تو این دو هفته قسمت اول خاندان اژدها رو نزدیک 5 بار نگاه کردم و قسمت دومش فکر کنم 4 بار دیدم
واقعا این سریال داره نشون میده که اتمسفرش یک جو زمانیه پریمال صفت هست.البته که تضاد اخلاقی بین مردم و شاه و خانواده شاه بسیار زیاده به نظرم به طوری که مردم رو واقعا یک مشت زبون نفهم به تصویر کشیدن در صورتی که خلقیات مردم و طبقه مرفه باید تا حدودی به هم نزدیک باشه.مثلا ویسریس اخلاقش واقعا مدرنه.خیلی امروزی برخورد میکنه و اخلاقیات ظریفانش رو با ضعیف النفس بودنش آمیخته کردن.البته تونست نقشش رو خوب پیاده بکنه.
با توجه به سکانس هایی که بنده دیدم به سزای اعمال رسوندن مجرمین در شهر که به وسیله دیمون تارگرین رقم خورد باعث شد بفهمم که این سریال قراره بسیار خشن تر از بازی تاج و تخت باشه.سلاخی کردن مردم شهر جهت رسوندن به سزای اعمالشون باعث شد که شگونی و بدبیاری وارد این خاندان بشه.باعث شد که اون روز تبدیل به یک روز نحس بشه و شوالیه ها شروع میکنن به تیکه پاره کردن همدیگه.
در واقع پیام این سریال اینه که هیچ ظلمی بی پاسخ نخواهد بود و قطعا اتفاقات بدتری رو به همراه خودش میاره.
خبر یا شاید هم شایعه بسیار خوبی که من شنیدم اینه که در این سریال قراره 10 اژدها به نمایش بزارن.امید دارم که باهم بجنگن و صحنه های درگیر شدن اژدها ها رو نشون بدن. اوج پریمال بودن رو به رخ بکشن.
در واقع قشنگ این حس رو به مخاطب القا میکنه که این سریال در گذشته زمانی دورتر از گیم اف ترونز قرار داره. با توجه به فرهنگ مردم شهر و خلق و خوی نگهبانان تخم اژدها. بیشتر کردن تعداد اژدها و تمرکز دیالوگ ها بر روی اژدها ها.
از لحاظ دکوراسیون میشه گفت این سریال خیلی تلاش کرده تاریک جلوه بده. البته بنده نسخه 4k HDR 10bit رو دیدم چون میزان Brightness بیشتر از نسخه FHD هست و فیلم بسیار واضح تر میشه.
تابلو های روی دیوار که نقش های برهنگی رو داشت نمایانگر فرهنگ قدیمی و پریمالی مردم هست.
اتاق ملکه همسر ویسریس نسبت به زمان خودش به نظرم واقعا مدرن هست و پر از امکانات رفاهیه که یجورایی اغراق کردن در مورد دکوراسیونش.نمیدونم تو اون زمان وان حموم برای جکوزی گرفتن واقعا وجود داشت یا نه !
در مورد فیلمنامه، در این سریال هیچکس قهرمان نیست.در واقع این سریال داره میگه تنها اژدها ها هستن که قهرمان واقعی داستانن و میتونن روی سرنوشت خاندان ها نقش کلیدی ایفا بکنن.
سر کریستون کول که یک شوالیه رعیت زاده هستش و سریال به شخصیت این شوالیه اصلا نپرداخته و به عنوان یک فرد ناشناس برای مخاطب تعریف کرده.
با توجه به مانور زیادی که به دیمون تارگرین دادن، سریال به مخاطبش فهموند که این شخصیت بسیار مهمی هست و تاثیرات زیادی روی فیلمنامه قراره بزاره یکدفعه در مقابل یک فرد ناشناس در مسابقه شکست میخوره
و به مخاطب میفهمونه که به این راحتی نمیشه اتفاقات آینده رو تشخیص داد.
کریستون کول با شخصیت ساده و فروتنی که داره در مقابل دیمون که یک شخصیت شرور و پر ادعا و ظالم قرار میگیره با شجاعت تمامش در مقابل شاهزاده ی ظالم مقاومت میکنه.
به عبارتی میشه گفت تقابل خیر و شر در قالب شوالیه ها. کارگردان خواسته به مخاطب بفهمونه که اسب سفید برای شخصیت مثبت و اسب سیاه برای شخصیت شرور هست. این نکته سنجی کارگردان واقعا استادانه اس.
شیهه اسب ها به زیبایی به تصویر کشیده شده.
در سکانس تقابل سر کریستون کول و شاهزاده دیمون حین حرکت آهسته کردن سکانس، اون موسیقی پس زمینه اش واقعا همخوانی داشت که استرس شاهزاده و شوالیه رو به مخاطب القا میکنه.
سکانس تعریف خواب های ویسریس تعبیر خوابش کاملا برعکس دراومد و براش تبدیل کابوس واقعی در زندگیش و لکه ی ننگ تاریخ پادشاهیش ثبت شد. به وجود اوردن تناقضات در فیلمنامه واقعا استادانه بود.
به عبارت دیگه این سریال نشون داد که تفکر جورج مارتین داخل این سریال زنده اس و در قالب فیلمنامه خودش رو نشون میده.