ورود
ثبت نام
صفحه اصلی
اخبار بازی
بررسی بازی
حقایق بازیها
داستان بازی
بررسی سخت افزار
برنامههای ویدیویی
انجمنها
نوشتههای جدید
پرمخاطبها
جستجوی انجمنها
جدیدترینها
ارسالهای جدید
آخرین فعالیتها
کاربران
کاربران آنلاین
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
ورود
ثبت نام
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
Menu
Install the app
Install
فراخوان عضویت در تحریریه بازیسنتر | برای ثبت درخواست کلیک کنید
صفحه اصلی
انجمنها
گفتگو درباره بازیها و صنعت بازیهای ویدیویی
بازیهای کنسول و کامپیوتر
Red Dead Redemption 2 >| *** تاپیک اسپویل داستانی *** |<
ارسال پاسخ
JavaScript is disabled. For a better experience, please enable JavaScript in your browser before proceeding.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
متن گفتگو
<blockquote data-quote="NO ps3" data-source="post: 4529902" data-attributes="member: 34703"><p>بی معرفتها حالا که من یه مدت بن هستم میبینم که بدون من دارید بحث رو پیش میبرید<img src="data:image/gif;base64,R0lGODlhAQABAIAAAAAAAP///yH5BAEAAAAALAAAAAABAAEAAAIBRAA7" class="smilie smilie--sprite smilie--sprite151" alt=":D" title="4 :D" loading="lazy" data-shortname=":D" /></p><p></p><p>در مورد شخصیت داچ و اینکه چجور آدمی بود در پستهای قبل هم گفتم که داچ دقیقا از زمانی که نیمه دوم خودش یعنی هوزی رو از دست میده عوض میشه و من علت فروپاشی گنگ رو فقط در فقدان هوزی میبینم</p><p>ولی قبل از همه با توجه به عکسی که دوست خوبم امیر جان در بالا قرار داد باید برگردیم به گذشته و نحوه شکل گیری گنگ رو موشکافانه بررسی کنیم</p><p>بسیاری از چیزهایی که در پایین میخونید رو اگر در کمپ پای حرفای اعضا بخصوص هوزی و داچ نشسته باشید حتما شنیدید</p><p></p><p></p><p>سال ۱۸۷۷ , دو دزد ياغي با ايده ها و افكار يكسان در هنگامى كه به سمت شيکاگو ميرفتن سعي میکنند از هم دزدي كنن . بعد از اين واقعه هردوشون چيزي رو در وجود يکدیگر ميبينن كه فكر ميكردن خيلي وقته مرده چيزي به اسم شرافت , اين دو شخص كسي نبودن جز "داچ وندرلند" و "هوزي متیو" .</p><p>گنگ داچ از این لحظه شكل گرفت ; داچ و هوزي مدت ها با هم زندگي ميكردن و در تمام سفرهاشون با هم بودن تا اينكه بعد از مدتي هوزى با زنى به نام " بث " آشنا ميشه و باهاش ازدواج ميكنه . داچ هوزي رو قانع ميكنه كه اونا ميتونن با دزدي از پولدار ها و بخشش كسايي كه نيازمند بخشش هستن به رستگاري برسن . داچ آرزو دنيايي بدون وجود قدرتمندان و تمدن رو در ذهن خودش داشت . به طوري كه خودش رو یه فرد انقلابي ميديد به همين دليل هم داچ و هوزي شروع كردن دزدي و غارت از كسانی كه از نظرشون بيشتر از همه لايقش بودن . مدتي گذشت و داچ و هوزي به همراه بث به منطقه " كترين “ واقع در ايالت " اوهايو “ رسيدن . اونا خودشون رو به جاي تاجر هاي بين المللي جا زدن و سر ۱۲ نفر رو با فروختن ۳۰۰ دلار سهم از يك كمپاني حمل و نقل شيره ماليدن , چيزي نگذشت كه هردوتاشون توسط كلانتر " كارمايكل" روز ۹ مارس ۱۸۷۷ دستگير و زنداني شدند ولي يك روز بعد باهم و با بستن دست و پاي كلانتر از زندان فرار كردند.</p><p></p><p>همون سال بود كه داچ و هوزی با يك پسر يتيم ۱۵ ساله بسيار ياغي به نام آرتور مورگن آشنا ميشن و سعي ميكنن اونو زير بال و پر خودشون بگيرن . بهش خواندن، نوشتن , تيراندازي , قتل , دزدي بسياري از مهارت هاي ديگه رو ياد ميدن . آرتور اولين عضو آن بود . مدتي گذشت و داچ با زني به نام " سوزان گريمشا " آشنا ميشه , زني كه بعد ها حس عاطفي بهش پيدا ميكنه . سوزان و داچ وارد رابطه ميشن و از همونجا سوزان وارد گنگ ميشه . گنگ تبديل شده بود به يك خانواده بسیار صميمي . بث مثل يك مادر براي آرتور بود , حتى طبق گفته خود آرتور دومينو بازي كردن رو هم بث به آرتور یاد داده بود . جالبه بدونيد داچ به عنوان كادو سگي با نام " كوپر " رو براي آرتور خريده بود و طوري شده بود كه آرتور و كوپر هيچوقت از هم جدا نميشدن . طي سال هايي كه ميگذشت هوزي و بث به فكر اين افتاده بودن كه از هم جدا بشن و بقيه عمرشون رو به زندگي عادي بپردازن ولى با توجه به عقيده هايي كه هوزي داشت نتونست اين كارو بكنه و دوباره به آن برگشت. بثي هم كه هوزي رو درك ميكرد در كنارش موند . داچ رابطه عاطفيش رو بعد از چند سال با سوزان به پايان رسوند و بعد از مدتي با زني به نام " آنابل "آشنا شد كه طبق گفته خودش در نگاه اولى كه به آنابل انداخت عاشقش شد و به اون حس پيدا كرد كه تا به حال نظيرش رو نديده بود .</p><p></p><p>سال ۱۸۸۵ , داچ هنگامي كه در حال گذر از شهر " ايلي نويز " بود چندين رعيت رو ميبينه كه جايى جمع شده بودن . وقتي به سمتشون نزديك ميشه متوجه ميشه كه اون در حال دار زدن پسر بچه اي ۱۲ هستن كه از همه افراد واقع در اون روستا دزدي كرده بوده . داچ با ديدن اين صحنه بشدت عصباني ميشه اون پسر بچه رو نجات ميده و با خودش به كمپ ميبره . اون پسر بچه كسى نبود جز " جان مارستون " !</p><p>داچ و هوزي ،جان رو به دومين پسر خودشون تبديل ميكنن و هر چيزي كه به آرتور ياد داده بودن رو به جان هم ياد ميدن . آرتور و جان به برادر هاي همديگه تبديل ميشن و بعد از چند وقت بشدت به هم وابسته ميشن , طبق گفته آرتور داچ هرشب آرتور و جان رو كنار آتيش مي نشوند براشون كتاب هاي "اِولین ميلر " و "والدو امرسون" رو ميخوند ( شما ميتونيد اِولین ميلر رو در دنياي بازي پيدا كنيد و در آخرين روز هاي زندگيش بهش كمك كنيد ) ولى به مرور زمان هرچي داچ براشون خونده بود رو يادشون ميرفت . داچ، آرتور و جان رو طبق عقايد و افكار خودش بزرگ كرد كه بشدت حاوي تنفر از قدرتمندان و دولتمردان بود . بهشون ياد داده بود كه تمدن باعث بی عاطفه شدن مردم ميشه و اينكه هيچوقت نبايد به دنبال انتقام باشن بلكه بايد دنبال تغيير باشن . هيچوقت نبايد كسي رو با خونسردى بكشن . . . طي سال هايي كه ميگذره همه به اين نتيجه ميرسن كه جان فرزند مورد علاقه داچ شده و حسي كه داچ به جان داره به هيچكس ديگه نداره حتي آرتور .