درود
یکی از مقالات خیلی خوب دیگه ای که با دوستم محمد رضا کار کردیم همین بود. امیدوارم ازش لذت ببرید
[FONT=&]دوستانی که رزیدنت اویل 6 رو بازی کرده باشن مطمئنا درمورد کارلا خیلی کنجکاو شدن و همینطور کار هایی که او با سیمنز انجام داد و اصلا چرا بهش خیانت کرد، این ها همه سوال هایی هست که باید بهش جواب داده بشه و من طی این مقاله میخوام جواب هاش رو بدم[/FONT].
[FONT=&]
اول از همه باید برگردیم به سال 1998، زمانی که حادثه راکون سیتی رخ داد. در اون زمان ایدا ونگ یکی از جاسوسانی بود که ماموریت داشت تا ویروس[/FONT] G [FONT=&]رو بدست بیاره، جالبه که بدونید که ایدا اون زمان با سیمنز در ارتباط بوده و برای اون کار میکرده، همینطور هم سیمنز به شدت هوش و زیبایی و مهارت های ایدا رو تحسین میکرده و در قلبش یک نوع احساس عشق به ایدا داشته[/FONT].
[FONT=&]
اما سیمنز به نوعی سردسته کسایی بود که در مجلس خواستار نابودی راکون سیتی بود و همینطور هم شد و به هدفش رسید، بعد از اون بود که ایدا سیمنز رو فردی خطرناک دونست و بهش خیانت کرد و رهایش کرد، این اتفاق باعث شد که سیمنز به شدت ضربه روحی بخوره و وجودش رو ناراحتی بگیره. زمانی که ایدا او را ترک کرد، سیمنز یادداشتی از خود بجای گذاشت که به شرح زیر است[/FONT]:
[FONT=&]ایدا مرا ترک کرده است؟ چرا؟ ما باید بهترین همکاران همدیگر می شدیم. او زیباترین و باهوش ترین انسانی است که من در این دنیا دیده ام. فقط او به تنهایی این شایستگی را دارد که کنار من بایستد. او باید این را میدانست! افسوس... ایدا وانگ از کنار من رفته است[/FONT]...
[FONT=&]حال باید شخص دیگری را در این بین معرفی کنیم؛ کارلا رادامز[/FONT].
[FONT=&]
کارلا یکی از محققان سیمنز بود، او یکی از نابغه های علم زیست بود به طوری که در [/FONT]15 [FONT=&]سالگی دکترای خود در زمینه علم ژنتیک دریافت کرد. از آنجایی که قبلا گفتیم سیمنز رهبر خانواده بود او را استخدام کرد و به عنوان یکی از محققین اش از او استفاده کرد. او هوش و کار های کارلا را به شدت تحسین میکرد و به نوعی به او مانند ایدا نگاه میکرد و برای همین بین آن دو یک حس صمیمانه شکل گرفت[/FONT].
[FONT=&]
کارلا نیز برای سیمنز بر روی ویروس[/FONT] C [FONT=&]کار کرد و آن را گسترش داد و همینطور سیمنز هم نیز بخاطر قدرت زیادی که داشت برای او هرچیزی که نیاز داشت فراهم میکرد تا در آزمایش هایش موفق شود، کارلا درمورد آزمایش هایش یک یادداشت به جای گذاشت که در زیر می بینید[/FONT]:
" [FONT=&]من تونستم به یک نمونه ی بی ضرر ویروس[/FONT] T-Veronica [FONT=&]دست پیدا کنم، و تصمیم گرفتم که از اون به عنوان مبنای تحقیقاتم برای بدست آوردن سلاح های ویروسی جدید استفاده کنم. اول، موفق شدم که اون چیزی رو که باعث تغییر شکل[/FONT] DNA [FONT=&]میشه رو استخراج کنم. مشخصه ای که از ویروس مادر هم قدرتمندتر شده است. با ترکیب این با[/FONT] T-Veronica [FONT=&]من تمام احتمالاتی رو که ممکنه باهشون سلول های مغزی از بین برن رو از بین بردم. که قبلا عیب بزرگ ویروس بود. من اسم این ترکیب رو[/FONT] T-02 [FONT=&]میذارم. قبلا اگه ویروس[/FONT] T-Veronica [FONT=&]به کسی تزریق میشد، او بایستی به خوابی طولانی در دمای بسیار پایین میرفت تا به آرامی خودش را بتواند با ویروس سازگارو از نابودی سلول های مغزی بخاطر تغییر شکل سریع جلوگیری کند. با این حال با وجود[/FONT] T-02 [FONT=&]به این مراحل دیگه نیاز نیست. و حالا اگه فقط بتونم با یک نمونه از ویروس جی که از بدن [/FONT]Sherry Birkin [FONT=&]بیرون آورده شده ترکیبش کنم، من ویروس بی عیب و نقصی رو خواهم داشت[/FONT]. [FONT=&]نمیدونم چند سال ممکنه طول بکشه، ولی تمام سعیمو میکنم تا سیمونز بهم افتخار کنه[/FONT]. "
[FONT=&]حال بر میگردیم به شخصیت سیمنز، او پس از اینکه ایدا او را ترک کرد تصمیم گرفت برای خودش ایدایی دیگر بسازد، برای همین شروع به آزمایش کرد تا بتواند کلونی از او در بیاورد. او شکست های زیادی در این راه خورد و در آخر متوجه شد که[/FONT] DNA [FONT=&]کارلا بسیار به ایدا شبیه است پس او را گول زد و کارلا نیز که فکر میکرد سیمنز عاشق اوست، قبول کرد تا در آزمایشش شرکت کند[/FONT].
[FONT=&]این آزمایش با موفقیت پیش رفت و کارلا تبدیل به کلون ایدا شد[/FONT].
[FONT=&]اما این همه راه نبود. او فقط شبیه ایدا بود برای همین سیمنز او را تمرین داد تا عقل و رفتار و حتی طرز فکر او نیز شبیه ایدا باشد. و این تمرین ها نیز جواب داد و او نمونه ای کامل از ایدا ونگ شد[/FONT].
[FONT=&]
اما مشکل دیگر این بود که بخشی از کارلای واقعی در اعماق وجود ایدای دوم مانده بود. او احساس میکرد زندگی اش نابود شده و تمامی این ها را تقصیر سیمنز میدانست او در
این مورد یاد داشتی نوشته است که به شرح زیر است[/FONT] :
" [FONT=&]من خدمتگزار وفادار سیمونز، ایدا وانگ هستم. من هر کاری که اون بخواد انجام میدم و در مقابل، او هم هرکاری که من بخوام رو انجام میده. ما بهترین شریک هم هستیم و هیچ چیز نمیتونه بینمون بیاد. اما اخیرا وقتی تو چشاش نگاه میکنم در اعماق وجودم یک حس وحشتناکی دارم. نمی فهمم چرا باید همچین حسی داشته باشم وقتی قراره باهم باشیم یه صدایی فریاد میزنه : " بکشش! رویاهاشو نابود کن! نذار به چیزی که میخواد برسه! " و این صدا هر روز بلند تر و بلند تر میشه. اما چرا ؟ من چمه؟ اون منو خیلی دوس داره و من هم همینطور. هیچ دلیلی وجود نداره که همچین احساس هایی داشته باشم. من نمیتونم دنیا رو بدون اون تصور کنم. من همه چیزو به اون دادم. من هیچ وقت نمیخوام که رویاهاشو نابود کنم[/FONT]. [FONT=&]هیچ وقت[/FONT]. "
[FONT=&]همانطور که می بینید این حس بسیار قوی شد تا اینکه بالاخره کارلا در چین به سیمنز خیانت کرد و نوع بسیار قوی و نادری از ویروس سی رو به او تزریق کرد، او یک دیوانه شده بود و تنها هدفش این بود که دنیا را به آشوب بکشد و نظم و ثباتی که خانواده و سیمنز همیشه آرزویش رو داشتند از بین ببرد و در این راه از هیچ چیزی دریغ نکرد. برای همین او موشک هایی را حامل ویروس[/FONT] C [FONT=&]آماده کرد تا در تمام کره زمین پخش کند. او در این مورد نیز یادداشتی نوشته است[/FONT]:
" [FONT=&]به زودی من دنیای منفور اون مرد رو بوجود میارم.مخلوقات فوق العاده من دنیای جدید رو می آفرینند. دنیایی که برای اون نامناسبه برای من مناسب ترینه. بهرحال دلم براش میسوزه[/FONT]..
[FONT=&]میدونم آیا اون میتونه با تلاش زیاد تو دنیای جدید به یک بدن مناسب تغییر شکل بده؟ ثباتی که اون دوست داره. تعادل محکم و استوار. اون هیچوقت به دستش نمیاره. بدنش تا آخر فقط تغییر شکل میده[/FONT]..
Google