ورود
ثبت نام
صفحه اصلی
اخبار بازی
بررسی بازی
حقایق بازیها
داستان بازی
بررسی سخت افزار
برنامههای ویدیویی
انجمنها
نوشتههای جدید
پرمخاطبها
جستجوی انجمنها
جدیدترینها
ارسالهای جدید
آخرین فعالیتها
کاربران
کاربران آنلاین
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
ورود
ثبت نام
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
Menu
Install the app
Install
فراخوان عضویت در تحریریه بازیسنتر | برای ثبت درخواست کلیک کنید
صفحه اصلی
انجمنها
گفتگو درباره بازیها و صنعت بازیهای ویدیویی
بازیهای کنسول و کامپیوتر
The Last of Us Part II
ارسال پاسخ
JavaScript is disabled. For a better experience, please enable JavaScript in your browser before proceeding.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
متن گفتگو
<blockquote data-quote="The Pale King" data-source="post: 4788367" data-attributes="member: 23937"><p>[SPOILER="پایان سیاتل روز ۱ (موزه). حاوی اسپویل شدید"] اگر قسمت فلش بک رو هنوز نرسیدید, نخونید:</p><p>به جرات میتونم بگم احساسی ترین و فراموش نشدنی ترین صحنه ای که به عمرم از قاب تلویزیون دیدم, فلش بک joel و الی بود. لحظه ای که کادوی تولد رو بهش داد. اون لحظه ای که به ارزوی سادش رسید و خودشو در حال سفر به ماه توی شاتل تجسم کرد. این سکانس واقعا عادی نیس. این سکانس واقعا عادی نیس. این یه شاهکار هنری هست. این سکانس ابعاد درونی ادمی که پاک مونده و قلبش سیاه نشده رو به وضوح نشون میده... اینکه چطوری بعضی ادما با ساده ترین چیزها میتونن کل دنیا رو داشته باشن...!</p><p>اینکه توی یه دوره ی اخر الزمانی که هیچکس به هیچکس رحم نمیکنه و تمام ارزش های دنیای واقعی از جمله پول و بانک و... وارونه شده, یه دختر نوجوون تنها خواستش فضا و ماه و سفر به فضا و مطالعه در مورد دایناسور هاس. اینکه چنین ارزوی ساده ای هنوز توی قلب یکی از بازمانده های اون دنیای بی رحم باشه نشون میده در بدترین شرایط هم هنوز ادمایی وجود دارن که منحرف نشده باشن...</p><p>اونجا که رفت جلوی ایینه ی توی موزه, جوئل هم پشتش بود. الی اون زمان خیلی خوشحال بود. بی خبر از ۳ سال ایندش... بی خبر از اینکه ۳ سال بعد قراره تنها یارش جلوی چشمش سلاخی بشه... اگه شوخی ها و صمیمیت هایی که الی توی این چپتر با جوئل میکرد رو وصل کنیم به سردی الی با جوئل در اول بازی و اونو هم وصل کنیم به صحنه ی مرگ جوئل, میشه مفهوم "حسرت" رو با تمام وجود حس کرد. حسرتی که الی سه سال قبل هیچوقت ازش خبر نداشت و حالا سه سال تمام وجودشو فرا گرفته. اول بازی الی با جوئل سرد بود. ولی درست چند ساعت بعد جوئل جلوی چشمش کشته شد. توی وجود الی حس نفرت و انتقام شدیدی موند. به نظر من اون هدف اصلیش برای انتقام گرفتن wlf و شخص ابی نیست. شاید یه جوری از خودش نفرت پیدا کرده. شاید میخواد با انتقام گرفتن از اونا, از خودش انتقام بگیره... قطعا الی داره با حسرت هاش مبارزه میکنه. شاید برا همین هیچوقت گیتار رو فراموش نکرد. هرجا گیتار میبینه غمگین میشه.... شاید هروقت گیتار میبینه, یاد سردیش با جوئل میفته. اتفاقا وقتی توی موزه گیتار رو دید, غمگین شد... یه شعر وحشتناک غمگین خوند (حسرت هاش یادش اومد) و بعد بلافاصله رفت توی روزهای خوبش (فلش بک) که توی موره با جوئل داشت!</p><p>من اینو مطمعنم که یکی از ریشه های اصلی "انتقام" ,در وجود هر شخص, "حسرت از دادن چیز یا شخص در زندگی" هست... . حتی توی heavy rain , اوریگامی کیلر به خاطر حسرت اینکه چرا نتونسته برادرش رو نجات بده, هر پسری رو که میدید, به همون شیوه به قتل میرسوند!</p><p>چیزی که تا ابنجا برام مشخصه, اینه که الی هم داره با گذشتش میجنگه هم با حال و هم آینده. برا همین وجودش پر از کینه و نفرت و انتقام و صد البته بی اطمینانی هست... . شاید به ظاهر برا انتقام مصمم باشه. ولی من حس میکنم درونش نا مطمعنه...!</p><p>اینایی که گفتن اسپویل نیس. صرفا حدسیاتم هست!</p><p>[/SPOILER]</p><p></p><p>فقط میتونم بگم همین یه چپتر کوتاه به قدری داستانش لایه داره و از بعد روان شناسی و فلسفی میشه در مورد چند جلد کتاب نوشت , دیگه چه برسه به مابقی داستان... در عجبم چطوری یه عده چشمشونو بستن و میگن داستان بازی ضعیفه<img src="data:image/gif;base64,R0lGODlhAQABAIAAAAAAAP///yH5BAEAAAAALAAAAAABAAEAAAIBRAA7" class="smilie smilie--sprite smilie--sprite80" alt=":)" title="1 :)" loading="lazy" data-shortname=":)" /></p><p>داستان بازی دریاس. اگه در زمینه ی شخصیت شناسی و روان شناسی مطالعه ندارید , شاید خیلی از لایه های داستان رو نفهمید... . این بازی واقعا یه بازی عادی نیس<img src="data:image/gif;base64,R0lGODlhAQABAIAAAAAAAP///yH5BAEAAAAALAAAAAABAAEAAAIBRAA7" class="smilie smilie--sprite smilie--sprite80" alt=":)" title="1 :)" loading="lazy" data-shortname=":)" /> همین...</p><p></p><p>پ.ن: فردا یه سری عکس خفن از این چپتر میذارم<img src="data:image/gif;base64,R0lGODlhAQABAIAAAAAAAP///yH5BAEAAAAALAAAAAABAAEAAAIBRAA7" class="smilie smilie--sprite smilie--sprite151" alt=":D" title="4 :D" loading="lazy" data-shortname=":D" /></p></blockquote><p></p>
[QUOTE="The Pale King, post: 4788367, member: 23937"] [SPOILER="پایان سیاتل روز ۱ (موزه). حاوی اسپویل شدید"] اگر قسمت فلش بک رو هنوز نرسیدید, نخونید: به جرات میتونم بگم احساسی ترین و فراموش نشدنی ترین صحنه ای که به عمرم از قاب تلویزیون دیدم, فلش بک joel و الی بود. لحظه ای که کادوی تولد رو بهش داد. اون لحظه ای که به ارزوی سادش رسید و خودشو در حال سفر به ماه توی شاتل تجسم کرد. این سکانس واقعا عادی نیس. این سکانس واقعا عادی نیس. این یه شاهکار هنری هست. این سکانس ابعاد درونی ادمی که پاک مونده و قلبش سیاه نشده رو به وضوح نشون میده... اینکه چطوری بعضی ادما با ساده ترین چیزها میتونن کل دنیا رو داشته باشن...! اینکه توی یه دوره ی اخر الزمانی که هیچکس به هیچکس رحم نمیکنه و تمام ارزش های دنیای واقعی از جمله پول و بانک و... وارونه شده, یه دختر نوجوون تنها خواستش فضا و ماه و سفر به فضا و مطالعه در مورد دایناسور هاس. اینکه چنین ارزوی ساده ای هنوز توی قلب یکی از بازمانده های اون دنیای بی رحم باشه نشون میده در بدترین شرایط هم هنوز ادمایی وجود دارن که منحرف نشده باشن... اونجا که رفت جلوی ایینه ی توی موزه, جوئل هم پشتش بود. الی اون زمان خیلی خوشحال بود. بی خبر از ۳ سال ایندش... بی خبر از اینکه ۳ سال بعد قراره تنها یارش جلوی چشمش سلاخی بشه... اگه شوخی ها و صمیمیت هایی که الی توی این چپتر با جوئل میکرد رو وصل کنیم به سردی الی با جوئل در اول بازی و اونو هم وصل کنیم به صحنه ی مرگ جوئل, میشه مفهوم "حسرت" رو با تمام وجود حس کرد. حسرتی که الی سه سال قبل هیچوقت ازش خبر نداشت و حالا سه سال تمام وجودشو فرا گرفته. اول بازی الی با جوئل سرد بود. ولی درست چند ساعت بعد جوئل جلوی چشمش کشته شد. توی وجود الی حس نفرت و انتقام شدیدی موند. به نظر من اون هدف اصلیش برای انتقام گرفتن wlf و شخص ابی نیست. شاید یه جوری از خودش نفرت پیدا کرده. شاید میخواد با انتقام گرفتن از اونا, از خودش انتقام بگیره... قطعا الی داره با حسرت هاش مبارزه میکنه. شاید برا همین هیچوقت گیتار رو فراموش نکرد. هرجا گیتار میبینه غمگین میشه.... شاید هروقت گیتار میبینه, یاد سردیش با جوئل میفته. اتفاقا وقتی توی موزه گیتار رو دید, غمگین شد... یه شعر وحشتناک غمگین خوند (حسرت هاش یادش اومد) و بعد بلافاصله رفت توی روزهای خوبش (فلش بک) که توی موره با جوئل داشت! من اینو مطمعنم که یکی از ریشه های اصلی "انتقام" ,در وجود هر شخص, "حسرت از دادن چیز یا شخص در زندگی" هست... . حتی توی heavy rain , اوریگامی کیلر به خاطر حسرت اینکه چرا نتونسته برادرش رو نجات بده, هر پسری رو که میدید, به همون شیوه به قتل میرسوند! چیزی که تا ابنجا برام مشخصه, اینه که الی هم داره با گذشتش میجنگه هم با حال و هم آینده. برا همین وجودش پر از کینه و نفرت و انتقام و صد البته بی اطمینانی هست... . شاید به ظاهر برا انتقام مصمم باشه. ولی من حس میکنم درونش نا مطمعنه...! اینایی که گفتن اسپویل نیس. صرفا حدسیاتم هست! [/SPOILER] فقط میتونم بگم همین یه چپتر کوتاه به قدری داستانش لایه داره و از بعد روان شناسی و فلسفی میشه در مورد چند جلد کتاب نوشت , دیگه چه برسه به مابقی داستان... در عجبم چطوری یه عده چشمشونو بستن و میگن داستان بازی ضعیفه:) داستان بازی دریاس. اگه در زمینه ی شخصیت شناسی و روان شناسی مطالعه ندارید , شاید خیلی از لایه های داستان رو نفهمید... . این بازی واقعا یه بازی عادی نیس:) همین... پ.ن: فردا یه سری عکس خفن از این چپتر میذارم:D [/QUOTE]
Insert quotes…
Verification
پایتخت ایران
ارسال نوشته
صفحه اصلی
انجمنها
گفتگو درباره بازیها و صنعت بازیهای ویدیویی
بازیهای کنسول و کامپیوتر
The Last of Us Part II
Top
نام کاربری یا ایمیل
رمز عبور
نمایش
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
مرا به خاطر بسپار
ورود
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی
همین حالا ثبت نام کن
or ثبتنام سریع از طریق سرویسهای زیر
Twitter
Google
Microsoft