وقتی سوئن وینکه، آفرینندهی Baldurs Gate 3، با صدایی که گویی از ژرفای سالها عشق و نبوغ برخاسته، میگه عناوین تکنفره نمردهاند، فقط باید خوب باشند انگار نوری در دل شب بازیسازی میدرخشدنوری که نه فریاد میزند و نه خودنمایی میکند بلکه چون نسیمی آرام در گوش جانمان زمزمهمیکند. این کلام فراتر از یک گفتهی ساده چونان شعری است که با جوهر قلب سروده شده نوید میدهد که در این دنیای پرشتاب و پرهیاهو هنوز هم قصههای تنهایی آن سفرهای بیصدا به اعماق وجود زندهاند و نفس میکشندبه شرط آنکه با دستانی هنرمند و دلی پرشور خلق شوند.
این سخن مرا به ساحلی از خاطرات و شگفتیها برد. مگر میشود The Last of Us را به یاد آورد و از آن پیوند عمیق میان جوئل و الی، که چون خنجری شیرین بر قلب مینشیند، اشک نریخت؟ یا Red Dead Redemption 2 را، که با هر صدای سم اسبان و نوای باد در دشتهای بیپایان، گویی تکهای از روح آدمی را به تصویر میکشد؟ و چه بگویم از The Witcher 3: Wild Hunt، که گرالت آن شکارچی تنها، در هر نبرد و هر نگاه، ما را به سفری حماسی و جانفرسا میبرد؟ یا Elden Ring، که با جهانی وسیع و رازآلود، چون تابلویی از رویاهای میازاکی، نفس را در سینه حبس میکند؟ اینها، نه صرف بازی که شاهکارهاییاند که آثاری که با آمدنشان، دنیا را شگفتزده و مسحور کرده اند او با Baldur's Gate 3 خود نشان داد که این راه، راهی است مقدس و من در برابر این باور و این زیبایی جز ستایش و شوق چه دارم یا چه میتوانم که بگویم؟
باور به اینکه هنوز در این روزگار، گیمرهای هستند که به سکوت یک بازی تکنفره، به آن لحظهی ناب تنهایی با یک داستان بزرگ، دل بستهاند. وینکه با کلامش که تکنفرهها نمردهاند، فقط باید خوب باشند گویی کلید این ادامه را به دستمان داده کیفیت، عشق، و جسارت. تا وقتی استودیوهایی باشند که جرات کنند از هیاهو بگریزند و در عمق خلوت آدمی غوطهور شوند این راه نه تنها ادامه مییابد، بلکه چون رودی خروشان، هر روز پربارتر خواهد شدمنبه این آینده واقعا چشم دوختهام