ورود
ثبت نام
صفحه اصلی
اخبار بازی
بررسی بازی
حقایق بازیها
داستان بازی
بررسی سخت افزار
برنامههای ویدیویی
انجمنها
نوشتههای جدید
پرمخاطبها
جستجوی انجمنها
جدیدترینها
ارسالهای جدید
آخرین فعالیتها
کاربران
کاربران آنلاین
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
ورود
ثبت نام
جستجو
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
جستجو فقط عنوان ها
توسط:
Menu
Install the app
Install
فراخوان عضویت در تحریریه بازیسنتر | برای ثبت درخواست کلیک کنید
صفحه اصلی
انجمنها
معرفی و بحث پیرامون بازیها
داستان، تاریخچه و معرفی بازیها
داستان بازی Silent Hill: Orphan
ارسال پاسخ
JavaScript is disabled. For a better experience, please enable JavaScript in your browser before proceeding.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
متن گفتگو
<blockquote data-quote="Silent Dream" data-source="post: 2281554" data-attributes="member: 43016"><p style="text-align: center"><img src="http://www.silenthillmemories.net/sh_orphan/info/sh_orphan.gif" alt="" class="fr-fic fr-dii fr-draggable " style="" /></p> <p style="text-align: center"></p> <p style="text-align: center"><strong><em><span style="color: #000080">سازنده:</span> Gamefederation Studio</em></strong></p> <p style="text-align: center"><strong><em><span style="color: #000080">ناشر:</span> Konami</em></strong></p> <p style="text-align: center"><strong><em><span style="color: #000080">تاریخ انتشار:</span> دسامبر 2007 در ژاپن, نوامبر 2007 در بریتانیا, اکتبر 2008 در آمریکا</em></strong></p> <p style="text-align: center"><strong><em></em></strong></p> <p style="text-align: center"></p> <p style="text-align: center"></p><p></p><p>Silent Hill: Orphan(<span style="font-family: 'Tahoma'">که همچنین با نام </span>Silent Hill: Mobile <span style="font-family: 'Tahoma'">در اروپا شناخته میشود</span>) <span style="font-family: 'Tahoma'">دومین قسمت (اولین قسمت </span>Silent Hill DX نام دارد که فقط در ژاپن منتشر شده است) <span style="font-family: 'Tahoma'"> از سری بازیهای سایلنت هیل میباشد که بر روی گوشی های موبایل منتشر شد</span>. <span style="font-family: 'Tahoma'">دو ادامه دیگر نیز برای این بازی با نام های </span>Silent Hill: Orphan 2 <span style="font-family: 'Tahoma'">و </span>Silent Hill: Mobile 3 <span style="font-family: 'Tahoma'">ساخته و منتشر شد</span>.<span style="font-family: 'Tahoma'"> گیم پلی بازی به صورت اول شخص و اشاره</span>-<span style="font-family: 'Tahoma'">کلیک میباشد</span>. <span style="font-family: 'Tahoma'">بازیکن برای ادامه دادن بازی باید یک سری معماها را با استفاده از آیتم ها و سرنخ های مختلفی که پیدا میکند</span>, <span style="font-family: 'Tahoma'">حل بنماید</span>. Silent Hill: Orphan پرده از برخی اتفاقات گذشته شهر </p><p>بر میدارد.</p><p></p><p></p><p><span style="font-size: 12px"><span style="color: #000080"><em><strong><span style="font-family: 'Tahoma'">داستان</span></strong>:</em></span></span></p><p></p><p><span style="font-family: 'Tahoma'">وقایع </span>Orphan <span style="font-family: 'Tahoma'">در سایلنت هیل و در یتیم خانهای متروکه به اسم </span>Sheppard <span style="font-family: 'Tahoma'">رخ میدهد</span>. حدود <span style="font-family: 'Tahoma'">سی سال پیش در</span> <span style="font-family: 'Tahoma'">یک شب مرموز</span>, , <span style="font-family: 'Tahoma'">تقریباََ تمام کودکانی که در یتیم خانه حصور داشتند به قتل میرسند به غیر از سه نفر</span>: Ben, Moon <span style="font-family: 'Tahoma'">و </span>Karen. <span style="font-family: 'Tahoma'">بازی در مجموع </span>3 <span style="font-family: 'Tahoma'">مرحله دارد که</span> <span style="font-family: 'Tahoma'">در آغاز هر مرحله با یکی از این سه شخصیت باید به بازی بپردازید</span>, همچنین تمام این مراحل نیز با هم در ارتباط هستند.</p><p style="text-align: center"></p> <p style="text-align: center"><span style="font-family: 'comic sans ms'"><span style="font-size: 15px"><span style="color: #000080"><strong> Ben</strong></span></span></span></p> <p style="text-align: center"></p> <p style="text-align: center"></p> <table style='width: 100%'><tr><td><strong><span style="color: #000080">نام:</span> Ben</strong></td></tr><tr><td><strong><span style="color: #000080">سن:</span> حدود 40 سال</strong></td></tr><tr><td><strong><span style="color: #000080">جنسیت:</span> مرد</strong></td></tr><tr><td><strong><span style="color: #000080">رنگ مو:</span> قهوه ای</strong></td></tr><tr><td><strong><span style="color: #000080">رنگ چشم:</span> غیر قابل تعیین</strong></td></tr></table><p></p><p></p><p>Ben اولین شخصیت بازی است که بازیکن کنترل آن را در دست میگیرد. او به یتیم خانه شپرد برمیگردد تا ببیند اوضاع چگونه است و کمی آنجا را جستجو کند. او بعد از کمی جستجو صدای گریه Karen را از طریق کانال های نهویه میشنود. Karen به یاد ندارد که چگونه سر از این مکان در آورده است.Ben به Karen قول میدهد که او را پیدا کند بعد از اتمام مکالمه, Ben به جستجو میپردازد. در حمام او یک علامت قرمز رنگ پیدا میکند و یتیم حانه ناگهان به "دنیایی دیگر" تغییر شکل میدهد. او به جستجو در یتیم خانه ادامه میدهد و نامه ای پیدا میکند. محتویات نامه حاکی از آن است که Ben در بچگی مبتلا به سرطان بوده است. ناگهان Ben صدای عجیبی را میشنود که از او میخواهد به حمام بیاید. او وارد حمام میشود, حمامی که برای او در بچگی, پناهگاهی امن بود. تصویر بازی تاریک میشود و سپس نوشته هایی بر روی صفحه ظاهر میشود که به طور غیر مستقیم میگوید Ben مُرده و توسط Alessa کشته شده است.</p><p style="text-align: center"></p> <p style="text-align: center"></p> <p style="text-align: center"><img src="http://img4up.com/up2/88252271015420473480.jpg" alt="" class="fr-fic fr-dii fr-draggable " style="" /></p> <p style="text-align: center"><em>علامت قرمز رنگ عجیب</em> بر روی دیوار</p> <p style="text-align: center"></p> <p style="text-align: center"></p> <p style="text-align: center"></p> <p style="text-align: center"></p> <p style="text-align: center"></p><p><span style="color: #000080"><em><strong>ترجمه متن های مهم سناریو Ben</strong>:</em></span></p><p><span style="color: #696969"></span></p><p><span style="color: #696969"></span><em><strong>تصویری تار 1:</strong></em></p><p>اسم من Ben هست...من متعلق به اینجا نیستم. 30 سال پیش بود که اونها مردند...من نجات پیدا کردم...اما چرا من احساس میکنم دوباره نیاز دارم به این مکان برگردم؟ من میخوام از این موضوع اطلاع پیدا کنم...خواهش میکنم, من رو ملتفت کنید...چه مشکلی در من هست؟</p><p></p><p><em><strong>راهروی یتیم خانه:</strong></em></p><p>صدا: تو او رو توی کشوی پائینی گذاشتی, یادت نمیاد Ben؟</p><p>Ben: چی؟ کی اونجاست؟</p><p></p><p><em><strong>ساعت:</strong></em></p><p>Ben: اونجا رو! ولی خیلی عجیبه...یادم نمیاد که یه ساعت اینجا بوده باشه...</p><p>صدا: از زندگی کردن دست بکش Ben.</p><p>Ben: چی؟ دوباره همون صدا...توی سرم میپیچه...</p><p>صدا: چرا دوباره مثل همون شب, نمیری توی حمام گریه کنی؟</p><p>Ben: اما...؟چی...؟کی...؟</p><p>صدا: Ben, رنگ صورتت مثل گچ سفید شده.</p><p></p><p><strong><em>حمام:</em></strong></p><p>صدا: کمک</p><p>Ben: چی شده؟ کی اونجاست؟</p><p>صدا: هی...کسی اونجاست؟</p><p>Ben: من اینجام...اسم من Ben ﻪ...توی کی هستی؟</p><p>صدا: اسم من Karen ﻪ! چند ساعتی هست که دارم فریاد میزنم! من توی یه انبار عجیب و غریبی زندانی شدم!</p><p>Ben: اوه...حالا فهمیدم! پس ما میتونیم از طریق کانالهای کولر صحبت کنیم؟!</p><p>Karen: آره...اینطور حدس میزنم! تو اینجا چیکار میکنی؟</p><p>Ben: من حدود 30 سال پیش, اینجا زندگی میکردم! نمیدونم حالا برای چی به این یتیم خونه برگشتم...یه دقیقه صبر کن! تو گفتی اسمت Karen ﻪ؟</p><p>Karen: آره؟!</p><p>Ben: فکر کنم تو رو به خاطر دارم! تو همون دخترک آروم بودی! تو اون شبی که همه کشته شدند, فرار کردی؟</p><p>Karen: کیا کشته شدند؟</p><p>Ben: چی؟ 30 سال پیش, توی همین یتیم خونه, همه بچه ها به غیر از 3 نفر توی تخت خوابهاشون کشته شدند!</p><p>Karen: واقعاََ...؟ من چیزی یادم نمیاد...</p><p>Ben: گوش کن! من سعی میکنم تا پیدات کنم! صبر کن!</p><p>Karen: خواهشاََ عجله کن Ben...اینجا خیلی تاریکه!</p><p><em><strong>حمام:</strong></em></p><p>صدا: تو متعلق به اینجا نیستی Ben...تو باید میمردی</p><p>Ben: دوباره همون صدا...توی سر من داره میپیچه...یا...نه...من نمیتونم....بایستم</p><p></p><p><em><strong>تصویری تار 2:</strong></em></p><p>اسم من Ben هست. من یه راز دارم. من متعلق به اینجا نیستم. من کجا هستم؟ من توی یتیم خونه هستم. من دیگه تنها نیستم...نجاتم بده.</p><p></p><p><em><strong>نامه پرستار:</strong></em></p><p><em><strong></strong></em>"درود بر شما پرستار الیسا. در یتیم خانه شما پسری به اسم Ben زندگی میکند. همانطور که میدانید Ben چند هفته قبل در بیمارستان مورد آزمایش قرار گرفت و ما متاسفیم که باید بگویم او دچار یک نوع سرطان بدخیم شده است. لطفاََ این اطلاعات را به تدریچ در اختیار او بذارید زیرا او پسر بسیار دوست داشتنی و شیرینی است. اگر Ben علاقه دارد با کسی ملاقات کند, لطفاََ این اجازه را به او بدهید.</p><p>Dr. Graham Nolan"</p><p>صدا: توی حمام میبینمت Ben</p><p></p><p><em><strong>زیرزمین:</strong></em></p><p>Ben: تو اون پائین هستی Karen؟</p><p>Karen: ها...Ben؟ من میتونم صدات رو بلند واضح بشنوم. من پشت این در هستم.</p><p>Ben: به نظر میاد صدات از پشت درب سمت راستی داره میاد.</p><p>Karen: لطفاََ عجله کن...!</p><p></p><p><em><strong>تصویری تار 3:</strong></em></p><p><em><strong></strong></em>من حالم زیاد خوب نیست...باید بنشینم...حالا داره یادم میاد...30 سال پیش بود که این پائین رفتم...و گریه میکردم...من باید بخوابم.</p><p>اسم من Ben هست.</p><p style="text-align: center"><img src="http://img4up.com/up2/19128051125070254191.jpg" alt="" class="fr-fic fr-dii fr-draggable " style="" /></p> <p style="text-align: center"><em>جسد Ben در حمام</em></p> <p style="text-align: center"></p><p></p><p><strong>==============================================================================</strong></p><p><strong></strong></p><p style="text-align: center"><span style="color: #000080"><span style="font-size: 15px"><span style="font-family: 'comic sans ms'"><strong>Moon</strong></span></span></span></p> <p style="text-align: center"></p> <table style='width: 100%'><tr><td><em><strong><span style="color: #000080">نام:</span> Moon<br /> </strong></em></td></tr><tr><td><em><strong><span style="color: #000080">سن:</span> حدود 35 تا 45 سال<br /> </strong></em></td></tr><tr><td><em><strong><span style="color: #000080">جنسیت:</span> زن<br /> </strong></em></td></tr><tr><td><em><strong><span style="color: #000080">رنگ مو:</span> نامعلوم<br /> </strong></em></td></tr><tr><td><em><strong><span style="color: #000080">رنگ چشم:</span> نامعلوم<br /> </strong></em></td></tr></table><p></p><p>Moon در دوران کودکی چندبار اقدام به خودکشی کرده بود. پدر و مادرش تصمیم گرفتن او را در پرورشگاه شپرد بگذارند چرا که فکر میکردند برای درمان او بهتر است. Moon از قتل عامی که در پرورشگاه رخ میدهد جان سالم به در میبرد. سی سال بعد, او رویاهای آشفته ای در مورد آن مکان میبیند و تصمیم میگیرد برای تحقیق به آنجا بازگردد. او به یتیم خانه باز میگردد و در اتاق حمام با جسد Ben مواجه میشود و همان صدایی را میشنود که Ben شنیده بود. آن صدا به Moon هم میگوید خودکشی کن ولی Moon توجه نمیکند. پس از جستجوی بیشتر, او وسیله تیزی را پیدا میکند ولی دوباره همان صدای مرموز را میشنود که به او میگوید از این وسیله برای خودکشی استفاده کن ولی او برعکس, از این وسیله برای حل کردن پازل استفاده میکند, پس از آن او نامه خودکشی خود را پیدا میکند که برای پدر و مادرش نوشته بود ولی به نظر میاید که Moon هرگز چنین نامه ای را ننوشته است. Moon وارد دستشویی پسران میشود, یعنی همان مکانی که در نامه محل خودکشی او نوشته شده بود, دوباره همان صدای مرموز را میشنود که خود را آلسا معرفی میکند. آلسا به Moon میگوید که از او نترسد و این که Moon احتیاج دارد که "این را حس کند". Moon به آلسا میگوید که از او دور بشود و در اینجا این مرحله به پایان میرسد.</p><p><span style="color: #4b0082"></span></p><p><span style="color: #4b0082"></span><span style="color: #000080"><strong>ترجمه متن های مهم سناریو MOON:</strong></span><em><strong></strong></em></p><p><em><strong></strong></em></p><p><em><strong>تصویری تار 1:</strong></em></p><p>- خواهش میکنم پدر!!</p><p>- متاسفام Moon ولی ما نمیدونیم چجوری با تمام این چیزها برخورد کنیم. دیگه کار از کار گذشته.</p><p>- مامان...؟</p><p>- ما متاسفیم دخترم...</p><p>- من دیگه این کار رو انجام نمیدم...قول میدم...ماشین رو نگه دار...</p><p>- ما دیگه رسیدم. این افراد ازت مراقبت میکنند.</p><p>- من شما رو کی دوباره میتونم ببینم؟ ملاقات من میاید؟</p><p>- خداحافظ MOON...</p><p><strong><em></em></strong></p><p><strong><em>سالن انتظار:</em></strong></p><p>Moon: اوه خدای من...هیچ چیز اینجا تغییر نکرده. این اول چیزی بود که 30 سال پیش دیدم. من این مکان رو توی خواب هام خیلی دیدم...چرا؟</p><p></p><p><em><strong>راهرو:</strong></em></p><p>صدا: یه کسی, وسایلی رو که بهش احتیاج داری رو برداشته.</p><p></p><p><em><strong>حمام:</strong></em></p><p>Moon: چی شده...؟</p><p>صدا: Moon...</p><p>Moon: کی اونجاست؟ تو همچین کاری کردی؟</p><p>صدا: تو احتیاج داری که این رگ های مچ دستت رو پاره کنی. یک بار دیگه این کار رو برای من انجام بده...</p><p>Moon: اما...تو از کجا میدونی؟</p><p>صدا: من توی دنیای خودم, یه چیزی برات توی کابینت گذاشتم. به دردت میخوره!</p><p>Moon: تو کی هستی؟</p><p></p><p><em><strong>تصویری تار 2:</strong></em></p><p><em><strong></strong></em>دست هام داره خونریزی میکنه...اونها, من رو توی این یتیم خونه ترک کردند...چون از زمانی که سه سالم بود, سعی میکردم خودم رو بکشم...حدس میزنم که اونها دیگه از دستم خسته شده بودند...</p><p></p><p><em><strong>تصویری تار 3:</strong></em></p><p>من میخوام بمیرم. پدر...نگاه کن...من خونریزی دارم...چرا چهرت غمگینه؟</p><p></p><p><strong><em>اتاق ناهارخوری:</em></strong></p><p>Moon: یه قیچی؟</p><p>صدا: اون چیزی رو که شروع کردی, تمومش کن Moon.</p><p>Moon: اینجا دیگه کجاست؟</p><p><em><strong></strong></em></p><p><em><strong>تصویری تار 4:</strong></em></p><p>چرا چهرت انقدر غمگینه MOON...؟ تو میخواستی که بمیری...دیگه حالا دلت نمیخواد بمیری؟ من فکر میکنم که تو باید...</p><p><em><strong></strong></em></p><p><em><strong>یادداشت:</strong></em></p><p>من به خاطر تمام کارهایی که انجام دادم معذرت میخوام. میدونم همه چیز تقصیر منه. از زمانی که یه بچه بودم این موضوع من رو عذاب میداد.</p><p>در نهایت شما از دست من خسته شدید, اما چطور میتونید احساسی که من دارم رو درک کنید؟ در طول این سالها, من فراموش کردم که چه کارهایی انجام دادم ولی حالا همه چیز دوباره برام واضح شد. این بار کار درست رو انجام میدم, کاری که باید انجام میشد. من این زندگی رو ترک میکنم تا دوباره همه چیز خوب بشه. میدونم این کار به نفع همه هست و حقیقتاََ این کاری هست که شما در اعماق وجودتون از من میخواید انجامش بدم. هر کسی که این یادداشت رو پیدا میکنه...زندگی من در حمام پسرانه به پایان میرسه. خدا نگه دار پدر و مادر. </p><p>Moon: چی؟ من اصلاََ همچین نامه ای ننوشتم!</p><p></p><p><em><span style="font-size: 12px"><strong>ادامه دارد...</strong></span></em></p></blockquote><p></p>
[QUOTE="Silent Dream, post: 2281554, member: 43016"] [CENTER][IMG]http://www.silenthillmemories.net/sh_orphan/info/sh_orphan.gif[/IMG] [B][I][COLOR=#000080]سازنده:[/COLOR] Gamefederation Studio [COLOR=#000080]ناشر:[/COLOR] Konami [COLOR=#000080]تاریخ انتشار:[/COLOR] دسامبر 2007 در ژاپن, نوامبر 2007 در بریتانیا, اکتبر 2008 در آمریکا [/I][/B] [/CENTER] Silent Hill: Orphan([FONT=Tahoma]که همچنین با نام [/FONT]Silent Hill: Mobile [FONT=Tahoma]در اروپا شناخته میشود[/FONT]) [FONT=Tahoma]دومین قسمت (اولین قسمت [/FONT]Silent Hill DX نام دارد که فقط در ژاپن منتشر شده است) [FONT=Tahoma] از سری بازیهای سایلنت هیل میباشد که بر روی گوشی های موبایل منتشر شد[/FONT]. [FONT=Tahoma]دو ادامه دیگر نیز برای این بازی با نام های [/FONT]Silent Hill: Orphan 2 [FONT=Tahoma]و [/FONT]Silent Hill: Mobile 3 [FONT=Tahoma]ساخته و منتشر شد[/FONT].[FONT=Tahoma] گیم پلی بازی به صورت اول شخص و اشاره[/FONT]-[FONT=Tahoma]کلیک میباشد[/FONT]. [FONT=Tahoma]بازیکن برای ادامه دادن بازی باید یک سری معماها را با استفاده از آیتم ها و سرنخ های مختلفی که پیدا میکند[/FONT], [FONT=Tahoma]حل بنماید[/FONT]. Silent Hill: Orphan پرده از برخی اتفاقات گذشته شهر بر میدارد. [SIZE=3][COLOR=#000080][I][B][FONT=Tahoma]داستان[/FONT][/B]:[/I][/COLOR][/SIZE] [FONT=Tahoma]وقایع [/FONT]Orphan [FONT=Tahoma]در سایلنت هیل و در یتیم خانهای متروکه به اسم [/FONT]Sheppard [FONT=Tahoma]رخ میدهد[/FONT]. حدود [FONT=Tahoma]سی سال پیش در[/FONT] [FONT=Tahoma]یک شب مرموز[/FONT], , [FONT=Tahoma]تقریباََ تمام کودکانی که در یتیم خانه حصور داشتند به قتل میرسند به غیر از سه نفر[/FONT]: Ben, Moon [FONT=Tahoma]و [/FONT]Karen. [FONT=Tahoma]بازی در مجموع [/FONT]3 [FONT=Tahoma]مرحله دارد که[/FONT] [FONT=Tahoma]در آغاز هر مرحله با یکی از این سه شخصیت باید به بازی بپردازید[/FONT], همچنین تمام این مراحل نیز با هم در ارتباط هستند. [CENTER] [FONT=comic sans ms][SIZE=4][COLOR=#000080][B] Ben[/B][/COLOR][/SIZE][/FONT] [/CENTER] [TABLE="class: grid, width: 500, align: center"] [TR] [TD="align: center"][B][COLOR=#000080]نام:[/COLOR] Ben[/B][/TD] [/TR] [TR] [TD="align: center"][B][COLOR=#000080]سن:[/COLOR] حدود 40 سال[/B][/TD] [/TR] [TR] [TD="align: center"][B][COLOR=#000080]جنسیت:[/COLOR] مرد[/B][/TD] [/TR] [TR] [TD="align: center"][B][COLOR=#000080]رنگ مو:[/COLOR] قهوه ای[/B][/TD] [/TR] [TR] [TD="align: center"][B][COLOR=#000080]رنگ چشم:[/COLOR] غیر قابل تعیین[/B][/TD] [/TR] [/TABLE] Ben اولین شخصیت بازی است که بازیکن کنترل آن را در دست میگیرد. او به یتیم خانه شپرد برمیگردد تا ببیند اوضاع چگونه است و کمی آنجا را جستجو کند. او بعد از کمی جستجو صدای گریه Karen را از طریق کانال های نهویه میشنود. Karen به یاد ندارد که چگونه سر از این مکان در آورده است.Ben به Karen قول میدهد که او را پیدا کند بعد از اتمام مکالمه, Ben به جستجو میپردازد. در حمام او یک علامت قرمز رنگ پیدا میکند و یتیم حانه ناگهان به "دنیایی دیگر" تغییر شکل میدهد. او به جستجو در یتیم خانه ادامه میدهد و نامه ای پیدا میکند. محتویات نامه حاکی از آن است که Ben در بچگی مبتلا به سرطان بوده است. ناگهان Ben صدای عجیبی را میشنود که از او میخواهد به حمام بیاید. او وارد حمام میشود, حمامی که برای او در بچگی, پناهگاهی امن بود. تصویر بازی تاریک میشود و سپس نوشته هایی بر روی صفحه ظاهر میشود که به طور غیر مستقیم میگوید Ben مُرده و توسط Alessa کشته شده است. [CENTER] [IMG]http://img4up.com/up2/88252271015420473480.jpg[/IMG] [I]علامت قرمز رنگ عجیب[/I] بر روی دیوار [/CENTER] [COLOR=#000080][I][B]ترجمه متن های مهم سناریو Ben[/B]:[/I][/COLOR] [COLOR=#696969] [/COLOR][I][B]تصویری تار 1:[/B][/I] اسم من Ben هست...من متعلق به اینجا نیستم. 30 سال پیش بود که اونها مردند...من نجات پیدا کردم...اما چرا من احساس میکنم دوباره نیاز دارم به این مکان برگردم؟ من میخوام از این موضوع اطلاع پیدا کنم...خواهش میکنم, من رو ملتفت کنید...چه مشکلی در من هست؟ [I][B]راهروی یتیم خانه:[/B][/I] صدا: تو او رو توی کشوی پائینی گذاشتی, یادت نمیاد Ben؟ Ben: چی؟ کی اونجاست؟ [I][B]ساعت:[/B][/I] Ben: اونجا رو! ولی خیلی عجیبه...یادم نمیاد که یه ساعت اینجا بوده باشه... صدا: از زندگی کردن دست بکش Ben. Ben: چی؟ دوباره همون صدا...توی سرم میپیچه... صدا: چرا دوباره مثل همون شب, نمیری توی حمام گریه کنی؟ Ben: اما...؟چی...؟کی...؟ صدا: Ben, رنگ صورتت مثل گچ سفید شده. [B][I]حمام:[/I][/B] صدا: کمک Ben: چی شده؟ کی اونجاست؟ صدا: هی...کسی اونجاست؟ Ben: من اینجام...اسم من Ben ﻪ...توی کی هستی؟ صدا: اسم من Karen ﻪ! چند ساعتی هست که دارم فریاد میزنم! من توی یه انبار عجیب و غریبی زندانی شدم! Ben: اوه...حالا فهمیدم! پس ما میتونیم از طریق کانالهای کولر صحبت کنیم؟! Karen: آره...اینطور حدس میزنم! تو اینجا چیکار میکنی؟ Ben: من حدود 30 سال پیش, اینجا زندگی میکردم! نمیدونم حالا برای چی به این یتیم خونه برگشتم...یه دقیقه صبر کن! تو گفتی اسمت Karen ﻪ؟ Karen: آره؟! Ben: فکر کنم تو رو به خاطر دارم! تو همون دخترک آروم بودی! تو اون شبی که همه کشته شدند, فرار کردی؟ Karen: کیا کشته شدند؟ Ben: چی؟ 30 سال پیش, توی همین یتیم خونه, همه بچه ها به غیر از 3 نفر توی تخت خوابهاشون کشته شدند! Karen: واقعاََ...؟ من چیزی یادم نمیاد... Ben: گوش کن! من سعی میکنم تا پیدات کنم! صبر کن! Karen: خواهشاََ عجله کن Ben...اینجا خیلی تاریکه! [I][B]حمام:[/B][/I] صدا: تو متعلق به اینجا نیستی Ben...تو باید میمردی Ben: دوباره همون صدا...توی سر من داره میپیچه...یا...نه...من نمیتونم....بایستم [I][B]تصویری تار 2:[/B][/I] اسم من Ben هست. من یه راز دارم. من متعلق به اینجا نیستم. من کجا هستم؟ من توی یتیم خونه هستم. من دیگه تنها نیستم...نجاتم بده. [I][B]نامه پرستار: [/B][/I]"درود بر شما پرستار الیسا. در یتیم خانه شما پسری به اسم Ben زندگی میکند. همانطور که میدانید Ben چند هفته قبل در بیمارستان مورد آزمایش قرار گرفت و ما متاسفیم که باید بگویم او دچار یک نوع سرطان بدخیم شده است. لطفاََ این اطلاعات را به تدریچ در اختیار او بذارید زیرا او پسر بسیار دوست داشتنی و شیرینی است. اگر Ben علاقه دارد با کسی ملاقات کند, لطفاََ این اجازه را به او بدهید. Dr. Graham Nolan" صدا: توی حمام میبینمت Ben [I][B]زیرزمین:[/B][/I] Ben: تو اون پائین هستی Karen؟ Karen: ها...Ben؟ من میتونم صدات رو بلند واضح بشنوم. من پشت این در هستم. Ben: به نظر میاد صدات از پشت درب سمت راستی داره میاد. Karen: لطفاََ عجله کن...! [I][B]تصویری تار 3: [/B][/I]من حالم زیاد خوب نیست...باید بنشینم...حالا داره یادم میاد...30 سال پیش بود که این پائین رفتم...و گریه میکردم...من باید بخوابم. اسم من Ben هست. [CENTER][IMG]http://img4up.com/up2/19128051125070254191.jpg[/IMG] [I]جسد Ben در حمام[/I] [/CENTER] [B]============================================================================== [/B] [CENTER][COLOR=#000080][SIZE=4][FONT=comic sans ms][B]Moon[/B][/FONT][/SIZE][/COLOR] [/CENTER] [TABLE="class: grid, width: 500, align: center"] [TR] [TD="align: center"][I][B][COLOR=#000080]نام:[/COLOR] Moon [/B][/I][/TD] [/TR] [TR] [TD="align: center"][I][B][COLOR=#000080]سن:[/COLOR] حدود 35 تا 45 سال [/B][/I][/TD] [/TR] [TR] [TD="align: center"][I][B][COLOR=#000080]جنسیت:[/COLOR] زن [/B][/I][/TD] [/TR] [TR] [TD="align: center"][I][B][COLOR=#000080]رنگ مو:[/COLOR] نامعلوم [/B][/I][/TD] [/TR] [TR] [TD="align: center"][I][B][COLOR=#000080]رنگ چشم:[/COLOR] نامعلوم [/B][/I][/TD] [/TR] [/TABLE] Moon در دوران کودکی چندبار اقدام به خودکشی کرده بود. پدر و مادرش تصمیم گرفتن او را در پرورشگاه شپرد بگذارند چرا که فکر میکردند برای درمان او بهتر است. Moon از قتل عامی که در پرورشگاه رخ میدهد جان سالم به در میبرد. سی سال بعد, او رویاهای آشفته ای در مورد آن مکان میبیند و تصمیم میگیرد برای تحقیق به آنجا بازگردد. او به یتیم خانه باز میگردد و در اتاق حمام با جسد Ben مواجه میشود و همان صدایی را میشنود که Ben شنیده بود. آن صدا به Moon هم میگوید خودکشی کن ولی Moon توجه نمیکند. پس از جستجوی بیشتر, او وسیله تیزی را پیدا میکند ولی دوباره همان صدای مرموز را میشنود که به او میگوید از این وسیله برای خودکشی استفاده کن ولی او برعکس, از این وسیله برای حل کردن پازل استفاده میکند, پس از آن او نامه خودکشی خود را پیدا میکند که برای پدر و مادرش نوشته بود ولی به نظر میاید که Moon هرگز چنین نامه ای را ننوشته است. Moon وارد دستشویی پسران میشود, یعنی همان مکانی که در نامه محل خودکشی او نوشته شده بود, دوباره همان صدای مرموز را میشنود که خود را آلسا معرفی میکند. آلسا به Moon میگوید که از او نترسد و این که Moon احتیاج دارد که "این را حس کند". Moon به آلسا میگوید که از او دور بشود و در اینجا این مرحله به پایان میرسد. [COLOR=#4b0082] [/COLOR][COLOR=#000080][B]ترجمه متن های مهم سناریو MOON:[/B][/COLOR][I][B] تصویری تار 1:[/B][/I] - خواهش میکنم پدر!! - متاسفام Moon ولی ما نمیدونیم چجوری با تمام این چیزها برخورد کنیم. دیگه کار از کار گذشته. - مامان...؟ - ما متاسفیم دخترم... - من دیگه این کار رو انجام نمیدم...قول میدم...ماشین رو نگه دار... - ما دیگه رسیدم. این افراد ازت مراقبت میکنند. - من شما رو کی دوباره میتونم ببینم؟ ملاقات من میاید؟ - خداحافظ MOON... [B][I] سالن انتظار:[/I][/B] Moon: اوه خدای من...هیچ چیز اینجا تغییر نکرده. این اول چیزی بود که 30 سال پیش دیدم. من این مکان رو توی خواب هام خیلی دیدم...چرا؟ [I][B]راهرو:[/B][/I] صدا: یه کسی, وسایلی رو که بهش احتیاج داری رو برداشته. [I][B]حمام:[/B][/I] Moon: چی شده...؟ صدا: Moon... Moon: کی اونجاست؟ تو همچین کاری کردی؟ صدا: تو احتیاج داری که این رگ های مچ دستت رو پاره کنی. یک بار دیگه این کار رو برای من انجام بده... Moon: اما...تو از کجا میدونی؟ صدا: من توی دنیای خودم, یه چیزی برات توی کابینت گذاشتم. به دردت میخوره! Moon: تو کی هستی؟ [I][B]تصویری تار 2: [/B][/I]دست هام داره خونریزی میکنه...اونها, من رو توی این یتیم خونه ترک کردند...چون از زمانی که سه سالم بود, سعی میکردم خودم رو بکشم...حدس میزنم که اونها دیگه از دستم خسته شده بودند... [I][B]تصویری تار 3:[/B][/I] من میخوام بمیرم. پدر...نگاه کن...من خونریزی دارم...چرا چهرت غمگینه؟ [B][I]اتاق ناهارخوری:[/I][/B] Moon: یه قیچی؟ صدا: اون چیزی رو که شروع کردی, تمومش کن Moon. Moon: اینجا دیگه کجاست؟ [I][B] تصویری تار 4:[/B][/I] چرا چهرت انقدر غمگینه MOON...؟ تو میخواستی که بمیری...دیگه حالا دلت نمیخواد بمیری؟ من فکر میکنم که تو باید... [I][B] یادداشت:[/B][/I] من به خاطر تمام کارهایی که انجام دادم معذرت میخوام. میدونم همه چیز تقصیر منه. از زمانی که یه بچه بودم این موضوع من رو عذاب میداد. در نهایت شما از دست من خسته شدید, اما چطور میتونید احساسی که من دارم رو درک کنید؟ در طول این سالها, من فراموش کردم که چه کارهایی انجام دادم ولی حالا همه چیز دوباره برام واضح شد. این بار کار درست رو انجام میدم, کاری که باید انجام میشد. من این زندگی رو ترک میکنم تا دوباره همه چیز خوب بشه. میدونم این کار به نفع همه هست و حقیقتاََ این کاری هست که شما در اعماق وجودتون از من میخواید انجامش بدم. هر کسی که این یادداشت رو پیدا میکنه...زندگی من در حمام پسرانه به پایان میرسه. خدا نگه دار پدر و مادر. Moon: چی؟ من اصلاََ همچین نامه ای ننوشتم! [I][SIZE=3][B]ادامه دارد...[/B][/SIZE][/I] [/QUOTE]
Insert quotes…
Verification
پایتخت ایران
ارسال نوشته
صفحه اصلی
انجمنها
معرفی و بحث پیرامون بازیها
داستان، تاریخچه و معرفی بازیها
داستان بازی Silent Hill: Orphan
Top
نام کاربری یا ایمیل
رمز عبور
نمایش
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
مرا به خاطر بسپار
ورود
اگر میخواهی عضوی از بازی سنتر باشی
همین حالا ثبت نام کن
or ثبتنام سریع از طریق سرویسهای زیر
Twitter
Google
Microsoft