سلام بچه ها:
بازی های بسیاری بودند که ریبوت شده و با موفقیت زیادی روبه رو شدند مانند tomb raiderبا اینکه در سری ریبوت شده و داستان متفاوتی را ارائه داده بازهم طرفدار های زیادی را به همراه دارد اما با ریبوت شدن بازی dmcطرفدار هایبازی معترض شدند.این موضوع نه فقط در ایران بلکه در تمام دنیا اثبات میکند و این نکته را میتوان از تمام سایت های معتبر دید و نمونه کوچکتر را نیز میتوان در سایت مشهور و معتبر پخش فیلم در you tubeدر فیلم منتشر شده در بازی در E3 2011مشاهده کرد که بیشتر افراد با دیدن تریلر نظر منفی به بازی داده بودند ین مطلب نیز خود دلیل دارد:
*چهره دانته بطور کلی عوض شده و تبدیل به یک مزدور دیوانه شده است اما این موضوع در لارا کرافت صدق نمیکند همان دختر همیشگی با موها و چشمان قهوه ای رنگ و البته در سری جدید صفت ها و ویژگی های جالبتری در او پدید امده است کهباعث افزایش طرفدار در بازی شده است.
*لارا در این قسمت بازی پیشرفت های زیادی را از لحاظ گرافیکی و گیم پلی و حتی خود شخصیت نیز کرده است اما دانته جدید دچار پسرفت های زیادی از نظر گرافیکی و ظاهر کرده است و بجای فرد شکست ناپذیر قبلی فردی ضعیف تر از دانته قبلی به حساب می اید.
*داستانهای بازی توم ریدر ریبوت شده اند با این تفاوت که ریبوت ها در سطح پایین تری را به خود میگرفتند اما DMCبطور کاملا واضح و اشکارا ریبوت خود را اثبات میکند نه تنها در داستان و چهره دانته و....از همه لحاظ ها بازی ریبوت شده است چنانچه قسمتی از تریلر بازی را مشاهده میکنیم هر محیط بازی را به غیر از بازی های پرهیجان مانند DMCرا مشاهده میکنیم.
*همه از لارا انتظاراتی چون زنی شجاع و ماجراجو را داشتند و با دیدن تریلر جدید به این نتیجه رسیدند اما از دانته مردی قدرتمند سالم که توانایی مبارزه با هر موجودی را دارد و شکست ناپذیری ان قابل تحسین بود را انتظار دارند اما بادیدن دانته که در بیمارستان در حال درمان و شکنجه بوده و علاوه بر ان علاقه دانته به سیگار بطور اشکار بیشتر افرادرا از دانته جدید بیزار کرد.
*اعتیاد به سیگار و مصرف مواد مخدر و ناراحتی های روانی داشتن جزئی از ناهنجاری های هر جامعه بوده که هر فرد با دیدن شخصی با چنین ویژگی در شخصی جقارت را در چشمان ان شخص میبیند اما بعضی افراد نیز برای این افراد ناراحت میشوند اما دانته دارای این ویژگی های زبونی نبوده و همیشه در اوج و موفقیت های خود سیر میکرده.
*مشکل دیگری نیز که در اینسری دیده میشود بسته به مشکل داستان قبلی خود یعنی DMC 4بودهزیرا دانته شمشیر را به دست نیرو سپرده و نیرو ان را در پیش خود محفوظ میدارد و در فکر این بوده تا با دانته قرار ملاقاتی را بگذارد و نکته جالب اینجاست که در این سری شکسته شدن شمشیر ورجیل و چگونگی افتادن ان بدست اگنوس و جذب شدن ان بدست نیرو واقعا یک نکته مجهول بوده و همان طور نیز هویت نیرو و فاش نشدن اینکه چه اتفاقی بر اسپاردا افتاده و اینکه موندس در جهنم زندانی است و اکنون در دسیسه ای را بر پا کند و یا اینکه ورجیل کته شد اما این امر بهوضوح بیان نشد و....با این مدارک و مجهولات میتوانستند داستانی غنی را عرضه کنند و دیگر احتیاجی به ریبوت و از نو رسانی داستان نبود و این خود از نظر اقتصادی برای سازندگان بهتر بود زیرا ازلحاظ ساختن شخصیت جدید هزینه ای نمیشد و طرفداران بازی را نیز ناراضی نمیساختند.
*سیاست یکی از اساسی ترین نکته های که در هر کجا(چه در بازی سازی و چه در همه دنیا)نقش اساسی را داشته است اگر سازنده ها کمی سیاست خود را در بازیسازی بکار میبردند به موفقیت بالایی میرسیدند مثلا میتوان گفت داستان های لارا کرافت را تغییر دادند اما تغییر جزئی در ظاهر او قرار دادند اما تغیرات دانته بسیار چشمگیر بوده از لحاظ چهره هیچ تفاوتی با دانته سابق نداشته اما از لحاظ مبارزات و سلاح ها و حتی اخلاقنیز تفاوت زادی را دارا است.
*تبلیغات نیز تاثیر خوبی در موفقیت بازی ا دارد با این حال تبلیغات بسیار کمی در رابطه با بازی انجام شده است و امیدوارم تبلیغات در زمینه بازی افزایش یابد.حتی یکی از عوامل موفقیت چشمگیر توم ریدر تبلیغاتی بود که در زمینه لارا انجام شد و اورا را به یکی از زنان اسطوره در دنیای بازی تبدیل کرد.
*شرکت سازنده بازی یکی از اساسی ترین گام در انتخاب بازی اسا و سازنده بازی باید فردی با سابقه ای خوب و در صورت تازه کار بودن ارمان های بالایی را در ذهن داشته باشد.
اما هنوز جای امیدی بوده زیرا داستان بازی مشخص نشده و نمیتوان از شکست و پیروزی بازی حرفی را زد اما بعضی افراد نیز چهره دانته را مورد بررسی قرار داده و به گفته انها دانته سابق هیچ ربطی به دانته جدید ندارد و این نکته نیز قابل توجه همگان اعلام میشود:
انچه میبینید درست است و ظاهر دانته سابق با دانته ریبوت شده تقریبا یکسان است.همان گونه که مشاهده میشود فرم چشم ها و ابرو ها و بینی و لب ها حتی فرم صورت با دانته قبلی هیچ تفاوتی را نداشته و تنها تفاوت فقط در راگ و مدل مو قابل ملاحظه است.میتوان با دیدن این موضوع بطور کامل متوجه شد که این دانته فرزند نیرو و کایرو یا فرزند و یا خواهر لیدی و یا دانته دور از ذهن نیست و همان دانته بوده که اورا میشناختیم.چند فرضیه ر این مورد گفته میشود که ممکن است به نظر منطقی اید:
از گذشته دانته را به خوبی میشناسیم و میدانیم او و خانواده اش توسط موندوس و سردارانش ربوده شده و از ان پس موندوس پدر دانته یعنی اسپاردا را به زندانی کرده و از ان پس برای عذاب اسپاردا(کسی که برای انسانها در مقابل ارتش خود ایستاد و به موندوس خیانت کرد)اوا همسر اورا به قتل رساند و قصد کشتن فرزندان اسپاردا را داشت دانته فرار کرده و ورجیل نیز در چنگ موندوس ماند و به خلق و خوی شیطانی او رشد یافت اما دانته فرار کرده و خود را با هر زحمتی که شده به دنیای انسانها رساند .چهره دانته از ترس و وحشت مانند دیوانگان شده بود انسانهای زمینیبا دیدن دانته فورا به طرف او رفتند و از دانته علت رعب و وحشتش را پرسیدند دانته در جواب گفت: ((ان ها........ان شیاطین.........ان هیولا ها خانواده مرا مورد ازار قرار دادند..........لطفا کمکم کنید التماس میکنم!!!))میدانیم که از ماجرای اسپاردا 2000سال میگذرد و انسانها با شنیدن این حرف بسیار متعجب شده و دانته را دیوانه ای تصور کردند.یکی از افراد موندوس که خودر را به مانند انسانها کرده بود همان لحظه جلو امد و گفت:از ظاهر و حرف های این پسرک میتوانم به وضوح تشخیص دهم که دیوانه ای بیش نیست .سپس همه مردم حرف اورا تایید کردند.ان مرد شیطانی رو به دانته کرد و گفت: ((پسرم تو خوب هستی؟رنگت پریده و حرف هایت با عقل جور در نمی اید!!تو باید حتما به پیش روان پزشک بروی و تحت مداوا قرار بگیری؟))دانته با دیدن ان مرد فهمید که شیطانی بیش نیست و با فریاد گفت: ((تو خود شیطان هستی و نمیتوانی با حرف هایت مرا دیوانه جلوه دهی؟تو هم یکی از افراد موندوس هستی و لازم نیست بی جهت خودت را مهربان نشان دهی!همه شیاطین بی ذات اند و تو میتوانی خود را خوب جلوه دهی!))ان شخص در همان لحظه لبخندی زد و گفت : ((به شما گفتم!او دیوانه ای بیش نیست و با این حرف هایش ممکن است همه مارا شیطان تصور کند!موقعیت ما در خطر است!اگر این پسر تحت درمان ویژه قرار نگیرد در اینده ممکن است به یک جانی که همه را شیطان میداند تبدیل شود و با این بهانه همه را به کشتن دهد!)) همه مردم تایید کردند . در همان لحظه یکی از افراد گفت : ((ابتدا باید به پلیس زنگ بزنیم تا مسئله روشن شود.))پلیس ها پس از مدتی رسیدند یکی از ماموران نشست و دانته را نوازش کرد و گفت: ((پسرم نام تو چیست؟))دانته با بی اعتنایی جواب میدهد: ((من به کسی جواب نمیدهم همه مرا دیوانه فرض کرده اند!))مامور پلیس لبخندی زد و گفت: ((کسی نمیخواهد تو را دیوانه جلوه دهد!ما فقط قصد کمک را به تو داریم.چه اتفاقی برایت افتاده که به این روز درامده ای؟))دانته که ارامش خود را بدست اورده بود گفت: ((نامم دانته است.امروز صبح همه ما در خانه بودیم من مشغول بازی بودم و برادرم ورجیل نیز در حال مطالعه کتاب بود و مادرم نیزدر حال پختن غذا در اشپز خانه بود و پدرم نیز مشغول حساب و کتاب های کاری اش بود که ناگهان....))اشک از چشمان دانته جاری شد.مامور پلیس که بسیار متاثر شده بود دانته را به اداره پلیس برده و از او خواست تا ادامه این ماجرا را برایش تعریف کند. دانته من من کنان ادامه ماجرا را تعریف کرد: ((همه شیشه ها خانه شکسته شد من از ترس به سرعت در اغوش مادرم رفتم و پدرم به بیرون خانه رفت تا وضعیت را بررسی کند ولی پدرم را از پشت گرفتند و بردند من و مادر و برادرم خیلی میترسیدیم ناگهان موجوداتی عجیب و غریب با صورتی وحشتناک و کریح وارد خانه ما شدند و من را بیهوش کردند.در همان لحظه چشمانمرا باز کردم.اطرافم فقط اتش بود که دیده میشد وان طرف تر مادرم را در حال جیغ کشیدن دیدم.ان موجودات اورا کتک میزدند و برادرم نیز بسیار عصبانی شده بود و با فریاد گفت چکار میکنید؟او مادر ماست!هیولایی امد و گفت خفه شو و برادرم را به شلاق گرفت.در همان لحظه یک موجود عجیب بسیار بزرگی را دیدم .همه اورا با نام موندوس اعظم خطاب میکردند .با امدن موندوس همه موجودات ادای احترام کردند.موندوس مادرم را گرفت و در جلوی سیاه چالی که پدرم را زندانی کرده بود اورد و گفت :اه اسپاردای خیانتکار!چقدر از دیدن تو خوشحالم!پدرم با عصبانیت فریاد زد:تو فقط یک موجود پست هستی چطور توانستی از سیاه چال بگریزی؟موندوس گفت:فرار کردن برایمن که سلطان شیاطینم کاری ندارد!مخصوصا اینکه همه و همه طرفدار من هستند نه تو خیانت کار!تو انسانها را نجت دادی و با این کار ها خیانت بزرگی را به من کردی.ما به پیشرفت های زیادی رسیده بودیم و تمام انسانها را به خدمت خود در اورده بودیم.اما تو بجای اینکه از جایگاه خود لذت ببری خودت را خوار این انسانهای پست کردی!میبینی!!انقدر ضعیف است که با یک انگشت او را بلند کرده ام!این موجودات هیچ ارزشی برای زنده ماندن را نیز ندارند.در همان لحظه موندوس خنجری بدست گرفت و با ان رگ گلوی مادرم را برید.همان موقع پدرم فریادی زد و گفت:ای شیطان پست با همسرم چه کردی؟موندوس در پاسخ گفت:کاری که باید میکردم و با پسرانت هم میکنم.در همان موقع من دستانم را باز کردم و فرار کردم. صدای فریاد برادرم هنوز به گوش میرسید من متوجه شدم پدرم شیطانی بیش نبوده و عامل مرگ مادر و برادرم را فقط فقط او بوده.......و حالا نیز اینجا هستم.))مامور پلیس نمیتوانس حرف های دانته را باور کند و به تصور او دانته دیوانه [شده و باید مدتی را در اسایشگاه به سر ببرد.او میذانست اکر بطور صریح بیان کند اتفاقات ناگواری پیش خواهد امد بنابراین به دانته جا و مکانی برای سکونت داد و پرستاران تیمارستان را از وجود بیماری خبر داد.پرستاران تیمارستان دانته را با خود بردند و در اتاقی او را دست و پا بسته نگاه داشتند.صبح شد.دانته بیدار شده بود ولی اطراف خود را دیورای با بالشت های سفید دید.بله انجا تیمارستان بود.دانته فریاد زد : ((چرا مرا اینجا اورده اید؟اینجا چه خبر است؟کمک!!))در ان لحظه کتر به همراه چند پرستار امدند و به دانته ارام بخشی را تزریق کردند و اینگونه زندگی دردناک دانته از اینجا اغاز میشود.دانته راه های زیادی را برای فرارامتحان میکند اما همیشه گیر افتاده و به جای اول خود بازگشته.دانته از زندگی خود خسته شده و بار ها و بار ها دست به خوکشی ها و خود زنی های مکرر شده بود اما در این راه نیز به موفقیتی دست پیدا نکرد.هر بار خود را از راه و روشی میکشت و خود را به مردن میزد اما پس از مدتی چشمانش را باز میکرد و میفهمید که نمرده است با اینکه خون زیادی را از دست میداد و از ان موقع متوجه شد رنگ موهای او شبیه پدرش سفید است و بخاطر تنفر خود از پدرش برای فرموش کردن گذشته تلخ خود رنگ موهای خود را تغییر داد و برای تسکین وارامش یافتن از سیگار استفاده میکرد.مامور موندوس متوجه ازاد شدن دانته در اینده ای نزدیک را شنیده بود و برای این موضوع به سراغ رئیس تیمارستان رفته و خبری را در رابطه با هویت دانته در اختیار او گذاشت البته با روشی بهتر او گفت: ((پسری را به نام دانته در این بیمارستان دارید؟))رئیس بیمارستان با سرچ کردن در کامپیوتر خود جواب داد:بله و تا هفته اینده از بیمارستان ازاد خواهد شد.فرد شیطانی در جواب گفت: ((او دارای قدرت های فوق العاده ایبوده اگر از پزشک مخصوص او بپرسید تا به حال خود کشی های زیادی را انجام داده اما جان سالم بدر برده!این موضوع از نظر شما غیر عادی نیست؟))رئیس تیمارستان از این موضوع بسیار متعجب شده بود و گفت: ((شما این موضوعات را از کجا میدانید؟شما از بستگان بیمار هستید؟))فرد شیطانی: ((خیر من از اشنایان او هستم و هنگامیکه از پزشک وضعیت اورا پرسیدم چنین خبری را به من دادند.))رئیس بیمارستان ازپزشک دانته چنین موضوعی را پرسید و پزشک حرف اورا تاییدکرد.رئیس بیمارستان دارای ازمایشگاه حرفه ای مخفیانه ای بود و بر روی پروژه شیاطین و نسل انها کار میکرد و در شبی بطور غیر قانونی دانته را ربوده و او زادر زنجیر و بند میبندد و در این مدت متوجه میشود دانته زندگی گذشته خود را به فراموشی سپرده بنابراین دانته را تحت فشار قرار میدهد.او در شبانه روز مرتبا از دانته سوال میکرد: ((نام تو چیست؟))