تحلیل شخصیت جیمز ساندرلند در بازی سایلنت هیل 2 مبنی بر گناه کار بودن یا نبودن او

از نظر شما، آیا جیمز واقعاً گناهکار بود؟


  • مجموع رای دهنده‌ها
    35

Arth@s

کاربر سایت
سلام بر همه دوستان و عزیزان!
خب همونطور که از عنوان تاپیک معلومه میخوایم در مورد گناه کار بودن یا نبودن جیمز ساندرلند (شخصیت اصلی شماره 2 سایلنت هیل) بحث کنیم!!!
بهتر از من میدونید که این بازی فراتر از یه بازی ترسناک هست، مخصوصاً شمار 2 که حتی تو طراحی دشمنان هم فلسفه به کار رفته...
و از اونجا که تو تاپیک مخصوص به این بازی نمیشه 1ضرب درمورد این کارکتر و این شماره بحث کرد؛ این تاپیک رو جدا از بازی زدم تا به بحث درباره این بازی ادامه بدیم!!!

و به دنبال این هستیم که آیا واقعاً جیمز مستحق فراخوانی از سوی سایلنت هیل بود یا نه؟! و در اصل میخوام اینو بگم که داستان پردازی و روند بازی فوق العاده عالی بود؛ اما ریشه این داستان ایراد داشت... مثلاً اگه میگفتن جیمز یکی رو زیر گرفته با ماشین و بعد فرار کرده؛ و حالا شهر فراخوندش من هیچ حرفی نداشتم؛ اما در مورد گناهکار بودنش با کشتن مری مخالفت شدیدی دارم!!!!!!!


فقط قبل از همه چیز به دوستانی که تو این بحث شرکت میکنن بگم که لطف کنید که با روشن فکری کامل وارد بحث بشید و انتظار هر گونه نقدی بر عقاید خودتون رو داشته باشید
در یک کلام... جنبه انتقاد هم داشته باشید
در کنار همه این مسائل خودتون بهتر از من میدونید که توهین به هم نکنید؛ با هم درگیری پیدا نکنید و درصورت به چالش کشیدن عقاید دیگران این کار را در 4 چوب ادب انجام بدید!!!
امیدوارم بحث هایه سالم و سازنده ای داشته باشیم...

==============================================================

چندتا نکته مهم رو همگی مد نظر داشته باشید که:

1- سایلنت هیل قرار نیست از روی دین و مکتب خاصی قضاوت کنه (همونطور که الان تو بحث تاپیک مربوط به بازی به این نتیجه رسیدیم) و واسه همین بحث دین و مذهب ربطی به این بازی و تاپیک نداره...

2- من ملاکم پایان رسمی بازی In Water یا همون Suicide هست (که جیمز آخر سر خودش رو میکشه تا برای همیشه با مری باشه)

3- تو پایان رسمی مری به جیمز میگه که من خودم خواستم که بمیرم؛ و بعد هم جیمز با ناراحتی میگه این تمام حقیقت نیست، خودخواهی منم بوده

4- از اونجایی که گویا من تنهام تو این بحث و تنها مدافع جیمز هستم؛ و باید یه سایت رو پاسخگو باشم، از دوستان میخوام که به جواب هایی که به بقیه دادم دقت کنن بعد سؤالاشون رو مطرح کنن...

5- عکس العمل هایه شهر رو ملاک قرار ندید!!!! چون من بحثم درباره ریشه داستانه...
==================================================================


این هم از دلایل من:
ببینید از نظر من، اگه قبول کنیم که جیمز واقعاً بعلت قتل مری گناهکاره؛ چندتا تناقض بوجود میاد... (دوست دارم هرکی میاد ج بده، سؤال رو با سؤال ج نده و دلیلش هم قانع کننده باشه! مثه همین لویال عزیز...)

1- همین چراها که مطرح کردم!!! اصلاً جیمز اگه خودخواه یا شهوت پرست یا هرچی دیگه بود، مگه کودن بود که با قتل مری خودش رو بندازه تو دردسر؟! (من با این عقل ناقصم این همه راه گذاشتم جلو پاش)
2- جواب سؤال بالا اگه تحریک مری هست؛ پس باز هم جیمز بیگناهه (البته قبول دارم نه کاملاً) و حداقل مستحق تر از ایشون هم بودن که شهر فرا بخونش (مثه خودم :biggrin1:)
3- به من یه دلیل بدید که جیمز چرا باید بره ژورنال پزشکی بخوونه؟!

اما حالا واسه چند لحظه قبول کنید که جیمز واقعاً عاشق مری بوده و دلیل کشتن مری هم همین عشق و علاقه و رابطه عاطفی شدید هست (و اینکه همیشه یکی از 2طرف خودش رو فدای طرف دیگه میکنه باشه)
اون وقت چه تناقضی تو بازی بوجود میاد؟! هر سؤالی که فکر میکنید موجب تناقض میشه بپرسید تا منم بهتون جوابش رو بدم...

این هم برداشتم از شماره 2 بازی

به نظر من! جیمز عاشق مری بوده... و کلاً این 2نفر؛ زوج خوشبختی کنار هم بودن... تا اینکه مری دچار اون مریضی میشه؛ و بعد از مدتی معلوم میشه که مشکل مری جدی هست و باید تو بیمارستان بستری شه! تو این لحظه جیمز اولین ضربش رو از دوری مری میخوره ولی سعی میکنه با خوندن ژورنال هایه پزشکی اطلاعاتی درباره مریضی مری کسب کنه! جیمز پیگیره مریضی مری میشه و در نهایت دکتر میگه که امیدی بهش نیست و مری دچار مریضی لاعلاجی شده و دووم نمیاره! جیمز با درخواست مری (که الان مریضیش باعث زمین گیر شدنش شده) مبنی بر اینکه این لحاظات آخر رو با هم باشن موافقت میکنه و مری رو با خودش به خونه میاره... مریضی مری روز به روز پیشرفت میکنه تا اینکه اون فقط و فقط از مریضیش زجر میکشه و جیمز هم با دیدن این صحنه ها از درون داغون میشه... اما باز جیمز سعی میکنه که مریضی مری رو به روش نیاره؛ با گل به استقبال مری میره؛ اما مری هم که حقیقت رو میدونه و دچار مشکل شخصیتی شده جیمز رو طرد میکنه... و جیمز هم دلش میشکنه (اینجا اولین جایی هست که مری دچار مشکل شخصیتی شده و واسه خوده جیمز هم ناگهانی هست)... به هر حال جفتشون حقیقت رو میدونن و ناراحتن؛ تا اینکه مری به سیم آخر میزنه و آرزوی مرگش رو میکنه؛ جیمز در ابتدا اینو امری عادی تلقی میکنه اما مری باز هم از جیمز میخواد که راحتش کنه با تکرار این حرف، این فکر مثه ویروس تو مغز جیمز رشد میکنه در نهایت جیمز واقعاً دیگه هیچ راهی رو نمیبینه... اما بازم نمیخواد که این باور رو داشته باشه که تنها کاری که میتونه واسه رفع مریضی مری انجام بده همینه!!!! واسه دوری از این فکرا کاباره میره تا این فکر ازش دور بشه!!! و سعی میکنه که خودش رو با رقاصه ای بنام ماریا سرگرم کنه و آسونترین کار برایه فراموشی، یعنی شهوت رانی رو انتخاب میکنه؛ اما به هر حال از یک سو این مسئله تسلیم نشدن جیمز از طرف احساسش و از طرفی هم تسلیم شدنش از طرف منطقش باعث بوجود اوومدن اسکیزوفرنی تو جیمز میشه؛ و درنهایت جیمز هم به سیم آخر میزنه و مری و هم خودش رو با این کار راحت میکنه... بعد از اینکار در واقع جیمز دچار بیماری دوقطبی یا تضاد شخصیتی میشه، چون وقتی به داستان نگاه میکنه نمیتونه باور کنه که خودش با دستایه خودش کشته، انقدر این مسئله تو عمق جیمز نفوذ میکنه که همه چیز رو انکار می کنه، البته دست خودش هم نیست وقتی فشارهای وارده به افراد از طرف مشکلات زندگی خیلی زیاد باشه بعضی افرد خودشون رو به دیونگی می زنه تا اینکه در نهایت در جنون خودشون غرق میشن و همه چیزو فراموش می کنن (تا حالا شده راجع به یه مسئله ای هی به دیگران دروغ بگین و بعدش سعی کنین به خودتون هم دروغ بگین ، در نهایت خودتون هم حقیقت رو فراموش می کنین و در جیمز هم همین اتفاق افتاد.) این قضیه با اوومدن یه نامه از طرف مری و فراخوانی جیمز به سایلنت هیل مانند شانسی دوباره واسه جیمز جلوگر میشه، و جیمز با آغوشی باز (البته ناخواسته :دی) به این فراخوانی جواب + میده (و باقی ماجراها که دوست عزیزم؛ جناب لویال به زیبایی هرچه تمام تر توصیفش کردن)
*************************************
نتیجه گیری: جسارتاً اول از خودتون شروع میکنم! آیا کسی اینجا هست که قبول داشته باشه کاره جیمز با اینکه عاشق مری بوده؛ درست باشه؟؟؟؟؟؟!!!!! از بحثامون تا الان یک نفر هم با این حرف موافقت نکرده! و کلاً این جواب اکثریت هست که این کار اشتباهه... و از قرار، سازنده هایه بازی هم همچین باوری رو دارن و جز همین اکثریت هستند!!!!!!!!!!!! کلاً همه این رو فراموش کردید که این کار از طرف سازنده هایه بازی هم محکومه....
اما یه سؤال بنظرتون چرا تو هیچکدوم از این پایانا سازنده ها دستی دستی جیمز رو نکشتند؟! تو پایان Suicide یا همون In water جیمز با اختیار خودش؛ خودکشی میکنه... و تو همین پایان همونطور که همه اتفاق نظر داریم مری به جیمز میگه: تو واسه کشتنه من زجر کشیدی؛ همین کافیه!
بنظرم میخوان این رو بگن که جیمز باید بهش ثابت میشد که کار اشتباهی کرده (و چه کسی بهتر از عشق اسبقش میتونه اینکار رو بکنه؟!) و واسه اینکارش باید مجازات می شد و این مجازات بوسیله همین پیرامید هد هست که 3بار جلویه چشه جیمز تنها همراهش (و شاید عشق جدیدش) تو این شهر عجیب غریب رو میکشه...

برگرفته از بحث هایه من با کاربران عزیز و گرامی از قبیل:
loyal؛ devil girl؛ msbazicenter و خودم با خودم :دی

برداشت نهایی و کلی از بازی و شهر سایلنت هیل
تو این قسمت میخوام یه برداشت کلی از شهر سایلنت هیل و 4 شماره اول بازی ارائه بدم؛ پس پیشنهاد میکنم کمربنداتون رو سفت ببندید :biggrin1:

قبل از همه؛ اینو بگم که لطف کنید بازی شماره 2 و نقدی که درباره این انجام دادم رو کلاً یه جا تو ذهنتون داشته باشید و کنارش بزارید... تا خودم بهتون بگم;)
_____________________________________________________________________

از سایلنت هیل 1 شروع میکنم! همه احتمالاً طریقه فراخوانی هری رو به یاد دارید و اینکه ایشون چطور وارد شهر میشن؛ که برای یاد آوری از نوشته جناب لویال استفاده میکنم.
با اصرار Cheryl آنها عازم سفری تفریحی به Silent Hillمی شوند. Harry Mason- کاراکتر اول بازی- به همراه دخترش Cheryl در حال نزدیک شدن به شهر Silent Hillمی باشند. منطقه تفریحی که در کنار دریاچه ای واقع شده است. هوا بسیار سرد است و شب هنگام مشغول رانندگی می باشند. خرابی ماشین باعث شده تا آنها ساعاتی از برنامه خود عقب بمانند. Cheryl بر روی صندلی عقب در حالی که دفتر نقاشی اش را به دست دارد، به آرامی خوابیده است. Harry مشغول رانندگی است که ناگهان، از آینه بقل متوجه نوری می شود که در حال نزدیک شدن به وی می باشد. چند لحظه بعد پلیس زنی را مشاهده می کند که همراه با موتور سیکلتش از کنار آنها به آرامی گذر می کند. دقایقی بعد، همان موتور سیکلت را رها شده کنار جاده مشاهده می کند. هر چه به این سمت و آن سمت نگاه می کنند اثری از راننده نیست. ناگهان در همین گیر و داد متوجه حضور دختری با روپوش مدرسه مقابل ماشینش می شود. در اصل Alessa را مقابل ماشین خود می بیند که همین باعث منحرف شدن آنها از جاده می شود( Aleesa خواهر Cheryl می باشد که اکنون به دنبال اوست و تمام این دنیای تاریک زاده ذهن او می باشد). صبح روز بعد بهوش می آید و متوجه می شود که Cheryl ناپدید شده است. او به Silent Hillمی رسد.
------------------------------
در سایلنت هیل 3 با هیثر (دختر هری) آشنا میشویم و طریقه مرموزی که به شهر فراخوانده میشه
----------------------------
و در سایلنت هیل 4 جناب هنری رو میبینیم و ایشون هم به اون نحو که یادتون هست پاش به سایلنت هیل باز میشه

***********************************************

اولین چیز جالبی که تو این 4 شماره به نحوی پر واضح هست شاهد وجود 4 کارکتر 100% بیگناه هستیم: شریل تو شماره یک؛ لورا تو شماره 2؛ هیثر تو شماره 3؛ و کید یا همون والتر تو شماره 4

