ورود
ثبت نام
صفحه اصلی
اخبار بازی
بررسی بازی
حقایق بازیها
داستان بازی
بررسی سخت افزار
برنامههای ویدیویی
انجمنها
نوشتههای جدید
پرمخاطبها
جستجوی انجمنها
جدیدترینها
ارسالهای جدید
آخرین فعالیتها
کاربران
کاربران آنلاین
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
ورود
ثبت نام
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
Menu
Install the app
Install
فراخوان عضویت در تحریریه بازیسنتر | برای ثبت درخواست کلیک کنید
صفحه اصلی
انجمنها
گفتگو درباره بازیها و صنعت بازیهای ویدیویی
بازیهای کنسول و کامپیوتر
Lost Judgment
ارسال پاسخ
JavaScript is disabled. For a better experience, please enable JavaScript in your browser before proceeding.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
متن گفتگو
<blockquote data-quote="Dinosaur" data-source="post: 5042800" data-attributes="member: 101"><p>به خاطر اینکه تاپیک برای نسخه اول Judgment نداریم یا اگه باشه هم زیر خاک رفته، اینجا مینویسم. <img src="data:image/gif;base64,R0lGODlhAQABAIAAAAAAAP///yH5BAEAAAAALAAAAAABAAEAAAIBRAA7" class="smilie smilie--sprite smilie--sprite151" alt=":D" title="4 :D" loading="lazy" data-shortname=":D" /></p><p>چقدر خوب بود این نسخه اول Judgment! <img src="data:image/gif;base64,R0lGODlhAQABAIAAAAAAAP///yH5BAEAAAAALAAAAAABAAEAAAIBRAA7" class="smilie smilie--sprite smilie--sprite151" alt=":D" title="4 :D" loading="lazy" data-shortname=":D" /> از اونجایی که من یه نسخه هم از Yakuza بازی نکردم و کلاً هیچ وقت سراغ این جور بازیهای ژاپنی غیرفانتزی نرفتم که توی کوچه و خیابونهای معمولی جریان دارن، هیچ انگیزهای هم برای بازی کردن Judgment نداشتم. ولی توی PS Now بود و رفتم سراغش و بدجوری اسیر شدم!</p><p>فقط حیف که دیر فهمیدم چه چیز جالبیه و برای همین بیشتر بخش اصلی رو رفتم و مأموریتهای فرعی موند و بازی هم امشب یا فردا از PS Now درمیاد.</p><p>بخش اصلی بازی واقعاً محشر بود و به شدت ازش لذت بردم. اوایلش یه ذره برام نامفهوم بود و انقدر کاراکتر توی همدیگه میلولیدن که نمیفهمیدم چی به چیه، ولی به تدریج که بیشتر باهاشون آشنا شدم، عاشق اکثر شخصیتها شدم. از مثبتها تا خاکستریها و حتی یه سری از منفیها. </p><p>واقعاً شخصیتپردازیهای جالبی داشت و بهتر از همه هم «کایتو» بود با اون تیپ داشمشتی و لباس باحالش. <img src="data:image/gif;base64,R0lGODlhAQABAIAAAAAAAP///yH5BAEAAAAALAAAAAABAAEAAAIBRAA7" class="smilie smilie--sprite smilie--sprite151" alt=":D" title="4 :D" loading="lazy" data-shortname=":D" /> «هامورا» هم شخصیت خفنی داشت و صداش (توی نسخه ژاپنی) غوغا بود! </p><p>در مورد داستان بازی:</p><p>[SPOILER="Judgment"]</p><p>به عنوان کسی که از نزدیک آلزایمر رو توی خونواده تجربه کردم، خیلی ارتباط برقرار کردم با داستان Judgment. آلزایمر واقعاً یکی از فجیعترین مشکلات بشر هست که تا وقتی کسی از نزدیک توی اطرافیان ندیده باشه، درک کاملی ازش نداره. به خاطر همینه که خیلیها که نمیدونن آلزایمر دقیقاً چیه، بهش حالت شاعرانهای میدن و میگن «کاش آلزایمر میگرفتیم و شکست عشقی رو فراموش میکردیم» و از این چرندیات. در حالی که این بیماری از هر جهت بیچاره میکنه خود طرف و اطرافیانش رو.</p><p>یکی از مباحث جالب توی بازی، در مورد برادر یکی از مقامات بود (دادستان ارشد و این جور چیزا) که به خاطر نگهداری طولانیمدت از مادرشون که آلزایمر داشته، خودش هم از نظر روحی روانی به فنا میره و اتفاق ناگواری رو رقم میزنه. همچین چیزی واقعاً میتونه برای اطرافیان یه بیمار آلزایمری پیش بیاد، مخصوصاً اگه ۲۴ ساعته با طرف باشن. یعنی واقعاً سخته که از اون بنده خدا مواظبت کنی و از نظر جسمی و روحی نابود بشی، و از اون طرف بعضی وقتها بهت تهمت هم بزنه که ازش دزدی کردی یا فلان چیز رو پنهان کردی و... </p><p>خاله من با مادربزرگم همچین وضعیتی داشت و توی یه خونه زندگی میکردن و خیلی سختی میکشید. البته مادرم و اون یکی خالهم هم هرکدوم هفتهای دو روز میرفتن که تنها نباشه، ولی باز سختیای که خالهم کشید واقعاً زیاد بود. بقیه ماها هم از نظر عاطفی خیلی روزهای سختی داشتیم و مثلاً مادربزرگم توی ۷،۸ سال آخر عمرش اصلاً نمیدونست من نوهش هستم و فکر میکرد یکی از فامیلهای دور هستم که در بچگی یتیم شده و حالا سرپناهی نداره و میاد پیش اونا! <img src="/styles/default/xenforo/smilies/meep/22.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":|" title="22 :|" data-shortname=":|" /> یه بار حسین بودم، یه بار خسرو، یه بار پرویز و... حالا اینا تازه بعد از دورانی بود که اوضاعش با دارو بهتر شد و حداقل من عضوی از خونواده شدم. وگرنه قبلش که تازه علائم آلزایمر شروع شده بود، یه شب خونهمون بود و میگفت تا این آقای غریبه بیرون نره، من اینجا نمیخوابم.</p><p>یا تصور کنین پدربزرگ من سال ۶۵ از دنیا رفته بوده، ولی مادربزرگم سال ۹۰ بعضی وقتها صداش میکرد و میگفت فلانی بیا مهمون داریم. این جور وقتها شما نمیتونی به بیمار آلزایمری بگی فلانی مُرده، چون همچین حرفی براش مثل توهین میمونه و فکر میکنه داری مسخرهش میکنی. یعنی وقتی مغزش تصمیم گرفته که فکر کنه یکی زنده هست (حتی ۲۵ سال بعد از مرگش)، دیگه کاری از دست شما ساخته نیست.</p><p>بگذریم... داشتم میگفتم این بخشهای مربوط به آلزایمر و دلایل افراد جنایتکار برام خیلی جالب بود و دم سازندههای بازی گرم که سراغ همچین سوژه متفاوتی رفتن.</p><p>[/SPOILER]</p><p>از نظر گیمپلی هم ویژگیهای خوب داشت و هم بد. مثلاً مبارزاتش بد نبود در مجموع، ولی بعضی جاها انقدر پشت سر هم تکرار میشد که دیگه به فنا میرفتم از شدت خستگی! یا مثلاً اگه غفلت میکردم و از مغازه یه سری غذا و دارو نمیگرفتم و توی مأموریت اصلی وارد مبارزات پشت سر هم میشدم، بیچاره میشدم و نمیشد نوار سلامتی رو پُر کرد. </p><p>یه مشکل دیگه هم چپوندن بعضی از مأموریتهای فرعی چرت و پرت وسط مأموریتهای اصلی بود که باید به زور میرفتیم. <img src="/styles/default/xenforo/smilies/meep/22.gif" class="smilie" loading="lazy" alt=":|" title="22 :|" data-shortname=":|" /> یعنی وسط ماجراهای خفن بازی و در حالی که آدم منتظره ببینه در ادامه چی میشه، یه دفعه چمیدونم یه گربهای گم و گور میشه یا یه پیرمردی وسط خیابون میافته زمین و حالا باید نیمساعت دنبال جمع و جور کردن این مأموریت فرعی باشیم تا بشه سراغ داستان اصلی رفت. <img src="data:image/gif;base64,R0lGODlhAQABAIAAAAAAAP///yH5BAEAAAAALAAAAAABAAEAAAIBRAA7" class="smilie smilie--sprite smilie--sprite151" alt=":D" title="4 :D" loading="lazy" data-shortname=":D" /> </p><p>ولی در مجموع خیلی حال کردم و یه جورایی انگیزه پیدا کردم برای بازی کردن Yakuzaها در کنار Lost Judgment. البته احتمالاً Yakuzaها تفاوتهای اساسی با این داشته باشن ولی چون استودیوی سازنده یکی هست، شاید از اونا هم خوشم بیاد.</p><p>راستی از نظر آموزش زبان هم با یه واژه جدید به نام Oyaji آشنا شدم که توی بازی بیشتر حکم «رئیس» رو داشت و مثل اینکه به طور کلی هم معنی پیرمرد رو میده، از نوع محترمانه. یعنی مثل تلفظش که یه جورایی شبیه «اوی حاجی» هست، خود کلمه هم نقش «حاجی/حاجآقا» خودمون رو داره که بعضیها برای احترام به پیرمردها میگن. <img src="data:image/gif;base64,R0lGODlhAQABAIAAAAAAAP///yH5BAEAAAAALAAAAAABAAEAAAIBRAA7" class="smilie smilie--sprite smilie--sprite151" alt=":D" title="4 :D" loading="lazy" data-shortname=":D" /></p></blockquote><p></p>
[QUOTE="Dinosaur, post: 5042800, member: 101"] به خاطر اینکه تاپیک برای نسخه اول Judgment نداریم یا اگه باشه هم زیر خاک رفته، اینجا مینویسم. :دی چقدر خوب بود این نسخه اول Judgment! :دی از اونجایی که من یه نسخه هم از Yakuza بازی نکردم و کلاً هیچ وقت سراغ این جور بازیهای ژاپنی غیرفانتزی نرفتم که توی کوچه و خیابونهای معمولی جریان دارن، هیچ انگیزهای هم برای بازی کردن Judgment نداشتم. ولی توی PS Now بود و رفتم سراغش و بدجوری اسیر شدم! فقط حیف که دیر فهمیدم چه چیز جالبیه و برای همین بیشتر بخش اصلی رو رفتم و مأموریتهای فرعی موند و بازی هم امشب یا فردا از PS Now درمیاد. بخش اصلی بازی واقعاً محشر بود و به شدت ازش لذت بردم. اوایلش یه ذره برام نامفهوم بود و انقدر کاراکتر توی همدیگه میلولیدن که نمیفهمیدم چی به چیه، ولی به تدریج که بیشتر باهاشون آشنا شدم، عاشق اکثر شخصیتها شدم. از مثبتها تا خاکستریها و حتی یه سری از منفیها. واقعاً شخصیتپردازیهای جالبی داشت و بهتر از همه هم «کایتو» بود با اون تیپ داشمشتی و لباس باحالش. :دی «هامورا» هم شخصیت خفنی داشت و صداش (توی نسخه ژاپنی) غوغا بود! در مورد داستان بازی: [SPOILER="Judgment"] به عنوان کسی که از نزدیک آلزایمر رو توی خونواده تجربه کردم، خیلی ارتباط برقرار کردم با داستان Judgment. آلزایمر واقعاً یکی از فجیعترین مشکلات بشر هست که تا وقتی کسی از نزدیک توی اطرافیان ندیده باشه، درک کاملی ازش نداره. به خاطر همینه که خیلیها که نمیدونن آلزایمر دقیقاً چیه، بهش حالت شاعرانهای میدن و میگن «کاش آلزایمر میگرفتیم و شکست عشقی رو فراموش میکردیم» و از این چرندیات. در حالی که این بیماری از هر جهت بیچاره میکنه خود طرف و اطرافیانش رو. یکی از مباحث جالب توی بازی، در مورد برادر یکی از مقامات بود (دادستان ارشد و این جور چیزا) که به خاطر نگهداری طولانیمدت از مادرشون که آلزایمر داشته، خودش هم از نظر روحی روانی به فنا میره و اتفاق ناگواری رو رقم میزنه. همچین چیزی واقعاً میتونه برای اطرافیان یه بیمار آلزایمری پیش بیاد، مخصوصاً اگه ۲۴ ساعته با طرف باشن. یعنی واقعاً سخته که از اون بنده خدا مواظبت کنی و از نظر جسمی و روحی نابود بشی، و از اون طرف بعضی وقتها بهت تهمت هم بزنه که ازش دزدی کردی یا فلان چیز رو پنهان کردی و... خاله من با مادربزرگم همچین وضعیتی داشت و توی یه خونه زندگی میکردن و خیلی سختی میکشید. البته مادرم و اون یکی خالهم هم هرکدوم هفتهای دو روز میرفتن که تنها نباشه، ولی باز سختیای که خالهم کشید واقعاً زیاد بود. بقیه ماها هم از نظر عاطفی خیلی روزهای سختی داشتیم و مثلاً مادربزرگم توی ۷،۸ سال آخر عمرش اصلاً نمیدونست من نوهش هستم و فکر میکرد یکی از فامیلهای دور هستم که در بچگی یتیم شده و حالا سرپناهی نداره و میاد پیش اونا! :| یه بار حسین بودم، یه بار خسرو، یه بار پرویز و... حالا اینا تازه بعد از دورانی بود که اوضاعش با دارو بهتر شد و حداقل من عضوی از خونواده شدم. وگرنه قبلش که تازه علائم آلزایمر شروع شده بود، یه شب خونهمون بود و میگفت تا این آقای غریبه بیرون نره، من اینجا نمیخوابم. یا تصور کنین پدربزرگ من سال ۶۵ از دنیا رفته بوده، ولی مادربزرگم سال ۹۰ بعضی وقتها صداش میکرد و میگفت فلانی بیا مهمون داریم. این جور وقتها شما نمیتونی به بیمار آلزایمری بگی فلانی مُرده، چون همچین حرفی براش مثل توهین میمونه و فکر میکنه داری مسخرهش میکنی. یعنی وقتی مغزش تصمیم گرفته که فکر کنه یکی زنده هست (حتی ۲۵ سال بعد از مرگش)، دیگه کاری از دست شما ساخته نیست. بگذریم... داشتم میگفتم این بخشهای مربوط به آلزایمر و دلایل افراد جنایتکار برام خیلی جالب بود و دم سازندههای بازی گرم که سراغ همچین سوژه متفاوتی رفتن. [/SPOILER] از نظر گیمپلی هم ویژگیهای خوب داشت و هم بد. مثلاً مبارزاتش بد نبود در مجموع، ولی بعضی جاها انقدر پشت سر هم تکرار میشد که دیگه به فنا میرفتم از شدت خستگی! یا مثلاً اگه غفلت میکردم و از مغازه یه سری غذا و دارو نمیگرفتم و توی مأموریت اصلی وارد مبارزات پشت سر هم میشدم، بیچاره میشدم و نمیشد نوار سلامتی رو پُر کرد. یه مشکل دیگه هم چپوندن بعضی از مأموریتهای فرعی چرت و پرت وسط مأموریتهای اصلی بود که باید به زور میرفتیم. :| یعنی وسط ماجراهای خفن بازی و در حالی که آدم منتظره ببینه در ادامه چی میشه، یه دفعه چمیدونم یه گربهای گم و گور میشه یا یه پیرمردی وسط خیابون میافته زمین و حالا باید نیمساعت دنبال جمع و جور کردن این مأموریت فرعی باشیم تا بشه سراغ داستان اصلی رفت. :دی ولی در مجموع خیلی حال کردم و یه جورایی انگیزه پیدا کردم برای بازی کردن Yakuzaها در کنار Lost Judgment. البته احتمالاً Yakuzaها تفاوتهای اساسی با این داشته باشن ولی چون استودیوی سازنده یکی هست، شاید از اونا هم خوشم بیاد. راستی از نظر آموزش زبان هم با یه واژه جدید به نام Oyaji آشنا شدم که توی بازی بیشتر حکم «رئیس» رو داشت و مثل اینکه به طور کلی هم معنی پیرمرد رو میده، از نوع محترمانه. یعنی مثل تلفظش که یه جورایی شبیه «اوی حاجی» هست، خود کلمه هم نقش «حاجی/حاجآقا» خودمون رو داره که بعضیها برای احترام به پیرمردها میگن. :دی [/QUOTE]
Insert quotes…
Verification
پایتخت ایران
ارسال نوشته
صفحه اصلی
انجمنها
گفتگو درباره بازیها و صنعت بازیهای ویدیویی
بازیهای کنسول و کامپیوتر
Lost Judgment
Top
نام کاربری یا ایمیل
رمز عبور
نمایش
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
مرا به خاطر بسپار
ورود
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی
همین حالا ثبت نام کن
or ثبتنام سریع از طریق سرویسهای زیر
Twitter
Google
Microsoft