ورود
ثبت نام
صفحه اصلی
اخبار بازی
بررسی بازی
حقایق بازیها
داستان بازی
بررسی سخت افزار
برنامههای ویدیویی
انجمنها
نوشتههای جدید
پرمخاطبها
جستجوی انجمنها
جدیدترینها
ارسالهای جدید
آخرین فعالیتها
کاربران
کاربران آنلاین
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
ورود
ثبت نام
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
Menu
Install the app
Install
فراخوان عضویت در تحریریه بازیسنتر | برای ثبت درخواست کلیک کنید
صفحه اصلی
انجمنها
معرفی و بحث پیرامون بازیها
Game Communities
یک داستان سایلنت هیلی!
ارسال پاسخ
JavaScript is disabled. For a better experience, please enable JavaScript in your browser before proceeding.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
متن گفتگو
<blockquote data-quote="devil girl" data-source="post: 1779479" data-attributes="member: 22854"><p>آقا شهاب خیلی خوب بود ولی به نظر من هم شما خیلی زود کاراکترتون رو به شهر وارد کردید هر چند فکر می کنم دلیلی برای این کار وجود داشته حتما منتظر ادامه ش هستم</p><p>......................................</p><p>دوستان من هم سناریوی جدیدی رو نوشتم که به صورت فیلمنامه هست </p><p style="text-align: right"><span style="font-size: 12px"><span style="color: #000000"><span style="font-family: 'Tahoma'">سایلنت هیل : سایه های نفرین شده </span></span></span></p> <p style="text-align: right"><span style="font-size: 12px"><span style="color: #000000"><span style="font-family: 'Tahoma'"></span><span style="font-family: 'Tahoma'">Silent hill: Damned Shadows</span></span></span><span style="font-family: 'Tahoma'"></span></p> <p style="text-align: right"><span style="font-family: 'Tahoma'"><span style="font-size: 12px"><span style="color: #000000">(البته ممکنه در انتخاب اسم تجدید نظر بشه ولی هر چی فکر کردم با مسما تر از این اسم پیدا نکردم!)</span></span></span></p> <p style="text-align: right"><span style="font-family: 'Tahoma'"><span style="font-size: 12px"><span style="color: #000000"> <img src="http://www.sintemor.com/image/image_gallery?img_id=77545&t=1249079685014" alt="" class="fr-fic fr-dii fr-draggable " style="" /></span></span></span></p> <p style="text-align: center"></p> <p style="text-align: right"><span style="font-family: 'Tahoma'"><span style="font-size: 12px"><span style="color: #000000"><span style="font-family: 'Tahoma'">صحنه ی اول: راهروی بیمارستان جوزف فیشر- بخش روانی –ساعت 4:50 بعدازظهر)</span></span></span></span></p> <p style="text-align: right"><span style="font-family: 'Tahoma'"><span style="font-size: 12px"><span style="color: #000000">دوربین راهروی طولانی یک بیمارستان با دیوارهای آبی رنگ پریده و سرامیکهای ترک خورده و خاکستری را نشان می دهد. روی سقف راهروی طویل نور چندین لامپ مهتابی سفیدرنگ فضای افسرده و نیمه روشنی از راهرو را ایجاد کرد. در همین لحظه صدای پای شخصی به گوش می رسد که به سرعت در راهروی یخ زده ی بیمارستان حرکت می کند. اندکی بعددوربین زن میانسال قد بلندی که کت و دامن سرمه ای رنگ به تن کرده و موهای قهوه ای رنگش را به شکل گوجه با کش محکمی بسته نشان می دهد. زن پوستی سفید و چهره ی جدی ودر عین حال مهربان دارد خطهایی روی پیشانیش به چشم می خورد و عینک طبی بیضی شکل به چشم زده ، کفشهای پاشنه بلند مشکی رنگ پوشیده و