درسته از مدت انتشار mw2 دو سه ماهی گذشته ولی به هر حال شاید داستان هنوز برای خیلیا گنگ مونده باشه. اگه تو داستان مشکلی بود خوشحال میشم بهم بگید تا درستش کنم
mw story :
خالد ال اسد به سمت رئیس جمهور میرود و بنگ!
با انتشار این ویدویو ترس دنیا رو فرا میگیره. ترسناک ترین تروریست خاورمیانه رئیس جمهور رو به قتل رسونده و الان بر سر حکومت نشسته و قدرت خیلی بیشتری پیدا کرده. واسه انگلیس جالبه که خالد چطوری تونسته چنین قدرتی برای کودتا به دست بیاره. به هرحال شکست دادن ارتش یه کشور و زندانی کردن رئیس جمهورش و قتلش برای یه تروریست نباید کار راحتی باشه. یعنی کسی پشت پردس؟آمریکایی ها برای جلوگیری از قدرتمند تر شدن خالد و نجات شهر آماده حمله به اونجا میشند و هدف اول ایستگاه تلوزیونی هستش که خالد از اونجا برنامه هاش رو پخش کرده ولی انگلیسی ها ترجیح میدن قبل از حرکت سربازشون مهره اسب رو برای اطمینان جلو بفرستن. ولی این مهره گم شده!نیکولای جاسوس جهانی به نقل از منابع روسی احتمالا تحت بازداشت نیروهای خالد ال اسد هستش. تیم برای یه عملیات مشترک به طرف روستایی اشغال شده در روسیه میره تا با همکاری نیروهای گروهبان کامارو نیکولای رو نجات بدن.عملیات موفق میشه و نیکولای که گویی نقشه رو از قبل میدونست میپرسه که آمریکایی ها راه افتادن یا نه و از شنیدن جواب ناراحت میشه. اون محل مخفی شدن خالد رو میدونه و تیم به سمت اون مکان راه میافته.
در طول این مدت سربازای آمریکایی بعد از نجات شهر و رسیدت به ایستگاه تلوزیونی میفهمن همه برنامه ها از پیش ضبط شده بود و عملیات شکست خوردس. عملیات بعدی نجات و اسکورت تانک ارتش به بزرگ راه برای بقیه عملیات پاکسازی هستش. بعد از چند ساعت عملیات پاکسازی شروع میشه ولی تروریست ها که فقط یک قانون دارند(یا مرگ یا پیروزی!) عملیات انتحاریشون رو انجام میدن. با یک بمب هسته ای تمام منطقه رو نابود میکنند... انفجاری که طی اون 30.000 سرباز آمریکایی شهید میشند.
نیروهای پرایس تو روستایی هستند که خالد ال اسد در اونجا مخفی شده. عملیات انجام میشه و پرایس سعی داره بفهمه که کی خالد رو ساپورت میکنه.اما تلفنی اون چیزی رو که نباید معلوم میشد رو رو میکنه. ایمران زاکائف. کلمه ای که خاطره ای از 15 سال قبل رو در ذهن پرایس زنده میکنه. پرایس سالها قبل ایمران رو ترور کرده بود ولی اون زنده مونده. و حالا خیلی قدرتمند تر از قبل هستش و پرایس و نیروهاش تحت محاصره نیروهای اونن. تیم با ساپورت نیروی هوایی به سختی میتونه فرار کنه.
هدف پیدا کردن ایمران هستش ولی چطور میشه بهش رسید؟تنها راهی که به ذهن تیم میرسه گروگان گرفتن پسرشه. ولی بعد از تعقیب و گریز پسر ایمران خودش رو میکشه و حالا آمریکا باید منتظر انتقام سختی باشه.
ایمران که سخت خشمگین شده پیام تهدید آمیز خودش رو برای آمریکا و انگلیس میفرسته و همین پیام باعث میشه انگلیسا و آمریکای ها بتونن پایگاه ایمران رو پیدا کنن. نیروها به سمت پایگاه راه میافتن و وقتی نزدیک پایگاه میشند متوجه پرتاب 2 موشک هسته ای به سمت آمریکا میشند. هدف تیم ورود به سیلو و دادن کد انهدام به موشک هاست وگرنه یک فاجعه بزرگ پیش میاد. تیم موفق میشه و حالا وقت فراره!
تیم با 3 جیپ تلاش میکنه از منظقه خارج بشه ولی نیروهای دشمن به شدت به تعقیب اونا میپردازن ولی مشکل اصلی هلیکوپتر دشمن هستش که با منهدم کردم یه پل باعث به دام افتادن تیم میشه و در لحظه ای که آخرین سرباز هم بر زمین میافته ایمران از هلیکوپتر پیاده میشه تا شخصا انتقام بگیره. وقتی بالای سر gaz میره و اسلحش رو اون میگیره gaz با افتخار سرش رو زیره اسلحه میگیره و شهید میشه. در همین لحظه هلیکوپتر ایمران به وسیله هلیکوپتر نیروهای روس منهدم میشه و در همین لحظه پرایس پیستولش رو به سمت سوپ پرتاب میکنه و سوپ کاری رو که 15 سال پیش نیمه تموم مونده بود تموم میکنه.
mw2 story
5 نفر... 4 تروریست با یک مامور مخفی...از آسانسور پیاده میشوند و صدای گلوله و فریاد تمام فرودگاه رو پر میکنه.
همه چیز ناگهانی شروع میشود. ماکاروف تروریست جهانی با اینکه فهمیده است جوزف آلن مامور مخفی ارتش آمریکاست نقشه ای شوم میکشد. 5 نفر حرفه ای پا به فرودگاه زاکاوف میگذارن تا همه رو بکشن. اما هدف از این کشتار یک عمل تروریستی ساده نیست. بلکه این عمل قراره باعث جنگی بزرگ شود. وقتی که کشتار تمام میشود ماکاروف جوزف را میکشد. میداند که بعد از پیدا کردن جسدش سازمان مخفی روسیه میفهمد اون یک سرباز ارتش آمریکاست و آنوقت است که همه روسیه به خاطر جنگ جان میدهند. اما روسیه دلیل دیگری نیز برای جنگ پیدا میکند که باعث میشود با تمام قوا آماده حمله و نابودی آمریکا شود که حتی از پرتاب موشک هسته ای هم هراسی نداشته باشد. ماموریت گروه 141 در پایگاه نظامی روس ها لو میرود و حالا روس ها را هیچ چیز نمیتواند نگه دارد.
بعد از واقعه تروریستی فرودگاه دف گروه 141 پیدا کردن ماکاروف است. هیچ سرنخی در دست نیست. مگر پوکه های ریخته شده در فرودگاه. که آنها را به قاچاقچی اسلحه در برزیل ربط میدهد. پس گروه برای دستگیری قاچاقچی پر قدرت اسلحه به سمت روستا میرود. بدون آنکه بداند آن قاچاقچی روستایی مسلح در اختیار دارد! بعد از اعتراف گیری های بسیار گروه متوجه میشود که آنها مکانی از ماکاروف نمیدانن ولی میتونن سرنخی به آنها بدن. یک زندانی وجود دارد که ماکاروف به شدت از او متنفر هست. زندانی که در قلعه مخوف از او محافظت میشود. پس گروه آماده رفتن میشود اما باید قبل از آن 4 چاه نفتی دریایی رو که به شدت با موشک های ضد هوایی و زمینی مجهز شدن رو پاک سازی کنن. میشه به راحتی با یه جت نابودشون کرد ولی متاسفانه گروگانهایی هم داخل اونا وجود دارن. به همین دلیل گروه آماده یه سفر در زیر دریا میشه!
اما در آمریکا چه خبر است؟! نیروهای دارن از سمت روسیه به آمریکا نزدیک میشوند که موقعی خاصی نیست. همینطور از غرب هم داره حمله میشه.اما این حمله ها فقط حمله های فرعی هستند. زیرا ناگهان هواپیماهای بسیاری در شرق آمریکا ظاهر میشوند. مکانی که ناگهان مسئولان میفهمند رادارهایش دستکاری شده و موشک های ضد هوایی هم کار نمیکنند. هیچ چیزی آماده دفاع از آن منطقه نیست! جز نیروهای اندکی که تعدادی از آنها هم زیر فرمان گروهبان فلوی هستند. پس گروهبان با سربازان اندکش به سمت ویرجینیا حرکت میکنند تا از آن شهر تا رسدن نیروهای کمکی دفاع کنند. مشکل بعدی اطلاعات فوق محرمانه ای است که در مکانی محرمانه در یک خانه نگه داری میشوند. آن اطلاعات به هیچ وجه نباید به دست روس ها برسند. به خاطر اینکه گروه 141 در حال انجام ماموریت حساسی هستند نیروهای گروهبان فلوی مسئول پیدا کردن آن اطلاعات و حفظ آنها میشوند. پس از رسیدن به آن خانه و ورود به اتاق مخفی متوجه میشوند مامور مخفی خودش را کشته تا اگر دستگیر شود زیر شکنجه نتوانند از او حرفی بکشند. گروه اطلاعات دیگر رو برمیداره و آماده ماموریت بعدی میشه...
گروه 141 در این لحظه در زیر چاه های نفتی دریایی هستند. پس از پاکسازی چاه ها به سمت قلعه مخوف حرکت میکنند. قلعه ای برای حفاظت از زندانی هایی استفاده میشود که برای دولت روسیه وحشتناکند اما دولت نمیتواند به خود اجازه دهد آنها را بکشد. در بین این زندانیان زندانی وجود دارد که میتواند ماکاروف را برای گروه پیدا کند. گروه بعد از نفوذ به زندان به دیوار سلول زندانی میرسد. در لحظه ای که دیوار منفجر میشود زندانی در حالی که با زنجیرش در حال خفه کردن نگهبان است به رچ ضربه ای میزند اکا کاپیتان مک تاویش اسلحه اش را را بر سرش میگیرد در اینجا است که 2 سرباز دوباره به هم میرسند. زندانی کسی نیست جز کاپیتان پرایس. مک تاویش کلت 1911 را به کاپیتان میدهد و میگوید این مطعلق به شماست! همان کلتی که 5 سال قبل پرایس آن را به سمت مک تاویش پرت کرد و با آن کلت ایمران زاکاوف که آن موقع تروریست و الان قهرمان روسیه است کشته شد. روس ها بعد کشته شدن ایمران پرایس رو به این زندان آورده بودن. چون پرایس بعدا میتوانست برای آنها دردسر زیادی داشته باشد. اما از طرفی پرایس در چند ماموریت به روس ها کمک کرده بود و همینطور روس ها نمیتوانستند یک مامور sas رو به همین راحتی بکشند. پس این زندان بهترین گزینه بود.
در آن طرف نیروهای آمریکایی در بدترین وضعیت قرار گرفته اند. کاخ سفید به وسیله روس ها تصرف شده است ارتش دارد با نیروهای نزدیک منطقه آماده بازپس گیری آن میشود پس از جنگی حساس کاخ سفید پاک سازی میشود و نیرو ها سوار هلیکوپتر میشوند تا اطراف منطقه را نیز پاکسازی کنند. غافل از اینکه روس ها در بعضی نقاط با موشک های ضد هوایی منتظر هستند...
در طرف دیگر هکر های شفرد توانستند به اطلاعات داخل قطعاتی که سوپ و رچ از پایگاه روس ها دزدیدن نفوذ کنند و این اطلاعات مشخص میکنند که روس ها زیردریایی مجهز به موشک هسته ای ساخته اند که در مواقعی حساس استفاده کنند و چه موقعی بهتر از این جنگ؟!
شفرد که وضعیت را اضطراری میبیند تصمیم میگیرد گروه 141 را به پایگاهی که زیردریایی دریایی در آن بفرستند اما متاسفانه ماموریت شکست میخورد و روس ها موشک رو در اتمسفر منفجر میکنند تا به وسیله امواج emp آن هلیکوپتر های ارتش آمریکا را از کار بیاندازند تا شاید بتوانند جلوی شکست خود را در جنگ بگیرند. شدت انفجر به قدری بود که چند ایستگاه فضایی نیز از بین میروند و شعاع وسیعی از آمریکا در خاموشی فرو میرود. روس ها از کار افتادن هلی کوپتر ها نهایت استفاده رو میکنن و دوباره کاخ سفید رو تصرف میکنند. ژنرال شفرد که چاره ای نمیبینه تصمیم به بمباران کاخ سفید میکنه. اما در واشینگن... در لاشه هلیکوپتر... در پشت سنگر ها... سربازانی وجود دارند که هنوز هم آماده دفاع از جهان هستند. پس از چند در گیری گروهبان فلوی میفهمد جت ها در حال آمدن به سمت کاخ سفید برای بمبارانش هستند و تنها راه اعلام اینکه پاکسازی شده روشن کردن منور های سبز در بام این کاخ است. پس با شجاعت تمام کاخ را دوباره پاکسازی و سپس منور ها را در بام روشن میکنند و جت ها با دیدن منور ها با شادی ماموریت خود را رها میکنند و سرباز ها پس از چند روز جنگ استراحتی کوتاه میکنند. شاید هم برای سفری آماده میشوند... سفری به مسکو!
حال گروه 141 آماده دستگیری ماکاروف است. 2 هدف وجود دارد. فرودگاهی متروکه در افغانستان که پایگاه نظامی ماکاروف است و خانه ای در گرجستان که به احتمال زیاد ماکاروف در آنجا زندگی میکند. کاپیتان پرایس به همراه سوپ و تعداد زیادی نیرو برای حمله به ماکاروف و شاید پیدا کردن اود و تیمی دیگر به رهبری گست و به همراه رچ برای دستگیری ماکاروف در خانه اش حرکت میکنند.
اما نیروهای گست به شدت غافلگیر میشوند و اول حمله تلفات زیادی داده میشه. به هر حال ماموریت انجام میشه و نیروها میفهمن ماکاروف زرنگتر از این حرفاست! شفرد دستور میدهد اطلاعات کامپیوتر ماکاروف رو ضبط کنند و تا ضبط کردن اطلاعات نیروهای کمکی هم میرسن. رچ و گشست تنها بازمانده ها هستن که با اطلاعات به هلیکوپتر شفرد میرسند اما شفرد دیگه نیازی به اونا نداره...
در فرودگاه متروکه افغانستان نبردی خونین در حال وقوع است. پرایس میفهمد که شفرد دارد برای خیانتی بزرگ آماده میشود. جنگی 3 طرفه در این منطقه وجود دارد. شفرد دشمن قسم خورده ماکاروف به خاطر 3000 سربازش است. ماکاروف دشمن قسم خورده پرایس به خاطر قتل ایمران زاکائف و پرایس اکنون دشمن قسم خورده شفرد به خاطر سربازان هم تیمیش و جلوگیری از کودتا. پرایس میداند که دستش از هردوشان کوتاه است! پس با دشمنش موقتی متحد میشد تا دشمن مشترکشان را نابود کند. ماکارف هم که در این لحظه به خاطر ضرر بزرگی که از نیروهای شفرد دارد میخورد مکان شفرد را برای پرایس پیدا کرده و به او میگوید.پرایس و سوپ از منطقه به کمک نیکولای فرار کرده و به سمت مخفیگاه شفرد حرکت میکنند. پس از چند ساعت چاقویی در چشمان شفرد است و پرایس و سوپ به سمت هلیکوپتر نیکولای میروند تا آنها به مخفیگاهی برساند.
یه سری احتمالات که فقط نظر خودم هستش و هیچ گونه اعتباری نداره!
همه ما حالا ماکارف رو عامل اصلی جنگ میدونیم ولی شاید بهتر باشه نگاهی هم از چشم شفرد بکنیم. همه این نوشته ها چیزی به جز احتمالات نیست که فقط برای خالی شدن جاهای خالی داستان نوشته شده ولی چون در بازی بیان نشده احتمال درست بودن 100% ندارند.
سالها سختی کشیده است و حال ژنرالی پرقدرت است. بعد از سالها ماموریتی در دست دارد که او را به هدف اصلیش که جاودانگی در تاریخ است برساند. حال که خالذ ال اسد تروریستی پر قدرت است شفرد با نابود کردنش در تمام دنیا مرد بزرگی شناخته خواهد شد.او با هزاران سرباز به منطقه حمله میکند و در حالی که به پیروزی نزدیک است تروریست با عملیاتی انتحاری هم خودشان را نابود و هم 30.000 سرباز آمریکایی رو شهید میکنند و شفرد که به قهرمانی قدمی نزدیک بود به شخصی تبدیل میشود که دولت همه گناهان را بر گردن اون بریزد و فقط کشوری را تصور کنید که به خاطر 30.000 جوان از یک فرد متنفر شود! این زمینه ای میشود تا کینه ای در قلب شفرد رخنه کند.البته اینکه انگلیس ها هم با کشتن 2 نفر به قهرمان تبدیل شوند نیز او را بیش از پیش عصبانی تر میکند. او بعد از 5 سال دوباره قدرت زیادی پیدا میکند. ارتش اصلی آمریکا به اسم rangers حالا زیر دست اون هستش.
همه چیز آمادست که اون قدرتی رو که سالهاست میخواست به دست بیاره. اینبار اون میخواد قدرتی داشته باشه که خودش تاریخ رو بنویسه.اون کودتایی بزرگ رو در سرش داره.
شاید خود شفرد باعث شد مامور مخفیش لو بره و یا اصلا اینکار رو قبلا برای هدفی مشترک با ماکارف هماهنگ کرده بود و بعدشم تصمیم داشت تا از شرش راحت شه
بعد از آزاد کردن پرایس تیم جای ماکارف رو میدونست و پرایس میگفت تا ما باید فوری حمله کنیم اما شفرد دستور داد اول باید زیردریایی هسته ای هیجاک رو نابود کنید. شاید هدف این دستور این بود که با حمله تیم به اونجا روس ها از ترس و خیلی اضطراری به سمت آمریکا موشک هسته ای پرتاب کنند تا شفرد راحت تر بتونه به هدفش برسه.
شفرد تا میبینه موشک پرتاب شد و به هدفش نزدیکه 3 تا هدف برای خودش در نظر میگیره
1-کشتن ماکارف برای انتقام از 5 سال قبل؟ و یا شاید به همون دلیلی که از همه اول اول گفتم
2-کشتن تمام اعضای تیم 141 .چون دیگه به اونا احتیاج نداره و میتونن براش خطرناک باشن. شاید هم اونا رو جمع کرده بود تا بکشه! اون از نیروهای انگلیسی کینه ای از 5 سال قبل داره که ما از بین اونا سوپ و پرایس رو یادمونه و شاید بقیه رو نمیشناسیم
3-بمباران کاخ سفید و بعد از اون کسی قدرت داره که زور داره!(مطمئنا شفرد بیشتر از رئیس جمهور نیرو داره و اصلا کی بعد از بمباران کاخ سفید میتونه ادعای قدرت داشته باشه؟!)
mw story :
خالد ال اسد به سمت رئیس جمهور میرود و بنگ!
با انتشار این ویدویو ترس دنیا رو فرا میگیره. ترسناک ترین تروریست خاورمیانه رئیس جمهور رو به قتل رسونده و الان بر سر حکومت نشسته و قدرت خیلی بیشتری پیدا کرده. واسه انگلیس جالبه که خالد چطوری تونسته چنین قدرتی برای کودتا به دست بیاره. به هرحال شکست دادن ارتش یه کشور و زندانی کردن رئیس جمهورش و قتلش برای یه تروریست نباید کار راحتی باشه. یعنی کسی پشت پردس؟آمریکایی ها برای جلوگیری از قدرتمند تر شدن خالد و نجات شهر آماده حمله به اونجا میشند و هدف اول ایستگاه تلوزیونی هستش که خالد از اونجا برنامه هاش رو پخش کرده ولی انگلیسی ها ترجیح میدن قبل از حرکت سربازشون مهره اسب رو برای اطمینان جلو بفرستن. ولی این مهره گم شده!نیکولای جاسوس جهانی به نقل از منابع روسی احتمالا تحت بازداشت نیروهای خالد ال اسد هستش. تیم برای یه عملیات مشترک به طرف روستایی اشغال شده در روسیه میره تا با همکاری نیروهای گروهبان کامارو نیکولای رو نجات بدن.عملیات موفق میشه و نیکولای که گویی نقشه رو از قبل میدونست میپرسه که آمریکایی ها راه افتادن یا نه و از شنیدن جواب ناراحت میشه. اون محل مخفی شدن خالد رو میدونه و تیم به سمت اون مکان راه میافته.
در طول این مدت سربازای آمریکایی بعد از نجات شهر و رسیدت به ایستگاه تلوزیونی میفهمن همه برنامه ها از پیش ضبط شده بود و عملیات شکست خوردس. عملیات بعدی نجات و اسکورت تانک ارتش به بزرگ راه برای بقیه عملیات پاکسازی هستش. بعد از چند ساعت عملیات پاکسازی شروع میشه ولی تروریست ها که فقط یک قانون دارند(یا مرگ یا پیروزی!) عملیات انتحاریشون رو انجام میدن. با یک بمب هسته ای تمام منطقه رو نابود میکنند... انفجاری که طی اون 30.000 سرباز آمریکایی شهید میشند.
نیروهای پرایس تو روستایی هستند که خالد ال اسد در اونجا مخفی شده. عملیات انجام میشه و پرایس سعی داره بفهمه که کی خالد رو ساپورت میکنه.اما تلفنی اون چیزی رو که نباید معلوم میشد رو رو میکنه. ایمران زاکائف. کلمه ای که خاطره ای از 15 سال قبل رو در ذهن پرایس زنده میکنه. پرایس سالها قبل ایمران رو ترور کرده بود ولی اون زنده مونده. و حالا خیلی قدرتمند تر از قبل هستش و پرایس و نیروهاش تحت محاصره نیروهای اونن. تیم با ساپورت نیروی هوایی به سختی میتونه فرار کنه.
هدف پیدا کردن ایمران هستش ولی چطور میشه بهش رسید؟تنها راهی که به ذهن تیم میرسه گروگان گرفتن پسرشه. ولی بعد از تعقیب و گریز پسر ایمران خودش رو میکشه و حالا آمریکا باید منتظر انتقام سختی باشه.
ایمران که سخت خشمگین شده پیام تهدید آمیز خودش رو برای آمریکا و انگلیس میفرسته و همین پیام باعث میشه انگلیسا و آمریکای ها بتونن پایگاه ایمران رو پیدا کنن. نیروها به سمت پایگاه راه میافتن و وقتی نزدیک پایگاه میشند متوجه پرتاب 2 موشک هسته ای به سمت آمریکا میشند. هدف تیم ورود به سیلو و دادن کد انهدام به موشک هاست وگرنه یک فاجعه بزرگ پیش میاد. تیم موفق میشه و حالا وقت فراره!
تیم با 3 جیپ تلاش میکنه از منظقه خارج بشه ولی نیروهای دشمن به شدت به تعقیب اونا میپردازن ولی مشکل اصلی هلیکوپتر دشمن هستش که با منهدم کردم یه پل باعث به دام افتادن تیم میشه و در لحظه ای که آخرین سرباز هم بر زمین میافته ایمران از هلیکوپتر پیاده میشه تا شخصا انتقام بگیره. وقتی بالای سر gaz میره و اسلحش رو اون میگیره gaz با افتخار سرش رو زیره اسلحه میگیره و شهید میشه. در همین لحظه هلیکوپتر ایمران به وسیله هلیکوپتر نیروهای روس منهدم میشه و در همین لحظه پرایس پیستولش رو به سمت سوپ پرتاب میکنه و سوپ کاری رو که 15 سال پیش نیمه تموم مونده بود تموم میکنه.
mw2 story
5 نفر... 4 تروریست با یک مامور مخفی...از آسانسور پیاده میشوند و صدای گلوله و فریاد تمام فرودگاه رو پر میکنه.
