آیا میشود شخصی را پیدا کرد که با دیدن thing یا انجام بازی Bloodborne یا dead space به فکر رو نرود ؟ بعد از انجام این بازی ها یا حتی در حین انجامشان سوالات زیادی در ذهن مان ایجاد میشود زیرا با ترس عادی روبرو نیستیم ترس از روح و اجنه یا ترس اسلشر کلیشه ای و شوک های ناگهانی ، نه .. ! ترس اینجا لاوکرافتی است ، ترس از نادیده ها و ناشناخته ها ، ترس از کوچک و بی اهمیت بودن ترس از اینکه هیچ توضیحی برای اتفاقات افتاده شده نداریم ، Lovecraftian Horror یا هراس کازمیک ، ترس از کازموس یا کیهان گونه ای بسیار جذاب از هراس و دلهره است که در یک سری آثار شاخص بازی های رایانه ای و سینمایی به کار رفت است. در این تایپک طرفداران لاوکرافت میتواند فیلم ها یا بازی های مورد علاقه شان رو معرفی کنند تا دیگر طرفداران هم استفاده کنند.
تا الان بیش از 35 سال از اکران اولیه Thing میگذرد .35 سال زمان زیادی است برای یک اثر سینمایی تا از شکست در گیشه به یک کالت مووی تبدیل شود یک اثر شاخص در میان دیگر آثار علمی تخیلی هراسناک و حتی برای خود یک ساب ژانر ایجاد نماید. یک ارگانیزم ناشناخته قدرتمندکه قادر است هر شکلی از حیات را کپی یا تقلید کند ازماوراء فضای ناشناخته مدتها پیش روی قطب سیاره ما سقوط کرده است و در انتظار یافتن شکل مناسبی از حیات برای تقلید مانده است . تاریخ دقیقی از زمان سقوط این ارگانیزم مرگبار بر روی زمین در طی فیلم در اختیار ما قرار نمیگیرد و حتی ممکن است میلیون ها سال پیش در سیاره سقوط کرده باشد.این ارگانیزم را میتوان نمونه عالی از مخلوقات یا الدر ها یا خدایان باستانی لاوکرافتی نامید the Great ones . این خدایان که در اعماق کیهان سکنی گزیده اند همگی ویژگی های ظاهری بشدت هراسناک و غیر قابل توصیفی دارند ولی ارگانیزیم فیلم thing یک ویژگی خاص لاوکرافتی داردو آن این است که با چشم غیر مسلح دیدنی نیست پس ترس از نادیده ها را در طی فیلم بشدت تقویت میکند( ترس از نادیده ها برای ما که دوران شیوع بیماری زندگی میکنیم بشدت ملموس است ).
ترس لاوکرافتی یا ترس کازمیک از دل عظمت کابوس وار کازموس ریشه میگیرد جایی که حقیقت نهفته زیر لوایح جهان مادی چنان غریبه و غیر قابل درک و هراسناک است که دیدن یا دانستن یا درک آن فقط منجر به جنون محض میگردد . باز شدن چشم تیم خدمه سفینه نجات فیلم Event Horizon 1997 به حقایق هستی آنان را به جنون میکشاند. افق رویداد که به کمک یک دستگاه خلق سیاهچاله مصنوعی پرتالی به مکانی دوردست در کیهان باز نموده تیم سفینه را وارد قلمرو Great one های لاورکرافتی میکند جایی که برای ذهن انسان حقایقش غیر قابل درک است .
خدمه event Horizon دچار جنون میشوند آیا آنها هم همانند یارنامایت های بلادبورن یا ساکنان سفینه ایشیمورا در Dead space حقایق کازموس رو به چشم ندیده اند؟
لاوکرافت در ژاپن بسیار محبوب است و کتابهایش در بهترین شکل ممکن همانند زیباترین مانگاها انتشار می یابند.
فانوس دریایی سال 2019 از تلاش های جدید سینما برای خلق آثار لاوکرافتی البته با اشارتی بسیار مختصر میتوان این اثر خوش ساخت را نوعی ادای احترام به لاوکرافت به حساب آورد.
آیزاک در حال وارد شدن به سیاره Homeworld مارکر در dead space 3 یکی از بهترین سه گانه های سبک وحشت و بقاء که بشدت یادآورکازمیک هورور است .