جناب لویال قبلاً نحوه فراخوانی افراد رو توضیح دادن که من هم برای کامل بودن بحث متذکر میشم: 1- به علت مراسم آیینی و فرقه ای فراخوانده شود 2- گناهی بزرگ مرتکب شده باشد 3- از ساکنین شهر بوده باشد
مورد 2رو باز هم فعلاً فاکتور بگیرید؛ مورد اول: مصداق هری و هیثر- مورد سوم: والتر
سؤال: آیا این 3 نفر مرتکب گناهی شدند؟ آیا از طرف شهر سایلنت هیل مستحق عذاب و رنج بودند؟ خب اگر که همین 3تا کیس رو و فراخوانی آنها رو در نظر بگیریم در مورد شهر سایلنت هیل به چه نتیجه میرسیم؟! من نظر خودم رو میگم! آیا بجز این است که سایلنت هیل شهری بدون عدالت و با فراخوانی ناحق است؟! شهری که موجب آزار و اذیت این افراد می شود؟ کدامیک از این کارکترها در طول بازی در این شهر زجر و عذابی رو متحمل نشدند؟ آیا شخصاً شماها با عذاب این کارکترها موافقید؟ پس من این شهر رو محکوم به بی عدالتی میکنم و این شهر را نماد یک انسان سادیسمی میدانم...

اما در مورد افراد بیگناه! شریل که عامل اصلی فراخوانی بود و هیثر هم که خودش یه پایه داستان بود؛ و در مورد لورا و کید (والتر) آیا واقعاً دلیل و مدرکی وجود دارد که این 2 کارکتر وجود خارجی دارند؟! آیا نمیتوان به نوعی آنها را ارواح سرگردان خواند؟! و دلیل اینکه شهر نسبت به آنها عکس العملی نشان نمیدهد همین است؟! و یا حتی به نوعی سوءاستفادگر؟! (زندانی کردن جیمز در اتاق توسط لورا را که بخاطر دارید یا شیطنت هایه دیگر او)


دقت کنید که بر طبق این نظریه، بازی از روند خاصی در حال پیروی ست! و سازنده ها هم بی دلیل این روند را در سری بوجود نیاوردند (که کار بی منطقی تلقی نمیشود)!!! حالا به شماره 2 بازی دقت کنید؛ تو بحث قبلی در آخر به این نتیجه رسیدیم که سازندگان جیمز را محکوم می کنند!!! اما دوستان این فقط در نگاه اول صحت دارد! پازل شماره 2 بازی را در جایه خود قرار دهید؛ خواهی دید که اگر به روند کلی بازی نگاه کنیم در اصل از نگاه سازندگان جیمز نیز بیگناه محسوب می شود؛ و شهر که شهری سادیسمی خواندمش؛ از این کار جیمز علیه آن (در اصطلاح آتو) استفاده میکند و بیخود و بی جهت با سفسطه چینی و آوردن پیرامیدهد و... به جیمز تلقین گناهکاری میکند! تا حدی این تلقین پر قدرت است (که ناشی از قدرت سازندگان سری میباشد) که حتی ما پلیرها هم تحت تأثیر قرار میگیرم و یک صدا با سایلنت هیل میگویم جیمز گناهکار است...
مطمئناً الان چندین سؤال در ذهن شماست و من سعی میکنم پیشاپیش به آنها جواب دهم:
پس چطور جیمز زنده ماند؟! خب جواب این سؤال رو چند خط عقبتر دادم وقتی پیرامیدهد تو مأموریتی که شهر بهش داده موفق میشه (همین که به جیمز این باور القاء کنه که تو گناهکاری) خود کشی میکنه!
خب اینکار چه ثمره ای برا شهر داشت؟! تو پایان رسمی جیمز خودکشی میکند و این امری عادیست (گرچه از نظر برخی نادرست) اما وقتی جیمز انقدر خودش را گناهکار میابد و وقتی که عذاب وجدان سر تا سر وجود او را فرا میگیرد دچار این جنون میشود؛ و شهر هم مسلماً قصدش همین به جنون کشیدن جیمز بود...
سؤال بعدی هم ممکن است کشته شدن ادی به دست جیمز باشد؟! که در جواب باید بگم؛ اتفاقاً این صحنه مقابله شدن جیمز و ادی اوج بازی شهر با کارکترهاست؛ 2کارکتر که یکی از همان ابتدا دچار جنون شده است (ادی) و یک کارکتر کاملاً متعجب و شوکه شده را روبروی هم قرار میدهد (سامائیل چه خنده هایی که در این صحنه همچون سزار و گلادیاتورها نکرده است) که درنهایت فاتح میدان جیمز است.
سؤال بعدی که احتمالاً ذهنتان را در حال قلقلک دادن است :biggrin1: علت فراخوانی ادی ست؟! جواب اینست که ادی در دنیایه واقعی شخصی ست واقعاً سرکوب شده و پر از عقده هایه درونی و که حتی در دنیای واقعی هم مرتکب قتل شده است و سامائیل که این پتانسیل را در او میبیند برایه کامل شدن بازی خود راه ادی را به سایلنت هیل باز میکند! پس فراخوانی بعلت گناهکار بودن وجود ندارد...


نکات تحلیلی من در جهت تأیید این نظریه درباره شهر عبارتند از: 1- نبود عنصر رستگاری در بازی، 2- نبود رفرنسی برای قضاوت، 3- شکل گرفتن اعمال و آیین شیطانی، 4- به نوعی در کل مقر Samael
درباره 2 مورد اول، که باقاطعیت میگم؛ چون فکر نمیکنم کسی دلیلی دال بر انکار آنها داشته باشد؛ درباره مورد 3 هم احتیاجی به توضیح نمیبینم، فقط همین قدر که از شماره هایه 1و3و4 میتوان به این نتیجه رسید و اما درباره مورد 4: ببینید دوستان میدونم که میخواین صحبت از متاترون رو کنید؛ قبلش این چند نکته هم در نظر بگیرید که: ما متاترون رو در هیچ جایه بازی بصورت مستقیم مشاهده نمیکنیم ولی سامائیل را حداقل در شماره یک میتوان مشاهد کرد، متاترون اگر دخالت مستقیمی در قضیه داشت چنین آیینی و فرقه ای در شهر باب نمیشد، متاترون آیا به کمک کسی آمد؟! حتی در بدترین لحظه تو کل 4شماره که قرار گرفتن هیثر معصوم در برابر کلودیا بود! و من به شخصه هیچ وقت اون حالت تمسخر آمیز کلودیا رو نسبت به طلسم متاترون در سکانس پایانی بازی فراموش نمیکنم! اگر متاترونی بود چرا مستقیم وارد قضیه نشد و اون طلسم بی فایده بود؟! التبه من منکر 100% متاترون در بازی نیستم (بهرحال چیزیه که خوده سازنده ها هم تأییدش کردند) ولی حضورش بصورت مستقیم نیست چون سایلنت هیل مقر Samael ست و متاترون فقط میتواند موقعیت ها و فرصتهایی رو ایجاد کند (مثلاً وارد کردن داگلاس در داستان هیثر یا دخالت لیزا در شماره یک و...)
***********************************************************************************
پس با تمام این اوصاف بنده (جیمز) => سایلنت هیل را شهری سادیسمی میخوانم!!!

نمیدونم! شایدم روحیه انکار ناپذیر جیمز در من مجداداً تجلی کرده! از اونجا که به نوعی ارتباطی هست بین من و جیمزک :biggrin1:
**********************************************************************************************

با تشکر، عضو کوچک بی سی؛ آرتاس

یادش بخیر خوده آرتاس هم تو دنیایه وار کرفت همچین کاری کرد و یه تنه جلو همه ریس ها وایستاد :x
 
آخرین ویرایش:
اصلا کلا شهر سایلنت هیل همه سعیش این بود که به جیمز بگه، عزیز من گناهکاری (البته نه به این مهربونی :)) )
ولی همین که انقدر قشنگ و با جرات به خاطر عشقش به قلب سایلنت هیل تازوند، به نظر من گناهش رو جبران کرد
 
عه! چقدر سریع!!! بابا غاقل گیرم کردید!! اوکی:

خب من نظرم اینه که جیمز اصلاً بیگناه بود (تو زمینه قتل مری) و اصلاً کار اشتباهی نکرده بود که بخواد اینطور فراخونی بشه!!! و در اصل سایلنت هیل ایشون رو نباید فرا میخوند...
بنظرم هم جیمز عاشق مری بوده (حالا هر معیاری که میخواد داشته باشه؛ اصلاً از روی غریزش، ولی عاشق مری بوده باز) و چون میدید که مری داره زجر میکشه و به هر حال مردنی هست، زودتر راحتش کرد تا نه مری زجر بکشه و نه خودش!!!
این از دلیل ابتداییم! تا ببینیم بحث تا کجا پیش میره...
 