همه چیز ناگهانی شروع میشود. ماکاروف تروریست جهانی با اینکه فهمیده است جوزف آلن مامور مخفی ارتش آمریکاست نقشه ای شوم میکشد. 5 نفر حرفه ای پا به فرودگاه زاکاوف میگذارن تا همه رو بکشن. اما هدف از این کشتار یک عمل تروریستی ساده نیست. بلکه این عمل قراره باعث جنگی بزرگ شود. وقتی که کشتار تمام میشود ماکاروف جوزف را میکشد. میداند که بعد از پیدا کردن جسدش سازمان مخفی روسیه میفهمد اون یک سرباز ارتش آمریکاست و آنوقت است که همه روسیه به خاطر جنگ جان میدهند. اما روسیه دلیل دیگری نیز برای جنگ پیدا میکند که باعث میشود با تمام قوا آماده حمله و نابودی آمریکا شود که حتی از پرتاب موشک هسته ای هم هراسی نداشته باشد. ماموریت گروه 141 در پایگاه نظامی روس ها لو میرود و حالا روس ها را هیچ چیز نمیتواند نگه دارد.
بعد از واقعه تروریستی فرودگاه دف گروه 141 پیدا کردن ماکاروف است. هیچ سرنخی در دست نیست. مگر پوکه های ریخته شده در فرودگاه. که آنها را به قاچاقچی اسلحه در برزیل ربط میدهد. پس گروه برای دستگیری قاچاقچی پر قدرت اسلحه به سمت روستا میرود. بدون آنکه بداند آن قاچاقچی روستایی مسلح در اختیار دارد! بعد از اعتراف گیری های بسیار گروه متوجه میشود که آنها مکانی از ماکاروف نمیدانن ولی میتونن سرنخی به آنها بدن. یک زندانی وجود دارد که ماکاروف به شدت از او متنفر هست. زندانی که در قلعه مخوف از او محافظت میشود. پس گروه آماده رفتن میشود اما باید قبل از آن 4 چاه نفتی دریایی رو که به شدت با موشک های ضد هوایی و زمینی مجهز شدن رو پاک سازی کنن. میشه به راحتی با یه جت نابودشون کرد ولی متاسفانه گروگانهایی هم داخل اونا وجود دارن. به همین دلیل گروه آماده یه سفر در زیر دریا میشه!
اما در آمریکا چه خبر است؟! نیروهای دارن از سمت روسیه به آمریکا نزدیک میشوند که موقعی خاصی نیست. همینطور از غرب هم داره حمله میشه.اما این حمله ها فقط حمله های فرعی هستند. زیرا ناگهان هواپیماهای بسیاری در شرق آمریکا ظاهر میشوند. مکانی که ناگهان مسئولان میفهمند رادارهایش دستکاری شده و موشک های ضد هوایی هم کار نمیکنند. هیچ چیزی آماده دفاع از آن منطقه نیست! جز نیروهای اندکی که تعدادی از آنها هم زیر فرمان گروهبان فلوی هستند. پس گروهبان با سربازان اندکش به سمت ویرجینیا حرکت میکنند تا از آن شهر تا رسدن نیروهای کمکی دفاع کنند. مشکل بعدی اطلاعات فوق محرمانه ای است که در مکانی محرمانه در یک خانه نگه داری میشوند. آن اطلاعات به هیچ وجه نباید به دست روس ها برسند. به خاطر اینکه گروه 141 در حال انجام ماموریت حساسی هستند نیروهای گروهبان فلوی مسئول پیدا کردن آن اطلاعات و حفظ آنها میشوند. پس از رسیدن به آن خانه و ورود به اتاق مخفی متوجه میشوند مامور مخفی خودش را کشته تا اگر دستگیر شود زیر شکنجه نتوانند از او حرفی بکشند. گروه اطلاعات دیگر رو برمیداره و آماده ماموریت بعدی میشه...
گروه 141 در این لحظه در زیر چاه های نفتی دریایی هستند. پس از پاکسازی چاه ها به سمت قلعه مخوف حرکت میکنند. قلعه ای برای حفاظت از زندانی هایی استفاده میشود که برای دولت روسیه وحشتناکند اما دولت نمیتواند به خود اجازه دهد آنها را بکشد. در بین این زندانیان زندانی وجود دارد که میتواند ماکاروف را برای گروه پیدا کند. گروه بعد از نفوذ به زندان به دیوار سلول زندانی میرسد. در لحظه ای که دیوار منفجر میشود زندانی در حالی که با زنجیرش در حال خفه کردن نگهبان است به رچ ضربه ای میزند اکا کاپیتان مک تاویش اسلحه اش را را بر سرش میگیرد در اینجا است که 2 سرباز دوباره به هم میرسند. زندانی کسی نیست جز کاپیتان پرایس. مک تاویش کلت 1911 را به کاپیتان میدهد و میگوید این مطعلق به شماست! همان کلتی که 5 سال قبل پرایس آن را به سمت مک تاویش پرت کرد و با آن کلت ایمران زاکاوف که آن موقع تروریست و الان قهرمان روسیه است کشته شد. روس ها بعد کشته شدن ایمران پرایس رو به این زندان آورده بودن. چون پرایس بعدا میتوانست برای آنها دردسر زیادی داشته باشد. اما از طرفی پرایس در چند ماموریت به روس ها کمک کرده بود و همینطور روس ها نمیتوانستند یک مامور sas رو به همین راحتی بکشند. پس این زندان بهترین گزینه بود.
در آن طرف نیروهای آمریکایی در بدترین وضعیت قرار گرفته اند. کاخ سفید به وسیله روس ها تصرف شده است ارتش دارد با نیروهای نزدیک منطقه آماده بازپس گیری آن میشود پس از جنگی حساس کاخ سفید پاک سازی میشود و نیرو ها سوار هلیکوپتر میشوند تا اطراف منطقه را نیز پاکسازی کنند. غافل از اینکه روس ها در بعضی نقاط با موشک های ضد هوایی منتظر هستند...
در طرف دیگر هکر های شفرد توانستند به اطلاعات داخل قطعاتی که سوپ و رچ از پایگاه روس ها دزدیدن نفوذ کنند و این اطلاعات مشخص میکنند که روس ها زیردریایی مجهز به موشک هسته ای ساخته اند که در مواقعی حساس استفاده کنند و چه موقعی بهتر از این جنگ؟!
شفرد که وضعیت را اضطراری میبیند تصمیم میگیرد گروه 141 را به پایگاهی که زیردریایی دریایی در آن بفرستند اما متاسفانه ماموریت شکست میخورد و روس ها موشک رو در اتمسفر منفجر میکنند تا به وسیله امواج emp آن هلیکوپتر های ارتش آمریکا را از کار بیاندازند تا شاید بتوانند جلوی شکست خود را در جنگ بگیرند. شدت انفجر به قدری بود که چند ایستگاه فضایی نیز از بین میروند و شعاع وسیعی از آمریکا در خاموشی فرو میرود. روس ها از کار افتادن هلی کوپتر ها نهایت استفاده رو میکنن و دوباره کاخ سفید رو تصرف میکنند. ژنرال شفرد که چاره ای نمیبینه تصمیم به بمباران کاخ سفید میکنه. اما در واشینگن... در لاشه هلیکوپتر... در پشت سنگر ها... سربازانی وجود دارند که هنوز هم آماده دفاع از جهان هستند. پس از چند در گیری گروهبان فلوی میفهمد جت ها در حال آمدن به سمت کاخ سفید برای بمبارانش هستند و تنها راه اعلام اینکه پاکسازی شده روشن کردن منور های سبز در بام این کاخ است. پس با شجاعت تمام کاخ را دوباره پاکسازی و سپس منور ها را در بام روشن میکنند و جت ها با دیدن منور ها با شادی ماموریت خود را رها میکنند و سرباز ها پس از چند روز جنگ استراحتی کوتاه میکنند. شاید هم برای سفری آماده میشوند... سفری به مسکو!
حال گروه 141 آماده دستگیری ماکاروف است. 2 هدف وجود دارد. فرودگاهی متروکه در افغانستان که پایگاه نظامی ماکاروف است و خانه ای در گرجستان که به احتمال زیاد ماکاروف در آنجا زندگی میکند. کاپیتان پرایس به همراه سوپ و تعداد زیادی نیرو برای حمله به ماکاروف و شاید پیدا کردن اود و تیمی دیگر به رهبری گست و به همراه رچ برای دستگیری ماکاروف در خانه اش حرکت میکنند.
اما نیروهای گست به شدت غافلگیر میشوند و اول حمله تلفات زیادی داده میشه. به هر حال ماموریت انجام میشه و نیروها میفهمن ماکاروف زرنگتر از این حرفاست! شفرد دستور میدهد اطلاعات کامپیوتر ماکاروف رو ضبط کنند و تا ضبط کردن اطلاعات نیروهای کمکی هم میرسن. رچ و گشست تنها بازمانده ها هستن که با اطلاعات به هلیکوپتر شفرد میرسند اما شفرد دیگه نیازی به اونا نداره...
در فرودگاه متروکه افغانستان نبردی خونین در حال وقوع است. پرایس میفهمد که شفرد دارد برای خیانتی بزرگ آماده میشود. جنگی 3 طرفه در این منطقه وجود دارد. شفرد دشمن قسم خورده ماکاروف به خاطر 3000 سربازش است. ماکاروف دشمن قسم خورده پرایس به خاطر قتل ایمران زاکائف و پرایس اکنون دشمن قسم خورده شفرد به خاطر سربازان هم تیمیش و جلوگیری از کودتا. پرایس میداند که دستش از هردوشان کوتاه است! پس با دشمنش موقتی متحد میشد تا دشمن مشترکشان را نابود کند. ماکارف هم که در این لحظه به خاطر ضرر بزرگی که از نیروهای شفرد دارد میخورد مکان شفرد را برای پرایس پیدا کرده و به او میگوید.پرایس و سوپ از منطقه به کمک نیکولای فرار کرده و به سمت مخفیگاه شفرد حرکت میکنند. پس از چند ساعت چاقویی در چشمان شفرد است و پرایس و سوپ به سمت هلیکوپتر نیکولای میروند تا آنها به مخفیگاهی برساند.
یه سری احتمالات که فقط نظر خودم هستش و هیچ گونه اعتباری نداره!
همه ما حالا ماکارف رو عامل اصلی جنگ میدونیم ولی شاید بهتر باشه نگاهی هم از چشم شفرد بکنیم. همه این نوشته ها چیزی به جز احتمالات نیست که فقط برای خالی شدن جاهای خالی داستان نوشته شده ولی چون در بازی بیان نشده احتمال درست بودن 100% ندارند.
سالها سختی کشیده است و حال ژنرالی پرقدرت است. بعد از سالها ماموریتی در دست دارد که او را به هدف اصلیش که جاودانگی در تاریخ است برساند. حال که خالذ ال اسد تروریستی پر قدرت است شفرد با نابود کردنش در تمام دنیا مرد بزرگی شناخته خواهد شد.او با هزاران سرباز به منطقه حمله میکند و در حالی که به پیروزی نزدیک است تروریست با عملیاتی انتحاری هم خودشان را نابود و هم 30.000 سرباز آمریکایی رو شهید میکنند و شفرد که به قهرمانی قدمی نزدیک بود به شخصی تبدیل میشود که دولت همه گناهان را بر گردن اون بریزد و فقط کشوری را تصور کنید که به خاطر 30.000 جوان از یک فرد متنفر شود! این زمینه ای میشود تا کینه ای در قلب شفرد رخنه کند.البته اینکه انگلیس ها هم با کشتن 2 نفر به قهرمان تبدیل شوند نیز او را بیش از پیش عصبانی تر میکند. او بعد از 5 سال دوباره قدرت زیادی پیدا میکند. ارتش اصلی آمریکا به اسم rangers حالا زیر دست اون هستش.
همه چیز آمادست که اون قدرتی رو که سالهاست میخواست به دست بیاره. اینبار اون میخواد قدرتی داشته باشه که خودش تاریخ رو بنویسه.اون کودتایی بزرگ رو در سرش داره.
شاید خود شفرد باعث شد مامور مخفیش لو بره و یا اصلا اینکار رو قبلا برای هدفی مشترک با ماکارف هماهنگ کرده بود و بعدشم تصمیم داشت تا از شرش راحت شه
بعد از آزاد کردن پرایس تیم جای ماکارف رو میدونست و پرایس میگفت تا ما باید فوری حمله کنیم اما شفرد دستور داد اول باید زیردریایی هسته ای هیجاک رو نابود کنید. شاید هدف این دستور این بود که با حمله تیم به اونجا روس ها از ترس و خیلی اضطراری به سمت آمریکا موشک هسته ای پرتاب کنند تا شفرد راحت تر بتونه به هدفش برسه.
شفرد تا میبینه موشک پرتاب شد و به هدفش نزدیکه 3 تا هدف برای خودش در نظر میگیره
1-کشتن ماکارف برای انتقام از 5 سال قبل؟ و یا شاید به همون دلیلی که از همه اول اول گفتم
2-کشتن تمام اعضای تیم 141 .چون دیگه به اونا احتیاج نداره و میتونن براش خطرناک باشن. شاید هم اونا رو جمع کرده بود تا بکشه! اون از نیروهای انگلیسی کینه ای از 5 سال قبل داره که ما از بین اونا سوپ و پرایس رو یادمونه و شاید بقیه رو نمیشناسیم
3-بمباران کاخ سفید و بعد از اون کسی قدرت داره که زور داره!(مطمئنا شفرد بیشتر از رئیس جمهور نیرو داره و اصلا کی بعد از بمباران کاخ سفید میتونه ادعای قدرت داشته باشه؟!)