در حالیکه پرونده ی زرد رنگی رابدست گرفته است در راهرو حرکت می کند. از کنار اتاقهای متعددی که در راهرو قراردارد عبور می کند. تا بالاخره جلوی در اتاق شماره ی 23 می ایستاد. نفس عمیقی میکشد. پرونده را باز می کند و با دقت به صفحات آن نگاه می کند. در گوشه ی سمت راست بالای نخستین برگه عکس زن جوانی به چشم می خورد . زن پوستی به رنگ صورتی دارد موهای بلوندش تا روی شانه هایش کشیده شده ، چشمان آبی رنگ دارد . در کل چهره ی جذاب و زیبایی دارد اما نگاهش نگاهی بی احساس و سرد است. پایین عکس نام ومشخصات دختر نوشته شده . </span></span></span></p> <p style="text-align: right"><span style="font-family: 'Tahoma'"><span style="font-size: 12px"><span style="color: #000000">نام: اشلی </span></span></span><span style="font-family: 'Tahoma'"><span style="font-size: 12px"><span style="color: #000000">Ashley</span></span></span><span style="font-family: 'Tahoma'"></span></p> <p style="text-align: right"><span style="font-family: 'Tahoma'"><span style="font-size: 12px"><span style="color: #000000">نام خانوادگی: اوزبورن </span></span></span><span style="font-family: 'Tahoma'"><span style="font-size: 12px"><span style="color: #000000">Ozborn</span></span></span><span style="font-family: 'Tahoma'"></span></p> <p style="text-align: right"><span style="font-family: 'Tahoma'"><span style="font-size: 12px"><span style="color: #000000">متولد : 1985.5.23</span></span></span></p> <p style="text-align: right"><span style="font-family: 'Tahoma'"><span style="font-size: 12px"><span style="color: #000000">جنس: زن</span></span></span></p> <p style="text-align: right"><span style="font-family: 'Tahoma'"><span style="font-size: 12px"><span style="color: #000000">زن پرونده را ورق می زند در صفحه ی دیگر قطعه ی بریده شده روزنامه ای به چشم میخورد . روی آن عکس مرد جوانی با موهای مشکی رنگ و چشمان درشت سبز و سفید پوستی توجه زن را به خود جلب می کند درست در کنار عکس آن مرد اینگونه نوشته شده :</span></span></span></p> <p style="text-align: right"><span style="font-family: 'Tahoma'"><span style="font-size: 12px"><span style="color: #000000">امروز 25 ژانویه ی سال 2005 ساعت 7 صبح</span></span></span></p> <p style="text-align: right"><span style="font-family: 'Tahoma'"><span style="font-size: 12px"><span style="color: #000000">جسد مرد جوانی به نام مکس لینکون در بیشه ای نزدیک به دریاچه ی تولکا کشف شد. سربازرس جو مک گومری اظهار داشت که جسد صبح دیروز توسط مرد ماهیگیری پیدا شد وبلافاصله با کلانتر محلی تماس گرفته شد . مرد 23 ساله در حالیکه چاقویی در جمجمعه ش فرو رفته بود به قتل رسیده . پلیس در پی یافتن شواهدی محکم تر برای دستگیری قاتل است.</span></span></span></p> <p style="text-align: right"><span style="font-family: 'Tahoma'"><span style="font-size: 12px"><span style="color: #000000">زن پرونده رامی بندد و وارد اتاق 23 می شود....</span></span></span></p></blockquote><p></p>
[QUOTE="devil girl, post: 1779479, member: 22854"] آقا شهاب خیلی خوب بود ولی به نظر من هم شما خیلی زود کاراکترتون رو به شهر وارد کردید هر چند فکر می کنم دلیلی برای این کار وجود داشته حتما منتظر ادامه ش هستم ...................................... دوستان من هم سناریوی جدیدی رو نوشتم که به صورت فیلمنامه هست [RIGHT][SIZE=3][COLOR=#000000][FONT=Tahoma]سایلنت هیل : سایه های نفرین شده [/FONT][FONT=Tahoma]Silent hill: Damned Shadows[/FONT][/COLOR][/SIZE][FONT=Tahoma] [SIZE=3][COLOR=#000000](البته ممکنه در انتخاب اسم تجدید نظر بشه ولی هر چی فکر کردم با مسما تر از این اسم پیدا نکردم!) [IMG]http://www.sintemor.com/image/image_gallery?img_id=77545&t=1249079685014[/IMG][/COLOR][/SIZE][/FONT][/RIGHT] [CENTER][/CENTER] [RIGHT][FONT=Tahoma][SIZE=3][COLOR=#000000][FONT=Tahoma]صحنه ی اول: راهروی بیمارستان جوزف فیشر- بخش روانی –ساعت 4:50 بعدازظهر)[/FONT] دوربین راهروی طولانی یک بیمارستان با دیوارهای آبی رنگ پریده و سرامیکهای ترک خورده و خاکستری را نشان می دهد. روی سقف راهروی طویل نور چندین لامپ مهتابی سفیدرنگ فضای افسرده و نیمه روشنی از راهرو را ایجاد کرد. در همین لحظه صدای پای شخصی به گوش می رسد که به سرعت در راهروی یخ زده ی بیمارستان حرکت می کند. اندکی بعددوربین زن میانسال قد بلندی که کت و دامن سرمه ای رنگ به تن کرده و موهای قهوه ای رنگش را به شکل گوجه با کش محکمی بسته نشان می دهد. زن پوستی سفید و چهره ی جدی ودر عین حال مهربان دارد خطهایی روی پیشانیش به چشم می خورد و عینک طبی بیضی شکل به چشم زده ، کفشهای پاشنه بلند مشکی رنگ پوشیده و در حالیکه پرونده ی زرد رنگی رابدست گرفته است در راهرو حرکت می کند. از کنار اتاقهای متعددی که در راهرو قراردارد عبور می کند. تا بالاخره جلوی در اتاق شماره ی 23 می ایستاد. نفس عمیقی میکشد. پرونده را باز می کند و با دقت به صفحات آن نگاه می کند. در گوشه ی سمت راست بالای نخستین برگه عکس زن جوانی به چشم می خورد . زن پوستی به رنگ صورتی دارد موهای بلوندش تا روی شانه هایش کشیده شده ، چشمان آبی رنگ دارد . در کل چهره ی جذاب و زیبایی دارد اما نگاهش نگاهی بی احساس و سرد است. پایین عکس نام ومشخصات دختر نوشته شده . نام: اشلی [/COLOR][/SIZE][/FONT][FONT=Tahoma][SIZE=3][COLOR=#000000]Ashley[/COLOR][/SIZE][/FONT][FONT=Tahoma] [SIZE=3][COLOR=#000000]نام خانوادگی: اوزبورن [/COLOR][/SIZE][/FONT][FONT=Tahoma][SIZE=3][COLOR=#000000]Ozborn[/COLOR][/SIZE][/FONT][FONT=Tahoma] [SIZE=3][COLOR=#000000]متولد : 1985.5.23 جنس: زن زن پرونده را ورق می زند در صفحه ی دیگر قطعه ی بریده شده روزنامه ای به چشم میخورد . روی آن عکس مرد جوانی با موهای مشکی رنگ و چشمان درشت سبز و سفید پوستی توجه زن را به خود جلب می کند درست در کنار عکس آن مرد اینگونه نوشته شده : امروز 25 ژانویه ی سال 2005 ساعت 7 صبح جسد مرد جوانی به نام مکس لینکون در بیشه ای نزدیک به دریاچه ی تولکا کشف شد. سربازرس جو مک گومری اظهار داشت که جسد صبح دیروز توسط مرد ماهیگیری پیدا شد وبلافاصله با کلانتر محلی تماس گرفته شد . مرد 23 ساله در حالیکه چاقویی در جمجمعه ش فرو رفته بود به قتل رسیده . پلیس در پی یافتن شواهدی محکم تر برای دستگیری قاتل است.[/COLOR][/SIZE][/FONT] [FONT=Tahoma][SIZE=3][COLOR=#000000]زن پرونده رامی بندد و وارد اتاق 23 می شود....[/COLOR][/SIZE][/FONT][/RIGHT] [/QUOTE]
Insert quotes…
Verification
پایتخت ایران
ارسال نوشته
صفحه اصلی
انجمنها
معرفی و بحث پیرامون بازیها
Game Communities
یک داستان سایلنت هیلی!
Top
نام کاربری یا ایمیل
رمز عبور
نمایش
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
مرا به خاطر بسپار
ورود
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی
همین حالا ثبت نام کن
or ثبتنام سریع از طریق سرویسهای زیر
Twitter
Google
Microsoft