Mileena اولین شخصیت منفی زن سری Mortal Kombat است که با شماره دوم این سری به
گیمرها و طرفداران این سری معرفی شد. میلینا یکی از محبوب ترین شخصیت های سری MK است که تا کنون در اکثر قسمت های این سری حظور فعالی داشته است.
میلینا علاوه بر سری MK در مجموعه سریال تلوزیونی Mortal Kombat Conquest و فیلم سینمایی Mortal Kombat Annihilation با بازی Dana Hee نیز حظور داشته است.
میلینا همچنین با سری کمیک های Malibu (این سری کمیک در غرب با نام Prince of Pain منتشر شد) که در سال 1995 منتشر میشد به دنیای کتاب های مصور راه یافت. البته با توجه به اینکه این سری کمیک ها به داستان اصلی MK وفادار نبودند (Non-Canon) مورد توجه طرفداران مجموعه قرار نگرفت.
این شخصیت یکی از جذابترین شخصیت های زن تمام بازی هاست به طوری که توانست به شماره ویژه مجله Playboy که در رابطه با شخصیت های زن بازی ها بود، به عنوان طرح ویژه روی جلد راه یابد!!.
سرگذشت Mileena
هنوز هم فکر کردن به گذشته پوچ و خالیم برام ناراحت کنندس. یه موجود ترسناک، زاده جادو و تنها وسیله ای برای به قدرت رسوندن یک احمق شیطان صفت به اسم Shao Kahn! داستان زندگی من از به قدرت رسیدن کان شروع میشه، وقتی که ان تونست قدرت سرزمین Edenia رو بدست بگیره...
کان که همیشه تشنه قدرت بود و میخواست فرمانروای کل دنیا بشه با کمک نیروهای خودش به سرزمین ادنیا حمله کرد. ادنیا هیچ شانسی در مقابل کان و نیروهای تحت اختیار اون نداشت، واسه همین به سرعت سقوط کرد و دست کان افتاد. کان بعد از بدست گرفتن کنترل ادنیا با کشتن امپراتور ادنیا به آرزوی دیرینه خودش یعنی ترکیب ادنیا با Outworld جامع عمل پوشوند و به عنوان حاکم متلق این دو دنیا به تخت نشست.
کان به آرزوی دیرینه خودش رسیده بود، حاکم کل دنیا شده بود اما هنوز یه چیزی کم داشت. ان تنها بود! هیچ کس رو نداشت که واقعا بتونه بهش اعتماد کنه و بعد از خودش به عنوان حاکم سرزمین هاش سر جای خودش بزاره، واسه همین وقتی داشت پادشاه ادنیا رو میکشت دخترش Kitana رو با خودش برد و بزرگش کرد. کیتانا قرار بود زیر نظر کان بزرگ و به یکی از نیروهای برجسته کان تبدیل بشه، یک محافظ شخصی برجسته و قابل اعتماد. اگرچه کیتانا به شدت به کان وفادار بود اما کان ته دلش از کیتانا خیلی میترسید. حقم داشت چون خودش خانواده کیتانا رو کشته بود و اگه روزی کیتانا از گذشته شوم خودش مطلع میشد در مقابل ان میایستاد. هر چی باشه ان شاهزاده سرزمین ادنیا و بعد مرگ پدرش ملکه انجا بود...
کان میدونست که کیتانا جنگجوی بسیار نیرومند و ماهری خواهد شد و در صورتی که در مقابل خودش قرار بگیره میتونه مشکلات بزرگی واسش درست کنه واسه همین تصمیم گرفت هیچ وقت همچین فرصتی رو به ان نده. کان میخواست یک محافط مخصوص واسه کیتانا ترتیب بده تا همیشه مطمئن باشه که کیتانا هیچی از گذشتش نخواهد فهمید و همیشه به ان وفادار میمونه اما کان با زیبایی هرچه تمام مهارت خودش در حماقت رو به نمایش در میآورد...