در سینما آثار بسیار عالی را میتوان نام برد : از Thing و "در کام جنون" استاد کارپنتر گرفته تا the color out of space سال 2010 به کارگردانی Huan vu ( این فیلم جدیداً باسازی شده است ) تا کارهای استوارت گوردن کبیر مثل Re animator وDagon و " از ماورا ، در کنار Dark waters سال 1993 ماریانو بینو و Event horizon سال 1997 تا Annihilation سال 2018 الکس گارلند و تعداد زیادی دیگر از آثار برجسته را میتوان نام برد که همگی وام دار لاوکرافت و ادبیات بسیار جذابش هستند.
در فیلم Mist دارابانت اثر استاد استفن کینگ ارتش دروازه ای در دنیای ما ایجاد میکند ( همانند تر هایی که الیزابت در بایوشک در دنیا ایجاد میکند ) تا نگاهی به دنیای موازی با جهان ما داشته باشند و مخلوقات غیر قابل توصیفی وارد جهان ما میشوند.
Bloodborne خون زی یا ناقل خونی شاهکار میازاکی و فرام سافت ور را میتوان از نمونه های درخشان لاوکرافتی در بازی های رایانه ای نام برد . ژاپن قبل از غرب علاقه خود را به لاوکرافت و ادبیاتش نشان داد و آثار این نویسنده در ژاپن علاقه مندان بسیار زیادی دارد.بلادبورن نشان داد که کارلاوکرافتی در دستان تیم توانا چه پتانسیل بالایی برای خلق شاهکار دارد. این بازی را میتوان بهترین نمونه اقتباس از کوتولو میتوس اسطوره شناسی کتولو نام برد.
داستان شهری که انسان هایش پس از کشف خرابه های باستانی زیرمحل زندگی شان "یارنام" متوجه میشوند که این شهرها زمانی محل زندگی مخلوقات بسیار متعالی بوده است ( خدایان لاوکرافتی ) و تصمیم میگیرند تا بدنبال کشف لایحه هایی برتر از حقیقت جهان مادی ، به تعالی برسند و ذهنشان را به ذهن برتر اتصال دهند. این فرایند صعود یا آسند به تعالی در بلادبورن توسط نرمان مختلف به اشکالی مختلف انجام شده است برای مثال یکی ازnpc ها با جمع کردن تعداد زیادی چشم قصد دارد دنیای درون را ببیند و مستقیم به نیروی برتر متصل شود ولی کشف حقایق کازموس برای انسان مرگبار است . اتمسفر خیره کننده بلادبورن توانست به بهترین شکل ممکن مراحل صعود و سقوط ذهن یارنامایت ها را در دستیابی به حقیقت برتر به تصویر بکشد ، واقعاً خیابان های یارنام
برای همیشه تغییردهنده بازی های رایانه ای بودند و تک تک مراحل همانند قلعه های گوتیک سر به فلک کشیده گویی اماده بودند تا شما را در خود ببلعند تا البته بحث لور بلادبورن خودش داستانی عظیم است که در این نوشتار نمیگنجد .
The Brethren Moons یاماه های برادر یا Blood moons غولان عظیمی هستندکه حدس زده میشود صاحبان سیگنال مارکر باشند، آنان آخرین مرحله متامورفیسس نکرو مورف ها را هدایت میکنند تا آنها رابه یک شکل متحد حیات تبدیل کنند.
در دیگر اثر برجسته لاوکرافتی Dead space که حتی قبل از بلادبورن خلق شد شاهد حضور یک شی باستانی بسیار قدرتمند به نام مارکر هستیم که سیگنال های از جهان ماورایی گرفته و پخش میکند این ابجکت یک مدیوم یک اتصال دهنده و یک واسط بین خدایان لاوکرافتی و دیگر مخلوقات است . مارکر در سه گانه Dead space امواجی یا پیغامی به ذهن مخاطبانش انتقال میدهد و آنها را به وحدانیت به یکی شدن ترغیب میکند ترکیب روح و گوشت و همه مواد دیگر با همدیگر . Dead space 3 در سیاره ای یخ زده اتقاق میافتد که بسیار شبیه کوهستان جنون لاوکرافت است و خود سیارهHomeworld مارکر گویی مدتها پیش محل زندگی یکی از خدایان لاوکرافتی بوده است . آنها که چنان به حقیقت کازموس آگاهند که میتوانند با انتقال ذره ای کوچک از دانش شان ذهن انسان را متلاشی کرده و اورا به کام جنون بکشانند.
