*لطفا فقط به معرفی فیلمای ناب کمتر دیده شده بپردازین و پست متفرقه نباشه که کمک میکنه فیلم ها بین پست ها گم نشن و همه بتونن استفاده کنن*
Nostalghia (1983) by Andrei Tarkovsky
سالیان دراز در حسرت خورشید / اکنون ترسانیم از روشنایی روز
Nostalghia (1983) by Andrei Tarkovsky
سالیان دراز در حسرت خورشید / اکنون ترسانیم از روشنایی روز
متفاوت ترین و منحصر به فرد ترین تجربه سینمایی من 8 سال پیش توسط این قدیس به وجود امد. شاعر سینما (اندری تارکوفسکی) پادشاه سینمای شعر و روسیه. تک تک سکانس های فیلم های این بشر مثل یه قاب نقاشی میمونه و تک تک ثانیه هاش مثل یه شعر زیبا. تارکوفسکی 7 فیلم بلند داره که یکی از دیگری شاهکار ترن و Nostalghia فیلم محبوب من از ایشونه. ایشون فیلمساز مورد علاقه و شماره 1 Ingmar bergman غول سینمای کلاسیک هستش که حتما نظرشو راجبه فیلم Andrei rublev بخونید. از کارگردان های دیگه که عاشق این بشر و تحت تاثیرش بودن میتونم از kurosawa و کیارستمی و michael haneke , kiselowski , alejandro inaritu اسم ببرم. فیلم zerkalo یا mirror دیگر شاهکار تارکوفسکی تو لیست 10 فیلم برتر بسیاری از کارگردان های بزرگ تاریخه.
سبک فیلمسازیش همون طور که گفتم شاعرانه و متفاوته پس کسایی که اشنایی ندارن و تازه میخوان شروع کنن یه مطالعه مختصر راجب فیلمساز و سبکش قطعا میتونه برای ارتباط بر قرارکردن کمکتون کنه تا یکی از لذت بخش ترین تجربه های سینمایی تون رقم بخوره و صد البته اگه با ایشون اشنایی ندارین توصیه میکنم اول فیلم Stalker و ببینید بعد از ابتدای کارنامه ایشون و فیلم اولش Ivans childhood شروع کنید.
Nostalghia اولین فیلم تارکوفسکی که خارج از روسیه بعد از تبعیدش تو ایتالیا میسازه که نمایانگر دلتنگی و حس نوستالژی خود تارکوفسکیه
یه بیت شعر اول کاملا بیانگر مضمون کلی فیلم اما یه توضیح مختصر راجب فیلم
شاعر روس گورکاچوف همراه با مترجمی زیبا برای تحقیق راجب یک اهنگ ساز وارد ایتالیا میشه. از بدو ورودش به ایتالیا تارکوفسکی با نمایش صحنه های خاطرات گورکاچوف دلتنگی اونو برای روسیه و خوانوادش نشون میده وقتی که گورکاچوف حتی وارد صومعه نمیشه بیرون از صومعه و در میان مه فقط فقط غرق خاطرات گذشته خودشه و هیچ اعتنایی به اطراف و اطرافیان خودش نداره. گورکاچوف شخصی ناراحت تهی و منزجر از دنیای بیرون که به پوچی محض رسیده. درست مثل دومینیک . دومینیک شخصیه که گورکاچوف اونو تو ایتالیا میبینه اولین نفریه که توجه مردی مرده و خالی از احساسات که حتی به مترجم زیبای خودش نگاهم نمیکنه جلب میکنه چون دومینیک دقیقا مثل همون شخص پوچ و تو همون برزخ اگزیستانسیالیستی گیر کرده و گورکاچوف با اون همزاد پنداری میکنه. دومینیک سال ها قبل خودش و خوانودشو برای محافظت از کثافت دنیای بیرون به مدت 7 سال تو خونه زندانی میکنه و همه اونو یه دیوونه خطاب میکنن اما گورکاچوف اولین کسیه که بهش میگه من این کار تورو درک میکنم چون شدیدا با اون همزاد پنداری میکنه.
تارکوفسکی در این فیلم انگشت اتهام و انتقاد و به انسان ها و دنیایی که ساختن نشونه میگیره. وقتی وجود مرز ها باعث جدایی مردم شده و احساس دلتنگی تمام گورکاچوف و فرا میگیره و اون بیرون از صومعه تو مه غرق افکارش میشه و اعتنایی به اطرافش نداره.
برای نجات دنیا دومینیک از گورکاچوف درخواست میکنه که شمعی روشن کنه و از چشمه کاترین مقدس عبور کنه بدون خاموش شدن شمع. کاری که خودش هیچ وقت نتونسته انجام بده چون هر دفعه مردم که اونو دیوونه ای بیش نمیدونن مانعش میشن و خودش برای اجرای نمایش به رم میره.
چشمه نماد پاکی و عبور از چشمه با شمع روشن رسیدن به پاکی. در واقع تارکوفسکی عبور از چشمه را رستگاری انسان ها میدونه. بازگشت به طبیعت و دوری از تاریکی.
دومینیک تو رم سه روز سخن رانی میکنه و بعد خودشو اتیش میزنه وهمه فقط نظاره گر ایستاده نگاه میکنن. دومینیک تو این سکانس مسخ کننده مردم و دعوت به دوری از تاریکی بازگشت به طبیعت باز کردن جایی برای شنیدن صدای زنبور ها رسیدن به اتحاد و اقدام برای داشتن رویای مهمتر میکنه ولی فقط همه نظاره گرن و اونو فقط به چشم یه دیوونه میبینن و در حال ورداشتن سکه از ته چشمه کاترین مقدس اند.
تارکوفسکی از جامعه از هم پاشیده و دکادنس موجود انتقاد میکنه و مردم و دعوت به رهایی از مسائل بیهوده دنیوی میکنه.در واقع دومینیک با خودسوزی قصد بیدار کردن مردم و داره.
گورکاچوف شمعی روشن میکنه به سختی فراوان پس از خاموش شدن چند باره شمع و مبارزه با شک و تردید خودش بالاخره از چشمه عبور میکنه و پس از قرار دادن شمع روی لبه چشمه میمیره. رسیدن به رستگاری.
به اعتقاد تارکوفسکی این بهترین شات تمام دوران فیلمسازی اونه و عبور از چشمه با شمع روشن همان زندگیست.
تارکوفسکی در این فیلم انگشت اتهام و انتقاد و به انسان ها و دنیایی که ساختن نشونه میگیره. وقتی وجود مرز ها باعث جدایی مردم شده و احساس دلتنگی تمام گورکاچوف و فرا میگیره و اون بیرون از صومعه تو مه غرق افکارش میشه و اعتنایی به اطرافش نداره.
برای نجات دنیا دومینیک از گورکاچوف درخواست میکنه که شمعی روشن کنه و از چشمه کاترین مقدس عبور کنه بدون خاموش شدن شمع. کاری که خودش هیچ وقت نتونسته انجام بده چون هر دفعه مردم که اونو دیوونه ای بیش نمیدونن مانعش میشن و خودش برای اجرای نمایش به رم میره.
چشمه نماد پاکی و عبور از چشمه با شمع روشن رسیدن به پاکی. در واقع تارکوفسکی عبور از چشمه را رستگاری انسان ها میدونه. بازگشت به طبیعت و دوری از تاریکی.
دومینیک تو رم سه روز سخن رانی میکنه و بعد خودشو اتیش میزنه وهمه فقط نظاره گر ایستاده نگاه میکنن. دومینیک تو این سکانس مسخ کننده مردم و دعوت به دوری از تاریکی بازگشت به طبیعت باز کردن جایی برای شنیدن صدای زنبور ها رسیدن به اتحاد و اقدام برای داشتن رویای مهمتر میکنه ولی فقط همه نظاره گرن و اونو فقط به چشم یه دیوونه میبینن و در حال ورداشتن سکه از ته چشمه کاترین مقدس اند.
تارکوفسکی از جامعه از هم پاشیده و دکادنس موجود انتقاد میکنه و مردم و دعوت به رهایی از مسائل بیهوده دنیوی میکنه.در واقع دومینیک با خودسوزی قصد بیدار کردن مردم و داره.
گورکاچوف شمعی روشن میکنه به سختی فراوان پس از خاموش شدن چند باره شمع و مبارزه با شک و تردید خودش بالاخره از چشمه عبور میکنه و پس از قرار دادن شمع روی لبه چشمه میمیره. رسیدن به رستگاری.
به اعتقاد تارکوفسکی این بهترین شات تمام دوران فیلمسازی اونه و عبور از چشمه با شمع روشن همان زندگیست.
آخرین ویرایش: