تحلیل شخصیت جیمز ساندرلند در بازی سایلنت هیل 2 مبنی بر گناه کار بودن یا نبودن او

از نظر شما، آیا جیمز واقعاً گناهکار بود؟


  • مجموع رای دهنده‌ها
    35

Arth@s

کاربر سایت
Aug 26, 2011
1,131
نام
Arthas
سلام

1- جنایتکارها و قانون شکنان معمولا عاقلانه ترین راه ها رو انتخاب نمیکنن! مثلا قاتل روح الله داداشی به نظرت بهترین کار ممکن را در اون لحظه انجام داد؟! بلاخره این تصمیمی بود که توسط جیمز اتخاذ شد. چراش رو باید از خودش میپرسیدین. البته در دنیای واقعی هم از این دست پرونده های جنایی وجود داره! شما که با قتل مری توسط جیمز موافق بودی چی شد که یهو 1000 راه بهتر به ذهنتون خطور کرد؟!
2- بنده تحریک های مری رو حتی 2 درصد هم در ارتکاب جرم دخیل نمیدونم. به قول شما 1000 راه بهتر بود و در نهایت میتونست ترکش کنه!
3- به علت وجود بُعد مثبت و روشن در هویتش! من پیش تر هم گفته بودم که جیمز دارای شخصیت خوب هم بوده ولی در یک لحظه خاص، با یک تصمیم نادرست، شخصیت تاریکش بر او چیره شد. جیمز تا حدی به تلاش و کوشش خودش ادامه داد و حتی مجلات پزشکی هم مطالعه میکرد ولی این دوره زیاد به طول نیانجامید و بعد از چند ماه کم رنگ و کم رنگ تر شد و در انتها به دست فراموشی سپرده شد.
****************************
و در انتها حتی یک لحظه هم نمیتونم عاشق سینه چاک بودن جیمز رو تصور کنم چون عملی که انجام داد با این حالت 180 درجه تناقض داره! مثلا الان جیمز فداکاری کرده؟! یا به زور مری رو مجبور کرد فداکاری کنه تا شرایط زندگی خودش بهتر بشه؟! جیمز خیلی عاشق بود خودش رو به همراه مری میکشت تا روحشون تو اون دنیا به هم برسن(!) . آرتاس جان باز نگو جیمز ضعیف بود که نظریه جالبی نیست. راستی یکی از صحنه هایی که کار زشت جیمز را نشون میده سلاخی شدن ماریا جلوی چشمان جیمز توسط پیرامید هد هست. این صحنه دقیقا مصداق کار خودش با مری هست.
سلام از ماست
ج 1- حرفت درست! ولی مقایست اشتباهه قاتل روح ا.. داداشی اصلاً قصدش کشتن داداشی بود (با داداشی که رابطه عاطفی نداشتش :D)!!! میگید که باید از جمیز بپرسم :D خو نمیدونم چی بگم :D و اونجا که گفتید من با کشتن مری موافقم! خب بله موافقم؛ هنوزم هستم! اما این تو ج شماست که میگید جیمز خودخواهست، جیمز شهوت پرسته، جیمز فلانه... من میگم اینکه طرف از رو عشقش و علاقش معشوقش رو بخاطر زجری که داره میکشه راحت کنه؛ منطقی تره تا بگیم طرف فلان بوده مگه اینکه بگیم کلاً ایشون قاتل حرفه ای هست (که توش بازم بحثه) یا اینکه سادیسم داشته! جفتش که منتفیه و منم دارم میگم اگه فلان بود چرا احمقانه ترین کار رو کرده، یعنی اندازه همین فعل البداهه فکر کردن من هم شعور نداشته! (که قبول کردن این تئوری پیش نیازش اینه که عاشق بودن جیمز رو تأیید کنید که...)
ج2 - که خب پس کلاً هیچی؛ بحثی نیست توش
ج3- موافقم باهات! گرچه با کلیتش مشکل دارم ولی چون من بحث رو از دید شما میبینم قانع کننده بود!!!!
********************
درباره این پارت از صحبتات! بینگو!!!!!
دقیقاً دست گذاشتی رو تنها تناقضی که تو این بازی بودجود میاد (قبول داری فقط همین سؤال مطرح میشه؟!) اما ترجیح میدم هیچ چیز نگم تا قسمت دوم بحثم! که مطمئنم 100% جواب بی نقصی بهتون میدم!!!

============================
در انتها تنها سؤال اول (که اصلیترین سؤاله) باقی مونده!!! اما واسه اینکه بحثم رو و تحلیلم رو جلو ببرم لازمه که سؤال اولم رو با این باور که جیمز مری رو از رو عشقش کشته رو قبول کنید...
 
  • Like
Reactions: ASYLUM MANAGER

Bone Crusher

کاربر سایت
Dec 27, 2008
3,872
نام
امیرحسین
سلام از ماست
ج 1- حرفت درست! ولی مقایست اشتباهه قاتل روح ا.. داداشی اصلاً قصدش کشتن داداشی بود (با داداشی که رابطه عاطفی نداشتش :D)!!! میگید که باید از جمیز بپرسم :D خو نمیدونم چی بگم :D و اونجا که گفتید من با کشتن مری موافقم! خب بله موافقم؛ هنوزم هستم! اما این تو ج شماست که میگید جیمز خودخواهست، جیمز شهوت پرسته، جیمز فلانه... من میگم اینکه طرف از رو عشقش و علاقش معشوقش رو بخاطر زجری که داره میکشه راحت کنه؛ منطقی تره تا بگیم طرف فلان بوده مگه اینکه بگیم کلاً ایشون قاتل حرفه ای هست (که توش بازم بحثه) یا اینکه سادیسم داشته! جفتش که منتفیه و منم دارم میگم اگه فلان بود چرا احمقانه ترین کار رو کرده، یعنی اندازه همین فعل البداهه فکر کردن من هم شعور نداشته! (که قبول کردن این تئوری پیش نیازش اینه که عاشق بودن جیمز رو تأیید کنید که...)
ج2 - که خب پس کلاً هیچی؛ بحثی نیست توش
ج3- موافقم باهات! گرچه با کلیتش مشکل دارم ولی چون من بحث رو از دید شما میبینم قانع کننده بود!!!!
********************
درباره این پارت از صحبتات! بینگو!!!!!
دقیقاً دست گذاشتی رو تنها تناقضی که تو این بازی بودجود میاد (قبول داری فقط همین سؤال مطرح میشه؟!) اما ترجیح میدم هیچ چیز نگم تا قسمت دوم بحثم! که مطمئنم 100% جواب بی نقصی بهتون میدم!!!

============================
در انتها تنها سؤال اول (که اصلیترین سؤاله) باقی مونده!!! اما واسه اینکه بحثم رو و تحلیلم رو جلو ببرم لازمه که سؤال اولم رو با این باور که جیمز مری رو از رو عشقش کشته رو قبول کنید...

آرتاس جان بنده احساس میکنم شما داری به صورتی تحمیلی نظراتت رو بیان میکنی و قصد داری بحث را به جای نامعلومی برسونی و بعد یه تئوری رو مطرح کنی!

عزیز من بنده نگفتم جیمز شهوت پرسته، ولگرده و .... جیمز مرد خانواده بود و حتی این عادتش رو تا چند ماه بعد از بیماری مری تکرار میکنه ولی کم کم سرد میشه و مسیر های انحرافی رو در پیش میگیره! چرا؟! چون اون طوری که فکر میکرده مری رو دوست نداشته! او طی مدت بستری شدن مری، نیازهای عاطفی و جنس**یش سرکوب میشه و نمیتونه با این مسئله کنار بیاد و طی یک حرکت ( دقیق معلوم نیست برنامه ریزی شده یا لحظه ای هست ) مری رو میکشه! بعد از ارتکاب جرم متوجه میشه بدترین تصمیم رو اتخاذ کرده و برای تسکین شرایط روحی و روانیش به کل مری رو به دست فراموشی میسپاره!

بنده به هیچ وجه نمیتونم به خودم بقبولونم که جیمز به علت عشق زیادی (!) مری رو کشته! پس بحث ما تو همین نقطه استاپ میکنه مگر اینکه شما برای من چند مورد مشهور رو مثال بزنی که طرف معشوقه اش رو بدون اجازش به علت عشق فراوان کشته!

آرتاس جان این روند مناسبی برای بیان عقیده نیست. شما بهتر بود تمام تئوری و نظراتتون رو تو پست اول میزاشتین و بعد ما راجع به اونها بحث می کردیم. الان موضوع شما در بحث مبهمه و نمیدونیم واقعا چی رو میخواین بیان کنید. همچنین من فکر میکنم آنچکه نیاز بود بیان شد و اگر نتونستم قانعتون کنم شرمنده ام این رو به حساب کم سوادی و ضعف بنده بزارید.

در پناه حق
 

Arth@s

کاربر سایت
Aug 26, 2011
1,131
نام
Arthas
خب از اونجا که حق با جناب لویال هست؛ من برداشتم رو میگم (اگه جاهاییش تکراری هست عذرخواهی میکنم) و فحشم ندید :D و خوشحال میشم اگه نظراتتون رو بگید...
مطمئن باشید؛ با کسی بحث نمیکنم :D
اما یادتون باشه که این پارت اول است...
=========================================================

به نظر من! جیمز عاشق مری بوده... و کلاً این 2نفر؛ زوج خوشبختی کنار هم بودن... تا اینکه مری دچار اون مریضی میشه؛ و بعد از مدتی معلوم میشه که مشکل مری جدی هست و باید تو بیمارستان بستری شه! تو این لحظه جیمز اولین ضربش رو از دوری مری میخوره ولی سعی میکنه با خوندن ژورنال هایه پزشکی اطلاعاتی درباره مریضی مری کسب کنه! جیمز پیگیره مریضی مری میشه و در نهایت دکتر میگه که امیدی بهش نیست و مری دچار مریضی لاعلاجی شده و دووم نمیاره! جیمز با درخواست مری (که الان مریضیش باعث زمین گیر شدنش شده) مبنی بر اینکه این لحاظات آخر رو با هم باشن موافقت میکنه و مری رو با خودش به خونه میاره... مریضی مری روز به روز پیشرفت میکنه تا اینکه اون فقط و فقط از مریضیش زجر میکشه و جیمز هم با دیدن این صحنه ها از درون داغون میشه... اما باز جیمز سعی میکنه که مریضی مری رو به روش نیاره؛ با گل به استقبال مری میره؛ اما مری هم که حقیقت رو میدونه و دچار مشکل شخصیتی شده جیمز رو طرد میکنه... و جیمز هم دلش میشکنه (اینجا اولین جایی هست که مری دچار مشکل شخصیتی شده و واسه خوده جیمز هم ناگهانی هست)... به هر حال جفتشون حقیقت رو میدونن و ناراحتن؛ تا اینکه مری به سیم آخر میزنه و آرزوی مرگش رو میکنه؛ جیمز در ابتدا اینو امری عادی تلقی میکنه اما مری باز هم از جیمز میخواد که راحتش کنه با تکرار این حرف، این فکر مثه ویروس تو مغز جیمز رشد میکنه در نهایت جیمز واقعاً دیگه هیچ راهی رو نمیبینه... اما بازم نمیخواد که این باور رو داشته باشه که تنها کاری که میتونه واسه رفع مریضی مری انجام بده همینه!!!! واسه دوری از این فکرا کاباره میره تا این فکر ازش دور بشه!!! و سعی میکنه که خودش رو با رقاصه ای بنام ماریا سرگرم کنه و آسونترین کار برایه فراموشی، یعنی شهوت رانی رو انتخاب میکنه؛ اما به هر حال از یک سو این مسئله تسلیم نشدن جیمز از طرف احساسش و از طرفی هم تسلیم شدنش از طرف منطقش باعث بوجود اوومدن اسکیزوفرنی تو جیمز میشه؛ و درنهایت جیمز هم به سیم آخر میزنه و مری و هم خودش رو با این کار راحت میکنه... بعد از اینکار در واقع جیمز دچار بیماری دوقطبی یا تضاد شخصیتی میشه، چون وقتی به داستان نگاه میکنه نمیتونه باور کنه که خودش با دستایه خودش کشته، انقدر این مسئله تو عمق جیمز نفوذ میکنه که همه چیز رو انکار می کنه، البته دست خودش هم نیست وقتی فشارهای وارده به افراد از طرف مشکلات زندگی خیلی زیاد باشه بعضی افرد خودشون رو به دیونگی می زنه تا اینکه در نهایت در جنون خودشون غرق میشن و همه چیزو فراموش می کنن (تا حالا شده راجع به یه مسئله ای هی به دیگران دروغ بگین و بعدش سعی کنین به خودتون هم دروغ بگین ، در نهایت خودتون هم حقیقت رو فراموش می کنین و در جیمز هم همین اتفاق افتاد.) این قضیه با اوومدن یه نامه از طرف مری و فراخوانی جیمز به سایلنت هیل مانند شانسی دوباره واسه جیمز جلوگر میشه، و جیمز با آغوشی باز (البته ناخواسته :D) به این فراخوانی جواب + میده (و باقی ماجراها که دوست عزیزم؛ جناب لویال به زیبایی هرچه تمام تر توصیفش کردن)
*************************************
نتیجه گیری: جسارتاً اول از خودتون شروع میکنم! آیا کسی اینجا هست که قبول داشته باشه کاره جیمز با اینکه عاشق مری بوده؛ درست باشه؟؟؟؟؟؟!!!!! از بحثامون تا الان یک نفر هم با این حرف موافقت نکرده! و کلاً این جواب اکثریت هست که این کار اشتباهه (این همه بحثم سره همین بود؛ گرچه هنوز سره مسئله عاشق بودن یا نبودن جیمز به تفاهم نرسیدیدم)... و از قرار، سازنده هایه بازی هم همچین باوری رو دارن و جز همین اکثریت هستند!!!!!!!!!!!! و این کار از طرف سازنده هایه بازی هم محکومه...
اما یه سؤال بنظرتون چرا تو هیچکدوم از این پایانا سازنده ها دستی دستی جیمز رو نکشتند؟! تو پایان Suicide یا همون In water جیمز با اختیار خودش؛ خودکشی میکنه... و تو همین پایان همونطور که همه اتفاق نظر داریم مری به جیمز میگه: تو واسه کشتنه من زجر کشیدی؛ همین کافیه!
بنظرم میخوان این رو بگن که جیمز باید بهش ثابت میشد که کار اشتباهی کرده (و چه کسی بهتر از عشق اسبقش میتونه اینکار رو بکنه؟!) و واسه اینکارش باید مجازات می شد و این مجازات بوسیله همین پیرامید هد هست که 3بار جلویه چشه جیمز تنها همراهش (و شاید عشق جدیدش) تو این شهر عجیب غریب رو میکشه و در آخر با زجر کشیدن بخشیده میشه...

برگرفته از بحث هایه من با کاربران عزیز و گرامی از قبیل:
loyal؛ devil girl؛ msbazicenter و خودم با خودم :D

خب این از پارت اول!!! اگه بحثی نیست بریم سراغه پارت دوم...
 
آخرین ویرایش:

devil girl

کاربر سایت
Jun 11, 2008
2,703
نام
4tous4
=d>=d>=d>=d>=d>=d>
آفرین پدر ، اشک تو چشام حلقه زد من واقعا به تو افتخار می کنم :d
خب من اولین نظر رو میدم ، برداشتهای من:
1- جیمز واقعا عاشق مری بوده
2- جیمز بر اثر فشارهای وارده و از روی نوعی بیماری روانی مری رو می کشه
3- جیمز انکار می کنه و می خواد همه چیز رو فراموش کنه اما شهر (در واقع همون روح مری) اونو فرا می خونه
5- جیمز به یاد میاره اما باز هم انکار می کنه (جیمز مجازات نمی شه ، فقط در شهر نمادهای رو می بینه که سعی داره گذشته رو به یاد اون بیاره)
6- جیمز به یاد میاره و دیگه انکار نمی کنه و همه چیزو قبول می کنه (میگه که می خواد تا ابد کنار مری بمونه)
7- در نهایت جیمز.... :((
پدر قبولت داریم شدید ;)
 
آخرین ویرایش:

Mr.Death

دبیر تحریریه بازنشسته
کاربر سایت
May 31, 2006
4,070
نام
احد
خوب در گناهکار بودن جیمز که شکی نیست. اما مسئله اینه که آیا میشه بخشید همچین آدمی رو یا نه.
خوب استدلال من اینه. وقتی جیمز دنبال ماریا میره نشون میده که به همسرش همچنان علاقه داره. وقتی دنبال اون میره یعنی همچنان اونو میخواد. این علاقه رو میشه نوعی پشیمانی محسوب کرد.
 