در سال 2019 کارگردان رابرت ایگرز خالق شاهکار سال 2015 the Witch اثری درخشان و لاوکرافتی ارائه داد به نام The lighthouse فانوس دریایی تماشای این شاهکار به تمام علاقه مندان سینما پیشنهاد میکنم. در افسانه شناسی کتولو ، خود کوتولو یا کچولو یا غولو ( حتی اسم خود این Elder god نیز توسط لاوکرافت طوری انتخاب شد که غیر قابل تلفظ باشد چون این نام ها برای ما انسان ها غیر قابل درکند.) در اعماق Abyss زندگی میکند و هرگاه به نزدیکی سطح آب بیاید تمام ساکنان و انسان های نزدیک محل حضور او به جنون کشیده میشوند. در سکانس نهایی فانوس تنتکل ها یا شاخک های کتولویی ( صورت او همانند یک اختاپوس غول پیکر است) را برای لحظه ای شاهد هستیم . صحبت و نقد و بررسی در باب آثار لاوکرافتی بیشمار است و جای ارائه تئوری بسیار باز اما برسیم به اصل مطلب که نگاهی است به Thing فیلم مورد علاقه من از سالها پیش تا کنون .
من به ترس کازمیک اعتقاد دارم! فقط کافیست بیشینیم و درباب ابعاد کیهان تعقل کنیم. همین الان بشرتازه توانسته به مریخ برسد و به کمک کاوشگر ایندورانس از سطح آن عکس هایی باکیفیت بگیرد. فاصله زمین تا مریخ در مقایسه با دیگر AU ها یا استرونامیکال یونت ها مثل یک لطیفه است که حتی خنده دار هم نیست. ما آنقدر در ابعاد کازموس کوچکیم واقعا هراسناک است گویی یک مزرعه 100 میلیون هکتاری باشد و ما یک مورچه در گوشه ای از آن باشیم.خود زمین تا سه میلیارد سال در حال شکل گیری بوده و هزاران ارگانیزم و میکروب و باکتری و اونواع سلول های اولیه با هم ترکیب شده اند تا یک موجودی یگانه تر را بوجود بیاورند.
مخلوقات و اتمسفر The thing هنوز بعد ازگذشت 35 سال بی نظیر است.یکی از ساکنین ایستگاه توسط ارگانیزم متخاصم در حال شبیه سازی است
در مرکز داستان فیلم thing ، یک نیروی مهاجم و متخاصم را داریم که کلاً درکش ورای توان ادراک ماست ، نیرویی که همه اشکال حیات رو نابود میکند بعد رپلیکت یا نسخه کپی بدلی آنها رو ایجاد میکند و قادر است در زمان کوتاهی حیات را روی سیاره را از بین ببرد. وقتی تیم مستقر ایستگاه آرتیک این مخلوق را در مرحله تبدیل سگ های ایستگاه به یک موجود واحد مییبنند همه فقط میتوانند نظاره گر این شگفتی باشند چون اصلا توضیحی برای چنین مخلوقی وجود ندارد. البته ناگفته نماند شاهکار بصری پرکتیکال افکت کارپنتر و راب بوتیین چنان مخلوقات چندش آوری خلق کرده اند که برای همیشه در ذهن خواهند ماند. از طرفی لاوکرافت هیچ وقت مخلوق سینستر یا نقش منفی داستانش رو توضیح نمی دهد و آشکارش نمیکند بلکه از ترس غیر قابل توصیف استفاده میکند. این باعث میشود که من خواننده یا بیننده از قدرت تخیل خودم برای خلق شکل فیزیکی این مخلوقات استفاده کنم و هرچه تخیل من قوی تر ؛حقایق هراسناک تر خواهند بود. این سلاح بسیار قدرتمندی در داستان لاوکرافت بوده تا هراس آورترین ها را به نگارش دربیارد. در بخش پایانی فیلم "نابودی" الکس گارلند مخلوقی که روی زمین سقوط کرده یک جور خدای لاوکرافتی است که قادر است DNA تمام اشکال حیات را تغییر بدهد و مخلوط کند و در سطح سلولی اقدام به کنترل آنها بکند. همین کانسپت را ما در ارگانیزم متخاصم Thing هم میبینیم .در نهایت مخلوقی که دکتر با بازی ناتالی پورتمن همیشه عالی رودرو میشود چهره ای ندارد و یک جور شکل غیرقابل توصیف است .