کان قصد داشت یک محافظ خیلی خوب و قابل اطمینان برای کیتانا ترتیب بده، یک Clone ای از ان تا به عنوان خواهر کیتانا همیشه کنارش باشه و از ان مراقبت کنه. کان خودش قدرت ساخت همچین موجودی رو نداشت، واسه همین از دوست عزیز جادوگرش Shang Tsung خواست تا نقشه اش رو عملی کنه. شنگ سونگ هم با ترکیب ماهیت وجودی کیتانا با Tarkatan های کثافت منو خلق کرد، یک کپی بینقص از کیتانا منتها با یک فرق اساسی که باعث تشخیص دادن من از کیتانا میشد. من از لحاظ قد، وزن و اندازه کاملا شبیه کیتانا بودم. فرم صورتم هم شبیه ان بود، حتی چشم های زیبای ان رو هم به ارث برده بودم اما تو صورت من چیزی وجود داشت که چهره منو بر خلاف کیتانا وحشت انگیز میکرد. دهن و لب هام...دهن من اصلا شبیه به کیتانا نبود، شبیه به هیچ انسان دیگه ای هم نبود. دهن و دندون های بلند و وحشتناک من چهره زیبای من رو خراب کرده و شبیه به Tarkatan کرده بود. اما من تصمیم نداشتم فک وحشتناکم رو به کسی نشون بدم، واسه همین برای همیشه روی ان رو با پارچه ای بستم و از دید بقیه پنهان کردم...
من و کیتانا به عنوان دو تا خواهر کنار هم بزرگ شدیم و من همیشه تو این مدت مواظب کیتانا بودم. من و کیتانا آدم کش های مخصوص کان بودیم. من از کیتانا متنفر بودم چون اگه ان نبود من اصلا همچین زندگی رو شروع نمی کردم. چیزی که بیشتر از همه منو رنج میداد این بود که همیشه این من بودم که همه کارها را انجام میدادم و مراقب کیتانا بودم اما این کیتانا بود که مورد لطف کان قرار میگرفت. از کان هم بدم میومد چرا که هیچ وقت منو دوست نداشت. همون وقت ها بود که با تارکاتان دیگه به اسم Baraka آشنا شدم. ما به طور مخفیانه با هم بودیم. باید کار مهمی رو با هم انجام میدادیم...
کان هرکاری میتونست کرد تا کیتانا رو از گذشتش دور نگه داره اما بالاخره کیتانا از ماجرای کشته شدن خانوادش توسط کان مطلع شد. رفتار کیتانا بعد از شنیدن این حقایق بسیار باور نکردنی بود چرا که اصلا هیچ واکنشی نسبت به ان انجام نداده و کماکان به کان وفادار بود. این رفتار کیتانا همه افراد حتی کان رو متعجب کرده بود. کان فکر میکرد که کیتانا دیگه به طور مطلق تحت اختیار ان هست و بهش وفادار میمونه اما من از درون کیتانا خبر داشتم. ان از کان و شاید حتی من متنفر شده بود، منتها با نقش بازی کردن در مقابل کان منتظر فرصتی بود تا تو یک فرصت مناسب انتقام خودش رو از کان بگیره. ان فقط منتظر یک فرصت بود...
با اینکه کیتانا سعی میکرد خیلی خوب در مقابل کان و من نقش بازی کنه اما همه احساساتش رو نمیتونست مخفی کنه، واسه همین هم کان به ان و حتی من که محافظش بودم شک کرد. البته کان خیلی دیر اقدام کرده بود چرا که کیتانا در خفی با جنگجویان دنیای پست، زمین، متحد شده بود و در نهایت هم علیه کان دست به شورش زد. این اتفاق فرصت خوبی واسه من بود تا برای همیشه از شر کیتانا راحت بشم، واسه همین با کیتانا وارد مبارزه شدم اما ان فاحشه پلید منو کشت. اتفاق دردناکی بود اما من قسم خوردم که انتقام خودم رو از کیتانا بگیرم. ان باید تاوان کاری که کرده بود رو میپرداخت...
جسمم رو از دست داده بودم اما هنوز جوهره وجودم زنده بود. از دنیای برتر به زمین و دنیای پست نزول کرده بودم اما هنوز نمرده بودم. مدتی بدون ماهیت و هویت بودم تا اینکه جسمم توسط یکی از خدایان به نام Shinnok در دوزخ Netherealm دوباره شکل گرفت. تمام وجود من در دوزخ در اختیار شیننوک بود. از طرف دیگه کان که یک جنگ بزرگ رو با جنگ جویان زمین به راه انداخته بود خیلی بیشتر از قبل به کمک من احتیاج پیدا کرده بود، واسه همین در تلاش بود تا هرطور که شده منو به دنیا برگردونه. این وسط طمع شیننوک برای مطلع شدن از وقایعی که تحت رهبری خدای محافظ زمین، Raiden، اتفاق میافتاد باعث شد تا من یکبار دیگه فرصت بازگشت به دنیا رو بدست بیارم.
من یه بار دیگه به دنیا برگشتم اما کان احمق در مقابل جنگ جویان زمین شکست خورد و باعث شد تا من بازم به Netherealm برگردم. با شکست کان شیننوک تصمیم گرفته بود تا به ادنیا حمله کرده و کنترل انجا رو در احتیار خودش دربیاره. منم که در انتظار فرا رسیدن لحظه انتقام بودم به همراه نیروهای شیننوک به ادنیا حمله کردم. پس از حمله به ادنیا بالاخره ان اتفاقیکه منتظرش بودم افتاد اما افسوس که من... . کیتانا توی چنگ نیروهای ما گیرافتاده بود و من میتونستم ان رو به راحتی بکشم اما اینکارو نکردم! نمیدونم شاید دلم براش سوخت یا شاید هم میخواستم بهش نشون بدم که من از ان برترم. در هر صورت من به ان کمک کردم تا از دست نیروهای شیننوک فرار کنه و جونش رو نجات دادم. متاسفانه ما تو ان جنگ شکست خوردیم و شیننوک هم فرار کرد. ان موقع بود که من بازم با کیتانا روبرو شدم. ان منو نکشت، شاید فکر میکرد که روزی ممکنه به فرم انسان های خوب مثل خودش در بیام!! واسه همین منو تو یکی از سلول های مخفی ادنیا زندانی کرد. زندانی که سالهای سال منو تو خودش حبس کرده بود...
اصلا نمیخوام در رابطه با ان سال ها فکر کنم چرا که فکر کردن به ان سال ها و یادآوری خاطرات ملالت آور و بیپایان سیاهچاله های ادنیا تنها باعث میشه نفرتم از کیتانا بیشتر بشه. فقط میتونم یک جمله بگم: نفرت انگیز! دیگه از آزاد شدن دوباره خودم ناامید شده بودم که یک دفعه دوست قدیمیم Baraka سر رسید و منو از زندان آزاد کرد. خیلی متعجب شده بودم، آخه هیچ راهی وجود نداشت که باراکا مخفیانه به ادنیا بیاد و منو نجات بده، آخه راستش ان اصلا عرضه همچین کاری رو هم نداشت! بعد از بیرون امدن از زندان و صحبت با باراکا فهمیدم که درست فکر میکردم! پادشاه اژدهایان، Onaga، به ادنیا حمله کرده بود و باراکا هم که با نیروهای اناگا به ادنیا امده بود به سراغ من امده بود و ...
من بعد از آزاد شدن از زندان خودم به نیروهای اناگا پیوستم. اناگا واسه من یک ماموریت ویژه داشت و منم خیلی خوشحال بودم ان رو به پایان برسونم! اناگا میخواست من خودم رو به شکل کیتانا دربیارم و به این ترتیب نیروهای تحت اختیار کیتانا رو تا زمانی که اناگا تجدید قوا میکنه معتل کنم. گول زدن نیروهای کیتانا کار راحتی بود چون من خیلی شبیه کیتانا بودم و انها هم احمق تر از انی بودن که بفهمن من شاهزاده سرزمینشون نیستم!
همه چیز داشت به خوبی پیش میرفت که فهمیدم کان دوباره موی دماغ شده و میخواد به ادنیا حمله کنه. البته من این دفعه کاملا آماده بودم، چرا که نیروهای سرزمین ادنیا تحت کنترل من بودن. خیلی راحت به انها قبولوندم که "به خاطر صلح" هم که شده باید با نیروهای کان بجنگن. به همین ترتیب خیلی راحت جلوی حمله نیروهای کان به ادنیا رو گرفتم. من به راحتی داشتم بازی خودم رو ادامه میدادم. البته من فقط قصد نداشتم با نیروهای ادنیا اناگا رو به قدرت برسونم، من میخواستم افراد کیتانا رو انقدر تغییر بدم که دیگه حتی با دونستن هویت واقعیم هم ازم اطاعت کنن. من برنامه های خودم رو داشتم...
درست درحالی که همه چیز داشت به خوبی پیش میرفت و کنترل Outworld هم در اختیار من قرار گرفته بود کان با متحدین همشگیش، شنگ سونگ و Goro، شاهزاده چهار دست سرزمین Shokan، به Outworld حمله کردن تا کنترل انجا رو دوباره در اختیار خودش بگیره. خبر وحشتناکی بود! من اولش از ترس توی اتاق مخصوص امپراتور قایم شدم و در ورودی رو طوری جادو کردم تا در مقابل کان باز نشه اما کان و متحدینش خیلی راحت مقاومت رو شکستن و وارد تالار شدن. کان رودروی من ایستاده بود. فکر کردم دیگه کارم تمومه اما چند دروغ ساده جونم رو نجات داد. من به کان گفتم که به خونه خوش امده و من فقط قصد داشتم کیتانا رو از دور خارج کنم و ازاین حرف ها، آخرشم خودم رو به کان تسلیم کردم.
کان هم حرف منو قبول کرد و منو بخشید. اون بعد از به قدرت رسیدن دوباره به من دستور داد که برم و Shujinko احمق رو که "نشان مخصوص" رو به اناگا داده و باعث به قدرت رسیدن ان شده بود رو دستگیر کنم و پیش ان ببرم. کار سختی بود چونکه شوجینکو احمق که میدونست چه گندی بالا آورده خودش رو از چشم همه قایم کرده بود اما من تونستم با یک نامه تقلبی ان رو از مخفی گاهش بیرون بکشم و به قصر امپراتور بیارم. شوجینکو احمق حتما وقتی وارد تالار شد خیلی قافلگیر شده بود چون به جای دیدن من به عنوان امپراتور با کان روبرو شد! من از این موقعیت استفاده کردم و بعد از یک مبارزه سخت انو شکست دادم و به کان تحویل دادم.
تحویل شوجینکو به کان باعث شد تا خیلی زود تبدیل به برگ برنده کان بشم، همون چیزی که ان اولها آرزوش رو داشتم اما من دیگه دوست نداشتم نوکر کان باقی بمونم. من برای رسیدن به هدف اصلیم وارد مبارزه با Blaze شدم. مبارزه خیلی سختی بود اما من آخرش موفق شدم بلیز رو شکست بدم. وقتی بلیز به خاک افتاد و آتش جهنمیش خاموش شد اتفاق عجیبی واسه من افتاد. جسم کیتانا جلوی روم ظاهر شد و برای چند لحظه با من ترکیب شد. وقتی کیتانا دوباره از درون من خارج شد یهو ناپدید شد و بالاخره ان اتفاقی که سال های منتظرش بودم افتاد. نفرین تارکاتان ها از روی صورت من برداشته شد و من زیبا شدم! زیبای زیبا! حتی خوشگل تر از کیتانا.