دانته همیشه بی اعتنایی مکرد و پاسخ نمیداد اما بر دانته فشار های سختی وارد میشد ودوباره میپرسید : ((من سوالم را دوباره میپرسم.نام تو چیست؟))دانته در همان لحظه به یاد گذشته دردناک خود و به فکر انتقام می افتد و میگوید: (( نام من دانته است و در جستجوی کشتن تو هستم.))در همان لحظه قدرت فوق شیطانی دانته بیدار میشود و دانته خود را از شر ان ازمایشگاه راحت میکند.اژیر های اضطراری زده میشود.دانته لباس خود را میپوشد و سیگارش را در جیب خود میگذارد و در همان لحظه که از ازمایشگاه خارج میشده دو کلت و یک شمشیر و یک دستگاه عجیبی را میابد که با استفاده از تکنولوژی ساخته شده است را برمیدارد.در راه با موجوداتی که ساخته شده توسط احب ازمایشگاه را میبیند و در ابتدا سیگار خود را در چشم یکی از هیولا های ربات مانند فرو میکند و تمام انها را میکشد ولی در طول مبارزه دوباره به یاد خاطرات بد خود در ازمایشگاه افتاده ودوباره از نو قدرت میگیرد.نکته جالب این که این موجودات شبیه به روبات ترکیبی از شیاطین و روبات ها هستند که توسط رئیس تیمارستان یا همان صاحب ازمایشگاه به این روز افتاده اند.دانته پس از فرار از ازمایشگاه وارد شهر میشود اما ناگهان همه جا تغییر میکند و شیاطین دیگری با دانته مواجه میشوند.دانته تمام شیاطین را کشته و وارد کلیسایی میشود در این موقع شیطانی بزرگ اندام با دانته وارد مبارزه میشود.دانته در حین مبارزه هویت شیطانی اش را باز میابد و رنگ موهای او تغییر میکند.شیطان بزرگ با ترس فریادمیزند و میگوید: ((اسپاردا!!تو هستی؟؟))دانته میخندد و میگوید: ((واقعا من شباهت من به پدرم تا این حد بوده که مرا با او اشتباه میگیری؟اسم من دانته است و این حرف را به دوستان جهنمی خود بگو.))دانته بطور کامل از پدر خود متنفر بود و به هیچ عنوان از اینکه پدر شیطانی دارد راضی نبود.پس از اینکه از کلیسا خارج میشود با صحنه ی عجیبی روبه رو میشود.همه شیاطین دنیا را گرفته بودند و در خیابان ها اجساد انسانهای بیگناه را میبیند و به یاد حرف موندوس می افتد.خشمگین شده و تمام شیاطین را میکشد.در این حین دروازه ای را میبیند و به طرف ان میرود.درست است ان همان دروازه جهنم است که برای شیاطین اماده شده بود.دانته با شیاطینی که از او استقبال کرده بودند میجنگد سپس پس از مدتی میتواند دو اسلحه جادوئی با قدرت فوق العاده استفاده کند و پس از مدتی متوجه میشود این سلاح اسپاردا بوده اما بخاطر کار امدی دانه انرا مورد استفاده قرار میدهد.دانته جلوتر میرفت و مهارت بیشتری می یافت ناگهان در جلوی راه او شیطانی قوی اندام ایستاد و ادعا کرد که هیچگس قدرت ایستادگی در برابر او را ندارد دانته میخندد و در جلوی او می ایستد و میتواند او را بکشد ناگهان نوری را میبیند به سمت نور دست خود را دراز کرده و شمشیر اسپاردا را در دست خود میبیند و با این وسیله قدرت و سرعت دانته افزایش میابد و درراه از طریق کشتن غولهای شیطانی چند استیل را برای خود بر میدارد و به راه خود ادامه میدهد.در راه شاهد فردی با موهای سفید میشود.از دور شیطانی فریاد میزند: ((ورجیل تو میخواهی مرا بکشی!اما نمیتوانی!))دانته متعجب میشود و میگوید: ((ورجیل!تو زنده ای!))اما ورجیل برای کشتن شیطان بزرگ رفته و صدای دانته را نشنیده بود.دانته پس از ان با مردی روبه رومیشود دانته ان مرد را میشناسد و به یاد کودکی اش می افتد که اورا شیطان خطاب کرده بود و به او گفت: ((تو........ازت متنفرم شیطان کثیف!!))ان شیطان میخندد و میگوید: ((دانته پسر اسپاردای قدرتمند!اینجا چکار میکنی؟من فکر کردم هنوز در امایشگاه مخصوص شیاطین زندانی هستی؟حال مادرت چطور است؟اه.........یادم نینداز.........او سالها پیش مرده ..........چه داستان غم انگیزی!!))دانته بسیار عصبانی شده(شاید بار اول باشد)اما دانته برای کشتن او بسیار مصمم شده و ناگهان شمشیری از کنار دانته میگذرد.....درست است او ورجیل بوده و برای انتقام از او امده بود.ان دو برادر همدیگر را نمیشناسند.ورجیل نیز کینه ای دیرینه با این مرد شیطانی را داشته و این دوبرادر به راحتی توانستند ان را بکشند.پس از ان دانته از ورجیل تشکر کرده و نام اورا میپرسد اما ورجیل از این کار امتنا میکند و میرود.دانته در شهر مغازه ای را اجاره کرده و شروع به کسب و کار شیطان کشی رامیکند.مغازه او هنوز نامی ندارد.دانته دیگر از پدر خود متنفر نبود ولی دیگر علاقه ای به دانستن درباره اسپاردا را نداشت و از این رواز تغییر ظاهر امتنا میکرد.
