Warcraft Tales: Sylvanas Windrunner

داستان بعدی درباره کدام شخصیت باشد؟!

  • Medivh

    رای‌ها: 2 18.2%
  • Illidan Stormrage

    رای‌ها: 7 63.6%
  • Rexxar

    رای‌ها: 1 9.1%
  • Cenarius

    رای‌ها: 1 9.1%

  • مجموع رای دهنده‌ها
    11

Acatalectic

کاربر سایت
Warcraft Lore: Sylvanas Windrunner

این قصه بریده ای از سری داستان های افسانه ای وارکرافت است: "انتقام سیلواناس"

f6d2338b2b8f.jpg

Sylvanas Windrunner یکی از ده ها شخصیت سری داستان های فوق العاده وارکرافت هست که به The Dark Lady و Queen of the Forsaken هم مشهور شده. با خوندن این مطلب به علت این القاب پی می بریم...


پس از خیانت های پرنس آرتاس که با کشتن پدرش نفرین شد و به خدمت نیروهای شیاطین دراومد، از طرف فرمانده Burning Legion ماموریت پیدا کرد تا سرزمین های شمالی Azeroth رو تسخیر کنه.
تا جایی که به کوئل تالاس - Quel'Thalas ( جنگل های شاداب و باطراوت در شمال Lordaeron ) رسید. در این منطقه نژاد صلح طلب Blood Elf ها ساکن بودند که از جنگل محافظت می کردند. آرتاس به کوئل تالاس میرسه و در یک نگاه از زیبایی هاش تعریف میکنه و اینکه از بچگی تا حالا دیگه اینجا رو ندیده بوده!.

Kel'Thuzad ( همراه و رفیق همیشگی آرتاس پس از نفرین! ) که این حال آرتاس رو می بینه بهش هشدار میده که درباره الف های جنگل مراقب باشه. اما آرتاس مثل همیشه با تکبر و غرور نیروهای خودشو خیلی سرتر از دشمن میدونه.

آرتاس در راه با یه الف برخورد میکنه و از راه ورودی جنگل می پرسه. الف هم بهش میگه که تو هیچ شانسی نداری Fallen Prince ! ( آرتاس به پرنسس مرتد و شوالیه مرگ هم مشهوره ) درختان از زمین ها و دروازه های مستحکم از شهر ما محافظت می کنند... آرتاس هم میگه شما خیلی کوچیک تر از اونید که جلوی منو بگیرید!

آرتاس به پیش روی و تخریب هاش ادامه میده تا با Sylvanas ( اولین تهدید جدیش ) برخورد میکنه. سیلواناس خودشو جنگل بان و فرمانده نظامی Silvermoon ( شهر ماه نقره ای پایتخت کوئل تالاس ) معرفی کنه و آرتاس رو تهدید میکنه که راهتو بکش از همینجا برو!. آرتاس هم که خوب به حرقش گوش میکنه و به سمتش حمله ور میشه!. این دوتا واسه هم خط و نشون میکشن تا اینکه آرتاس دروازه های اولیه رو می شکنه!. ( یه کارگر بدبخت الف هم اون وسط زیر در و دروازه له میشه )

سیلواناس نیروهاشو به اون سمت رودخانه عقب نشینی میده. بعد به آرتاس میگه که این دروازه اول رو شکستی ولی دومی رو هرگز نمیتونی! چون اون فقط توسط کلیدهای مخصوص باز میشه.
آرتاس به خاطر فرار سبلواناس مسخره اش میکنه. سیلواناس هم میگه ها من فرار میکنم؟! پس بگیر که اومد! و پل پشت سرشو خراب می کنه. آرتاس هم حسابی کفری میشه سر این قضیه!. و مجبور میشه رودخانه رو دور بزنه.

a172e964907a.jpg

بعد از کلی دردسر و کش و قوس و درگیری آرتاس بلاخره کلیدهای دروازه رو هم پیدا میکنه!. حالا فقط سیلواناس مونده تا پایتخت کامل سقوط کنه. آرتاس بعد چندتا درگیری بلاخره گیرش میاره و سیلواناس هم بهش میگه لااقل ایستاده می میرم!. آرتاس با یه ضربه شمشیر شدیدا زخمیش می کنه. همین لحظه سبواناس میگه: خب تمومش کن... من مستحق یه مرگ شرافتمندانه هستم!.

اما آرتاس که از کارهای سیلواناس کفری شده برای تلافی اونو تبدیل به یه روح نفرین شده ی برده میکنه!!. سیلواناس دیگه از خودش اراده ای نداره و به عنوان یه برده حلقه به گوش به Lick King و آرتاس خدمت میکنه و فقط شاهد سقوط پایتخت زادگاهش میشه...

[ آرتاس هم با استفاده از Sunwell ( منبع انرژی روحانی در Silvermoon ) کل توزاد رو به عنوان یک Lich به دنیای زنده ها میاره. ( Lich به یه جور ساحر رده بالا و قدرتمند شیاطین می گن! )
در آخر هم این دوتا باهم ماموریت نهایی رو انجام میدن و Archimonde شیطان بزرگ و فرمانده کل قوای Burning Legion در Azeroth رو احضار می کنن x. آرکیموند هم در قدم اولش اصلا کم نمیزاره و به طرز مهیب و وحشتناک و فقط خودش کل شهر Dalaran رو میاره پائین!!... میتونید صحنه این کارو در اینجا ببینید:

Warcraft Lore: Archimonde Destroys Dalaran - YouTube

آرکیموند در حین کار یه ورد مخوف هم میخونه به این شرح: که گویی مانند قطعه ای از کتاب مقدس رعب انگیزه:

Let this scar signify the first blow against the mortal world
From this seal shall arise the doom of men
who, in their arrogance, sought to wield our fire as their own
Blindly they build their kingdoms upon stolen knowledge and conceit
Now they shall be consumed by the very flame they sought to control
Let the echoes of doom resound across this wretched world, that all who live may hear them and despair

این قسمت کروشه به داستان سیلواناس ربطی نداره و به عنوان توضیحات تکمیلی آورده شده...]

Part II

چندین و چند ماه بعد، در Azeroth شمالی...

بعد از آنکه آرکیموند در کوه Hyjal نابود شد، آرتاس دیگه از Burning Legion پیروی نمی کنه و از زمین های شمالی به سمت جنوب میره تا سرزمین خودشو از ارتش سوزان پس بگیره...
در آنجا Dreadlord هایی که آرکیموند منصوب کرده بود حکمرانی می کنند و تصمیم هم ندارند که براحتی زمین ها رو به یه انسان زاده تسلیم کنند... ( Dreadlord ها شیاطین قدرتمند و باهوشی هستند که همیشه اونها رو در حال فرماندهی بخشی از ارتش سوزان می بینیم. )

این Dreadlord ها سه برادر به نام های Balnazzar - Detheroc و Varimathras هستند که بالنزار از همه بزرگتر و رئیس گروه هست. اونها برای سرنگونی آرتاس نقشه می کشند و برای همین با سیلواناس در یک منطقه باستانی ملاقات می کنند:

بالنزار: خانم سیلواناس! خوشحالیم که اومدی.
سیلواناس: منم همینطور. به دلایلی دیگه صدای Lich King رو در سرم نمی شنوم. اراده ام یکبار دیگه مال خودم شده!. بنظر میاد شما Dreadlord ها دلیلشو میدونید.
وریماتراس توضیح میده که اونها فهمیدن لیچ کینگ داره قدرتشو از دست میده. و هرچه می گذره توانایی ش در کنترل undead هایی مثل تو هم کمتر میشه.
سیلواناس در مورد قدرت های Arthas هم سوال میکنه:
بالنزار: اگرچه شمشیری که آرتاس حمل می کنه - Frostmourne - جادوهای قدرتمندی رو با خودش حمل میکنه اما نیروی خود آرتاس رو به خشک شدن هست!.
سیلواناس بخاطر نفرت و کینه ای که از آرتاس به دل داره با اونها به توافق میرسه ولی میگه که من اینکارو به روش خودم انجام میدم!.

67724773902368201660.jpg


آرتاس با نفراتی که هنوز بهش وفادار موندند یا نیروهای Dreadlord ها در حال مبارزه است اما در یه جا محاصره میشه. در همین لحظه خواهران سیلواناس از راه میرسن و با نفوذ در جلد دشمن ها اونا را به سربازهای خودی تبدیل می کنند!
آرتاس از اونها تشکر می کنه و میگه پس خود سیلواناس کجاس؟! اونام میگن که سیلواناس مارو فرستاد تا شما را تا رودخانه اسکورت کنیم.

[ بانشی ها Night Elf های مونث بودند که در جنگ باستانی 10000 سال قبل توسط ارتش سوزان به روح های سرگردان تبدیل شدند، تا اینکه هزاران سال بعد لیچ کینگ به وجود آنها پی برد و از آنها استفاده کرد. آرتاس هم در جریان حمله به کوئل تالاس همین کار را با High Elf ها از جمله سیلواناس کرد. از قابلیت های بانشی نفوذ به درون ذهن دشمن و کنترل آن است!
جنگ باستانی: این اولین بار نیست که ارتش سوزان به Azeroth حمله میکند. 10 هزار سال قبل هم ارتش سوزان (بدون آرکیموند) به اینجا آمده بود که توسط Night Elf ها و نیمه خدای آنها Cenarius شکست خوردند. اینبار که به جنگ سوم (Third War) مشهور است آنها با قدرت بسیار بیشتر حمله کردند.]

در راه یکی از خواهران بانشی میگه که بهتره همینجا استراحت کنیم!. اما آرتاس عحله داره و میگه "چرا اینجا؟! ما باید حتما کل توزاد رو پیدا کنیم قبل از اینکه...." یکدفعه سر آرتاس شدیدا درد میگیره و به حالت مسخ میره.
در اون حالت Lich King رو می بینه که بهش میگه: تو رو قریب دادن! به سمت من بیا. اطاعت کن!
همین که آرتاس چشمهاشو باز میکنه تمام نیروهاش توسط بانشی ها کشته شدن. آرتاس در بد مخمصه ای گیر افتاده!.

آرتاس همین طور گیج مونده که یه تیر به شونش می خوره. اون سیلواناست؟!!
خیانتکار! با من چیکار کردی؟!
_ اون یه تیر مسموم بود که مخصوصا برای تو ساختمش!. اون خلسه و بی حالی که الان داری تجربه می کنی فقط کسری از اون درد و رنجیه که برای من باعث شدی.
آرتاس در اوج ناامیدی از سیلواناس میخواد که کارشو تموم کنه.
اما نفرت سیلواناس فراتر از این حرفاست و اونو لایق یه مرگ سریع نمیدونه!. و می خواد که آرتاس حسابی رنج بکشه:
Give my regards to hell, you son of a bitch
سلام منو به جهنم برسون، حروم زاده!.
خالا سیلوانا می خواد شکنجه رو کامل کنه که...

ناگهان Lich Kel'Thuzd که یا خودش یا توسط لیچ کینگ از قضیه خبردار شده از راه میرسه و آرتاس رو نجات میده!. سیلواناس مجبور به فرار میشه اما میگه که هنوز تموم نشده آرتاس! من هیچوفت از شکار تو دست برنمیدارم.

13777947185430875427.jpg

The Fallen Prince

Part III

بعد از اقدام ناکام برای گیر انداختن آرتاس...

_ به نظر بیقرار میرسید سرورم...
سیلواناس: شما اینطور نیستید؟! تا همین چند روز پیش ما بردگان Lich King بودیم. فقط برای این وجود داشتیم تا در راه اون کشتار کنیم. و حالا... هممون آزادیم.
_ فکر کردم شاید هیجان زده شده باشید.
سیلواناس: چه هیجانی در این نفرین می بینی؟ ما همچنان undead ایم. هنوز... هیولا صفت.

در همین لحظه وریماتراس در Base اونها ظاهر میشه و به خاطر متوقف شدن آرتاس از سیلواناس قدردانی می کنه. یه پیشنهاد کاری جدیدم بهش میده.
سیلواناسم میگه من فقط دنبال کشته شدن آرتاس بودم و وقتی برای سیاست بازی و قدرت طلبی های بی ارزش شما ندارم!!.
وریماتراس درباره ی برانگیخته شدن خشم dreadlord ها بهش هشدار میده. ما آینده ی این سرزمین طاعون زده ایم. به ما ملحق شو تا بر اینجا فرمانروایی کنیم.
اما Dark Lady روی حرف خودش مصممه:
_ من به اندازه کافی بردگی کردم. و حالا هم حاضر نیستم آزادیم رو فدای شما احمق ها کنم!
وریماتراس: So be it. واکنش مارو به زودی خواهی دید.

حالا سیلواناس متوجه هست که وریماتراس به زودی حمله میکنه و فقط با خواهران بانشی شانس چندانی علیه dreadlord ها نداره. پس به سرعت در مناطق پخش میشه و دنبال نیروهای جدید میگرده. اول یه گروه انسان های راهزن رو پیدا می کنن و با نفوذ در ذهن رئیس گروه اونو مال خودش میکنه!. همین کارو با Ogre (دیو) های درون جنگل هم انجام میده.
حالا بنظر لشکر به حد نصاب رسیده!.
بعد از چند نبرد سخت بلاخره به کمپ دشمن میرسن و وریماتراس در یک گوشه گیر میافته!.

_ حرفی برای گفتن داری شیطان؟
_ بانو سیلواناس! از جانم بگذرم... قول میدم تا ابد خدمتگذارت باشم.
_ دقیقا مثل یک ابلیس! برادری تو می فروشی تا جون خودتو نجات داده باشی. خب بگو گوش میکنم.

وریماتراس میگه من از تمام نقشه ها و مکان های برادرهام خبر دارم! می تونم خیلی کمکت کنم. سیلواناس هم قبول میکنه... اما میگه مراقب باش که حواسم بهت هست!.

83462835627177828086.jpg

Varimathras

متحد جدید سیلواناس رو مستقیما به سمت قلعه Detheroc هدایت می کنه. اما اونجا نیروهای قابل توجهی جمع هستند.
_ کارت خوب بود وریماتراس! اما اون انسان ها دیگه کی هستن؟!
_ Detheroc فرمانده ی این انسان ها رو طلسم کرده تا زیردستانش باشند. اسمش گارابون یا گیلیتوث یا یه چیزی تو همین مایه ها بود! اسمای این انسان ها همشون برای من شبیه هم هستند!!.
[ Lord Garithos فرمانده آخرین بازماندگان ارتش Lordaeron هست. ]

Detheroc با نیروهای فراوان متشکل از انسان ها و undead ها و دیوارهای بلند، قلعه مستحکمی رو دور خودش ایجاد کرده. سیلواناس که از این زیرکی و هوشمندی dreadlord غافل گیر شده به فکر یه نقشه تاکتیکی برای فتح قلعه میافته.
وریماتراس توضیح میده که هر گونه حمله مستقیم به دیوارها قلع و قمع خواهد شد!
سیلواناس هم میگه من هیچ برنامه ای برای دیوارها ندارم.
در عوض نیروهای بانشی در تعدادی از سربازها نفوذ می کنند تا اونا هم دروازه قلعه رو براشون باز کنند!. با باز شدن دروازه سیلواناس با تمام نیروها حمله میکنه.

سیلواناس دستور میده که همه سریع باشند و به هیچکس رحم نکنند. اینطور Detheroc تا لحظه آخر اصلا نمی فهمه از کجا خورده!. با این وجود با دیدن گریتوث مسخ شده تعدادی رو زنده میذاره تا بعدا ازشون استفاده کنه.
سیلواناس Base های Detheroc رو یکی پس از دیگری و با سرعت فتح میکنه. تا به Base اصلی میرسه.
Detheroc با دیدن وریماتراس خشمگین میشه و اونو خیانتکار خطاب می کنه. وریماتراس هم میگه سیلواناس خیلی قدرتمندتر از اون چیزی هست که تو فکر میکردی!.

با کشته شدن dreadlord گریتوث از تلسم آزاد میشه و با سیلواناس ملاقات میکنه...
_ تو از ما چی می خوای الف... جادوگر!
دشمن مشترک! بالنزار پایتخت رو در تصرف خودش داره. اگر کمکم کنی بکشمش تو هم زمین های خودتو پس میگیری.
_ چرا باید به تو اعتماد کنیم؟ تو عضوی از Scourge هستی که این دوباره ما رو برمیگردونه سر خونه اول!.
من از اونا جدا شدم! و حالا تنها هدفم گرفتن انتقام هست.
گریتوث که این رو میشنوه قبول میکنه و به نیروهاش دستور حرکت میده.

وریماتراس:
بی خیال! تو که نمیخوای زمین ها رو به اونا پس بدی؟
_ البته که نه! این انسان ها کارشون تمومه.
هر روز که میگذره بیشتر و بیشتر شبیه به ماها (شیاطین) به نظر میرسی!.
_ بشین و تماشا کن dreadlord !.

Final Part

 
آخرین ویرایش:
Beyond Godlike
پسر دمت گرم!!! خیلی خوب و عالی داری داستان رو جلو میبری
واقعا ایول... یه لحظه هوس کردم برم دوباره WC III رو بازی کنم
اما 2تا مورد هست بنظرم که باید بگم، یکی اینکه چرا همش میگی سیلوانا؟ :دی مگه سیلواناس نی؟ :دی
و دومی که یه کم به تحلیل مربوط میشه...
اما آرتاس که از کارهای سیلوانا کفری شده برای تلافی اونو تبدیل به یه روح نفرین شده ی برده میکنه!!
اما نفرت سیلوانا فراتر از این حرفاست و اونو لایق یه مرگ سریع نمیدونه!. و می خواد که آرتاس حسابی رنج بکشه:
Give my regards to hell, you son of a bitch
سلام منو به جهنم برسون، حروم زاده!.
خب این قضیه تنفری که داری میگی، هست ولی نه به این شکل... آرتاس وقتی جنگندگی و شجاعت سیلواناس رو میبینه تحت تأثیرش قرار میگیره و یجورایی از سیلواناس خوشش میاد و با خودش میگه همچین کسی مستحق با من بودنه، برا همین نمیکشه سیلواناس رو؛ همچنین قبلش هم سیلواناس تحت تأثیر غرور و قدرت نمایی آرتاس قرار گرفته و از شیوه آرتاس خوشش میاد و برا همین سیلواناس هم دوست نداره آرتاس رو بکشه... میدونی، یجور کل کل بین سیلواناس و آرتاس هست، در عین دوست داشتن!!!
______________
بازم بابت مطلب خیلی خوبت ممنون، شدیداً منتظر قسمت بعدی هستم ;)
 
Arth@s @

ممنون دوست خوب! شما از پروقایلت معلوم هست مثل من طرفدار دو آتیشه وارکرافت هستی. :d
اول فکر می کردم در ترجمه به فارسی اینطور بگیم بهتره ولی اون سیلواناها رو میخوام ویرایش کنم، بزودی درست میشه. :d
در مورد دوم هم به نکته خوبی اشاره کردی!. البته اون son of a b*tch عین دیالوگ سیلواناس هست! و من چیزی رو از خودم اضافه نکردم. ولی نظر شما هم قابل قبوله. یه رابطه دو جانبه است.
_____________________________
ممنون از نظر مفیدت! استفاده کردیم.

نظر شما هم قابل قبوله چیه برادر من :دی lore بازی رو نمیشه با نظر گیمر تغییر داد که، sylvanas از arthas متنفر بوده چیزی هست که توی جای جای lore به وضوح مشخصه :دی

برادر من! :d خب ما در متن داریم بر طبق همین lore پیش میریم!. حالا ایشون نمیتونه در کامنت ها نظر خودشو بده؟! می تونه که! :d
در واقع در مورد آرتاس درست گفت که از سیلواناس و شجاعتش خوشش میومد ولی نفرت سیلواناس از آرتاس غیرقابل انکاره. :d
 
آخرین ویرایش:
ولی نظر شما هم قابل قبوله. یه رابطه دو جانبه است.
نظر شما هم قابل قبوله چیه برادر من :دی lore بازی رو نمیشه با نظر گیمر تغییر داد که، sylvanas از arthas متنفر بوده چیزی هست که توی جای جای lore به وضوح مشخصه :دی
 
به به . آقا ادامه بده :دی یکی از دوستان تحریریه اینجا ( بخوانید ماکان :دی ) خیلی وقته قول داده داستان کامل سری Warcraft رو بزاره ولی هنوز Pending هست پروژه :| ممنون . آقا ادامه بده :دی
 
Acatalectic@
بابا دمت گرم با اینهمه جنبه انتقاد پذیری... یه چند وقتی بود از این صحنه ها تو بی سی ندیده بودم :دی
امیدوارم که منم جنبشو داشته باشم ;)
نظر شما هم قابل قبوله چیه برادر من :دی lore بازی رو نمیشه با نظر گیمر تغییر داد که، sylvanas از arthas متنفر بوده چیزی هست که توی جای جای lore به وضوح مشخصه
دادا ما هم بازی کردیم و صحنه را دیده ایما :دی
خب من که نگفتم متنفر نیست، درباره نفرت سیلواناس بله، حق با شماست و دلیل این نفرت هم بیشتر بخاطر اینه که آرتاس گرامی ایشون رو از نژاد اصلیش دور کرد و یجورایی از قداست به شیطانیت تغییرش داد >:)
اما شدت تنفرش فکر نمیکنم در حدی باشه که بخواد سر به تن آرتاس جون نباشه... تازه،
نشون بدم؟ بدم؟ نشون بدم همه ببینن :دی بفرمایین همه ببینین:
93835165100148383282.jpg
 

کاربرانی که این گفتگو را مشاهده می‌کنند

تبلیغات متنی

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or