو خارج کنیم. سم: صبر کن خلبانا هنوز زندن من باید اونا رو به جای امن ببرم لمبرت مخالفت میکنه و میگه که هر لحظه هواپیما ممکنه منفجر شه ولی سم در اینجا خلبانا رو نجات میده(میتونستید این کار رو نکنید) و بعدش به وسیله یه هلیکوپتر از منطقه خارج میشه.
...
همه چیز علیه داگلاس هستش و معلومه اون کاملا مقصر هستش. ولی اون نمیتونست همه این کار ها تنهایی انجام بده و حتما نفر داشت کمکش میکرد. یه نفر به احتمال زیاد ژاپنی! آنا با ردگیری وایرلس موبایل شتلند و هک اون موفق میشه اونو ردیابی کنه و بفهمه داگلاس قراره در یک حمام عمومی ژاپنی با فردی ناشناس ملاقات کنه و الگوریتم های مس کرنالز رو به اون بفروشه.
ماموریت نهم: حمام عمومی-ژاپن
سم باید بفهمه داگلاس داره با کی ملاقات میکنه و جلوی ملاقات رو بگیره. سم در ادامه راهش متوجه حضور مامور های isdf (نیروهای ویژه otomo که رئیس سازمان امنیت ژاپن هستش) در حمام میشه و لمبرت احتمال میده که اونا هم از قضیه با خبر هستن. سم خودش رو مخفیانه به اتاق ملاقات میرسونه و میبینه نیروهای ویژه ژاپنی برای دستگیری داگلاس اینجا نیستن بلکه برای معامله با اون اومدن!انگار همه چیز زیر سر otomo هستش. معامله به هم میخوره و داگلاس بعد از کشتن ژاپنی سعی میکنه فرار کنه ولی سم اونو توی پشت بام گیر میندازه و در نهایت مجبور میشه اونو بکشه. بعد از این واقعه تیم تصمیم میگیره تا از اطلاعات افسرهای آمریکایی که در سازمان امنیت ژاپن کار میکردن با خبر شه ولی موفق به تماس نمیشه. از طرفی دیگه اگه حتی otomo خودسر عمل میکنه اون به تنهایی به وسیله الگوریتم ها میتونه جنگ بزرگی به راه بندازه. سم اونجا فرستاده میشه.
ماموریت نهایی: Kokubo Shosho-ژاپن
سم موفق میشود 2 گروگان آمریکایی رو پیدا کنه و از حرفاشون میفهمه قراره یک جلسه سری صورت بگیره. سم باید مکالمه های اون جلسه جاسوسی کنه. سم از داخل کانال هوا مکامله ژنرال با otomo رو که در مکانی در ساختمان تحت حفاطت نیروی ویژه خود هست گوش میکنه و میفهمه ژنرال با هدف otomo مخالفه و ژنرال سعی میکنه otomo رو دستگیر کنه ولی نیروهاش در مقابل نیروهای ویژه اون شکست میخورن.otomo که وضعیت رو خراب میبینه تصمیم میگیره موشک هایی از طرف کره شمالی به سمت ژاپن شلیک کنه! سم باید هرچه زودتر خودش رو به سرور های ISDF برسونه و جلوی این کار رو بگیره.در حالی که سم سوار آسانسور شده و داره به یه طبقه در عمق آب نفوذ میکنه لمبرت میگه که باید otomo حتما زنده دستگیر بشه. همچنین کره ها همین لحظه اعلام کردن که کنترلشون رو از موشک هاشون از دست دادن و چند موشک شلیک شده ولی حتی نمیتونن اونا رو توی هوا منفجر کنن!سم وقت کمی داره ولی موفق میشه سرور های ISDF رو منفجر کنه. حالا که تقریبا همه چیز حل شده وقت دستگیری otomo هستش. سم اونو توی دفترش پیدا میکنه و otomo میگه شاید من شکست خوردم ولی قویتر بودم! و یک خنجر رو توی شکم خودش فرو میکنه ولی سم به موقع خودش رو به اون میرسونه و جونش رو نجات میده. حالا یه مشکل جدید وجود داره و اون خروج هستش! سم نمیتونه با otomo که روی کولشه از آسانسور بره بالا و بعد از در خارج بشه!ولی سم خودش یک راه پیدا میکنه و با منفجر کردن شیشه وارد آب میشه و خودش رو به سطح آب میرسونه و ماموریت رو تموم میکنه.
...
otomo با افتخار به همه چیز اعتراف میکنه.


Doubleagent.jpg

splinter cell double agent​

این نسخه انتخاب های زیادی درونش وجود داره. من داستان رو با انتخاب های خودم پیش میبرم ولی بقیه حالت ها رو هم دروم {} مینویسم. در مورد انتخاب های ساده که انجام ندادنشون فرقی نداره (برای مثال پیدا کردن پرونده یک سرباز که انجامش امتیاز داره ولی انجام ندادنش فرقی به حال بازی به جز بیشتر نشدن اعتماد نداره) این کار رو انجام نمیدن چون داستان رو یه جورایی خراب میکنه.
ماموریت:کارخانه ژئوترمال-آیسلند
کارخانه ای در آیسلند فعالیت گرمایی مشکوکی داره. سم به همراه یک تازه وارد به اسم جان به اونجا فرستاده میشه. سم با همکاری جان بعد از اون وارد کارخونه میشه ولی کنجکاوری زیاد جان باعث میشه که اون دستگیر و کشته شه و تروریستا موشکی رو سم تازه دیده رو آماده پرتاب کنن. سم فقط یک راه داره و اون گذاشتن موشک در حالت انفجار هستش تا قبل از پرتاب همونجا منفجر شه و این کا رو هم انجام میده و بعدش از دریچه سیلو به وسیله هواپیماش خارج میشه. ولی لمبرت رو هم توی هواپیما میبینه و از لمبرت فوری میپرسه چی شده و لمبرت بهش بدترین خبر عمرش رو میده. سارا به وسیله یه راننده مست کشته شده و کشته شدنش زندگی سم نابود میشه. سم استعفا میده ولی نمیتونه به زندگی عادی خودش برگرده و هی با مردم درگیر میشه. لمبرت بهش یک ماموریت خطرناک به سم پیشنهاد میکنه به دو دلیل. اول اینکه این ماموریت از زندان شروع میشه و این میتونه برای سم مفید باشه! و دوم اینکه سم هیچ چیزه دیگه ای برای از دست دادن نداره... . سم این رو قبول میکنه و اینطوری میشه که سم از یک اسپلینتر سل به یک مامور 2 جانبه تبدیل میشه.
زندان Ellsworth - کانزاس
وظیفه سم نفوذ به سازمان JBA (john brown's army ) هستش. این سازمان مدتیه بدجور داره خرابکاری میکنه و به نظر میاد فکرایی هم تو سرش هست. یکی از اعضای اصلی این سازمان به اسم جیمی واشینگتن در زندان هستش. NSA با جعل چند سند سم رو به همون زندان میندازه. پس از 6 ماه که جیمی و سم با هم رفیق شدن همه چیز برای فرار آمادست. جیمی یه شورش توی زندان راه میندازه و از سم میخواد با ورود به برج مرکزی زندان و باز کردن در سلول ها بهش کمک کنه{سم میتونه وقتی به اونجا رسید این کار رو نکنه و به راهش ادامه بده} . بعد از انجام این کار سم به پشت بوم میره و جیمی رو که یه مامور گرفتتش رو نجات میده. جیمی بهش میگه اگه بخوای میتونی با من بیای... و سم که منتظر این فرصت بود قبول میکنه و با دزدیدن یک هلیکوپتر فرار میکنن.
ساختمان اصلی JBA 1 - نیویورک
جیمی سم رو با moss آشنا میکنه که از کله گنده های گروهه. ماس سم رو به قسمت تمرینی میبره و میگه نیم ساعت دیگه بر میگردم تا اون موقع سعی کن خودتو بهمون ثابت کنی. سم گاو قفل گاو صندوق رو باز میکنه و تمرین تیراندازی رو هم به خوبی انجام میده. ولی تا ماس بیاد وقت داره چند تا کار هم برای NSA انجام بده. برای همین به پشت بوم میره و یک دستگاه شنود توی آنتن نصب میکنه و همینطور توی زیر زمین یه تروجان به سرورهای JBA آپلود میکنه. در حالی که تو ساختمون میگرده با انریکا آشنا میشه. مثل اینکه اون قراره توی ماموریت های سم از پشت بیسیم بهش کمک کنه. سم پیش ماس میره و ماس اونو به یه اتاق سلول مانند میبره. سم امیلی رئیس گروه رو در اونجا ملاقات میکنه و امیلی یک اسلحه به سم میده و به فردی که به لوله بستن اشاره میکنه و میگه اون کول خلبان هلیکوپتری که شما دزدیدید هستش اونو بکش. به هر حال اون خلبان کشته میشه و سم برای نجات جون کلی آدم دیگه باید اعتماد JBA رو جلب کنه به همین خاطر خلبان رو میکشه {میتونه نکشه و با تمسخر JBA روبرو شه} . بعد از این کار سم به امیلی میگه که شنیدم میخواید یه نفت کش رو تصاحب کنید من از پس اینکار بر میام. امیلی: واقعا؟! من به تو این شانس رو میدم که خودت رو بهم ثابت کنی. هواپیما چند دقیقه دیگه راه میافته آماده شو.
ماموریت: نفتکش-دریای اختسک روسیه
سم با چتر نجات توی منطقه فرود میاد وبه سمت کشتی راه میافته. وقتی وارد کشتی میشه امیلی بهش دستور میده همه افراد توی کشتی رو بکشه! سم برای اینکه کسی نتونه پیام کمک بفرسته به سمت فرستنده کشتی میره و قبل از اینکه توی اون اختلال ایجاد کنه با لمبرت تماس میگیره و قضیه رو بهش میگه. لمبرت: سم تو باید بتونی اعتماد اونا رو به هر نحوی شده جلب کنی! . به هر حال افراد توی کشتی هم تا چند ساعت دیگه میمیرن. سم همه و در نهایت کاپیتان کشتی رو میکشه و در همون لحظه انریکا بهش میگه که بقیه کار رو بچه ها انجام میدن یه هلیکوپتر رو کشتی منتظرته ما تو شانگهای بهت نیاز داریم.
ماموریت: هتل جین ماو-شانگهای