Arth@s

کاربر سایت
Aug 26, 2011
1,131
نام
Arthas
خب من اولین نظر رو میدم ، برداشتهای من:
1- جیمز واقعا عاشق مری بوده
2- جیمز بر اثر فشارهای وارده و از روی نوعی بیماری روانی مری رو می کشه
3- جیمز انکار می کنه و می خواد همه چیز رو فراموش کنه اما شهر (در واقع همون روح مری) اونو فرا می خونه
5- جیمز به یاد میاره اما باز هم انکار می کنه (جیمز مجازات نمی شه ، فقط در شهر نمادهای رو می بینه که سعی داره گذشته رو به یاد اون بیاره)
6- جیمز به یاد میاره و دیگه انکار نمی کنه و همه چیزو قبول می کنه (میگه که می خواد تا ابد کنار مری بمونه)
7- در نهایت جیمز.... :((
خودمونیم پدر، تو هم تو پستت کم از حرفهای اون پست من استفاده نکردی ها !! ;)
ممنونم...
به نوعی همینایی که گفتید میشه چکیده گفته هایه من! در مورد اسپویلر:
یه کم پست رو ویرایش کردم، ببیین خوبه :D
خوب در گناهکار بودن جیمز که شکی نیست. اما مسئله اینه که آیا میشه بخشید همچین آدمی رو یا نه.
خوب استدلال من اینه. وقتی جیمز دنبال ماریا میره نشون میده که به همسرش همچنان علاقه داره. وقتی دنبال اون میره یعنی همچنان اونو میخواد. این علاقه رو میشه نوعی پشیمانی محسوب کرد.
اول ممنونم که ابراز نظر کردید؛ دوم اون قسمتی که متمایز کردم هم، یکی از دلایل اصلی من واسه اینه که میگم جیمز عاشق بوده؛ گرچه جناب لویال دلیل قانع کننده ای داد نسبت به این حرف...
 

Mr.Death

دبیر تحریریه بازنشسته
کاربر سایت
May 31, 2006
4,070
نام
احد
سایلنت هیل از اون بازی‌هایی هست که خیلی میشه روش بحث کرد اما کمتر میشه به نتیجه رسید. چون بیشتر با فلسفه سر و کار داریم واسه همین ممکنه بینش ها متفاوت باشه.
 

Arth@s

کاربر سایت
Aug 26, 2011
1,131
نام
Arthas
سایلنت هیل از اون بازی‌هایی هست که خیلی میشه روش بحث کرد اما کمتر میشه به نتیجه رسید. چون بیشتر با فلسفه سر و کار داریم واسه همین ممکنه بینش ها متفاوت باشه.
قبول دارم این حرف رو! کما اینکه سایلنت هیل هم نقطه قوتش همینه که هرکی از دید خودش باهاش ارتباط برقرار میکنه! حالا صبر کن؛ این پارت اول بحثمه؛ فعلاً منتظرم لویال عزیز هم نظر بده تا پارت دوم رو ارائه بدم؛ که احتمالاً اون وقت هرچی فن سایلنت هیل هست به چالش میکشن منو، اونم اساسی :D ;)
چون پازلی تو سر دارم؛ و این فقط یه تیکش رو تشکیل میده ;)
 

Bone Crusher

کاربر سایت
Dec 27, 2008
3,872
نام
امیرحسین
سلام

آرتاس جان ممنون که روال معمول رو پیش گرفتی

در ضمن من فقط میخونم... نظری در موردش نمیدم! شما ادامه بده...
 

devil girl

کاربر سایت
Jun 11, 2008
2,703
نام
4tous4
سلام

آرتاس جان ممنون که روال معمول رو پیش گرفتی

در ضمن من فقط میخونم... نظری در موردش نمیدم! شما ادامه بده...
عه... همه منتظر نظر شما بودن شهردار جون خواهشا شما هم یه چیزی بگو به چالش بکش پست این پدر آرتاس رو :d
 

Arth@s

کاربر سایت
Aug 26, 2011
1,131
نام
Arthas
خب! با چراغ سبز جناب لویال (و البته زیرکی خاصشون :D) به پارت دوم بحثم ادامه میدم

تو این قسمت میخوام یه برداشت کلی از شهر سایلنت هیل و 4 شماره اول بازی ارائه بدم؛ پس پیشنهاد میکنم کمربنداتون رو سفت ببندید :D

قبل از همه؛ اینو بگم که لطف کنید بازی شماره 2 و نقدی که درباره این انجام دادم رو کلاً یه جا تو ذهنتون داشته باشید و کنارش بزارید... تا خودم بهتون بگم;)
_____________________________________________________________________

از سایلنت هیل 1 شروع میکنم! همه احتمالاً طریقه فراخوانی هری رو به یاد دارید و اینکه ایشون چطور وارد شهر میشن؛ که برای یاد آوری از نوشته جناب لویال استفاده میکنم.
با اصرار Cheryl آنها عازم سفری تفریحی به Silent Hillمی شوند. Harry Mason- کاراکتر اول بازی- به همراه دخترش Cheryl در حال نزدیک شدن به شهر Silent Hillمی باشند. منطقه تفریحی که در کنار دریاچه ای واقع شده است. هوا بسیار سرد است و شب هنگام مشغول رانندگی می باشند. خرابی ماشین باعث شده تا آنها ساعاتی از برنامه خود عقب بمانند. Cheryl بر روی صندلی عقب در حالی که دفتر نقاشی اش را به دست دارد، به آرامی خوابیده است. Harry مشغول رانندگی است که ناگهان، از آینه بقل متوجه نوری می شود که در حال نزدیک شدن به وی می باشد. چند لحظه بعد پلیس زنی را مشاهده می کند که همراه با موتور سیکلتش از کنار آنها به آرامی گذر می کند. دقایقی بعد، همان موتور سیکلت را رها شده کنار جاده مشاهده می کند. هر چه به این سمت و آن سمت نگاه می کنند اثری از راننده نیست. ناگهان در همین گیر و داد متوجه حضور دختری با روپوش مدرسه مقابل ماشینش می شود. در اصل Alessa را مقابل ماشین خود می بیند که همین باعث منحرف شدن آنها از جاده می شود( Aleesa خواهر Cheryl می باشد که اکنون به دنبال اوست و تمام این دنیای تاریک زاده ذهن او می باشد). صبح روز بعد بهوش می آید و متوجه می شود که Cheryl ناپدید شده است. او به Silent Hillمی رسد.
------------------------------
در سایلنت هیل 3 با هیثر (دختر هری) آشنا میشویم و طریقه مرموزی که به شهر فراخوانده میشه
----------------------------
و در سایلنت هیل 4 جناب هنری رو میبینیم و ایشون هم به اون نحو که یادتون هست پاش به سایلنت هیل باز میشه

***********************************************

اولین چیز جالبی که تو این 4 شماره به نحوی پر واضح هست شاهد وجود 4 کارکتر 100% بیگناه هستیم: شریل تو شماره یک؛ لورا تو شماره 2؛ هیثر تو شماره 3؛ و کید یا همون والتر تو شماره 4

جناب لویال قبلاً نحوه فراخوانی افراد رو توضیح دادن که من هم برای کامل بودن بحث متذکر میشم: 1- به علت مراسم آیینی و فرقه ای فراخوانده شود 2- گناهی بزرگ مرتکب شده باشد 3- از ساکنین شهر بوده باشد
مورد 2رو باز هم فعلاً فاکتور بگیرید؛ مورد اول: مصداق هری و هیثر- مورد سوم: والتر
سؤال: آیا این 3 نفر مرتکب گناهی شدند؟ آیا از طرف شهر سایلنت هیل مستحق عذاب و رنج بودند؟ خب اگر که همین 3تا کیس رو و فراخوانی آنها رو در نظر بگیریم در مورد شهر سایلنت هیل به چه نتیجه میرسیم؟! من نظر خودم رو میگم! آیا بجز این است که سایلنت هیل شهری بدون عدالت و با فراخوانی ناحق است؟! شهری که موجب آزار و اذیت این افراد می شود؟ کدامیک از این کارکترها در طول بازی در این شهر زجر و عذابی رو متحمل نشدند؟ آیا شخصاً شماها با عذاب این کارکترها موافقید؟ پس من این شهر رو محکوم به بی عدالتی میکنم و این شهر را نماد یک انسان سادیسمی میدانم...

اما در مورد افراد بیگناه! شریل که عامل اصلی فراخوانی بود و هیثر هم که خودش یه پایه داستان بود؛ و در مورد لورا و کید (والتر) آیا واقعاً دلیل و مدرکی وجود دارد که این 2 کارکتر وجود خارجی دارند؟! آیا نمیتوان به نوعی آنها را ارواح سرگردان خواند؟! و دلیل اینکه شهر نسبت به آنها عکس العملی نشان نمیدهد همین است؟! و یا حتی به نوعی سوءاستفادگر؟! (زندانی کردن جیمز در اتاق توسط لورا را که بخاطر دارید یا شیطنت هایه دیگر او)


دقت کنید که بر طبق این نظریه، بازی از روند خاصی در حال پیروی ست! و سازنده ها هم بی دلیل این روند را در سری بوجود نیاوردند (که کار بی منطقی تلقی نمیشود)!!! حالا به شماره 2 بازی دقت کنید؛ تو بحث قبلی در آخر به این نتیجه رسیدیم که سازندگان جیمز را محکوم می کنند!!! اما دوستان این فقط در نگاه اول صحت دارد! پازل شماره 2 بازی را در جایه خود قرار دهید؛ خواهی دید که اگر به روند کلی بازی نگاه کنیم در اصل از نگاه سازندگان جیمز نیز بیگناه محسوب می شود؛ و شهر که شهری سادیسمی خواندمش؛ از این کار جیمز علیه آن (در اصطلاح آتو) استفاده میکند و بیخود و بی جهت با سفسطه چینی و آوردن پیرامیدهد و... به جیمز تلقین گناهکاری میکند! تا حدی این تلقین پر قدرت است (که ناشی از قدرت سازندگان سری میباشد) که حتی ما پلیرها هم تحت تأثیر قرار میگیرم و یک صدا با سایلنت هیل میگویم جیمز گناهکار است...
مطمئناً الان چندین سؤال در ذهن شماست و من سعی میکنم پیشاپیش به آنها جواب دهم:
پس چطور جیمز زنده ماند؟! خب جواب این سؤال رو چند خط عقبتر دادم وقتی پیرامیدهد تو مأموریتی که شهر بهش داده موفق میشه (همین که به جیمز این باور القاء کنه که تو گناهکاری) خود کشی میکنه!
خب اینکار چه ثمره ای برا شهر داشت؟! تو پایان رسمی جیمز خودکشی میکند و این امری عادیست (گرچه از نظر برخی نادرست) اما وقتی جیمز انقدر خودش را گناهکار میابد و وقتی که عذاب وجدان سر تا سر وجود او را فرا میگیرد دچار این جنون میشود؛ و شهر هم مسلماً قصدش همین به جنون کشیدن جیمز بود...
سؤال بعدی هم ممکن است کشته شدن ادی به دست جیمز باشد؟! که در جواب باید بگم؛ اتفاقاً این صحنه مقابله شدن جیمز و ادی اوج بازی شهر با کارکترهاست؛ 2کارکتر که یکی از همان ابتدا دچار جنون شده است (ادی) و یک کارکتر کاملاً متعجب و شوکه شده را روبروی هم قرار میدهد (سامائیل چه خنده هایی که در این صحنه همچون سزار و گلادیاتورها نکرده است) که درنهایت فاتح میدان جیمز است.
سؤال بعدی که احتمالاً ذهنتان را در حال قلقلک دادن است :D علت فراخوانی ادی ست؟! جواب اینست که ادی در دنیایه واقعی شخصی ست واقعاً سرکوب شده و پر از عقده هایه درونی و که حتی در دنیای واقعی هم مرتکب قتل شده است و سامائیل که این پتانسیل را در او میبیند برایه کامل شدن بازی خود راه ادی را به سایلنت هیل باز میکند! پس فراخوانی بعلت گناهکار بودن وجود ندارد...


نکات تحلیلی من در جهت تأیید این نظریه درباره شهر عبارتند از: 1- نبود عنصر رستگاری در بازی، 2- نبود رفرنسی برای قضاوت، 3- شکل گرفتن اعمال و آیین شیطانی، 4- به نوعی در کل مقر Samael
درباره 2 مورد اول، که باقاطعیت میگم؛ چون فکر نمیکنم کسی دلیلی دال بر انکار آنها داشته باشد؛ درباره مورد 3 هم احتیاجی به توضیح نمیبینم، فقط همین قدر که از شماره هایه 1و3و4 میتوان به این نتیجه رسید و اما درباره مورد 4: ببینید دوستان میدونم که میخواین صحبت از متاترون رو کنید؛ قبلش این چند نکته هم در نظر بگیرید که: ما متاترون رو در هیچ جایه بازی بصورت مستقیم مشاهده نمیکنیم ولی سامائیل را حداقل در شماره یک میتوان مشاهد کرد، متاترون اگر دخالت مستقیمی در قضیه داشت چنین آیینی و فرقه ای در شهر باب نمیشد، متاترون آیا به کمک کسی آمد؟! حتی در بدترین لحظه تو کل 4شماره که قرار گرفتن هیثر معصوم در برابر کلودیا بود! و من به شخصه هیچ وقت اون حالت تمسخر آمیز کلودیا رو نسبت به طلسم متاترون در سکانس پایانی بازی فراموش نمیکنم! اگر متاترونی بود چرا مستقیم وارد قضیه نشد و اون طلسم بی فایده بود؟! التبه من منکر 100% متاترون در بازی نیستم (بهرحال چیزیه که خوده سازنده ها هم تأییدش کردند) ولی حضورش بصورت مستقیم نیست چون سایلنت هیل مقر Samael ست و متاترون فقط میتواند موقعیت ها و فرصتهایی رو ایجاد کند (مثلاً وارد کردن داگلاس در داستان هیثر یا دخالت لیزا در شماره یک و...)
***********************************************************************************
پس با تمام این اوصاف بنده (جیمز) => سایلنت هیل را شهری سادیسمی میخوانم!!!

نمیدونم! شایدم روحیه انکار ناپذیر جیمز در من مجداداً تجلی کرده! از اونجا که به نوعی ارتباطی هست بین من و جیمزک :D

با تشکر از همگی؛ اگر که از نظر نوشتاری بد نوشتم بزارید به این دلیل که الان اصلاً تو شرایط خوبی نیستم...;)
 

Bone Crusher

کاربر سایت
Dec 27, 2008
3,872
نام
امیرحسین
خب از اونجا که حق با جناب لویال هست؛ من برداشتم رو میگم (اگه جاهاییش تکراری هست عذرخواهی میکنم) و فحشم ندید :D و خوشحال میشم اگه نظراتتون رو بگید...
مطمئن باشید؛ با کسی بحث نمیکنم :D
اما یادتون باشه که این پارت اول است...
=========================================================