اینکه ذهن ما نتواند درک درستی از چنین مخلوقاتی نداشته باشد نکته کلیدی ترس کیهانی است . کارپنتر هم مخلوق را مخفی نمیکند بلکه در روز روشن به ما نشانش میدهدزیرا درست است که ما داریم نمونه ای از این مخلوق را روی میز آزمایشگاه میبینیم ولی قادر به توصیفش نیستیم. هیچ تصویری در Thing توجیه منطقی ندارد یا همانند نمونه های این جهانی نیست . ولی هیولای Thing فقط بخشی از هراس کازمیکی است و بخش بزرگ تر هراس از اینکه توسط این مخلوقات ناشناخته تسخیر شویم می آید و اینکه نگرش ما هم از جهان هستی برای همیشه تغییر خواهد کرد .سخت است که تغییرات روحی و روانی مخلوقی را به نمایش دربیاوریم که به این درک رسیده است که یک ارگانیزم بدون توانایی و بسیار تنها در این جهان هستی است .در حالی که همه اعضاء ایستگاه قطبی قادر به درک این مخلوق نیستند ، یک نفر هست که قهرمان لاوکرافتی رو به خوبی به تصویر میکشد و آنهم دکتر بلیر است .اوکه دانشمند و دکتر ایستگاه است اقدام به انجام یک کالبد شکافی بسیار حیرت آورروی مخلوق میکند بعد به کمک شبیه سازی رایانه ای به این مفهوم میرسد که این ارگانیزم قادر است ظرف چند روز تمام مخلوقات زنده کره زمین را نابود کرده بعد کپی کند و آنها را باهم بیامیزد. این کشف باعث میشود که دکتر بلیر دچار فروپاشی روانی شود و مثل اکثر قهرمانان لاوکرافتی تسیلم هراس ناشناخته شود. جایی که او با اسلحه دیوانه وار شلیک میکند و فریاد میزند " اون میخواد ما باشه " در نهایت تیم او را دستگیر کرده و زندانی میکنند ولی او دیگر چشمش به حقایق باز شده و درنهایت تسلیم جنون میشود. این ویژگی های شخصیت های لاوکرافتی که چشمشان به حقایق باز میشود بسیار جالب توجه است زیرا ما هم به عنوان بیننده یا خواننده نمی دانیم بلیر چه مدتی است که تبدیل به همان هیولایی گشته است که از او میترسید .
کرت راسل شخصیت مک ردی را بازی میکند هالیوودی قهرمان با پمپ آتش و زبر وزرنگ که بهترین نمونه تست خون تاریخ سینما را انجام میدهد!!!. تعلیق و دلهره و جنون در تک تک راهروهای ایستگاه موج میزند . در ابتدای داستان دکتر پروتوگانیست داستان و مک ردی آنتوگانیست داستان هستند. قهرمان وضدقهرمان ،ولی همانند دیگر آثار لاوکرافتی جای این دو در داستان تعویض میشود. در نهایت همه شخصیت های ایستگاه نابود میشوند و حتی Thing هم درنهایت پیدا نمیشود و تنها راه نابودی کامل ایستگاه با آتش است زیرا نباید مکان سالمی برای مخفی شدن نسخه های کپی ایجاد شده توسط ارگانیزم باقی گذاشت. مک ردی مجبور به فداکردن جان خود و همقطاران خود میشود و ایستگاه را نابود میکند و خودش هم بر اثر سرمای مرگبار احتمال زیاد زنده نخواهد ماند ولی در نهایت پارانویایی که بر جو حاکم است باعث میشود ما حتی به مک ردی هم به عنوان یک رپلیکانت شک کنیم.
حدود 12 سال بعد کارپنتر درکام جنون را ساخت دیگر شاهکار لاوکرافتی و داستانی مردی که کم کم ذهنش را از دست میدهد. ولی Thing همچنان یک شاهکار کازمیک هورور است نمایش همه چیز هایی که از آنها هراس داریم ازطرفی نمایش ترس کازمیک بسیار سخت است برای همین است که من همیشه قدر جان کارپنتر The thing را میدانم.
رضا قاسمی
Attachments
آخرین ویرایش: