ورود
ثبت نام
صفحه اصلی
اخبار بازی
بررسی بازی
حقایق بازیها
داستان بازی
بررسی سخت افزار
برنامههای ویدیویی
انجمنها
نوشتههای جدید
پرمخاطبها
جستجوی انجمنها
جدیدترینها
ارسالهای جدید
آخرین فعالیتها
کاربران
کاربران آنلاین
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
ورود
ثبت نام
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
Menu
Install the app
Install
فراخوان عضویت در تحریریه بازیسنتر | برای ثبت درخواست کلیک کنید
صفحه اصلی
انجمنها
گفتگو درباره بازیها و صنعت بازیهای ویدیویی
بازیهای کنسول و کامپیوتر
The Last of Us Part II
ارسال پاسخ
JavaScript is disabled. For a better experience, please enable JavaScript in your browser before proceeding.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
متن گفتگو
<blockquote data-quote="barneysawyer" data-source="post: 4798498" data-attributes="member: 76406"><p>متن خیلی خوب بود و دیدگاهتون جالب بود و قصد من هم این نیست که بخوام نظر شما رو تغییر بدم ولی لازم دیدم چند نکته رو در باره داستان بازی از دید خودم براتون بگم</p><p></p><p>[SPOILER="لست 2 "]</p><p>درباره رابطه جوئل و الی باهاتون موافقم . داستان می تونست بیشتر بپردازه و طرفدار ها خواهان این رابطه بودن . اما خب بخش زیادی از این رابطه در قسمت قبلی شکل گرفته بود . این جا قرار بود بیشتر اون بخش فقدان این رابطه رو ببینیم . و حضور کم جوئل بیشتر به در اومدن اون حس فقدانش در طول بازی کمک کرده .</p><p>درباره شخصیت های فرعی باهاتون موافقم . داستان بیشتر بر روی شخصیت های اصلی تمرکز داشت . کاراکتر های فرعی حسی ایجاد نمی کردن ولی خب حضورشون به اندازه بود یعنی درسته که پرداخت زیادی نداشتن ولی در خدمت داستان بودن و شاید اگه بیشتر روشون تمرکز میشد روایت به مشکل میخورد</p><p>درباره تکنیک نزدیک کردن گیمر به ابی هم باید بگم در این حد نبود . الی هم خیلی سگ کشی نمی کرد اول بازی با سگه بازی هم می کرد .</p><p>نمی دونم در این جا بود یا کامنت های یک صفحه اخبار گیم معروف که چندین نفر همین مشکل اعتماد تامی و جوئل رو مطرح کرده بودن و دوستی پیام خوبی داد من درونمایه اش رو این جا منتقل می کنم. اگه یادتون باشه اون اوایل بازی اصولا مردم جکسون از گروهی به نام وولف یا اسکار ها خبری نداشتن .بیشترین نگرانی اشون درباره امنیت شهر مربوط به رانر ها و زامبی ها بود. فایرفلای هم که چند سالی بود از بین رفته . عملا نگرانی بزرگی درباره ی یک گروه انسان خطرناک نیست . و طبق صحبت های داخل بازی هر مدت یک گروه نیروی جدید به جکسون میان که مستقر بشن . پس افراد جکسون باید یکم با اغوش باز از افراد جدید استقبال کنن.تامی و جوئل هم چند سالی گذشته و با فلش بک ها می بینیم دیگه اون افراد زخم خورده و تلخ کام قسمت اول نیستن . اول هم تامی اعتماد کرد اسم خودشو جوئل رو گفت و بعد هم </p><p></p><p>درباره این که تامی الی رو فرستاد البته من الان دیگه فراموش کردم جزئیات رو ولی فکر می کنم قرار بود باهم برن . الی قبول نکرد و بعد هم دینا به تامی گفت دیگه این ورا نیا . الی چند روز بعد وسایل اش رو جمع کرد و راه افتاد و برای همین احتمالا تامی باهاش نیومد </p><p></p><p>پروسه تغییر شخصیت ابی این قدر ساده نبود . همه چیز لحظه ای نیست . تو بازی نشون میده ابی از اول هم یکم با بقیه ولف ها فرق داشته .از همون اول نسبت به دید تفکر گروه اش شک هایی داشت از اون طرف پروسه رابطه دوگانه اش با اوون اون بچه هارو هم براش مهم شدن چون هم نجاتش دادن و هم برای بعد این که اوون رو که دوستش داشت رو از خودش روند و اوون هم رفت با مل احساس بی پناهی احساسی میکرد به هر حال اون هم آدم بود و ورای روحیه و ظاهرخشن اش از نظر احساسی شکسته بود . وقتی هم که اون دو تا بچه رو نجات داد و حس کرد که دو نفر روش حساب باز می کنند و هرچی هم گذشت از گذشته اشون فهمید تداعی کننده بی پناهی بود که خودش کشیده بود از همه جا روندگی و تظاهر به قوی بودن . اما ابی واقعا پس از کشتن جوئل دیگه به پوچی رسیده بود چون کل هدف اش در زندگی انتقام بود وقتی تموم شد دید که هیچی براش نمونده </p><p></p><p>کاراکتر های گروه مقابل هم سعی نشده بود که نشون بدن جذابن فقط می خواستن ما دیدمون درباره اشون عوض شه که یک سری غول بی شاخ و دم و روانی نیستن اون ها هم انگیزه خودشون رو دارن و زندگی خودشون رو </p><p>الی در طول بازی پروسه ای رو رفت که ابی بعد ماجراهای قسمت اول رفته بود خشم و کینه و نفرت جلو چشمانش رو گرفته بود . بهاش هم از دست دادن هرچی که داشت بود دوستانش محل زندگی و در آخر هم تقریبا داشت به بدترین شکل زجر کش میشد . </p><p></p><p></p><p>[/SPOILER]</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="barneysawyer, post: 4798498, member: 76406"] متن خیلی خوب بود و دیدگاهتون جالب بود و قصد من هم این نیست که بخوام نظر شما رو تغییر بدم ولی لازم دیدم چند نکته رو در باره داستان بازی از دید خودم براتون بگم [SPOILER="لست 2 "] درباره رابطه جوئل و الی باهاتون موافقم . داستان می تونست بیشتر بپردازه و طرفدار ها خواهان این رابطه بودن . اما خب بخش زیادی از این رابطه در قسمت قبلی شکل گرفته بود . این جا قرار بود بیشتر اون بخش فقدان این رابطه رو ببینیم . و حضور کم جوئل بیشتر به در اومدن اون حس فقدانش در طول بازی کمک کرده . درباره شخصیت های فرعی باهاتون موافقم . داستان بیشتر بر روی شخصیت های اصلی تمرکز داشت . کاراکتر های فرعی حسی ایجاد نمی کردن ولی خب حضورشون به اندازه بود یعنی درسته که پرداخت زیادی نداشتن ولی در خدمت داستان بودن و شاید اگه بیشتر روشون تمرکز میشد روایت به مشکل میخورد درباره تکنیک نزدیک کردن گیمر به ابی هم باید بگم در این حد نبود . الی هم خیلی سگ کشی نمی کرد اول بازی با سگه بازی هم می کرد . نمی دونم در این جا بود یا کامنت های یک صفحه اخبار گیم معروف که چندین نفر همین مشکل اعتماد تامی و جوئل رو مطرح کرده بودن و دوستی پیام خوبی داد من درونمایه اش رو این جا منتقل می کنم. اگه یادتون باشه اون اوایل بازی اصولا مردم جکسون از گروهی به نام وولف یا اسکار ها خبری نداشتن .بیشترین نگرانی اشون درباره امنیت شهر مربوط به رانر ها و زامبی ها بود. فایرفلای هم که چند سالی بود از بین رفته . عملا نگرانی بزرگی درباره ی یک گروه انسان خطرناک نیست . و طبق صحبت های داخل بازی هر مدت یک گروه نیروی جدید به جکسون میان که مستقر بشن . پس افراد جکسون باید یکم با اغوش باز از افراد جدید استقبال کنن.تامی و جوئل هم چند سالی گذشته و با فلش بک ها می بینیم دیگه اون افراد زخم خورده و تلخ کام قسمت اول نیستن . اول هم تامی اعتماد کرد اسم خودشو جوئل رو گفت و بعد هم درباره این که تامی الی رو فرستاد البته من الان دیگه فراموش کردم جزئیات رو ولی فکر می کنم قرار بود باهم برن . الی قبول نکرد و بعد هم دینا به تامی گفت دیگه این ورا نیا . الی چند روز بعد وسایل اش رو جمع کرد و راه افتاد و برای همین احتمالا تامی باهاش نیومد پروسه تغییر شخصیت ابی این قدر ساده نبود . همه چیز لحظه ای نیست . تو بازی نشون میده ابی از اول هم یکم با بقیه ولف ها فرق داشته .از همون اول نسبت به دید تفکر گروه اش شک هایی داشت از اون طرف پروسه رابطه دوگانه اش با اوون اون بچه هارو هم براش مهم شدن چون هم نجاتش دادن و هم برای بعد این که اوون رو که دوستش داشت رو از خودش روند و اوون هم رفت با مل احساس بی پناهی احساسی میکرد به هر حال اون هم آدم بود و ورای روحیه و ظاهرخشن اش از نظر احساسی شکسته بود . وقتی هم که اون دو تا بچه رو نجات داد و حس کرد که دو نفر روش حساب باز می کنند و هرچی هم گذشت از گذشته اشون فهمید تداعی کننده بی پناهی بود که خودش کشیده بود از همه جا روندگی و تظاهر به قوی بودن . اما ابی واقعا پس از کشتن جوئل دیگه به پوچی رسیده بود چون کل هدف اش در زندگی انتقام بود وقتی تموم شد دید که هیچی براش نمونده کاراکتر های گروه مقابل هم سعی نشده بود که نشون بدن جذابن فقط می خواستن ما دیدمون درباره اشون عوض شه که یک سری غول بی شاخ و دم و روانی نیستن اون ها هم انگیزه خودشون رو دارن و زندگی خودشون رو الی در طول بازی پروسه ای رو رفت که ابی بعد ماجراهای قسمت اول رفته بود خشم و کینه و نفرت جلو چشمانش رو گرفته بود . بهاش هم از دست دادن هرچی که داشت بود دوستانش محل زندگی و در آخر هم تقریبا داشت به بدترین شکل زجر کش میشد . [/SPOILER] [/QUOTE]
Insert quotes…
Verification
پایتخت ایران
ارسال نوشته
صفحه اصلی
انجمنها
گفتگو درباره بازیها و صنعت بازیهای ویدیویی
بازیهای کنسول و کامپیوتر
The Last of Us Part II
Top
نام کاربری یا ایمیل
رمز عبور
نمایش
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
مرا به خاطر بسپار
ورود
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی
همین حالا ثبت نام کن
or ثبتنام سریع از طریق سرویسهای زیر
Twitter
Google
Microsoft