سلام
لطفا" پس از نظر دادن پست هم بدهید و دلیل نظرتون رو بگید.
من یکی از میلیون ها طرفدار پروپا قرص فیلم و بازی ارباب حلقه ها هستم و فوقعلاده از داستانش خوشم میاد . جا داره که بگم 25 بار سگانه ی فیلمش رو دیدم و همه ی کتاب هاش رو تموم کردم و هر گونه تحقیقی را جبش دارم کلا" Full هستم .
و امروز این تاپیک رو زدم تا به طرفداراش یه حالی بدم و بشناسمشون. هر سوالی دارید بگید
چون من مضوعات زیادی در باره این داستان دارم هر چیزی راجب قبل و یا بعد داستان و یا حتی داخل داستان میخواید به من بگید تا براتون آماده کنم . و همین اول یک مطلب برای شروع میگذارم تا نظرات و درخواست هاتون رو ببینم. البته اونایی که نسخه ی فارسی فیلم رو دیدن بهتره بگم که نصف داستان نسخه ی سوم فیلم رو نمیدونند.
حلقه ای سه برای پادشاهان الف در زیر گنبد نیلی،
حلقه ای هفت برای فرمانروایان دورف در تالارهای سنگی،
حلقه ای نه برای آدمیان که محکوم اند به مرگ و فانی،
و یکی از برای فرمانروای تاریکی، بر سریر تاریکش، در سرزمین موردور، و سایه های آرمیده اش.
حلقه ای است از برای حکم راندن، حلقه ای است برای یافتن، حلقه ای است از برای آوردن، و در تاریکی به هم پیوستن، در سرزمین موردور و سایه های آرمیده اش.
---------- نوشته در 11:21 AM اضافه شد ---------- نوشته قبلی در 11:09 AM ارسال شده بود ----------
داستان حلقهها
خلاصه تاریخ حلقههای قدرت پیش از نابودی
سائورون یه مایار بود.یکی از کسانی که فرشتگان والار برای راهنمایی و کمک به موجودات زمین میانه فرستاده بودند. یعنی اون اولاش خوب بود.
پس از ساخت آردا , لرد سیاه والار - ملکور - با فریفتن سائورون اون رو تبدیل به یکی از قابل اعتمادترین و خطرناکترین خدمتکاراش کرد.
میپرسین چرا خطرناکترین؟؟؟ چون سائورون میتونست به هر شکلی که بخواد در بیاد. مثلا میتونست همیشه زیبا و نجیب به نظر بیاد.اینجوری همه رو گول میزد اما خیلی محتاطانه.
وقتی که مورگوت(همون ملکور) توسط والار به زنجیر کشیده شد,سائورون دوباره به شکلی زیبا و نجیب در اومد و با احترام بسیار با قاصد یکی از فرشتگان والار برخورد کرد و تمام کارهای شیطانیش رو انکار کرد.سائورون اگر هم تا یه حدی خوب بود و میتونست راستشو بگه, اما سقوط مورگوت و خشم عظیم پادشاهان غرب اونو ترسوند.
اما قاصد بهش گفت که باید به آمان برگرده و منتظر دستور و حکم Manwe بمونه.
اونوقت سائورون خیلی غرورش خورد شد چون نمیخواست اینجوری تحقیرش کنن و منتظر بمونه تا یه والار بهش دستور بده: این به معنی این بود که مدت زیادی بهشون خدمت کنه تا ثابت بشه که وجود پاکی داره.
واسه همین وقتی قاصد Manwe رفت , سائورون خودشو تو سرزمین میانه مخفی کرد; و دوباره به کارهای شیطانی برگشت.
پس از جنگ عظیم, که بسیاری از سرزمین های آردا از جمله بلریاند به زیر آبهای دریای بزرگ رفتن, خیلی از اِلدارها (الف ها) تو خلیج لیندون اقامت کردن, به این امید که نابودی بلریاند رو که با زحمت بسیاری ساخته و بارها برایش جنگیده بودن فراموش کنن.
گیل گالاد- پسر فینگون - پادشاه آنها بود. و اِلروند -پسر آرندیل دریانورد- با او همراهی میکرد.
در بالای سواحل خلیج لیندون, الفها لنگرگاههای خاکستری رو بنا کردن: جایی که بعدا بسیاری از اِلدارهای از آنجا به والینور درگذشتن.
اِلدارهای دیگه هم در نقاط مختلف سرزمین میانه سکنی گزیدن, کسانی که از کوههای ارد-لوین گذشته و در سرزمینهای مرکزی زندگی میکردن و بهشون teleri میگفتن: آنها الف های سرزمین دوریات بودن که از مرگ نجات یافتن.آنها قلمرو خود را در جنگل و کوههای دور از دریا قرار دادن.
و الفهای نولدور, در میان کوههای ارد-لوین سکنی گزیدن که نزدیک عمارتهای بزرگ دورفها-خزد دوم- بود.و شهر نولدورها تونست تا مرز دروازه غربی خزد-دوم برسه:چونکه اونها با دورف ها دوست بودن,دوستیای که دیگه هیچوقت دیده نشد:دوستی بین دورفهای صنعتگر و الفهای آهنگر و جواهرساز.
برای مدتی طولانی تو سرزمین میانه صلح بود.با این حال اکثر زمینها بایر و ویران بودن.
تنها جایی که سالم بود سرزمینی بود که الفها از اونجا آمدن. در cuivenien کنار آبهای Awakening.
و خیلی از الفها هنوز اونجا زندگی میکردن: دور از دریا. و بهشون Avariمیگفتن Dark Elf ها.
الفهایی که فکر میکردن بلریاند یه شایعه است و والینور کلمهایه دست نیافتنی.
و در جنوب, انسانها روز به روز زیادتر میشدن. و خیلیاشون به موجودات شیطانی تبدیل شدن.چرا که سائورون به روی کار اومده بود.
پس از خرابی دنیا,سائورون با خودش فکر کرد حالا که والارها مورگوت رو زندانی کردن,حتما دیگه سرزمین میانه یادشون رفته, واسه همین جو جاهطلبی گرفتتش.
اون از اِلدارها متنفر بود, و از انسانهای نومهنور خیلی وحشت داشت. اما مدتی طولانی نقشههای شطانیشو مخفی نیگه داشت.
انسانها راحتترین وسیله برای هدفهای شیطانیش بودن, ولی الفها خیلی محکم بودن و مجبور شد مدت زیادی تلاش کنه که الفهارو تحت کنترل بگیره.چون میدونست اونها خیلی قدرتمندترن.
اون خیلی بین الفها نفوذ کرد: با اون شکل زیبا و نجیبش به همه سرزمینهای الفها رفت جز یکیشون: لیندون.
چونکه گیل-گالاد و اِلروند بهش مشکوک بودن و با اینکه ماهیت واقعیشو نمیدونستن ولی راهش نمیدادن.
اما تو بقیه سرزمینها الفها با خوشحالی پذیرفتنش و تعداد کمیشون به هشدارهای الروند و گیل-گالاد توجه کردن:چونکه سائورون با هدیههای سخاوتمندانهای که میداد خیلی پرمنفعت بود واسشون.
اونوقت سائورون بهشون میگفت:"گیلگالاد با اینکه برترین پادشاهه ولی نمیخواد ببینه که بقیه سرزمینها به خوشبختی سرزمین خودشن. اما چرا سرزمین میانه ویران باشه وقتی شما الفها میتونین اونو به قشنگی و آبادی والینور بسازین ؟ چرا سرزمین میانه ویران باشه وقتی هوش و قدرت شما بالاتر از هوش الفهای آن سوی آبهاست ؟؟"
الفهای نولدور که بسیار در حسرت والینور و الفهای آنجا بودن, به حرفهای سائورون گوش دادن و خیلی چیزا ازش یاد گرفتن.
تو این روزها بود که با وسوسه سائورون,الفهای صنعتگر Ost-in-Edhil تصمیم به ساخت حلقههای قدرت گرفتن. و سائورون بر کار کارگرانشون نظارت داشت و از تمام اعمالشون آگاه بود. چونکه آرزو داشت که به الفها مسلط بشه.
حالا الفها حلقههای زیادی ساختن,ولی سائورون مخفیانه حلقهای برای حکومــــــت بر تمامی اونا ساخـت,و قدرت تمامی حلقهها تحت پوشش اون بود: که کاملا از حلقـــه یگــــانه حکومت کنن و تا وقتی که حلــــقه یگانه باشه اونها هم بمونن. و همه نیرو و اراده سائورون تو اون حلقــهبود. چونکه قدرت حلقههای الفها زیاد بود و حلقهای که بر اونا حکومت میکرد میبایست خیلی پرقـــدرت باشه.و سائورون اون رو در کوههای آتش در سرزمین سایه ساخت.
و وقتی اون رو دستش میکرد میتونست همه چیزایی رو که به وسیله حلقههای پستتر بوجود میاومد رو ببینه . و میتونست به تمام کسانی که اون حلقهها رو دستشون میکردن افکارش رو القا کنه.
اما الفها خر نبودن! درست تو همون زمان که سائورون حلقه رو ساخت ازش باخبر شدن و ذات واقعی سائورون رو شناختن و فهمیدن که اینجوری سائورون اربابشون میشه. واسه همین خیلی عصبانی و وحشتزده شدن و حلقههاشون رو دور نگه داشتن.
اما سائورون که فهمید شکست خورده و الفها فریب نخوردن,خیلی غضبناک شد و بهشون اعلان جنگ داد. و گفت که باید حلقهها رو بهش بدن ,چونکه الفهای آهنگر بدون آموزشها و راهنماییهای اون نمیتونستن حلقهها رو بسازن.
اما الفها از دستش فرار کردن و تونستن سه تا از حلقهها رو نگه دارن و مخفیشون کنن...
ولی سارون 15 تا از اون 16 حلقه دیگه رو برای خودش نگه داشت . (یکیشون قبلا توسط کلبریمبور سازنده حلقه ها به دوست دورف صمیمی اش دورین سوم هدیه داده شده بود.)
بعد از اینکه الف ها اون سه حلقه رو تونستن نگه دارن - صاحب اصلی و سازنده حلقه ها کلبریمبور آهنگر اونا رو به برخی از مشهورترین فرمانروایان الف ها که دوستان خودش بودند هدیه کرد : یعنی دوتای آن ها را به گیل-گالاد که والامقام ترین و قابل اعتمادترین فرمانروای الدار بود داد - و یکی را به بانو گالادریال.
بعدها گیل-گالاد یکی از این دو حلقه (ناریا حلقه آتش) را به مورد اعتمادترین دوستش گیردان داد که فرمانروای وود الف و لنگرگاههای خاکستری بود تا حفظش کند و آن یکی را نگه داشت. پس از مرگ گیل-گالاد طبق معمول حلقه باقیمانده Vilya به وارث او الروند رسید.
وقتی که جادوگرها به سرزمین میانه وارد شدند - گیردان دریافت که گندالف از بقیه عاقلتره . پس ناریا حلقه آتش رو به عنوان یه راز به اون سپرد (همونطور که تو فیلم دست گندالف میبینین!)
Vilya, قویترین حلقه ; در آن قدرت "هوا" را دمیدند و قویترین جواهر"یاقوت کبود"را روی آن کار گذاشتند. حلقهای که برای شفا دادن غم و غصههای دنیوی بود ...
ناریا Narya.در آن قدرت "آتش" را دمیدند و یاقوت سرخ بر آن نهادند.برای افزایش جرئت و نیروی اراده...
آخری, Nenya , ظریفترین حلقه, در آن قدرت "آب" را دمیدند : پاک و زلال. و بر آن الماس نهادند تا زیبایی و عمر الفها جاودانه بماند...
---------- نوشته در 11:31 AM اضافه شد ---------- نوشته قبلی در 11:21 AM ارسال شده بود ----------
سائورون Saoron
بی شک یکی از شاخص ترین شخصیت های داستان ارباب حلقه ها سائورون می باشد بطوری که حتی اسم داستان هم از القاب اوست.
نام ها: سائورون (sauron): منفور، گورتائور (Gorthaur): سنگدل، ارباب حلقه ها (Lord Of The Rings)، ارباب تاریکی (Dark Lord)
در ابتدا از مایا های آئوله بود. آن زمان ملکور تازه قدرت گرفته بود و با قدرت خویش سائورون را مجذوب کرد و خادم خویش ساخت. سائورون از دهشتناک ترین موجودات بود زیرا می توانست خود را به هر شکلی دربیاورد. چه چهره ی نیکو، چه چهره ی پلید
او برن و فلاگوند و ده تن از یاران آن ها را دستگیر کرد و یکی یکی آن ها را نابود کرد و وقتی نوبت به برن رسید لوتین مانع شد و از این کار جلوگیری کرد.
پس از برافتادن ملکور در دوران اول که در آن سپاهیان والینور تانگورودریم را در هم شکستند و اغلب نومه نوری ها به غرب رفتند و در ارسیا در محدوده ی دید والینور ساکن شدند.
سائورون که برای اینکه بدلیل جرم هایش مجازات نشود در سرزمین میانه پنهان و در تاریکی قوطه ور شد و به فکر انتقام بود.
پس از مدت ها به نومه نوره (جزیره ی اداین ساکن در غرب) رفت و نومه نوری ها بر علیه والار شوراند و آخرین شاه نومه نوری، آرفارازون، به همراه سپاه پر زرق و برق خویش برای جنگ عازم سواحل والینور شد.اما وقتی رسیدند خشم والار (یا ایلوواتار) زمین را لرزاند و کوه ها برسرشان خراب شدند.
خشم ایلوواتار و والار نومه نور را در برگرفت و به غیر از سائورون و نومه نوری های سیاه و آن دسته از مومنانی که به سردستگی الندیل و پسرانش به سرزمین میانه گریخته بودند نابود شدند.
سائورون پی به قدرت حلقه سازان اره گیون(Ere Geon) برد. او اول سعی در یافتن چگونگی حلقه ساختن اره گیون ها کرد. اره گیون ها برای تمام بزرگان چه از نوع الف و چه از نوع انسان (Men) و یا حتی کوتوله های زیر زمینی (Dwarf)حلقه هایی جادویی ساختند.
سائورون دوباره برگشت تا الف ها را اغوا کند. فریب سائورون این دفعه حلقه های قدرت بود. اره گیون ها به کمک سائورون حلقه های زیادی ساختند که درآن ها اراده و قدرت کافی برای حکومت بر سرزمین ها وجود داشت.اما همه فریب خورده بودند زیرا فرمانروای تاریکی پنهان از چشم الف ها حلقه ای یگانه برای حکومت بر دیگر حلقه ها در آتشفشانی در یک بیابان دور از جنس آتش آن کوه ساخت که بزرگترین و قدرتمند ترین حلقه بین تمام حلقه ها بود که بخش اعظم اراده و قدرت خود را در آن نهفته بود.
ورد هایی که ساورون هنگام ساختن حلقه ی قدرت بر لب راند.
آش نازگ دوربا تولوک
آش نازگ گیمباتول
آش نازگ ثرا کاتولوک اگ بورزوم
ایشی کریمپاتول
آی لوری لانتار لاسی سورین
ینی آنوتیمه و رمار آلدارون
ینی و لینته یولدار وانیر
آن حلقه فقط به او جواب می داد. زیرا آن حلقه همان او بود و او همان حلقه..! او بعد از ساخت حلقه تمام وحشیگری و نفرینها و شرارت و... را در آن حلقه وارد می کند. سپس او توانست قدرت اره گیون ها را از آن خود کند و بدین ترتیب اره گیون ها نابود شدند. در هنگامی که ساورون حلقه را می ساخت تنها یک نفر او را زیر نظر داشت . کلبورن(Kelborn) فرمانروای لورین (Lurin) همسر گالادریل(Gladrill) . کلبورن الندیل فرمانروای انسان ها و پادشاه گاندور (Gondor) شخصی که دادن حلقه به او فراموش شد بود را از قدرت سائورون مطلع کرد.
وقتی الف ها پی به این موضوع بردند سعی کردند حلقه های قدرت خود را از دست فرمانروای تاریکی پنهان کنند ولی فقط موفق شدند تا سه حلقه را دور کنند و بقیه به دست فرمانروای حلقه ها رسید. از حلقه های باقی مانده هفت حلقه به دورف ها و نه حلقه به انسان ها داد اوتوانست ابر قدرت ها یعنی نه پادشاه انسان ها که حلقه را داشتند تحت کنترل خود بگیرد و مردم آنها را سوار سیاه(Nazgûl) خواندند. البته آنها وقتی تحت تسلط او می شدند که او حالت فیزیکی نداشته باشد. (یعنی قدرت برای جنگ کردن نداشته باشد .) ولی سرانجام بزرگترین اتحاد بین انسان ها و الف ها شکل گرفت.
سائورون که اینچنین دید به آن بیابان رفت. ارک ها (Orc) الف هایی بودند که زیر فشارها و جادو های سارون تبدیل به یک موجودی جدید شدند . ارک ها از سائورون می ترسیدند و به همین دلیل با همراه شدند و به آن بیابان رفتند . آتشفشان هنوز می خروشید . او آن آتشفشان را که تنها جای نابودی خود میدانست آن را کوه نابودی (Mount Doom) یا کوه هلاکت نامید.
جادوی او آن سرزمین را سیاه ساخت و به این دلیل او آنجا را سرزمین سیاه مردور (Mordor) نامید. او در آنجا موجوداتی پرنده می دید. ابتدا فکر میکرد شاید عقاب یا شاهین های غول پیکرند ولی بعد متوجه شد آنها نه عقابند نه شاهین بلکه موجوداتی با هیکل فیل بالهایی ده برابر عقاب های غول پیکر و غذای آنها آتش کوه نابودی بود. او فهمید اینها اژدهای باقی مانده از عصر قبل هستند. پس اسم آنها را همان اژدها (Dragon) گذاشت. ارک هایی در مردور بودند که از دل آتش بیرون می آمدند ولی ظاهر همان ارک ها را داشتند. او برای تفرقه نیفتن بین این دو گروه اسم هردو را ارک گذاشت. آنها هر روز زیاد و زیادتر می شدند و بدین ترتیب ارتش سائورون در سرزمین مردور تشکیل شد. ارک ها به روستا ها می رفتند و همه جا را خراب می کردند . تا اینکه الف ها و انسانها دوشادوش هم در برابر ارک ها و سارون به سوی مردور صف کشیدند . جنگ را در پایین کوه نابودی آغاز کردند. سائورون هم برای تحقق آرزوی انتقام به میدان جنگ رفت. پیروزی الف ها و انسانها حتمی بود ولی قدرت سارون و حلقه اش نباید نادیده گرفته می شد . او هر که جلویش بود می کشت که بعد نوبت اندیل رسید.
بعد از اتحاد بین انسان ها و الف ها ارتش متحد در داگور داگورات برای آزادی زمین با نیرو های موردور وارد جنگ شد. پیروزی نزدیک بود ولی سائورون قدرتمندترین مایا بود.
او الندیل و گیل گالاد را نابود کرد و هنگامی که برای نابودی ایزیلدور پسر الندیل پا پیش گذاشت, ایزیلدور شمشیر شکسته ی پدرش را برداشت و انگشت حامل حلقه را از دست سائورون قطع کرد.
روح سائورون جسمش را ترک کرد و حلقه به ایزیلدور رسید. او اگر حلقه را نابود میکرد سائورون هم نابود میشد.ولی چه کسی توان ایستادگی در برابر اراده ی فرمانروای تاریکی را دارد؟
الروند (Elrond) فرمانروای رویندل (Revindel) که از دانا ترین الف ها بود ایزیلدور را به کوه نابودی می برد تا با نابود کردن حلقه برای همیشه سارون را از بین ببرد . ولی قلب ضعیف انسان به راحتی مست قدرت سائورون می شد و او از نابودی حلقه خود داری می کند وحلقه سالیان دراز باقی می ماند.
ایزیلدور حلقه را درون اورودوین,جایی که حلقه ساخته شده بود,نینداخت و اجازه داد تا شیطان زنده بماند.
ایزیلدور هنگام حرکت به سمت قلمرو خویش به دست تعدادی از اورک ها نابود شد و حلقه به درون رودخانه افتاد.
به مدت 500 سال هیچکس از حلقه اطلاعی نداشت تا این که یک روز بر حسب اتفاق دو هابیت(Houbit) با نامهای اسمیگل (Sméagol) و دیگول(Degul) برای ماهی گیری به رودخانه می روند. دیگول برای گرفتن یک ماهی در رودخانه می افتد و بعد در آن اعماق حلقه ی قدرت را می یابد. اسمیگل عاشق آن حلقه می شود و از دیگول می خواهد تا آن را به او بدهد و دیگول قبول نمی کند و آنها با هم جدال می کنند .اسمیگل دوست صمیمی اش را به خاطر یک حلقه می کشد. حلقه او را نفرین می کند .او شروع به تغییر ظاهر می کند .اسمیگل تبدیل به یک موجود وحشی به نام گالم (Galom) می شود او به اعماق کوه های مه آلود رفت و حلقه چندین سال نزد او ماند. عزیز من (My Precious) این نامی بود که گالم حلقه را نامید. ولی بعد از چند سال حلقه از دست گالم رها شده و به و به کوهپایه می افتد. این شانسی بود برای سائورون تا حلقه دست انسانها بیافتد.انسانهای که با قلب ضعیفشان تسلیم حلقه می شوند. ولی بر خلاف میل حلقه یک هابیت دیگر با نام بیلبو بگینز (Bilbo Bagins) حلقه را پیدا می کند. و حلقه به سرزمین هابیت ها یعنی شایر (Shair) می رود.
پس از فشار های گندالف بیلبو راز حلقه را فاش کرد و گندالف تصمیم گرفت تا حلقه را به پسر عموی بیلبو، فرودو، بسپارد که او هم تصمیم گرفت تا حلقه را نابود کند. ولی از شایر تا موردور راه زیادی بود و سارومان، از ایستاری، خیانت کرده بود.
پس از مشقت های بسیار فرودو و سام وایز,خادم فرودو,به موردور رسیدند ولی اراده ی سائورون آن ها را تحت فشار قرار میداد. در آخرین لحظات در دروازه ی کوه نابودی، اورودوین، فرودو حلقه را بدست کرد.
ولی گولوم انگشت فرودو را کند، همانند زمانی که ایزیلدور انگشت ساائورون را برید، و حلقه را گرفت و خوشحالی کرد و به همین دلیل یک قدم اضافه برداشت و خود بهمراه حلقه ی یگانه به درون آتش اورودوین افتاد و نابود شد. چون که حلقه و فرمانروای تاریکی یکی هستند پس زمانی که حلقه نابود شد. سائورون هم نابود شد و روحش برای همیشه جسمش را ترک کرد. و جهان دوباره به آرامش رسید.
لطفا" پس از نظر دادن پست هم بدهید و دلیل نظرتون رو بگید.
من یکی از میلیون ها طرفدار پروپا قرص فیلم و بازی ارباب حلقه ها هستم و فوقعلاده از داستانش خوشم میاد . جا داره که بگم 25 بار سگانه ی فیلمش رو دیدم و همه ی کتاب هاش رو تموم کردم و هر گونه تحقیقی را جبش دارم کلا" Full هستم .
و امروز این تاپیک رو زدم تا به طرفداراش یه حالی بدم و بشناسمشون. هر سوالی دارید بگید
چون من مضوعات زیادی در باره این داستان دارم هر چیزی راجب قبل و یا بعد داستان و یا حتی داخل داستان میخواید به من بگید تا براتون آماده کنم . و همین اول یک مطلب برای شروع میگذارم تا نظرات و درخواست هاتون رو ببینم. البته اونایی که نسخه ی فارسی فیلم رو دیدن بهتره بگم که نصف داستان نسخه ی سوم فیلم رو نمیدونند.
حلقه ای سه برای پادشاهان الف در زیر گنبد نیلی،
حلقه ای هفت برای فرمانروایان دورف در تالارهای سنگی،
حلقه ای نه برای آدمیان که محکوم اند به مرگ و فانی،
و یکی از برای فرمانروای تاریکی، بر سریر تاریکش، در سرزمین موردور، و سایه های آرمیده اش.
حلقه ای است از برای حکم راندن، حلقه ای است برای یافتن، حلقه ای است از برای آوردن، و در تاریکی به هم پیوستن، در سرزمین موردور و سایه های آرمیده اش.
---------- نوشته در 11:21 AM اضافه شد ---------- نوشته قبلی در 11:09 AM ارسال شده بود ----------
داستان حلقهها
خلاصه تاریخ حلقههای قدرت پیش از نابودی
سائورون یه مایار بود.یکی از کسانی که فرشتگان والار برای راهنمایی و کمک به موجودات زمین میانه فرستاده بودند. یعنی اون اولاش خوب بود.
پس از ساخت آردا , لرد سیاه والار - ملکور - با فریفتن سائورون اون رو تبدیل به یکی از قابل اعتمادترین و خطرناکترین خدمتکاراش کرد.
میپرسین چرا خطرناکترین؟؟؟ چون سائورون میتونست به هر شکلی که بخواد در بیاد. مثلا میتونست همیشه زیبا و نجیب به نظر بیاد.اینجوری همه رو گول میزد اما خیلی محتاطانه.
وقتی که مورگوت(همون ملکور) توسط والار به زنجیر کشیده شد,سائورون دوباره به شکلی زیبا و نجیب در اومد و با احترام بسیار با قاصد یکی از فرشتگان والار برخورد کرد و تمام کارهای شیطانیش رو انکار کرد.سائورون اگر هم تا یه حدی خوب بود و میتونست راستشو بگه, اما سقوط مورگوت و خشم عظیم پادشاهان غرب اونو ترسوند.
اما قاصد بهش گفت که باید به آمان برگرده و منتظر دستور و حکم Manwe بمونه.
اونوقت سائورون خیلی غرورش خورد شد چون نمیخواست اینجوری تحقیرش کنن و منتظر بمونه تا یه والار بهش دستور بده: این به معنی این بود که مدت زیادی بهشون خدمت کنه تا ثابت بشه که وجود پاکی داره.
واسه همین وقتی قاصد Manwe رفت , سائورون خودشو تو سرزمین میانه مخفی کرد; و دوباره به کارهای شیطانی برگشت.
پس از جنگ عظیم, که بسیاری از سرزمین های آردا از جمله بلریاند به زیر آبهای دریای بزرگ رفتن, خیلی از اِلدارها (الف ها) تو خلیج لیندون اقامت کردن, به این امید که نابودی بلریاند رو که با زحمت بسیاری ساخته و بارها برایش جنگیده بودن فراموش کنن.
گیل گالاد- پسر فینگون - پادشاه آنها بود. و اِلروند -پسر آرندیل دریانورد- با او همراهی میکرد.
در بالای سواحل خلیج لیندون, الفها لنگرگاههای خاکستری رو بنا کردن: جایی که بعدا بسیاری از اِلدارهای از آنجا به والینور درگذشتن.
اِلدارهای دیگه هم در نقاط مختلف سرزمین میانه سکنی گزیدن, کسانی که از کوههای ارد-لوین گذشته و در سرزمینهای مرکزی زندگی میکردن و بهشون teleri میگفتن: آنها الف های سرزمین دوریات بودن که از مرگ نجات یافتن.آنها قلمرو خود را در جنگل و کوههای دور از دریا قرار دادن.
و الفهای نولدور, در میان کوههای ارد-لوین سکنی گزیدن که نزدیک عمارتهای بزرگ دورفها-خزد دوم- بود.و شهر نولدورها تونست تا مرز دروازه غربی خزد-دوم برسه:چونکه اونها با دورف ها دوست بودن,دوستیای که دیگه هیچوقت دیده نشد:دوستی بین دورفهای صنعتگر و الفهای آهنگر و جواهرساز.
برای مدتی طولانی تو سرزمین میانه صلح بود.با این حال اکثر زمینها بایر و ویران بودن.
تنها جایی که سالم بود سرزمینی بود که الفها از اونجا آمدن. در cuivenien کنار آبهای Awakening.
و خیلی از الفها هنوز اونجا زندگی میکردن: دور از دریا. و بهشون Avariمیگفتن Dark Elf ها.
الفهایی که فکر میکردن بلریاند یه شایعه است و والینور کلمهایه دست نیافتنی.
و در جنوب, انسانها روز به روز زیادتر میشدن. و خیلیاشون به موجودات شیطانی تبدیل شدن.چرا که سائورون به روی کار اومده بود.
پس از خرابی دنیا,سائورون با خودش فکر کرد حالا که والارها مورگوت رو زندانی کردن,حتما دیگه سرزمین میانه یادشون رفته, واسه همین جو جاهطلبی گرفتتش.
اون از اِلدارها متنفر بود, و از انسانهای نومهنور خیلی وحشت داشت. اما مدتی طولانی نقشههای شطانیشو مخفی نیگه داشت.
انسانها راحتترین وسیله برای هدفهای شیطانیش بودن, ولی الفها خیلی محکم بودن و مجبور شد مدت زیادی تلاش کنه که الفهارو تحت کنترل بگیره.چون میدونست اونها خیلی قدرتمندترن.
اون خیلی بین الفها نفوذ کرد: با اون شکل زیبا و نجیبش به همه سرزمینهای الفها رفت جز یکیشون: لیندون.
چونکه گیل-گالاد و اِلروند بهش مشکوک بودن و با اینکه ماهیت واقعیشو نمیدونستن ولی راهش نمیدادن.
اما تو بقیه سرزمینها الفها با خوشحالی پذیرفتنش و تعداد کمیشون به هشدارهای الروند و گیل-گالاد توجه کردن:چونکه سائورون با هدیههای سخاوتمندانهای که میداد خیلی پرمنفعت بود واسشون.
اونوقت سائورون بهشون میگفت:"گیلگالاد با اینکه برترین پادشاهه ولی نمیخواد ببینه که بقیه سرزمینها به خوشبختی سرزمین خودشن. اما چرا سرزمین میانه ویران باشه وقتی شما الفها میتونین اونو به قشنگی و آبادی والینور بسازین ؟ چرا سرزمین میانه ویران باشه وقتی هوش و قدرت شما بالاتر از هوش الفهای آن سوی آبهاست ؟؟"
الفهای نولدور که بسیار در حسرت والینور و الفهای آنجا بودن, به حرفهای سائورون گوش دادن و خیلی چیزا ازش یاد گرفتن.
تو این روزها بود که با وسوسه سائورون,الفهای صنعتگر Ost-in-Edhil تصمیم به ساخت حلقههای قدرت گرفتن. و سائورون بر کار کارگرانشون نظارت داشت و از تمام اعمالشون آگاه بود. چونکه آرزو داشت که به الفها مسلط بشه.
حالا الفها حلقههای زیادی ساختن,ولی سائورون مخفیانه حلقهای برای حکومــــــت بر تمامی اونا ساخـت,و قدرت تمامی حلقهها تحت پوشش اون بود: که کاملا از حلقـــه یگــــانه حکومت کنن و تا وقتی که حلــــقه یگانه باشه اونها هم بمونن. و همه نیرو و اراده سائورون تو اون حلقــهبود. چونکه قدرت حلقههای الفها زیاد بود و حلقهای که بر اونا حکومت میکرد میبایست خیلی پرقـــدرت باشه.و سائورون اون رو در کوههای آتش در سرزمین سایه ساخت.
و وقتی اون رو دستش میکرد میتونست همه چیزایی رو که به وسیله حلقههای پستتر بوجود میاومد رو ببینه . و میتونست به تمام کسانی که اون حلقهها رو دستشون میکردن افکارش رو القا کنه.
اما الفها خر نبودن! درست تو همون زمان که سائورون حلقه رو ساخت ازش باخبر شدن و ذات واقعی سائورون رو شناختن و فهمیدن که اینجوری سائورون اربابشون میشه. واسه همین خیلی عصبانی و وحشتزده شدن و حلقههاشون رو دور نگه داشتن.
اما سائورون که فهمید شکست خورده و الفها فریب نخوردن,خیلی غضبناک شد و بهشون اعلان جنگ داد. و گفت که باید حلقهها رو بهش بدن ,چونکه الفهای آهنگر بدون آموزشها و راهنماییهای اون نمیتونستن حلقهها رو بسازن.
اما الفها از دستش فرار کردن و تونستن سه تا از حلقهها رو نگه دارن و مخفیشون کنن...
ولی سارون 15 تا از اون 16 حلقه دیگه رو برای خودش نگه داشت . (یکیشون قبلا توسط کلبریمبور سازنده حلقه ها به دوست دورف صمیمی اش دورین سوم هدیه داده شده بود.)
بعد از اینکه الف ها اون سه حلقه رو تونستن نگه دارن - صاحب اصلی و سازنده حلقه ها کلبریمبور آهنگر اونا رو به برخی از مشهورترین فرمانروایان الف ها که دوستان خودش بودند هدیه کرد : یعنی دوتای آن ها را به گیل-گالاد که والامقام ترین و قابل اعتمادترین فرمانروای الدار بود داد - و یکی را به بانو گالادریال.
بعدها گیل-گالاد یکی از این دو حلقه (ناریا حلقه آتش) را به مورد اعتمادترین دوستش گیردان داد که فرمانروای وود الف و لنگرگاههای خاکستری بود تا حفظش کند و آن یکی را نگه داشت. پس از مرگ گیل-گالاد طبق معمول حلقه باقیمانده Vilya به وارث او الروند رسید.
وقتی که جادوگرها به سرزمین میانه وارد شدند - گیردان دریافت که گندالف از بقیه عاقلتره . پس ناریا حلقه آتش رو به عنوان یه راز به اون سپرد (همونطور که تو فیلم دست گندالف میبینین!)
Vilya, قویترین حلقه ; در آن قدرت "هوا" را دمیدند و قویترین جواهر"یاقوت کبود"را روی آن کار گذاشتند. حلقهای که برای شفا دادن غم و غصههای دنیوی بود ...
ناریا Narya.در آن قدرت "آتش" را دمیدند و یاقوت سرخ بر آن نهادند.برای افزایش جرئت و نیروی اراده...
آخری, Nenya , ظریفترین حلقه, در آن قدرت "آب" را دمیدند : پاک و زلال. و بر آن الماس نهادند تا زیبایی و عمر الفها جاودانه بماند...
---------- نوشته در 11:31 AM اضافه شد ---------- نوشته قبلی در 11:21 AM ارسال شده بود ----------
سائورون Saoron
بی شک یکی از شاخص ترین شخصیت های داستان ارباب حلقه ها سائورون می باشد بطوری که حتی اسم داستان هم از القاب اوست.
نام ها: سائورون (sauron): منفور، گورتائور (Gorthaur): سنگدل، ارباب حلقه ها (Lord Of The Rings)، ارباب تاریکی (Dark Lord)
در ابتدا از مایا های آئوله بود. آن زمان ملکور تازه قدرت گرفته بود و با قدرت خویش سائورون را مجذوب کرد و خادم خویش ساخت. سائورون از دهشتناک ترین موجودات بود زیرا می توانست خود را به هر شکلی دربیاورد. چه چهره ی نیکو، چه چهره ی پلید
او برن و فلاگوند و ده تن از یاران آن ها را دستگیر کرد و یکی یکی آن ها را نابود کرد و وقتی نوبت به برن رسید لوتین مانع شد و از این کار جلوگیری کرد.
پس از برافتادن ملکور در دوران اول که در آن سپاهیان والینور تانگورودریم را در هم شکستند و اغلب نومه نوری ها به غرب رفتند و در ارسیا در محدوده ی دید والینور ساکن شدند.
سائورون که برای اینکه بدلیل جرم هایش مجازات نشود در سرزمین میانه پنهان و در تاریکی قوطه ور شد و به فکر انتقام بود.
پس از مدت ها به نومه نوره (جزیره ی اداین ساکن در غرب) رفت و نومه نوری ها بر علیه والار شوراند و آخرین شاه نومه نوری، آرفارازون، به همراه سپاه پر زرق و برق خویش برای جنگ عازم سواحل والینور شد.اما وقتی رسیدند خشم والار (یا ایلوواتار) زمین را لرزاند و کوه ها برسرشان خراب شدند.
خشم ایلوواتار و والار نومه نور را در برگرفت و به غیر از سائورون و نومه نوری های سیاه و آن دسته از مومنانی که به سردستگی الندیل و پسرانش به سرزمین میانه گریخته بودند نابود شدند.
سائورون پی به قدرت حلقه سازان اره گیون(Ere Geon) برد. او اول سعی در یافتن چگونگی حلقه ساختن اره گیون ها کرد. اره گیون ها برای تمام بزرگان چه از نوع الف و چه از نوع انسان (Men) و یا حتی کوتوله های زیر زمینی (Dwarf)حلقه هایی جادویی ساختند.
سائورون دوباره برگشت تا الف ها را اغوا کند. فریب سائورون این دفعه حلقه های قدرت بود. اره گیون ها به کمک سائورون حلقه های زیادی ساختند که درآن ها اراده و قدرت کافی برای حکومت بر سرزمین ها وجود داشت.اما همه فریب خورده بودند زیرا فرمانروای تاریکی پنهان از چشم الف ها حلقه ای یگانه برای حکومت بر دیگر حلقه ها در آتشفشانی در یک بیابان دور از جنس آتش آن کوه ساخت که بزرگترین و قدرتمند ترین حلقه بین تمام حلقه ها بود که بخش اعظم اراده و قدرت خود را در آن نهفته بود.
ورد هایی که ساورون هنگام ساختن حلقه ی قدرت بر لب راند.
آش نازگ دوربا تولوک
آش نازگ گیمباتول
آش نازگ ثرا کاتولوک اگ بورزوم
ایشی کریمپاتول
آی لوری لانتار لاسی سورین
ینی آنوتیمه و رمار آلدارون
ینی و لینته یولدار وانیر
آن حلقه فقط به او جواب می داد. زیرا آن حلقه همان او بود و او همان حلقه..! او بعد از ساخت حلقه تمام وحشیگری و نفرینها و شرارت و... را در آن حلقه وارد می کند. سپس او توانست قدرت اره گیون ها را از آن خود کند و بدین ترتیب اره گیون ها نابود شدند. در هنگامی که ساورون حلقه را می ساخت تنها یک نفر او را زیر نظر داشت . کلبورن(Kelborn) فرمانروای لورین (Lurin) همسر گالادریل(Gladrill) . کلبورن الندیل فرمانروای انسان ها و پادشاه گاندور (Gondor) شخصی که دادن حلقه به او فراموش شد بود را از قدرت سائورون مطلع کرد.
وقتی الف ها پی به این موضوع بردند سعی کردند حلقه های قدرت خود را از دست فرمانروای تاریکی پنهان کنند ولی فقط موفق شدند تا سه حلقه را دور کنند و بقیه به دست فرمانروای حلقه ها رسید. از حلقه های باقی مانده هفت حلقه به دورف ها و نه حلقه به انسان ها داد اوتوانست ابر قدرت ها یعنی نه پادشاه انسان ها که حلقه را داشتند تحت کنترل خود بگیرد و مردم آنها را سوار سیاه(Nazgûl) خواندند. البته آنها وقتی تحت تسلط او می شدند که او حالت فیزیکی نداشته باشد. (یعنی قدرت برای جنگ کردن نداشته باشد .) ولی سرانجام بزرگترین اتحاد بین انسان ها و الف ها شکل گرفت.
سائورون که اینچنین دید به آن بیابان رفت. ارک ها (Orc) الف هایی بودند که زیر فشارها و جادو های سارون تبدیل به یک موجودی جدید شدند . ارک ها از سائورون می ترسیدند و به همین دلیل با همراه شدند و به آن بیابان رفتند . آتشفشان هنوز می خروشید . او آن آتشفشان را که تنها جای نابودی خود میدانست آن را کوه نابودی (Mount Doom) یا کوه هلاکت نامید.
جادوی او آن سرزمین را سیاه ساخت و به این دلیل او آنجا را سرزمین سیاه مردور (Mordor) نامید. او در آنجا موجوداتی پرنده می دید. ابتدا فکر میکرد شاید عقاب یا شاهین های غول پیکرند ولی بعد متوجه شد آنها نه عقابند نه شاهین بلکه موجوداتی با هیکل فیل بالهایی ده برابر عقاب های غول پیکر و غذای آنها آتش کوه نابودی بود. او فهمید اینها اژدهای باقی مانده از عصر قبل هستند. پس اسم آنها را همان اژدها (Dragon) گذاشت. ارک هایی در مردور بودند که از دل آتش بیرون می آمدند ولی ظاهر همان ارک ها را داشتند. او برای تفرقه نیفتن بین این دو گروه اسم هردو را ارک گذاشت. آنها هر روز زیاد و زیادتر می شدند و بدین ترتیب ارتش سائورون در سرزمین مردور تشکیل شد. ارک ها به روستا ها می رفتند و همه جا را خراب می کردند . تا اینکه الف ها و انسانها دوشادوش هم در برابر ارک ها و سارون به سوی مردور صف کشیدند . جنگ را در پایین کوه نابودی آغاز کردند. سائورون هم برای تحقق آرزوی انتقام به میدان جنگ رفت. پیروزی الف ها و انسانها حتمی بود ولی قدرت سارون و حلقه اش نباید نادیده گرفته می شد . او هر که جلویش بود می کشت که بعد نوبت اندیل رسید.
بعد از اتحاد بین انسان ها و الف ها ارتش متحد در داگور داگورات برای آزادی زمین با نیرو های موردور وارد جنگ شد. پیروزی نزدیک بود ولی سائورون قدرتمندترین مایا بود.
او الندیل و گیل گالاد را نابود کرد و هنگامی که برای نابودی ایزیلدور پسر الندیل پا پیش گذاشت, ایزیلدور شمشیر شکسته ی پدرش را برداشت و انگشت حامل حلقه را از دست سائورون قطع کرد.
روح سائورون جسمش را ترک کرد و حلقه به ایزیلدور رسید. او اگر حلقه را نابود میکرد سائورون هم نابود میشد.ولی چه کسی توان ایستادگی در برابر اراده ی فرمانروای تاریکی را دارد؟
الروند (Elrond) فرمانروای رویندل (Revindel) که از دانا ترین الف ها بود ایزیلدور را به کوه نابودی می برد تا با نابود کردن حلقه برای همیشه سارون را از بین ببرد . ولی قلب ضعیف انسان به راحتی مست قدرت سائورون می شد و او از نابودی حلقه خود داری می کند وحلقه سالیان دراز باقی می ماند.
ایزیلدور حلقه را درون اورودوین,جایی که حلقه ساخته شده بود,نینداخت و اجازه داد تا شیطان زنده بماند.
ایزیلدور هنگام حرکت به سمت قلمرو خویش به دست تعدادی از اورک ها نابود شد و حلقه به درون رودخانه افتاد.
به مدت 500 سال هیچکس از حلقه اطلاعی نداشت تا این که یک روز بر حسب اتفاق دو هابیت(Houbit) با نامهای اسمیگل (Sméagol) و دیگول(Degul) برای ماهی گیری به رودخانه می روند. دیگول برای گرفتن یک ماهی در رودخانه می افتد و بعد در آن اعماق حلقه ی قدرت را می یابد. اسمیگل عاشق آن حلقه می شود و از دیگول می خواهد تا آن را به او بدهد و دیگول قبول نمی کند و آنها با هم جدال می کنند .اسمیگل دوست صمیمی اش را به خاطر یک حلقه می کشد. حلقه او را نفرین می کند .او شروع به تغییر ظاهر می کند .اسمیگل تبدیل به یک موجود وحشی به نام گالم (Galom) می شود او به اعماق کوه های مه آلود رفت و حلقه چندین سال نزد او ماند. عزیز من (My Precious) این نامی بود که گالم حلقه را نامید. ولی بعد از چند سال حلقه از دست گالم رها شده و به و به کوهپایه می افتد. این شانسی بود برای سائورون تا حلقه دست انسانها بیافتد.انسانهای که با قلب ضعیفشان تسلیم حلقه می شوند. ولی بر خلاف میل حلقه یک هابیت دیگر با نام بیلبو بگینز (Bilbo Bagins) حلقه را پیدا می کند. و حلقه به سرزمین هابیت ها یعنی شایر (Shair) می رود.
پس از فشار های گندالف بیلبو راز حلقه را فاش کرد و گندالف تصمیم گرفت تا حلقه را به پسر عموی بیلبو، فرودو، بسپارد که او هم تصمیم گرفت تا حلقه را نابود کند. ولی از شایر تا موردور راه زیادی بود و سارومان، از ایستاری، خیانت کرده بود.
پس از مشقت های بسیار فرودو و سام وایز,خادم فرودو,به موردور رسیدند ولی اراده ی سائورون آن ها را تحت فشار قرار میداد. در آخرین لحظات در دروازه ی کوه نابودی، اورودوین، فرودو حلقه را بدست کرد.
ولی گولوم انگشت فرودو را کند، همانند زمانی که ایزیلدور انگشت ساائورون را برید، و حلقه را گرفت و خوشحالی کرد و به همین دلیل یک قدم اضافه برداشت و خود بهمراه حلقه ی یگانه به درون آتش اورودوین افتاد و نابود شد. چون که حلقه و فرمانروای تاریکی یکی هستند پس زمانی که حلقه نابود شد. سائورون هم نابود شد و روحش برای همیشه جسمش را ترک کرد. و جهان دوباره به آرامش رسید.
آخرین ویرایش: