خیلی مصنوعی و خنده دار بازی میکنه در نقش بل ! امیدوارم زودتر خودش بشه 
در مورد آخرین اپیزود :
بهترین فرصت ممکن هست تا یکی از کاراکترهای خیلی جالب سریال رو دوباره وارد میدون کنن. John Scott همکار لیو که توی اپیزود اول ترکید ولی بعدش هم دیدیمش. جسدش هم یادمه توی یه محفظه ای توی MD نگهداری میشد و حضور دوباره ـش توی سریال و ترکیبش با ویلیام بل میتونه چیز محشری بشه !
از این حالت لیو هم خوشم نمیاد !
اینجوری لیو دوباره با جان احساس عاشقی میکنه (به هر حال خاطرات ایناش یادش میافتن) و عشقش به پیتر کم میشه و در عوض عشق پیتر به اون یکی اولیویا بیشتر میشه و دنیای ما میترکه ! 
در مورد آخرین اپیزود :
بهترین فرصت ممکن هست تا یکی از کاراکترهای خیلی جالب سریال رو دوباره وارد میدون کنن. John Scott همکار لیو که توی اپیزود اول ترکید ولی بعدش هم دیدیمش. جسدش هم یادمه توی یه محفظه ای توی MD نگهداری میشد و حضور دوباره ـش توی سریال و ترکیبش با ویلیام بل میتونه چیز محشری بشه !
از این حالت لیو هم خوشم نمیاد !
آریا نکن از اینکارا...
ولی انصافا فرضیه خیلی باحالی بود!
من بیشتر از همه از شوخی های ویلیام با استرید خوشم اومد
) با هم حرف میزنن(یادم نمیاد درباره ی چی!).نینا شارپ میگه بهت کمک میکنم به شرط اینکه در آینده یه کاری هست ازت میخوام انجام بدی,تو هم باید قبول کنی.که پیتر معامله رو قبول میکنه!حالا سوال اینه,من یادم نمیاد دیگه تو ادامه ی سریال به این موضوع پرداخته شده باشه!نینا تقاضاش رو کرد از پیتر یا نه!؟
من نمی فهمم وقتی روح یه نفر میره تو جسم یه نفر دیگه، چطور ممکنه صدای طرف کلفت بشه؟! اگه قراره صدای لیو کلفت بشه پس باید ریش هم در بیاره، پس وقتی ریش در نمیاره کلفت ششدن صداش مسخره هستش؛ حالا شاید عوض شدن "لحن" حرف زدن جالب باشه اما خب تغییر صدا اصلا منطقی نیست(الان اگه پیتر اینجا بود می گفت تو بخش فرینچ دنبال منطق نگرد!)
دقیقآ !
خب خوشبختانه فصل چهارم هم تآیید شد ! با 22 اپیزود !
دقیقآ !
یکی از اپیزودهایی که خیلی ازش خوشم اومد و نزدیک بود اشکم دربیاد , اونی بود که یکی در زمان سفر میکرد تا بتونه برسه به اونجایی که زنش رو از تصادف نجات بده.
یه قسمتی بود که طرف از والتر پرسید به خدا ایمان داری ؟ والتر هم گفت آره ! چون امروز ازش یه چیزی خواستم (دقیق یادم نیست ولی یه چیزی تو مایه های گل یا از این برگ های شانس و اینا بود !) و اونم بهم اون چیز رو داد.
آخر اون اپیزود می بینیم که همون طرف که در زمان سفر میکنه اون چیز رو به والتر میده !! یعنی به خاطر اینکه در زمان عقب و جلو میشه میدونه که والتر از خدا چی خواسته و اونم براش میفرسته ! خیلی تآثیرگذار بود اون تیکه
سر همون صحنه اشک منم در اومد خیلی احساسی و با مفهوم بود... این لاله سفید تو یکی از اپیزود های دیگه هم تاثیر داشت یخوده 
(همون ایپیزود که فلش بک بود و مادر پیتر داشت بهش توضیح میداد که اون لاله های سفید رو یه دانشمند کلی زور زده و کاشته ! و پیتر هم بین همون لاله های سفید با اولیویا دوست شد... فکر کنم بازم اسم این لاله سفید رو بشنویم... 
وای همیشه خوش خبر باشی آریا ! >:d< خیلی خیلی خوشحال شدم !
لاله سفید خواسته بود
باید برم دوباره ببینمش گریه کنم ! بچه ها که گفتن ولی منم برای تآکید بیشتر میگم تا 5 تا اپیزود رو که دیدی , برو حداقل 10 تای دیگه رو هم ببین نظرت احتمالآ عوض میشه !
البته اوج گیری سریال از اواسط سیزن 2 به بعد هست که مغز آدم تبخیر میشه ! ) هست نه مثل Lost که به صورت نیمه علمی شروع شد و بعد علمی تخیلی شد و اواخرش از شدت تخیل دست اساطیر یونان رو هم بست !
Google