</p><p></p><p>سال ۱۸۸۷ , بعد ۱۰ سال از شكل گیرى گنگ هنگامى كه آرتور فقط ۲۵ و جان ۲۱ سال داشت اولين سرقت آنها و شروع كار گنگ براي مقابله با تمدن آغاز شد . ساعت ۲ بعدازظهر بود ، دام و هوزى به همراه آرتور از در اصلى بانک "الى اند هويت " وارد بانك میشند ، آرتور بلافاصله يك اسلحه به سمت كارمند بانك نشونه میره و بهش میگه كه دستات رو بالا ببر همين هنگام هست كه داچ شروع به سخنراني كرد و میگه " دوستان خوب من ، امروز ميخوام شمارو يخورده از شر اون طلاهايي كه جمع كرديد خلاص كنم و كارى كنم و چند نفر ديگه هم از منفعت تمدن شما بهره مند بشن " . گنگ با اين سرقت ۵ هزار دلار به جيب زد ، ولي از اين ۵ هزار دلار اونا حتی هزار دلار هم براي خودشون برنداشتن . بعد از سرقت، داچ و هوزي به همراه آرتور و جان چندين روز توي شهر موندن و هرچي از بانك دزديده بودن رو بين فقرای روستاهاي فقير، يتيم خونه ها و مناطق فقيرنشين شهر پخش كردن مقداري از پول رو هم براي خودشون برداشتن . طبق گفته هوزي پولي كه آنها از سرقت ها براي خودش برميداشتن فقط براي مخارج خورد و خوراك و زندگي و محيا كردن لوازم براي سرقت بعدي بود . همين سرقت باعث شد تا داچ اولين جايزه بر روي سرش رو به مبلغ ۱۲۰ دلار دريافت كنه . جالبه بدونيد بين سال ۱۸۸۷ تا ۱۸۹۹ گنگ داچ ۳۷ باند سرقت كردند .</p><p></p><p>در بازه زماني نامشخصي در گذشته , داچ با شخصي به نام "كلم ديريسكل " آشنا شد كه رهبر مخوف گنگ ادیریسکل بود . كلم در بسياري از موارد شباهت زيادي داچ داشت و تنفر از تمدن چيزي بود كه اين دو را به سوي همديگه كشوند با اين حال داچ از بسياري از چيزهاي كه مربوط كلم بود خوشش نميومد از رفتار كلم اعضاي گنگش كه حتي اسم اعضاي همدیگه رو هم نميدونستن و همچنین خونسردي و بي تفاوتي بسيار زياد در قتل متنفر بود. در مقابل كلم نيز از بعضى از چيزهاي داچ خوشش نميومد. هميشه ايده ی تغيير و بهتر كردن دنيا توسط داچ رو مسخره ميكرد . مدت ها ميگذره, كلم و داچ با هم به مخوف ترين افراد از نگاه ماموران دولت و جايزه بگير ها تبديل ميشن . ولي اين دوستي زياد پايدار نميمونه طى اتفاقات نامشخصي داچ، برادر كلم رو به قتل ميرسونه و پیمان دوستي رو براي هميشه به آتش انتقام ميكشه , از نظر داچ برادر كلم آدم كثيفي بوده و كلم هم براي انتقام خون برادرش معشوقه داچ يعنى " آنابل » رو كه داچ بشدت عاشقش بوده به قتل ميرسونه . اين رويداد وحشتناك باعث به وجود اومدن بزرگترين كشمكش خوني بين دوتا مخوف ترين رهبر گنگهای غرب شد , كشمكشي كه يكي از رويداد هاي اصلي بازی رو همراه داره. اگه بازی رو به پايان رسونده باشيد ميدونيد كه اين داستان چجوري به پایان ميرسه .</p><p>در هر صورت دیدم یکی از بچه ها بالا اشاره داشت که میشد نسخه بعدی بازهم یه پریکوئل باشه اینبار در نقش داچ باشه که واقعا هیجان انگیز میشه اگر راکستار یکروزی به این فکر بیفته که ادامه Red Dead Redemption رو برامون بسازه.</p><p></p><p>با تشکر از دوست خوبم که اکانتش رو بهم قرض داد</p><p>مخلص همتون Rouly</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="NO ps3, post: 4529902, member: 34703"] بی معرفتها حالا که من یه مدت بن هستم میبینم که بدون من دارید بحث رو پیش میبرید:D در مورد شخصیت داچ و اینکه چجور آدمی بود در پستهای قبل هم گفتم که داچ دقیقا از زمانی که نیمه دوم خودش یعنی هوزی رو از دست میده عوض میشه و من علت فروپاشی گنگ رو فقط در فقدان هوزی میبینم ولی قبل از همه با توجه به عکسی که دوست خوبم امیر جان در بالا قرار داد باید برگردیم به گذشته و نحوه شکل گیری گنگ رو موشکافانه بررسی کنیم بسیاری از چیزهایی که در پایین میخونید رو اگر در کمپ پای حرفای اعضا بخصوص هوزی و داچ نشسته باشید حتما شنیدید سال ۱۸۷۷ , دو دزد ياغي با ايده ها و افكار يكسان در هنگامى كه به سمت شيکاگو ميرفتن سعي میکنند از هم دزدي كنن . بعد از اين واقعه هردوشون چيزي رو در وجود يکدیگر ميبينن كه فكر ميكردن خيلي وقته مرده چيزي به اسم شرافت , اين دو شخص كسي نبودن جز "داچ وندرلند" و "هوزي متیو" . گنگ داچ از این لحظه شكل گرفت ; داچ و هوزي مدت ها با هم زندگي ميكردن و در تمام سفرهاشون با هم بودن تا اينكه بعد از مدتي هوزى با زنى به نام " بث " آشنا ميشه و باهاش ازدواج ميكنه . داچ هوزي رو قانع ميكنه كه اونا ميتونن با دزدي از پولدار ها و بخشش كسايي كه نيازمند بخشش هستن به رستگاري برسن . داچ آرزو دنيايي بدون وجود قدرتمندان و تمدن رو در ذهن خودش داشت . به طوري كه خودش رو یه فرد انقلابي ميديد به همين دليل هم داچ و هوزي شروع كردن دزدي و غارت از كسانی كه از نظرشون بيشتر از همه لايقش بودن . مدتي گذشت و داچ و هوزي به همراه بث به منطقه " كترين “ واقع در ايالت " اوهايو “ رسيدن . اونا خودشون رو به جاي تاجر هاي بين المللي جا زدن و سر ۱۲ نفر رو با فروختن ۳۰۰ دلار سهم از يك كمپاني حمل و نقل شيره ماليدن , چيزي نگذشت كه هردوتاشون توسط كلانتر " كارمايكل" روز ۹ مارس ۱۸۷۷ دستگير و زنداني شدند ولي يك روز بعد باهم و با بستن دست و پاي كلانتر از زندان فرار كردند. همون سال بود كه داچ و هوزی با يك پسر يتيم ۱۵ ساله بسيار ياغي به نام آرتور مورگن آشنا ميشن و سعي ميكنن اونو زير بال و پر خودشون بگيرن . بهش خواندن، نوشتن , تيراندازي , قتل , دزدي بسياري از مهارت هاي ديگه رو ياد ميدن . آرتور اولين عضو آن بود . مدتي گذشت و داچ با زني به نام " سوزان گريمشا " آشنا ميشه , زني كه بعد ها حس عاطفي بهش پيدا ميكنه . سوزان و داچ وارد رابطه ميشن و از همونجا سوزان وارد گنگ ميشه . گنگ تبديل شده بود به يك خانواده بسیار صميمي . بث مثل يك مادر براي آرتور بود , حتى طبق گفته خود آرتور دومينو بازي كردن رو هم بث به آرتور یاد داده بود . جالبه بدونيد داچ به عنوان كادو سگي با نام " كوپر " رو براي آرتور خريده بود و طوري شده بود كه آرتور و كوپر هيچوقت از هم جدا نميشدن . طي سال هايي كه ميگذشت هوزي و بث به فكر اين افتاده بودن كه از هم جدا بشن و بقيه عمرشون رو به زندگي عادي بپردازن ولى با توجه به عقيده هايي كه هوزي داشت نتونست اين كارو بكنه و دوباره به آن برگشت. بثي هم كه هوزي رو درك ميكرد در كنارش موند . داچ رابطه عاطفيش رو بعد از چند سال با سوزان به پايان رسوند و بعد از مدتي با زني به نام " آنابل "آشنا شد كه طبق گفته خودش در نگاه اولى كه به آنابل انداخت عاشقش شد و به اون حس پيدا كرد كه تا به حال نظيرش رو نديده بود . سال ۱۸۸۵ , داچ هنگامي كه در حال گذر از شهر " ايلي نويز " بود چندين رعيت رو ميبينه كه جايى جمع شده بودن . وقتي به سمتشون نزديك ميشه متوجه ميشه كه اون در حال دار زدن پسر بچه اي ۱۲ هستن كه از همه افراد واقع در اون روستا دزدي كرده بوده . داچ با ديدن اين صحنه بشدت عصباني ميشه اون پسر بچه رو نجات ميده و با خودش به كمپ ميبره . اون پسر بچه كسى نبود جز " جان مارستون " ! داچ و هوزي ،جان رو به دومين پسر خودشون تبديل ميكنن و هر چيزي كه به آرتور ياد داده بودن رو به جان هم ياد ميدن . آرتور و جان به برادر هاي همديگه تبديل ميشن و بعد از چند وقت بشدت به هم وابسته ميشن , طبق گفته آرتور داچ هرشب آرتور و جان رو كنار آتيش مي نشوند براشون كتاب هاي "اِولین ميلر " و "والدو امرسون" رو ميخوند ( شما ميتونيد اِولین ميلر رو در دنياي بازي پيدا كنيد و در آخرين روز هاي زندگيش بهش كمك كنيد ) ولى به مرور زمان هرچي داچ براشون خونده بود رو يادشون ميرفت . داچ، آرتور و جان رو طبق عقايد و افكار خودش بزرگ كرد كه بشدت حاوي تنفر از قدرتمندان و دولتمردان بود . بهشون ياد داده بود كه تمدن باعث بی عاطفه شدن مردم ميشه و اينكه هيچوقت نبايد به دنبال انتقام باشن بلكه بايد دنبال تغيير باشن . هيچوقت نبايد كسي رو با خونسردى بكشن . . . طي سال هايي كه ميگذره همه به اين نتيجه ميرسن كه جان فرزند مورد علاقه داچ شده و حسي كه داچ به جان داره به هيچكس ديگه نداره حتي آرتور . سال ۱۸۸۷ , بعد ۱۰ سال از شكل گیرى گنگ هنگامى كه آرتور فقط ۲۵ و جان ۲۱ سال داشت اولين سرقت آنها و شروع كار گنگ براي مقابله با تمدن آغاز شد . ساعت ۲ بعدازظهر بود ، دام و هوزى به همراه آرتور از در اصلى بانک "الى اند هويت " وارد بانك میشند ، آرتور بلافاصله يك اسلحه به سمت كارمند بانك نشونه میره و بهش میگه كه دستات رو بالا ببر همين هنگام هست كه داچ شروع به سخنراني كرد و میگه " دوستان خوب من ، امروز ميخوام شمارو يخورده از شر اون طلاهايي كه جمع كرديد خلاص كنم و كارى كنم و چند نفر ديگه هم از منفعت تمدن شما بهره مند بشن " . گنگ با اين سرقت ۵ هزار دلار به جيب زد ، ولي از اين ۵ هزار دلار اونا حتی هزار دلار هم براي خودشون برنداشتن . بعد از سرقت، داچ و هوزي به همراه آرتور و جان چندين روز توي شهر موندن و هرچي از بانك دزديده بودن رو بين فقرای روستاهاي فقير، يتيم خونه ها و مناطق فقيرنشين شهر پخش كردن مقداري از پول رو هم براي خودشون برداشتن . طبق گفته هوزي پولي كه آنها از سرقت ها براي خودش برميداشتن فقط براي مخارج خورد و خوراك و زندگي و محيا كردن لوازم براي سرقت بعدي بود . همين سرقت باعث شد تا داچ اولين جايزه بر روي سرش رو به مبلغ ۱۲۰ دلار دريافت كنه . جالبه بدونيد بين سال ۱۸۸۷ تا ۱۸۹۹ گنگ داچ ۳۷ باند سرقت كردند . در بازه زماني نامشخصي در گذشته , داچ با شخصي به نام "كلم ديريسكل " آشنا شد كه رهبر مخوف گنگ ادیریسکل بود . كلم در بسياري از موارد شباهت زيادي داچ داشت و تنفر از تمدن چيزي بود كه اين دو را به سوي همديگه كشوند با اين حال داچ از بسياري از چيزهاي كه مربوط كلم بود خوشش نميومد از رفتار كلم اعضاي گنگش كه حتي اسم اعضاي همدیگه رو هم نميدونستن و همچنین خونسردي و بي تفاوتي بسيار زياد در قتل متنفر بود. در مقابل كلم نيز از بعضى از چيزهاي داچ خوشش نميومد. هميشه ايده ی تغيير و بهتر كردن دنيا توسط داچ رو مسخره ميكرد . مدت ها ميگذره, كلم و داچ با هم به مخوف ترين افراد از نگاه ماموران دولت و جايزه بگير ها تبديل ميشن . ولي اين دوستي زياد پايدار نميمونه طى اتفاقات نامشخصي داچ، برادر كلم رو به قتل ميرسونه و پیمان دوستي رو براي هميشه به آتش انتقام ميكشه , از نظر داچ برادر كلم آدم كثيفي بوده و كلم هم براي انتقام خون برادرش معشوقه داچ يعنى " آنابل » رو كه داچ بشدت عاشقش بوده به قتل ميرسونه . اين رويداد وحشتناك باعث به وجود اومدن بزرگترين كشمكش خوني بين دوتا مخوف ترين رهبر گنگهای غرب شد , كشمكشي كه يكي از رويداد هاي اصلي بازی رو همراه داره. اگه بازی رو به پايان رسونده باشيد ميدونيد كه اين داستان چجوري به پایان ميرسه . در هر صورت دیدم یکی از بچه ها بالا اشاره داشت که میشد نسخه بعدی بازهم یه پریکوئل باشه اینبار در نقش داچ باشه که واقعا هیجان انگیز میشه اگر راکستار یکروزی به این فکر بیفته که ادامه Red Dead Redemption رو برامون بسازه. با تشکر از دوست خوبم که اکانتش رو بهم قرض داد مخلص همتون Rouly [/QUOTE]
Insert quotes…
Verification
پایتخت ایران
ارسال نوشته
صفحه اصلی
انجمنها
گفتگو درباره بازیها و صنعت بازیهای ویدیویی
بازیهای کنسول و کامپیوتر
Red Dead Redemption 2 >| *** تاپیک اسپویل داستانی *** |<
Top
نام کاربری یا ایمیل
رمز عبور
نمایش
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
مرا به خاطر بسپار
ورود
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی
همین حالا ثبت نام کن
or ثبتنام سریع از طریق سرویسهای زیر
Twitter
Google
Microsoft