به نظر من! جیمز عاشق مری بوده... و کلاً این 2نفر؛ زوج خوشبختی کنار هم بودن... تا اینکه مری دچار اون مریضی میشه؛ و بعد از مدتی معلوم میشه که مشکل مری جدی هست و باید تو بیمارستان بستری شه! تو این لحظه جیمز اولین ضربش رو از دوری مری میخوره ولی سعی میکنه با خوندن ژورنال هایه پزشکی اطلاعاتی درباره مریضی مری کسب کنه! جیمز پیگیره مریضی مری میشه و در نهایت دکتر میگه که امیدی بهش نیست و مری دچار مریضی لاعلاجی شده و دووم نمیاره! جیمز با درخواست مری (که الان مریضیش باعث زمین گیر شدنش شده) مبنی بر اینکه این لحاظات آخر رو با هم باشن موافقت میکنه و مری رو با خودش به خونه میاره... مریضی مری روز به روز پیشرفت میکنه تا اینکه اون فقط و فقط از مریضیش زجر میکشه و جیمز هم با دیدن این صحنه ها از درون داغون میشه... اما باز جیمز سعی میکنه که مریضی مری رو به روش نیاره؛ با گل به استقبال مری میره؛ اما مری هم که حقیقت رو میدونه و دچار مشکل شخصیتی شده جیمز رو طرد میکنه... و جیمز هم دلش میشکنه (اینجا اولین جایی هست که مری دچار مشکل شخصیتی شده و واسه خوده جیمز هم ناگهانی هست)... به هر حال جفتشون حقیقت رو میدونن و ناراحتن؛ تا اینکه مری به سیم آخر میزنه و آرزوی مرگش رو میکنه؛ جیمز در ابتدا اینو امری عادی تلقی میکنه اما مری باز هم از جیمز میخواد که راحتش کنه با تکرار این حرف، این فکر مثه ویروس تو مغز جیمز رشد میکنه در نهایت جیمز واقعاً دیگه هیچ راهی رو نمیبینه... اما بازم نمیخواد که این باور رو داشته باشه که تنها کاری که میتونه واسه رفع مریضی مری انجام بده همینه!!!! واسه دوری از این فکرا کاباره میره تا این فکر ازش دور بشه!!! و سعی میکنه که خودش رو با رقاصه ای بنام ماریا سرگرم کنه و آسونترین کار برایه فراموشی، یعنی شهوت رانی رو انتخاب میکنه؛ اما به هر حال از یک سو این مسئله تسلیم نشدن جیمز از طرف احساسش و از طرفی هم تسلیم شدنش از طرف منطقش باعث بوجود اوومدن اسکیزوفرنی تو جیمز میشه؛ و درنهایت جیمز هم به سیم آخر میزنه و مری و هم خودش رو با این کار راحت میکنه... بعد از اینکار در واقع جیمز دچار بیماری دوقطبی یا تضاد شخصیتی میشه، چون وقتی به داستان نگاه میکنه نمیتونه باور کنه که خودش با دستایه خودش کشته، انقدر این مسئله تو عمق جیمز نفوذ میکنه که همه چیز رو انکار می کنه، البته دست خودش هم نیست وقتی فشارهای وارده به افراد از طرف مشکلات زندگی خیلی زیاد باشه بعضی افرد خودشون رو به دیونگی می زنه تا اینکه در نهایت در جنون خودشون غرق میشن و همه چیزو فراموش می کنن (تا حالا شده راجع به یه مسئله ای هی به دیگران دروغ بگین و بعدش سعی کنین به خودتون هم دروغ بگین ، در نهایت خودتون هم حقیقت رو فراموش می کنین و در جیمز هم همین اتفاق افتاد.) این قضیه با اوومدن یه نامه از طرف مری و فراخوانی جیمز به سایلنت هیل مانند شانسی دوباره واسه جیمز جلوگر میشه، و جیمز با آغوشی باز (البته ناخواسته :D) به این فراخوانی جواب + میده (و باقی ماجراها که دوست عزیزم؛ جناب لویال به زیبایی هرچه تمام تر توصیفش کردن)
*************************************
نتیجه گیری: جسارتاً اول از خودتون شروع میکنم! آیا کسی اینجا هست که قبول داشته باشه کاره جیمز با اینکه عاشق مری بوده؛ درست باشه؟؟؟؟؟؟!!!!! از بحثامون تا الان یک نفر هم با این حرف موافقت نکرده! و کلاً این جواب اکثریت هست که این کار اشتباهه (این همه بحثم سره همین بود؛ گرچه هنوز سره مسئله عاشق بودن یا نبودن جیمز به تفاهم نرسیدیدم)... و از قرار، سازنده هایه بازی هم همچین باوری رو دارن و جز همین اکثریت هستند!!!!!!!!!!!! و این کار از طرف سازنده هایه بازی هم محکومه...
اما یه سؤال بنظرتون چرا تو هیچکدوم از این پایانا سازنده ها دستی دستی جیمز رو نکشتند؟! تو پایان Suicide یا همون In water جیمز با اختیار خودش؛ خودکشی میکنه... و تو همین پایان همونطور که همه اتفاق نظر داریم مری به جیمز میگه: تو واسه کشتنه من زجر کشیدی؛ همین کافیه!
بنظرم میخوان این رو بگن که جیمز باید بهش ثابت میشد که کار اشتباهی کرده (و چه کسی بهتر از عشق اسبقش میتونه اینکار رو بکنه؟!) و واسه اینکارش باید مجازات می شد و این مجازات بوسیله همین پیرامید هد هست که 3بار جلویه چشه جیمز تنها همراهش (و شاید عشق جدیدش) تو این شهر عجیب غریب رو میکشه و در آخر با زجر کشیدن بخشیده میشه...

برگرفته از بحث هایه من با کاربران عزیز و گرامی از قبیل:
loyal؛ devil girl؛ msbazicenter و خودم با خودم :D

خب این از پارت اول!!! اگه بحثی نیست بریم سراغه پارت دوم...

خوب.....بسم الله!:d فعلا پارت اول مود بررسی قرار میگیره!

آرتاس جان من از خودم مطمئنم که تو بحث با شما، کمال صداقت رو داشتم و خواهم داشت و مطمئنم شما هم همینطور خواهید بود. اولین نکته که نمایان هست اینکه شما بعد از 6 صفحه بحث کردن این نظریه رو دادی و مطمئنم اگر قرار بود از ابتدا چنین چیزی رو بنویسی خیلی سست تر و ضعیف تر مینوشتی. ولی حالا که از تیز هوشیت استفاده کردی و یسری از تغییرات رو اعمال کردی، تحلیل پخته تری کردی ولی نکات قرمز رنگ و بولد رو دقت کن!

1- این اتفاق بعد از فهمیدن لاعلاج بودن بیماری مری صورت میگیره! اینم یه کمک کوچولو به شما جهتنشان دادن میزان علاقه جیمز به مری!
2- به روایتی مدت زمان بستری و مریض بودن مری 3 سال تخمین زده شده. جیمز این کار روی تنها در چند روز پایانی عمر مری انجام میده! چون مری بیشتر مدت زمان بستری بودنش رو با لورا بوده و لورا هم مسلما در خانه آنها بستری نبوده و در بیمارستان بودند.
3- بخش اعظمی از ناراحتی مری مربوط به حس شرمساریش نسبت به جیمز بوده. به این جمله دقت کن " تو خیلی چیزها به من دادی ولی من قادر نبودم حتی یکی از آنها رو به تو برگردونم "
4- این قسمت، یکی از بزرگترین اشتباهات شماست. مری شاید آرزوی مرگ کنه ولی هیچ جا سندی نداره که بگه مری از جیمز خواسته اونو بکشه. تو اون مکالمه هم میگه " جیمز من بهت گفتم دوست دارم بمیرم و تمام درد ها و رنج هام تموم بشه " شما مطمئنی منظور از درد ها و رنج ها، بُعد فیزیکی آنها بوده؟! به نظرت نیمی از آنها نمیتونه مربوط به حس شرمساری او در برابر جیمز باشه؟! اینجا منظورم مری این بوده که دوست دارم هرچه سریعتر این بیماری خلاصم کنه نه اینکه جیمز خلاصش کنه!
5- مسئله شهوت خیلی مهم تر از یک سرگرمی کوچک برای منحرف کردن جریان فکری جیمز هست. تج*اوز پیرامید هد به موجودات، وجود مانکن ها ( همون هیولاهایی که از 2 نیمه پایینی زنان شکل گرفته ) و ماریا تحریک برانگیز تقریبا جزو ارکان اصلی شهر هستند پس مطمئن باش این مسئله تاثیر عمیقی در ذهن و دنیای جیمز داشته! اصلا چه دلیلی داره چهره ای شبیه به مری بر روی اندام ماریا واقعی قرار گرفته باشه؟! این مسئله ای جز این رو نشون میده که جیمز عشق خالص و نابی که تصور رو میکرده نسبت به مری نداشته و قسمتی از اون به مسائل جنس**ی مربوط میشده؟!
6- در مورد این قسمت هر چقدر هم دچار دوگانه گی شخصیت شویم، قتل فردی رو به کل انکار نمیکنیم. بنده و اشکان در این باره یه تئوری علمی و منطقی ِ خوب را پیدا کردیم که بهش اشاره نکردم و اگه فرصتی شد به تفصیل شرح خواهم داد. ولی فقط این رو بدونید که دچار فراموشی میشه...

و در انتها همان طور که پیش تر گفتم بله، جیمز عاشق مری بود ولی نه به قدر کفایت. هدف سایلنت هیل هم رستگاری جیمز بود که با پایان اصلی به اون میرسه. به نظر بنده با توجه به همان میزان عشق نامعلوم جیمز به مری، او مستحقق رستگاری بود.
 

Arth@s

کاربر سایت
Aug 26, 2011
1,131
نام
Arthas
سلام لویال جان! کماکان ممنون! اوکی؛ اگه آخر پست قبلیم رو نگاه کنی، گفتم که فعلاً شرایط خوبی ندارم! ریکاوری بشم! در اسرع وقت همین پست رو آپدیت میکنم! اما قبلش بگو که کدومش از LM هست و کدوم برداشت شخصیته؟! برداشت شخصی که جایه خود داره و بیشتر میتونه نقش تبادل نظر رو داشته باشه و اگه از LM باشه؛ ایرادت یه ضرب وارده و اون موقع سره اینکه اگه مثلاً فلان موضوع تغییر کنه چه پیامدی داره بحث میکنیم! فقط درمورد این قسمت:
اولین نکته که نمایان هست اینکه شما بعد از 6 صفحه بحث کردن این نظریه رو دادی و مطمئنم اگر قرار بود از ابتدا چنین چیزی رو بنویسی خیلی سست تر و ضعیف تر مینوشتی. ولی حالا که از تیز هوشیت استفاده کردی و یسری از تغییرات رو اعمال کردی، تحلیل پخته تری کردی ولی نکات قرمز رنگ و بولد رو دقت کن!
:D خوب معلومه!!! من یه فکری تو ذهنم هست و باید قبلش از این مطمئن بشم که چقدر این فکر میتونه درست باشه؛ واسه همین شروع کردم به بحث کردن و محک زدن اون فکرم که خب گرچه جواب قانع کننده نشنیدم ولی نکات به درد بخوری هم برای من (بقیه رو نمیدونم) همراه داشت و در آخر هم، همونطور که خودتون پیشنهاد دادید نظریه م رو گفتم!!! باز هم تشکر...
 
آخرین ویرایش:

Bone Crusher

کاربر سایت
Dec 27, 2008
3,872
نام
امیرحسین
سلام لویال جان! کماکان ممنون! اوکی؛ اگه آخر پست قبلیم رو نگاه کنی، گفتم که فعلاً شرایط خوبی ندارم! ریکاوری بشم! در اسرع وقت همین پست رو آپدیت میکنم! اما قبلش بگو که کدومش از LM هست و کدوم برداشت شخصیته؟! برداشت شخصی که جایه خود داره و بیشتر میتونه نقش تبادل نظر رو داشته باشه و اگه از LM باشه؛ ایرادت یه ضرب وارده و اون موقع سره اینکه اگه مثلاً فلان موضوع تغییر کنه چه پیامدی داره بحث میکنیم! فقط درمورد این قسمت:

:D خوب معلومه!!! من یه فکری تو ذهنم هست و باید قبلش از این مطمئن بشم که چقدر این فکر میتونه درست باشه؛ واسه همین شروع کردم به بحث کردن و محک زدن اون فکرم که خب گرچه جواب قانع کننده نشنیدم ولی نکات به درد بخوری هم برای من (بقیه رو نمیدونم) همراه داشت و در آخر هم، همونطور که خودتون پیشنهاد دادید نظریه م رو گفتم!!! باز هم تشکر...

آرتاس جان اینا همش سند و مدرک داره، یعنی اکثرشون برگرفته از LM هستند. به نظر من که منطقی می باشند، نظر شما چیه؟!

آرتاس جان اگر واقعا احساس میکنی دلایل مطرح شده برات قانع کنندست خواهشا بپذیر و سعی نکن بحث رو دامه بدی! من تو این مدت میخواستم تحلیل نسخه اوریجینز رو شروع کنم که فرصت نشد و وقتم رو رو این تاپیک گذاشتم. اگر زودتر به نتیجه برسیم فکر کنم به نفع همه باشه!
 

کاربرانی که این قسمت را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
or ثبت‌نام سریع از طریق سرویس‌های زیر