به نظر من که گناهکار نبود
چون همسرش داشت از یک بیماری ناعلاج زجر میکشید و هر روز بدتر میشد ، و اینکه خود همسرش ازش خواست تا خلاصش کنه
شما بودید چیکار میکردید ؟
 
عه! چقدر سریع!!! بابا غاقل گیرم کردید!! اوکی:

خب من نظرم اینه که جیمز اصلاً بیگناه بود (تو زمینه قتل مری) و اصلاً کار اشتباهی نکرده بود که بخواد اینطور فراخونی بشه!!! و در اصل سایلنت هیل ایشون رو نباید فرا میخوند...
بنظرم هم جیمز عاشق مری بوده (حالا هر معیاری که میخواد داشته باشه؛ اصلاً از روی غریزش، ولی عاشق مری بوده باز) و چون میدید که مری داره زجر میکشه و به هر حال مردنی هست، زودتر راحتش کرد تا نه مری زجر بکشه و نه خودش!!!
این از دلیل ابتداییم! تا ببینیم بحث تا کجا پیش میره...
خب حالا من میگم:
کشتن یک ادم به هر دلیل یه گناه نابخشودنی هست و این دلیل نمیشه که جیمز به خاطر اینکه مری زجر نکشه بکشتش.
جیمز بعد از اینکه دکتر بهش میگه که مری خیلی زنده نمیمونه دچار مرگ عاطفی میشه و مری رو مقصر میدونه که میخواد زود ترکش کنه.
اینم از دلیل اول من!!!
 
به نظر من که گناهکار نبود
چون همسرش داشت از یک بیماری ناعلاج زجر میکشید و هر روز بدتر میشد ، و اینکه خود همسرش ازش خواست تا خلاصش کنه
شما بودید چیکار میکردید ؟
وااااااااااااااای!!!!!!! باورم نمیشه!!!! به قوله همراه اول، هیچ کس تنها نیست!!! حتی من، تو بی سی، تو بحث درمورد جیمز عزیزم! جیمز دوست داشتنیم!!! ایول داش!!! Gimme Five
تو تیم خودمی :دی
 
به نظر من که گناهکار نبود
چون همسرش داشت از یک بیماری ناعلاج زجر میکشید و هر روز بدتر میشد ، و اینکه خود همسرش ازش خواست تا خلاصش کنه
شما بودید چیکار میکردید ؟
نه خیر!!! پس همه بیان بیمارا رو بکشن چون نباید زجر بکشن!!!
هر کی بتونه با چاقو بکشه 100 امتیاز میگیره!!!
هر کی بتونه با نگاه بکشه 500 امتیاز میگیره!!!
اوه چه بازی جالبی!!!
جان من بگو کجا مری از جیمز خواست که بکشتش؟؟؟
 
آخرین ویرایش:
عه! چقدر سریع!!! بابا غاقل گیرم کردید!! اوکی:

خب من نظرم اینه که جیمز اصلاً بیگناه بود (تو زمینه قتل مری) و اصلاً کار اشتباهی نکرده بود که بخواد اینطور فراخونی بشه!!! و در اصل سایلنت هیل ایشون رو نباید فرا میخوند...
بنظرم هم جیمز عاشق مری بوده (حالا هر معیاری که میخواد داشته باشه؛ اصلاً از روی غریزش، ولی عاشق مری بوده باز) و چون میدید که مری داره زجر میکشه و به هر حال مردنی هست، زودتر راحتش کرد تا نه مری زجر بکشه و نه خودش!!!
این از دلیل ابتداییم! تا ببینیم بحث تا کجا پیش میره...

ما هم مثل تو جیمز رو دوست داریم.شاید هم از شما بیشتر :دی
انقدر هم دوسش داریم که با دو کلمه حرف قبول کنیم جیمز بی گناهه
اگر هم بشه با یک حرف معتبر و مستند اثبات کرد خیلی خوشحال کنندس.به هر حال این قصه به اندازه خودش تلخ هست.حالا گناهکار بودن جیمز رو هم اضافه کنیم که دیگه هیچی

اما اگر هم جیمز از ابتدا گناهکار باشه، قطعا وقتی از سایلنت هیل داره دور میشه پاک شده و بیگناه
بابا مصبش رو در آورد این سایلنت هیل
 
خب حالا من میگم:
کشتن یک ادم به هر دلیل یه گناه نابخشودنی هست و این دلیل نمیشه که جیمز به خاطر اینکه مری زجر نکشه بکشتش.
جیمز بعد از اینکه دکتر بهش میگه که مری خیلی زنده نمیمونه دچار مرگ عاطفی میشه و مری رو مقصر میدونه که میخواد زود ترکش کنه.
اینم از دلیل اول من!!!
خب ببین این حرف خیلی کلیه!!!
داری از چه نظری این حرف رو میزنی؟! اگه از نظر شرعی داری میگی، که باید بگم شرع تو این بازی جایگاهی نداره...
اگه از نظر منطق میگی؟! چجوری منطق اینو رد میکنه که یکی که درحال مرگه و داره زجر کش میشه؛ زودتر خلاص کردنش غلطه؟!
اگه از نظر انسانیت داری میگی، بازم ج منطق واسش صدق میکنه...
بعدشم حرف آخرت توش تناقص داره: اگه جیمز مری رو دوست نداره چطوری با خبر مریضیش دچار مرگ عاطفی میشه؟! پس حالا که دوسش داره چجوری دلش میاد که انتقام بگیره ازش :-/

---------- نوشته در 06:19 PM اضافه شد ---------- نوشته قبلی در 06:18 PM ارسال شده بود ----------

اما اگر هم جیمز از ابتدا گناهکار باشه، قطعا وقتی از سایلنت هیل داره دور میشه پاک شده و بیگناه
بابا مصبش رو در آورد این سایلنت هیل
ممنون :دی
اما 2باره منو یاده جیمزم انداختیا :(
جیمز هیچوقت سایلنت هیل رو ترک نکرد، بلکه بخاطره عشقش به مری خودش رو کشت تا واسه همیشه کنارش بمونه
یکی دیگه از دلایلم که جیمز عاشق مری بوده

---------- نوشته در 06:22 PM اضافه شد ---------- نوشته قبلی در 06:19 PM ارسال شده بود ----------

جان من بگو کجا مری از جیمز خواست که بکشتش؟؟؟
اگه پایان اصلی بازی (In water) رو دیده باشی، مری خودش به این قضیه اعتراف میکنه و جیمز هم به اینکه کمی خودخواهی به خرج داده اعتراف میکنه...
 
به نظر منم جیمز بی گناه بود. شما این وضعیتی که میگم رو واسه خودتون باز سازی کنید: شما به یک نفر به شدت علاقه دارید یا به عبارت دیگه از همه بیشر دوستش دارین. حالا این فرد بک بیماری سخت میگیره. بعد همه دکترها ازش قطع امید میکنن. شما هم هربار نگاهش میکنید میینید که داره زجر میکشه. هیچ کاری هم نمیتونید واسش بکنید. حالا شما چیکار میکنید؟
یک نفر تو این وضعیت اول خودشو به آب و آتیش میزنه تا با دارویی یا دکتری چیزی عشقش رو نجا بده. بعد که نشد دست به دعا میشه. بعد از اینکه دعاش هم بی اثر بود افسرده میشه. و آدم افسرده و دل شکسته دیگه نمیتونه درست فکرکنه. و میشه مثل یکی مثل جیمز.
البته اینا همش نظر منه ولی همه میدونیم که از نظر کارگردان و نویسنده جیمز گناه کار بوده که در آخر بخشیده میشه.
حالا یک سوال: کله هرمی نمود کدوم یک از گناهای جیمز بود؟

---------- نوشته در 07:36 PM اضافه شد ---------- نوشته قبلی در 07:30 PM ارسال شده بود ----------

خب ببین این حرف خیلی کلیه!!!
داری از چه نظری این حرف رو میزنی؟! اگه از نظر شرعی داری میگی، که باید بگم شرع تو این بازی جایگاهی نداره...
اگه از نظر منطق میگی؟! چجوری منطق اینو رد میکنه که یکی که درحال مرگه و داره زجر کش میشه؛ زودتر خلاص کردنش غلطه؟!
اگه از نظر انسانیت داری میگی، بازم ج منطق واسش صدق میکنه...
بعدشم حرف آخرت توش تناقص داره: اگه جیمز مری رو دوست نداره چطوری با خبر مریضیش دچار مرگ عاطفی میشه؟! پس حالا که دوسش داره چجوری دلش میاد که انتقام بگیره ازش :-/

..
من یک چیزی میگم که احتمالا همتون دیدین یا شنیدین و خیلی به این بحث مرتبط نیست. منم نمیخوام به انسانیت توهین کنم ولی: وقتی یک حیوانی که داره میمیره و زجر میکشه رو با تیر خلاص میکنن. حالا انسان مگه از حیوان کمتره: منظورم اینه که چرا یک انسان نباید راحت بمیره؟؟مرگ توی بستر یکی ار بدترین مرگهاست. پس به نظر من خلاص کردن بهتر از با زجر مردن هست
 
  • Like
Reactions: Arth@s
به نظر منم جیمز بی گناه بود. شما این وضعیتی که میگم رو واسه خودتون باز سازی کنید: شما به یک نفر به شدت علاقه دارید یا به عبارت دیگه از همه بیشر دوستش دارین. حالا این فرد بک بیماری سخت میگیره. بعد همه دکترها ازش قطع امید میکنن. شما هم هربار نگاهش میکنید میینید که داره زجر میکشه. هیچ کاری هم نمیتونید واسش بکنید. حالا شما چیکار میکنید؟
یک نفر تو این وضعیت اول خودشو به آب و آتیش میزنه تا با دارویی یا دکتری چیزی عشقش رو نجا بده. بعد که نشد دست به دعا میشه. بعد از اینکه دعاش هم بی اثر بود افسرده میشه. و آدم افسرده و دل شکسته دیگه نمیتونه درست فکرکنه. و میشه مثل یکی مثل جیمز.
البته اینا همش نظر منه ولی همه میدونیم که از نظر کارگردان و نویسنده جیمز گناه کار بوده که در آخر بخشیده میشه.
حالا یک سوال: کله هرمی نمود کدوم یک از گناهای جیمز بود؟

---------- نوشته در 07:36 PM اضافه شد ---------- نوشته قبلی در 07:30 PM ارسال شده بود ----------


من یک چیزی میگم که احتمالا همتون دیدین یا شنیدین و خیلی به این بحث مرتبط نیست. منم نمیخوام به انسانیت توهین کنم ولی: وقتی یک حیوانی که داره میمیره و زجر میکشه رو با تیر خلاص میکنن. حالا انسان مگه از حیوان کمتره: منظورم اینه که چرا یک انسان نباید راحت بمیره؟؟مرگ توی بستر یکی ار بدترین مرگهاست. پس به نظر من خلاص کردن بهتر از با زجر مردن هست
100% تأیید!!! اصلاً ایشون دلایل بعدی من هم گفتن؛ گرچه هنوز دلایل اصلیم مونده :دی ;)
درمورد کله هرمی: بنظرم کله هرمی نمود گناه جیمز نبوده! بلکه سمبلی از شهوت بیش از حد جیمز بوده... همونطور که همین امر هم باعث میشه که ماریا ظاهر بشه...
 
ما هم اوایلش فکر می کردم جیمز این کار رو فقط برای این کرده که مری رنج نکشه ، اما بعدش به این نتیجه رسیدم که جیمز فقط بعد جسمی و مادی مری رو می خواسته و بعد از مریضی مری چون زیبای خودش رو از دست داده بوده و دیگه نمی تونسته نیازهای جسمانی جیمز رو برطرف کنه ، جیمز یه عمل خودخواهانه و بی رحمانه رو انجام میده !
بعدشم در آخر بازی جیمز پاک میشه و به نوعی سعی داره با کشتن خودش و بخشش مری از گناهش توبه کنه
 
هـــــه من هنوز موفق نشدم 2 رو بازی کنم کرک بازی وسطش خراب بود،منتظرم اچ دی بیادش تا شاید بتونم بازی کنم.l-)ولی از اونجایی که داستانو میدونم و اولای بازیو کردم.آدمیه که عادت داره خودشو گول بزنه و حالت پخمه به خودش بگیره.خوب از نظر خودتون چنین آدمایی مستحق بخشش اند یا نه؟:-/
 
  • Like
Reactions: koorosh sh
شدین 4 به 1!!!
اشکالی نداره من از خودم میدفاعم!!!
درسته که ادم از اینکه میبینه یه نفر داره زجر میکشه به فکر این میوفته که خلاصش کنه ولی این در مورد جیمز صادق نیست.
ببینین:
مری توی این 3 سال باقیمونده از عمرش اومد پیش جیمز و خواست باهاش زندگی کنه ولی جیمز که سمبل خودخواهی و یس رحمی هست اومد مری رو با بالش خفه کرد و کشت.شاید از دیدگاه مری بودن با جیمز درد بیماری اونو از بین میبرد و شاید عشق تنها داروی بیماری مری بود اما جیمز اونو کشت.
اصلا خودتون بگین که تصمیم در مورد زندگی بقیه با شماست که کی زنده بمونه و کی بمیره؟
اصلا جیمز که نماد هوس و شهوت پرستی هست از کجا معلوم که از پرستاری از مری خسته نشده بود و نمیخواست این بار رو از رو دوشش برداره؟
اصلا جیمز به مری قول داده بود که اونو یه بار دیگه به سایلنت هیل ببره ولی به عهدش وفا نکرد.
خوبه خوبه.خوب داره پیش میره.
 

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

تبلیغات متنی

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or