سم با امیلی به سمت شانگهای راه میرن و در راه امیلی میگه که اون و ماس میرن تا با دکتر اصوات که یک دانشمند پاکستانی در زمینه سلاح های هسته ای هستش حرف بزنن و احتمالا معامله ای بکنیم و تو روی پشت بوم میمونی تا اگه کاری لازم شد مخفیانه بهت خبر بدیم. در نزدیکی هتل خلبان بیهوش میشه ولی قبل از از سقوط سم اونو کنترل میکنه و جون امیلی و خودش رو نجات میده. بعد از اینکه فرود میان و امیلی و ماس میرن پایین ماموریت سم از طرف NSA شروع میشه و شخصی به اسم هشام حمزه که مامور CIA هستش به سم میگه که از پشت بی سیم قراره اونو پشتیبانی کنه. سم از سمت دیوار شروع میکنه به پایین اومدن و در حالی که داره پایین میاد خودش رو جلوی اتاق ملاقات میبینه و فوری قسمتی از مکالمه با میکروفن لیزریش ضبط میکنه ولی با اومدن یه هلیکوپتر مجبور میشه بره. اطلاعاتی که از این مکالمه به دست میاد اینه که اصوات قراره چیزی به اسم جیوه قرمز به امیلی بفروشه. سم وارد هتل میشه و باید نمونه ای از جیوه قرمز رو بدزده. برای اینکار سم مخفیانه وارد اتاق ملاقات میشه و با استفاده از ساعتش اونو آنالیز میکنه. در همین لحظه ماس با سم تماس میگیره و بهش میگه که امیلی ازش میخواد به اتاق اصوات نفوذ کنه و یادداشت های اونو بدزده. بعد از انجام اینکار حشام به سم میگه که ملاقات تموم شده و اصوات داره به طرف اتاقش میاد بهتره اونو بکشی و سم بعد از کشتنش {میتونه نکشه} به وسیله هلیکوپتر خارج میشه.
ساختمان اصلی JBA 2 - نیویورک
سم در خارج از ساختمان با لمبرت یک ملاقات کوچیک میکنه و لمبرت بهش میگه که اونا دارن با نفت کش یه چیزایی جابجا میکنن به دفتر امیلی نفوذ کن و دنبال اطلاعات بگرد. سم بعد از اینه توی مونتاژ مین ها به انریکا کمک میکنه مخفیانه به اتاق امیلی نفوذ میکنه و از اطلاعات توی گاو صندوق اون عکس میگیره. سم بعد از اینکه از اتاق خارج و از طریق پنجره ها وارد یه اتاق دیگه میشه به طور ناگهانی با انریکا روبرو میشه و در حالی که انریکا قصد داره این رو گزارش کنه سم با ایجاد یک رابطه پنهانی! جلوشو میگیره. سم برای یک بمب گزاری در یک کشی تفریحی فرستاده میشه.
ماموریت: کشتی تفریحی-مکزیکو
دستور سادست سم باید یک بمب توی کشتی بزاره تا برای آزمایش جیوه قرمز یه چند هزار نفری کشته شه!(این تازه آزمایش بمب هستش!)در اوایل ماموریت سم تماسی از لمبرت دریافت میکنه که بمب رو بعد از کارگزاری هک کنه تا اگه خواستن اونو همراه جمعیت منفجرش کنن سم بتونه جلوشونو بگیره. سم بمب رو میزاره و بعدش از کشتی فرار میکنه.
ساختمان اصلی JBA 3 - نیویورک
سم چون بمب رو هک کرده میتونه سیگنال هایی برای از کار افتادنش بفرسته ولی اینکار براش خطرناکه. بنابراین تصمیم میگیره از کد های انریکا برای اینکار استفاده کنه(موقعی که داشت ایمیل های امیلی رو جاسوسی میکرد ایمیلی از انریکا میبینه که "امیلی اگه یک وقتی خواستی بمب رو منفجر نکنی میتونی از کد غیر فعال کننده توی کامپیوتر من استفاده کنی" ) قبل از اینکه سم به اتاق انریکا نفوذ کنه باید یک ایمیل رو برای امیلی رمز گشایی کنه. بعد از اینکار سم با موفقیت رمز رو از کامپیوتر انریکا میدزده. حالا وقت انتخواب هستش!{2- سم میتونه سیگنال رو از ساعت خودش بفرسته ولی اطمینان زیادی رو از طرف JBA از دست میده.3- سم میتونه بزاره بمب منفجر شه ولی اطمینان زیادی رو از طرف NSA از دست میده.} سم کد غیر فعال کننده انریکا رو از ساعتش میفرسته و امیلی که همه تقصیر ها رو از طرف انریکا میبینه اونو میکشه.
ماموریت: کیشاسا-جمهوری دموکراتیک کنگو
امیلی برای ملاقات با سران تروریست جهان به کیشاسا میره و سم رو هم با خودش میبره. بعد از اینکه امیلی برای جلسه میره و سم تو پارکینگ میمونه هشام باهاش تماس میگیره و میگه قبل از اینکه ملاقات شروع شه یه میکروفن توی اتاق ملاقات بزار. سم بعد از انجام اینکار متوجه میشه تروریستا میخوان حمله با بمب جیوه قرمز رو شروع کنن و در راس اهدافشون لس آنجلس و نیویورک قرر داره. در همان لحظه یک سرباز وارد اتاق میشه و میگه یه نفوذی پیدا کردیم و امیلی به سم میگه تو پارکینگ بمون دارم میام و کار فوری باهات دارم. امیلی در پارکینگ میگه یک نفوذی به اسم هشام حمزه پیدا کردیم و تو باید اونو بکشی. سم از پارکینگ خارج میشه تا به سمت ساختمونی که هشام رو توی اون پیدا کردن بره. در راه امیلی به سم میگه که یک اسنایپر بالای برج رادیویی جاسازی کرده از اون برای اسنایپ کردن هشام استفاده کن. سم وقتی بالای برج میرسه و مستقر میشه هشام رو در حال مبارزه با یه محلی میبینه {2-میتونه اونو اسنایپ کنه. 3-میتونه بزاره محلی اونو بکشه} و سم فوری محلی رو اسنایپ میکنه و هشام از اونجا فرار میکنه. امیلی به شدت عصبانی میشه ولی سم میگه که من دنبالش میرم در همین لحظه لمبرت میگه که هشام رو دستگیر کردن. سم بعد از آزاد کردن هشام و فراری دادنش به امیلی میگه که اونو کشت. لمبرت به سم میگه که 2 تا بمب وجود داره که باید جلوشون گرفته شه وقتی برگشتی باهات تماس میگیرم.
ساختمان اصلی JBA 4 - نیویورک
در حالی که امیلی داره نقشه رو برای گروه توضیح میده یک مامور میاد و به امییلی میگه که یک جاسوس ر اطراف ساختمون پیدا کردیم. امیلی به سم میگه با من بیا و وقتی به اتاق میرسیم میبینیم اون لمبرته! امیلی سم و جیمی رو توی اتاق میزاره و به سم یک اسلحه با یه گلوله میده و میگه جاسوس رو بکش. {سم میتونه لمبرت رو بکشه و در نسخه psp هم به این اعتراف میکنه} سم اسلحه رو به طرف جیمی میگیره و اونو میکشه ولی دوربین توی اتاق هستش و سم خیانتکار شناخته میشه. سم در حالی که داره به سمت زیرزمین نزدیک میشه امیلی شکست رو بیشتر احساس میکنه و به همین دلیل بمب توی پایگاه رو فعال میکنه! سم بعد از کشتن امیلی و سربازاش موفق میشه بمب رو خنثی کنه و بعد به سرعت به سمت بمب دوم که توی یک قایق هستش و ماس ازش حفاظت میکنه میره ولی این پایان اوله اگه سم جنایاتی هم کرده باشه دستگیر میشه ولی میتونه خودش رو تبرئه کنه. اگه هم جنایاتش بیش از حد باشه بعد از دستگیری فرار میکنه.

Splinter_Cell_Conviction_Cover.jpg


Splinter Cell: Conviction
در آغاز هر مرحله و یا وسط های اون معمولا ویکتور صحبت میکنه که صحبتای اون بخش خاصی از داستان رو تشکیل میدن. برای همین اول صحبتای ویکتور * گذاشتم تا داستان با نظم باشه.
*چیزی که شما باید متوجه بشید اینه که سم فیشری که میشناختید مرده. آمریکا اونو کشت. یه راننده مست دختر اونو زیر گرفت و سم به خاطر همین مرد. تنها چیزی که باعث میشد سم مثل یه انسان زندگی کنه. دولت اون باعث شد که سم توی یه زیرزمین کثیف به بهترین دوستش شلیک کنه. لمبرت اون روز به دست سم کشته شد و همینطور سم. پس اون ترک کرد. اون third echelon رو ترک کرد اون زندگی رو که مشناختش ترک کرد... اون آمریکا و مامان و پای سیب رو ترک کرد. سم امیدوار بود که بتونه دلیلی برای زندگی کردن پیدا کنه و پیداش هم کرد. سم با خودش فکر کرد که مرگ دخترش شاید یک تصادف ساده نبود پس تحقیق رو شروع کرد. اون تونست جوابایی هم پیدا کنه و اسم هایی شنید که مربوط به شهر والتا در مالتا میشد.
Merchant’s Street Market
سم در حالی که با آسایش بر روی صندلی خود در رستوران نشسته یک گارسون براش یه بیسیم میاره و میگه اینا رو براش همین الان فرستادن. صدایی که از پشت بیسیم میاد برای سم آشناست و بعد از چند ثانیه سم میفهمه که آنا گریم پشت خط هستش.
سم: چطور پیدام کردی؟!
آنا: سم یادت رفته؟! ما third echelon هستیم و هرجایی چشم داریم. حالا گوش کن تعدادی فرد مسلح هستن که به قصد کشتنت وارد بازار شدن و جایی که تو هستی مثل یه اردک آسیب پذیری!
سم: هنوز نگفتی چطور پیدام کردید....
آنا: بالا رو نگاه کن... حالا برو به محله ای که نزدیکت هستش اونجا به اندازه کافی برات پوشش وجود داره.
بعد از اینکه سم در محل مورد نظر مستقر میشه آنا توی برق شهر اختلال ایجاد میکنه تا سم توی تاریکی بتونه خودش رو نجات بده. تاریکی چیزهای دردناکی رو به یاد سم میاره....
{سارا از ترس تاریکی پدرش رو صدا میزنه و سم سعی میکنه بهش توضیح بده هیولایی وجود نداره ولی سارا مثل هر بچه ای قبول نمیکنه پس سم سعی میکنه اینطور بهش بگه که وقتی توی تاریکی هستش اون میتونه هیولاها رو ببینه بدون اینکه اونا اون رو ببین و این به نفعشه... در همین حال صدای شکستن چیزی میاد و سم اتاق رو ترک میکنه و بعد از درگیری سم میبینه که سارا دیده اون چطور اون افراد رو کشته...}
سم با صدای آنا از خاطراتش بیرون میاد و بعد از کشتن قاتلا آنا بهش میگه که تونسته اطلاعاتی از سردسته قاتلا به دست بیاره.
آنا: اون یه جورایی یه سردسته تبهکاری هستش و کمی جلوتر با چند نفر دیگه دارن آماده میشن که بهت حمله کنن
سم: برای کی کار میکنه؟
آنا: چرا خودت ازش نمیپرسی؟!
سم طرف رو گیر میندازه و این اعترافات رو ازش میگیره: " اسمش اندرو کوبین هستش... میخواد تو رو بکشه قبل از اینکه دنبالش بری...اون کسی بود که دخترت رو کشت...اون توی یه موزه سابق چند خیابون بالاتر زندگی میکنه"
*هرچیزه کثیفی توی شهر از عمارت کوبین هدایت میشد. و حالا که کوبین میدونست سم دنبالشه اونجا رو پر از معتادای مسلح به اسلحه اتوماتیک کرده بود. ولی برای سم این چیزا اهمیتی نداشت و سم به سمت عمارت راه میافته.
Kobin’s Mansion
سم به عمارت نفوذ میکنه و بعد اینکه کوبین رو گیر میندازه کوبین بهش میگه: "اونا فقط به من عکس رو دادن و جسد رو تحویل گرفتن!... من نمیتونم چیزه بیشتری بگم... سم اونا گنده تر از تو تو هستن... گنده تر از دخترت..." و قبل از اینکه سم بتونه حرف بیشتری ازش بکشه نیروهای ویژه وارد اتاق میشن و سم رو بیهوش میکنن.
*کاملا واضح بود که یکی میخواد با سم صحبت کنه... سم کوبین رو پیدا میکنه و کوبین هم اون رو پیدا میکنه و شخص سوم هم همون موقع سر میرسه... اونا سم رو به یه فرودگاه متروکه تو یه شهر قدیمی بردن چون قرار بود که سم همه اونجا رو با دست خالی به خون بکشه و منفجرش کنه...
Price Airfield
سم در حالی که نیمه بیهوش هستش متوجه فردی به اسم تام رید میشه که به نظر میرسه مدیر third echelon هستش و داره یه عملیات خاصی رو انجام میده.
تام: سم در اختیاره تو هستش آنا. ببین چی در مورد emp میدونه و چطور میدونه و همینطور چرا میخواست دوستمون کوبین رو بکشه.
آنا: کمی زمان میبره اون برای همچین مواقعی هم آموزش دیده.
تام: باشه اینجا همه چیز از وسایل شکنجه گرفته تا دارو آمادست من به مقر میرم.
بعد رفتن تام سربازی به طرف سم میاد تا بهش دارو تزریق کنه ولی آنا اونو میکشه و بعد از آزاد کردن سم از تخت میگه:
گوش کن. من به عنوان یه جاسوس برای رئیس جمهور کالدون توی third echelon کار میکنم. رید مدیر جدید هستش و داره همکاری هایی با میزبان ما اینجا که یک pmc به اسم black arrow هستش انجام میده. اونا چند تا کلاهک emp از روسا دزدیدن و دارن روشون کار میکنن. تنها چیزی که میدونیم اینه که میخوان یک گند بزرگ به بار بیارن. من نمیتونم از این داخل کاری بکنم ولی سم تو اون بیرون میتونی آزادانه هر کاری بکنی.
سم: بزار بهت یاداوری کنم که من دیگه بازی نمیکنم.
آنا: نه. من فقط یه نکته در مورد اون میگم و تو دوباره بازی مکنی. فقط یه نکته در مورد سارا! من میدونم اون زندست!
سم: از کجا بفهمم داری راست میگی؟؟ لمبرت خودش بهم گفت اون مرده...
آنا: چون الان پیش افراد من هستش! تو بهم کمک میکنی و منم اونو بهت برمیگردونم. وگرنه کاری از دستم برنمیاد!
سم: اگه بفهمم که دروغ گفتی خودم میکشمت... فهمیدی؟!
آنا: نه من همه این سال ها داشتم بهت دروغ میگفتم! بیا این سوئیچ ماشین من هستش. این تجهیزات رو بگیر من میرم دنبال سارا و باهات تماس میگیرم تا مطمئن شی. بیرون میتونی c4 پیدا کنی بعد از برداشتنشون خبرم کن.
بعد از اینکه سم c4 رو برمیداره آنا بهش میگه درسته جی پی اس ماشین خاموش هستش ولی یه هلیکوپتر تو پایگاه هستش. سم: "پس اونا اصلا به جی پی اس نیاز ندارن من رو تو جاده منفجر میکنن! باشه میرم بهش c4 وصل کنم"
سم بعد از اینکه c4 رو کارمیگذاره قطع کردن برق پایگاه رو هدف بعدیش قرار میده و بعد از اینکار آنا بهش میگه: "ok سم ماشین من بیرون پایگاه پارک شده. ولی قبل از اینکه سوارش شی باید یک دیش رو منفجر کنی تا نتونن ردیابیت کنن" سم : "چرا نمیری ببینی چیزه دیگه ای هم یادت رفته بهم یا نه؟!"
سم رو دیش هم c4 کار میگذاره و در حالی که سم داره به در نزدیک میشه آنا از پشت بیسیم میگه: "سم خبرای بد دارم. سارا حالش خوبه ولی فعلا نمیتونی باهاش حرف بزنی." سم: "پس هروقت تونست باهام حرف بزنه تماس بگیر" و سم تماس رو قطع و از پایگاه فرار میکنه. بعد از اینکه سم توی ماشین میشنه و لحظه ای احساس آرامش میکنه با ویکتور تماس میگیره.
سم: سلام ویکتور به کمکت نیاز دارم
ویکتور: اگه تو به کمک نیاز داشته باشی بهتره از نزدیک همدیگه رو ببینیم!و بگو ببینم اون پشت چه خبره؟!
سم:مثل اینکه تو هم احساسش کردی... صداش تو رو هم یاد اونجا میندازه؟!
ویکتور: آره... عراق.
Diwaniya, Iraq/20 years ago
ویکتور: سم از بچت چه خبر؟!
سم: این عکسش رو ببین تازه برام فرستادن.
ویکتور: خوش بحالت بچه های من واسم عکس که سهله یادداشت هم نمیفرستن!
سرباز: واست یادداشتی نمیفرستن چون که تو خوندن بلد نیستی!!
خوشی گروه زیاد دوام نداره... دشمن در یک حمله سریع 2 سرباز رو شهید و سم رو اسیر میکنه. ولی ویکتور خوش شانسی میاره و مرکز موقعیت رو براش توضیح میده و بهش دستور میده که تا اومدن نیروهای پشتیبان یه جای امن پناه بگیره. ولی ویکتور همچین آدمی نیست! ویکتور به هر زحمتی شده خودش رو به پایگاه دشمن میرسونه و متوجه میشه که دشمن داره سم رو شکنجه میده و سم به سختی داره تحمل میکنه. ویکتور سم رو نجات میده و با هم در مقابل نیروهای ساپورت دشمن میجنگن و بعد از مدتی نیروی پشتیبان میرسه و نجاتشون میده.
*سم هیچوقت برای چیزای کوچیک کمک نمیخواست.و این معنیش این بود که این یکی خیلی بزرگه. سوال بعدی این بعد که کجا همدیگه رو ببینیم. ما مرکزخرید/شهربازی نزدیک Washington Monument رو انتخاب کردیم که یک مکان عمومی و پر از پوشش بود. همینطور سم اونجا میتونست به راحتی لباس شخصی ها رو هم پیدا کنه و اون این کار رو هم کرد.
Washington Monument
وقتی سم وارد شهربازی میشه ویکتور باهاش تماس میگیره و میگه که black arrow برای دستگیری سم آماده حمله هستش. چون تعدادی لباس شخصی اونو تعقیب کردن که حتما از نیروهای black arrow هستند. پس سم قبل از دیدن ویکتور سراغ اونا میره و تو تاریکی حسابشون رو میرسه. همینطور سم ار حرفاشون میفهمه که نیروی پشتیبانی آمادست تا به محض اینکه اونا سم رو دیدن حمله کنن. پس سم وقت زیادی نداره چون احتمالا حالا که نیروهای پشتیبانی میبینن خبری از لباس شخصی ها نیست فوری حمله میکنن. سم خودش رو به ویکتور میرسونه و ویکتور اسلحه قدیمی سم و همینطور مقداری تجهیزات بهش میده و میگه که یه فایل هم در مورد مکانی به اسم white box توی کیف هستش. ویکتور توضیح میده که در اون مکان روی کلاهک های emp کار میشد و از 6 ماه قبل به صورت ناگهانی black arrow به شدت اونجا رو امن کرده پس به احتمال زیاد اونجا ارتباطی با این قضایا داره. در همین حال از بلندگو ها حالت اضطراری پخش میشه و مردم وحشت زده شروع به فرار میکنن و نیروهای black arrow وارد منطقه میشن. سم بعد از اینکه از دست اونا خلاص میشه به سمت white box راه میافته.
*وقتی سم برای کمک پیش من اومد من قبول کردم که کاملا کمکش کنم. اون دید که white box چطور امنیتش تامینه... ولی برای اون اهمیتی نداشت.
White Box Laboratories
سم با راهنمایی ویکتور وارد ساختمون میشه و قرار میشه اول وارد اتاق دوربینا بشه. وقتی سم به اونجا میرسه تو یکی از دوربینا کلنل و میجوری که اونو دستگیرش کرده بودن رو میبینه. کلنل از اینکه کارهنوز تموم نشده ناراضیه و به تکنسینا دستور میده سریعتر کار کنن. یکی از دانشمندا با عصبانیت میگه که ما برای لشیوس گالاردو کار میکنیم نه تو و کلنل اونو با خونسردی میکشه و میگه منم برای لوشیوس کار میکنم! و بعدش یکی دیگه از دانشمندا ها رو با خودش میبره و میگه اینو برای قسمت براوو لازم دارم برای تموم کردن کار یکی کافیه. حساب بقیه دانشمندا رو هم برسید!
سم اون دانشمندی رو که گذاشتن کار رو تموم کنه نجات میده و اون بهش اطلاعاتی میده که گالاردو رئیس کل کمپانی هستش و black arrow و رابرتسون رو استخدام کرده. سم به طرف دفتر رابرتسون راه میافته. در طول راه آنا با سم ارتباط برقرار میکنه
آنا: سم میدونم داخل وایت باکس هستی وقتی به دفتر رابرتسون رسیدی باهام تماس بگیر.
سم: اینطوری تو هم همه چیز رو میشنوی چقدر باهوشی! گفته بودم وقتی تونستی سارا رو پشت خط بیاری تماس بگیری...
آنا: واسه همینم تماس گرفتم!
سم صدای سارا رو از پشت خط میشنوه و میفهمه که به اونم گفته بودن سم کشته شده! سم با عصبانیت زیادی ماموریتش رو ادامه میده و خودش رو به دفتر رابرتسون میرسونه و با یه back door توی کامپیوتر رابرتسون راه رو برای نفوذ آنا باز میکنه. آنا به سم میگه که داره اطلاعات روی کامپیوتر رو دانلود میکنه و تا دانلود تموم نشده سم نباید بزاره کسی کامپیوتر رو خاموش کنه. سم از سیستم دفاع میکنه و بعد مدتی آنا میگه که یکی از طبقه اول داره ردیابیش میکنه و سم هرطور شده باید جلوش رو بگیره وگرنه پوشش از بین میره همینطور پوشش سارا. سم اینکار رو هم انجام میده موقع خروج از ساختمون با آنا تماس میگیره
سم: فکر کنم حال باید دنبال گالاردو بریم.
آنا: لوشیوس گالاردو؟!
سم: میشناسیش؟!
آنا یه جورایی آره... سم ببین فعلا هیچ کاری نکن تا اطلاعات به دست اومده از کامپیوتر رابرتسون رو آنالیز کنیم.
*لوشیوس گالاردو با تام رید یک قرار ملاقات توی یادبود لینکنداشت و آنا باید میفهمید که این 2 نفر قراره با هم چیکار کنن. خب اون سم رو فرستاد ولی سم چطور باید وارد اونجا میشد؟!راحت! سرویس مخفی رئیس جمهور ترتیبش رو داد.
Lincoln Memorial
سم بعد از اینکه وارد یادبود میشه با آنا تماس میگیره
سم: ok من داخل هستم.
آنا: گالاردو تا چند دقیقه دیگه رید رو ملاقات میکنه و تو باید آماده باشی.
سم: خب نقشه چیه ما میکروفن جاسازی میکنیم؟!
آنا: اینکار رو قبلا انجام داده بودیم آقای فیشر ولی افراد گالاردو پیداش کردن. نمیتونیم دوباره همچین ریسکی بکنیم و وقتی هم برای اینکار نداریم.
سم: پس نقشه B چیه؟!
آنا: تو! امروز دوربین ها توی یادبود نصب شدن تو با استفاده از اونا مکالمه رو ضبط و برای ما میفرستی.
سم خودش رو به دوربینا میرسونه و چیزی که از صحبتای اون 2 تا میفهمه اینه که کل عملیات توسط مدیگو رهبری میشه همینطور تام عصبی بود که چرا لوشیوس الان توی پاریس نیست چون اینطوری نمیتونه امنیتش رو تامین کنه ولی لوشیوس میگه که من خودم میتونم از خودم مراقبت کنم!. بعد از اینکه صحبتاشون تموم میشه آنا از سم میخواد دنبال تام بره ولی سم میگه تام همیشه دم دسته بهتره سراغ گالاردو بریم. آنا قبول میکنه و میگه که آره میخوام در مورد مَدیگو بیشتر بدونم. پس با گالاردو تماس میگیره تا سرش رو 2 دقیقه ای گرم کنه تا سم خودش رو به اون برسونه. سم بعد از اینکه خودش رو به گالاردو میرسونه سوالاتش رو اینطور شروع میکنه که:
رابطه تو با رید چیه؟
گالاردو: اون فقط استخدام شده!... این خیلی بزرگتر از رید هستش... خیلی بزرگتر از third echelon هم هستش... .
سم: نقشتون چیه؟
گالاردو: نمایش بعد از اینکه 3 تا emp ها فعال شدن شروع میشه...
سم: اونا کجان؟
گالاردو: نمیدونم!... اینم قسمتی از نقشه هستش... مبینی سم... خیلی بزرگه...خیلی هم دیره...
سم: در مورد مدیگو بگو
گالاردو: اونا افرادی هستن که این شهر رو میچرخونن... نه تنها اینجا مسکو و 10 ها شهر دیگه...
یکدفعه یک افسر پلیس به گالاردو شلیک میکنه و فرار میکنه سم به سرعت شروع به تعقیبش میکنه. آنا به سم هشدار میده که هرطور شده اون افسر رو زنده بگیره اون حالا تنها سرنخ هستش. ولی اون افسر خودش رو به ماشینش میرسونه اما قبل از اینکه بتونه فرار کنه ماشینش منفجر میشه. نیروهای third echelon به منطقه حمله میکنن سم پس از کمی مقاومت توسط سرویس مخفی از منطقه خارج میشه.
*دنیای سم خیلی عوض عوض شده بود... برق اولیه و دومیه ساختمون هر دو توی زیرزمینی تو پارکینگ بودن. با یکمی c4 تو جای درست راحت میشد برق ساختمون رو برای مدتی قطع کرد تا سم بتونه به ساختمون نفوذ کنه. این برای سم کافی بود.
third echelon HQ
برای اطلاعات بیشتر سم باید به داخل third echelon نفوذ کنه. سرویس مخفی اینکار رو انجام میده و سم پشت یک ون قایم و داخل پارکینگ ساختمون پیاده میشه. آنا بهش توضیح میده که باید کاملا مخفیانه و بدون دیده شدن c4 ها روی ترنسفرمر های برق کار بزاره. همینطور بهش میگه که یه دوست توی third echelon داره که اعتمادش به اون کامله اون الان توی اتاق سرور ها هستش و میتونه به سم کمک کنه. سم در راهش اخبار رو هم میشنوه که "لوشیوس گالاردو دیروز بر اثر یک حمله قلبی..." ! .سم c4 ها رو کار میگذاره و با استفاده از کارت امنیتی که از جسد نگهبان ها برداشته بود سوار آسانسور میشه...
*تنها چیزی که سم به اون اعتماد داشت و برای سم حقیقت داشت third echelon بود. حالا سم به اونجا برگشته بود...ولی به عنوان دشمن...حقیقت منتظر سم بود.
سم از آسانسور پیاده میشه و بعد از اینکه به قسمت اداری ساختمون نفوذ میکنه آنا بهش خبر میده که فیارمن توی دفتر سرورا منتظرش هستش. سم اونو پیداش میکنه و اون به سم یک گاگل ویژه میده و بهش توضیح میده که اون گاگل رو طوری آپگرید کرده که بتونه لیزر های امنیتی رو هم نشون بده. همینطور توضیح میده که نیروهای ویژه هم از این نوع گال استفاده میکنن پس اگه سم بتونه اونا رو ببینه یعنی اینکه اونا هم سم رو میتونن ببینن! سم با کمک گاگل از لیزرا عبور میکنه و خودش رو به دفتر رید میرسونه. البته یکمی هم سورپرایز میشه چون میبینه دوست جدیدش اندرو کوبین به جای رید اونجاست و داره پشت تلفن به شدت از تام کمک میخواد ولی تام میگه که سرش فعلا شلوغه و به اندازه کافی اونجا مامور هستش! سم میره تا یه احوال پرسی با اندی جون بکنه و اندی با اولین مشتی که میخوره شروع به حرف زدن میکنه
"تام با مدیگو کار میکنه... اون از third echelon استفاده کرد تا emp ها رو وارد آمریکا بکنه...و بعدش تو واشینگتن کارشون بزاره..."
بعد از کمی صمیمیتر شدن سم میپرسه تام چه استفاده از emp ها میخواد بکنه
"بعد از اینکه emp ها امشب فعال شدن... اونا از پوشش تاریکی استفاده میکنن... و رئیس جمهور ترور میشه..."
چرا رئیس جمهور ترور میشه...؟
"این دستور مدیگو به تام هستش... ریئیس جمهور میمیره و معاون رئیس جمهور توسط رید نجات داده میشه و بعد معاون میشه رئیس... و تام مدالش رو میگیره..."
ok آخرین و مهمترین سوال. در مورد دختر من چی میدونی؟!
"اونا فقط به من یه عکس دادن... و یه جسد شبیه اون رو تحویل گرفتن... برو دفتر دوستت گریم ... اون بیشتر از من در این مورد میدونه"
سم نقشه رو به گریم توضیح میده و بعدش میگه که داره میره به دفترش. گریم هم قبول میکنه و میگه وقتی اونجا رسیدی بهم خبر بده... نیروهای ویژه در همین لحظه به ساختمون حمله میکنن ولی برای سم اهمیتی نداره. سم از سد اونا و لیزرا عبور میکنه و وارد دفتر گریم میشه. گریم باهاش تماس میگیره و توضیح میده که لمبرت متوجه شده بود یک جاسوس داخل سازمان هستش که بیشترین خطرش متوجه اون و سم و سارا هستش. اون مرگ سارا رو شبیه سازی میکنه و قبل از جریان نیورویک فایل ها رو به من میده. و بعدش گیریم فایل رو برای سم پخش میکنه:
"هر لحظه خطر سارا رو تهدید میکرد... من سخت ترین تصمیم عمرم رو گرفتم و به بهترین دوستم بدترین دروغی رو که میتونستم گفتم... شبیه سازی مرگ سارا 2 تا سود داشت. اول اینکه سارا در امان بود... و دوم اینکه ما بهترین اجنتمون سم رو از دست نمیدادیم...ولی بدترین قسمت ماجرا هنوز مونده... من هیچوقت نتونستم جاسوس رو پیدا کنم..."
سم بدترین لحظات عمرش رو میگذرونه و عصبانیتی اون رو فرا میگیره که هیچ چیزی نمتونه جلودارش شه... آنا اون رو آروم میکنه و میگه:
سم لطفا آروم باش هرچی بوده گذشته. اطلاعاتی که ما از وایت باکس گیر آوردیم نشون میده خیلی دیره و هیچ کاری از دست ما بر نمیاد.
سم: پس تو دیگه از من چی میخوای...؟
آنا: تو باید بری به این آدرس و یکی از emp ها رو غیره فعال کنی.
سم: چرا؟؟
آنا: چون آپارتمان سارا در معرض تهدید این یکی قرار داره... سم من هیچوقت نمیخواستم سارا رو به زور نگه دارم... و اون حرفم در اولین دیدارمون فقط یه بلوف بود تا تو بهم کمک کنی...
سم: تو چیکار میکنی؟
آنا: من همراه تام به کاخ سفید میرم تا بلکه بتونم رئیس جمهور رو نجات بدم...شاید تو رو هم اونجا ببینم...
سم از ساختمون فرار میکنه و به سمت emp راه میافته.
*سم حالا همه چیز رو میدونست... اینکه بهترین دوستش بهش دروغ گفته بود به خاطره بهترین دلیلی که میشد تو دنیا پیدا کرد... گریم به من زنگ زده بود و گفته بود که برم و سارا رو بردارم و پیش سم ببرم... سم به اندازه کافی سختی کشیده... و احتمالا اونجا به کمک نیاز پیدا میکنه...
michigan ave.reservoir
سم بعد از رسیدن به محل emp کارش رو با اعتراف گیری از یه افسر black arrow شروع میکنه. اون افسر بعد از کلی درد قسم میخوره که چیزی در مورد emp نمیدونه ولی یک دانشمند داخل خرابه هستش که خبر داره. سم وارد خرابه میشه و دانشمند رو نجات میده. اون به سم توضیح میده که 2 تا ژنراتور وجود داره. اگه یکی از کار بیافته دومی اتوماتیک فعال میشه! هرکدوم از ژنراتور ها به اندازه کافی میتونن موج تولید کنن. پس باید هردوشون با هم نابود شن.
*من رفتم تا سارا رو سوار هلیکوپتر کنم...نمیتونستم اون رو توی جهنمی که قرار بود اتفاق بیافته تنها بزارم...و همینطور سم رو هم نمیتونستم تنها بزارم...
سم وقتی به نزدیکی ژنراتور اول میره با ویکتور تماس میگیره
سم: خبرای بد. 2 تا ژنراتور وجود داره و هردوشون باید با هم نابود شن. ولی من مواد منفجره ندارم.
ویکتور: ok اونا رو با جی پی اس علامت بزار تا ببینم چیکار میتونم بکنم. سم اولین ژنراتور رو علامت میزاره ولی برای دومین ژنراتور یک هلیکوپتر جلوش رو میگیره. در همین لحظه ویکتور تماس میگیره و میگه "سم گریم بهم گفت که سارا رو بردارم و سارا الان پیش من تو هلیکوپتر هستش. ما چند دقیقه دیگه میرسیم هرچه زدتر دومین ژنراتور رو علامت بزار. سم به سختی اینکار رو میکنه و در همین لحظه ویکتور با هلیکوپتر از راه میرسه و هلیکوپتر دشمن رو میزنه. و بعدش هم ژنراتور ها رو میزنه و وقتی فرود میاد زیباترین صحنه بازی رو میبینیم... بعد از 3 سال سم و دخترش به هم میرسن... ویکتور بهشون میگه زیاد وقت ندارن و باید پرواز کنن. ویکتور توی هلیکوپتر به سم میگه که تا چند لحظه دیگه عملیات شروع میشه و باید به آنا کمک کنه. سارا هم از حرف ویکتور طرفداری میکنه و میگه آنا این چند سال مراقبش بود و سم باید کمکش کنه. در همین لحظه یک موشک به طرف هلیکوپتر میاد...
*من فکر نمیکردم که موشکای ضد هوایی اطرف کاخ سفید باشن... ولی اشتباه میکردم.
downtown district
هلیکوپتر توی تئاتر سقوط میکنه و ویکتور به سم میگه که دفترش چند خیابون با اونجا فاصله داره و افرادش میان دنبالش. سم متقاعد میشه که اونا جاشون امنه و به طرف کاخ سفید راه میافته. توی نزدیکی کاخ سفید سم نیرهای black arrow رو میبینه که اونجا رو محاصره کردن و نمیزارن کسی وارد محوطه شه. ولی سم بلیط داشت... یه پیستول خفه کن داره خوشگل!
*روزه خوبی برای کار کردن توی کاخ سفید نبود... black arrow کل ساختمون رو داشت تصرف میکرد... و ارتش در اون لحظه در حال آروم کردن مردم بود... تا اوضاع آروم میشد رئیس جمهور ترور شده بود و رید ناجی معاون رئیس جمهور شناخته میشد و...
white house
سم در جلویی محوطه کاخ رو منفجر میکنه و بعدش از در باغ که گریم براش باز کرده وارد کاخ میشه. گریم بهش میگه که اول از همه باید جلوی معاون رئیس جمهور رو بگیرن. سم اون رو پیدا و با شلیک کردن به پاهاش مطمئن میشه که اون جایی نمیره. هدف بعدی دیدن گریم توی اتاق خبرنگارا هستش.بعد از اینکه سم آنا رو میبینه
آنا: سم ما باید تو رو نزدیک رید ببریم.
سم: پیشنهادی داری؟!
آنا: آره ولی کمی درد!
سم: کاری رو که لازمه انجام بده.
آنا: من همیشه کاری رو که لازمه انجام میدم سم... همیشه. آنا این رو میگه و به بازوی سم شلیک میکنه. و بعد دستهاش رو میبنده و در حالی که اسلحش رو روی سم هدف گرفته اون رو به اتاق رئیس جمهور میبره. تام رید در حالی که رئیس جمهور دست بسته کنارشه و تعدادی هم سرباز پشت سرشه شروع به صحبت میکنه
تام: خب سم فیشر اینجاست درست زمانی که میتونه به درد بخوره. حیف که ما دیر رسیدیم تا جلوی اون رو از ترور کردن رئیس جمهور بگیریم!
رئیس جمهور: مزخرفه! دوربینا همه چیز رو ضبط کردن.
تام: مادام ما third echelon هستیم یادت رفته؟! من حتی اگه بخوام میتونم طوری نشون بدم که تو توسط 2 تا دلقک دماغ قرمز گنده کشته شدی!
سم: این third echelon نیست...
تام: third echelon لمبرت نیست! دفعه آخری که چک کردم اون مرده بود!
و تام نزدیک سم میشه تا اونو بکشه و همین فرصت برای سم کافیه تا اسلحه رو از دستش بگیره و با کمک آنا سربازا رو بکشه.
آنا شروع میکنه رئیس جمهور رو آروم کنه و سم هم با تام یه گپی میزنه
سم: تا ارتش بیاد 2 دقیقه وقت داری در مورد مدیگو و اینکه چطور باهات کار میکردن توضیح بدی.
تام: تو نمیخوای در مورد مدیگو بدونی... تو در مورد دخترت میخوای بدونی...
سم در حالی که ضربه ای به تام میزنه: حق نداری در مورد دختر من حرف بزنی.
تام: سم به خودت بیا تو مگه بهش اهمیتی هم میدادی؟ همین الان هم اون رو ول کردی و اینجا هستی...به خاطر کارت دخترت رو از دست دادی و لمبرت بهت دروغ گفت...
سم: تو جاسوسی هستی که لمبرت نگرانش بود...
تام: آفرین پسره زرنگ!
سم به شدت شروع به زدن تام میکنه : عوضی به خاطر تو من و دخترم 3 سال در بدترین حالت زندگی کردیم... در همین لحظه ارتش وارد اتاق میشه ولی رئیس جمهور میگه که کاری نداشته باشن و همراه ارتش از اتاق خارج میشه...
سم در حالی که میخواد تام رو بکشه 20 سال قبل یادش میاد که جلوی چشم سارا 3 نفر رو کشته بود... نه سم دیگه نمیتونه یه سرباز باشه... و اسلحه رو میندازه زمین. ولی گریم در یک لحظه کاره تام رو تموم میکنه. و بعدش به سم میگه که" خیلی کار هنوز مونده... خواهش میکنم کارت رو ترک نکن."
سم: متاسفم آنا... من تا الان هم زیاده روی کردم... خداحافظ.
*سم و سارا تصمیم گرفتن تا زیادی با هم باشن و سم هم فهمید که خانواده چیزیه که از هرچیزی بیشتر ارزش داره و همیشه باید مراقبش بود... میدونید آخرین حرفی که سم بهم زد چی بود؟! " ویک. من تو رو مثل یک برادر دوست دارم." خب برادر هم یه جورایی باید خانواده حساب شه مگه نه؟!
در همین لحظه صدای شلیک و فریاد میاد...
*آره برادر هم خانواده حساب میشه!
درسته ویکتور هم خانواده سم حساب میشه و سم خانوادش رو ول نمیکنه و اونو حتی اگه تو یه پایگاه مخفی black arrow هم باشه نجات میده!​
 
Last edited by a moderator:

leonk13

کاربر سایت
Sep 8, 2009
2,151
نام
سجاد
از pandora tomorrow واقعا متشکرم که کمک کرد تاپیک رو بزنم. دوستان اگه تو داستان مشکلی دیدید ممنون میشم بگید تعارف نداریم :D .
 

Jesper Kyd

کاربر سایت
Oct 28, 2005
933
نام
محمدحسن
بسیار عالی.این گزینه تشکر هم که رد شد ولی تشکر از زحماتت.
حداقل متوجه شدم اون دابل ایجنت یه جاهایی رو اشتباه رفتم،فک می کردم خیلی بد تموم شد،چون لمبرت رو می کشتم بلافاصله همه اعضا جی بی ای رو درو کردم بعدش سم رو دستگیر می کردن...(یادم نمیاد،فک کنم به جیمی هم تیر میزدم ولی نمیذاشتن ادامه بدم،گیم اُور میشد) باید اون تیکه آخرش رو یه دور دیگه برم :biggrin1: البته امینم از آخرش برام گفته بود ولی اینم نمی دونستم که دو تا بمب آخر داره،چون با خنثی کردن بمب امیلی و کشتنش دستگیر می شدم،اصلا ماس رو اون طرفا ندیدیم،راستی کدوم طرفا گم و گور شده بود؟!:biggrin1:
ولی به نظرم اون داستان chaos theory از همه قشنگ تر بود،دابل ایجنت هم اگه بهتر تموم میشد شاید من این رو ارجع تر می دونستم...
 
آخرین ویرایش:

leonk13

کاربر سایت
Sep 8, 2009
2,151
نام
سجاد
بسیار عالی.این گزینه تشکر هم که رد شد ولی تشکر از زحماتت.
حداقل متوجه شدم اون دابل ایجنت یه جاهایی رو اشتباه رفتم،فک می کردم خیلی بد تموم شد،چون لمبرت رو می کشتم بلافاصله همه اعضا جی بی ای رو درو کردم بعدش سم رو دستگیر می کردن...(یادم نمیاد،فک کنم به جیمی هم تیر میزدم ولی نمیذاشتن ادامه بدم،گیم اُور میشد) باید اون تیکه آخرش رو یه دور دیگه برم :biggrin1: البته امینم از آخرش برام گفته بود ولی اینم نمی دونستم که دو تا بمب آخر داره،چون با خنثی کردن بمب امیلی و کشتنش دستگیر می شدم،اصلا ماس رو اون طرفا ندیدیم،راستی کدوم طرفا گم و گور شده بود؟!:biggrin1:
ولی به نظرم اون داستان chaos theory از همه قشنگ تر بود،دابل ایجنت هم اگه بهتر تموم میشد شاید من این رو ارجع تر می دونستم...

خواهش میکنم دوستان خوشحالم که خوشتون اومده دابل اجنت رو من 3 بار تموم کردم ولی هر 3 بار هم یه جور!چون انتخواب ها بستگی به خود شخص داره و تنها دلیلی که من داستان رو به روش خودم نوشتم این بود که خط داستانیش اینطوری کاملتر بود ولی دلیل نمیشه درست باشه به هر حال میتونی با روش های دیگه هم تموم کنی ولی هیچ چیز انتخواب خود آدم نمیشه!منم فقط به خاطر داستان با کلی سیو و لود تغییرش دادم ولی هنوزم سر انتخابای خودم هستم. در مورد بمب دوم هم چون بازداشت شدی نذاشتن بری خنثاش کنی :D انصافا داستان chaos theroy واقعا عالی بود و شک هایی که در مورد داگلاس به وجود میومد واقعا احساسی بود!درسته که اسپلینتر سل زیاد در مورد احساسات کار نکرده ولی دلیل نمیشه نداشته باشه! خود من تو مرحله هوکایدو هرقدر به خودم فشار آوردم نتوسنتم به داگلاس شلیک کنم!
 

Play_game

کاربر سایت
Sep 25, 2008
308
دستت درست
دمت جیز
فکرکنم بعد از میراث کین و متال گیر این بازی از اون داستان دارا باشه من که تاحالا بازی نکردم ولی با خواندن داستان خیلی مشتاق شدم بازی کنم کسی سری های کاملش رو داره ؟ پی ام بدید لطفآ
 

amirmahmood

کاربر سایت
Nov 12, 2009
3,203
نام
امیر محمود
ممنون.

یکی از زیبا ترین بازی های عمرم همین بازی های SPLINTER CELLبوده. :love:
شماره بعدی فکر کنم یکی از داستان های زیبا را داشته باشه مخصوصا که سم فراری هم شده دیگه چه شود!!!
 

کاربرانی که این قسمت را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
or ثبت‌نام سریع از طریق سرویس‌های زیر