بازی های بسیاری بودند که ریبوت شده و با موفقیت زیادی روبه رو شدند مانند tomb raiderبا اینکه در سری ریبوت شده و داستان متفاوتی را ارائه داده بازهم طرفدار های زیادی را به همراه دارد اما با ریبوت شدن بازی dmcطرفدار هایبازی معترض شدند.این موضوع نه فقط در ایران بلکه در تمام دنیا اثبات میکند و این نکته را میتوان از تمام سایت های معتبر دید و نمونه کوچکتر را نیز میتوان در سایت مشهور و معتبر پخش فیلم در you tubeدر فیلم منتشر شده در بازی در E3 2011مشاهده کرد که بیشتر افراد با دیدن تریلر نظر منفی به بازی داده بودند ین مطلب نیز خود دلیل دارد:
*چهره دانته بطور کلی عوض شده و تبدیل به یک مزدور دیوانه شده است اما این موضوع در لارا کرافت صدق نمیکند همان دختر همیشگی با موها و چشمان قهوه ای رنگ و البته در سری جدید صفت ها و ویژگی های جالبتری در او پدید امده است کهباعث افزایش طرفدار در بازی شده است.
*لارا در این قسمت بازی پیشرفت های زیادی را از لحاظ گرافیکی و گیم پلی و حتی خود شخصیت نیز کرده است اما دانته جدید دچار پسرفت های زیادی از نظر گرافیکی و ظاهر کرده است و بجای فرد شکست ناپذیر قبلی فردی ضعیف تر از دانته قبلی به حساب می اید.
*داستانهای بازی توم ریدر ریبوت شده اند با این تفاوت که ریبوت ها در سطح پایین تری را به خود میگرفتند اما DMCبطور کاملا واضح و اشکارا ریبوت خود را اثبات میکند نه تنها در داستان و چهره دانته و....از همه لحاظ ها بازی ریبوت شده است چنانچه قسمتی از تریلر بازی را مشاهده میکنیم هر محیط بازی را به غیر از بازی های پرهیجان مانند DMCرا مشاهده میکنیم.
*همه از لارا انتظاراتی چون زنی شجاع و ماجراجو را داشتند و با دیدن تریلر جدید به این نتیجه رسیدند اما از دانته مردی قدرتمند سالم که توانایی مبارزه با هر موجودی را دارد و شکست ناپذیری ان قابل تحسین بود را انتظار دارند اما بادیدن دانته که در بیمارستان در حال درمان و شکنجه بوده و علاوه بر ان علاقه دانته به سیگار بطور اشکار بیشتر افرادرا از دانته جدید بیزار کرد.
*اعتیاد به سیگار و مصرف مواد مخدر و ناراحتی های روانی داشتن جزئی از ناهنجاری های هر جامعه بوده که هر فرد با دیدن شخصی با چنین ویژگی در شخصی جقارت را در چشمان ان شخص میبیند اما بعضی افراد نیز برای این افراد ناراحت میشوند اما دانته دارای این ویژگی های زبونی نبوده و همیشه در اوج و موفقیت های خود سیر میکرده.
*مشکل دیگری نیز که در اینسری دیده میشود بسته به مشکل داستان قبلی خود یعنی DMC 4بودهزیرا دانته شمشیر را به دست نیرو سپرده و نیرو ان را در پیش خود محفوظ میدارد و در فکر این بوده تا با دانته قرار ملاقاتی را بگذارد و نکته جالب اینجاست که در این سری شکسته شدن شمشیر ورجیل و چگونگی افتادن ان بدست اگنوس و جذب شدن ان بدست نیرو واقعا یک نکته مجهول بوده و همان طور نیز هویت نیرو و فاش نشدن اینکه چه اتفاقی بر اسپاردا افتاده و اینکه موندس در جهنم زندانی است و اکنون در دسیسه ای را بر پا کند و یا اینکه ورجیل کته شد اما این امر بهوضوح بیان نشد و....با این مدارک و مجهولات میتوانستند داستانی غنی را عرضه کنند و دیگر احتیاجی به ریبوت و از نو رسانی داستان نبود و این خود از نظر اقتصادی برای سازندگان بهتر بود زیرا ازلحاظ ساختن شخصیت جدید هزینه ای نمیشد و طرفداران بازی را نیز ناراضی نمیساختند.
*سیاست یکی از اساسی ترین نکته های که در هر کجا(چه در بازی سازی و چه در همه دنیا)نقش اساسی را داشته است اگر سازنده ها کمی سیاست خود را در بازیسازی بکار میبردند به موفقیت بالایی میرسیدند مثلا میتوان گفت داستان های لارا کرافت را تغییر دادند اما تغییر جزئی در ظاهر او قرار دادند اما تغیرات دانته بسیار چشمگیر بوده از لحاظ چهره هیچ تفاوتی با دانته سابق نداشته اما از لحاظ مبارزات و سلاح ها و حتی اخلاقنیز تفاوت زادی را دارا است.
*تبلیغات نیز تاثیر خوبی در موفقیت بازی ا دارد با این حال تبلیغات بسیار کمی در رابطه با بازی انجام شده است و امیدوارم تبلیغات در زمینه بازی افزایش یابد.حتی یکی از عوامل موفقیت چشمگیر توم ریدر تبلیغاتی بود که در زمینه لارا انجام شد و اورا را به یکی از زنان اسطوره در دنیای بازی تبدیل کرد.
*شرکت سازنده بازی یکی از اساسی ترین گام در انتخاب بازی اسا و سازنده بازی باید فردی با سابقه ای خوب و در صورت تازه کار بودن ارمان های بالایی را در ذهن داشته باشد.
اما هنوز جای امیدی بوده زیرا داستان بازی مشخص نشده و نمیتوان از شکست و پیروزی بازی حرفی را زد اما بعضی افراد نیز چهره دانته را مورد بررسی قرار داده و به گفته انها دانته سابق هیچ ربطی به دانته جدید ندارد و این نکته نیز قابل توجه همگان اعلام میشود:
انچه میبینید درست است و ظاهر دانته سابق با دانته ریبوت شده تقریبا یکسان است.همان گونه که مشاهده میشود فرم چشم ها و ابرو ها و بینی و لب ها حتی فرم صورت با دانته قبلی هیچ تفاوتی را نداشته و تنها تفاوت فقط در راگ و مدل مو قابل ملاحظه است.میتوان با دیدن این موضوع بطور کامل متوجه شد که این دانته فرزند نیرو و کایرو یا فرزند و یا خواهر لیدی و یا دانته دور از ذهن نیست و همان دانته بوده که اورا میشناختیم.چند فرضیه ر این مورد گفته میشود که ممکن است به نظر منطقی اید:
از گذشته دانته را به خوبی میشناسیم و میدانیم او و خانواده اش توسط موندوس و سردارانش ربوده شده و از ان پس موندوس پدر دانته یعنی اسپاردا را به زندانی کرده و از ان پس برای عذاب اسپاردا(کسی که برای انسانها در مقابل ارتش خود ایستاد و به موندوس خیانت کرد)اوا همسر اورا به قتل رساند و قصد کشتن فرزندان اسپاردا را داشت دانته فرار کرده و ورجیل نیز در چنگ موندوس ماند و به خلق و خوی شیطانی او رشد یافت اما دانته فرار کرده و خود را با هر زحمتی که شده به دنیای انسانها رساند .چهره دانته از ترس و وحشت مانند دیوانگان شده بود انسانهای زمینیبا دیدن دانته فورا به طرف او رفتند و از دانته علت رعب و وحشتش را پرسیدند دانته در جواب گفت: ((ان ها........ان شیاطین.........ان هیولا ها خانواده مرا مورد ازار قرار دادند..........لطفا کمکم کنید التماس میکنم!!!))میدانیم که از ماجرای اسپاردا 2000سال میگذرد و انسانها با شنیدن این حرف بسیار متعجب شده و دانته را دیوانه ای تصور کردند.یکی از افراد موندوس که خودر را به مانند انسانها کرده بود همان لحظه جلو امد و گفت:از ظاهر و حرف های این پسرک میتوانم به وضوح تشخیص دهم که دیوانه ای بیش نیست .سپس همه مردم حرف اورا تایید کردند.ان مرد شیطانی رو به دانته کرد و گفت: ((پسرم تو خوب هستی؟رنگت پریده و حرف هایت با عقل جور در نمی اید!!تو باید حتما به پیش روان پزشک بروی و تحت مداوا قرار بگیری؟))دانته با دیدن ان مرد فهمید که شیطانی بیش نیست و با فریاد گفت: ((تو خود شیطان هستی و نمیتوانی با حرف هایت مرا دیوانه جلوه دهی؟تو هم یکی از افراد موندوس هستی و لازم نیست بی جهت خودت را مهربان نشان دهی!همه شیاطین بی ذات اند و تو میتوانی خود را خوب جلوه دهی!))ان شخص در همان لحظه لبخندی زد و گفت : ((به شما گفتم!او دیوانه ای بیش نیست و با این حرف هایش ممکن است همه مارا شیطان تصور کند!موقعیت ما در خطر است!اگر این پسر تحت درمان ویژه قرار نگیرد در اینده ممکن است به یک جانی که همه را شیطان میداند تبدیل شود و با این بهانه همه را به کشتن دهد!)) همه مردم تایید کردند . در همان لحظه یکی از افراد گفت : ((ابتدا باید به پلیس زنگ بزنیم تا مسئله روشن شود.))پلیس ها پس از مدتی رسیدند یکی از ماموران نشست و دانته را نوازش کرد و گفت: ((پسرم نام تو چیست؟))دانته با بی اعتنایی جواب میدهد: ((من به کسی جواب نمیدهم همه مرا دیوانه فرض کرده اند!))مامور پلیس لبخندی زد و گفت: ((کسی نمیخواهد تو را دیوانه جلوه دهد!ما فقط قصد کمک را به تو داریم.چه اتفاقی برایت افتاده که به این روز درامده ای؟))دانته که ارامش خود را بدست اورده بود گفت: ((نامم دانته است.امروز صبح همه ما در خانه بودیم من مشغول بازی بودم و برادرم ورجیل نیز در حال مطالعه کتاب بود و مادرم نیزدر حال پختن غذا در اشپز خانه بود و پدرم نیز مشغول حساب و کتاب های کاری اش بود که ناگهان....))اشک از چشمان دانته جاری شد.مامور پلیس که بسیار متاثر شده بود دانته را به اداره پلیس برده و از او خواست تا ادامه این ماجرا را برایش تعریف کند. دانته من من کنان ادامه ماجرا را تعریف کرد: ((همه شیشه ها خانه شکسته شد من از ترس به سرعت در اغوش مادرم رفتم و پدرم به بیرون خانه رفت تا وضعیت را بررسی کند ولی پدرم را از پشت گرفتند و بردند من و مادر و برادرم خیلی میترسیدیم ناگهان موجوداتی عجیب و غریب با صورتی وحشتناک و کریح وارد خانه ما شدند و من را بیهوش کردند.در همان لحظه چشمانمرا باز کردم.اطرافم فقط اتش بود که دیده میشد وان طرف تر مادرم را در حال جیغ کشیدن دیدم.ان موجودات اورا کتک میزدند و برادرم نیز بسیار عصبانی شده بود و با فریاد گفت چکار میکنید؟او مادر ماست!هیولایی امد و گفت خفه شو و برادرم را به شلاق گرفت.در همان لحظه یک موجود عجیب بسیار بزرگی را دیدم .همه اورا با نام موندوس اعظم خطاب میکردند .با امدن موندوس همه موجودات ادای احترام کردند.موندوس مادرم را گرفت و در جلوی سیاه چالی که پدرم را زندانی کرده بود اورد و گفت :اه اسپاردای خیانتکار!چقدر از دیدن تو خوشحالم!پدرم با عصبانیت فریاد زد:تو فقط یک موجود پست هستی چطور توانستی از سیاه چال بگریزی؟موندوس گفت:فرار کردن برایمن که سلطان شیاطینم کاری ندارد!مخصوصا اینکه همه و همه طرفدار من هستند نه تو خیانت کار!تو انسانها را نجت دادی و با این کار ها خیانت بزرگی را به من کردی.ما به پیشرفت های زیادی رسیده بودیم و تمام انسانها را به خدمت خود در اورده بودیم.اما تو بجای اینکه از جایگاه خود لذت ببری خودت را خوار این انسانهای پست کردی!میبینی!!انقدر ضعیف است که با یک انگشت او را بلند کرده ام!این موجودات هیچ ارزشی برای زنده ماندن را نیز ندارند.در همان لحظه موندوس خنجری بدست گرفت و با ان رگ گلوی مادرم را برید.همان موقع پدرم فریادی زد و گفت:ای شیطان پست با همسرم چه کردی؟موندوس در پاسخ گفت:کاری که باید میکردم و با پسرانت هم میکنم.در همان موقع من دستانم را باز کردم و فرار کردم. صدای فریاد برادرم هنوز به گوش میرسید من متوجه شدم پدرم شیطانی بیش نبوده و عامل مرگ مادر و برادرم را فقط فقط او بوده.......و حالا نیز اینجا هستم.))مامور پلیس نمیتوانس حرف های دانته را باور کند و به تصور او دانته دیوانه [شده و باید مدتی را در اسایشگاه به سر ببرد.او میذانست اکر بطور صریح بیان کند اتفاقات ناگواری پیش خواهد امد بنابراین به دانته جا و مکانی برای سکونت داد و پرستاران تیمارستان را از وجود بیماری خبر داد.پرستاران تیمارستان دانته را با خود بردند و در اتاقی او را دست و پا بسته نگاه داشتند.صبح شد.دانته بیدار شده بود ولی اطراف خود را دیورای با بالشت های سفید دید.بله انجا تیمارستان بود.دانته فریاد زد : ((چرا مرا اینجا اورده اید؟اینجا چه خبر است؟کمک!!))در ان لحظه کتر به همراه چند پرستار امدند و به دانته ارام بخشی را تزریق کردند و اینگونه زندگی دردناک دانته از اینجا اغاز میشود.دانته راه های زیادی را برای فرارامتحان میکند اما همیشه گیر افتاده و به جای اول خود بازگشته.دانته از زندگی خود خسته شده و بار ها و بار ها دست به خوکشی ها و خود زنی های مکرر شده بود اما در این راه نیز به موفقیتی دست پیدا نکرد.هر بار خود را از راه و روشی میکشت و خود را به مردن میزد اما پس از مدتی چشمانش را باز میکرد و میفهمید که نمرده است با اینکه خون زیادی را از دست میداد و از ان موقع متوجه شد رنگ موهای او شبیه پدرش سفید است و بخاطر تنفر خود از پدرش برای فرموش کردن گذشته تلخ خود رنگ موهای خود را تغییر داد و برای تسکین وارامش یافتن از سیگار استفاده میکرد.مامور موندوس متوجه ازاد شدن دانته در اینده ای نزدیک را شنیده بود و برای این موضوع به سراغ رئیس تیمارستان رفته و خبری را در رابطه با هویت دانته در اختیار او گذاشت البته با روشی بهتر او گفت: ((پسری را به نام دانته در این بیمارستان دارید؟))رئیس بیمارستان با سرچ کردن در کامپیوتر خود جواب داد:بله و تا هفته اینده از بیمارستان ازاد خواهد شد.فرد شیطانی در جواب گفت: ((او دارای قدرت های فوق العاده ایبوده اگر از پزشک مخصوص او بپرسید تا به حال خود کشی های زیادی را انجام داده اما جان سالم بدر برده!این موضوع از نظر شما غیر عادی نیست؟))رئیس تیمارستان از این موضوع بسیار متعجب شده بود و گفت: ((شما این موضوعات را از کجا میدانید؟شما از بستگان بیمار هستید؟))فرد شیطانی: ((خیر من از اشنایان او هستم و هنگامیکه از پزشک وضعیت اورا پرسیدم چنین خبری را به من دادند.))رئیس بیمارستان ازپزشک دانته چنین موضوعی را پرسید و پزشک حرف اورا تاییدکرد.رئیس بیمارستان دارای ازمایشگاه حرفه ای مخفیانه ای بود و بر روی پروژه شیاطین و نسل انها کار میکرد و در شبی بطور غیر قانونی دانته را ربوده و او زادر زنجیر و بند میبندد و در این مدت متوجه میشود دانته زندگی گذشته خود را به فراموشی سپرده بنابراین دانته را تحت فشار قرار میدهد.او در شبانه روز مرتبا از دانته سوال میکرد: ((نام تو چیست؟))دانته همیشه بی اعتنایی مکرد و پاسخ نمیداد اما بر دانته فشار های سختی وارد میشد ودوباره میپرسید : ((من سوالم را دوباره میپرسم.نام تو چیست؟))دانته در همان لحظه به یاد گذشته دردناک خود و به فکر انتقام می افتد و میگوید: (( نام من دانته است و در جستجوی کشتن تو هستم.))در همان لحظه قدرت فوق شیطانی دانته بیدار میشود و دانته خود را از شر ان ازمایشگاه راحت میکند.اژیر های اضطراری زده میشود.دانته لباس خود را میپوشد و سیگارش را در جیب خود میگذارد و در همان لحظه که از ازمایشگاه خارج میشده دو کلت و یک شمشیر و یک دستگاه عجیبی را میابد که با استفاده از تکنولوژی ساخته شده است را برمیدارد.در راه با موجوداتی که ساخته شده توسط احب ازمایشگاه را میبیند و در ابتدا سیگار خود را در چشم یکی از هیولا های ربات مانند فرو میکند و تمام انها را میکشد ولی در طول مبارزه دوباره به یاد خاطرات بد خود در ازمایشگاه افتاده ودوباره از نو قدرت میگیرد.نکته جالب این که این موجودات شبیه به روبات ترکیبی از شیاطین و روبات ها هستند که توسط رئیس تیمارستان یا همان صاحب ازمایشگاه به این روز افتاده اند.دانته پس از فرار از ازمایشگاه وارد شهر میشود اما ناگهان همه جا تغییر میکند و شیاطین دیگری با دانته مواجه میشوند.دانته تمام شیاطین را کشته و وارد کلیسایی میشود در این موقع شیطانی بزرگ اندام با دانته وارد مبارزه میشود.دانته در حین مبارزه هویت شیطانی اش را باز میابد و رنگ موهای او تغییر میکند.شیطان بزرگ با ترس فریادمیزند و میگوید: ((اسپاردا!!تو هستی؟؟))دانته میخندد و میگوید: ((واقعا من شباهت من به پدرم تا این حد بوده که مرا با او اشتباه میگیری؟اسم من دانته است و این حرف را به دوستان جهنمی خود بگو.))دانته بطور کامل از پدر خود متنفر بود و به هیچ عنوان از اینکه پدر شیطانی دارد راضی نبود.پس از اینکه از کلیسا خارج میشود با صحنه ی عجیبی روبه رو میشود.همه شیاطین دنیا را گرفته بودند و در خیابان ها اجساد انسانهای بیگناه را میبیند و به یاد حرف موندوس می افتد.خشمگین شده و تمام شیاطین را میکشد.در این حین دروازه ای را میبیند و به طرف ان میرود.درست است ان همان دروازه جهنم است که برای شیاطین اماده شده بود.دانته با شیاطینی که از او استقبال کرده بودند میجنگد سپس پس از مدتی میتواند دو اسلحه جادوئی با قدرت فوق العاده استفاده کند و پس از مدتی متوجه میشود این سلاح اسپاردا بوده اما بخاطر کار امدی دانه انرا مورد استفاده قرار میدهد.دانته جلوتر میرفت و مهارت بیشتری می یافت ناگهان در جلوی راه او شیطانی قوی اندام ایستاد و ادعا کرد که هیچگس قدرت ایستادگی در برابر او را ندارد دانته میخندد و در جلوی او می ایستد و میتواند او را بکشد ناگهان نوری را میبیند به سمت نور دست خود را دراز کرده و شمشیر اسپاردا را در دست خود میبیند و با این وسیله قدرت و سرعت دانته افزایش میابد و درراه از طریق کشتن غولهای شیطانی چند استیل را برای خود بر میدارد و به راه خود ادامه میدهد.در راه شاهد فردی با موهای سفید میشود.از دور شیطانی فریاد میزند: ((ورجیل تو میخواهی مرا بکشی!اما نمیتوانی!))دانته متعجب میشود و میگوید: ((ورجیل!تو زنده ای!))اما ورجیل برای کشتن شیطان بزرگ رفته و صدای دانته را نشنیده بود.دانته پس از ان با مردی روبه رومیشود دانته ان مرد را میشناسد و به یاد کودکی اش می افتد که اورا شیطان خطاب کرده بود و به او گفت: ((تو........ازت متنفرم شیطان کثیف!!))ان شیطان میخندد و میگوید: ((دانته پسر اسپاردای قدرتمند!اینجا چکار میکنی؟من فکر کردم هنوز در امایشگاه مخصوص شیاطین زندانی هستی؟حال مادرت چطور است؟اه.........یادم نینداز.........او سالها پیش مرده ..........چه داستان غم انگیزی!!))دانته بسیار عصبانی شده(شاید بار اول باشد)اما دانته برای کشتن او بسیار مصمم شده و ناگهان شمشیری از کنار دانته میگذرد.....درست است او ورجیل بوده و برای انتقام از او امده بود.ان دو برادر همدیگر را نمیشناسند.ورجیل نیز کینه ای دیرینه با این مرد شیطانی را داشته و این دوبرادر به راحتی توانستند ان را بکشند.پس از ان دانته از ورجیل تشکر کرده و نام اورا میپرسد اما ورجیل از این کار امتنا میکند و میرود.دانته در شهر مغازه ای را اجاره کرده و شروع به کسب و کار شیطان کشی رامیکند.مغازه او هنوز نامی ندارد.دانته دیگر از پدر خود متنفر نبود ولی دیگر علاقه ای به دانستن درباره اسپاردا را نداشت و از این رواز تغییر ظاهر امتنا میکرد.
در کل امیدوارم سازندگان بازی داستانی پر مفهوم را ایفا کنند.
آخرین ویرایش: