ارسال پاسخ

Alessa  Gillespie


نام: آلسا گلسپی

سن: 14 سال

دختر داهیلا گلسپی در کنار دیگر بچه ها با اندیشه به دنیا اومدن خدای فرقه,   پرورش  یافته بودند(از نقطه نظر اعضای فرقه, تنها دلیل وجود اون همین  بود.) در این  زمان, کودک آزاری در فرقه گسترش پیدا کرده بود (والتر  سالیوان رو به  یاد دارید؟). احتمالا این ایده داهیلا بوده و به صورت جدی  توسط سگ دست  آموزشش یعنی لئونارد ولف هم پشتیبانی میشده. اونها میدونستند  که خدای فرقه  از درد و رنج به دنیا میاد. شاید تعدادی از اعضای فرقه این  ایده رو دوست  نداشتند اما Andrew DeSalvo (سرپرست و نگهبان زندان آبی) و  لئونارد (پدر  کلادیا) سریعاََ شروع به انجام ایده های داهیلا در واقعیت  کردند. (وینسنت  در  مورد لئونارد میگه: خاطرات ظلم و ستم اون برای همیشه  در ذهن من نقش  بسته.). البته که آلسا به لطف مادرش, بچه شاد و خوشحالی  نبوده(هدر وقتی عکس  آلسا رو میبینه, در مورد زندگی گذشتش میگه: این عکس  ماله زمانی ـه که من 7  سالم بود. قیافم خیلی بی حوصله و ناراحت به نظر  میاد. خب, البته که باید  همینطور هم باشم. من قدیما همیشه اینطور بودم)  اون درب دنیا رو میبنده و  خودش رو غرق در کتاب ها و داستان های خیالی  میکنه. بنابراین, زمانی که به  مدرسه میرفت, همکلاسی هاش هم اذیتش  میکردند(روی میزش مینوشتند: Thief. Go  home. Drop dead) و ندانسته به  داهیلا برای رسیدن به اهدافش کمک میکردند.  جهان اطراف چیزی جزء رنج و عذاب  برای این دختر به ارمغان نمیورد. اون  سریعاََ تندخو شد و شروع به ترسیدن  از مردم کرد و با اونها بیگانه شد. اون  از مردم متنفر شد. این واقعیت برای  اون غیر قابل تحمل شد و ذهن اون تنها  یک راه حل مناسب پیدا کرد - ساخت  دنیایی جدید. دنیایی که در اون جایی برای  انسان های شریر وجود نداره.  هیولاها جایگزین انسان ها شدند, هیولاهایی که  آلسا اونها رو خیلی بیشتر از  آدمها دوست داشت(نقاشی هاش رو ببینید). و به  این ترتیب, اون یه پناگاه  برای خودش ساخت, بهشت خودش, دنیای فراموش شده (در  سایلنت هیل 3 ما میفهمیم  که "دنیای فراموش شده" کتاب مورد علاقه اون  بوده). اما از اونجایی که  آلسا در سرتاسر زندگیش رنج و عذاب کشید, نمیتونست  جهانی  بدون رنج و عذاب  رو کاملاََ متصور بشه, پس بنابراین, این دنیا, همونطور که  میدونیم, حالتی  کاملاََ بیمار گونه به خودش گرفت. در این زمان داهیلا منتظر  نمایان شدن  خدای فرقه بود, اما صبر اون رو به اتمام بود(در این زمان  داهیلا  39 ساله  بود-شاید از این میترسیده که انقدر زنده نمونه تا تولد خدای فرقه  رو  ببینه). سرانجام اون دست به عمل افراطی میزنه, اون تلاش میکنه تا آلسا  رو  آتش بزنه تا کینه و نفرت از همه سرتاسر وجود آلسا رو فرا بگیره. در این   درد و رنج و عذاب, خدای فرقه باید متولد میشد. اما با وجود همه اینها, آلسا    هنوز مادرش رو دوست داشت (مامان, من فقط میخوام با تو باشم). به همین  دلیل  خدای فرقه متولد نمیشه, ماهیت آلسا به دو نیم تقسیم میشه: نیمی که  مادرش رو  بخشید(شریل) و نیمی دیگر که از مادرش متنفر بود. به دلیل دو نیم  شدن وجود  آلسا, Incubus نمیتونست به قدرت کامل دست پیدا کنه. قسمتی از  آلسا که  تونسته  بود مادرش رو ببخشه توسط هری پیدا شده بود و با عشق بزرگ  شد. شریل نمادی از  شادمانیه در حالی که آلسا نمادی از رنج ابدی روحی تنها  در جهانی از درد  بی پایان. در تمام این مدت, آلسا بارها و بارها مرگ رو  تجربه کرد اما این  مرگ به درد و رنج پایان نمیداد. مرگ به تنها آرزو و  رویای اون تبدیل شده  بود-مرگی طبیعی که به درد اون پایان بده- اما آرزوی  اون برآورده نشد. به هر  حال, بدنش تنها نیمی از روح آلسا رو در خود داشت  بنابراین, انرژی روانی  اون  به قدری قوی نبود که بتونه بهشت رو بر روی  زمین بیاره(یا این که کل شهر رو  به تاریکی فرو ببره). نیمی دیگر از خاطرات  و قدرت آلسا در اعماق تاریک ضمیر   ناخودآگاه شریل قرار گرفته بود که توسط  هری بزرگ شده بود. اما زمانی که  شریل به سایلنت هیل اومد, آلسا در اون  شروع به بیدار شدن کرد و دو نیمه روح  شروع به ادغام شدن کردند, در نتیجه  انرژی روانی آلسا زیاد شد و مردم  بیشتری رو تحت تاثیر قرار داد. آلسا از  طرفی میخواست که شریل برگرده تا  بتونه خدای فرقه رو به دنیا بیاره و از  این درد و رنج رها بشه, اما از طرفی  دیگه نمیخواست خدای فرقه پا در این  دنیا بذاره. انگیزه اون در اینجا  نامشخصه: شاید اون میخواسته از خدای فرقه  برای این که مسبب رنج و عذابش شده  بوده, انتقام بگیره یا این که  نمیخواسته هری دخترش رو از دست بده و خودش  هم بمیره. در نهایت, آلسا تصمیم  میگرده که با تمام قدرتش در برابر خدای  فرقه مقاومت کنه. اون به خوبی با  آموزه های فرقه و جادوهای اسرار آمیز آشنا  بود و میدونست که با استفاده از  نشان متاترون میشه  Samael  رو نابود کرد.  همچنین اون به هری به خاطر  تمام خوبی هایی که به شریل کرده بود کمک میکنه  اما نیمی از روح اون که از  همه متنفر بود بر اون چیره میشه. برای اثبات این   موضوع, در پایان بد,  اولین کاری که آلسا انجام میده, اینه که داهیلا رو با  lightning bolt  میکشه. اما داهیلا تمام این ها رو پیش بینی کرده بود و با  دادن فلاروس به  هری, اراده آلسا برای مبارزه رو نابود میکنه. با وجود این,  نشان متاترون  در بعضی از قسمت های شهر گسترش پیدا کرده بود و به همین دلیل  خدای فرقه  ضعیف متولد شد(به علاوه این که آلسا هم مثل کافمن به قدرت  Aglaophtis  اعتقاد داشت) و هری میسون هم موفق به شکست خدای فرقه میشه. بعد  از این,  آلسا یک بار دیگه نمایان میشه و به هری نوزادی هدیه میده(نوزادی که  روح  آلسا در وجودش بود) یعنی هدر, کسی که هنوز در اعماق ضمیر ناخودآگاهش,   خاطرات  آلسا قرار داره. ایا اون قادره که در این زندگی جدید, شادی رو پیدا  کنه و  درد و رنج گذشته رو فراموش کنه؟ یا این که دوباره خاطرات تیره اون  رو عذاب  میدند؟ جواب این سوال رو در سایلنت هیل 3 میشه پیدا کرد.

توضیحات:

در مراحل ابتدایی ساخت این بازی، تیم سایلنت نام آسیا (Asia) را برای او   انتخاب کرده بود که برگرفته از نام دختر یک کارگردان ایتالیایی به نام   داریو آرگنتو (Dario Argento) بود. به هرحال، چون نام آسیا یک نام نامعمول   است, تیم تصمیم گرفت اسم او را به آلسا تغییر بده. به نظر من, این نام از   اسم "آلیس" (آلیس در سرزمین عجایب) مشتق شده. (در بسیار از زبان ها تلفظ   نام Alessa شبیه تلفظ اسم آلیس ـه. برای مثال در زبان ژاپنی, "آلیس" و   "آلسا", "Areesa" و "Aresa" تلفظ میشند. درست مثل آلیس, آلسا به دنیای ضمیر   ناخودآگاه خودش کشیده میشه. نکته جالب اینه که برخی از روانشناسان این   کتاب را برای کودکان سنین پائین توصیه نمیکنند. چون در این کتاب, دنیا به   ظاهر بسیار تحریف شده و ممکنه بر روی درک کودک از دنیای واقعی تاثیر بگذاره   و در نتیجه دچار شیزوفرنی خفیف بشند. حداقل این چیزی هست که استاد روان   شناسی بهم گفته- واضحه که اون پایان Dog سایلنت هیل 2 رو ندیده.


پایتخت ایران
Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی همین حالا ثبت نام کن
or