الان من دیگه میتونم به راحتی از شر دندونهای وحشتناک تارکاتان ها راحت بشم. حکومت به ادنیا هم برام راحت تر شده چون که دیگه شکل موجودات وحشی نیستم و مردم ادنیا هم به راحتی منو به عنوان شاهزاده ادنیا پذیرفتن. از همه مهم تر و بهتر هم این هست که انتقامم رو هم از کیتانا گرفتم. کیتانا الان توی سیاهچاله های من زندانی هست و به نظر میرسه مدت هاست که دیونه شده!
من الان میلینا، شاهزاده زیبا روی ادنیا هستم...
طراحی Mileena
Classic MK
با انتشار اولین قسمت از سری MK شخصیت های این عنوان خیلی زود در میان گیمرها محبوب شده و به شهرت فراوانی دست یافتند. اگرچه تمام شخصیت های MK در زمان خود نو و جدید بوده و برای گیمرها جذابیت خاصی داشتند اما در این میان رابطه و دشمنی متقابل Sub-Zero و Scorpion باعث شده بود تا از میان شخصیت های بازی این دو کارکتر به محبوبیت ویژه ای دست یابند، به همین دلیل Ed Bone یکی از خالقین افسانه ای این سری تصمیم گرفت تا در شماره دوم بازی با خلق یک شخصیت منفی جدید که در تقابل با Kitana قرار داشت، رابطه میان SZ و Scorpion را تکرار کند.
بن قصد داشت شخصیت جدیدش از همه لحاظ نقطه مقابل کیتانا بوده و در عین حال نوعی رابطه عمیق عاطفی نیز با او داشته باشد، به این ترتیب این شخصیت جدید که Mileena نام داشت خلق شد. میلینا کلونی از کیتانا بود که همه خوصیات بدنی و مهارت کیتانا در مبارزه را از او به ارث برده بود. اما نکته ای که میلینا را در تقابل کیتانا قرار میداد دندان های بلند و وحشتناکش بود که چهره او را بر خلاف کیتانا زشت میکرد. میلینا به نوعی خواهر کیتانا بود اما از همان ابتدا به خوصیات مثبت او حسادت ورزیده و در دل رقیب کیتانا به حساب میآمد. این حس تقابل میان میلینا و کیتانا باعث شده بود تا رابطه ای حتی عمیق تر از رابطه SZ و Scorpion میان میلینا و کیتانا شکل گرفته و این شخصیت در بدو وردش به دنیای MK به محبوبیت فراوانی دست یابد.
میلینا از لحاظ ظاهری کاملا شبیه به کیتانا طراحی شده بود بااین تفاوت که بر خلاف کیتانا موهایی بلند داشت. رنگ لباس او نیز (باتوجه به رنگ آبی لباس کیتانا) برای نشان دادن شباهتش با کیتانا صورتی کم رنگ انتخاب شد. میلینا علاوه بر ظاهر، مهارت کیتانا در مبارزه را نیز به ارث برده بود، برای همین طراحان یک جفت سای را که از لحاظ اندازه در حدود بادبزن های معروف کیتانا بود، به عنوان سلاح او برگزیدند. طراحان همچنین برای مخفی ساختن دهان و دندانهای زشت او، صورتش را با پارچه ای همرنگ لباسش پوشاندند.
New Design of Mileena
پس از اتمام دوران MK های کلاسیک و ورود این عنوان به دنیای سه بعدی میلینا نیز تا مدت ها از بازی های MK غایب شد تا اینکه با طراحی جدید خود با عنوان Deception برای اولین بار با فرم سه بعدی به دنیای MK راه یافت. طراحی جدید میلینا مخصوصا فرم Alternate آن به قدری جذاب بود که باعث شد این شخصیت در میان گیمرها با نام "میلینا جذاب" مشهور شود.